پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا
درباره زندگی
زندگی چیزی نیست که سر طاقچه عادت،از یاد من و تو برود!> از همین روست که متفکران گوناگون هر یک از چشم انداز خاص و مورد نظر خود به این مقوله بسیار مهم نگریستهاند و ما طی این مدت کوشیدهایم ضمن گفتگو با دانشوران مختلف،به طرح این موضوع از زاویه ای جداگانه بپردازیم و بدین ترتیب هر بار منظر متفاوتی پیش روی خوانندگان ارجمند بگشاییم.و اما نوشتار حاضر این تفاوت را با مطالب پیشین دارد که استاد خرمشاهی خود قبول زحمت کردند و با نگارش و ارسال نوشتار زیر،کار را بر ما آسان نمودند.کریم فیضی
۱) زندگی از واژه تا معنا / مفهوم
زندگی / زندگانی اسم مصدر از زنده (زیستن) است. طبق حاشیه شادروان معین بر برهان قاطع از پهلوی زیندکیه zindakih و گیلکی آن زَندَگی است. به معنای زندهبودن، حیات، عمر، عیش، معاش (کتاب ی پیشگفته، ج ۲/ ص ۱۰۳۸). پایینترین حد زندگی، زندگی داشتن یا صرفا زندهبودن جنین در شکم مادر است، و حد پایین دیگر آن در حالت مرگ مغزی دست میدهد که به آن <زندگی گیاهی/ نباتی> میگویند. یک بار دیگر آثار زندگی به حضیض میگراید و آن در خواب، سپس شدیدتر از آن در بیهوشی، و سپس عمیقتر از آنها در نزدیکی و سایه انداختن مرگ است که از آن به سکرات مرگ / موت تعبیر میشود. اما اوج آن ابتدا در احساس شادی - هر چه پایدارتر بهتر - و سپس استمرار آن است که اگر پایههای استوار داشته باشد و همراه اخلاق و علم و فرهنگ و سلامت جسم و روح باشد از آن به سعادت / خوشبختی تعبیر میشود. در اینجا سوال دشوار و ژرفی پیش میآید که آیا خوشبختی (مرکب از رفاه مستمر جسم و روح / جسمانی و روحانی، که نمود عاطفی آن احساس شادی است) غایت زندگی است یا نه؟ بسیاری از کسانی که به عالم یا عوالم پس از مرگ نمیاندیشند یا اندیشیدهاند و اعتقادی ندارند در پاسخ میگویند که آری این حد نهایی و غایت قصور و واپسین اوج زندگی است و لیس وراء عبادان قریه (به ترجمه منوچهری: نیست آن سوتر ز عبادان دهی)
اما کسانی که تعلیم و تربیت و روش و نگرش و معتقدات دینی دارند، به ویژه متدینان به ادیان توحیدی (یهودیت / مسیحیت / اسلام) برآنند که زندگانی حقیقی و حقیقت زندگانی در حیات جاوید پس از مرگ است. به شرط آنکه فرد مومن نیکوکار و نیک اعتقاد باشد. و به تعبیر و معیار قرآنی دست کم کفه حسنات او بر سیئات بچربد. چنانکه قرآن کریم بالصراحه زندگی دنیوی را کراراً لهو و لعب (بازیچه گونه و سرگرمیوار) شمرده است (انعام، ؛۳۲ عنکبوت، ۶۴ به محمد، ؛۳۶ حدید، ۲۰ و حیات اخروی را حیات حقیقی:ان الدار الآخره لهی الحیوان (عنکبوت، ۶۴)
۲) چیستی / ماهیت زندگی
هنوز نه فقط از نظر فلسفه وتفکر عام، بلکه حتی از نظر زیستشناسی (بیولوژی) هم روشن نیست که زندگی / حیات چرا و چگونه پدید آمده و ماهیت / تعریف آن چیست. یعنی حاق معنای آن روشن نیست و گرنه تعریف ساده آن این است که زندگی انسانی، مجموعهای است از درستکار کردن، و در کاربودن اورگانیسم (بدن / مجموعه اعضا و جوارح) و حس و ادراک و حرکت و فکر و اراده داشتن آن، و بر این خودآگاهی را هم بیفزایید که فارق بین انسان و سایر حیوانات است. با این تعریف که بسیار ساده و حداقلی است فرق(های) انسان از حیوان، و نیز جمادات آشکار میشود.
۳) هدف زندگی / فلسفه حیات
هدف زندگی، متعدد و گونهگون است. اکثریت انسانهای متعارف به شرط آنکه عرفگرا (لائیک / سکولار) باشند همان است که چون جاودانگی آرزویی محال است، پس باید به حداکثر رفاه ممکن را غایت قصوی دانست؛ یعنی حداکثر راحت و رفاه مادی و معنوی، و طبعا فرار از رنجها یا کاستن از آنها، و از عوارض نظیر بیماریها و پیری و ضعف و فتور تا حد ممکن پرهیزکردن یا به بهترین وجه با آنها کنار آمدن. سر جمع پاسخ اینان این است که هدف اعلای زندگی برابر است با تامین / تحصیل حداکثر راحت و رفاه جسمی و روحی برای حداکثر مدت ممکن، برای حداکثر افراد.
البته انسانهای لائیک که معتقدات دینی ندارند، لزوما بری و برکنار یا محروم از معنویت و معنویات و به ویژه فرهنگ نیستند. همچنین اکثریت نزدیک به اتفاق آنان با این قول مشهور [و به گمانم غلط] داستایوسکی که میگوید: <اگر خدا نباشد انجام هر کاری آزاد است> مخالفاند. و بر آنند که اخلاق قاعده / مجمع القواعد سرشتی و غالبا غریزه وار یا فطری انسانی است، که عمدتا ریشه در سلامت عقل و سلامت نفس انسانها دارد، و مانند اقلام گوناگون اخلاقیات و آداب و رسوم نیست که آموختنی / اکتسابی باشد، یعنی فرد از جامعه فراگیرد.حدیث مهم و معروفی داریم که: الدنیا مزرعه الآخره (دنیا همچون کشتگاهی است که آنچه در دنیا با پاکدلی و نیکوکاری و ورزیدن اخلاق پاک / آیین مردمی و نوعدوستی و فداکاری / ایثار در آن مانند دانه در حیات فردی و جمعی، میافشانیم اگرچه در دنیا هم سود میدهد و زندگانی پاکیزهتری برای ما به بار میآورد، ولی سود نهایی آن در آخرت است.)
در اینجا سئوال مهمی پیش میآید: آیا فقط مومنان و متدینان به ادیان و اعتقادات دینی، رستگارند و آیا فقط آنان برنده حیات جاوید سعادتآمیز خواهند بود؟ برخی میگویند آری؛ یعنی انحصارگرایانه برخورد میکنند. اهل تساهل میگویند هر عمل خیری که سودش به همنوعان برسد، نزد خداوند حساب و کتاب و در نهایت پاداش دارد. و سئوال در سئوال پیش میآید که در نهایت انسانی که فقط در کارنامهاش ایمان ثبت شده، بدون هیچ عمل خیر دیگری، رستگارتر است، یا انسانی که در کارنامهاش اعمال خیر و خیرخواهانه و انساندوستانه و افزاینده راحت و رفاه انسانها، کاهنده از رنج و بلایای آنها آمده، ولی ایمان به خدا یا دقیقتر: ایمان به مبدا و معاد در آن ثبت نشده؟ این سئوال هم مفهوم دارد و هم مصداق. پاسخها مختلف است. حتی کسانی هستند که میگویند هر ایمانی هم مقبول نیست یعنی ایمانی توحیدی نظیر ایمان یهودیان و مسیحیان، بلکه فقط ایمان اسلامی است که مقبول است و از قرآن کریم هم ظاهرا سند میآورند که: <ان الدین عندالله الاسلام>، (آل عمران، ۱۹)، یا: <و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه> (آل عمران، ۸۵).
پاسخ این بخش از سئوال/ مسئله این است که بنده در قسمت توضیحات ترجمهام از قرآن کریم در ذیل توضیح یکی از این آیات آوردهام که مراد از اسلام توحید است، یعنی منحصر در ایمان اسلامی محمدی نیست بلکه ایمان توحیدی ابراهیمی نیز مشمول در معنای آن است. (دوستداران ادامه این بحث به آن منبع مراجعه کنند). به پاسخ بخش اول این سئوال درباره نیکوکاری(های) انسانهای فرهیخته دانشمند خدمتگزار بدون اسلام و ایمان باز میگردیم. در این مورد هم طبق صریح یکی از مهمترین و با ارتباطترین آیات قرآنی، چنین انسانی پاداش خود را خواهد یافت: <فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره. و من یعمل مثقال ذره شراً یره>، (پس هر کس همسنگ ذرهای عمل خیر انجام داده باشد، [پاداش] آن را میبیند. و هر کس همسنگ ذرهای عمل ناشایست انجام داده باشد. [کیفر] آن را میبیند. - سوره زلزله، آیات ۷-۸). یک دلیل قرآنی دیگر این است که در قرآن کریم بارها آمده است که اگر کفه حسنات کسی در مقایسه با سیئات او سنگین باشد، به بهشت خواهد رفت و هرکس کفه سیئات او در مقایسه سنگینتر باشد، به دوزخ خواهد رفت. از جمله به این آیات توجه فرمایید: <فاما من ثقلت موازینه. فهو فیعیشه راضیه. و اما من خفت موازینه. فامه هاویه> (سوره قارعه، آیات ۶ تا ۹).
از منظر دیگر بنگریم انسانهای پاکدل درستکار ولی بیایمان، در زندگی سراسر مهر و خدمتگزاریشان، فقط ایمان و طبعاً و تبعاً عبادت کم دارند، وگرنه از حیات فرهنگی و اخلاقی برخوردارند یعنی مانند یک مومن دانشمند درست کردار و اخلاقی زندگی میکنند و فقط حقاللهی برگردن دارند که خود و خدای خود میدانند. به قول حافظ:
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که خوب است و که زشت
یا باز هم به گفته او:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت
یا همچنین به گفته او:
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است
آن به که کار خود به عنایت رها کنن
یا همچنین:
بر آستانه میخانه گر سری بینی
مزن به پای که معلوم نیست نیت او
بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب
نوید داد که عام است فیض رحمت او
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بیمشیت او
آری، حق نداریم از جانب خداوند، در مورد حقی که ویژه اوست، کسی را که بسی مهر و اخلاق و نوعدوستی و خدمتگری دارد، محکوم کنیم؛ زیرا همانگونه که شرک خفی وجود دارد، ایمان نهانی هم وجود دارد که حتی دارندهاش هم ممکن است علیالظاهر از وجود آن در ذهن و ضمیر خود بیخبر باشد که این مورد نمونههای مهم تاریخی دارد ولی پرداختن به آن ما را از پیگیری ساقه اصلی بحث باز میدارد.
از سوی دیگر، و نقطه مقابل آن بسیاری انسانهای <وحشی صفت عقل رمیده> (به قول حافظ) وجود داشته و دارند که ظاهراً ادعا و اظهار ایمان میکنند ولی در کارنامه آنها جز ستمگری و آدم و عالم سوزی وجود ندارد. یک نمونه مسلم تاریخیاش تیمور لنگ است که ادعای مسلمانی، سهل است علاوه برآن ادعای صوفیگری/ عرفان، و سهل است ادعای گرایشهای شیعی و ارادت به حضرت مولا امیرالمومنین علی(ع) میکند. و در اخبار و احوال او نوشتهاند (اگرچه افسانهوار است) که حافظ قرآن هم بود و در مواجههای که با خواجه شمسالدین محمد حافظ داشت ،گفت:<شنیدهام حافظ قرآنی؟> خواجه فرمود:< امیدوارم چنین باشد!> گفت:<بخوان.> خواجه آیاتی از قرآن از برخواند. تیمور گفت:<آیا میتوانی از آخر قرآن به طرف اول آن بخوانی؟> خواجه به درستی (و با تعجب از اینکه او چرا العیاذ بالله از قرآن و حفظ آن بازیچه ساخته است) گفت:< نه، نمیتوانم.> سپس خود تیمور شروع کرد به خواندن آیاتی از آخر قرآن به نحوی که ادعا میکرد.
آری ارچه بسیار قتل عامها از مسلمانها برپا کرده بود و کله منارهها ساخته بود. یا تعبیر و کجسلیقگی را بنگرید که در بحبوحه حملات خونبار سیل بنیانکن مغول ،عارفی افاضه میفرمود که:< خاموش، باد استغنای حق است که میوزد!> و نمیدانست که خداوند مستغنی از آن است که غنا و استغنایش را با حمله ددمنشانه قومی بیتمدن و بیدین و بیاخلاق و بیفرهنگ به قومی که همه این فضایل را داشت، بنمایاند.
قصدم این است که اگر عمل صالح نباشد، ایمان هم به کار نمیآید، یا به کارهای ناشایسته وا میدارد چنانکه خداوند در قرآن میفرماید: <قل بئسما یامرکم به ایمانکم ان کنتم مومنین>، (... بگو اگر مومن باشید، چه بد است آنچه ایمان شما به آن فرمان میدهد - بقره، ۹۳) و برای آنکه زمینه این قول الهی برای خوانندگان گرامی روشن شود، میگوییم که این سخن به گروهی از قوم بنیاسرائیل که از غیبت چهل روزه حضرت موسی(ع) که به مناجات الهی بر فراز کوه طور رفته بود، و سپس درخواست بخشی (کوچک یا بزرگ؟) از قومش از شریک الرساله او یعنی برادرش هارون که میخواستند برایشان <خدایی> ملموس و مرئی پیدا کند، و سامری گوسالهای عجیب و غریب ساخت، و خود گمراه شد، جمعی کثیر را هم به گمراهی کشاند، خطاب به آن قوم گفته شده است. داستانهای بلعم باعو را هم که از بزرگان و دانشمندان همین قوم بود و ایمانش به کفر کشید، معروف است.
سخن بنده این نیست که ایمان بیاثر است، یا خدای نکرده مهم نیست، یا شرط رستگاری نیست، بلکه فقط همین است که اگر شرط لازم باشد، شرط کافی نیست؛ لذاست که در قرآن کریم بیش از شصت بار عبارت یا تعبیر <الذین آمنوا و عملوا الصالحات> آمده است. در چنین زمینهای میتوان شطحیات و شیرینکاریهای طنزآمیز حافظ را دریافت که فیالمثل میگوید:
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
ای گدایان خرابات خدا یار شماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کانجا سیاهکارانند
و اوج این گونه سخنانش در بیت زیر است. با تذکر به این نکته که حافظ مسلمانی درست اعتقاد است و حافظ قرآن و دانای قرائت چهاردهگانه و مقام شامخی در علوم اسلامی دارد:
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم ،چه شد؟
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
که البته مصراع دوم را به تضمین از غزل یا قطعه سعدی گرفته است.
سخن آخر هم اینکه نه در قرآن، نه در قصص اسلامی نیامده است که قابیل اولین قاتل - و قاتل برادر - که در سنت دینی توحیدی شناخته شده، نه فقط بیایمان نبود، بلکه ایمان داشت. چنانکه هم او و هم هابیل، چنانکه قرآن مجید حکایت میفرماید، قربانیی به درگاه پیشگاه خداوند عرضه داشتند، و یکی از علل و انگیزههایی که قابیل را به کشتن هابیل وا داشت، این سرخوردگی بود که قربانی هابیل پذیرفته شد و قربانی او پذیرفته نشد، و وحی چنین آمد که: <انما یتقبلالله من المتقین>، (خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد.- مائده، ۲۷) و نه فرمود: من المومنین!باز بیتی از حافظ فرایاد میآید:
کار صعب است،مگر یار شود لطف خدا
ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
از این معترضهها به پاسخهای صریحتر به سوال باز گردیم. هدف زندگی گوناگون است. این بار به قول سعدی: هرکسی را هوسی در سر و کاری در پیش. اخیراً جملهای را برای مجموعه <کوتاهه>های خود نوشتم که از صحت آن اندیشناک شدم. نوشته بودم: امروزه جوانان آرزو دارند، اما گویی آرمان ندارند. البته نظرم به همه جوانان جویای دانش، یا دارای ایمان نیست، بلکه آنها استثنای منقطعاند و حسابشان جداست و خداوند یارشان باشد که ایمان و عمل صالح را باهم داشته باشند که در این صورت و به تصریح قرآن کریم دارای <حیات طیبه> خواهند بود: <من عمل صالحاً من ذکر و انثی و هو مومن فلنحیینه حیاه` طیبه...> (هرکس از مرد یا زن که کار نیک کند و مومن باشد، به زندگانی پاک و پسندیدهای زندهاش میداریم...)، (نحل، ۹۷)
هدفهای زندگی تا آنجا که دست کم ده هزار سال تاریخ روشن انسان - از تاریخ ۵/۳ میلیارد ساله پیدایش او - بر این خاک توده نشان میدهد چندگانه و چند گونه بوده است.
۱) کسانی که بیشترین تلاش را برای زنده ماندن به جای زندگانی کردن - به خرج دادهاند. یعنی اسیران فقر که فقر مادی را به ارث میبردهاند و به ارث میگذاشتهاند. اینان در گذشتههای تاریخ برده، سپس (که امیدوارم هرگز اسائه ادب به ساحت محترم کارگران شرافتمند سراسر جهان نشود) کارگرهایی بودهاند که دست به دهن زندگی بخور و نمیری را میگذراندهاند. در موقعیتی که اینان داشتهاند جایی برای هدفداری نبوده، مگر اینکه بگوییم هدفشان عمدتا تنازع بقا و کوشش برای گذران بیاعتبار عمر بیاعتبار و خالی از رفاه و خوشبختی و تجملشان بوده. اینان در عرف قرآنکریم عبد (برده/ بنده)، فقیرمسکین، اسیر، یتیم، سائل و محروم و مستضعف و چند اصطلاح و نام دیگر خوانده شدهاند. اینان غالباً اهل اخلاق بودهاند. هرگز فسادهایی چون اتراف و استکبار و کنز مال و تفاخر و تکاثر و نظایر آن نداشتهاند. اینها عمدهترین نیروی کار جوامع قدیم تا برسد به عصر جدید را تشکیل دادهاند. در جنگها هم بدنه اصلی سپاه بودهاند. غالب اینان چندان کارشان را اخلاقی انجام میدادهاند که ارتقای معنوی مییافتهاند.
۲) کسانی که هدف آنان خوشگذرانی بوده است. این گروه در دو سطح عامی و عارف، به دو صورت یک هدف را دنبال میکردهاند. دینداری و اخلاق را کمتر رعایت میکردهاند، و در سطح فرهیختهتر دم از حکمت رندی و اصل اصیل اغتنام فرصت سبز حیات میزدهاند، و به تعبیر ابنسینا <عرض> زندگی را میخواستهاند نه طول آن را. اینان هم رند به معنای سطحی و عامیانه آن، و هم رند به معنای عالی و حکیمانه آن بودهاند و هستند. دسته اول از این گروه چندان اهل فرهنگ نبوده/ نیستند. ولی دسته دوم فرهیخته و فرهنگپرورند و نیز حتی اهل هنر.
۳) کسانی که هدف زندگی را در آرمان والای (اخلاقی و) فرهنگی/ هنری/ اجتماعی جستوجو کرده یا میکنند. جوانمردان (عیاران/ شهسواران) خادمان اجتماع، خیرها، دانشمندان، به شرط آنکه علم، آرمان آنان باشد، نه فقط شغل، و کار باعث پدید آمدن<از خود بیگانگی> و مسخ شخصیت یا خلع صفات انسانی نشده باشد. اما نمیدانم پیروان ایدئولوژیها را در کدام دسته جای بدهم. ایدئولوژی، به یک تعبیر نوعی <دین دنیوی> است. در حیطه آن یک عده که نظریهپرداز به شمار میآیند برای همه امور زندگی پیروان آن ایدئولوژی، طرح و برنامه میدهند. پیروان فقط باید مانند آدم آهنی کوک شده دستورات را انجام دهند.
در این حوزه، همه <کیلویی و کلیشه> میاندیشند. چون و چرا ندارد؛ زیرا برای آنها و به جای آنها فکر کردهاند. آنها باید فقط مجری منویات باشند. طبعاً در عصر جدید - عصر ایدئولوژیها که فروپاشی بعضی از آنها هم آغاز شده - بسیاری از گروه اول جای دارند نامشان نیروی کار، کارگر، و پرولتاریاست. به اینان در عالم مارکسیسم/ کمونیسم یقه آبی، و به اربابان فکور و استثمارگرشان - که البته طبق تعریف رسالتشان مبارزه با استثمارگری است - یقه سفید میگویند.
اگر بحث را خیلی پرشاخه و برگ کنیم، بیم آن میرود که نتوانیم جمع و جورش کنیم. نگارنده که در این زمینه تخصص ندارد. لذا به جای نظریهپردازی، که بضاعتش را ندارد، اندکی نظرپردازی میکند.
بهترین هدف در زندگی، هدف معنوی (فرهنگی، اجتماعی، نیز دینی و اخلاقی) داشتن است. بشر ذاتاً بلندگرا و اهل اعتلا و ارتقاست. حدیثی فرایادم میآید که دبیر فیزیک دانشمند ما در کلاس نهم دبیرستان در حدود سال ۱۳۴۰ (۴۷ سال پیش) با خط خوشش با گچ بر روی تخته سیاه - قبل از آغاز درس فیزیک - نوشت: <مغبون مغبون من ساوی یوماه> (دردمندانه مغبون و ندانمکار است کسی که دو روز [از روزهای محدود و بلکه معدود] عمرش یکسان باشد). مراد این است که میاسای ز آموختن یک زمان. یا: ز گهواره تا گور دانش بجوی (که خود یادآور حدیثی دیگر است: <اطلب العلم منالمهد الی الحد>). هدف علمی و فرهنگی روشن است. در علم و فرهنگ و هنر میتوان به دو گونه رفتار کرد. یا: الف) در حد دانشمندی و فرهیختگی و فرزانگی و شناخت هنر درس و تجربه آموخت و استکمال شخصیت و شرح صدر پیدا کرد. چنانکه بسیاری از اینان کتابخوانان حرفهای هستند، یا بالعکس. ب) اما از این میان بعضیها از سر قریحه و استعداد، یا کسب و کتاب و دانش جویی و فرهنگطلبی به مقام دانشمند، یا هنرمند مولد میرسند، یعنی یا فیزیکدان (اعم از عادی تا عالی) یا ریاضیدان، و به طور کلی متخصص و صاحبنظر و صاحب اثر در زمینههای علمی و فرهنگی و هنری میشوند.
در مسائل اجتماعی هم بعضی خیر و نیکوکار میشوند یا به بعضی خدمات فراشغلی یعنی فیالمثل اداره یک مجتمع مسکونی علاقهمند میشوند یا ریش سفید محل یا کدخدای روستا میشوند یا به مسئولیتهای سیاسی از کم تا زیاد روی میآورند. مشاغل علمی/ فرهنگی/ هنری بسیار است. از دبیری و ویراستاری گرفته تا تصحیح و ترجمه و تالیف متون، تا خوشنویسی و کارهای گرافیکی و نقاشی و موسیقی که هریک در درون خود دهها شغل و مشغله و رشته فرعی دارد. رشتههای علمی - فنی دانشگاهی امروزه بیش از ۳۰۰ رشته است. آری پی گرفتن این رشتهها و پیشرفت در آنها و اثرگذاری و نامآوری در آنها هدفی است معنوی که در بسیاری موارد در عین آنکه مشغله معنوی است، جای شغل را هم میگیرد و جنبه مادی و دستمایه گذران معیشت هم قرار میگیرد.
چند کلمه هم درباره ثروت بنویسم. جامعه بشری بر پایه کار و کسب درآمد از آن استوار است درآمد در واقع بها یا پاداشی است که جامعه برای کاری میپردازد. ملتها غالبا ذخائری دارند که با انجام کار بر روی آنها گذران معاش و معیشت افراد و آحاد ملت را تامین میکنند. گاه مادهای هست (مانند نفت یا کانیهای دیگر) که با کار کم در آمایش و آمادهسازی و پردازش آنها ارزش ملی یا جهانی پیدا میکنند. اما گاه هست که خود یک کار بر اثر پیشرفت و ندرت آن ارزش مییابد مانند کارهای علمی و هنری). همه حکومتها برای این تاسیس شده است که با امکانات موجودش و با همکاری مردمش بتواند جامعه را - یا به تعبیر دیگری زندگی فردی و اجتماعی آنها را - بگرداند. در هیچ جای تاریخ و جغرافیا نیست که ثروت عادلانه تقسیم شده باشد. یا ثروت بدون کار و خدمات حاصل شود. حتی معدن طلا و الماس هم به استحصال و پردازش نیاز دارد. تازه معدن طلا متعلق به کارگران یا حتی مالکان معدن نیست و در اینجا چنانکه اشاره شد مالکیت مشاع و جمعی پیش میآید. این مقدمات که توضیح واضحات است برای این گفته شد، که بگویم متاسفانه کسانی که در هر جامعه، فقر مادی دارند، غالباً دچار فقر معنوی و فرهنگی هم میشوند و از رشد دادن به شخصیت خود غافل میمانند، سهل است اصولا نمیدانند که چنین وظیفهای هم دارند. یا چنین هدفی باید داشته باشند. از سوی دیگر چنین نیست که ثروت، به ویژه ثروتی که بدون کار مناسب به دست آمده باشد - مانند ارثهای کلان یا خوششانسیهای مالی دیگر فیالمثل از طریق رونقیابی کسب و کار، به غنای معنوی منتهی شود. فقط گاهی به آن مدد میرساند. ولی مسلم این است که ثروتمندان یک جامعه غالبا جزو فرهیختگان نیستند.
● درباره زندگی
و عکس آن هم صادق است. یعنی غالبا فرهیختگان. جزو ثروتمندان یک ملت به شمار نمیآیند. و هستند کسانی که از ثروت پروا و از ثروتمند شدن ابا دارند. اما نظر به اکثریت که بیندازیم ۹۵ درصد مردم جهان در مسابقه ماراتون کسب ثروت شرکت دارند.در این میان عرفا و حکما و اخلاقیون به صاحبدلان هشدار میدهند که:
توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
دولت فقر خدایا، به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
ای گدای خانقه، برجه که در دیر مغان
میدهند آبی و دلها را توانگر میکنند
ملاحظه میکنید که چگونه حرف حرف میآورد؛ و هنوز بیش از ده سوال بدون پاسخ مانده است از مبتکر و طراح این سوالات اجازه میخواهم که قدری از روال عادی عدول کنم. مرادم این است که دیگر فقط به یک سوال پاسخ دهم که از مهمترین پرسشهای مطروحه در باب زندگی است، و سرانجام، پس از آن هم یکی از بهترین شعرهای درباره زندگی را که اقبال لاهوری سروده است نقل کنم.
۴) (۱۲) نسبت به زندگی و ابدیت
عمر کیهان تاکنون به بیش از پانزده میلیارد سال تخمین زده شده است و میانگین عمر انسان هنوز مانند دیروز و پریروزهای تاریخ همچنان میان ۷۰-۸۰ سال است. البته این میانگین در کشورهای پیشرفته بالاتر، و در کشورهای واپس مانده / داشته شده کمتر است. پس کمابیش همان میشود.به یاد شعری از نظامی میافتم:
یکی مرغ برکوه بنشست و خاست
بر آن کُه چه افزود؟ از آن کُه چه کاست؟
من آن مرغم و این جهان کوه من
چو رفتم، جهان را چه اندوه من؟
آری ،چنانکه هم در احادیث نبوی یا علوی، و هم در حکمت باستان داریم مرگ از لحظه تولد آغاز میشود. و ما هم با مرگ زندگی می کنیم و هم تا مرگ، هم فراتر از مرگ.
زندگی بشر حتی برای تحقق یافتن سادهترین آرزوها و اهداف و آرمانهایش بسیار کوتاه است. در عالم علم یا هنر / فرهنگ، حتی با پیشرفتهترین محیط، روش و فناوری تعلیم و تربیت، در حدود ۵۰ سالگی است که کسی به بار مینشیند. البته کسانی از نوابغ هستند که در دهه سوم یا چهارم عمرشان به شکوفایی فرهنگی رسیدهاند. اما حکم به اغلب اکثر باید کرد. امروزه نگرشها و روشها درستتر است، اما در عوض، سوکمندانه باید گفت: همتها سستتر است.هر روزه که سر از بالین خواب برمیداریم قلب مهربان ما - اگر با هم مهربان نباشیم این ماهیچه شگرف که از بدایع خلقت الهی است مهربان است و وظیفهشناس - در حدود ۱۷۰ هزار ضربان بر ضربانهای دیروزینش اضافه شده است.مهم این است که تلقی ما از مرگ چیست. تعبیر قرآنی این است که خداوند دو بار ما را میرانده و دوبار به ما حیات بخشیده است. مفسران در توضیح آن گفتهاند. ابتدا مرگ اول در این است که: ما نبودیم و تقاضامان نبود. سپس خداوند ما را یا ما را هم جزو ماسوی الله آفرید (= حیات اول)، سپس بعد از عمری کوتاه یا متوسط یا درزا در میگذریم (=مرگ دوم)، آنگه به خواست خداوند رستاخیز میکنیم (= حیات دوم که طبق فرموده قرآن ابدی است). (سوره غافر / مومن، آیه ۱۱).
در اینجا فرصت مناسبی است که با هموطنان همزبان و همکیش خود گلایهای را مطرح سازم. بنده به عنوان دین پژوه و دوستدار فلسفه دین و معارف دینی که عمری هم در این زمینه قلم زدهام، از این روحیه و طرز فکر حاکم در ملت مسلمانمان (اعم از اهل تشیع و اهل تسنن) بارها تکان میخورم که مردن را نابود شدن و همچون خار و خاشاکی برباد رفتن تلقی میکنند. حال آنکه معاد. مانند مبدا از اصول سهگانه دین اسلام ما اصول پنجگانه مذهب تشیع است. و شک در معاد همانقدر ایمان بر باد ده است که شک در مبدا. آری اساس آیین مسلمانی در درجه اول ایمان راسخ به مبدا و معاد (عالم آخرت و حساب و کتاب و بهشت و دوزخ) است. در قرآن کریم آمده است <ان الدار الآخره لهی الحیوان لوکانو یعلمون> (ترجمهاین و بخش صدر آیه چنین است: و این زندگانی دنیا [اگر غرقه در دنیا شوی] جز سرگرمی و بازیچه نیست و اگر میدانستند بیصگمان سرای آخرت، حیات واقعی است. - عنکبوت، ۶۴). دلایل در اثبات حیات پس ازمرگ، و قیام قیامت، از نقلی و عقلی و شرعی و فلسفی بسیار است. در قرآن کریم - با آنکه در سنت کتب آسمانی بنا به دلایل و استدلال نیست - به چنین استدلالهای ژرفی برمیخوریم: <آیا انسان نیندیشیده است که ما او را از نطفهای آفریدهایم، آنگاه او جدل پیشهای آشکار است. و برای ما مثل می-زند و آفرینش خود را فراموش میکند؛ گوید چه کسی این استخوانها را - در حالی که پوسیدهاند - از نو زنده میگرداند؟ بگو همان کسی که نخستین بار آن را پدید آورده است.
زندهاش میگرداند؛ و او به هر آفرینشی دانا [و توانا] است... آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده است، توانای آن نیست که مانند ایشان / آنها را بیافریند؛ چرا، واو آفرینشگر داناست.> (سوره یئس / یاسین، آیات ۷۷ تا .۸۲ از ترجمه بهاءالدین خرمشاهی). ارزش استدلالی این آیات بینات در این است که حکما فرموده اند خلق چیزی اگر انجام گیرد، تکرار یا اعاده یا ادامه آن طبق قاعده طریق اولی (afortiori) همچنان ممکن و حتی به تعبیر قرآن آسانتر است: و هوالذی یدوالخلق ثم یعیده و هواهون علیه... (و او کسی است که آفرینش را آغاز میکند و سپس بازش میگرداند، و این امر بر او آسانتر است. - سوره روم، آیه ۲۷) که سخن را روی با صاحبدلان است که میدانند همین دوسه آیهای که نقل کردم پاسخ بیش از دو هزار سال شکاکیت درباره معاد را میدهد. و ارزش برهانی عظیمی دارد.
دوستداران بحث دامن گستر جاودانگی روح به کتاب ژرف درد جاودانگی اثر فیلسوف بزرگ معاصر اسپانیایی: میگل د انامونو، به ترجمه همین قلم مواجه فرمایند. برای حسن ختام چند بیت از اقبال لاهوری میآورم:
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
از همین خاک جهان دگری ساختن است
زندگی گفت که در خاک تپیدم همه عمر
تا ازاین گنبد دیرینه دری پیدا شد.
نوشته: بهاءالدین خرمشاهی
منبع : روزنامه اطلاعات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست