جمعه, ۲۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 14 March, 2025
مجله ویستا
زن در آثار عطار نیشابوری

فرید الدین محمد عطار متولد كدكن نیشابور است و مدفون در همانجا. تاریخ تولد و وفاتش در هاله مبهمی از قصه ها و افسانه ها پیچیده شده است. زندگی او را در طول قرن ششم رقم زدهاند و تاریخ وفاتش را با حمله مغولان به نیشابور یكی دانستهاند؛ و وفات نه، كه شهادتش را، كه به روایت تذكرهها به دست مغولان كشته شده است. او وارث گنجینه های شعر سنایی و مولاناست. قلمش را در هر دو عرصه نظم و نثر دوانده است و شیفتگی اش را به زندگی زهاد و عباد با آثار عرفانیش نمایانده است. در عرصه نثر تذكرهٔالاولیاء را نوشت و دفتر زندگی صد عارف را با قلم شیرینش نگاشت. وی مجموعه منظومههایش را در دو مثلث شمرده است: مثلث اول، الهی نامه و اسرار نامه و مقامات طیور (منطق الطیر) و مثلث دوم، مصیبت نامه، مختارنامه و دیوان.[۱] دیوان عطار شامل مجموعه غزلیات، قصاید و ترجیعات اوست و مختارنامه حاوی رباعیات وی میباشد. بجز اسرارنامه سه مثنوی الهی نامه، مصیبت نامه و منطق الطیر دارای روایت داستانی واحدی است كه با مجموعه حكایات و تمثیل های فراوان آراسته شده است.
طرح كلی الهی نامه یا خسرونامه عبارتست از مناظره خلیفهای با شش پسر خود كه هر یك آرزو و خواهشی در دل دارد. پسر نخست طالب رسیدن به دختر شاه پریان است، دومی میخواهد جادوگری بیاموزد، سومین در جستجوی جام جم است. چهارمین آرزو دارد چشمه آب حیات را بیابد. پنجمین انگشتر حضرت سلیمان را میجوید و ششمین در اندیشه دست یافتن به علم كیمیاست.[۲]
مشهورترین و عمیق ترین مثنوی عطار منطق الطیر اوست كه در آن ضمن ذكر اجتماع مرغان و سؤال و جوابی كه بین آنها و هدهد پیش میآید، عطار از مقامات تَبَتُّل[۳]تا فنا و از سلوك و سیر الی الله و از هفت وادی و به تعبیر مولوی هفت شهر عشق سخن گفته است.[۴]
منطق الطیر عطار یكی از برجسته ترین آثار عرفانی در ادبیات جهان است و شاید بعد از مثنوی شریف جلال الدین مولوی هیچ اثری در ادبیات منظوم عرفانی در جهان اسلامی به پای این منظومه نرسد و آن توصیفی است از سفر مرغان به سوی سیمرغ و ماجراهایی كه در این راه بر ایشان گذشته و دشواری های راه ایشان و انصراف بعضی از ایشان و هلاك شدن گروهی و سرانجام، رسیدن «سی مرغ» از آن جمع انبوه به زیارت «سیمرغ». در این منظومه لطیف ترین بیان ممكن از رابطه حق و خلق و دشواری های راه سلوك عرضه شده است.[۵]
مصیبت نامه هم از برجسته ترین آثار عطار است. شاید پس از منطق الطیر مهم ترین منظومه او باشد و به لحاظ پختگی فكر و تنوع اندیشهها در كمال اهمیت است و ظاهراً به لحاظ تاریخی آخرین منظومه عطار بشمار میآید.[۶] این منظومه مفصل ترین منظومه عطار نیز هست. مصیبت نامه داستان سیری است روحانی كه در آن از روح به سالك فكرت تعبیر شده است. این سالك به راهنمایی پیر به سیر آفاق و انفس میپردازد و سلوك خود را از عالم غیب آغاز میكند. نخست نزد جبرئیل میرود. سپس نزد ملائكه مقرب و حَمَلهٔ عرش و آسمانها و عناصر اربعه و كوه و جماد و نبات و وحوش و طیور و جن و انس میرود و ماجرای خود را بیان میكند، اما هر بار نومید به نزد پیر باز میگردد. پس از آن سالك فكرت سلوك خود را در مرتبه انبیاء ادامه میدهد و مشكل خویش را نزد حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی، داود، عیسی و حضرت محمد(ص) میبرد. حضرت محمد(ص) اسرار فقر را به او میآموزد و او را به طی مراحل سیر انفس یعنی پنج وادی حس، خیال، عقل، دل و جان دلالت میكند. بدین ترتیب طی مراحل آفاقی و انفسی سالك فكرت به پایان میرسد.[۷]
اسرارنامه كوتاهترین منظومه عطار است. مشتمل بر ۹۸ حكایت كه در ۲۲ مقاله بیان شده است. در این منظومه عطار بر خلاف سایر مثنوی هایش حكایت های كوتاه فرعی را در ضمن یك حكایت جامع نیاورده بلكه آنها را به صورت مقاله ها و خطابه های جداگانه تنظیم كرده است كه هر یك شامل حكایتها و تمثیلهایی است و از این نظر بی شباهت به حدیقهٔ الحقیقه سنایی و مخزن الاسرار نظامی نیست.[۸]
در اینجا مجالی فراهم آمده است تا به زن و جایگاه او در زمانه عطار بپردازیم و ببینیم دیدگاه این شیخ روشنفكر قرن ششم در مورد زنان چه بوده است و در مجموعه آثارش به كدام دسته از زنان توجه بیشتری داشته و تعبیر او از زن و هویت انسانی و نقش او در جامعه چگونه بوده است.
«عطار به احتمال قوی همسر و فرزندانی داشته، اما اسناد مستقیم زندگی او در این باره اطلاع روشنی به دست نمیدهد.»[۹] بدیهی است كه عطار با التفاتی كه به چهره های برتر زنان تاریخ ایران و اسلام و عرفان نشان میدهد هویت انسانی ـ اجتماعی زن را كاملاً پذیرفته است.
زنان آثار عطار، رسالت های چندگانهای را ایفا میكنند. زن در نقش همسر، زن در نقش مادر، زن مظهر عشق و دلدادگی، زن مظهر پارسایی و توكل، زن مظهر زهد و پرهیزكاری و زن مظهر خردمندی.
● در زیر نام چهره های شاخص زنان که نام آنها در آن ذكر شده نشان میدهد.
▪ زینالعرب
▪ ام هانی
▪ زبیده
▪ عایشه
▪ فاطمه
▪ حوا
▪ مریم
▪ رابعه عدویه
▪ زلیخا
▪ لیلی
● نام اثر
▪ منطق الطیر
▪ الهی نامه
▪ مصیبت نامه
▪ اسرار نامه
همانگونه كه ملاحظه میكنید حكایات مربوط به لیلی ۲۷ مورد، رابعه عدویه ۹ مورد، زلیخا ۶ مورد، فاطمه(س) ۵ مورد، مریم و زبیده و حوا و ام هانی و زینالعرب (رابعه قزداری) هم هر یك، یك یا دو حكایت را به خود اختصاص دادهاند.
از تكرار فراوان نام لیلی و رابعه و زلیخا معلوم می شود كه دو دسته زنان عارف و عاشق مهمترین گروههای زنان مورد نظر عطار هستند. لیلی و زلیخا دو سمبل اسطورهای عشق و رابعه چهره زاهدانه تقوی و پرهیزكاری.
● عشق و زن در آثار عطار
بیا ای مرد اگر با ما رفیقی
بیاموز از زنی عشقی حقیقی[۱۰]
غیر از داستانهای لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا كه از داستانهای مشهور ادب فارسی است، داستان زینالعرب و بكتاش كه در الهی نامه آمده است از جمله داستانهای خواندنی و جالب عطار است. این داستان كه نمونه عشق عذری و پاك عشاق است، مظهر و مثال عشق آرمانی، الهی و پاك است. عشق، بی شائبه شهوت و آلودگی جسمانی و نفسانی. داستان زینالعرب كه در الهی نامه آمده است همان داستان رابعه بنت كعب قزداری است كه از شاعران مشهور قرن چهارم هجری است. عوفی گفته است كه او بر نظم تازی و فارسی هر دو دست داشته است.[۱۱]جامی هم در نفحات الانس از قول ابوسعید ابی الخیر گفته است كه: «دختر كعب عاشق بود بر آن غلام. اما پیران همه اتفاق كردند كه این سخن كه او میگوید نه آن سخن باشد كه بر مخلوق توان گفت. او را جای دیگر كار افتاده بود.»[۱۲]
زینالعرب (رابعه) دختر كعب از پادشاهان بلخ است. كعب هنگام مرگ دختر را به برادر وی حارث میسپارد و به او سفارش میكند كه همسری شایسته برای وی برگزیند. زینالعرب در زیبایی چهره تمام بود و این خوبرویی او با لطافت روح و طبع آمیزگاری داشت. او شعر میسرود و قوت تمام در شاعری داشت:
چنان در شعر گفتن خوش زبان بود
كه گویی از لبش طعمی در آن بود[۱۳]
در یكی از جشن هایی كه حارث برادرش در باغ زیبای قصر بر پا كرده است، چشم زینالعرب به طور اتفاقی به بكتاش غلام حارث می افتد و شیفته زیبایی وی می شود. بكتاش در زیبایی و نكویی چون یوسف بود و همین زیبایی وی موجب شیدایی دختر می شود تا به حدی كه بیمار می شود و سرانجام دایه كه از راز زینالعرب خبردار می شود بكتاش را از این عشق آگاه می كند و بكتاش نیز شیفته روی ندیده یار می شود. نامه های شاعرانه دختر به بكتاش بر شدت عشق وی می افزاید:
نمی دانست كاری آن دل افروز
بجز بیت و غزل گفتن شب و روز
روان می گفت شعر و می فرستاد
بخوانده بود آن گفتی بر استاد
غلام آنگه به هر شعری كه خواندی
شدی عاشق تر و حیران بماندی[۱۴]
«روزی آن غلام آن دختر را ناگاه دریافت. سر آستین وی گرفت. دختر بانگ بر غلام زد و گفت: ترا این بس نیست كه من با خداوندم و آنجا مبتلایم و بر تو بیرون دادم كه طمع میكنی؟[۱۵]
دختر در فراق معشوق اشعار غرّا می سرود و می فرستاد و اتفاقاً حارث از طریق رودكی شاعر از ماجرا خبردار شد. پس بكتاش را به چاهی انداخت و دستور داد تا زینالعرب را در حمامی كرده و شاهرگهای دست وی را بزنند و به این ترتیب این قصه عاشقی پایان می یابد. پس از مدتی بكتاش فرصت فرار می یابد، حارث برادر زینالعرب را می كشد و بر سر گور معشوقه حاضر می شود و با فرو بردن شمشیر در شكم به زندگی خود پایان می دهد.[۱۶]
جذابیت روایت زینالعرب و بكتاش در الهی نامه و همچنین علت نقل این ماجرای عاشقانه و شرح آن از طرف صوفیه از آنجاست كه هنگامیكه بكتاش دختر را درمییابد و اظهار عشق میكند، دختر او را از خود دور میكند و بكتاش را تنها بهانه عشق و عاشقی خود میداند:
بدیدش ناگهی بكتاش و بشناخت
كه عمری عشق با نقش رخش باخت
گرفتش دامن و دختر برآشفت
برافشاند آستین آنگه بدو گفت
كه هان ای بی ادب این چه دلیری ست
تو روباهی تو را چه جای شیری ست
كه باشــی تو كــه گیــری دامــن من
كه ترســـد ســایه از پیــــرامن من
مــــرا در سینه كاری اوفتــــــادست
ولیكن بر تو آن كارم گشادست
چنین كاری چه جای صـد غلام است
به تو دادم برون اینت تمام است
تو را آن بس نباشد در زمـانه
كه تو این كار را باشی بهانه [۱۷]در اینجا عطار بقیه نقل داستان را به ابوسعید ابی الخیر وامیگذارد كه گفت: دختر، عارفی تمام بود و این عشق عشقی حقیقی بود كه از طریق عشق مجازی هویدا شده بود:
ز لفظ بوسعید مهنه دیـــدم
كه او گفتست من آنجـــا رسیـــدم
بپرسیـدم زحــال دختر كعـب
كه عارف گشته بود او عارفی صعب
چنین گفت او كه معلومم چنان شد
كه آن شعری كه بر لفظش روان شـد
ز سـوز عشق معشوق مجـازی
نبگشاید چنین شعری به بازی
نداشت آن شعر با مخلـوق كاری
كه او را بود بـا حق روزگاری
كمالی بود در معنی تمامش
بهانه بود در راه آن غــلامش[۱۸]
این داستان نمونه عشق خاكساری و حبّ عذری در ادب فارسی است.[۱۹] داستانهای لیلی و مجنون و رابعه و بكتاش در آثار عطار در پی بیان نوعی عشق دیگرند. عشقی فراتر از عشق مادی و مجازی، عشق حقیقی. عشقی كه فراتر از معشوق، خود عشق هدف عاشق باشد. عشق انسانی، منهاج عشق ربانی است و داستان تحقق حدیث نبوی است: «من عشق وعفّ ثمّ كتم فمات مات شهیداً»[۲۰]در این داستان زینالعرب یا همان رابعه دختر كعب بكتاش را وسیلهٔ عشق ورزیدن میداند. او عشق را مییابد و جز عشق، چیزی دیگر طلب نمیكند. چنانكه بوسعید گفت سخنی كه او گفته است نه چنان است كه كسی را در مخلوق افتاده باشد و عطار با آوردن این داستان و تكرار پیاپی داستان لیلی و مجنون بر ارزش اینگونه عشق و اینگونه زنان پاكدامن تأكید میورزد. در الهی نامهٔ عطار بیش از ده بار و در طی چند حكایت نام لیلی و مجنون تكرار میشود و بر روحانی و الهی بودن عشق ایشان تأكید میشود. طی حكایتی در پایان الهی نامه مجنون در پاسخ سائلی كه از عشق لیلی پرسش میكند، میگوید:
جوابش داد كان بگـذشت اكنون
كه مجنون لیلی و لیلی ست مجنون
دویی برخاست اكنـــون از میــــانه
همه لیلــی ست مجنون بر كــرانه
چو شیر و می به هم پیوسته گردنــد
زنقصان دو بودن رسته گردند
اگر هستـی به جان او را خریدار
چو تو گم گشتـی او آمد پدیدار
چنان گم شو كه دیگر تا توانی
نیابی خویش را در زندگانی[۲۱]
در مصیبت نامه عطار هم حكایتی مندرج است كه طی آن سائل از مجنون میخواهد كه لیلی را طلب كند و او در پاسخ میگوید كه من دیگر به یاد لیلی خوشم و هر چه فراتر از این بی ارزش است، چرا كه من عاشق شهوت پرستی نیستم كه از یاد دوست دست بردارم:
آن یكی در خواند مجنـــون را ز راه
گفت اگر خواهی تو لیلی را بخواه
گفت هــــرگز مینباید زن مــــرا
بس بود این زاری و شیـــون مرا
گفت او را چــون نمیخواهی برت
این همه سودا برون كــن از سرت
یــاد خوشتــــر گفت از لیلــی مرا
ســـركشـــی او را و وا ویلــی مـرا
مغــز عشـــق عاشقـــان یادی بـود
هر چه بگذشتی از این یادی بــود
من نیم زان عاشقـی شهــوت پرست
تا كنـــم خالـی ز یاد دوست دست[۲۲]
در منطق الطیر هم داستان لیلی و مجنون برای عطار مثالی از عشق حقیقی است كه در آن خودی عاشق برمیخیزد و همه عشق و معشوق جایگزین آن:
عشـــق باید كــز خرد بستــاندت
پس صفــات تو بــدل گرداندت
كمترین چیزی ست در محو صفات
بخشش جان است و ترك ترهات[۲۳]
حكایت عطار در الهی نامه كه از اتحاد لیلی و مجنون خبر میدهد از جمله تمثیلاتی است كه سابقه پیشین دارد. در این حكایت عطار مینویسد كه مجنون در رباطی نشسته بود و از خیال با لیلی بودن و دیدن تصویر خود و او سرخوش بود و میگفت اگر عمری عشق ورزیدم، در نهایت هر دو را با هم دیدم.[۲۴]
عین القضاهٔ میگوید: مگر نشنیدهای كه مجنون را گفتند كه لیلی آمد. گفت: من خود لیلی ام و سر به گریبان فرو برد یعنی لیلی با من است و من با لیلی.[۲۵]
در اینگونه داستانها عشق ورزی برای رسیدن به كمال است و عشق مجازی پل و نردبان عشق الهی است.
داستان قرآنی یوسف و زلیخا نیز حكایت از داستانی عاشقانه دارد و زلیخا در اینجا عاشق است و خواستار یوسف كه مظهر كمال و خوبی است. زلیخا شیفته یوسف است و جان در سركار عشق وی میكند. حكایت چوب خوردن یوسف به دستور زلیخا[۲۶]و ساختن خانهای كه همه آن نقش روی زلیخا بود[۲۷]از ترفندهایی است كه وی برای جلب نظر یوسف بكار میبرد. او در عشق تمام است و عطار وی را مظهر عشق راستین میداند. در مصیبت نامه از روزگار درماندگی زلیخا یاد میكند آنگاه كه از دو چشم نابیناست.
زلیخا درخواست میكند كه او را بر سر راهگذر یوسف ببرند. جملاتی كه زلیخا در خطاب به یوسف میگوید یوسف را شگفت زده میكند. ای زلیخا! ای زلیخا! ای عجبا هنوز محبت من در دل تو بدینجاست كه بدین صفت گشتهای و هنوز مرا میخواهی؟ زلیخا گفت: اگر خواهی كه از آتش دل من بدانی تازیانه به من ده. زلیخا تازیانهٔ یوسف بگرفت و برابر دهن بداشت و آهی بكرد. در ساعت از این سر تازیانه تا آن سر همه آتش گرفت.[۲۸] تمام بودن زلیخا در كار عاشقی سبب بخشودن گناهش و جلب محبت یوسف می شود. در حكایتی دیگر در الهی نامه باز زلیخا را در هنگام بیماری و درویشی وی مییابیم كه برسر راه یوسف قرار میگیرد و یوسف از خداوند میپرسد كه از این فرتوت نابینا چه میخواهد و چرا او را از سر راه وی بر نمیگیرد. جبرئیل پاسخ میدهد كه او را برنمیگیریم چرا كه او آن را كه ما دوست میداریم دوست میدارد و همه وجودش از دوستی تو پر است:
در آمــد جبرئیــل و گفت آنگاه
كه او را بر نمیگیــریـم از راه
كه او آن را كه ما را دوست دارد
جهانی دوستی در پوست دارد
چو او را دوستـی تست پیـوست
مرا بهـر تو با او دوستی هست
چـو او جان عزیز خود تو را داد
ذلیلش چون كنم؟ باید ترا داد[۲۹]
غیر از داستانهای عاشقانه لیلی و زلیخا و زینالعرب بوی عشق از سراسر حكایتهای مثنویهای عطار میتراود و ما داستان عشاقی را میخوانیم كه عشقشان نمونه و الگو است و عطار ایشان را نمونه تمام و كمال عشق میداند. در الهی نامه داستان زنی را میشنویم كه عاشق شهزادهای است. عشق زن را بیچاره و بیمار كرده و آتش در جان وی افكنده است. به ناچار در پی شهزاده است و هر جا كه میرود زن در تعقیب اوست. شهزاده شكایت پیش پدر میبرد و از او میخواهد كه زن را از سر راه او بردارد. پـادشـاه دستور میدهد كه موی زن را به كُرّهای بندند و كره را آنقدر بدوانند تا جسم زن پاره پاره شود. هنگام اجرای فرمان زن از پادشاه میخواهد كه آخرین حاجت وی را برآورد. پادشاه از خواسته وی میپرسد، زن میگوید:
زنش گفتا اگر امـــروز ناچـار
به زیر پای اسبـم میكشی زار
مر آن است حاجت ای خداوند
كه موی من به پای اسب او بند
كه تا چون اسب تازد بهر آن كار
به زیر پای اسبــم او كشـد زار
كه چـون من كشتـه آن ماه گردم
همیشــه زنــده ایـن راه گردم[۳۰]
دل پادشاه بر زن نرم می شود و او را رها میكند و عطار در پایان داستان نتیجه میگیرد كه:
بیــا ای مــرد اگر با ما رفیقـی
در آمــوز از زنی عشـق حقیقی[۳۱]
داستان زبیده (همسر هارون الرشید) و مرد صوفی كه شیفته وی شده بود شباهت بسیاری به داستانی در حدیقه سنایی دارد كه در آن داستان مردی كه شیفته زنی شده است به دنبالش میافتد و زن از زیبایی های خواهر خود به او خبر میدهد و مرد خواستار دیدن خواهر زن می شود و زن سیلی بر صورت مرد میزند و او را منافق در عشق مینامد كه در عشق راستین نیست.[۳۲]در حكایت عطار مردی صوفی به زبیده اظهار عشق میكند. زبیده دستور میدهد تا همیانی زر به مرد صوفی دهند تا از عشق بپرهیزد و سر خویش گیرد. مرد كیسه را گرفته و برمیگردد. زبیده نیز دستور میدهد تا سیلی فراوان بر او زنند و همیان زر را از او بازگیرند كه چرا ادعای عاشقی كرده است و معنی عشق نداند.[۳۳] زبیده در این داستان مظهر زنی خردمند است كه تفاوت عشق حقیقی و دروغین را میداند. آنكه میداند عشق چیست و عاشق كیست.
در مصیبت نامه نیز چندین حكایت آمده است كه در آنها احوال عشاق به مطالعه گذاشته شده است از جمله آن داستانها: حكایت صفیه خاتون (خواهر سنجر) و جوان عاشقی كه از عشق او جان میسپارد.[۳۴]داستان مزدوری كه عاشق دختر پادشاه می شود و در عشق او جان میدهد.[۳۵]و داستان عشق زنی به ایاز كه سرانجام آن مرگ زن از عشق است. طرح همه این داستانها یكی است. مردی یا زنی عاشق میشود، شدت عشق او را بی قرار میكند و سرانجام در راه عشق جان میسپارد. نكته جالب توجه آن كه زن در این حكایت ها گاه عاشق است و گاه معشوق و از این جهت تفاوتی بین زن و مرد نیست. داستان مردانی كه عاشق زنان میشوند در ادب فارسی فراوان است، اما در میان حكایت های عطار داستان زنان عاشق را هم میخوانیم. داستان زینالعرب و داستان زن عاشق ایاز از این نمونه هاست.
و اما محوری ترین داستان عاشقانه عطار و معروف و مشهورترین آنها داستان شیخ صنعان و دختر ترسا در منطق الطیر است. شیخ صنعان یا سمعان پنجاه سال پیر حرم بود و چهارصد مرید صاحب كمال داشت. پیرمرد پنجاه حج كرده بود و در ریاضت و عبادت مقتدا و رهبر بود. از قضا چند شب پیاپی شیخ خوابی را میبیند كه طی آن از حرم و طواف خانه خدا به روم افتاده و بتی را ستایش میكند. شیخ پس از تكرار خواب متوجه می شود كه عقبهای سخت در راه است و او میباید آن را طی كند. پس شیخ به سوی روم میرود و چهارصد مرد مرید به دنبال وی میافتند. در سر راه بر سر منظری شیخ دختری ترسا و روحانی صفت را میبیند كه از زیبایی رشك سپهر و آفتاب بود. آتش عشق به جان شیخ میافتد و شیخ یكباره از دست میرود. پند مریدان سودمند نبود و پیر حیران و آشفته، سر به سر محو تماشای دخترك در منظرگاه می شود و پس از آن نزدیك یك ماه در نزدیكی كوی دلبر مقیم میكند و از آنجا هیچ بركنار نمیشود، تا اینكه دختر از سرّ عشق او آگاه شده و به او هشدار میدهد كه این زمان هنگام كفن دوختن توست نه عاشقی.
پیر عاشق در ابراز عشق به دختر حاضر به انجام هر كاری در راه وی است و دختر چهار كار پیشنهاد میكند كه شیخ باید انجام دهد تا وی به همسری او درآید:
گفت دختر گر تو هستـی مرد كار
چـار كارت كـرد بایـد اختیار
سجده كن پیش بت و قرآن بسوز
خمر نوش و دیده را ایمان بدوز[۳۶]
پیر شراب خوردن را اختیار میكند و میگوید كه من با آن سه دیگر كاری ندارم.
گفت دختر گر درین كاری توچست
دست بـاید پاكت از اســلام شست
هر كه او همـرنگ یار خویش نیست
عشق او جز رنگ و بویی بیش نیست[۳۷]شیخ باده از دست دختر میستاند و با خوردن آن، همهٔ آنچه از قرآن و حدیث و علم دین در خاطر داشت فراموش میكند. زنار میبندد و ترسایی پیشه میگیرد. شیخ در انتظار وصال دختر است و دختر كابین خود را یكسال خوك چرانی قرار میدهد.
یاران شیخ به حرم باز میگردند و شیخ را در روم تنها میگذارند. یكی از مریدان راستین شیخ كه هنگام رفتن به روم غایب بود ماوقع را از دیگر یاران میشنود و آنان را سرزنش میكند كه چرا شیخ را تنها رها كردهاند و طریق او را پیش نگرفتهاند. سرانجام یاران و مریدان شیخ چلهنشینی گزیدند و رهایی شیخ را از این بلا طلب كردند، تا سرانجام حضرت محمد مصطفی(ص) به خواب آن مرید پاكباز می آید و مرید طلب رهایی شیخ را از وی میكند و پیامبر بشارت رهایی شیخ را به او میدهد:
مصطفی گفت ای به همت بس بلند
رو كه شیخت را برون كردم ز بند[۳۸]
یاران به سوی شیخ میروند و او را مطهر و پاك و عاری از همه زنارها و آلودگی ها مییابند.
این همه داستان شیخ صنعان است. اما داستان دختر ترسا تازه شروع شده است. دختر در خواب میبیند كه خورشیدی در كنار دارد و آن آفتاب با وی سخن میگوید كه از پی شیخ روانه شو، دین او را بپذیر و به دست او پاك شو و ایمان بیاور. دختر از خواب برمیخیزد در حالی كه آتشی جانش را بی قرار كرده است. به عالمی پا میگذارد كه دیگر در آن ناز و طرب وی خریداری ندارد. نعره زنان از پی شیخ و مریدان روانه میشود تا آنان را بیابد. از طرف دیگر ندای درونی، شیخ را آگاه كرد كه دختر ترسا از پی تو آمده است حال او را دریاب. شیخ و اصحاب به سوی دختر رفتند. او را برهنه پای و پیرهن چاك بر مثال مردهای بر خاك یافتند. نگار زیبا از شیخ میخواهد كه اسلام را بر وی عرضه كند. دختر از ذوق ایمان بی قرار می شود و غمی عمیق سراسر وجودش را پر میكند كه طاقت نمیآورد و سرانجام جان شیرین به جان آفرین تسلیم میكند:
قطرهای بود او درین بحر مجاز
سوی دریای حقیقت رفت باز[۳۹]
روایت عطار و داستان دختر ترسا را میتوان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد. آیا عطار در این داستان زن را مایه گمراهی مرد دانسته و به سنت تفكر مردسالار عصر خویش به تحقیر مقام زن پرداخته است؟ آیا دختر ترسا در پایان داستان باید بمیرد تا مایه آلودگی شیخ همگی پاك شود؟
یا شاید اگر كمی عادلانه تر بنگریم دختر ترسا و زیبایی های او راه عاشقی را برای شیخ زاهد باز میكند تا پس از این حق را عاشقانه پرستش كند و زن، این قنطره[۴۰]عشق حقیقی، مایه رستگاری ابدی است و «دختر ترسا بت شكنی بود كه سترگ ترین و سهمگین ترین بت را در پیر پارسا كه «من» است خرد و درهم شكست. این بت را با تیشه اندیشه و پتك خرد نمیتوان شكست و در هم كوفت، تنها تبر تیز عشق است كه بر آن كارگر میتواند افتاد».[۴۱]
بابك احمدی كه چهار گزارش هوشمندانه و خواندنی از تذكرهٔالاولیاء عطار فراهم آورده است میگوید: عطار همچنان دربند نگرش مردسالار دوران خود باقی است و كتابش از اشارات تحقیرآمیز نسبت به زنان نیز خالی نیست. به عنوان مثال عطار از قول سفیان ثوری میآورد كه گفت: با هر زنی یك دیو است و با هر مردی هژده(هجده) دیو است كه او را میآرایند در چشم های مردان.[۴۲]
عطار در تذكرهٔالاولیاء، نقل سخنان مشایخ صوفیه را میكند و سعی دارد تا جامعی از گفتههای هر یك از ایشان را در ذیل شرح احوال وی فراهم آورد. نقل سخنان مشایخ به معنی پذیرفتن و تأیید آن كلمات نیست. منظور نظر عطار را باید در گفته ها و تفسیرها و شرحهای وی جستجو كرد. ساختن مقدســـهای پاك و عاشق از دختر ترسا در پایان داستان كار عطار است. «شاهدخت درام مظهر عشق و محبت انسانی است كه ممكن است گمراه كننده و فریبنده باشد ولی در عین حال بخت شناخت ذات مطلق نیز میتوان بود. بنابراین وجود شاهدخت در این درام برای سرزنش كسانی است كه بر سرّ و راز عشق ناآشنایند.[۴۳]
آنگاه كه رسول الله(ص) به دیدار مرید راستین شیخ میآید میگوید كه شیخ را با خدا سال ها كدورتی و فاصلهای بود و اینك همه آن تیرگی ها پاك شسته شده است:
در میان شیخ و حق از دیرگاه
بود گردی و غباری بس سیاه
آن غبـــار از راه او برداشتیم
در میـان ظلمتش نگذاشتیــم
كردم از بهــر شفاعت شبنمی
منتشـــر بر روزگار او همی
آن غبار اكنون ز ره برخاستست
توبه بنشسته گنه برخاستست[۴۴]
آن غبار با آمدن عشق نشست. عشق دختر كار خود بكرد. آخرین منیّت شیخ را به پای عشق قربانی كرد. عشق دختر شیخ را در عشق به حق تمام كرد و دختر مظهر عشق به كمال شد. «این دختر پاكدل ترساست كه به راستی حجاب چهره جان میشوید از غبار تنش و از این لحاظ بر پیر بسیار دان بسی فضیلت دارد.»[۴۵]«مرگ دختر ترسا فوت نیست.» دختر زنده خود را بازیافته است و پیش از آن كه بمیرد، راز را شناخته است و برتر از این شوقمند است كه با بال و پر عشق به معبود خویش بپیوندد چون باور دارد كه اگر از هستی خویش بی خویش شود زودتر به مقصود میرسد.[۴۶]«در واقع جان دختر محو عشق جانان شده است و این بذل روح و فنا گشتن از خود و گم گشتگی و كم بودگی و به قعر جان فرو شدن برای او در حكم مرگ نیست و در حقیقت این دختر بود كه من فردیش در من كلی یا كیهانی گداخت كه:
ذرهای دوستی آن دمساز
بهتر از صدهزار ساله نماز[۴۷]
و به راستی همه سخن های شیوای عطار درباره جانبازی عاشق گویی تنها در حق دختر مصداق مییابد.[۴۸] و در این داستان دختر ترسا ابتدا معشوق است و سپس عشق می شود و در پایان خود عاشقی جان سوخته است كه طاقت دوری معشوق حقیقی را ندارد.
گفت شیخا طاقت من گشت طاق
من ندارم هیچ طاقت در فراق
مــیروم زین خاندان پر صــداع
الــوداع ای شیخ عالم الـوداع[۴۹]
زنان پارسا و پارسایی زنان
آنكه او را اینچنین دردی بود
كه طلبكار زن و مردی بود
تذكرهٔالاولیاء كتابی است در شرح احوال عرفا و پارسایان و زاهدان كه در میان رجال زهد و پرهیز، نام رابعه عدویه زن زاهد بصری به چشم میخورد. عطار بیش از سایر تذكره نویسان و عرفا به احوال رابعه و زندگی او توجه كرده است. عبدالرحمن بدوی مؤلف كتاب «رابعه شهید عشق الهی» مینویسد كه روایت عطار در تذكرهٔالاولیاء در بارهٔ رابعه قدیمی ترین و مهم ترین منبع موجود دربارهٔ زندگی وی است. «روایت عطار پیرامون كودكی، بلوغ و دوران قبل از توبه رابعه به گونهای است كه جدا از مطالب خارق العاده و كرامت هایی كه به او نسبت داده است میتواند از نظر مورخ مورد قبول واقع شود.»[۵۰]عطار در تذكرهٔالاولیاء به ستایش رابعه میپردازد و در منطق الطیر، الهی نامه و مصیبت نامه حكایاتی از او نقل میكند و او را بر مردان ترجیح میدهد. عطار در پاسخ پرسندگان احتمالی خود در باره تركیب تذكرهٔالاولیاء مینویسد: «اگر كسی گوید كه ذكر او در صف رجال چرا كردی؟ گوییم خواجه انبیاء علیه الصلوهٔ والسلام میفرماید كه: «ان الله لاینظر الی صوركم» كار به صورت نیست به نیت نیكوست.»[۵۱]
در همین صفحه از كتاب تذكرهٔالاولیاء دیدگاه روشنفكرانه و آزادمنشانه عطار در باب مقام زن هویداست. عطار مینویسد: چون زن در راه خدای تعالی مرد باشد، او را زن نتوان گفت. چنانكه عباسه طوسی گفت: چون فردا در عرصات آواز دهند كه یا رجال! اول كسی كه پای در صف رجال نهد، مریم بود.»[۵۲]این عباسه طوسی[۵۳] از عرفای مورد احترام عطار به شمار میآمده است و عطار بارها از وی در آثارش تمجید كرده است. او مریم را اولین چهره برجسته عالم میداند و معتقد است كه تقوی و پرهیزكاری جنسیت نمیشناسد. عطار در این باب مینویسد: «از روی حقیقت آنجا كه این قومند همه نیست توحیدند. در توحید وجود من و تو كی ماند؟ تا به مرد و زن چه رسد!»[۵۴]
عطار در ستایش رابعه میگوید كه او كسی بود كه اگر در مجلس حسن بصری حاضر نبودی مجلس نگفتی، لاجرم ذكر او در صف رجال توان كرد. عطار در همین كتاب در بیان برتری زنان سخنی از رابعه را نقل میكند: «جمعی به امتحان پیش او رفتند و گفتند: همه فضایل بر سر مردان نثار كردهاند و تاج مروت بر سر مردان نهادهاند و كمر كرامت بر میان مردان بستهاند. هرگز نبوت بر هیچ زنی فرونیامده است، تو این لاف از كجا میزنی؟ رابعه گفت: این همه كه گفتی راست است اما منی و خود دوستی و خودپرستی و انا ربكم الاعلی از گریبان هیچ زن برنیامده است و هیچ زن هرگز مخنّث نبوده است.»[۵۵]
جز در تذكرهٔالاولیاء كه فصل نهم آن درباره رابعه است، عطار در منطق الطیر پنج بار، در الهی نامه دوبار و در مصیبت نامه نیز دوبار ذكر رابعه كرده و داستانهایی از زندگی و كرامات وی نقل میكند كه مأخذ بعضی از آنها در همان تذكرهٔالاولیاء است. برای نمونه داستانی درباره رابعه و حسن بصری[۵۶] كه در تذكرهٔالاولیاء آمده است و در الهی نامه نیز نقل میشود: در الهی نامه میخوانیم كه حسن بصری روزی به قصد دیدن رابعه از بصره بیرون آمد. او رابعه را در حالی دید كه انواع نخجیر و آهو و بزكوهی گرد او صف زده بودند، اما به محض دیدن حسن فرار كردند. رابعه از حسن میپرسد كه چه خوردهای و حسن پاسخ میدهد كه پی پیازی خورده ام. رابعه هم در پاسخ جملاتی در نهی از خوردن و پرخوری میگوید و به حسن هشدار میدهد تو كه پیه این حیوانات را خوردهای چگونه انتظار داری كه از تو نگریزند.[۵۷]
عطار در رابطه رابعه و حسن بصری گویی به عمد قصد این را دارد كه مقام رابعه را از مقام حسن بصری بالاتر برد. در حكایتی از منطق الطیر میبینیم كه حسن نزد رابعه میرود و از او طلب درس میكند:
رفــت شیـــخ بصــره پیش رابعـه
گفـت ای در عشق صاحب واقعه
نكتهای كــز هیچكس نشنیـــدهای
بركسـی نه خواندهای نه دیـدهای
آن تو را از خویشتن روشن شدست
آن بگو كز شوق جان من شدست[۵۸]
در جای دیگر عطار در منطق الطیر پس از مذمت تعصب دینی در ستایش رابعه و عدم تفاوت بین زن و مرد سخن سر میدهد:
تو رها كن سر به مهر این واقعه
مرد حق شو روز وشب چون رابعه
او نه یك زن بود او صد مرد بود
از قـــدم تا فــرق عیــن درد بود
بــود دایــم غـرق نور حق شده
از فضـــولی رستــه مستغرق شده[۵۹]
و سپس طی حكایتی باز عطار از زبان رابعه نقل میكند: «او همان كسی است كه در سجده گاه خار به چشم او رفت و خون از چشمان وی جاری شد بی آنكه خود را از آن خبری باشد و بس.
آنكه او را اینچنین دردی بود
كی طلبــكار زن و مــردی بود[۶۰]
و از همین بیت بر میآید كه عطار در طریق الی الله بین زنان و مردان تفاوتی قائل نبوده است.عطار به داستان زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) و تقوی و پرهیزكاری ایشان نیز توجه دارد. در الهی نامه و مصیبت نامه نام مبارك حضرت زهرا(س) چند بار به مناسبت نقل حكایاتی آمده است.
در الهی نامه، عطار از جهاز ناچیز حضرت فاطمه(س) سخن میگوید و اینكه اسامه كه جهاز حضرت را به خانه علی(ع) میبرده در راه می گریسته است. پیامبر سبب را میپرسد اسامه میگوید:
بــــدو گفتــم ز درویشــی زهرا
مرا جان و جگر شد خون و خارا
كسی كو خواجهٔ هر دو جهان است
جهــاز دخترش اینك عیان است
ببیــن تا قیصر و كسـری چه دارد
ولــی پیغمبــر از دینی چه دارد
و پاسخ پیامبر به اسامه نیز شنیدنی است:
مرا گفتای اسامه این قدر نیز
چو باید مرد هست این هم بسی چیز
لقب فاطمه زهرا(س) در آثار عطار خاتون جنت است. در الهی نامه در ذكر ماجرای مسلمان شدن یهودی و تغییر احوال او كه پس از وفات پیامبر(ص) روی داده بود، عطار لقب خاتون جنت را برای حضرت زهرا بكار میبرد:
همه یاران در آن اندوه و محنت
شدند آخر بر خاتون جنت[۶۱]
و در مصیبت نامه نیز آنجا كه حضرت زهرا(س) از پیامبر طلب كنیز برای كمك در امر خانه داری میكند، باز لقب ایشان خاتون جنت است:
فاطمه خاتون جنت ناگهی
پیش سید رفت در خلوتگهی[۶۲]
و پیامبر در آن داستان، به حضرت زهرا(س) كه دست هایشان از دستاس آبله شده بود، دعایی میآموزد تا آن را بكار برد و بداند كه از پیامبران هیچ ارثی باقی نمیماند.
غیر از زندگی حضرت زهرا(س) كه نمونه پارسایی و تقوای بانوان است، عطار حكایت زن زیبا صالح و پارسایی را در الهی نامه نقل میكند كه شوهرش برای گزاردن حج راهی سفر میشود و زن علیرغم همه مخاطراتی كه در مدت تنهایی برای او پیش میآید، پاكدامن و عفیف انتظار همسر را میكشد. داستان زن پارسا[۶۳]نخستین داستان الهی نامه است كه در مقایسه با دیگر قصه های عطار تفصیل بیشتری دارد. داستان حدود سیصد بیت است. قصه طولانی زندگی و دربدری زنی تنها و زیبارو را در نبود همسر بیان میكند. زنی كه هر كه زیبایی وی را میبیند عاشق و شیفته وی می شود و زن با چاره اندیشی های فراوان موفق می شود سرانجام خود را به همسر برساند. زنان پارسای منظومه های عطار فراوانند.
این شاعر عارف با نگاه مثبت و روشن بینانهای كه به زنان داشته است، نمونه روشنفكر پیشرو قرن ششم است كه به دفاع و حمایت از گروه زنان برخاسته است.
در مجموعه آثار عطار تنها داستان دو سه زن را میخوانیم كه عطار آنان را مفسد مینامد ولی همه آنها توبه كرده و مورد عفو پروردگار قرار میگیرند. در الهی نامه داستان زن مفسدی را میخوانیم كه به سبب آب دادن به سگی به بهشت رفت:
كشید آبی به سگ داد و خدایش
گرامی كـرد در هر دو سرایش
شب معراج دیدم همچــو ماهش
بهشت عـدن گشته جایگاهش
زنـــی مفســـد سگی را داد آبی
چرا بودش ز حق چندین ثوابی[۶۴]
و در مصیبت نامه داستان زن زناكاری را میخوانیم كه توبه میكند و از پشیمانی به سوی پیامبر اكرم(ص) میآید و از او میخواهد كه وی را سنگسار كند. پیامبر ابا میكند و به او میگوید كه ازدواج كن و فرزندی بیاور. زن پس از به دنیا آوردن فرزند طفل خویش را به نزد پیامبر میبرد و از او میخواهد تا او را مجازات كند. پیامبر میفرمایند كه فرزندت را شیر ده كه هیچكس جز مادر سزاوار شیردادن فرزندش نیست. زن دوباره میرود و پس از سپری شدن مدت رضاع بازمیگردد. پس از این پیامبر به زن میفرمایند كه اگر تو را سنگسار كنیم كسی از فرزند تو نگاهداری نخواهد كرد پس برو و آنگاه كه او هفت ساله شد برگرد كه در این میان شخصی تعهد میكند كه از كودك نگهداری كند و پیامبر كه سخت از این موضوع رنجیده خاطر میشوند ناچار فرمان سنگسار را مطابق شرع اجرا میكنند. پیامبر اكرم(ص) توبه زن را توبه واقعی میداند و دربارهٔ وی میفرماید:
كس نكرد این توبه اندر روزگار
بود آن زن در حقیقت مرد كار[۶۵]
● زن و نقش مادری
شیر ده ما را از پستان كرم
برمگیر از پیش ما خوان كرم[۶۶]
منظومه های عطار لبریز از عشق است. عشق محور كلیه آثار اوست. در آثار عطار همه رقم عشق را مییابیم، من جمله عشق مادری كه در چهره زنان داستانهای عطار از حوا تا مریم و زبیده هویداست. عطار بارها در داستانهایش از زنانی نام برده است كه عشق فرزند را در جان و دل خود پروراندهاند. در آغاز منطق الطیر عطار داستان مادری را میخوانیم كه كودكش در آب میافتد و مادر در تكاپوی نجات فرزند خود را به آب میزند و فرزند خود را در آغوش گرفته و شیر میدهد. عطار هم از پروردگار میخواهد كه چون مادری مهربان، مردمان را در آغوش خود گیرد و ایشان را از پستان كرم سیر شیر كند
شیر ده ما را از پستان كرم
برمگیر از پیش ما خوان كرم[۶۷]
در همین كتاب عطار داستان مادر دیگری را نقل میكند كه بر خاك دختر خویش نشسته و میگرید. راه بینی[۶۸]به سوی آن زن مینگرد و میگوید كه این زن از مردان بسی جلوتر است چرا كه میداند چه كسی را گم كرده و از كه اینگونه ناصبور افتاده است:
مادری بر خاك دختر میگریست
راه بینی سوی آن زن بنگریست
گفت این زن بــرد از مردان سبق
زانكه چون ما نیست و میداند به حق
كز كدامین گمشده مانده ست دور
وز كه افتادست زین سان ناصبور[۶۹]
در مصیبت نامه عطار هم داستان مادرانی را میبینیم كه فرزند از دست دادهاند و بر از دست دادن ایشان میگریند.[۷۰]در داستان دیگر در همین كتاب هم داستان خاركنی را میشنویم كه خدا میخواهد تا دو آرزوی او را برآورده كند و از قضا پادشاه آن سرزمین در همان روز همسر وی را میبیند و به اسارت به شهر میبرد و مرد خاركن با استفاده از دو فرصت آرزوخواهی خویش، خود را دوباره در خانه خود میبیند و قدر و ارزش وی را درمییابد كه در غیبت او طفلان گریه و زاری بسیار میكردند:
دید طفلان را جگر بریان شده
در غم مادر همه گریان شده[۷۱]
داستان زبیده همسر هارون الرشید و فرزند پسرشان كه دربار را رها كرده است و در سختی و محنت روزگار میگذراند تا میمیرد نیز از داستانهای خواندنی الهی نامه است كه در این داستان نیز نقش مادری زبیده و دلسوزی وی بر فرزند قابل اشاره است.
حكایت طفلی كه در بازار گم شده و در طلب مادر است، در الهی نامه شنیدنی است. طفل در پاسخ هر كه از او نشانی و نام خانه و محله و نام پدر و مادر را میپرسد میگوید كه من از اینها هیچ نمیدانم تنها میدانم كه اینك درمانده و بی كسم و تنها مادرم را میخواهم:
من این دانم چنین درمانده بی كس
كه اینجا مادرم میباید و بس
من این دانم كه پر خون است جانم
كه مــادر بایـدم دیگر نـدانم[۷۲]
و اما یكی از جالب ترین داستانهای الهی نامه در حكایت مادری و عشق مادران به كودكان، داستان حوا و فرزند شیطان، خنّاس است كه عطار آن را از قول حكیم ترمذی نقل میكند و در تذكرهٔالاولیاء عطار نیز آمده است. این داستان برائت ساحت زن از اتهام فریبكاری و حیلهگری است. در تصوف، مرد سمبل خرد و زن مظهر نفس است و موجبات گمراهی مرد خرد را فراهم میآورد. اما در این داستان میبینیم كه اگر حـوا دعـوت ابلیس را میپـذیـرد، به سبب حیله گری وی نیست، بلكه از عشق او به كودكان و اطفال است حتی اگر ابلیس باشد:
روزی ابلیس بچه خود، خناس را پیش حوا آورد و گفت كه مرا مهمی پیش آمده است، بچه را نگهدار تا باز پس آیم. حوا قبول میكند و چون ابلیس میرود، آدم میآید و از حوا دربارهٔ كودك میپرسد. حوا میگوید كه ابلیس فرزندش را به من سپرده است. آدم، حوا را ملامت میكند كه چرا قبول كردی و خشمگین می شود و بچه را میكشد و پاره پاره می كند و هر پاره را به شاخی میآویزد، ابلیس میآید و فرزند را از حوا طلب میكند. حوا ماجرا بازمیگوید و ابلیس فرزند را آواز میدهد و هر پاره خناس از شاخ درختی به پارهای دیگر میرسد و او زنده می شود. روز دیگر ابلیس دوباره نزد حوا میآید و از او درخواست میكند تا فرزند وی را نگه دارد. حوا قبول نمیكند ولی با اصرار شیطان، خناس را میپذیرد.
آدم دوباره میآید و از ماجرا با خبر میشود، پس طفل را میسوزاند تا شیطان نتواند خاكستر وی را جمع كند، اما این بار نیز شیطان با آواز دادن كودك را زنده میكند و با خود میبرد. این ماجرا چند نوبت تكرار میشود تا اینكه بار آخر، آدم، خناس را میكشد و میپزد و بخشی را خود میخورد و بخشی را به حوا میدهد، تا بدین ترتیب زنده شدن دوباره وی برای شیطان میسر نشود. شیطان كه باز میآید، با خبر میشود آنچه كه در پی آن بود انجام شده است چرا كه: «خناس الذی یوسوس فی صدور الناس» و حال خناس جزئی از وجود آدم و حوا بود.[۷۳]درست است كه حیله شیطان و فریب حوا موجب گمراهی آدم هم میشود، اما وقتی از سوی دیگر به قضیه بنگریم درمییابیم كه حوا به عنوان یك زن و مادر كه وجودی سراپا عطوفت است دربرابر آدم كه مظهر خشم و قهر است، قرار میگیرد و همین استعداد و قابلیت مادری وی موجب می شود كه فرزند ابلیس را هم بپذیرد و ابلیس از همین عشق و محبت سوء استفاده میكند.● پیر زنان خردمند
دستهای از داستان های ادب فارسی، خاصه حكایت های عطار در اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت نامه و منطق الطیر داستان پیرزنان خردمند است. در الهی نامه دو داستان درباره دو پیرزن و سلطان محمود غزنوی میخوانیم كه در هر دو مورد، محمود از پیرزنان درس زندگی میآموزد. در منطق الطیر پیرزنی به شیخ بوعلی درس میآموزد[۷۴]و در مصیبت نامه داستان پیرزن و ملكشاه را میخوانیم كه سربازان شاه، گاو پیرزن را كشته و خورده بودند و پیرزن به دادخواهی نزد ملكشاه میرود و ملكشاه ضمن مجازات خاطیان هفتاد گاو به زن میبخشد.[۷۵]
داستان پیرزنی كه هر روز اسپند دود میكرد در مصیبت نامه خواندنی است. پادشاه علت آن را از پیرزن میپرسد و پیرزن در پاسخ به پادشاه درسی حكیمانه به وی میدهد.[۷۶]شاید این حكایتها به نوعی تعبیری از حدیث نبوی «علیكم بدین العجائز» باشد كه حضرت پیامبر اكرم(ص) به یاران خود فرمودند كه: بر شماست كه دین را از پیرزنان بیاموزید.
● فهرست منابع:
- عطار، فریدالدین، اسرارنامه، تصحیح دكتر سید صادق گوهرین، كتابفروشی زوار، چاپ دوم، ۱۳۶۱.
- عطار، فریدالدین، الهی نامه، تصحیح هلموت ریتر، انتشارات توس، چاپ دوم، ۱۳۶۸.
- ستاری، جلال، پژوهشی در قصه شیخ صنعان و دختر ترسا، نشر مركز، چاپ اول، ۱۳۷۸.
- ستاری، جلال، پیوند عشق میان شرق و غرب، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، چاپ اول، ۱۳۵۴.
- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات ایران، ۵ج، انتشارات فردوسی، چاپ ششم، ۱۳۶۳.
- عطار، فریدالدین، تذكرهٔالاولیاء، تصحیح محمد استعلامی، انتشارات زوار، چاپ چهارم،۱۳۶۳.
- زرین كوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، انتشارات امیركبیر، چاپ دوم، ۱۳۶۳.
- احمدی، بابك، چهارگزارش از تذكرهٔالاولیاءعطار، نشر مركز، چاپ اول، ۱۳۷۶.
- سنایی، مجدو ابن آدم، حدیقه الحقیقه، تصحیح مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۸.
- دكتر شفیعی كدكنی، زبور پارسی، انتشارات آگاه، چاپ اول، ۱۳۷۸.
- بدوی، عبدالرحمن، شهید عشق الهی، ترجمه محمد تحریرچی، انتشارات مولی، چاپ اول، ۱۳۶۷.
- زرین كوب، عبدالحسین، صدای بال سیمرغ، انتشارات سخن، چاپ اول، ۱۳۷۸.
- صنعتی نیا، فاطمه، مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی های عطار، انتشارات زوار، چاپ اول، ۱۳۶۹.
- عطار، فریدالدین، مختارنامه، تصحیح شفیعی كدكنی، انتشارات سخن، چاپ دوم، ۱۳۷۵.
- عطار، فریدالدین، مصیبت نامه، تصحیح نورانی وصال، انتشارات زوار، چاپ چهارم، ۱۳۷۳.
- عطار، فریدالدین، منطق الطیر، تصحیح سید صادق گوهرین، شركت انتشارات علمیو فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۶۵.
- جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، تصحیح محمود عابدی، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۷۰.
● پی نوشتها:
[۱] - برای اطلاع بیشتر در بارهٔ زندگی نامه و آثار عطار ر.ك. مقدمه زبور پارسی (نگاهی به زندگی و غزل های عطار) شفیعی كدكنی، مقدمه مختارنامه از همین نویسنده، شرح احوال و آثار عطار از بدیع الزمان فروزانفر صدای بال سیمرغ از عبدالحسین زرین كوب و شرح احوال شیخ عطار در مقالات محمد قزوینی در باره افكار و اندیشه های عطار نیز ر.ك. دریای جان،هلموت ریتر، جستجو در احوال و آثار زیدالدین عطار نیشابوری سعید نفیسی و همچنین جهان بینی عطار از پوران شجیعی، در جستجوی سیمرغ، تقی پورنامداریان.
[۲] - صنعتی نیا، فاطمه، مآخذ قصص وتمثیلات مثنوی های عطار، ص۲۵.
[۳] - انقطاع ازدنیا.
[۴] - صنعتی نیا، فاطمه، مآخذ قصص وتمثیلات مثنوی های عطار، ص۱۲۹.
[۵] - شفیعی كدكنی، زبور پارسی، ص۳۹.
[۶] - دكتر شفیعی كدكنی ترتیب تاریخی نظم و تدوین آثار عطار را اینگونه پیشنهاد می كند: الهی نامه، اسرارنامه، منطق الطیر، مصیبت نامه، دیوان و مختارنامه، ص۳۲؛ اما دكتر زرین كوب ترتیب زیر را صحیح می داند: دیوان، اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت نامه، منطق الطیر، صدای بال سیمرغ، صص۸۹،۸۵،۸۱،۶۹،۵۹.
[۷] - صنعتی نیا، فاطمه، ص ۱۷۳.
[۸] - همان، ص۱۰۵.
[۹] - عطار، فریدالدین، مختارنامه، ص۲۵.
[۱۰] - عطار، فریدالدین، الهی نامه،ص۵۱
[۱۱] - صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات ایران، ج۱،۴۴۹.
[۱۲] - جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، تصحیح عابدی، ۶۲۷.
[۱۳] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص۳۳۲.
[۱۴] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص۳۴۰.
[۱۵] - جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص۶۲۷.
[۱۶] - برای اطلاع بیشتر در باره این داستان ر.ك مجمع الفصحا، ج ۱،ص۲۲۲، لباب الالباب ،ج۱،صص۶۲-۶۱، احوال و اشعار رودكی، ج۲،ص ۶۳۰، ثروتیان، طنز و رمز در الهی نامه، ص۱۲۹.
[۱۷] - عطار، فریدالدین، الهی نامه،ص۳۴۱.
[۱۸] - همان،ص ۳۴۲.
[۱۹] - برای اطلاع بیشتر ر.ك. ستاری، جلال، پیوند عشق میان شرق و غرب، صص۱۱۵-۱۰۴؛ مقصود از حب عذری عشقی است كه به قبیله بنی عذره نسبت داده می شد كه در آن قبیله عشاق به وصال هم نمی رسیدند و تعفف پیشه می كردند.
[۲۰] - هر كه عشق ورزید و عفاف پیشه كرد و عشق خود را كتمان نمود و مرد، شهید از دنیا رفته است.
[۲۱] - عطار، فریدالدین، الهی نامه،ص۳۶۱.
[۲۲] - عطار، فریدالدین، مصیبت نامه، ص۶۹.
[۲۳] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص۱۸۹.
[۲۴] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص۳۲۹، این حكایت در خلاصه شرح تعرف ص۱۵۲ و تمهیدات عین القضاهٔ، ص۳۵ آمده است.
[۲۵] - صنعتی نیا، فاطمه، مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی های عطار، ص۹۳.
[۲۶] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص۱۷۷، مأخذ آن كشف الاسرار،ج ۵،ص۷۲.
[۲۷] - عطار، فریدالدین، مصیبت نامه، ص۱۳۴.
[۲۸] - همان، ص۲۹۱،مأخذ آن قصص الانبیاء نیشابوری،ص۱۴۶.
[۲۹] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص۳۲۳.
[۳۰] - عطار، فریدالدین، الهی نامه،ص۵۱.
[۳۱] - همان.
[۳۲] - سنایی، مجدو ابن آدم، حدیقه، تصحیح مدرس رضوی، ص ۳۳۳، این داستان در شرح تعرف و كشف الاسرار میبدی هم آمده است.
[۳۳] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص۳۱۷.
[۳۴] - عطار، فریدالدین، مصیبت نامه، ص۱۶۳.
[۳۵] - همان،صص۳۵۰- ۳۴۷.
[۳۶] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص۷۵.
[۳۷] - همان.
[۳۸] - همان،ص ۸۴.
[۳۹] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص۸۸.
[۴۰] - پل.
[۴۱] - ستاری، جلال، پژوهشی در قصه شیخ صنعان و دختر ترسا، نقل از پارسا و ترسا میرجلال الدین كزازی، صص۱۷۷-۱۷۵.
[۴۲] -ستاری، جلال، پژوهشی در قصه. . . نقل از چهار گزارش از تذكرهٔ الاولیاء عطار، بابك احمدی، ص۷۳.
[۴۳] - همان،ص ۱۱۱.
[۴۴] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص۸۴.
[۴۵] - ستاری، جلال، پژوهشی در قصه… نقل از چهار گزارش از تذكرهٔالاولیاء عطار، بابك احمدی، ص۱۱۷،.
[۴۶] - همان، ص۱۱۹.
[۴۷] - همان،ص۱۲۲.
[۴۸] - همان،ص۱۲۰.
[۴۹] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص۸۸.
[۵۰] - بدوی، عبدالرحمان، شهید عشق الهی، ص۸.
[۵۱] - عطار، فریدالدین، تذكرهٔ الاولیاء، ص۷۲.
[۵۲] - همان.
[۵۳] - وی ابومحمد عباس بن محمد بن ابی منصور نام داشته است. وی به موجب روایت ذهبی در سیر النبلاء در سال ۵۴۹ و مقارن دوره استیلاء غز بر نیشابور هلاك شده است. او از معتقدین به حلاج نیز بوده است. جستجو در تصوف ایران، زرین كوب، ص۲۷۰.
[۵۴] - عطار، فریدالدین، تذكرهٔالاولیاء، ص۷۲.
[۵۵] - همان،ص۸۴.
[۵۶] - حسن بصری از زاهدان برجسته صدراسلام متوفی ۱۱۰ هجری است. وی سمت استادی رابعه را دارد.
[۵۷] - عطار، فریدالدین، الهی نامه،ص۱۲۰.
[۵۸] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص۱۱۸.
[۵۹] - همان،ص۳۳.
[۶۰] - عطار، فریدالدین، الهی نامه،ص ۳۳.
[۶۱] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص۲۸۴.
[۶۲] - مصیبت نامه، ص۴۰.
[۶۳] - دكتر یوسفی دركتاب روان های روشن این داستان را تحلیل كرده است. خانم پوران شجیعی نیز دركتاب جهان بینی عطار به این داستان اشاره كرده است. این حكایت در آثار بعد از زمان عطار نظیر جواهر الاسمار (طوطی نامه) و جامع التمثیل نیز آمده است.
[۶۴] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص۳۷۶.
[۶۵] - عطار، فریدالدین، مصیبتنامه،ص۳۰۷.
[۶۶] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر،ص۲۳.
[۶۷] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص۲۳.
[۶۸] - راهبر.
[۶۹] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص۲۱۷.
[۷۰] - عطار، فریدالدین، مصیبت نامه، ص۳۱۶وص ۲۷۱ و ص۹۲.
[۷۱] - همان،ص ۲۴۶.
[۷۲] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، ص۳۵۷.
[۷۳] - عطار، فریدالدین، الهی نامه، صص۱۲۹-۱۲۷، تذكرهٔ الاولیاء،ص۵۲۹.
[۷۴] - عطار، فریدالدین، منطق الطیر، ص۲۰۷.
[۷۵] - عطار، فریدالدین، مصیبت نامه، ص۱۰۴.
[۷۶] - همان، ص۲۳۱.
دكتر مریم حسینی
برگرفته از: فصلنامه كتاب زنان شماره ۱۵
برگرفته از: فصلنامه كتاب زنان شماره ۱۵
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست