سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
مجله ویستا


این یک چپق نیست


این یک چپق نیست
داوود شهیدی فارغ‌التحصیل معماری دانشگاه تهران و معماری شهری دانشگاه بوستون آمریکا است. او از نوجوانی به موج نو طراحی و کاریکاتور ایران پیوست و طنز سیاه را پایه‌گذاری کرد. او پیش از انقلاب در گالری لیتو، گالری زند و گالری های انجمن های فرهنگی آمریکا و اروپا بارها نمایشگاه فردی داشته است.پس از سال های دهه ۷۰، با نمایشگاه های دیگر فردی، در گالری سیحون و در<مان هنر نو> و نمایشگاه گروهی بسیار دیگری کار خود را تداوم بخشید. شهیدی در مطلب زیر به کاریکاتور، طنز ترسیمی و ... پرداخته است.
برای من هنر کاریکاتور در امتداد هنرهای تجسمی قرار دارد و این است که کار خود را کار یک طراح در عرصه طنز گرافیک و ترسیمی می دانم که طنز سیاه هم ناگزیر بخشی جدی از آن است. گذشته من به این نحو است که در حول و حوش ۱۵ سالگی به تکنیک، اعتنا و اعتبار ندارم و نمی دهم و شکل و روایت رئالیسم اجتماعی را پی می گیرم که نمونه آن کارهای زیاد من در خوشه، فردوسی، نگین، < جهان نو> و ... کـارهـایـی در ادامـه کـارشـاوال و بـوسک و دیگر بزرگان کاریکاتور فرانسه.بعد می رسم به <طنز سیاه> در حول و حوش ۱۷ سالگی.
اینجا در مرحله اول، کاریکاتور خلق یک موضوع و سوژه برحسب حساسیت های روح و فکر عاصی است در برخورد با جهان غیرعادلا‌نه، که در فرم و تکنیک به تدریج جای پیدا می‌کند و شکل می گیرد و در مرحله دوم یک مانیفست است که با فرم و تکنیک یکی می‌شود و وحدت می یابد، و عنصر فضا را می سازد و خلق می کند.
این سری کارهای من در کیهان و اطلاعات فرهنگی و ادبی و در رودکی و ماهنامه های فرهنگی دیگر ارائه می‌شود و این می‌شود موضوع نمایشگاه‌های فردی من تا ۲۶ سالگی و این دیگر به روشنی عرصه طنز ترسیمی است که دانش معماری نیز آن را همراهی می‌کند.
طنز سیاه به نوعی روایتی از سورئالیسم است در عرصه طنز ترسیمی. انسان است که اسیر دنیای دلهره و کابوس است، چون شرایط مسخ کافکا که می تواند در خود شخصیت او یا در محیط احاطه‌گر که می تواند معماری نیز باشد یا در متن های عمیق هم صورت پذیرد.
این شرایط در عرصه‌های بی‌نهایت اقیانوس های بی کرانه، ارتفاع‌های هول آور، اعماق آبهای نفس گیر، بازی های بی‌پایان شطرنج که در آن انسان، هم مهره است و هم بازیگر نیز تبلور می‌یابد.
من دریافتم که این عرصه‌های بی‌کرانه این دیوارهای تا ابدیت گسترده در تاریکی های غلیظ و بافت‌فرا منطق و اینها که گستره‌های کابوس هستند، نوعی بیانگر حضور انسان در ماورا یا متافیزیک نیز هستند. انگار که کابوس، انعکاس دوزخ آسمانی در روح انسان است.
این است که انسان مرا یک انسان تاریخی - مذهبی عنوان کردند که در شرایط <دیلما( >انتخاب دشوار) و یا التهاب دائمی ناشی از حضور در سکوت هراسناک هستی اونیورس و یا جبر مطلق احاطه شده است. موضوع دیگر نقاشی و بیان بصری است.عموما سورئالیسم در نقاشی یک گرایش و استیل نقاشی محسوب نمی‌شود و صرفا مفهومی است زیرا ذهن خلق می‌کند و نقاشی ابزاری است که تنها نشان می دهد، ولی نقش یک زبان تصویری را ایفا نمی کند زیرا فرم را بیان نمی کند و از نظر الفبای تجسمی (خط ، رنگ ، بافت و ...) آن را فاش نمی کند.
از سوی دیگر، طبیعت بصری آن را توضیح نمی‌دهد و بیان نمی کند ( آن طور که در هنر نقاشانی همچون مونه یا جیا کومتی یا سزان یا موندریان می بینیم ) زیرا نقاشی یک زبان بی واسطه است که از طریق حس درک می شود، و یا نوعی موسیقی متجسم است.
سوال من این است که چگونگی طنز ترسیمی می تواند ادامه هنر تجسمی باشد و بخشی از آن شود. می دانستم که سورئالیسم عرصه اشیاء با واقعیت خارجی است که تنها در ارتباط با یکدیگر و هم انگیز و مالیخولیائی است.در کارسالوادوردالی ، انار ترکیده یک انار واقعی ترکیده است و یا ساعت کش آمده، همان ساعت واقعی است که این بارکش آمده است.
در کار ما گریت ،‌اشیاء به دقت رئالیستی نقاشی شده اند ( عکاسی شده اند) هر چند که او به یک چپق واقعی اشاره می کند و می گوید این یک چپق نیست! روابط سورئال می تواند نوعی ادبیات نقاشی شده تعریف شود و حتی می‌تواند شبیه سینما باشد که در کارلوئیس بونوئل (سگ آندلسی) دیده مـی شود.
ولی آثار پیکاسو، سزان ، مونه ، کله ، میرو ، کاندینسکی و .. را باید آموخت، مثل یک زبان که عنصر آن تصویر است و باید از نظر ذهنی با آن در آمیخت و به آن عادت کرد.
بی دلیل نیست که سالوادوردالی، پل سزان را نقاش نمی داند چون او ذهن خود را که نوعی ادبیات است( ذهنیت ادبی است) با نقاشی ماهرانه فقط عکاسی مکانیکی می‌کند. من می گویم پل سزان نقاش واقعی است، چون پژوهشگر فرم است .
می گویم سالوادور دالی یک نابغه بی سواد است. ولی من نیستم.از دیدگاه متعارف، یک کاریکاتور دارای موضوع است که فهمیده شود ، کاریکاتور هم قطعا فهمیده می شود،‌ولی من می گویم هنر برای فهمیده شدن نیست.در طنز سیاه عنصر فضا خلق می شود.
شما آن را در نمی یابید که از آن بگذرید ، بلکه به آن نگاه می‌کنید با تامل به آن رابطه می گیرید، و آن هم با شما رابطه می گیرد و با شما میآید در بعد زمان و مکان تداوم می یابد.این دیگر هنر به مفهوم یک ارگانیسم زنده است، نه تولید کارخانه ای برنامه ریزی شده یک کالا‌ که تاریخ مصرف دارد.
منبع : روزنامه آفتاب یزد