جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

انقلاب اسلامی ایران و حیات طیبه


انقلاب اسلامی ایران و حیات طیبه
انقلاب اسلامی ایران در آخر قرن بیستم روی داد و جهان را وارد قرن بیست و یکم کرد. هیچ انقلابی بدون یک چارچوب معرفتی و شناختی نمی‌تواند علیه چارچوب معرفتی حاکم بر جامعه خود انقلاب کند و این اصل کلی بر تمامی انقلاب‌های بشری اعم از مذهبی مثل ظهور پیامبران یا غیر مذهبی مثل انقلاب فرانسه و شوروی حاکم است.
انقلاب اسلامی ایران نیز به تعبیر میشل فوکو راه صد ساله معرفتی جهان آینده را نشان داد و خواستار انقلاب در چارچوب‌های فعلی جهان معاصر اعم از مدرنیسم چپ و راست شد که در انقلاب اسلامی با نام‌های چپ و راست قلمداد می‌شوند.
انقلاب اسلامی ایران از آنجا که یک انقلاب مذهبی است دارای مبانی کلامی خاص خودش است. این مبانی در شعارها ، سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های انقلاب مورد توجه قرار گرفته است. یافتن این مبانی می‌تواند ارائه کننده معیارهایی درباره انقلاب اسلامی و حرکت‌های قبلی و بعدی آن باشد. اساس انقلاب به معنای فیضان نوری از عالم بالا بر زندگی انسان‌ها بود که با مجسم شدن در کنش‌های متقابل انسانی نمونه اعلای آن را در انسان کامل می‌یافت.
نظریه انسان کامل به‌عنوان پایه و مبنای انقلاب اسلامی بر حیات انسانی و فضای میان ذهنی بین انسان‌ها استوار گشته است و به صورت یک افاضه وجودی بر این فضای میان ذهنی معنا بخشی می‌کند.
به عبارت دیگر مبنای معرفتی انقلاب اسلامی همان فضای میان ذهنی حاکم برحیات انسان‌ها می‌باشد وانسان کامل نیز مظهر متعالی همین حیات است و از این جهت موجب تکامل و تعالی بیشتر می‌شود.
انقلاب اسلامی ایران انقلاب نظریه انسان کامل علیه نظریه انسان عادی بود، نظریه‌ای که موجب بی‌معنایی هویت انسانی شده بود و او را به موجود سرگشته‌ای تبدیل کرده بود که نمی‌دانست در کجای جهان قرار دارد. چرا که جهان در نظریه مدرنیسم عینیت مرده‌ای‌ست که توسط انسان متفکر خنثی و از راه مهندسی اجتماعی و فیزیکی دستکاری می‌شود و انسان هدف اول و آخر جهان است و هدفی خارج از آن وجود ندارد. انسان موجود خود محوری است که مانند حیوان فقط غریزه دارد و تنها معنای مورد نظر او در چارچوب و محدوده غریزه شکل گرفته است و چون غریزه، معنا بخشی محدود دارد این انسان دیرپا زود به بن بست معنایی می‌رسد.
ولی در چارچوب معرفتی انقلاب اسلامی که بر اساس فطرت بنا شده است انسان کامل از آن جهت کامل است که فطرت کامل دارد و چون فطرت کامل دارد زندگی کاملی دارد. فطرت چیزی است که مردم و یا به تعبیر قرآنی” ناس” بر آن سرشته شده‌اند و مردم، از این جهت که مردم هستند دارای فطرت‌اند.
فطرت با زندگی رابطه مستقیم دارد و مردم نامیده می‌شوند. چون در یک محیط جغرافیایی فرهنگی و با فرهنگ خاص خود زندگی می‌کنند بنابراین فطرت رمز و راز زندگی مردم است.
انقلاب اسلامی ایران انقلابی زندگی محور است و بر اساس مردمی بودن بنا شده است که در زندگی روزانه خود غرق می‌باشند و با توجه به زندگی نسبت به مسائل خارج از زندگی تامل و تفکر می‌کنند به همین دلیل هر وقت سخن از زندگی می‌شود بلافاصله مردم به ذهن می‌آیند واز این دو مفهوم مردم یک مفهوم متلاقی با زندگی مردم است.
دراین سیره فرقی بین انسان‌ها وجود ندارد و از آ‌نجا که همه جزء مردم هستند پس بحث نژاد مطرح نیست چرا که همگان جان شیرین دارند و جان شیرین خوش است.
پس این سیره نگاهی رحمانی به انسان‌ها دارد و آنها را مظهر خدای رحمان می‌داند. خدایی که ویتگنشتاین و نیچه سرگشته به دنبال آن بودند. خدایی که به زندگی انسان‌ها از هر دین و مذهب و نژادی که باشند نگاهی عام دارد در این نگاه مردم‌ترین مردم انسان کامل است. از این‌رو شوق وعشق او به مردم از خود مردم نسبت به خودشان بیشتر است و به همین دلیل اولی از خود مردم به خودشان است.
پیشی گرفتن انسان کامل بر مردم در این دیدگاه از باب شفقت بر خلق خدا و مردمان است و نه از باب حکومت و برتری و برای همین حکومت او یک حکومت جبار نیست بلکه یک حکومت و دولت کریمه است که بر کرامت مردمان از آن جهت که مردم‌اند اهتمام می‌ورزد تا تحت حکومت او ظلمی بر مردم اعم از یهودی و مسیحی و مسلمان نرود و آنها را در امنیت وعدالت و سپس در معنویت غرقه کند . به گونه‌ای که اگر خلخالی از پای زن یهودیه‌ای در آورند و یا پیرمرد مسیحی ازکار مانده‌ای به گدایی بپردازد چنان غرق در غصه شود که دق مرگی را سزاوار بداند.
انقلاب اسلامی ایران نسبت به زندگی و مردم یک انقلاب محافظه کار است به این معنا که نبایستی زندگی مردم را با عنوان توسعه و پیشرفت مختل ساخت. این تفکر ریشه در عرفان مردم‌گرای ایرانی دارد که در زمان قبل از اسلام در مهرپرستی و زرتشت و بعد از اسلام نیز در تصوف و در نهایت در عرفان شیعی که در آن انسان کامل خدمتگزار مردم است تجسم می‌یابد.
دولت کریمه انقلاب اسلامی در پی ایجاد حیات طیبه و پاک است ؛‌زندگی پاکی که مردمان به‌عنوان یک آرمان در زندگی روزمره خود به دنبال آن می‌باشند . زندگی روزمره اگر آرمانی از جنس و ماهیت خود در درون خود نداشته باشد به یکنواختی وبی معنایی مبتلا می‌شود آن چنان که زندگی انسان غربی امروز با فرهنگ عوام پسند خود بی‌معنا شده و انسان را به استرس،‌ناامیدی، افسردگی و پرخاش مبتلا کرده است.
آرمان زندگی در دولت کریمه از آنجا که از خود زندگی برخاسته و خارج از آن نیست خشونتی به همراه ندارد وهر چه هست صلح است و صفا و زیستن. زیرا خداوند حیات و زندگی تعدی گران را دوست نمی‌دارد.
در این الگو انسان هموار در حال ذکر است ؛ ذکر و یادآوری فطرت،‌بازگشت به فطرت همان توبه و انابه در محضر خداست. بازگشتی که در حقیقت بازگشت به زندگی از نظر کمی و کیفی است بنابراین خشونت دراین الگو هنگامی رواست که افرادی بخواهند با قتل و قتال از این ذکر و یادآوری جلوگیری کنند و نیز هنگامی مجاز شمرده می‌شود که برای حفظ حیات و زندگی پیام می‌آورد که بر آنها بتازید همان گونه که آنها بر شما تاخته‌اند و این جهاد برای عدالت و معنویت است.
همه اینها در قالب یک پیام و مبنای کلامی دیگر رخ می‌دهد که در فلسفه تاریخ شیعه قابل مطالعه است فلسفه تاریخی که با تجلی ۲ انسان کامل شروع وخاتمه می‌یابد. شروع آن تجلی انسان کامل در حادثه عاشورا است و پایان آن تجلی انسان کامل دیگر در آخرالازمان یعنی مهدی موعود(عج) می‌باشد.
این فلسفه تاریخی تعیین کننده همه حرکت‌های شیعی است به این معنا که هر حرکتی هویت حسینی دارد و حرکتی است برای ظهور. حیات طیبه و زندگی پاک نیز در این فلسفه تاریخی معنا پیدا می‌کند و حیات طیبه حیاتی است که در راستای این حرکت تاریخی باشد و در غیر این صورت حیات یا طیبه نیست و یا خبیثه است .
لذا کسانی که از باب روشنفکری برکناری می‌نشینند ( مانند انجمن حجتیه) و هیچ حرکتی نمی‌کنند دارای این حیات طیبه نخواهند بود و در مقابل کسانی که زمینه را برای ظهور با حرکت و مقدمه سازی فراهم می‌کنند دارای حیات طیبه‌اند.
حیات طیبه مرگ طیبه را به دنبال می‌آورد و حیات شبیه به انسان کامل مرگ انسان کامل وار را در پی خواهد داشت و سلام در روز تولد و روز مرگ و روز حشر از خاک را با خود می‌آورد.
آنها که از باب توسعه و پیشرفت، زندگی مردم را به هم می‌ریزند و عده‌ای را برفراز سفره اسراف وعده‌ای را برسر سفره فقر و درماندگی می‌نشانند زندگی خبیثه را رقم می‌زنند که هرگز با مبانی انقلاب اسلامی نمی‌سازد.
جهان درحال عبور از فلسفه‌های اشرافی به سوی فلسفه‌های مردم‌گرا و حیات‌گراست و از نظر روش دچار انقلاب شده است. از روش قیاس واستقرا به روش مناظره و گفتگو متحول شده چرا که دو روش اولی در درجه اول اشرافی ونخبه گراست در درجه دوم کلا به روش سوم برمی‌گردد . تاریخ می‌گوید که روش‌های اولی و دومی راکسانی به کار برده‌اند که دارای تفکر اشرافی و یا سازمان‌ها و نهادهای اشرافی بوده‌اند. زیرا استقرا نیازمند پول وامکانات مالی فراوان است و استقرا گران این نیازها را از دربار تامین می‌کردند از این‌رو یک نوع نخبه‌گرایی بر آن حاکم بوده است. همچنین روش قیاس نیز یک فراغت بال می‌خواهد تا بتوان برهانی اندیشید و به همین دلیل فیلسوفان بدون به دست آوردن امکانات دولتی هرکز نتوانسته‌اند نظریه‌پردازی کنند.
از سوی دیگر استقرار در بطن خود به قیاس باز می‌گردد. چرا که در بطن خود قیاسی دارد که هرگز بدون آن قیاس مخفی به حکم نمی‌رسد و آن کبرای قیاس نیز مانند دیگر قیاس‌ها یک کلیت فرهنگی است که بایستی در مقیاس میان فرهنگی مطالعه شود. پس قیاس به روش مناظره میان ذهنی و میان فرهنگی در نهایت به بطن زندگی برگردانده می‌شود چرا که اساس شناخت مردمی میان ذهنی و میان فرهنگی است و این است که اساس علوم و دانش‌های بومی حتی پزشکی بومی است.
مکانیسم و سازوکار این دانش بومی در مردم و زندگی آنها بر اساس یک نوع شهود است که در زندگی مردم شکل می‌گیرد و این مشهود همان است که به آن عقل سلیم یا شعور عمومی گفته می‌شود. البته در دو دهه گذشته از آن به خرافات تعبیر می‌شد ولی امروزه از آن به‌عنوان یک بنیاد معرفتی استوار یاد می‌شود واساس آن در فرهنگ اسلامی و هویت ایرانی به فطرت انسانی باز می‌گردد . “فطرت الله التی فطرالناس علیها” و ناس همان مردم‌اند. پس اساس این دانش جدید به فطرت انسان باز می‌گردد و خطایی در آن راه ندارد. این انقلاب در ایران توسط ملاصدرای شیرازی در عهد صفویه آغاز شد .وی فلسفه را به عرفان تحویل برد و تقلیل داد و فلسفه را از حالت انتزاعی اشرافی به سوی مردم‌گرایی و عرفان سوق داد و در نتیجه سبب شد که انتزاعات معارف اسلامی نیز به حیات و زندگی باز گردد و بر همین اساس است که این انقلاب را با مذهب شیعه قابل جمع کرد و زندگی کاملی را برای پیروان خود می‌تواند بسازد. در انقلاب اسلامی ایران نیز امام خمینی(ره) این نظریه را تجسم بخشید و آن را به صورت تاریخ در‌آورد.
هویت و ماهیت انقلاب اسلامی ایران ،ایرانی است که خود حوزه فرهنگی جهانی است خصوصا نسبت به جهان آینده .
امروزه معرفت‌شناسی نخبه‌گرای مسطور در فلسفه و ادبیات قرن نوزدهم دچار خدشه شده است و جهان در حال گذر از مدرنیسم و یهودیسم به پسامدرنیسم و پسایهودیسم است. به عبارت دیگر جهان در حال عبور از ماده به معنا و عبور از انسان عادی به انسان متعالی و کامل است و می‌خواهد از جهان بدون اسرار به جهان سراسر رمز و سر برسد.
جهان قرن نوزدهم که ناشی از فرهنگ یهودیسم حاکم بر اروپای پروتستان و سکولار جهانی ناسوتی بود در حال حرکت به سوی مذاهب انسان کامل‌گرا است . ولی انسان کامل کاتولیسم و بودائیسم با اشرافیت و پادشاهی آمیخته‌اند و جهان از این دو مذهب به‌عنوان مرحله گذر استفاده خواهد کرد و در نهایت به سوی عرفان شیعی مردم گرا سیر خواهد کرد که در سازوکار معرفتی ساختاری ایران جای گرفته است.
سارا محمدی نژاد
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید