سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا
تصویر اخلاقی از جهان (تحلیلی نو از فلسفه اخلاق کانت)

اصل این مقاله، تألیف دیتر هنریش، از فیلسوفان معاصر آلمانی است. وی در سال ۱۹۲۷م در ماربورگ آلمان متولّد، و در دانشگاه هایدلبرگ موفق به اخذ مدرك دكتری در رشته فلسفه
گردید. تحقیقات او بیشتر در زمینه زیباییشناسی، فلسفه اخلاق، فلسفه سیاست، ایدهآلیسم آلمانی و به ویژه فلسفه كانت است. هنریش هم اكنون عضو فرهنگستان علوم هایدلبرگ و باواریا و نیز عضو افتخاری فرهنگستان علوم آمریكاست.
مقاله او ابتدا در سال ۱۹۹۰ م، در دانشگاه استانفورد آمریكا، توسّط خودش و به شكل درس گفتار با عنوان «The Moral Imag of the World» ارائه گردید، سپس در كتاب ذیل به چاپ رسید:
Dieter Henrich, Aesthetic Judgment and the Moral Image of the World, Stanford University Press, California, ۱۹۹۲.
نوشتار حاضر شرح و تفسیری است از مقاله مزبور كه در موارد لزوم ترجمه گردیده و مورد استناد قرار گرفته است.(۱)
● تصویر اخلاقی از جهان
كانت كه سهم بسیار زیادی در تحوّل فلسفه غرب دارد، علاوه بر فلسفه نظری، در فلسفه عملی و اخلاق نیز به پژوهش پرداخته است. پرداختن به مسائل اخلاق دغدغه اصلی كانت بوده است، تا حدّی كه بنابر نظر هنریش باید تأسیس یك فلسفه اخلاق جامع و كامل را هدف عمده و نهایی وی دانست.
به نظر كانت، عقل نظری فقط توان درك امور پدیداری را دارد؛ یعنی آنچه كه در قالب زمان و مكان بر ما نمایان میشود. مقولات فاهمه تنها به شناخت ما از امور پدیداری كه در قلمرو تجربه است نظم و اعتبار میبخشد. اطلاق این مقولات بر اموری كه خارج از حوزه تجربه باشد، صحیح نیست و نتیجهای جز مغالطه ندارد. آزادی اراده، خلود نفس و وجود خدا چون خارج از قلمرو تجربهاند، در عقل نظری قابل اثبات و نفی نیستند. از اینرو، كانت آنها را در حوزه عقل عملی مورد بحث قرار میدهد و به اثبات میرساند.
فلسفه اخلاق كانت وظیفه گرایانه(۲) است. براساس آن، معیار خوبی و بدی اعمال در خود عمل قرار دارد و نه در نتایج و آثار آن كه اخلاق غایت گرایانه(۳) به آن معتقد است. همچنین فلسفه اخلاق او بهترین نمونه اخلاق صورتگرا یا فرمالیسم(۴) است؛ یعنی دارای معیارهای صوری است كه با قواعد كلّی مطابقت دارد. همانگونه كه ادم مورتون میگوید، «اخلاق كانت بر اهمیت انگیزهها، عمل كردن بر طبق اصول، و پایبندی به قواعد كلی رفتار تأكید میورزد.»(۵) این معیارها بدون دخالت حسّیات و تجربیات از عقل عملی محض نشأت میگیرند. قوانین اخلاقی را عقل خود ما بر ما حاكم میكند و نه چیز دیگری مثل دین. از اینرو، كانت اخلاق را مبتنی بر دین نمیداند. هرچه را عقل فرمان دهد، به همه موجودات عاقل فرمان میدهد. اگر ما موجودی صرفا عاقل بودیم و هیچگونه تعلّقی به طبیعت و امیال نفسانی نداشتیم، رفتارمان خود به خود و بدون هیچ تعارضی میان عقل و امیال، همواره منطبق با عقل بود، چنانكه در اراده مقدّس یا اراده خدا چنین است. امّا چون دارای امیال هستیم و در طبیعت زندگی میكنیم، از اینرو، اوامر عقل به صورت تكلیف بر ما ظاهر میشود و ما را مجبور به اطاعت از آن میكند. كانت از این بیان نتیجه میگیرد كه یك عمل تنها زمانی ارزش اخلاقی دارد كه به خاطر خود تكلیف و از روی آن انجام گیرد. صرف مطابقت با تكلیف كافی نیست؛ زیرا ممكن است امیال و خواهشهای نفسانی در آن دخالت داشته باشند كه در این صورت، عمل انجام شده منطبق با معیار صوری قواعد كلّی نخواهد بود.
همچنین كانت معتقد است كه اصل اعلا و برین اخلاق، یعنی خودقانونگذاری(۶) اراده، به طور پیشینی و مستقل از تجربه امكانپذیر است. اگر قوانین اخلاقی از تجربه به دست آید فاقد ضرورت و كلیت میشود و در نتیجه، اخلاق در معرض همهگونه فساد و تباهی قرار میگیرد. «درست عمل كردن همانا عمل كردن به نحوی است كه بتوان آن را قانونی كلّی برای عمل انسانی دانست.»(۷) كانت تكلیف را به معنای ضرورت عمل كردن از روی احترام به قانون میداند. به همین دلیل، تنها انگیزه عمل اخلاقی، احترام به قانون است. امّا هنریش در این مقاله، انگیزه دیگری را نیز مطرح میكند كه آن «تصویر اخلاقی از جهان» است.
هر فاعل اخلاقی با توجه به باور و تصوّر خاصی كه از ماهیت و منشأ رفتارش دارد، اقدام به فعلی میكند. هیچ فعلی به طور خودكار و بدون اندیشه از فاعل عاقل سر نمیزند. بدیهی است كه با تعدّد افعال، بینشها و باورهای به آنها نیز متعدّد باشد. حتی باورها و انگیزههای یك فعل نیز میتواند متعدّد باشد. مثلاً، وفای به عهد ممكن است به انگیزههای متفاوتی صورت گیرد: رضا و خشنودی خدا، خودنمایی و ریا، تأمین سعادت و خوشبختی خود و یا شخص مورد عهد، و یا انجام تكلیف و احترام به قانون اخلاقی [كه به حكم عقل باید به عهد وفا كرد.] زمانی كه این باورهای متعدّد سازگار و همخوان باشند و هیچگونه تعارضی بینشان نباشد، آن وقت شبكه واحدی را به وجود میآورند كه میتوان آن را تصویری اخلاقی از جهان نامید. هنگامی میتوان تصویری كاملاً اخلاقی از كل جهان داشت كه همه باورهایی كه منشأ رفتارند، با هم سازگار و متّحد باشند.
افعال اخلاقی در جهانی رخ میدهند كه تبیینهای فیزیكی و طبیعی خاص خودش را دارد. نمیتوان ادّعا كرد كه جهان فیزیكی و یا جهان اشیا با جهان اخلاقی ـ جهانی كه از منظر اخلاق بدان نگریسته میشود ـ كاملاً متفاوت و بیارتباط از هم باشند، چنانكه نمیتوان آن دو را كاملاً متّحد و یگانه در نظر گرفت؛ زیرا تبیینهای فیزیكی جهان اشیا به راحتی با انگیزه افعال جهان اخلاقی سازگار نیست و چه بسا با هم متعارض نیز باشند. همچنان كه فاعل اخلاقی باورهایی درباره ماهیت و منشأ رفتار خود دارد، جهانی كه فاعل اخلاقی در چهارچوب آن عمل میكند، یعنی جهان اخلاقی نیز مشمول تصوّرات و باورهای بعضا متعارض قرار میگیرد. حال اگر فیلسوف اخلاق بخواهد از تصویر اخلاقی از جهان به صورت تصویری جامع سخن بگوید، باید دیدگاه و منظر اخلاقی او از عهده دو شرط برآید: اوّل آنكه نگرشها و جهان بینیهای متعدّد را به گونهای به هم پیوند دهد تا تعدّد و اختلاف آن موجب بینظمی و آشفتگی در قلمرو اخلاق نشود. دوّم آنكه بر پایههای بسیار محكم و معقولی استوار باشد، به گونهای كه بتواند در برابر بینشهای رقیب ایستادگی كند و بر آنها تفوّق یابد. اگر این دو شرط تحقّق یافت، آن وقت میتوان از «تصویر اخلاقی از جهان» سخن گفت.
در اینجا نظرات كانت درباره تصویر اخلاقی از جهان مورد بررسی قرار میگیرند تا معلوم گردد كه آیا این نظریه، دو شرط مذكور را دارا میباشد یا خیر. همچنین در اینباره به میزان تأثیرپذیری كانت از روسو اشاره میگردد.
هنریش معتقد است كه هدف نهایی نقدهای سهگانه كانت طرح یك فلسفه اخلاق كامل و جامع است. نقدهای سهگانه در پی تبیین مباحث عقلانی، بررسی منشأ انواع شناخت، تعیین حدود قوای شناخت و مرتبط ساختن آنها به یكدیگر میباشند. همه اینها به خاطر آن است كه طرح یك فلسفه اخلاق كامل را موجّه و معقول سازد. «اگر به مجموع اندیشههای فلسفی كانت بنگریم، سیری میبینیم از فلسفه نظری به فلسفه عملی، و با گذشت عمر، علاقه افزونتر به مسائل اخلاقی و گرایش شدیدتر به نظرگاه عملی (یا اخلاقی) در كل فلسفه.»(۸) خود كانت در نقد عقل محض میگوید: «من لازم دیدهام دانستن را كنار زنم تا جایی برای ایمان باز كنم.»(۹)
به نظر هنریش مقصود كانت از ایمان در این قطعه مشهور «چیزی جز معنا و محتوای تصویر اخلاقی از جهان نیست.»(۱۰)
معرفتشناسی نقد اوّل مبنای نظام فلسفی كانت را تشكیل میدهد، اما تمام نظام فلسفی او را در برنمیگیرد. در چهارچوب نظام فلسفی باید نقش قاطعی را به فلسفه اخلاق محوّل كرد. علاوه بر آن، مسائلی كه نظریه «تصویر اخلاقی از جهان» مطرح میسازد علایق فلسفی وسیعتری دارد. بنابراین، برای رسیدن به نظام فلسفی تام و كامل باید یك مسیر صعوی را طی كرد؛ مسیری كه از معرفتشناسی شروع میشود و با تصویر اخلاقی از جهان پایان میپذیرد. از همینرو، هنریش هدف هر سه نقد را ارائه تصویری اخلاقی از جهان میداند.
بخش دوّم نقد عقل محض با عنوان «روششناسی استعلایی» به شرایط صوری یك نظام كامل عقل محض میپردازد. فصل دوّم این بخش كه اصول پیشینی را برای كاربرد دقیق قوای شناسایی فهرست میكند، به بحث از «ایدهآل خیر اعلی» میپردازد كه در واقع، تفسیری است از تصویر اخلاقی از جهان. او میگوید: «من جهان را، اگر موافق با همه قوانین اخلاقی باشد ـ كه این امر به وسیله آزادی موجود عاقل میتواند تحقّق یابد ـ جهان اخلاقی مینامم.»(۱۱) بخش دوّم نقد عقل عملی نیز كه تحت عنوان «روششناسی عقل محض عملی» میباشد، به بحث درباره «كاربرد عملی عقل» میپردازد، كه آن هم به ارائه تصویری اخلاقی از جهان میانجامد. ضمیمه نقد قوه حكم با عنوان «روششناسی قوه حاكمه غایت شناختی» به نحو بارزی با تصویر اخلاقی از جهان مرتبط است. كانت در اینجا با استفاده از مفهوم «غایت نهایی» به تبیین جدیدی از این نظریه دست یافت. بدینروی، فهم «تصویر اخلاقی» را باید هدف نهایی نظام فلسفی كانت دانست. امّا چون هنریش معماری نقد سوّم را نتیجه تحوّلی در نظام فلسفی كانت و به ویژه فلسفه اخلاق او میداند، از اینرو، سیر تاریخی این مسئله را در آثار اخلاقی كانت مدّنظر قرار داد تا بهتر بتواند نقد سوّم را در چهارچوب شكلگیری اندیشه كانت درباره تصویر اخلاقی از جهان بررسی كند.
البته نباید پنداشت كه تألیف نقدهای سهگانه از همان ابتدا مدّنظر كانت بوده است. فلسفه نقادی كانت كه در واقع، مرحله دوّم تفكر فلسفی وی است، از ۱۷۷۰ شروع میشود. در این سال، نخستین نتایج تفكّر انتقادی كانت در رساله استادیاش به نام «صورت و مبادی جهان محسوس و معقول» ظاهر میشود. امّا پس از آن كانت به مدّت یازده سال كتابی منتشر نكرد. او در این مدّت سخت مشغول تحقیقات فلسفی بود تا خطوط كلّی طرح خود را ترسیم و نظام فلسفه نقادانه خود را تكمیل كند. تا اینكه در سال ۱۷۸۱ نخستین اثر بنیادی خود را به نام نقد عقل محض منتشر ساخت. قضایای اصلی و بنیادین این اثر در همه آثار بعدی كانت ثابت باقی ماند و به عنوان مقدّمات در اثبات قضایای دیگر به كار رفت. امّا این بدان معنا نیست كه كانت در طول این یازده سال، برنامهای برای تألیف همه آثار خود به ویژه نقد دوّم و سوّم داشته است. او پس از نقد اوّل، در صدد تألیف نقد جداگانهای به نام نقد عقل عملی نبود. در عوض، برای طرح و تدوین علم اخلاق، بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق را منتشر ساخت كه در سال ۱۷۸۵ به چاپ رسید. ولی چون نظراتش درباره اصول و مبانی اخلاق در این كتاب تا حدّی تغییر كرده بود، نقد دوّم را نوشت كه همزمان با چاپ دوّم نقد اوّل، یعنی سال ۱۷۸۸ منتشر شد. «شباهت نقد عقل عملی با بنیاد مابعدالطبیعه فقط تا آنجاست كه كتاب بنیاد ما را با اصل تكلیف آشنا میكند و فرمول دقیقی برای آن به دست میدهد، یعنی قانون اخلاقی را مشخص میكند.»(۱۲) تفاوت آن دو نیز در این است كه در بنیاد، صورتبندی قانون كلّی جایگاه ممتازی دارد، اما در نقد دوّم، صورتبندی قانونگذاری اراده از چنین جایگاهی برخوردار است.
همچنین كانت نقد قوه حكم را زمانی در ۱۷۹۰ منتشر ساخت كه با نوشتن نقد ذوق(۱۳) در سال ۱۷۸۶ به تصوّری از آن رسید؛ یعنی تا پیش از ۱۷۸۶ كانت برنامه مشخصی برای نوشتن نقد سوّم نیز نداشته است. بنابراین، نقدهای سهگانه در طول چندین سال و تحت شرایط خاصّی كه مستلزم هر یك بود، نوشته شدند و نباید آنها را به عنوان آثاری یكنواخت، یكپارچه، با ساختاری بسیار تو در تو و گسترده قلمداد كرد. «نظام فلسفی كانت نماینده چنان گسستی با گذشته بود كه سالها طول كشید تا او اجزای آن را پرورش دهد.»(۱۴)پیش از كانت، فیلسوفان دیگری نیز به دنبال ارائه تصویر اخلاقی از جهان بودند. سقراط با اثبات تعاریف كلّی به عنوان ایدههای ثابت و تغیرناپذیر، نظریه نسبیت سوفسطاییان را باطل اعلام كرد. او تعاریف كلّی را نه برای تفكّر نظری، بلكه برای غایت عملی، یعنی علم اخلاق، در نظر گرفت. معرفت از نظر او وسیلهای است برای تبیین و توجیه علم اخلاق. كاپلستون میگوید: «سقراط با دلبستگی و علاقه عمدهای كه به رفتار اخلاقی داشت، دریافت كه "تعریف" صخرهای مطمئن فراهم میكند كه آدمیان بتوانند در میان دریای متلاطم نظریات نسبیگرایانه سوفسطایی بر آن بایستند.»(۱۵) چون اگر اخلاق نسبی باشد، نمیتوان اصول اخلاقی مانند عدالت را در هر شرایطی و برای همه خیر دانست. در نتیجه، نمیتوان به تصویر اخلاقی از جهان كه كلیت و ضرورت از شرایط اجتنابناپذیر آن است، دست یافت.
افلاطون نیز در این زمینه تابع استادش بود. وی همچون سقراط معرفت و فضیلت را یكی دانست. از نظر او معرفت حقیقی چون به امور ثابت، كلّی و مطلق تعلّق میگیرد، اصول اخلاقی نیز باید این ویژگی را داشته باشد تا بتواند متعلّق معرفت قرار گیرد. «این نظریه كه فضیلت معرفت است واقعا بیانی است از این حقیقت كه خیر صرفا یك كلمه نسبی نیست، بلكه راجع است به چیزی كه مطلق و نامتغیّر است، و الاّ نمیتواند متعلّق معرفت باشد.»(۱۶) آراء اخلاقی لایب نیتس نیز اهمیت خاصی در فلسفه او دارد، چنانكه هنریش میگوید: «در فلسفه لایب نیتس نیز این اندیشه كه تنها نظریهای با وسیعترین ابعاد میتواند بُعد اخلاقی را در خود جای دهد سایه میافكند»؛ یعنی نظریهای كه جامع و دارای ابعاد وسیع باشد و بتواند شامل همه موجودات عاقل بشود.
كانت از نظریات اخلاقی فیلسوفان گذشته به خوبی آگاهی داشت و در پی آن بود كه با توجّه به آنها تفسیر تازهای از تصویر اخلاقی از جهان ارائه دهد. امّا فیلسوف دیگری كه كانت از او بسیار تأثیر پذیرفت، ژان ژاك روسو بود.
كتاب امیل(۱۷) روسو سخت بر افكار كانت سایه افكند. وی پس از مطالعه این اثر، به ویژه كتاب چهارم آن با عنوان «ادّعاهای ایمانی كشیش ساووایی»(۱۸) به درستی و اهمیت تصویر اخلاقی از جهان پی برد و فهمید كه بدون یك تصویر اخلاقی از جهان، نمیتوان رفتار اخلاقی ثابت و پایداری داشت. از اینرو، باید گفت: این متن نقطه عزیمت تلاش كانت برای فهم و توجیه تصویر اخلاقی از جهان است. اكنون به اجمال، نظر روسو را در اینباره بررسی میكنیم.
كشیش ادّعاهای خود را براساس ایمان و صفای باطنش اثبات میكند و از مسائلی كه جنبه استدلالی و فلسفی دارد و مستقیما با او در ارتباط نیست، اجتناب میورزد. او میگوید: «من فیلسوف نیستم، دلم هم نمیخواهد كه باشم، لیكن شور طبیعی دارم و همیشه طالب حقیقت هستم. من نمیخواهم با شما بحث كنم و قصد ندارم متقاعدتان سازم. فقط آنچه را كه در قلب صافم میگذرد، برایتان شرح خواهم داد.»(۱۹) و در جای دیگر میگوید: «دستورات خود را از فرمایشات فلاسفه بزرگ نمیگیرم، بلكه آن را در قلب خود مییابم كه به دست طبیعت با خطوط محو نشدنی نگاشته شده است.»(۲۰) كشیش آن قوه درونی را كه همیشه صادقانه حكم میكند و راهنمای واقعی انسانها محسوب میشود، وجدان(۲۱) مینامد. «كافی است ببینم چه میخواهم بكنم، آنچه را كه حس میكنم خوب است حتما خوب است و آنچه را كه حس میكنم بد است یقینا بد است، بهترین قاضی وجدان ماست.»(۲۲) وی درباره تفاوت وجدان و عقل میگوید: «اغلب ندای عقل ما را فریب میدهد و به همین جهت است كه حق داریم گاهی دلایل آن را نپذیریم، لیكن وجدان ما را فریب نمیدهد و راهنمای واقعی انسانها محسوب میشود... هر كس از آن پیروی نماید به طبیعت اطاعت كرده و بیم گمراه شدن ندارد.»(۲۳)
ایمانی كه كشیش از طریق وجدانش به آن دست یافت، اركان و اصولی دارد. اوّل آنكه وجدان ما ملاك و معیاری است برای تشخیص افعال خوب از افعال بد. وی در اینباره میگوید: «در اعماق تمام روحها یك اصل فطری عدالت و فضیلت یافت میشود. ما علیرغم قوانین و عادات، اعمال خود و دیگران را از روی آن قضاوت مینماییم و خوب و بد آن را تعیین میكنیم. این اصل همان است كه من وجدان مینامم.»(۲۴) اما همیشه و همه جا به حكم وجدان عمل نمیشود. در نظامی كه وجدان بر آن حاكم باشد، انسان درستكار باید محترم باشد و انسان شرور منفور. در حالی كه ما در این جهان بعضا خلاف آن را میبینیم. امّا در این صورت نیز وجدان حكم میكند كه این حالت را نباید حالت نهایی فرض كرد. به همین دلیل است كه باید به تجرّد روح اعتقاد داشت. «اگر نتوانم برای تجرّد روح برهانی داشته باشم جز موفقیت شخص شرور و سرخوردگی شخص درستكار در این جهان، همین برایم كافی خواهد بود تا مرا از داشتن هرگونه تردیدی درباره آن باز دارد.» (P. ۱۱)
دوّمین ركن ایمان از این حكم وجدان ناشی میشود كه باید برای سعادت همه انسانها عمل كرد و از نفع شخصی تنها برحذر بود. «نه فقط میل داریم خودمان خوشبخت باشیم، بلكه دلمان میخواهد دیگران هم سعادتمند باشند.»(۲۵) این حكم وجدان در مقابل حكم عقل است. عقل حتی اگر منصف و بیطرف هم باشد، نفع شخصی را به طور عقلانی توجیه و از آن دفاع میكند. «اگر انسان عادت كرده باشد هر چیزی را از نقطه نظر منافع خویش قضاوت نماید، ممكن است استدلال بدترین اعمال را مشروع جلوهگر سازد.»(۲۶) بنابراین، حكم وجدان متعارض با حكم عقل است. «وجدان من مرا متعهّد میسازد تا وجود نظامی را باور كنم كه محور آن نمیتواند خود من باشد. وجود نظام باید محوری داشته باشد كه همه فاعلها موافق با آن عمل كنند. امّا عقلانیت من متضمّن مفهومی از نظامی كاملاً متفاوت است؛ یعنی نظامی كه به تعداد فاعلهای عاقلِ نفع طلب محور دارد.» (P. ۱۲) روسو این محور توافق(۲۷) و همخوانی را با خدا یكی دانست. وی خدا را به معنای شخص الهی میفهمد؛ چون از نظر وی تنها یك شخص الهی میتواند ارزش اخلاقی را تعیین كند. كانت نیز در اینباره با روسو موافق است. او خدا را محور آن همخوانی و توافقی میداند كه همه فاعلها باید هماهنگ و موافق با آن عمل كنند. اگر این نظام و محور واحد نبود، عقل نفعْ طلب عمل هر كسی را حتّی اگر شرور هم بود توجیه میكرد. در این صورت، تأمین سعادت دیگران معنایی نداشت. «اگر خدا [به عبارت دیگر، محور توافق] وجود نمیداشت، تنها انسان شرور عاقلانه میاندیشید و انسان درستكار صرفا دیوانه میبود.» (P. ۱۲)
چون یكی از اهداف عمده كانت در نظریهپردازی اخلاقی، دفاع از آزادی فرد است، از اینرو، میتوان از او انتظار داشت كه بر اهمیت و قداست وجدان فردی تأكید بگذارد. به نظر كانت، وجدان به معنای پرسشهای اخلاقی است كه وقتی درباره گذشته یا آینده خودمان تأمّل میكنیم از خود میپرسیم. «وقتی به اعمال گذشته مینگریم، از خود میپرسیم آیا در تعیین اینكه چگونه میبایست عمل كنیم، دقت كافی به خرج دادیم، و آیا وجدانا از آنچه تعیین كرده بودیم پیروی كردیم. وقتی به كارهای آینده مینگریم، غالبا لازم است دوباره عزم جزم كنیم كه تكلیف هرچه باشد به آن عمل خواهیم كرد.»(۲۸) كانت در نقد عقل عملی میگوید: «هر موجود عاقلی درباره هر رفتار نادرستی كه از وی سر میزند، میتواند بگوید كه میتوانست آن كار را نكند.»(۲۹) وجدان نیز به این امر گواهی میدهد. «حكم آن نیروی شگفتانگیزی كه وجدان مینامیم، با آنچه گفته شد هماهنگ است. ممكن است كسی خطایی را كه از او سر زده است با تردستی بپوشاند و آن را چون یك خطای ندانسته و یك اشتباه تنها بنمایاند... ولی با همه دفاعی كه از خود میكند میبیند نمیتواند آن نیرویی را كه وی را متّهم میسازد خاموش نماید.»(۳۰)
البته نظام برخاسته از حكم وجدان و منظر اخلاقی،(۳۱) كه توضیح آن ذكر شد، غیر از نظامی است كه عقل و محاسبات عقلانی بر آن دلالت دارد. این تفاوت مورد توجّه كانت بوده و در تأمّلات بعدی وی درباره تصویر اخلاقی از جهان تأثیر زیادی داشته است. هرچند وجدان و منظر اخلاقی با نظریه تصویر اخلاقی از جهان ارتباط دارد، امّا كشیش ساووایی به چگونگی این ارتباط نپرداخت. دست كم به دو شیوه میتوان این ارتباط را تبیین كرد:
اوّل آنكه، وجدان امر مستقلی باشد و نیازمند به تصوّری از جهان نباشد، مگر آنكه واقعیت آن در معرض تأمّل و جرح و تعدیل قرار گیرد. البته در این صورت باید از استدلالی كه به نفعش میباشد كمك بگیرد. حال تصویر اخلاقی كه به این شكل حاصل میشود میتواند با تدبیر و دوراندیشی از تمامیت اخلاق و پیوند آن با چیزهای دیگر، از جمله تصویر انسان از جهان، دفاع كند. البته نباید پنداشت كه این دفاع نتیجه استدلال فلسفی صرف باشد؛ بلكه ممكن است دفاعی خودانگیخته باشد و یا اگر از روی تأمّل فلسفی است، اعتقادهای حاصل از مطالبات وجدان را نیز به همراه داشته باشد.
دوّم آنكه، تصویر اخلاقی جزء سازنده و عنصر مقوّم منظر اخلاقی باشد. در این صورت باید گفت: منظر اخلاقی و تصویر اخلاقی از جهان در كنار هم و به طور همزمان در وجدان رشد مییابند. با این بیان، تصویر اخلاقی را باید جزء ضروری و جداییناپذیر وجدان دانست. از اینرو، بیمعنا خواهد بود كه برای ایجاد یكی از این دو، برای دیگری به دنبال منابع دیگری باشیم. فاعل اخلاقی نه تنها برخوردار از وجدان و منظری بر رفتارش است، بلكه از جهانی كه بدان تعلّق دارد نیز تصویری اخلاقی دارد. این تصویر اخلاقی چون جزء لاینفك هسته وجدان است، به طور دایم نزد فاعل اخلاقی حضور دارد و فعّال است. از اینرو، فاعل اخلاقی برای فراهم كردن تصویر اخلاقی نیز به منابع اضافی نیاز ندارد. شاید یك فاعل اخلاقیِ خاصی نتواند این تصویر اخلاقی را در قالب الفاظ و به شكل استدلال بیان كند، امّا این امر نافی آن نیست.
استدلال روسو بر تجرّد و خلود روح، با تبیین اوّل سازگارتر است و استدلال او به اینكه وجدان مستلزم نظام و محور توافق است، با تبیین دوّم. كانت در طرح اجمالی الهیات اخلاقی خود به تبیین دوّم نزدیكتر میشود، چنانكه همین تبیین ارتباط نزدیكی با معرفت شناسی كانت دارد. همانگونه كه رویكرد استعلایی به شناخت مستلزم ارتباطی ضروری بین ذهن و عین است، همین ارتباط میان وجدان اخلاقی و تصویر اخلاقی نیز وجود دارد. اشیا تا وارد ذهن فاعل شناسا نشوند و با فهم او منطبق نگردند، فاعل شناسا نمیتواند به تصوّر خاصی از اشیا و در نتیجه، به شناخت برسد. فاعل اخلاقی نیز به حكم وجدان خود به تصویر اخلاقی از جهان دست مییابد؛ زیرا «وجدان و تصویر اخلاقی از جهان در پیوند با هم و به طور همزمان و به عنوان یك امر تركیبی واحد و غیرقابل تقسیم در هسته وجدان رشد مییابند.» (P. ۱۴)اگرچه ادّعاهای ایمانی كشیش تأثیر بسیاری در نظریه تصویر اخلاقی كانت داشته است، لكن نباید از نظر دور داشت كه در این باره یك چیز كانت را آزار میداد. استدلال روسو در چهارچوب ادّعاهای ایمانی تا حدی شبیه شیوه دكارت بود. او تلاش میكرد از قضایایی شروع كند كه امكان ردّ آنها نباشد. روسو برای كشف حقیقت از وجود خود شروع میكند. وی از زبان كشیش میگوید: «در وهله اوّل با یك حقیقت انكارناپذیر روبهرو شدم و آن این است كه من وجود دارم. من فقط یك موجود حسّاس نیستم، بلكه فعّال نیز میباشم. اگر اختیار احساسات خود را ندارم، اختیار افكار خود را دارم.»(۳۲) همچنین روسو از وجدان بیشتر از قوه آگاهی استفاده میكند و آن را تكیهگاه ثابتش قرار میدهد. این امر اركان ایمانی و نظراتی را به وجود آورد كه از انسجام و پیوند قوی برخوردار نبودند.(۳۳) در حالی كه كانت در مكتب جزمی لایب نیتس و وُلف پرورش یافته بود. از نظر او، انسجام و رابطه وثیق میان مسائل فلسفی شرط اجتنابناپذیر بینش صحیح فلسفی است، علاوه بر آنكه نظریه اخلاقی روسو از نظریه «حسّ اخلاقی»(۳۴) هاچسن(۳۵) ناشی شده بود. هاچسن معتقد بود كه حسّ اخلاقی در انسان معیار خوبی و بدی است. امّا كانت این نظر را نپذیرفت و عقیده داشت اخلاق را باید بر پایه مفاهیم عقلی بنا كرد. بدین سان، كانت نقطهنظرهای گوناگون اخلاقی را مورد بررسی قرار داد و خود جداگانه به تبیین تصویر اخلاقی از جهان پرداخت.
گفتنی است كه نظر كانت درباره تصویر اخلاقی از جهان ارتباط تنگاتنگی با الهیات اخلاقی(۳۶) وی دارد. دیدگاههای كانت درباره الهیات اخلاقی متفاوت بوده است. او پیش از انتشار نقد اوّل از الهیات اخلاقی اول خود كناره گرفت. نظریه دوّم وی، كه هنریش از آن به «نظریه میانی» تعبیر میكند، در فصول پایانی نقد اوّل مطرح شد. این نظریه بسیاری از ویژگیهای نظریهاوّل را حفظ كرد. كانت در طول تألیف بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق به ردّ كامل نظریه میانی پرداخت و زمینه را برای نظریه سوّم خود در باب الهیات اخلاقی فراهم كرد. این نظریه برای اوّلین بار در نقد دوّم بیان شد و در نقد سوّم ظهور بیشتری یافت.
كانت در نقد اوّل به ردّ براهین اثبات وجود خدا میپردازد. حتی برهان وجودی كه از نظر او كاملتر از بقیه برهانها میباشد، نمیتواند وجود خدا را ثابت كند. «برهان وجودی نه فهم طبیعی و سالم [انسانی] را خشنود میكند و نه میتواند در برابر برهان علمی تاب بیاورد.»(۳۷) از دیدگاه كانت هرچند تصوّر خدا بنابر مفهوم سنتی آن شامل فردیت و شخص بودن خدا میشود، امّا نمیتوان با دلایل قانعكندهای اثبات كرد كه این برترین موجود یا بینهایت كامل باید عقل و اراده نیز داشته باشد. موجود بینهایت كامل باید عقل و اراده نامتناهی داشته باشد. در حالی كه ما با عقل و اراده خودمان كه مهر تناهی بر آنها خورده است آشنایی داریم. ما نمیتوانیم به موجود نامتناهی، عقل و ارادهای از نوع خودمان نسبت دهیم كه متناهی و مغایر با موجود نامتناهی است. در نتیجه، باید گفت: اثبات نامتناهی بودن عقل و اراده از توان عقل نظری و الهیات نظری خارج است. الهیات نظری نه نفیا و نه اثباتا نمیتواند بر خدای شخصی دلالت داشته باشد. در عقل عملی و تنها از طریق الهیات اخلاقی میتوان خدای شخصی را ثابت كرد. كانت در نقد عقل محض میگوید: «من از نظر اخلاقی مطمئنم؛ یعنی عقیده من به خدا و جهان دیگر چنان با طبیعت اخلاقیام پیوند خورده است كه امكان گسستن آنها از یكدیگر نیست.»(۳۸) او در نقد دوّم و نقد سوّم كه به تبیین جدیدی از الهیات اخلاقی دست یافت، با ارائه برهان اخلاقی به اثبات خدا پرداخت.
مواجهه كانت با روسو او را بر آن داشت تا مواضعی را به عنوان بهترین رهیافت برای الهیات فلسفی خود اتّخاذ كند. دو مورد از این موضعگیریها برای الهیات اخلاقی كانت مهم بود: اوّل آنكه، همه مباحث عقلانی باید به عنوان نتایج برآمده از كاربردها و فعالیّتهای مختلف عقل تحلیل شود. به همین سبب كانت بین عمل «فاهمه»(۳۹) و عمل «عقل»(۴۰) فرق گذاشت. فاهمه به شناخت ما كه در قالبهای شهودی زمان و مكان شكل میگیرد، نظم میبخشد. و عقل تصوراتی از «برترین»(۴۱) یا «حدّ اعلا»(۴۲) را به دست میدهد، اعم از آنكه حدّ اعلای یك نظام باشد یا حدّ اعلای سلسلهای از علل. دوّم آنكه، كانت در الهیات فلسفی خود تحلیلی را در زمینه نظام رفتار به كار گرفت كه به كشف امر تنجیزی یا مطلق(۴۳) منجر شد. امر تنجیزی یكی از اصول اساسی فلسفه اخلاق كانت محسوب میشود. كانت «امر» را بر اساس اصل عینی(۴۴) تعریف میكند و میگوید: «مفهوم هر اصل عینی، تا جایی كه برای اراده، موجد تكلیف باشد، فرمان ([یعنی فرمان] عقل) و ضابطه فرمان، امر نام دارد.»(۴۵) تعریف «امر» در مورد اراده مقدّس یا اراده خدا صدق نمیكند؛ زیرا اراده مقدّس كاملاً تحت هدایت عقل است و همواره تنها چیزی را میخواهد كه باید انجام دهد. «از اینرو، بر اراده خدا و به طور كلّی بر هر گونه اراده مقدّس، هیچ امری فرض نیست؛ در اینجا امر موردی پیدا نمیكند؛ زیرا اراده از پیش، به خودی خود و به حكم ضرورت با قانون مطابق است.»(۴۶)
امر از نظر كانت دو قسم است:
۱) اگر امر به عملی كه فرمان میدهد مشروط به غایتی باشد؛ یعنی عمل وسیلهای باشد برای رسیدن به هدف دیگر، آن را امر فرضی یا شرطی(۴۷) گویند.
۲) امّاگر مشروط به غایتی نباشد، بلكه عمل به خاطر خودش و بدون ارجاع به غایتی دیگر خواسته شود، آن را امر تنجیزی یا مطلق گویند، كه براساس آن، هر فاعل عاقلی باید فعل خود را فی نفسه بخواهد.امر مطلق در نظر كانت از آنروی اهمیت دارد كه توسّط آن میتوانیم اساسی عقلانی برای وظایف اخلاقی بیابیم. انسانها عموما سطح وسیعی از وظایف اخلاقی را میشناسند و در مورد آن وفاق دارند؛ از قبیل: وفای به عهد، راست گفتن و نیكوكاری به دیگران. امّا چه اساسی عقلانی برای این وظایف داریم؟ و چرا باید آنها را به عنوان وظایف الزامی بپذیریم؟ پاسخ كانت این است: «این وظایف مبتنی و (بنابراین، قابل استنتاج از) قانون اخلاقیاند؛ قانون اخلاقی كه به تعبیر او در بنیاد تنها امری است كه حقیقتا بدون قید و شرط و مطلق است... به كمك این اصل میتوانیم تبیین عقلانی از این وظایف متنوع ارائه داده و نشان دهیم كه آنها چگونه با یكدیگر ارتباط دارند و چگونه با انواع گوناگون قانونگذاری اخلاقی مرتبطند و چرا ما از لحاظ عقلی ملتزم به شناختن آنها هستیم.»(۴۸)
اگرچه كانت به یك امر مطلق اعتقاد دارد، امّا آن را در قالب پنج صورتبندی و ضابطه مطرح میكند:
۱) صورت بندی قانون كلّی: «تنها بر پایه آن آیینی(۴۹) رفتار كن كه در عین حال بخواهی كه [آن آیین] قانونی عام باشد.»(۵۰)
۲) صورتبندی قانون طبیعت: «چنان عمل كن كه گویی بناست كه آیین رفتار تو، به اراده تو یكی از قوانین عام طبیعت شود.»(۵۱)
۳) صورتبندی غایت فی نفسه: «چنان رفتار كن تا بشریت را چه در شخص خود و چه در شخص دیگری همیشه به عنوان یك غایت به شمار آوری، و نه هرگز تنها همچون وسیلهای.»(۵۲)
۴) صورتبندی خود قانونگذاری اراده: «همیشه باید چنان رفتار كرد كه اراده بتواند در عین حال، خود را از راه آیینهای رفتارش واضع قوانین عام بداند.»(۵۳)
۵) صورتبندی مملكت یا كشور غایات: «ذات خردمند باید چنان عمل كند كه گویی از راه آیینهای كردارش، عضوی قانون گذار در مملكت همگانی غایات است.»(۵۴)
البته صورتبندیهای مزبور تداخل دارند و كانت نیز به سه صورت بندی اوّل گرایش دارد. همه صورت بندیهای امر مطلق متضمّن این هستند كه همه موجودات عاقل باید به طریق معینی عمل كنند. امر مطلق برای فاعل عاقل، الزام و تعهّدی را ایجاب میكند. همه فاعلهای عاقل به نحو پیشینی میدانند كه باید به موجب آن آیینها و دستوراتی عمل كنند كه در عین حال بتوانند بدون تناقض اراده كنند كه آنها قوانین كلّی بشوند. «اگر افعال و نیّات هر كسی چنان باشد كه اصول هادی آنها بتواند توسّط هر كس دیگر برگرفته شود، و اگر اراده هر كسی همواره بتواند چنین نظامی را بدون اینكه گرفتار تناقضی شود تأیید كند، [در آن صورت [نظام اعلایی(۵۵) از جمله در هر اراده فردی و نیز همه ارادهها بر پا خواهد شد.» (P. ۱۸-۱۹) بدین سان، زمینه برای نظریه «تصویر اخلاقی از جهان» فراهم میشود.
لیكن باید توجه داشت كه كانت دو تبیین از این نظریه ارائه داده است. این دو تبیین در طول هم قرار دارند و تبیین دوّم را باید نظریه جامع و نهایی او دانست. ابتدا تبیین اوّل كانت درباره تصویر اخلاقی از جهان را طی مراحل ذیل بیان میكنیم:
۱) ما خواستههای بسیاری داریم كه نه تنها متفاوت، بلكه معارض با هم نیز میباشند. و چون نمیتوانیم از آنها دست بكشیم، با اولویتبندی و طی مراحل مختلف آنها را دنبال میكنیم.
۲) فاعل عاقل به حكم عقل خود به دنبال اندیشه برترین و حد اعلاست. او نه تنها از خواستههای خود دست نمیكشد، بلكه حتی اندیشه برترین را در مورد خواستههای خود به كار میگیرد تا به حدّ اعلای خشنودی، یعنی اندیشه سعادت برسد.
۳) نمیتوان تصوّر كرد كه اندیشه سعادت به طور كامل تحقّق مییابد، در عین حال كه نمیتوان از تلاش برای رسیدن به سعادت اجتناب كرد. بر این اساس، ما دچار بینظمی در رفتارمان میشویم كه عقل ما هم از چنین وضعیتی ناراضی است. اگرچه اندیشه سعادت به عنوان اندیشه برترین از عقل ناشی شده است، امّا اندیشه برترین نظم و یا نظام اعلا نیز حكم عقل میباشد. در حالی كه بینظمی به وجود آمده در تقابل با این حكم عقل است.
۴) نباید از حكم عقل به اندیشه سعادت و اندیشه نظام اعلا دست كشید، بلكه باید آن دو را به گونهای هماهنگ ساخت تا مانع بینظمی شود. اندیشه قانون اخلاقی میتواند راهحل مناسب برای آن باشد؛ یعنی اندیشه «برترین توافق در میان همه افعال قابل تصوّر، بدون به حساب آوردن علایق و خواستههای جزئی.» (P. ۲۰)
۵) چون قانون اخلاقی و اندیشه سعادت هر دو از خود عقل ناشی میشوند، از اینرو، نوعی ارتباط درونی بینشان برقرار میشود كه نه تنها نافی همدیگر نیستند، بلكه لازمه همند. سعادت زمانی محقق میشود كه قانون اخلاقی تحقّق یافته باشد، همچنان كه قانون اخلاقی نیز متضمّن این وعده است كه امید به سعادت محقّق خواهد شد.اكنون ما به وضعیت خودمان راضی میشویم و آن را میپذیریم؛ چون به نظامی امیدوار میشویم كه به بُعد دیگری از زندگی ما توجّه دارد. هرچند این بُعد از زندگی فراتر از شناخت ما قرار دارد و نمیتوان با عقل نظری به آن دسترسی پیدا كرد، لكن براساس ضرورت اخلاقی میدانیم كه قلمروی وجود دارد كه در آنجا خدا سعادت و ارزش اخلاقی را تضمین میكند. بدین ترتیب، تصویر اخلاقی شكل میگیرد. از طریق چنین تصویری میتوانیم انگیزه اراده خیر(۵۶) را درك كنیم. این انگیزه تحقق قانون اخلاقی است. ما باید با عمل به لوازم و مقتضیات قانون اخلاقی و اعتماد به وعده آن امید به سعادت داشته باشیم؛ چون قانون اخلاقی تنها راهی است كه امید ما را محقّق و عملی میكند، و هیچ انگیزهای از عُلقه و نفع شخصی نمیتواند اندیشه سعادت را تحقّق بخشد.(۵۷)
كانت از تبیین مزبور كه به «نظریه شایستگی سعادت»(۵۸) معروف است، فراتر رفت و به نظریه «تصویر اخلاقی از جهان» دست یافت. تصویر اخلاقی از جهان ادامه نظریه شایستگی سعادت است و نه ناقض آن. این دو رابطه معرفتی با هم دارند؛ یعنی نظریه شایستگی سعادت راهی است به سوی رسیدن به تصویر اخلاقی از جهان. علت عمده كانت در فراروی از نظریه شایستگی سعادت را باید در تلقّی وی از انگیزه اخلاقی جستوجو كرد كه در معرض اشكال «دور» واقع است. او از یك سو، شرط تحقّق اندیشه سعادت را تحقّق قانون اخلاقی میداند و از سویی، انگیزه اصلی قانون اخلاقی را رسیدن به سعادت. همچنین عقلانیت اعتقاد به خدا و نظام اخلاقی را از اعتبار قانون اخلاقی به دست میآورد و در مقابل، قانون اخلاقی را بعضا با ابتناء بر اعتقاد به خدا و نظام اخلاقی معتبر میداند.
هنگامی كه كانت متوجه این ابهامات شد، درصدد برآمد تا در طرح اساسی اخلاقش تحوّلی ایجاد كند. از این رو، آن فلسفه اخلاقی را كامل و جامع دانست كه انگیزه افعال را صرفا تبعیت از قانون بداند. تنها در این صورت است كه افعال ارزش اخلاقی پیدا میكنند. غریزه، میل و هیچ محرّك دیگری، حتی امید به سعادت نمیتوانند ارزش اخلاقی را در پی داشته باشند. این دیدگاه كانت به نظریه معروف «احترام به قانون اخلاقی»(۵۹) منجر شد. بر این اساس، احترام به قانون تنها انگیزه فعل اخلاقی است. چنانكه كانت در نقد دوّم میگوید: «احترام به قانون اخلاقی، انگیزه شكناپذیر اخلاق و تنها انگیزه اخلاقی است.»(۶۰)
اكنون به تبیین نهایی كانت درباره نظریه تصویر اخلاقی از جهان میپردازیم كه از نظریه احترام به قانون اخلاقی برخاسته است و در واقع، تداوم نظریه شایستگی سعادت است. ممكن است در اینجا این پرسش مطرح شود كه اگر احترام به قانون تنها انگیزه فعل اخلاقی و تنها انگیزه اراده خیر است، دیگر چه نیازی است كه فاعل اخلاقی علاوه بر انگیزه احترام به قانون، تصویری اخلاقی از جهان نیز داشته باشد. پاسخ این سؤال را باید در تأثیرپذیری كانت از روسو یافت. همانگونه كه هنریش گفته است «كانت از ایّام مواجههاش با اثر روسو به بعد، به درستی عقیده روسو مطمئن باقی ماند كه بدون یك تصویر اخلاقی از جهان، رفتار اخلاقی باید ناپایدار شده و با شبهات ماتریالیستها و سوفیستها، كه همواره در ذهن مردم معمولی مؤثر بودند، تضعیف شده باشد.» (P. viii) از اینرو، كانت بین اراده خیر و تصویر اخلاقی رابطه جدیدی برقرار كرد:
فاعل اخلاقی به دنبال غایاتی است كه برخاسته از اراده خیر است. كمك به دیگران، جلوگیری از گسترش شر، نفرت داشتن از انسان شرور، محترم شمردن انسان درستكار و به طور كلی، بهبود وضعیت جامعه تا حد یك جامعه كاملاً اخلاقی، همه و همه از اراده خیر نشأت میگیرند كه تنها انگیزه آن احترام به قانون اخلاقی است. امّا فاعل اخلاقی نمیتواند به آسانی و با اطمینان خاطر از قانون اخلاقی پیروی كند به طوری كه خود را در همه افعال اخلاقی موفق ببیند. مگر آنكه همراه با اعتبار قانون اخلاقی این باور را هم پیدا كند كه كل جهان با او موافق است و با هیچ فعل اخلاقی او بیتفاوت یا حتی متعارض نیست. «بنای این جهان باید چنان باشد كه نتایج آن نسبت به افعال برانگیخته شده اخلاقی بیتفاوت یا حتی متعارض نباشد. این باور لازمه ضروری رفتار اخلاقی فاعل است، چه از آن آگاه باشد یا خیر.» (P. ۲۴) بنابراین، تصویر كلی حاكم بر جهان، اخلاقی است، حتی اگر در مواردی خلاف آن ثابت شود و فعلی غیراخلاقی انجام گیرد یا فاعل اخلاقی مورد احترام واقع نشود. امّا غایت و نهایت جهان پیروزی اخلاق و سربلندی فاعل اخلاقی است. همین تصویر اخلاقی از جهان است كه به زندگی انسان امید میبخشد.
یكی از مسائل مهم فلسفی از نظر كانت این بود كه به چه چیز میتوانم امید داشته باشم. در پاسخ میتوان گفت: داشتن تصویر اخلاقی از جهان به زندگی انسان امید میبخشد؛ امید به آنكه ارزش فعل اخلاقی هیچگاه از بین نمیرود و در تصویر كلّی جهان پیروزی با اخلاق است و موارد جزئی متناقض با آن و رادع آن نیست. بنابراین، میتوانیم علاوه بر احترام به قانون، تصویر اخلاقی از جهان را نیز به اراده خیر نسبت دهیم و آن را انگیزه فعل اخلاقی بدانیم. به عبارت دیگر، اصلاً لازمه احترام به قانون، تصویر اخلاقی از جهان است. این تفسیر از تصویر اخلاقی، آموزه رسمی كانت شد كه برای اوّلین بار در نقد دوّم مطرح شد و در نقد سوّم غلبه یافت. ما برای توضیح بیشتر از مفهوم «غایت نهایی»(۶۱) در نقد سوّم استفاده میكنیم كه كانت را به تبیین جدید تصویر اخلاقی قادر ساخت.
«یك غایت نهایی غایتی است كه به هیچ غایت دیگری به عنوان شرط امكانش نیازمند نیست.»(۶۲) غایت نهایی غایتی نیست كه طبیعت قادر به ایجاد و فراهم ساختن آن باشد؛ چون غایتی نامشروط است، در حالی كه در طبیعت همه چیز مشروط است، مگر انسان كه در ترتیب غایات به هیچ شرط دیگری جز صرفا به ایده خود وابسته نیست. «او تنها موجود طبیعی است كه میتوانیم در او به واسطه سرشت ویژهاش، قوهای فوق محسوس (اختیار) و حتی قانون علیت را همراه با متعلّقی كه این قوه میتواند آن را همچون غایت اعلای خود (خیر اعلا در جهان) مقرّر كند، تشخیص دهیم.»(۶۳) بنابراین، انسان غایت واپسین و نهایی خلقت روی زمین است؛ «زیرا تنها موجود روی زمین است كه میتواند مفهومی از غایات بسازد و به كمك عقل خود از انبوهی از اشیا كه غایتمندانه شكل گرفتهاند نظامی از غایات بسازد.»(۶۴) امّا انسان در وجود خودش نیز باید غایت واپسین داشته باشد. این غایت نمیتواند سعادت یا خوشبختی باشد؛ زیرا بر دادههای تجربی مبتنی است. «مفهوم خوشبختی مفهومی نیست كه انسان آن را از غرایزش انتزاع كند و بنابراین، از حیوانیتاش استنتاج نماید، بلكه ایدهای صرف از حالتی است كه مایل است آن را با ایده مزبور تحت شرایط صرفا تجربی تطبیق دهد.»(۶۵) انسان زمانی میتواند غایت واپسین نظام غایتمند طبیعت باشد كه «بفهمد و اراده آن را داشته باشد كه به طبیعت و به خود چنان نسبت غایی بدهد كه [این نسبت] بتواند مستقل از طبیعت و خودبسنده، و بنابراین، غایتی نهایی باشد، امّا غایتی كه به هیچ وجه نباید در طبیعت جست وجو شود.»(۶۶)
در طبیعت نمیتوان درباره انسان پرسید كه چرا و یا برای چه غایتی وجود دارد. وجود انسان فی نفسه غایت اعلایی دارد كه تا حدّ توانش میتواند هیچ تأثیری از طبیعت نپذیرد یا حتی میتواند كل طبیعت را مطیع خود سازد. امّا باید توجّه داشت كه انسان فقط به عنوان موجود اخلاقی میتواند غایت نهایی خلقت باشد. اصلی كه اخلاقیت توسّط آن موجب عمل میشود فوق محسوس است، از اینرو، تنها اصلی است در نظام غایات كه نسبت به طبیعت نامشروط و مطلق است. بنابراین، فقط موضوع اخلاقیت میتواند غایت نهایی خلقت باشد كه كل طبیعت تابع آن است، در حالی كه خوشبختی و سعادت غایتی است مشروط كه از طبیعت و قلمرو تجربه تجاوز نمیكند. «در انسان فقط به عنوان موضوع اخلاقیت است كه با قانون گذاری نامشروط ناظر بر غایات، رو به رو میشویم كه تنها او را قادر میسازد غایتی نهایی باشد كه كل طبیعت به نحو غایت شناختی تابع آن است.»(۶۷)
كانت در جای دیگر میگوید: «غایت نهایی چیز دیگری نمیتواند باشد جز انسان تابع قوانین اخلاقی.»(۶۸) بدینسان، تصویر اخلاقی تازهای از طریق مفهوم «غایت نهایی» شكل گرفت. همچنین كانت توسّط این مفهوم به تبیین نهایی خود از الهیات اخلاقی دست یافت. در این مرحله، الهیات اخلاقی از نظر كانت «كوششی است برای استنتاج این علّت [علّت اعلای طبیعت] و صفات آن از غایت اخلاقی موجودات ذی عقل در طبیعت (غایتی كه میتواند به طور پیشین شناخته شود.)»(۶۹) در مقابل، الهیات فیزیكی چون به دنبال غایات طبیعت است؛ نمیتواند فراتر از تجربه برود و چیزی در باب غایت نهایی خلقت برای ما آشكار سازد. دسترسی به مفاهیمی همچون الوهیت به عنوان مفهوم ذی شعور و صانع اعلا از طریق الهیات فیزیكی غیر ممكن است. امّا چون ما انسان را فقط به عنوان موجودی اخلاقی غایت نهایی خلقت میدانیم، جهان را به مثابه نظامی از علل غایی و موافق با غایات در نظر میگیریم.
ما برای نسبت غایات طبیعی با علّتی ذی شعور برای جهان، از اصلی استفاده میكنیم كه ما را قادر میسازد تا طبیعت و صفات این علّت را در قلمرو غایات تعقّل كنیم و مفهومش را تعیین نماییم. «بر پایه اصل علیت موجود نخستین، كه آن را بدینگونه تعیین كردیم، او را باید نه صرفا به عنوان شعور و قانونگذار برای طبیعت، بلكه به عنوان قدرت قانونگذار در قلمروی اخلاقی از غایات تعقّل كنیم.»(۷۰) به عبارت دیگر، قانون اخلاقی به طور پیشینی غایتی نهایی را برای ما تعیین میكند و ما را به تلاش به خاطر آن ملزم میسازد. چنانكه گفتیم، این غایت نهایی همان انسانِ دارای قوه اختیار و تابع قوانین اخلاقی است. حال اگر علّتی خارج از طبیعت را با اختیار خود پیوند نزنیم، الزام قانون اخلاقی بیاثر خواهد بود و غایت نهایی تحقّق نمییابد. برای هماهنگ ساختن قانون اخلاقی و غایت نهایی به علّتی غیرطبیعی نیازمندیم. در نتیجه، «ما باید علّتی اخلاقی برای جهان (یك صانع جهان) را بپذیریم تا برای خود، هماهنگ با قانون اخلاقی، غایتی نهایی قایل شویم؛ و به همان اندازه كه پذیرش دوّمی ضروری است، به همان اندازه (یعنی تا همان درجه و به همان دلیل) نیز پذیرش اوّلی ضروری است؛ یعنی [باید بپذیریم كه] خدایی وجود دارد.»(۷۱)
البته باید توجه داشت كه اگرچه مبنایی اخلاقی برای تعقّل یك غایت نهایی خلقت در جهان و نیز مبنایی اخلاقی برای فرض علّت اعلا و ذی شعور جهان را ثابت كردیم، «امّا این هنوز به معنای استنتاج یك الهیات از یك غایت شناسی اخلاقی، یعنی وجود صانعی اخلاقی برای جهان نیست، بلكه فقط به معنای استنتاج غایتی نهایی برای خلقت است كه بدین نحو تعیین شده است.»(۷۲) بنابراین، واقعیت صانعی اعلا به مثابه قانونگذار اخلاقی صرفا برای استفاده عملی عقل ثابت میشود، بدون آنكه چیزی در خصوص وجودش به طور نظری تعیین گردد.
با توجه به تبیین جدید كانت از الهیات اخلاقی و تصویر اخلاقی از جهان، مشكل «دور» كه در تبیین قبلی بود، برطرف میشود. در تبیین جدید، تصویر اخلاقی مبتنی بر امید به سعادت خود فاعل نیست كه امر مشروطی است، بلكه بر مفهوم «غایت نهایی» مبتنی است كه غایتی مطلق و نامشروط است. همچنین وجود نظام اخلاقی اگرچه به علّتی اخلاقی و اراده عاقل اعلا وابسته است، امّا آن را باید از اعتقاد به وجود خدا متمایز دانست. در نتیجه، وابستگی دوطرفه وجود نظام اخلاقی و وجود خدا كه در تبیین اوّل بود، لازم نمیآید.
نظریات روسو و به ویژه كانت درباره تصویر اخلاقی از جهان، تأثیر فراوانی در فیلسوفان بعدی داشته است. این نظریه را باید یكی از مهمترین علل شكلگیری فلسفه مابعد كانتی دانست. فیلسوفانی همچون فیخته، شلینگ، ماركس و كییركگور از آن تأثیر بسیاری پذیرفتهاند.
پینوشتها
۱. نگارنده در نقل از ترجمههای فارسی سعی كرده است عین ترجمه را نقل كند، اما در بعضی موارد از واژهای كه قابل فهمتر بوده و كاربرد بیشتری داشته استفاده نموده است؛ برای مثال، در نقل از «بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق» از واژه «خواست» به «اراده» و از «بایسته» به «امر» تعبیر كرده است. همچنین در نقل از «نقد عقل عملی»، از قطعاتی از آن ـ كه در كتاب فلسفه كانت تألیف میر عبدالحسین نقیبزاده آمده ـ بهره برده است.
۲. Deontological.
۳. Teleological.
۴. Formalism.
۵. اَدَم مورتون، فلسفه در عمل، (مدخلی بر پرسشهای عمده)، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران، مازیار، ۱۳۸۲، ص ۲۷۰.
۶. Autonomy.
۷. همان، ص ۲۷۶.
۸. راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه كانت، ترجمه عزّتالله فولادوند، چاپ اوّل، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰، ص ۲۴.
۹. Imanuel Kant, Critique of Pure Reason, translated by Norman Kemp Smith, New York, ۱۹۶۵, P. ۲۹.
۱۰. Ibid, P. ۵.
۱۱. Ibid, P. ۶۳۷.
۱۲ـ میر عبدالحسین نقیبزاده، فلسفه كانت، بیداری از خواب دگماتیسم، چ سوّم، تهران، آگاه، ۱۳۷۴، ص ۳۱۱.
۱۳. Critique of Taste.
۱۴ـ راجر سالیوان، پیشین، ص ۲۹.
۱۵ـ فردریك كاپلستون، تاریخ فلسفه (یونان و روم)، ترجمه سیّد جلالالدین مجتبوی، چ سوّم، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، سروش، ۱۳۷۵، ج ۱، ص ۱۲۶.
۱۶ـ همان، ص ۲۵۲ و ۲۵۳.
۱۷. Emile.
۱۸ـ Savoy ناحیهای در جنوب سوییس و جنوب شرقی فرانسه، نزدیك مرز ایتالیا كه در زمان روسو كشوری مستقل بوده است.
۱۸و۱۹ـ ژان ژاك روسو، امیل یا آموزش و پرورش، ترجمه منوچهر كیا، چ پنجم، تهران، گنجینه، ۱۳۶۶، ص ۳۶۲ / ص ۳۶۸.
۱۹. conscience.
۲۰ـ ژان ژاك روسو، پیشین، ص ۳۶۸.
۲۱ـ همان، ص ۳۶۹.
۲۲ـ همان، ص ۳۷۴.
۲۳ـ همان، ص ۳۷۲.
۲۴ـ همان، ص ۳۷۸.
۲۵. center of accord.
۲۶ـ راجر سالیوان، پیشین، ص ۱۵۶.
۲۷ـ میر عبدالحسین نقیبزاده، پیشین، ص ۳۳۰.
۲۸ـ همان، ص ۳۳۰.
۲۹. moral perspective.
۳۰ـ ژان ژاك روسو، پیشین، ص ۳۶۳.
۳۱. البته روسو در قرارداد اجتماعی نظریه «اراده عام» را مطرح كرد كه به وضوح یك اصل عقلانی است.
۳۲. Moral Sense.
۳۳. Hutcheson.
۳۴. moral theology.
۳۵. Imanuel Kant, Critique of Pure Reason, P. ۵۰۸.
۳۶. Ibid, P. ۶۵۰.
۳۷. intellect.
۳۸. reason.
۳۹. maximum.
۴۰. utmost limit.
۴۱. categorical imperative.
۴۲. كانت اصولی را كه هر فاعل عاقلی بر مبنای آن عمل خواهد كرد، اصول عینی مینامد، كه مربوط به همه فاعلهای عاقل است. این اصول همواره عینیاند، چه بر مبنای آن عمل شود یا نه. امّا هر وقت بر مبنای اصول عینی فعلی انجام شد، این اصل در عین اینكه یك اصل عینی است، اصل ذهنی یا فردی نیز میباشد كه مربوط به فاعل فعل اخلاقی است. بنابراین، اصول ذهنی برای یك فاعل عاقل معتبر است كه آنها را مبنای فعل خود قرار میدهد.
۴۳ـ ایمانوئل كانت، بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و علی قیصری، چاپ اوّل، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۹، ص ۴۷.
۴۴ـ همان، ص ۴۸.
۴۵. hypothetical imperative.
۴۶ـ بروس اونی، نظریه اخلاقی كانت، ترجمه علیرضا آلبویه، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۱، ص ۲۶۴.
۴۷ـ Maxim (قاعده): قاعده اصلی است كه هر فرد از آن حیث كه یك فاعل اخلاقی است آن را به عنوان معیار فعل اخلاقی بر میگزیند و بدان عمل میكند. امّا قانون تعمیم دارد و برای همه فاعلهای اخلاقی، اعم از انسان و خدا، معیار محسوب میشود. تفاوت این دو به تفاوت اصول عینی و ذهنی یا فردی بر میگردد.
۴۸ـ ایمانوئل كانت، پیشین، ص ۶۰.
۴۹ـ همان، ص ۶۱.
۵۰ـ همان، ص ۷۴.
۵۱ـ همان، ص ۸۲و۸۳.
۵۲ـ همان، ص ۹۰.
۵۳. maximum order.
۵۴. good will.
۵۵ـ هنریش در یازده مرحله این تبیین را مطرح كرد و ما با تلفیق آنها به پنج مرحله تقلیل دادیم.
۵۶. the theory of the worthiness of happiness.
۵۷. respect for the moral law.
۵۸ـ میرعبدالحسین نقیبزاده، پیشین ص ۳۲۷.
۵۹. final purpose.
۶۰ـ ایمانوئل كانت، نقد قوه حكم، ترجمه عبدالكریم رشیدیان، چ دوّم، تهران، نشر نی، ۱۳۸۱، ص ۴۱۲.
۶۱ـ همان، ص ۴۱۳.
۶۲ـ همان، ص ۴۰۲.
۶۳ـ همان، ص ۴۰۶.
۶۴ـ همان، ص ۴۰۷.
۶۵ـ همان، ص ۴۱۴.
۶۶ـ همان، ص ۴۲۷ ـ ۴۲۶.
۶۷ـ همان، ص ۴۱۵.
۶۸ـ همان، ص ۴۲۵.
۶۹ـ همان، ص ۴۳۳.
۷۰ـ همان، ص ۴۳۹.
نویسنده: دیتر هنریش
مجید ابوالقاسمزاده
۱. نگارنده در نقل از ترجمههای فارسی سعی كرده است عین ترجمه را نقل كند، اما در بعضی موارد از واژهای كه قابل فهمتر بوده و كاربرد بیشتری داشته استفاده نموده است؛ برای مثال، در نقل از «بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق» از واژه «خواست» به «اراده» و از «بایسته» به «امر» تعبیر كرده است. همچنین در نقل از «نقد عقل عملی»، از قطعاتی از آن ـ كه در كتاب فلسفه كانت تألیف میر عبدالحسین نقیبزاده آمده ـ بهره برده است.
۲. Deontological.
۳. Teleological.
۴. Formalism.
۵. اَدَم مورتون، فلسفه در عمل، (مدخلی بر پرسشهای عمده)، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران، مازیار، ۱۳۸۲، ص ۲۷۰.
۶. Autonomy.
۷. همان، ص ۲۷۶.
۸. راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه كانت، ترجمه عزّتالله فولادوند، چاپ اوّل، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰، ص ۲۴.
۹. Imanuel Kant, Critique of Pure Reason, translated by Norman Kemp Smith, New York, ۱۹۶۵, P. ۲۹.
۱۰. Ibid, P. ۵.
۱۱. Ibid, P. ۶۳۷.
۱۲ـ میر عبدالحسین نقیبزاده، فلسفه كانت، بیداری از خواب دگماتیسم، چ سوّم، تهران، آگاه، ۱۳۷۴، ص ۳۱۱.
۱۳. Critique of Taste.
۱۴ـ راجر سالیوان، پیشین، ص ۲۹.
۱۵ـ فردریك كاپلستون، تاریخ فلسفه (یونان و روم)، ترجمه سیّد جلالالدین مجتبوی، چ سوّم، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، سروش، ۱۳۷۵، ج ۱، ص ۱۲۶.
۱۶ـ همان، ص ۲۵۲ و ۲۵۳.
۱۷. Emile.
۱۸ـ Savoy ناحیهای در جنوب سوییس و جنوب شرقی فرانسه، نزدیك مرز ایتالیا كه در زمان روسو كشوری مستقل بوده است.
۱۸و۱۹ـ ژان ژاك روسو، امیل یا آموزش و پرورش، ترجمه منوچهر كیا، چ پنجم، تهران، گنجینه، ۱۳۶۶، ص ۳۶۲ / ص ۳۶۸.
۱۹. conscience.
۲۰ـ ژان ژاك روسو، پیشین، ص ۳۶۸.
۲۱ـ همان، ص ۳۶۹.
۲۲ـ همان، ص ۳۷۴.
۲۳ـ همان، ص ۳۷۲.
۲۴ـ همان، ص ۳۷۸.
۲۵. center of accord.
۲۶ـ راجر سالیوان، پیشین، ص ۱۵۶.
۲۷ـ میر عبدالحسین نقیبزاده، پیشین، ص ۳۳۰.
۲۸ـ همان، ص ۳۳۰.
۲۹. moral perspective.
۳۰ـ ژان ژاك روسو، پیشین، ص ۳۶۳.
۳۱. البته روسو در قرارداد اجتماعی نظریه «اراده عام» را مطرح كرد كه به وضوح یك اصل عقلانی است.
۳۲. Moral Sense.
۳۳. Hutcheson.
۳۴. moral theology.
۳۵. Imanuel Kant, Critique of Pure Reason, P. ۵۰۸.
۳۶. Ibid, P. ۶۵۰.
۳۷. intellect.
۳۸. reason.
۳۹. maximum.
۴۰. utmost limit.
۴۱. categorical imperative.
۴۲. كانت اصولی را كه هر فاعل عاقلی بر مبنای آن عمل خواهد كرد، اصول عینی مینامد، كه مربوط به همه فاعلهای عاقل است. این اصول همواره عینیاند، چه بر مبنای آن عمل شود یا نه. امّا هر وقت بر مبنای اصول عینی فعلی انجام شد، این اصل در عین اینكه یك اصل عینی است، اصل ذهنی یا فردی نیز میباشد كه مربوط به فاعل فعل اخلاقی است. بنابراین، اصول ذهنی برای یك فاعل عاقل معتبر است كه آنها را مبنای فعل خود قرار میدهد.
۴۳ـ ایمانوئل كانت، بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و علی قیصری، چاپ اوّل، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۹، ص ۴۷.
۴۴ـ همان، ص ۴۸.
۴۵. hypothetical imperative.
۴۶ـ بروس اونی، نظریه اخلاقی كانت، ترجمه علیرضا آلبویه، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۱، ص ۲۶۴.
۴۷ـ Maxim (قاعده): قاعده اصلی است كه هر فرد از آن حیث كه یك فاعل اخلاقی است آن را به عنوان معیار فعل اخلاقی بر میگزیند و بدان عمل میكند. امّا قانون تعمیم دارد و برای همه فاعلهای اخلاقی، اعم از انسان و خدا، معیار محسوب میشود. تفاوت این دو به تفاوت اصول عینی و ذهنی یا فردی بر میگردد.
۴۸ـ ایمانوئل كانت، پیشین، ص ۶۰.
۴۹ـ همان، ص ۶۱.
۵۰ـ همان، ص ۷۴.
۵۱ـ همان، ص ۸۲و۸۳.
۵۲ـ همان، ص ۹۰.
۵۳. maximum order.
۵۴. good will.
۵۵ـ هنریش در یازده مرحله این تبیین را مطرح كرد و ما با تلفیق آنها به پنج مرحله تقلیل دادیم.
۵۶. the theory of the worthiness of happiness.
۵۷. respect for the moral law.
۵۸ـ میرعبدالحسین نقیبزاده، پیشین ص ۳۲۷.
۵۹. final purpose.
۶۰ـ ایمانوئل كانت، نقد قوه حكم، ترجمه عبدالكریم رشیدیان، چ دوّم، تهران، نشر نی، ۱۳۸۱، ص ۴۱۲.
۶۱ـ همان، ص ۴۱۳.
۶۲ـ همان، ص ۴۰۲.
۶۳ـ همان، ص ۴۰۶.
۶۴ـ همان، ص ۴۰۷.
۶۵ـ همان، ص ۴۱۴.
۶۶ـ همان، ص ۴۲۷ ـ ۴۲۶.
۶۷ـ همان، ص ۴۱۵.
۶۸ـ همان، ص ۴۲۵.
۶۹ـ همان، ص ۴۳۳.
۷۰ـ همان، ص ۴۳۹.
نویسنده: دیتر هنریش
مجید ابوالقاسمزاده
منبع : مجله معرفت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست