سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا
بررسی نظریات مبنای حقوق اسلامی
یكی از مباحث مهم در فلسفه حقوق اسلامی بحث از مبنای حقوق اسلامی است; گر چه در باره این موضوع اثر مستقلی موجود نیست، اما در لابلای نوشتههای حقوقی به چند نظریه میتوان دستیافت. مهمترین این نظریات، «نظریه فطرت» و «نظریه عقل» است. در این مقاله تلاش شده است ضمن بررسی دو نظریه مذكور، نظریه سوم كه نظریه مورد قبول نگارنده است، نیز مطرح شود و نتایجحقوقی آن مورد بررسی قرار گیرد.
الف) مقدمه
۱- مفهوم مبنای حقوق
از مهمترین ویژگیهای حقوق و قاعده حقوقی، الزامی بودن آن است. پرسش مهم و ضروری در این زمینه آن است كه چرا باید از حقوق اطاعت كنیم و به راستی چه نیروی پنهان و در عین حال قوی، پشتیبان قانون است كه انسانها را به اجرای آن وا میدارد؟
این بحث مختص نظام حقوقی یا جامعه خاصی نیست. در هر جامعهای قوانین و مقرراتی بر اشخاص و روابط آنها با یكدیگر حكومت میكند كه همه افراد ملزم به رعایت آن هستند. مسلما این الزام و اجبار از یك جا اعتبار و ارزش یافته است. در «فلسفه حقوق» به منشا اعتبار دهنده حقوق كه در عین حال سرچشمه الزام در قوانین و قواعد حقوقی نیز میباشد اصطلاحا «مبنای حقوق» گفته میشود. (۱)
به این ترتیب «مبنای حقوق» در حقوق و فلسفه حقوق، اصطلاح خاصی است كه گر چه از مفهوم لغوی آن (ریشه و اساس) (۲) دور نشده است ولی در عین حال از مفهوم ویژهای برخوردار است.
برای روشنتر شدن مفهوم «مبنای حقوق» لازم است ویژگیهای آن را بشناسیم.
۲- ویژگیهای مبنای حقوق
الف) مبنای حقوق منشا اعتبار و ارزش قوانین حقوقی است.
تمام كسانی كه از «مبنای حقوق» سخن گفتهاند، ارزش و اعتبار مقررات و قواعد حقوقی را منوط به انطباق آنها با «مبنای حقوق» دانستهاند. آنان كه مبنای اصلی حقوق را عدالت معرفی كردهاند میگویند:
«قانونگذار باید از قواعد عدالت پیروی كند و پیروان قانون نیز در صورتی ملزم به رعایت قانون هستند كه قوانین را عادلانه بیابند» . (۳)
بر همین اساس از دیدگاه آنها هر قاعدهای كه متكی بر مبنای اصلی خود، یعنی «عدالت» نباشد، فقط صورت قانون دارد.
مكاتب حقوقی كه بر واقعیتهای خارجی تكیه زدهاند و مبنای حقوق را «اراده عمومی» معرفی مینمایند نیز این ویژگی را میپذیرند. به همین لحاظ هر قاعده و قانونی كه «اراده عمومی» بر خلاف آن باشد معتبر نیست. (۴)
ب) مبنای حقوق وضع شدنی نیستبلكه واضعین و قانونگذاران باید از آن پیروی نمایند. این ویژگی بنا بر نظر پیروان حقوق فطری، واضحتر است; زیرا آنان معتقدند قواعد ثابتی برتر از اراده حكومت، وجود دارد كه مطلوب انسان است و قانونگذار باید بكوشد تا آنها را بیابد و سرمشق خود قرار دهد، اما در میان مكاتبی كه با قواعد آرمانی و برتر از حقوق حاكم بر اجتماع مخالفت كردهاند نیز، این ویژگی قابل لمس است.
ج) مبنای حقوق منشا الزامی بودن قواعد و مقررات حقوقی است.
بدیهیترین مفهومی كه از حقوق داریم، الزامی بودن آن است، و همه دانشمندانی كه در فلسفه حقوق سخن گفتهاند این الزام و اجبار را ناشی از مبنای حقوق میدانند. این ویژگی با ویژگی نخست، یعنی منشا اعتبار بودن مبنای حقوق، گر چه در عمل به یك چیز بر میگردد و آن این كه باید از قاعده و قانون حقوقی تبعیت نمود، اما این دو ویژگی قابل تفكیك میباشد، در واقع وقتی قانونی معتبر شد، لازمه عقلی آن اجباری و الزامی بودن آن است.
ب) بررسی نظریات
اكنون با عنایتبه مفهوم اصطلاحی و نیز ویژگیهای مبنای حقوق، به بررسی نظریات مطرح در مورد مبنای حقوق اسلامی میپردازیم. متاسفانه در این زمینه و تحت عنوان «مبنای حقوق اسلامی» كتاب یا اثر مستقلی وجود ندارد و یا حداقل نگارنده به آن دست نیافته است; ولی در ضمن كتابها و مقالاتی كه در مورد نظام حقوقی اسلام سخن گفتهاند یا از آن در ضمن مباحثخود نامی بردهاند میتوان به بعضی از نظریات در این خصوص دستیافت.
ما در این نوشتار ضمن بررسی دو نظریه از نظریات مطرح پیرامون «مبنای حقوق اسلامی» نظریه سومی را به عنوان نظریه مختار، طرح و پیرامون آن بحثخواهیم كرد.
۱- نظریه فطرت
از آنجا كه خداوند متعال، دین اسلام را دین فطرت و قوانین و مقررات آن را منطبق با فطرت معرفی میكند، این اعتقاد در ذهن عدهای از نویسندگان «فلسفه حقوق» تقویت گشته است كه نظام حقوقی اسلام و مخصوصا مذهب امامیه از جمله طرفداران حقوق فطری میباشند.
به طور كلی در نوشتهها و كتب فلسفه حقوق، دو وجه در توجیه فطری بودن «مبنای حقوق» در اسلام بیان شده است.
۱- ۱) تشریع دین بر مبنای فطرت
قرآن مجید، اسلام را دین فطرت مینامد، تشریع را متناسب با تكوین میداند و مردم را به سوی آن فرا میخواند:
«فاقم وجهك للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها، لا تبدیل لخلق الله، ذلك الدین القیم» (۵)
به استناد این امر و نیز با انضمام مساله خاتمیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله كه امری پذیرفته شده در بین مسلمانان است، عدهای حقوق اسلامی را منطبق با حقوق فطری دانسته و فطرت را مبنای حقوق اسلامی شمردهاند. یكی از حقوقدانان معاصر، ضمن معرفی فطرت به عنوان یكی از مبانی حقوق اسلامی مینویسد:
«نباید تردید كرد كه فطرت انسان در بخشی از اصول حقوقی صاحب نظر است. همین فطرت است كه مساوات را میخواهد و نیز اوست كه دائما از عنصر آزادی بحث میكند. بر پایه اصل مساوات، اصل دیگری را فراهم آوردهاند كه در حقوق اسلامی به نام اصل عدم ولایت افراد جامعه بر یكدیگر، خوانده شده است..» . (۶)
بعضی در این مسیر تا جایی پیش رفتهاند كه معتقدند نظریه حقوق فطری در اصل از طریق فقهای مسلمان به جامعه مسیحی راه یافته است.
۲- ۱) پذیرش مستقلات عقلیه
بین دانشمندان علم اصول این بحث مطرح شده است كه آیا آنچه عقل، نیكو یا ناپسند میشمارد، شرع نیز به همانگونه آن را واجب یا حرام میداند یا خیر؟ یعنی با قطع نظر از امر و نهی شارع، با فرض این كه افعال انسان دارای حسن و قبح باشد و با پذیرش این كه عقل میتواند مستقلا حسن و قبح افعال را درك كند، آیا بین حكم عقل و حكم شرع ملازمهای وجود دارد یا خیر؟
مشهور اصولیون شیعه معتقدند كه چون خداوند منبع فیض و خیر مطلق است، ممكن نیست امری را عقل قبیح بشمارد یا عملی را نیكو بداند و خداوند مطابق آن فرمان ندهد. (۷)
بعضی با استفاده از این امر به این نتیجه رسیدهاند كه قواعد فطری در حقوق اسلامی از اصول مسلم و پذیرفته شده است، قواعدی كه از فطرت سلیم در نهاد انسان ناشی میشود، فطرتی كه هیچ قانون و قراردادی آن را منسوخ نمینماید بلكه قواعد و قوانین مخالف آن كم ارزش و بیدوام خواهد بود. به لحاظ این امور است كه فطرت را یكی از مهمترین مبانی حقوق اسلامی معرفی نمودهاند. (۸)
۳- ۱) ارزیابی نظریه فطرت
مراد از فطری بودن آیین اسلام این است كه چون قوانین اسلامی از اراده لایزال الهی ناشی میشود و خداوند نیز خود خالق انسان و طبیعت و آگاه به تمام نیازهای بشر است، لزوما احكام نورانی اسلام منطبق با فطرت و متناسب با نیازهای فردی و اجتماعی انسان است; ولی این امر هیچ گاه فطری بودن «مبنای حقوق اسلامی» را توجیه نمیكند.
قبلا بیان شد كه «مبنای حقوق» اصطلاح خاصی است كه مفهوم آن «منشا الزام و اعتبار قوانین و مقررات حقوقی» است، اگر بخواهیم بر اساس صناعت مشی كنیم و به ویژگیهای «مبنای حقوق» كه پیشتر بیان شد، توجه نماییم، هرگز نمیتوان فطرت را «مبنای حقوق اسلامی» معرفی نمود; چون نه فطرت توجیه كننده الزام قوانین حقوق اسلام است و نه اعتبار و ارزش قوانین حقوقی منوط به آن است. البته به دلایلی كه به برخی از آنها اشاره شد، قوانین حقوق اسلامی كه از اراده شارع مقدس اعتبار مییابد همیشه منطبق با فطرت سلیم انسانی است.از آنچه بیان شد میزان صحت این سخن كه حقوق اسلامی و مخصوصا حقوق مبتنی برمذهب امامیه، از پیروان نظریه حقوق فطری است نیز روشن میشود. اگر مقصود از حقوق فطری آن است كه ریشه همه احكام تشریعی در نهاد فطرت و خلقت انسان به طور خلاصه وجود دارد، این یك واقعیت اجتنابناپذیری است كه اصل هماهنگی دستگاه تكوین و تشریع نیز آن را تایید میكند و با این مفهوم از حقوق فطری، حقوق اسلام نیز از پیروان آن است. اما اگر مفهوم حقوق فطری آن است كه ما تمام نیازمندیهای قانونی خود را از طریق مراجعه به قوانین طبیعت و یا با درك مبتنی بر فطرت خود به دست میآوریم، این یك اشتباه محضی است كه هرگز حقوق اسلام با آن تطبیق نمیكند. آنچه با مراجعه به فطرت میتوان یافت، بیشتر از یك سلسله اصول كلی نیست و این اصول كلی خلاء قانونی بشر را پر نمیكند.
به این ترتیب، سخن آنان كه فطرت را از مبانی حقوق اسلامی شمردهاند، تنها در صورتی قابل پذیرش است كه مفهوم اصطلاحی «مبنای حقوق» مراد نباشد، گو این كه برخی از آنها تصریح كردهاند كه مبنای حقوق همان نیروی الزامآور قانون است. (۹)
۲- نظریه عقل
عقل در لغت معانی متعددی دارد كه از جمله آنها تثبیت در امور است و به آن عقل، گفتهاند; زیرا صاحبش را از سقوط در مهلكهها باز میدارد. (۱۰) در اصطلاح علما و حكما نیز تعاریف زیادی از عقل ارائه شده است. از جمله گفتهاند عقل عبارت است از: «قوه استدلال و استنباط فروع از اصول و معلومات» . (۱۱)
شكی نیست كه در حقوق اسلامی، عقل از جایگاه ویژهای برخوردار است. فراخوانی قرآن و احادیث متعدد به تعقل و تفكر و نیز توجه خاصی كه علما و فقهای اسلامی به عقل نمودهاند همه حاكی از اهمیت آن در حقوق اسلامی است. در میان دانشمندان مكاتب مختلف حقوق اسلامی، به جز اشاعره و اخباریهای شیعه كه طریق منحصر معرفت احكام الهی را شرع میدانند و عقل را كافی در درك احكام نمیشناسند، سایرین از جمله معتزله و دانشمندان علم اصول كه اكثریت علمای شیعه را تشكیل میدهند، معتقدند عقل میتواند در موارد و شرایط خاصی دلیل مستقل برای كشف احكام الهی باشد. بر اساس دیدگاه اخیر، عقل از جمله منابع حقوق اسلامی شناخته میشود. اما بعضی از حقوقدانان بر این باورند كه عقل علاوه بر این كه منبع حقوق در اسلام است از مبانی حقوق اسلامی نیز محسوب میشود. (۱۲)
شاید بتوان مجموع سخنانی را كه در توجیه عقل به عنوان مبنای حقوق اسلامی بیان شده است را در دو وجه خلاصه نمود:
وجه اول: انسان بدون بهره از نعمت عقل و تعقل در هیچ امری از امور زندگی و مخصوصا در زمینه وضع قوانین و تنظیم حقوق كه از مهمترین و اساسیترین پایههای برقراری نظم اجتماعی است، توفیق ندارد. بنابراین، در تاسیس یك نظام حقوقی، توجه به عقل و بهرهگیری از تعقل و تفكر امری اجتنابناپذیر است و نظام حقوقی اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست. از این رو هم در آیات متعددی از قرآن و هم در روایات نقل شده از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام اهمیت ویژهای به مقوله تفكر و تعقل داده شده است.
وجه دوم: علاوه بر آنچه در وجه نخستبیان شده در مواردی دانشمندان اسلامی قانون و حكم اسلامی را مستقیما و مستقلا از طریق عقل به دست آوردهاند. این خود گواه بر آن است كه حد اقل در قسمتی از قوانین اسلامی مبنای حقوق و یا به عبارت دیگر منشا الزام كننده و اعتبار دهنده عقل است.
یكی از حقوقدانان معاصر ضمن پذیرش مبنا بودن عقل در حقوق اسلامی مینویسد:
«از آنجا كه عقل در پارهای از قوانین تاثیر مستقیم دارد. نیروی الزامآور عقل در این بخش از قوانین مشهور و روشن است و راهی برای انكار این اندیشه در دست نیست. مثلا وقتی مساله تبعیض نژادی مطرح میشود. عقل با هر گونه تبعیض نژادی و غیر نژادی به مخالفتبر میخیزد و آن را رد میكند; زیرا ترجیح بدون مرجح را صرف نظر از هر اندیشه دیگر محال میداند» (۱۳)
روشن است در این بیان، مبنا بودن عقل، بر اساس استقلال درك عقل دست كم در پارهای از مسائل حقوقی اسلام، توجیه شده است.
ارزیابی نظریه عقل
آنچه در خصوص نیاز انسان و مخصوصا جامعه انسانی به نعمت ارزشمند عقل و نیز میزان اهمیت آن در آیین مقدس اسلام بیان شد، امری مسلم و غیر قابل انكار است و به جز آنچه بیان شد، دلایل و شواهد بسیار دیگری نیز آن را تایید میكند كه به جهت رعایت اختصار از ذكر آن خودداری مینمائیم. اما واقعیت آن است كه اگر مراد ما از «مبنای حقوق» مفهوم اصطلاحی آن باشد، هیچ یك از مطالبی كه بیان شد، مبنا بودن عقل در حقوق اسلامی را توجیه نمینماید.
درست است كه در هر امری و از جمله امر خطیر قانونگذاری ناگزیر باید از نیروی عقل و تعقل بهره گرفت، این مطلب مسلم است كه برای شناخت احكام اسلامی حتی در مواردی كه از منابع دیگر استفاده میكنیم، بینیاز از نعمت گرانبهای عقل نیستیم و در مواردی نیز این عقل مستقل است كه از آن حكم شرعی به دست میآید، اما هیچ یك از این امور مبنا بودن عقل را اثبات نمیكند. به نظر میرسد در اینجا نیز مانند سایر موارد بین مفهوم اصطلاحی «مبنای حقوق» و «منبع حقوق» خلط شده است.
به یاد داشته باشیم كه مبنای حقوق منشا الزام و اعتبار قوانین و قواعد حقوقی است. در حالی كه تمام آنچه در خصوص عقل بیان شد، حكایت از آن دارد كه عقل در حقوق اسلام در مرحله دلالت و كشف احكام اسلامی، نقش مهمی را ایفا مینماید و در مواردی مستقلا و بدون استعانت از هیچ دلیل شرعی این نقش را اجرا میكند و این تنها منبع بودن عقل را توجیه مینماید. دقیقا به همین دلیل است كه فقهای امامیه اعتبار دلیل عقل را منوط به عدم مخالفت آن با احكام قطعی شرع دانستهاند. (۱۴)
۳- نظریه اراده شارع
ركن اساسی آیین مقدس اسلام، اندیشه ناب و كامل توحیدی است كه در تمام عرصهها اثر خود را میگذارد. این مطلب در جای خود ثابتشده است كه نه تنها خداوند متعال خالق جهان هستی استبلكه او به تنهایی و بیهیچ شریكی جهان را تدبیر میكند و نیز اوست كه قوانین حاكم بر افراد و جوامع انسانی را وضع مینماید. از جمله این قوانین، قواعد و مقررات حقوقی اسلام است كه همه به جعل و اعتبار الهی، اعتبار و مشروعیت مییابد و انسان مكلف وظیفه دارد، تنها از این قوانین اطاعت كند. البته جعل حكم و قانون توسط خداوند حكیم و علیم هرگز گزاف نبوده و دستورات او بر اساس واقعیات جهان هستی و نیز رعایت مصالح و مفاسد نفسالامری وضع گردیده است; مصالح و مفاسدی كه آگاهی كامل از آنها تنها از آن خداوند خالق هستی و انسان است.
اكنون با توجه به مطالب یاد شده و با عنایتبه مفهوم اصطلاحی «مبنای حقوق» و با در نظر گرفتن ویژگیهای آن كه در لسان اهل فن روی آنها تكیه شده است، آیا میتوان امر دیگری را جز اراده تشریعی خداوند به عنوان «مبنای حقوق اسلامی» معرفی نمود؟ كدام فرد آشنای به حقوق اسلامی است كه بتواند این مطلب را انكار نماید كه نگاه اسلام به قاعده و قانون حقوقی نگاهی متفاوت از نگاه مكاتب طبیعی و عقلی است كه مبنای مشروعیت و اعتبار هر قاعده حقوقی را انطباق آن با حكم عقل و طبیعت میدانند، و متفاوت از نگاه مكاتبی است كه تمام اعتبار و ارزش را به قاعدهای كه منطبق با نظر دولتیا مردم است میدهند و هر قاعدهای كه آنان نپذیرند را، اگر چه قابل انطباق با قوانین عقل و طبیعتباشد، قاعدهای نامشروع تلقی مینمایند.
مراد از آنچه بیان شد این نیست كه در اسلام حكم عقل نادیده انگاشته شده، یا به قوانین طبیعت و فطرت توجه نشده است، یا در جعل احكام رعایت مصالح و مفاسد كاملا مورد عنایت نبوده استبلكه بر عكس شاید كمتر مكتبی آن چنان كه اسلام و دانشمندان اسلامی به عقل بها دادهاند، به آن توجه نموده باشد. دانشمندان اسلامی و به خصوص فقهای شیعه در عین حال كه همگی بر لزوم پیروی از قوانین الهی و این كه حق قانونگذاری متعلق به خداست تاكید نمودهاند، احكام قطعی عقل را حجت دانسته و به مطابقت ادراكات عقل با قوانین شرع معتقدند. پایه این اعتقاد بر این اصل استوار است كه در اوامر حكیمانه الهی نفع غایی بشر مورد نظر بوده و هر نهیای كه از جانب خداوند حكیم رسیده است نیز به قصد پیشگیری و دفع مفاسدی است كه میتواند گریبانگیر آدمی باشد.
با این حال در حقوق اسلامی هرگز نمیتوان منشا الزام و معیار اعتبار و ارزش قوانین حقوقی را امری به غیر از اراده تشریعی خداوند دانست.
ممكن است چنین تلقی شود كه این نظر بر اساس نظر همه مكاتب حقوق اسلامی و مخصوصا مكاتبی كه به عقل در طریق استنباط بهای بیشتری میدهند قابل توجیه نیست. عدم صحت این امر روشن است; زیرا ما در ادعای خویش هرگز از عدم اعتماد به عقل در استنباط احكام شرعی سخن نگفتیم. حتی بنا بر نظر معتزله كه از مشهورترین طرفداران تفكر عقلی در استنباط احكام هستند نیز نمیتوان عقل یا هر امر دیگری را به جز اراده شارع «مبنای حقوق» دانست. این به آن جهت است كه بر اساس همه مذاهب اسلامی و به خصوص مذهب امامیه، تمام اعتبار هر قانون و قاعدهای كه در حیطه حقوق اسلامی معتبر است، بسته به انطباق یا عدم انطباق آن با اراده تشریعی خداوند است، چنان كه الزام قوانین و قواعد حقوقی ناشی از اراده شارع است و همه امور دیگری كه گاه در پذیرش یا عدم پذیرش آن در بین مكاتب مختلف حقوق اسلامی، اختلافهایی نیز به چشم میخورد، در صورت اعتبار، منبع و كاشف از اراده تشریعی خداوند است. اگر در معتبر بودن قیاس، مصلحت، عقل یا هر منبع دیگری بین حقوقدانان اسلامی نزاع شده است، محل نزاع و بحث این است كه آیا امر مورد نزاع ما را به اراده شارع و آنچه خداوند در مقام قانونگذاری از ما خواسته است میرساند یا خیر؟
نتیجه عملی پذیرش این نظریه كه به اعتقاد ما از آن گریزی نیست، این است كه اگر به هر دلیل در موضوع خاصی به اراده تشریعی خداوند پی بردیم، مخالفتبا آن به هیچ وجه و با هیچ توجیهی امكانپذیر نیست و هر قانون و قاعدهای كه با اراده شارع مخالفت نماید، نه معتبر است و نه از الزام واقعی برخوردار است. برای مثال، یكی از احكام مسلم و قطعی در حقوق اسلامی این است كه طفل متولد از زنا ارث نمیبرد. حال اگر همه جمع آیند و از روی حس انسان دوستی و آنچه خود، عدالت میپندارند، بگویند چه فرق است میان فرزند متولد از زنا و فرزند نكاح مشروع و بخواهند ولد الزنا را نیز وارث پدر و مادر طبیعی خود بشمارند، حتی اگر این تصمیم مورد اتفاق همه افراد نیز باشد، از دیدگاه اسلام تصمیمی قانونی و معتبر نخواهد بود.ج) مبنای حقوق در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
در پایان این بحث، مناسب است مبنای حقوق بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز مورد بررسی قرار گیرد; جمهوری اسلامی چنان كه از نام آن برمیآید در عین حال كه به اكثریت آرای مردم متكی است ، اسلامی نیز میباشد; توجه به قید «اسلامی» در كلمه تركیبی «جمهوری اسلامی» و نیز دقت در اصول قانون اساسی آن، نشان میدهد حاكمیت در این نظام به شدت به اسلام و ارزشهای آن مقید و محدود است. در واقع میتوان گفت تنها صفت مشخصه قانون اساسی جمهوری اسلامی و نظام مبتنی بر آن، نسبتبه سایر نظامهای حقوقی، این است كه اكثر قریب به اتفاق تدوین كنندگان این قانون را دانشمندان اسلامی تشكیل میدادند. آنان با برداشت صحیحی كه از اسلام و حقوق اسلامی داشتند، آنچه در واقع «مبنای حقوق اسلامی» بوده است را تا حد بسیار زیادی در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز منشا اعتبار و ارزش شمردهاند. این امر در اصول متعددی از قانون اساسی قابل برداشت است كه به جهت رعایت اختصار تنها به برخی از مهمترین آنها اشاره میكنیم:
۱- در این قانون «حاكمیت و تشریع» به خدا اختصاص یافته و نظام جمهوری اسلامی به عنوان نظامی مبتنی بر وحی و نقش بنیادین آن در بیان قوانین معرفی شده است (۱۵) منتها خدا انسان را بر سرنوشتخویش حاكم ساخته است... و ملت این حق خداداد را...اعمال میكند. پس در عین حال كه ملتحاكمیت را اعمال میكند، صاحب اصلی آن خداست. نتیجه مهم این حاكمیت نیابتی در اصل چهارم این قانون نمودار شده است. در این اصل آمده است:
«كلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد» و برای آن كه نشان داده شود تا چه حد رعایت موازین اسلامی لازم است، در پایان این اصل میگوید: «این اصل بر اطلاق و عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین دیگر حاكم است.» باز به صرف بیان این قید بسنده نشده است و برای تضمین اجرای این قید، قانون اساسی، شورای نگهبان را بر تمام قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی ناظر قرار داده تا از قانونی شدن آنچه خلاف موازین شرع است جلوگیری نماید.
۲- بر اساس اصل ۱۶۷ قانون اساسی، قاضی موظف شده است در مواردی كه قانون مصوبی وجود ندارد و یا قوانین موجود مجمل بوده و یا با هم در تعارضند، بر اساس منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر، حكم قضیه را صادر نماید. این به مفهوم آن است كه قانون اساسی خواسته است در موارد نقصان و یا فقدان نص قانونی نیز موازین شرعی رعایتشود.
۳- مطابق قانون اساسی، قوای حاكم در جمهوری اسلامی، اعم از قوه مقننه و مجریه و قضائیه با نظارت «ولی فقیه» به عنوان مقام رهبری اعمال میشود كه از جمله مهمترین شرط صلاحیتبرای این مقام، صلاحیت علمی لازم برای افتاء كه لازمه آن اطلاعات كافی از موازین شرعی است و نیز عدالت در حد اعلای آن كه لازمه اعمال آن موازین است.
۴- به طور كلی «رسالت قانون اساسی این است كه زمینههای اعتقادی نهضت را عینیتبخشد و شرایطی به وجود آورد كه در آن انسان با ارزشهای والا و جهانشمول اسلامی پرورش یابد» . (۱۶)
به این ترتیب معلوم میشود كه در نظام حقوقی ایران نیز سعی شده است تا حد ممكن منشا اعتبار و ارزش قوانین و مقررات و نیز الزام حقوقی آنها و به عبارت دیگر «مبنای حقوق ایران» با مبنای حقوق اسلامی تطبیق نماید، هر چند در مقام عمل و اجرا، قانون اساسی و مبنای پذیرفته شده در آن به صورت مطلوب رعایت نشده است.
نتیجهگیری
بر اساس آنچه در این نوشتار بیان شد، مفهوم اصطلاحی حقوق عبارت است از منشا اعتبار و الزام قوانین و مقررات حقوقی. اگر این مفهوم مراد باشد، در حقوق اسلامی، هیچ چیز جز اراده تشریعی «خدا» را نمیتوان «مبنای حقوق اسلامی» نامید و تمام امور دیگری كه در این مقام از آنها یاد میشود در صورت اعتبار، تنها به عنوان كاشف و دلیلی كه میتواند ما را به مبنای حقیقی حقوق اسلامی (اراده شارع) برساند، معتبر است. بر همین اساس هر گونه بررسی، تحلیل و نقد حقوقی نسبتبه قوانین و مقررات حقوق اسلامی مانند سایر مكاتب حقوقی باید با در نظر گرفتن مبنای حقوقی آن صورت پذیرد، چه هر برداشتحقوقی بدون توجه به مبنای حقوق، برداشتی ناقص و غیر قابل اعتماد است. از این رو، تمام تلاش و همت فقیهان اسلامی بررسی این مساله است كه ادله مورد استناد تا چه اندازه كاشف از اراده شارع مقدس است، و آن گاه كه از طریق دلیل معتبر و حجتشرعی، اراده تشریعی خدا تحصیل شد، همه در مقابل آن خاضع بوده و از آن پیروی میكنند.
پینوشتها:
۱) ر.ك.: محمد جعفر جعفری لنگرودی، مقدمه عمومی علم حقوق، انتشارات كتابخانه گنج و دانش، چاپ سوم، ص۳۰.
۲) علی اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج۱، ماده مبنا.
۳) ر.ك.: ناصر كاتوزیان، فلسفه حقوق، انتشارات انتشار، ج۱، ص۳۹; موسی جوان، مبانی حقوق، انتشارات رنگین كمان، ج۱، ص۷.
۴) همان.
۵) روم/۳۰.
۶) محمدجعفر جعفریلنگرودی، پیشین، ص۳۱.
۷) محمد رضا مظفر، اصول الفقه، انتشارات نشر معارف اسلامی، ج۲، ص۲۱۳.
۸) ر.ك.: محمد جعفر جعفری لنگرودی، پیشین، ص۳۳; علی اصغر مدرس، حقوق فطری یا مبانی حقوق بشر، انتشارات موبل، تبریز، ص۴.
۹) محمدجعفر جعفری لنگرودی، پیشین، ص۳۱; علی اصغر مدرس، پیشین، ص۴۵.
۱۰) ابن منظور، لسان العرب، ماده «عقل»
۱۱) علیان رشدی، العقل عند الشیعة الامامیه، چاپ بغداد، ص۲۲۱.
۱۲) ر.ك.: علیاصغر مدرس، پیشین، ص۱۸۱; محمدجعفر جعفری لنگرودی، پیشین، ص۳۳.
۱۳) محمد جعفر جعفری لنگرودی، پیشین، ص۳۳.
۱۴) ر.ك.: میرزا ابو القاسم قمی، قوانین الاصول، مكتبة العلمیة الاسلامیه، ج۲، ص۳; محمد بن ادریس، السرائر، مؤسسه نشر اسلامی، ج۱، ص۵۷.
۱۵) بند۱و۲ از اصل دوم قانون اساسی.
۱۶) مقدمه قانون اساسی.
نویسنده:سید مهدی منصوری
الف) مقدمه
۱- مفهوم مبنای حقوق
از مهمترین ویژگیهای حقوق و قاعده حقوقی، الزامی بودن آن است. پرسش مهم و ضروری در این زمینه آن است كه چرا باید از حقوق اطاعت كنیم و به راستی چه نیروی پنهان و در عین حال قوی، پشتیبان قانون است كه انسانها را به اجرای آن وا میدارد؟
این بحث مختص نظام حقوقی یا جامعه خاصی نیست. در هر جامعهای قوانین و مقرراتی بر اشخاص و روابط آنها با یكدیگر حكومت میكند كه همه افراد ملزم به رعایت آن هستند. مسلما این الزام و اجبار از یك جا اعتبار و ارزش یافته است. در «فلسفه حقوق» به منشا اعتبار دهنده حقوق كه در عین حال سرچشمه الزام در قوانین و قواعد حقوقی نیز میباشد اصطلاحا «مبنای حقوق» گفته میشود. (۱)
به این ترتیب «مبنای حقوق» در حقوق و فلسفه حقوق، اصطلاح خاصی است كه گر چه از مفهوم لغوی آن (ریشه و اساس) (۲) دور نشده است ولی در عین حال از مفهوم ویژهای برخوردار است.
برای روشنتر شدن مفهوم «مبنای حقوق» لازم است ویژگیهای آن را بشناسیم.
۲- ویژگیهای مبنای حقوق
الف) مبنای حقوق منشا اعتبار و ارزش قوانین حقوقی است.
تمام كسانی كه از «مبنای حقوق» سخن گفتهاند، ارزش و اعتبار مقررات و قواعد حقوقی را منوط به انطباق آنها با «مبنای حقوق» دانستهاند. آنان كه مبنای اصلی حقوق را عدالت معرفی كردهاند میگویند:
«قانونگذار باید از قواعد عدالت پیروی كند و پیروان قانون نیز در صورتی ملزم به رعایت قانون هستند كه قوانین را عادلانه بیابند» . (۳)
بر همین اساس از دیدگاه آنها هر قاعدهای كه متكی بر مبنای اصلی خود، یعنی «عدالت» نباشد، فقط صورت قانون دارد.
مكاتب حقوقی كه بر واقعیتهای خارجی تكیه زدهاند و مبنای حقوق را «اراده عمومی» معرفی مینمایند نیز این ویژگی را میپذیرند. به همین لحاظ هر قاعده و قانونی كه «اراده عمومی» بر خلاف آن باشد معتبر نیست. (۴)
ب) مبنای حقوق وضع شدنی نیستبلكه واضعین و قانونگذاران باید از آن پیروی نمایند. این ویژگی بنا بر نظر پیروان حقوق فطری، واضحتر است; زیرا آنان معتقدند قواعد ثابتی برتر از اراده حكومت، وجود دارد كه مطلوب انسان است و قانونگذار باید بكوشد تا آنها را بیابد و سرمشق خود قرار دهد، اما در میان مكاتبی كه با قواعد آرمانی و برتر از حقوق حاكم بر اجتماع مخالفت كردهاند نیز، این ویژگی قابل لمس است.
ج) مبنای حقوق منشا الزامی بودن قواعد و مقررات حقوقی است.
بدیهیترین مفهومی كه از حقوق داریم، الزامی بودن آن است، و همه دانشمندانی كه در فلسفه حقوق سخن گفتهاند این الزام و اجبار را ناشی از مبنای حقوق میدانند. این ویژگی با ویژگی نخست، یعنی منشا اعتبار بودن مبنای حقوق، گر چه در عمل به یك چیز بر میگردد و آن این كه باید از قاعده و قانون حقوقی تبعیت نمود، اما این دو ویژگی قابل تفكیك میباشد، در واقع وقتی قانونی معتبر شد، لازمه عقلی آن اجباری و الزامی بودن آن است.
ب) بررسی نظریات
اكنون با عنایتبه مفهوم اصطلاحی و نیز ویژگیهای مبنای حقوق، به بررسی نظریات مطرح در مورد مبنای حقوق اسلامی میپردازیم. متاسفانه در این زمینه و تحت عنوان «مبنای حقوق اسلامی» كتاب یا اثر مستقلی وجود ندارد و یا حداقل نگارنده به آن دست نیافته است; ولی در ضمن كتابها و مقالاتی كه در مورد نظام حقوقی اسلام سخن گفتهاند یا از آن در ضمن مباحثخود نامی بردهاند میتوان به بعضی از نظریات در این خصوص دستیافت.
ما در این نوشتار ضمن بررسی دو نظریه از نظریات مطرح پیرامون «مبنای حقوق اسلامی» نظریه سومی را به عنوان نظریه مختار، طرح و پیرامون آن بحثخواهیم كرد.
۱- نظریه فطرت
از آنجا كه خداوند متعال، دین اسلام را دین فطرت و قوانین و مقررات آن را منطبق با فطرت معرفی میكند، این اعتقاد در ذهن عدهای از نویسندگان «فلسفه حقوق» تقویت گشته است كه نظام حقوقی اسلام و مخصوصا مذهب امامیه از جمله طرفداران حقوق فطری میباشند.
به طور كلی در نوشتهها و كتب فلسفه حقوق، دو وجه در توجیه فطری بودن «مبنای حقوق» در اسلام بیان شده است.
۱- ۱) تشریع دین بر مبنای فطرت
قرآن مجید، اسلام را دین فطرت مینامد، تشریع را متناسب با تكوین میداند و مردم را به سوی آن فرا میخواند:
«فاقم وجهك للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها، لا تبدیل لخلق الله، ذلك الدین القیم» (۵)
به استناد این امر و نیز با انضمام مساله خاتمیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله كه امری پذیرفته شده در بین مسلمانان است، عدهای حقوق اسلامی را منطبق با حقوق فطری دانسته و فطرت را مبنای حقوق اسلامی شمردهاند. یكی از حقوقدانان معاصر، ضمن معرفی فطرت به عنوان یكی از مبانی حقوق اسلامی مینویسد:
«نباید تردید كرد كه فطرت انسان در بخشی از اصول حقوقی صاحب نظر است. همین فطرت است كه مساوات را میخواهد و نیز اوست كه دائما از عنصر آزادی بحث میكند. بر پایه اصل مساوات، اصل دیگری را فراهم آوردهاند كه در حقوق اسلامی به نام اصل عدم ولایت افراد جامعه بر یكدیگر، خوانده شده است..» . (۶)
بعضی در این مسیر تا جایی پیش رفتهاند كه معتقدند نظریه حقوق فطری در اصل از طریق فقهای مسلمان به جامعه مسیحی راه یافته است.
۲- ۱) پذیرش مستقلات عقلیه
بین دانشمندان علم اصول این بحث مطرح شده است كه آیا آنچه عقل، نیكو یا ناپسند میشمارد، شرع نیز به همانگونه آن را واجب یا حرام میداند یا خیر؟ یعنی با قطع نظر از امر و نهی شارع، با فرض این كه افعال انسان دارای حسن و قبح باشد و با پذیرش این كه عقل میتواند مستقلا حسن و قبح افعال را درك كند، آیا بین حكم عقل و حكم شرع ملازمهای وجود دارد یا خیر؟
مشهور اصولیون شیعه معتقدند كه چون خداوند منبع فیض و خیر مطلق است، ممكن نیست امری را عقل قبیح بشمارد یا عملی را نیكو بداند و خداوند مطابق آن فرمان ندهد. (۷)
بعضی با استفاده از این امر به این نتیجه رسیدهاند كه قواعد فطری در حقوق اسلامی از اصول مسلم و پذیرفته شده است، قواعدی كه از فطرت سلیم در نهاد انسان ناشی میشود، فطرتی كه هیچ قانون و قراردادی آن را منسوخ نمینماید بلكه قواعد و قوانین مخالف آن كم ارزش و بیدوام خواهد بود. به لحاظ این امور است كه فطرت را یكی از مهمترین مبانی حقوق اسلامی معرفی نمودهاند. (۸)
۳- ۱) ارزیابی نظریه فطرت
مراد از فطری بودن آیین اسلام این است كه چون قوانین اسلامی از اراده لایزال الهی ناشی میشود و خداوند نیز خود خالق انسان و طبیعت و آگاه به تمام نیازهای بشر است، لزوما احكام نورانی اسلام منطبق با فطرت و متناسب با نیازهای فردی و اجتماعی انسان است; ولی این امر هیچ گاه فطری بودن «مبنای حقوق اسلامی» را توجیه نمیكند.
قبلا بیان شد كه «مبنای حقوق» اصطلاح خاصی است كه مفهوم آن «منشا الزام و اعتبار قوانین و مقررات حقوقی» است، اگر بخواهیم بر اساس صناعت مشی كنیم و به ویژگیهای «مبنای حقوق» كه پیشتر بیان شد، توجه نماییم، هرگز نمیتوان فطرت را «مبنای حقوق اسلامی» معرفی نمود; چون نه فطرت توجیه كننده الزام قوانین حقوق اسلام است و نه اعتبار و ارزش قوانین حقوقی منوط به آن است. البته به دلایلی كه به برخی از آنها اشاره شد، قوانین حقوق اسلامی كه از اراده شارع مقدس اعتبار مییابد همیشه منطبق با فطرت سلیم انسانی است.از آنچه بیان شد میزان صحت این سخن كه حقوق اسلامی و مخصوصا حقوق مبتنی برمذهب امامیه، از پیروان نظریه حقوق فطری است نیز روشن میشود. اگر مقصود از حقوق فطری آن است كه ریشه همه احكام تشریعی در نهاد فطرت و خلقت انسان به طور خلاصه وجود دارد، این یك واقعیت اجتنابناپذیری است كه اصل هماهنگی دستگاه تكوین و تشریع نیز آن را تایید میكند و با این مفهوم از حقوق فطری، حقوق اسلام نیز از پیروان آن است. اما اگر مفهوم حقوق فطری آن است كه ما تمام نیازمندیهای قانونی خود را از طریق مراجعه به قوانین طبیعت و یا با درك مبتنی بر فطرت خود به دست میآوریم، این یك اشتباه محضی است كه هرگز حقوق اسلام با آن تطبیق نمیكند. آنچه با مراجعه به فطرت میتوان یافت، بیشتر از یك سلسله اصول كلی نیست و این اصول كلی خلاء قانونی بشر را پر نمیكند.
به این ترتیب، سخن آنان كه فطرت را از مبانی حقوق اسلامی شمردهاند، تنها در صورتی قابل پذیرش است كه مفهوم اصطلاحی «مبنای حقوق» مراد نباشد، گو این كه برخی از آنها تصریح كردهاند كه مبنای حقوق همان نیروی الزامآور قانون است. (۹)
۲- نظریه عقل
عقل در لغت معانی متعددی دارد كه از جمله آنها تثبیت در امور است و به آن عقل، گفتهاند; زیرا صاحبش را از سقوط در مهلكهها باز میدارد. (۱۰) در اصطلاح علما و حكما نیز تعاریف زیادی از عقل ارائه شده است. از جمله گفتهاند عقل عبارت است از: «قوه استدلال و استنباط فروع از اصول و معلومات» . (۱۱)
شكی نیست كه در حقوق اسلامی، عقل از جایگاه ویژهای برخوردار است. فراخوانی قرآن و احادیث متعدد به تعقل و تفكر و نیز توجه خاصی كه علما و فقهای اسلامی به عقل نمودهاند همه حاكی از اهمیت آن در حقوق اسلامی است. در میان دانشمندان مكاتب مختلف حقوق اسلامی، به جز اشاعره و اخباریهای شیعه كه طریق منحصر معرفت احكام الهی را شرع میدانند و عقل را كافی در درك احكام نمیشناسند، سایرین از جمله معتزله و دانشمندان علم اصول كه اكثریت علمای شیعه را تشكیل میدهند، معتقدند عقل میتواند در موارد و شرایط خاصی دلیل مستقل برای كشف احكام الهی باشد. بر اساس دیدگاه اخیر، عقل از جمله منابع حقوق اسلامی شناخته میشود. اما بعضی از حقوقدانان بر این باورند كه عقل علاوه بر این كه منبع حقوق در اسلام است از مبانی حقوق اسلامی نیز محسوب میشود. (۱۲)
شاید بتوان مجموع سخنانی را كه در توجیه عقل به عنوان مبنای حقوق اسلامی بیان شده است را در دو وجه خلاصه نمود:
وجه اول: انسان بدون بهره از نعمت عقل و تعقل در هیچ امری از امور زندگی و مخصوصا در زمینه وضع قوانین و تنظیم حقوق كه از مهمترین و اساسیترین پایههای برقراری نظم اجتماعی است، توفیق ندارد. بنابراین، در تاسیس یك نظام حقوقی، توجه به عقل و بهرهگیری از تعقل و تفكر امری اجتنابناپذیر است و نظام حقوقی اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست. از این رو هم در آیات متعددی از قرآن و هم در روایات نقل شده از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام اهمیت ویژهای به مقوله تفكر و تعقل داده شده است.
وجه دوم: علاوه بر آنچه در وجه نخستبیان شده در مواردی دانشمندان اسلامی قانون و حكم اسلامی را مستقیما و مستقلا از طریق عقل به دست آوردهاند. این خود گواه بر آن است كه حد اقل در قسمتی از قوانین اسلامی مبنای حقوق و یا به عبارت دیگر منشا الزام كننده و اعتبار دهنده عقل است.
یكی از حقوقدانان معاصر ضمن پذیرش مبنا بودن عقل در حقوق اسلامی مینویسد:
«از آنجا كه عقل در پارهای از قوانین تاثیر مستقیم دارد. نیروی الزامآور عقل در این بخش از قوانین مشهور و روشن است و راهی برای انكار این اندیشه در دست نیست. مثلا وقتی مساله تبعیض نژادی مطرح میشود. عقل با هر گونه تبعیض نژادی و غیر نژادی به مخالفتبر میخیزد و آن را رد میكند; زیرا ترجیح بدون مرجح را صرف نظر از هر اندیشه دیگر محال میداند» (۱۳)
روشن است در این بیان، مبنا بودن عقل، بر اساس استقلال درك عقل دست كم در پارهای از مسائل حقوقی اسلام، توجیه شده است.
ارزیابی نظریه عقل
آنچه در خصوص نیاز انسان و مخصوصا جامعه انسانی به نعمت ارزشمند عقل و نیز میزان اهمیت آن در آیین مقدس اسلام بیان شد، امری مسلم و غیر قابل انكار است و به جز آنچه بیان شد، دلایل و شواهد بسیار دیگری نیز آن را تایید میكند كه به جهت رعایت اختصار از ذكر آن خودداری مینمائیم. اما واقعیت آن است كه اگر مراد ما از «مبنای حقوق» مفهوم اصطلاحی آن باشد، هیچ یك از مطالبی كه بیان شد، مبنا بودن عقل در حقوق اسلامی را توجیه نمینماید.
درست است كه در هر امری و از جمله امر خطیر قانونگذاری ناگزیر باید از نیروی عقل و تعقل بهره گرفت، این مطلب مسلم است كه برای شناخت احكام اسلامی حتی در مواردی كه از منابع دیگر استفاده میكنیم، بینیاز از نعمت گرانبهای عقل نیستیم و در مواردی نیز این عقل مستقل است كه از آن حكم شرعی به دست میآید، اما هیچ یك از این امور مبنا بودن عقل را اثبات نمیكند. به نظر میرسد در اینجا نیز مانند سایر موارد بین مفهوم اصطلاحی «مبنای حقوق» و «منبع حقوق» خلط شده است.
به یاد داشته باشیم كه مبنای حقوق منشا الزام و اعتبار قوانین و قواعد حقوقی است. در حالی كه تمام آنچه در خصوص عقل بیان شد، حكایت از آن دارد كه عقل در حقوق اسلام در مرحله دلالت و كشف احكام اسلامی، نقش مهمی را ایفا مینماید و در مواردی مستقلا و بدون استعانت از هیچ دلیل شرعی این نقش را اجرا میكند و این تنها منبع بودن عقل را توجیه مینماید. دقیقا به همین دلیل است كه فقهای امامیه اعتبار دلیل عقل را منوط به عدم مخالفت آن با احكام قطعی شرع دانستهاند. (۱۴)
۳- نظریه اراده شارع
ركن اساسی آیین مقدس اسلام، اندیشه ناب و كامل توحیدی است كه در تمام عرصهها اثر خود را میگذارد. این مطلب در جای خود ثابتشده است كه نه تنها خداوند متعال خالق جهان هستی استبلكه او به تنهایی و بیهیچ شریكی جهان را تدبیر میكند و نیز اوست كه قوانین حاكم بر افراد و جوامع انسانی را وضع مینماید. از جمله این قوانین، قواعد و مقررات حقوقی اسلام است كه همه به جعل و اعتبار الهی، اعتبار و مشروعیت مییابد و انسان مكلف وظیفه دارد، تنها از این قوانین اطاعت كند. البته جعل حكم و قانون توسط خداوند حكیم و علیم هرگز گزاف نبوده و دستورات او بر اساس واقعیات جهان هستی و نیز رعایت مصالح و مفاسد نفسالامری وضع گردیده است; مصالح و مفاسدی كه آگاهی كامل از آنها تنها از آن خداوند خالق هستی و انسان است.
اكنون با توجه به مطالب یاد شده و با عنایتبه مفهوم اصطلاحی «مبنای حقوق» و با در نظر گرفتن ویژگیهای آن كه در لسان اهل فن روی آنها تكیه شده است، آیا میتوان امر دیگری را جز اراده تشریعی خداوند به عنوان «مبنای حقوق اسلامی» معرفی نمود؟ كدام فرد آشنای به حقوق اسلامی است كه بتواند این مطلب را انكار نماید كه نگاه اسلام به قاعده و قانون حقوقی نگاهی متفاوت از نگاه مكاتب طبیعی و عقلی است كه مبنای مشروعیت و اعتبار هر قاعده حقوقی را انطباق آن با حكم عقل و طبیعت میدانند، و متفاوت از نگاه مكاتبی است كه تمام اعتبار و ارزش را به قاعدهای كه منطبق با نظر دولتیا مردم است میدهند و هر قاعدهای كه آنان نپذیرند را، اگر چه قابل انطباق با قوانین عقل و طبیعتباشد، قاعدهای نامشروع تلقی مینمایند.
مراد از آنچه بیان شد این نیست كه در اسلام حكم عقل نادیده انگاشته شده، یا به قوانین طبیعت و فطرت توجه نشده است، یا در جعل احكام رعایت مصالح و مفاسد كاملا مورد عنایت نبوده استبلكه بر عكس شاید كمتر مكتبی آن چنان كه اسلام و دانشمندان اسلامی به عقل بها دادهاند، به آن توجه نموده باشد. دانشمندان اسلامی و به خصوص فقهای شیعه در عین حال كه همگی بر لزوم پیروی از قوانین الهی و این كه حق قانونگذاری متعلق به خداست تاكید نمودهاند، احكام قطعی عقل را حجت دانسته و به مطابقت ادراكات عقل با قوانین شرع معتقدند. پایه این اعتقاد بر این اصل استوار است كه در اوامر حكیمانه الهی نفع غایی بشر مورد نظر بوده و هر نهیای كه از جانب خداوند حكیم رسیده است نیز به قصد پیشگیری و دفع مفاسدی است كه میتواند گریبانگیر آدمی باشد.
با این حال در حقوق اسلامی هرگز نمیتوان منشا الزام و معیار اعتبار و ارزش قوانین حقوقی را امری به غیر از اراده تشریعی خداوند دانست.
ممكن است چنین تلقی شود كه این نظر بر اساس نظر همه مكاتب حقوق اسلامی و مخصوصا مكاتبی كه به عقل در طریق استنباط بهای بیشتری میدهند قابل توجیه نیست. عدم صحت این امر روشن است; زیرا ما در ادعای خویش هرگز از عدم اعتماد به عقل در استنباط احكام شرعی سخن نگفتیم. حتی بنا بر نظر معتزله كه از مشهورترین طرفداران تفكر عقلی در استنباط احكام هستند نیز نمیتوان عقل یا هر امر دیگری را به جز اراده شارع «مبنای حقوق» دانست. این به آن جهت است كه بر اساس همه مذاهب اسلامی و به خصوص مذهب امامیه، تمام اعتبار هر قانون و قاعدهای كه در حیطه حقوق اسلامی معتبر است، بسته به انطباق یا عدم انطباق آن با اراده تشریعی خداوند است، چنان كه الزام قوانین و قواعد حقوقی ناشی از اراده شارع است و همه امور دیگری كه گاه در پذیرش یا عدم پذیرش آن در بین مكاتب مختلف حقوق اسلامی، اختلافهایی نیز به چشم میخورد، در صورت اعتبار، منبع و كاشف از اراده تشریعی خداوند است. اگر در معتبر بودن قیاس، مصلحت، عقل یا هر منبع دیگری بین حقوقدانان اسلامی نزاع شده است، محل نزاع و بحث این است كه آیا امر مورد نزاع ما را به اراده شارع و آنچه خداوند در مقام قانونگذاری از ما خواسته است میرساند یا خیر؟
نتیجه عملی پذیرش این نظریه كه به اعتقاد ما از آن گریزی نیست، این است كه اگر به هر دلیل در موضوع خاصی به اراده تشریعی خداوند پی بردیم، مخالفتبا آن به هیچ وجه و با هیچ توجیهی امكانپذیر نیست و هر قانون و قاعدهای كه با اراده شارع مخالفت نماید، نه معتبر است و نه از الزام واقعی برخوردار است. برای مثال، یكی از احكام مسلم و قطعی در حقوق اسلامی این است كه طفل متولد از زنا ارث نمیبرد. حال اگر همه جمع آیند و از روی حس انسان دوستی و آنچه خود، عدالت میپندارند، بگویند چه فرق است میان فرزند متولد از زنا و فرزند نكاح مشروع و بخواهند ولد الزنا را نیز وارث پدر و مادر طبیعی خود بشمارند، حتی اگر این تصمیم مورد اتفاق همه افراد نیز باشد، از دیدگاه اسلام تصمیمی قانونی و معتبر نخواهد بود.ج) مبنای حقوق در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
در پایان این بحث، مناسب است مبنای حقوق بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز مورد بررسی قرار گیرد; جمهوری اسلامی چنان كه از نام آن برمیآید در عین حال كه به اكثریت آرای مردم متكی است ، اسلامی نیز میباشد; توجه به قید «اسلامی» در كلمه تركیبی «جمهوری اسلامی» و نیز دقت در اصول قانون اساسی آن، نشان میدهد حاكمیت در این نظام به شدت به اسلام و ارزشهای آن مقید و محدود است. در واقع میتوان گفت تنها صفت مشخصه قانون اساسی جمهوری اسلامی و نظام مبتنی بر آن، نسبتبه سایر نظامهای حقوقی، این است كه اكثر قریب به اتفاق تدوین كنندگان این قانون را دانشمندان اسلامی تشكیل میدادند. آنان با برداشت صحیحی كه از اسلام و حقوق اسلامی داشتند، آنچه در واقع «مبنای حقوق اسلامی» بوده است را تا حد بسیار زیادی در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز منشا اعتبار و ارزش شمردهاند. این امر در اصول متعددی از قانون اساسی قابل برداشت است كه به جهت رعایت اختصار تنها به برخی از مهمترین آنها اشاره میكنیم:
۱- در این قانون «حاكمیت و تشریع» به خدا اختصاص یافته و نظام جمهوری اسلامی به عنوان نظامی مبتنی بر وحی و نقش بنیادین آن در بیان قوانین معرفی شده است (۱۵) منتها خدا انسان را بر سرنوشتخویش حاكم ساخته است... و ملت این حق خداداد را...اعمال میكند. پس در عین حال كه ملتحاكمیت را اعمال میكند، صاحب اصلی آن خداست. نتیجه مهم این حاكمیت نیابتی در اصل چهارم این قانون نمودار شده است. در این اصل آمده است:
«كلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد» و برای آن كه نشان داده شود تا چه حد رعایت موازین اسلامی لازم است، در پایان این اصل میگوید: «این اصل بر اطلاق و عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین دیگر حاكم است.» باز به صرف بیان این قید بسنده نشده است و برای تضمین اجرای این قید، قانون اساسی، شورای نگهبان را بر تمام قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی ناظر قرار داده تا از قانونی شدن آنچه خلاف موازین شرع است جلوگیری نماید.
۲- بر اساس اصل ۱۶۷ قانون اساسی، قاضی موظف شده است در مواردی كه قانون مصوبی وجود ندارد و یا قوانین موجود مجمل بوده و یا با هم در تعارضند، بر اساس منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر، حكم قضیه را صادر نماید. این به مفهوم آن است كه قانون اساسی خواسته است در موارد نقصان و یا فقدان نص قانونی نیز موازین شرعی رعایتشود.
۳- مطابق قانون اساسی، قوای حاكم در جمهوری اسلامی، اعم از قوه مقننه و مجریه و قضائیه با نظارت «ولی فقیه» به عنوان مقام رهبری اعمال میشود كه از جمله مهمترین شرط صلاحیتبرای این مقام، صلاحیت علمی لازم برای افتاء كه لازمه آن اطلاعات كافی از موازین شرعی است و نیز عدالت در حد اعلای آن كه لازمه اعمال آن موازین است.
۴- به طور كلی «رسالت قانون اساسی این است كه زمینههای اعتقادی نهضت را عینیتبخشد و شرایطی به وجود آورد كه در آن انسان با ارزشهای والا و جهانشمول اسلامی پرورش یابد» . (۱۶)
به این ترتیب معلوم میشود كه در نظام حقوقی ایران نیز سعی شده است تا حد ممكن منشا اعتبار و ارزش قوانین و مقررات و نیز الزام حقوقی آنها و به عبارت دیگر «مبنای حقوق ایران» با مبنای حقوق اسلامی تطبیق نماید، هر چند در مقام عمل و اجرا، قانون اساسی و مبنای پذیرفته شده در آن به صورت مطلوب رعایت نشده است.
نتیجهگیری
بر اساس آنچه در این نوشتار بیان شد، مفهوم اصطلاحی حقوق عبارت است از منشا اعتبار و الزام قوانین و مقررات حقوقی. اگر این مفهوم مراد باشد، در حقوق اسلامی، هیچ چیز جز اراده تشریعی «خدا» را نمیتوان «مبنای حقوق اسلامی» نامید و تمام امور دیگری كه در این مقام از آنها یاد میشود در صورت اعتبار، تنها به عنوان كاشف و دلیلی كه میتواند ما را به مبنای حقیقی حقوق اسلامی (اراده شارع) برساند، معتبر است. بر همین اساس هر گونه بررسی، تحلیل و نقد حقوقی نسبتبه قوانین و مقررات حقوق اسلامی مانند سایر مكاتب حقوقی باید با در نظر گرفتن مبنای حقوقی آن صورت پذیرد، چه هر برداشتحقوقی بدون توجه به مبنای حقوق، برداشتی ناقص و غیر قابل اعتماد است. از این رو، تمام تلاش و همت فقیهان اسلامی بررسی این مساله است كه ادله مورد استناد تا چه اندازه كاشف از اراده شارع مقدس است، و آن گاه كه از طریق دلیل معتبر و حجتشرعی، اراده تشریعی خدا تحصیل شد، همه در مقابل آن خاضع بوده و از آن پیروی میكنند.
پینوشتها:
۱) ر.ك.: محمد جعفر جعفری لنگرودی، مقدمه عمومی علم حقوق، انتشارات كتابخانه گنج و دانش، چاپ سوم، ص۳۰.
۲) علی اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج۱، ماده مبنا.
۳) ر.ك.: ناصر كاتوزیان، فلسفه حقوق، انتشارات انتشار، ج۱، ص۳۹; موسی جوان، مبانی حقوق، انتشارات رنگین كمان، ج۱، ص۷.
۴) همان.
۵) روم/۳۰.
۶) محمدجعفر جعفریلنگرودی، پیشین، ص۳۱.
۷) محمد رضا مظفر، اصول الفقه، انتشارات نشر معارف اسلامی، ج۲، ص۲۱۳.
۸) ر.ك.: محمد جعفر جعفری لنگرودی، پیشین، ص۳۳; علی اصغر مدرس، حقوق فطری یا مبانی حقوق بشر، انتشارات موبل، تبریز، ص۴.
۹) محمدجعفر جعفری لنگرودی، پیشین، ص۳۱; علی اصغر مدرس، پیشین، ص۴۵.
۱۰) ابن منظور، لسان العرب، ماده «عقل»
۱۱) علیان رشدی، العقل عند الشیعة الامامیه، چاپ بغداد، ص۲۲۱.
۱۲) ر.ك.: علیاصغر مدرس، پیشین، ص۱۸۱; محمدجعفر جعفری لنگرودی، پیشین، ص۳۳.
۱۳) محمد جعفر جعفری لنگرودی، پیشین، ص۳۳.
۱۴) ر.ك.: میرزا ابو القاسم قمی، قوانین الاصول، مكتبة العلمیة الاسلامیه، ج۲، ص۳; محمد بن ادریس، السرائر، مؤسسه نشر اسلامی، ج۱، ص۵۷.
۱۵) بند۱و۲ از اصل دوم قانون اساسی.
۱۶) مقدمه قانون اساسی.
نویسنده:سید مهدی منصوری
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست