پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا
پایانی بر جنبش هنر مدرن
حال كه نمایشگاه جنبش هنر مدرن در موزه هنرهای معاصر تهران پایان یافته است شاید وقت مناسبی باشد تا اندكی هم در باب معانی ممكن كلمه مدرن كه در عنوان این نمایشگاه نشسته بود به تامل بنشینیم.
كلمه مدرن برگرفته از ریشه «مد» لاتین به معنای اكنون می تواند در وهله نخست به مثابه یك صفت عام برای هر حوالت تاریخی و یا تلوس telos نوظهور به كار رود چون هنگامی كه این كلمه در كنار كلماتی همچون عصر یا دوران به كار گرفته می شود مراد تاكید بر خط فصل میان دو عالم گذشته و اكنون است كه با عبور از آن تمامی امور جور دیگری برای آدم مدرن از خط در رفته، جفت و جور می شوند. به این تعبیر تمامی دوران ها به نسبت دوران پیش از خود مدرنند و در نسبت با دوران بعد، پیش مدرن. كلمه مدرن در یك معنای دیگر حائز یك مفهوم اعتباری صرف برای نامیدن یك دوره هنری است كه ناشی از اكسپرسیون مواجهه آدمی با جهان صنعتی است و لذا رد پای اولین تجربه آن را می توان در پای بنای اولین بورگ ها پیدا كرد و شكل نهادینه شده اش را (حداقل در هنرهای تجسمی) در بنای مدرسه باوهاوس.
استنباط دیگری كه می توان از این كلمه كرد تنها در حد یك خلط زبانی است یعنی یكی انگاری عصر مدرن با «هم عصر» Con-temp به این معنا كه چون تصور زمانی نوتر از زمان حال محال است پس هر آنچه در ظرف این زمان بگنجد لاجرم به حكم و اعتبار نوبودگی زمان، مدرن خواهد بود و به این تعبیر می بایست تمامی انواع و اقسام مدهای فرهنگی را در قالب هنر مدرن شناسایی و دسته بندی كرد.
حال می توانیم از خود در مواجهه با یك اثر هنری كه عنوان مدرن را بر خود حمل می كند بپرسیم كه آیا این اثر به كدام معنا مدرن است؟آیا در خود نشان و نویدی از عصری در حال ظهور دارد كه نسیم آن پیش از همه در مشام هنرمند تیزشامه ما پیچیده است و حال در حكم زینهاری چسبیده بر دیوار به ما فرمان «بشنوید» می دهد؟ و یا صرفاً تقلیدی مكانیكی و خشك، توام با عقلانیتی آزاردهنده از آثار یك دوره هنری است كه از قضا نامش مدرنیسم است؟ و البته باید گفت كه اگر این دوره هنری،صفت نو بودن خود را اینچنین غالب نمی كرد تا به یك باره به قالب اسم در آید، تقلید از ودایع آن هم تا به این حد كشدار و وهم برانگیز نمی شد. كشدار است چون نام خود را از مولفه ای زمانی اخذ كرده است: مدرن و چون نامش مدرن است مقلدانش را به این وهم درمی افكند كه آنها هم مدرن هستند حتی اگر قرنی از نو بودن كاری كه می كنند گذشته باشد. بدیهی است كه امكان بروز چنین وهمی برای سبك هایی همچون باروك كه نام خود را از صفاتی وابسته به حواس (فی المثل در مورد باروك وابسته به حس لامسه) و یا عواطف اخذ می كنند به سختی ممكن است. گئورگ زیمل اعتقاد داشت كه اكسپرسیونیسم آخرین سبك هنری خواهد بود، در واقع او نیز به نامیك دوره هنری اعتباری ورای چارچوب زمانی یك سبك، بخشیده بود تا اعلام كند، همه هنرها در آینده، به سمت نوعی بیان آنی و ارتجالی از خلجان های درونی هنرمند حركت خواهند كرد. خلجان هایی كه همچون مواد مذاب آتشفشانی راه خود را از میان لایه های سخت شده سبك های قبلی بر روی سطح می كشانند تا آنها نیز پس از فرونشستن، مبدل به لایه سخت نوینی شوند سد راه مواد مذاب زیرین. با این تمثیل هنر مدرن، هنری مذاب و جوشان و بی شكل است و به محضی كه توسط انبوه مقلدان شروع به سرد و سخت شدن و شكل یافتن كرد دیگر مدرن نیست، مدرن كمی آن پایین تر و در میان مواد مذاب در همجوش در انتظار ظهور و مانیفستاسیونی برای خویش است تا از لابه لای این لایه های سخت شده مدهای هنری، فوران كند.
آن هنرمندان واقعی اندك شمار و آن جمع دوستانه كم تعدادی كه در هر عصر مورد خطاب حقیقی این حوالت جدید قرار می گیرند به یك باره عالم را دیری كهنه می یابند كه به حكم آن حوالت می بایست زیر و زبر شود و این یك ویژگی عام برای آغاز هر سبك خاصی اعم از سوررئالیسم و دادائیسم و فوتوریسم و... است كه تضاد میان نو و كهنه را به صورت فورانی از كلمات پرشور مانیفست می كند: جمعی كوچك كه از پیش خود را با عالمی مدرن كه در حال ظهور است همنوا كرده و از شدت خلجان های درونی خود چون شیر می درخشند.
حال باید پرسید كه چگونه از پس این اندك شماری ذاتی «جنبش هنر مدرن» چنین تعداد پرشماری از جنبش گران آن به درون موزه هنرهای معاصر تهران راه یافتند. واقعیت این است كه كماكان آن تعدادی كه لایق این عنوان باشند كمند، كسانی مانند جلیل ضیاء پور كه به همراه سایر اعضای گروه خروس جنگی در باب چیستی این عالم نوظهور كه پیش چشمشان به نمایش گذاشته شده بود، سخن می گفتند، بسیار دورند از گروه های نوظهوری كه صرفاً با هم نمایشگاه می گذارند.
در هر حال نام ها قابل تاویل هستند و اگر ما امروز صاحب چنین تعداد انبوهی جنبش گر هنر مدرن شده ایم بیشتر به دلیل خطای ما در تاویل كلمات جنبش، هنر و مدرن است. بسیاری از این هنرمندان فاقد خلجان های روحی و ذاتی برای اطلاق كلمه جنبش گر هستند و بسیاری دیگر را انقلاب میلیونی سال ۵۷ ایران به جنبش در آورد تا این بنایان میادین انقلابی دیروز را صاحب چند تابلو بر دیواره های موزه های معاصر امروز كند. در بسیاری دیگر نیز ،مد هنری جای هنرمدرن را به خوبی پر كرده است و بالاخره در مورد كلمه مدرن باید گفت كه در انبوهی از موارد این كلمه تكلیف خود را با سبكی به همین نام مشخص نكرده است و معلوم نیست كه قرار است ما با اثری مدرن مواجه باشیم یا با اثری معاصر كه از روی آثار دوران مدرن كپی برداری شده اند.
حال كه در این مقال به اهمیت مانیفستاسیون سبك های مدرن پرداختیم بد نیست تا به عنوان حسن ختام بندی از مانیفست گروه خروس جنگی در اینجا آورده شود: «برای پیشرفت هنر نو در ایران، باید كلیه مجامع طرفدار هنر قدیم، نابود گردند.»۱
پی نوشت:
۱- سیروس طاهباز، خروس جنگی بی مانند، چاپ اول، ،۱۳۸۰ نشر فرزان
ایرج اسماعیل پور قوچانی
۱- سیروس طاهباز، خروس جنگی بی مانند، چاپ اول، ،۱۳۸۰ نشر فرزان
ایرج اسماعیل پور قوچانی
منبع : روزنامه شرق
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست