چهارشنبه, ۱۸ مهر, ۱۴۰۳ / 9 October, 2024
مجله ویستا

مسیحیّت؛ جنگ یا صلح؟(بررسی شیوه برخورد مسیحیت با پیروان ادیان دیگر)


مسیحیّت؛ جنگ یا صلح؟(بررسی شیوه برخورد مسیحیت با پیروان ادیان دیگر)
در این نوشتار، نقش مسیحیت و پیروان این دین در رفتار با پیروان مذاهب دیگر مورد تحلیل قرار می گیرد. مهم ترین منبع، قرآن كریم، انجیل، كتب تفسیری و تاریخی می باشد. بر اساس شواهد و ادلّه كافی، این عده همواره در طول تاریخ برتری جویی و نژادپرستی را نسبت به پیروان مذاهب دیگر مثل مسلمانان و یهودیان اعمال می نمودند.
● چكیده
یكی از مباحث مهم در حوزه حقوق بین الملل و حوزه ادیان، نقش دین، و بخصوص نقش ادیان مهم جهان در تعامل و رفتار با پیروان مذاهب دیگر می باشد. روابط انسان ها با یكدیگر زمانی می تواند از آسیب پذیری مصون بماند كه بر اساس ملاك های منطقی، معقول و عادلانه تنظیم شده باشد و مكتبی كه عادلانه ترین ملاك ها را برای تنظیم روابط انسان ها ارائه دهد، موفق ترین و سازنده ترین مكتب به شمار می رود.
در این نوشتار، نقش مسیحیت و پیروان این دین در رفتار با پیروان مذاهب دیگر مورد تحلیل قرار می گیرد. مهم ترین منبع، قرآن كریم، انجیل، كتب تفسیری و تاریخی می باشد. بر اساس شواهد و ادلّه كافی، این عده همواره در طول تاریخ برتری جویی و نژادپرستی را نسبت به پیروان مذاهب دیگر مثل مسلمانان و یهودیان اعمال می نمودند و حتی نسبت به همنوعان مسیحی خود به تكفیر، شكنجه، قتل و آدم سوزی متوسل می شدند كه محكمه های تفتیش عقاید، شاهدی بر این مدعاست.
انصاف این است كه ادیان آسمانی و از جمله دین مسیحیت، ظلم و ستم را قبول ندارند. با این وجود، به اسم مسیحیت، و در راه مسیحیت، خون های زیادی در تاریخ ریخته شده است. بلكه قارّه اروپا كه مقرّ مسیحیت محسوب می شود در طی هزار ساله اخیر مركزی برای جنگ و خون ریزی بوده است. آیا می توان گفت: كه صلح و همزیستی در دین مسیحیت، یك حقیقت واقعی است یا مسیحیت بر اساس محبت و صلح استوار است؟
● دین مسیحیت
دین مسیحیت یكی از ادیان مهم جهان است كه در سراسر دنیا، دارای بیش از یك میلیارد پیرو می باشد. آغاز پیدایش این دین به دو هزار سال پیش برمی گردد. مسیحیان خود را پیرو پیامبر الهی، حضرت مسیح(علیه السلام)، می دانند. به این گروه، «نصارا» نیز اطلاق می گردد. آیاتی از قرآن كریم در مورد حضرت مسیح(علیه السلام)و مسیحیان نازل شده است.نام كتاب مسیحیان، انجیل یا عهد جدید است. اطلاق نام «عهد جدید» در مقابل «عهد قدیم» یا تورات است؛ چه اینكه تورات پیش از حضرت مسیح(علیه السلام)و انجیل پس از حضرت نوشته شده است.
«انجیل» در اصل، یك كلمه یونانی است كه به معنای «بشارت» یا «آموزش جدید» آمده و در قرآن كریم، هر جا از كتاب حضرت عیسی(علیه السلام)نام برده شده، «انجیل» را به صورت مفرد آورده و نزول آن را از طرف خدا دانسته است. بنابراین، این «اناجیل»، كه در بین مسیحیان متداول است، و حتی معروف ترین آنها ـ یعنی اناجیل چهارگانه لوقا، مرقس، متی و یوحنّا ـ وحی الهی نیستند. همان گونه كه خود مسیحیان نیز انكار نمی كنند، انجیل های موجود، همه به دست شاگردان یا شاگردِ شاگردان حضرت مسیح(علیه السلام)، كه همگی انسان های عادی بوده اند، و مدت ها پس از او نوشته شده است. منتها، آنان ادعا می كنند كه شاگردان حضرت مسیح(علیه السلام)این اناجیل را با الهام الهی نوشته اند. در اینجا، مناسب است به اختصار، نكاتی درباره عهد جدید یا «اناجیل» ذكر شود:
مهم ترین كتاب مذهبی مسیحیان، كه تكیه گاه عموم فِرق مسیحی می باشد و همچون كتاب آسمانی بر آن تكیه می كنند، مجموعه ای است كه آن را عهد جدید می نامند. عهد جدید، كه مجموع آن بیش از یك سوم عهد قدیم نیست، از ۲۷ كتاب و رساله پراكنده در موضوعات كاملا مختلف تشكیل شده، به این ترتیب:
۱) انجیل متی؛ این انجیل به وسیله «متی»، یكی از شاگردان حضرت مسیح(علیه السلام)، در سال ۳۸ میلادی و به عقیده بعضی دیگر، بین سال های ۵۰ تا ۶۰ میلادی نگارش یافته است.
۲) انجیل مُرقُس (یا مَرقَس)؛ طبق تصریح قاموس كتاب مقدّس، صفحه ۷۹۲، مُرقس از حواریّون نبوده، ولی انجیل خود را زیرنظر پُطرس تصنیف نموده است. مُرقس در سال ۶۸ میلادی كشته شد.
۳) انجیل لوقا؛ لوقا رفیق و همسر پولس رسول بود. پولس مدتی پس از حضرت عیسی(علیه السلام) به دین مسیح گروید. او در زمان آن حضرت، یهودی متعصّبی بود. وفات لوقا را در حدود سال ۷۰ میلادی نوشته اند.به گفته نویسنده قاموس كتاب مقدس، صفحه ۷۷۲، تاریخ نگارش انجیل لوقا، حدود سال ۶۳ میلادی است.
۴) انجیل یوحنّا؛ یوحنّا از شاگردان حضرت مسیح(علیه السلام) و از رفقا و همسران پولس می باشد. به گفته نویسنده مزبور، بیشتر نقّادان، تألیف این كتاب را به اواخر قرن اول نسبت می دهند.
از مندرجات این اناجیل كه عموماً داستان به دار آویختن حضرت مسیح(علیه السلام) و حوادث پس از آن را شرح می دهد، به خوبی استفاده می شود كه همه این اناجیل، سال ها پس از حضرت مسیح(علیه السلام) نگاشته شده و هیچ یك، كتاب آسمانی نازل بر حضرت مسیح(علیه السلام)نیست.
۵) اعمال رسولان (اعمال حواریّون و مبلّغان صدر اول)؛
۶) چهارده نامه از نامه های پولس به اقوام و افراد گوناگون؛
۷) رساله یعقوب (بیستمین رساله از كتب و رساله های بیست و هفت گانه عهد جدید)؛
۸) نامه پطرس (رساله های ۲۱ و ۲۲ عهد جدید)؛
۹) نامه های یوحنّا (رساله های ۲۳، ۲۴ و ۲۵ عهد جدید)؛
۱۰) نامه یهودا (رساله ۲۶ عهد جدید)؛
۱۱) مكاشفه یوحنّا (آخرین قسمت عهد جدید).
نتیجه آنكه انجیل، كتاب آسمانی حضرت مسیح(علیه السلام)، از میان رفته و امروز در دست نیست. تنها قسمت هایی از آن را شاگردان آن حضرت در اناجیل خود آورده اند كه متأسفانه با خرافات آمیخته شده است.۱
از نظر آلبرماله، مسیحیت در پرتو صلح طلبی توانست از مرزهای كشورهای مصر، سوریه و ایران بگذرد و در تمام عالم منتشر گردد. این مذهب علاوه بر صلح طلبی و مدارا با دشمنان، نسبت به بدبختان مهربان و دلسوز و موجب تسلّی خاطر بیچارگان بود. اما امپراتوران رومی توسعه این مذهب را برای خود خطرناك می دانستند و پیوسته برای آن مانع ایجاد می كردند و پیروان حضرت مسیح(علیه السلام) را مورد آزار و ستم قرار می دادند.
تعلیمات حضرت مسیح هیچ گاه در ضدّیت با ادیان دیگر مثل دین یهود نبود، بلكه همواره این دین را تصدیق و تأیید می نموده است.
انجیل (یا خبر خوش)، كه مسیح به خلایق اعلام داشته، این است كه خداوند آن حضرت را برای نجات انسان ها به زمین فرستاده و او منجی خلایق، پسر خدا و مسیح موعود انبیای بنی اسرائیل است. اساس این مذهب بر این است كه حضرت عیسی(علیه السلام) را پسر خدا و نجات دهنده مردم دانسته و به آن معتقد باشند.
حضرت عیسی(علیه السلام)روایات و اخبار منقول یهود را انكار ننمود، خود را طرفدار احكام آسمانی و پیغمبران می خواند و می فرمود: «برای تكمیل احكام آمدم، نه برای نسخ آن.» او مانند سایر انبیا(علیهم السلام) به مردم می فهمانید كه اعمال ظاهری مذهب به اندازه ایمان به خدا و پاكی قلب اهمیت ندارد. هیچ كس پیش از وی حس اخوّت و محبّت نوع، عفو، فروتنی و صرف نظر نمودن از مال دنیا را، با این قوّت پیمان توصیه نكرده بود.۲
۱) روابط بین الملل در آیین مسیحیت
مسیحیان هرچند همانند یهودیان، آیین مسیح را آیین انحصاری خویش ندانسته و معتقد بوده اند كه هر كس به مسیح(علیه السلام)بگرود رستگار خواهد شد، ولی همان مشكل برای آنان مطرح است و آن اینكه مسیحیان نیز معتقدند كه شریعت الهی حق، همان شریعت مسیح بوده و به جز مسیحیان هیچ گروهی اهل نجات نخواهد بود. به دیگر سخن، همه مرام های الهی و غیرالهی دیگر باطل است و پیروان آنها نیز كافر و اهل جهنم و احیاناً در خور نابودی و فنای قهری می باشند.
روشن است كه با چنین بینشی، آنها نیز نمی توانسته اند با ملت های غیرمسیحی روابط دوستانه داشته باشند. آنچه عملا خطر آنان را كم می كرد میل به انزوا و تاركِ دنیا بودن آنها بود كه عملا كمتر در صدد تعرّض به دیگر ملت ها بودند و بلكه به تشكیل دولت و زندگی این جهانی نیز كمتر بها می دادند و همین نوع گرایش موجب اضمحلال امپراتوری روم گردید.
در انجیل آمده است: «بدیشان گفت: مال قیصر را به قیصر ادا كنید و مال خدا را به خدا.»۳
و در جای دیگر آمده است: «عیسی جواب داد كه پادشاهی من از این جهان نیست.»۴
پروفسور محمّد حمیداللّه می گوید: «تعالیم اولیه مسیحیت به وضوح، مشعر بر این است كه یك مسیحی نه تنها نباید از خود با توسّل به زور دفاع كند، بلكه حتی نباید از قانون كشور در برابر ظلم و ستم استمداد كند.»۵ ولی اینان نیز به تدریج به دلیل تحولات درونی و فشارهای خارجی، به دنیا روی آوردند و خود، خطر بزرگی را از نظر بین المللی برای دیگر ملل ایجاد نمودند. جنگ های صلیبی شاهد این مدّعاست كه بر اساس فرمان پاپ، آنها حتی پیمان های منعقده با مسلمانان را نیز لغو كردند.
محمّد حمیداللّه می گوید: برای من قابل تصوّر نیست كه مسیحیت موجد تحول یاد شده باشد؛ چرا كه ملل متمدّن مسیحی تا سال ۱۸۵۶ م. بر آن بودند كه منافع حقوق بین الملل آنها، تنها محدود به ملل مسیحی است. احساس بشر دوستی یا انگیزه مسیحیت نبود، بلكه صرفاً الزامات سیاسی صرف بود كه آنها را وادار ساخت تا كشور مسلمان تركیه (عثمانی) را در جمع ملل متمدّن تحت معاهده ۱۸۵۶ پاریس بپذیرند. ژاپن و سایر ملل غیرمسیحی می بایست زمان بیشتری در انتظار بمانند تا چنین افتخاری نصیبشان گردد! ملّت های بسیاری، حتی تا دیر زمانی پس از آن تاریخ، به همان عقیده پایبند بودند. حتی در سال ۱۸۸۹ م. وُولزی (Woolsey) اصرار داشت كه حقوق بین الملل، آن چیزی است كه صرفاً ملل مسیحی رعایت آن را در روابط فیمابین الزامی می دانند. طبق فرمان صادر شده از سوی «پاپ»، مسیحیان در قبال پیمان های خود با مسلمانان تعهدی نداشتند.
پاپ نیكلای چهارم اعلام كرد كه كلیه قراردادها با غیرمسیحیان كأن لم یكن است. به نظر می رسد كه هنوز هم متكلّمان مسیحی هرگز از این نظریه غیراخلاقی دست برنداشته اند، ما می دانیم كه هیأت اعزامی پاپ به دربار ولادیسلاس، پادشاه مجارستان، مأموریت یافت كه قرارداد منعقد شده با سلطان مراد دوم (۵۱ـ۱۴۲۱) پادشاه تركیه را لغو كند و بگوید: «پیمانی كه با كافران (غیرمسیحیان) منعقد شده، اعتبار ندارند.»۶
۲) برتری جویی و نژادپرستی مسیحیان
در آیاتی چند از قرآن كریم، به نژادپرستی مسیحیان اشاره شده است؛ از جمله آنجا كه مسیحیان همانند یهودیان ادعا كردند ما فرزندان خدا هستیم. خداوند متعال در جواب آنان می فرماید: «بلكه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی كه خداوند آفریده است.» (مائده: ۱۸)
همچنین خداوند در قرآن می فرماید: «(اهل كتاب) گفتند: یهودی یا مسیحی شوید تا هدایت یابید. بگو: (این آیین های تحریف شده هرگز نمی تواند موجب هدات گردد،) بلكه از آیین خالص ابراهیم پیروی كنید. و او هرگز از مشركان نبوده است.» (بقره: ۱۳۵)
آنان ادعا می كردند كه تنها مسیحیت و یهودیت موجب هدایت است. در مقابل، قرآن كریم می فرماید: آیین های تحریف شده هرگز نمی تواند موجب هدایت بشر گردد، بلكه پیرو آیین خالص ابراهیمی گردید تا هدایت شوید و حضرت ابراهیم(علیه السلام)از مشركان نبود.
اسلام به ما تعلیم می دهد كه میان پیامبران خدا(علیهم السلام)تفرقه نیفكنیم و به آیین های همه آنها احترام بگذاریم؛ چرا كه اصول آیین حق، در همه جا یكی است و حضرات موسی و عیسی(علیهما السلام)نیز پیرو آیین توحیدی و خالص حضرت ابراهیم(علیه السلام) بودند.
خودمحوری ها و تعصّب های نژادی نباید سبب شود كه ما بعضی را بپذیریم و بعضی را نفی كنیم. آنها همه معلمان الهی بودند كه در دوره های گوناگون، به راهنمایی انسان ها پرداختند. هدف همه آنها یك چیز بیشتر نبود و آن هدایت بشر در پرتو توحید خالص و حق عدالت بود، هرچند هر یك از آنها در مقاطع خاص زمانی خود، وظایف و ویژگی هایی داشتند.
در مواردی، مسیحیان، برتری جویی خود را نسبت به یهودیان ابراز می كردند. «هنگامی كه گروهی از مسیحیان نجران خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)آمدند، عده ای از علمای یهود نیز در آنجا حضور یافتند. بین آنها و مسیحیان در محضر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)نزاع و مشاجره درگرفت. یكی از یهودیان رو به جمعیت مسیحیان كرد و گفت: "آیین شما پایه و اساسی ندارد" و نبوّت عیسی(علیه السلام) و كتاب او انجیل را انكار كرد. مردی از مسیحیان نجران نیز عین این جمله را در پاسخ آن یهودی تكرار نمود و گفت: "آیین یهود پایه و اساسی ندارد." در این هنگام، آیه ۱۱۳ سوره بقره نازل شد و هر دو دسته را به خاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.»۷
مسیحیان همانند یهودیان نه تنها در این دنیا نژادپرست هستند، بلكه از نظر قرآن كریم، از «انحصارطلبان بهشت» نیز محسوب می شوند: «آنها گفتند: هیچ كس جز یهود یا نصارا، هرگز داخل بهشت نخواهد شد. این آرزوی آنهاست. بگو: اگر راست می گویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید! آری، كسی كه روی خود را تسلیم خدا كند و نیكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند. (بنابراین، بهشتِ خدا در انحصار هیچ گروهی نیست.)» (بقره: ۱۱)
قرآن كریم پس از اثبات این واقعیت كه آنها هیچ دلیلی برای مدعای خود ندارند و ادعای انحصاری بودن بهشت، تنها خواب و خیالی است كه در سر می پرورانند، معیار اصلی و اساسی ورود به بهشت را به صورت یك قانون كلی بیان كرده، می فرماید: هر كه در برابر خداوند تسلیم باشد و عمل نیك انجام دهد، پاداش او نزد پروردگارش محفوظ است.در حقیقت، قرآن با این بیان، مسئله «نژادپرستی» و تعصّب های نابجا را به طور كلی نفی می كند و سعادت و خوش بختی را از انحصار طایفه ای خاص بیرون می آورد. ضمناً معیار رستگاری را، كه ایمان و عمل صالح است، مشخص می سازد.
مسیحیان همه انسان ها را موظف به عمل بر اساس عهد جدید می دانند و همه مخالفان را دشمن خود و خدا می دانند و در صورت رسیدن به قدرت، كم ترین حقوقی نیز برای آنان قایل نبوده اند.
پروفسور محمّد حمیداللّه می گوید: یك مسئله دارای اهمیت اساسی و دامنه دار، طریقه رفتار با بیگانگان بوده است. فاتحان نظامی همواره با دشمنان هم كیش و هم قطار خود تا اندازه ای مدارا می نموده اند، اما در مورد بیگانگان چنین نبوده است. نژادكشی در مورد عمالقه و نجس محسوب كردن در خصوص عده ای دیگر، از جزمیّات مذهبی محسوب می شده و عده ای دیگر بر این عقیده بودند كه «پیمان شكنی گناه است، ولی وفای به عهد در قبال كافران، گناهی است بزرگ تر.» این سخنی بود كه در اثنای جنگ های صلیبی به گوش می رسید.۸
۳) اعمال مسیحیان نسبت به دشمنان خود
سراسر كتاب انجیل از رفتار محبت آمیز، حتی نسبت به دشمنان، موج می زند و از نظر حضرت مسیح(علیه السلام)، آنچنان كه در متون موجود به ایشان نسبت داده شده، احسان باید شامل دشمنان نیز بشود: «عیسی گفت: شنیده اید كه به اولین گفته اند: همسایه خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت مكن. اما من به شما می گویم كه دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن كنندگان خود بركت بطلبید و به آنان كه از شما نفرت كنند، احسان كنید و به هر كه به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر كنید تا پدر خود را كه در آسمان است، پسران شوید؛ زیرا كه آفتاب، خود را بر بدان و نیكان طالع می سازد و باران بر عادلان و ظالمان می بارد... پس كامل باشید چنان كه پدر شما، كه در آسمان است، كامل است.»۹
همچنین در فراز دیگری از انجیل می خوانیم: «شنیده اید كه گفته شده چشمی به چشمی و دندانی به دندانی، لیكن من به شما می گویم: با شریر مقاومت مكنید، بلكه هر كه به رخساره تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان؛ و اگر كسی خواهد با تو دعوا كند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار؛ و هر گاه كسی تو را برای یك میل مجبور سازد، دو میل همراه او برو.»۱۰
جان. بی. ناس تعالیم حضرت عیسی(علیه السلام) را این گونه خلاصه می نماید: «دستور عیسی این چنین خلاصه می شود كه نیكی به هر صورت كه باشد، دارای یك نیروی قاهره ای است در برابر بدی كه اثر نیك و نتیجه مطلوب به بار می آورد... مع ذلك، در یك جا دستور روشن و صریح، ولی مشكل و دشوار داده است. این دستور سخت آن است كه دشمن هرگز نباید بدی را با بدی مقابله كند.»۱۱
بین كتاب تورات و كتاب انجیل یك هماهنگی صورت گرفت، از آن نظر كه معمولا این دو كتاب به عنوان عهد قدیم و عهد جدید در یك مجلد به چاپ می رسد. از قرن چهارم میلادی، به كوشش سن ژرم، كتاب تورات به عنوان یكی از كتب مقدّس مذهب مسیح(علیه السلام)نیز شناخته شد؛ زیرا مسیحیت، نژاد و نتیجه مذهب یهود است. بدین لحاظ، مندرجات تورات در سراسر عالم مسیحیت مشهور شده و در وجود شعرا و هنرمندان همیشه مصدر الهام بوده است.۱۲
با این وجود، نژادپرستی در قوم مسیحیت نیز ـ همانند قوم یهود ـ دیده می شود. آنان مخالف سرسخت غیرمسیحیان هستند، با این تفاوت كه از نظر قرآن كریم، عداوت و دشمنی یهودیان، بسیار بیشتر از مسیحیان بوده است: «به طور مسلّم، دشمن ترین مردم را نسبت به مؤمنان یهود و مشركان خواهی یافت و نزدیك ترین دوستان را به مؤمنان، كسانی می یابی كه می گویند: ما
نصارا هستیم. این به دلیل آن است كه در میان آنها، افرادی عالم و تارك دنیا هستند و آنها (در برابرحق) تكبّرنمیورزند.» (مائده: ۸۲)
با این حال، حوادث تاریخی مسیحیت بیانگر این نكته است كه آنان هیچ گاه به دستور حضرت مسیح(علیه السلام)مبنی بر محبت و دوستی نسبت به همه، حتی دشمنان عمل نكرده اند. «در سال ۱۴۱۵ میلادی، پاپ نیكلای پنجم فرمان داد كه هر شخص مظنون به انجام آداب مذهبی یهود، به محكمه انگیزیسیون جلب شود و بدین ترتیب، ۳۰۰ هزار یهودی قتل عام شدند و بقیه به ایتالیا گریختند و از آنجا نیز مجبور به مهاجرت به تركیه شدند.»۱۳
در كتاب تاریخ یهود آمده است: با به قدرت رسیدن اولین امپراتور مسیحی، كنستانتین، فشار به یهودیان شروع شد. یهودیت، كه هنوز از مخاطرات و مظالم بت پرستان بابل نفس راحتی نكشیده بود، بار دیگر گرفتار همان بت پرستان، كه به لباس جدید درآمده بودند، شد. آری، مذهب آنان عوض شده بود، ولی معتقدات ملّی و رسوم اجدادی آنها، كه یهودیان را به چشم برده و اسیر و مغلوب می نگریست، باقی مانده بود. بدین سان، قدرت جدید در مسیحیت كوشش كرد تا آثار باقی مانده فرهنگ یهود در یهودیه را نابود سازد.۱۴
در جوامع مسیحی، همیشه احساسات ضد یهود وجود داشته است. از این رو، هیچ گاه یكپارچگی و تفاهم و محبت بین آن دو پدید نیامد. جولیوس كرینستون در این باره می گوید: «یهودیان، كه در ابتدا دوست داشتند به بهای انكار ملّیت خویش با همسایگان خود یكی شوند، به تدریج، دریافتند كه از خود گذشتگی ایشان بیهوده است؛ زیرا یگانگی از یك طرف معنا ندارد، بلكه طرف مقابل نیز باید به آن راغب باشد.»۱۵
در سال ۱۵۲۱ م، مارتین لوتر توانست جوامع مسیحی را از یوغ پاپ نجات دهد، ولی همچنان احساسات ضدیهودی موج می زد. بار بعد مارتین لوتر تلاش كرد عواطف مذهبی را به نفع یهودیان تحریك نماید. وی می گوید: آنان از نژاد خداوندگار ما هستند. بنابراین، اگر بنا باشد كسی به گوشت و خون مباهات كند، یهودیان بیش از ما به مسیح تعلق دارند. از این رو، من از عزیزانی كه طرفدار پاپ هستند، خواهش می كنم كه اگر از بدگویی درباره من به عنوان یك بدعت گذار خسته شده اند، مرا به عنوان یك یهودی ناسزا بگویند. توصیه من این است كه با آنان از روی مهر رفتار كنیم. اگر بنا داریم به آنان كمك كنیم، نباید بر شریعت پاپ، بلكه به شریعت محبت مسیحی عمل كنیم: به آنان روح دوستی نشان دهیم؛ بگذاریم زندگی كنند و به كار مشغول شوند تا به زیستن در كنار ما رغبت كنند.۱۶
مسیحیان همین رفتار كینه توزانه و بلكه شدیدتر از این را نسبت به مسلمانان نیز اعمال می نمودند كه مهم ترین آن، جنگ های صلیبی میان اروپاییان و مسلمانان بر سر تصاحب «بیت المقدس» بود. عامل اصلی این جنگ های خونین، اربابان كلیسا و رهبران مسیحی بودند كه می خواستند ضربه مهلك خود را بر پیكر اسلام و مسلمانان وارد سازند.
این مطلب را، حتی نویسندگان غربی، معترف هستند. آلبر ماله می گوید: گود فرو آدو بویون، فرمانده صلیبیون، در گزارش خود به پاپ، چنین تصریح می كند: «اگر می خواهید بدانید با دشمنان (مسلمانان) كه در بیت المقدس به دست ما افتادند، چه معامله ای شد، همین قدر بدانید كه كسان ما در رواق سلیمان و در معبد، در لجّه ای از خون مسلمانان، می تاختند و خون تا زانوی مركب می رسید!» تقریباً ده هزار مسلمان در معبد، قتل عام شد و هر كس در آنجا راه می رفت، تا بند پایش را خون می گرفت. از كفّار (مسلمانان)، هیچ كس جان به در نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند.۱۷ ویل دورانت، از كسانی كه شاهد ماجرای اسف انگیز جنگ های صلیبی بوده است، نقل می كند: در كوچه ها، توده هایی از كلّه، دست و پاهای مقتولان دیده می شد؛ هر طرف انسان، مركب را هی می كرد، در میان اجساد مقتولان و لاشه اسبان بود. زنان را با ضرب دشنه می كشتند، ساق پای اطفال شیرخوار را گرفته و به جبر آنها را از پستان مادرشان، جدا می ساختند و به بالای دیوار پرتاب می كردند و یا با كوفتن آنها بر ستون ها، گردنشان را می شكستند. در نتیجه ۷۰۰۰۰ نفر مسلمان را، كه در شهر مانده بودند، به هلاكت رساندند.۱۸
گوستاولوبون، مستشرق مسیحی، درباره اعمال وحشتناك سپاه صلیب چنین می گوید: «درگذرها و میدان های بیت المقدس، از سرها و دست ها و پاها، تل هایی تشكیل یافته، از روی آنها عبور می كردند. مجروحان را در آتش می سوزانیدند. ده هزار نفوسی كه به "مسجد عمر" پناه برده بودند، تمام آنها را طعمه شمشیر قرار دادند. در هیكل سلیمان (معبد قدیم)، خون به قدری جاری بود كه لاشه های مقتولین، در آن غوطهور بودند. اعضای جدا شده مثل دست و پا و غیره و نیز بدن های بدون اعضا آن قدر جمع شده و روی هم ریخته بودند كه هیچ نمی شد آنها را از هم تمیز داد. حتی سپاهیانی كه مباشر چنین قتل عامی بودند، از بخار خون زیاد، فوق العاده در زحمت بودند.»۱۹
در مورد اینكه علت جنگ های صلیبی چه بوده، عقیده آلبر ماله، مورّخ مشهور فرانسوی، این است كه «بیت المقدس» به مدت چهار قرن، از سال ۶۳۶ م. به بعد، در دست اعراب بود. عرب با دیده تقدّس به آن شهر می نگریست. تربت عیسی و كلیسایی را كه امپراتوران یونانی در كنار آن ساخته بودند و نزد مسیحیان عزیز بود، به حرمت می داشت. هارون الرشید، كه از خلفای بزرگ عرب بود، اجازه داد كه مقالید (كلیدهای) تربت عیسی را به خدمت شارلمانی بفرستند. خلاصه آنكه عرب به رفق و مدارا رفتار می كرد و مانع زیارت اماكن مقدّسه نمی شد و تعداد زوّار مسیحی در قرن یازدهم میلادی روزافزون گشت. ولی قوم متعصّب ترك، كه در سال ۱۰۸۷ م. بیت المقدس را گرفت، به آزار و اذیت زوّار مسیحی پرداختند تا آنجا كه دیگر میحیان نمی توانستند به سرزمین قدس وارد شوند و به تربت عیسی جبهه بسایند.
پاپ اوربن دوم در فرانسه، مشغول اصلاح امور اهل علم فرانسه بود. در روز ۲۸ نوامبر ۱۰۹۵ م. در حضور جمع كثیری از روحانیان و امنای دین، شرحی از صدمات زوّار ارض قدس بیان كرد و امت نصارا را دعوت نمود كه اسلحه بردارند و تربت عیسی را نجات دهند و در پایان سخن خود، كلام عیسی(علیه السلام) را خواند كه «از خویشتن بگذر، صلیب خود را برگیر و از دنبال من بیا»... ضمناً وعده داد كه هر كس در اردوكشی شركت كند، تمام معاصی و گناهانش بخشیده و آمرزیده خواهد شد.۲۰
دلیل دیگر جنگ های صلیبی از نظر آلبر ماله، اشتیاق مردم مغرب زمین و گشت و گذار در نقاط ندیده و نشناخته و امید به كسب ثروت و مال در مشرق زمین بود كه در آن زمان، این مناطق به ثروت مشهور بود. فرماندهان جنگ ها به فكر فتح و تسخیر امارت بودند و رعایا به این امید می رفتند تا قطعه خاكی به دست آورده و به آزادی روزگار بگذرانند.
جمعیتی حدود ۳۰۰۰۰۰ نفر از چند كشور اروپایی از جمله فرانسه، ایتالیا و آلمان به راه افتادند و در راه، برای گذراندن زندگی، دست به دزدی، آزار و قتل دراز می نمودند و پس از سه سال، سرانجام به سرزمین قدس وارد شدند. از این تعداد، فقط چهل هزار نفر به بیت المقدس وارد شدند و خون ریزی سختی برپا نمودند.
نتیجه ای كه پاپ از جنگ صلیب انتظار داشت ـ یعنی آزادسازی سرزمین قدس ـ حاصل نشد؛ چه اینكه سرزمین قدس در نهایت، توسط سلطان صلاح الدین در سال ۱۱۸۷ م. فتح شد. عده زیادی از جنگ جویان صلیب در خلال جنگ های متعدد صلیبی، مردند و آنها هم كه جان سالم به در بردند، به فقر و مسكنت گرفتار شدند. هركس موقع رفتن، ملك و خانه خود را می فروخت یا رهن می گذاشت. همه به امید ثروت و كسب دارایی می رفتند، ولی وقتی برگشتند، بی چیز بودند و جز فروش رهنِ مجدد چاره ای نداشتند.۲۱
نتیجه غیرمستقیم جنگ صلیب، بسط تجمّل و تمدّن در مغرب بود؛ زیرا در آن موقع، نواحی مشرق زمین، كه مسكن قوم عرب و نژاد یونانی بود، از لحاظ پیشرفت و تكمیل مدنیّت بر نواحی مغرب پیشی داشت؛ چنان كه قشون صلیب از دیدار آثار تجمّل شیفته شد و استعمال فرش و آینه و اثاث البیتِ زیبا و اسلحه ظریف و اقمشه فاخر و پارچه ابریشمی و حریر و پرنیان و مخمل و غیره همه در اوان جنگ صلیب و در نتیجه آن جنگ، رایج و متداول شد.۲۲
تا پیش از جنگ های صلیبی، ملت مشرق و مغرب زمین تقریباً مجزّای از یكدیگر، به رشد و فعالیت خود ادامه می دادند، ولی به دلیل جنگ های متعدد صلیبی، وضعیت كاملا جدیدی به وجود آمد كه مردم مغرب زمین، بخصوص مردم فرانسه، با مشرق زمین و زندگی مسلمانان و پیشرفت های آنان آشنا شدند و زمینه ای برای مبادلات فرهنگی، سیاسی و تجاری فراهم گردید.
مردم فرانسه در نتیجه جنگ صلیب، نفوذ سیاسی و تجاری مهمی در مشرق زمین پیدا كردند كه در ظرف قرون متمادی باقی ماند؛ چنان كه هنوز هم زایل نشده است. به قدری فرانسوی به مشرق زمین آمد كه هنوز هم ملل مشرق، كلیه مردم مغرب را «فرنگی» می خوانند كه مأخوذ از كلمه «فرانك» می باشد. زبان فرانسه در شام، قبرس و ارمنستان متداول شد و حتی امروز هم در شام، با وجود مجاهدات سایر ملل، از انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی و روسی، این زبان همیشه از سایر زبان های فرنگی رایج تر و در حكم زبان دوم بومی هاست.۲۳
با گذشت زمان، همزیستی مسالمت آمیز بین مسلمانان و مسیحیان، به ویژه مسیحیان فرانسه، بیشتر شد و در ابعاد گوناگون، یكدیگر را یاری نمودند و در واقع، نقش مذهب در سیاست خارجی كم رنگ شد تا آنجا كه هیچ كدام به دلیل تعصّبات مذهبی، یكدیگر را نفی نمی نمودند.
سلیمان خان، پادشاه ترك عثمانی، در سال ۱۵۲۱ م. پیمان اتحاد با فرانسه را منعقد ساخت و در جنگ های فرانسه، با دیگر كشورها، پادشاه فرانسه را یاری رسانید. بین سلطان سلیمان خان و فرانسوای اول در سال ۱۵۳۵ م. عهدنامه ای تجاری و اندكی بعد، معاهده ای در خصوص دفاع و تعرّض شارل كن، پادشاه اتریش، بسته شد. ترك ها و فرانسوی ها در حقیقت، دست یكی می نمودند و با هم كار می كردند.مسلّم است كه چنین اتحادی در نجات فرانسه مؤثر افتاد و بدین دلیل، باید آن را یكی از وقایع مهم قرن شانزدهم شمرد و هم از اینجا می توان دانست كه چگونه اعتبار افكار مذهبی به تدریج، كاسته می شد؛ زیرا فرانسه، كه در جهاد با مسلمانان بر سایر ممالك پیشی گرفته بود، خود به دیگران آموخت كه نباید در سیاست خارجی، به مذهب توجه نمود.
باری، ترك ها، كه تا آن زمان دشمنان اروپا به شمار می رفتند، به واسطه فرانسویان در مسائل مربوط به اروپا شركت كردند و ـ به اصطلاح سیاسی ـ به واسطه ایشان در مجمع اروپایی داخل شدند و این خود یكی از نتیجه های پایدار و با دوام اتحاد فرانسوای اول و سلطان سلیمان خان می باشد.
اتحاد با ترك ها برای فرانسویان نتایج سودمند دیگری نیز داشت: به موجب عهدنامه تجارتی فقط كشتی های فرانسه می توانست در سواحل عثمانی تجارت كند و بیشتر از یك قرن، جز كشتی های فرانسه، هیچ كشتی دیگری اجازه ورود به بندرهای عثمانی را نداشت. این وضع، بنادر فرانسه در مدیترانه و بخصوص مارسی را غنی ساخت. همچنین مطابق عهدنامه مذكور، مكان های مقدس اورشلیم و تمام كاتولیك های مقیم تركیه تحت حمایت فرانسه قرار گرفتند و به واسطه این امتیازات، در زمان سلطنت لویی چهاردهم كه در عهد انقلاب هم به آنجا توجه داشتند، دولت فرانسه توانست در مدیترانه شرقی و مصر و قسمت اروپایی و آسیایی صاحب نفوذ شود.۲۴
۴) اعمال مسیحیان نسبت به همنوعان خود
طی هفت قرن ـ یعنی از سال ۱۱۳۴ ـ ۱۸۳۴ م ـ كه تاریخ آغاز و پایان رسمی محاكم تفتیش عقاید در اسپانیاست، ده ها هزار نفر صرفاً به اتهام ارتداد و تخطّی از دین رسمی، در آتش سوزانده شدند و یا پس از شكنجه های هولناك به قتل رسیدند و اموالشان مصادر گردید. در این دوره، تعصّبات خشك و كور مذهبی، به شدت اعمال می شد. افراد ملزم می شدند كه عقیده و مذهب خاص داشته باشند. دوران قرون وسطا، با تفتیش عقاید، قتل و شكنجه شناخته می شود؛ كسی كه به داشتن عقیده خلاف مظنون بود، به قتل می رسید. نتیجه طبیعی این سخت گیری های مذهبی، این بود كه به محض دمیدن فجر آزادی و گشایش روزنه ای، علیه این طرز تفكر قیام شد و آزادی مذهبی به عنوان مهم ترین دستاورد مبارزه برای حقوق انسان در اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه (۱۷۸۹) مطرح گردید. از آن پس نیز در سایر اسناد بین المللی، به عنوان یك حق اساسی ذكر شده است.
كلیسا ابتدا سخت با آزادی مذهب مخالف بود. پاپ ششم طی پیامی در ۱۰ مارس ۱۷۹۱، آزادی مذهبی را به «حقوق وحشتناك» توصیف كرد. كاردینال پی اسقف پواتیه در سال ۱۸۵۳ م. به ناپلئون سوم نوشت: «متأسفم كه دولت شما همچنان از اعلامیه حقوق بشر الهام می گیرد كه چیزی جز نفی حقوق خدا را دربر ندارد.»
به هر حال، در نهایت، كلیسا اعلامیه جهانی حقوق بشر و حق آزادی مذهب را پذیرفت. این امر در سال ۱۹۶۳ م. طی اعلامیه ای از سوی ژان پل بیست و سوم اعلام شد. انجمن روحانیون واتیكان نیز این امر را به رسمیت شناخت كه «انسان حق آزادی مذهبی دارد...، به طوری كه در امر مذهب، هیچ كس نباید بر خلاف وجدانش وادار به انجام كاری گردد و یا از انجام كاری بازداشته شود.
در اجلاس چهل و نهم مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز موضوع سخنرانی نماینده واتیكان در مباحث حقوق بشر كمیته سوم، آزادی مذهبی و تأكید بر لزوم آزادی بیان، عقیده و مذهب و تبلیغ آن بود.»۲۵
آلبر ماله درباره تفتیش عقاید در كشور فرانسه می نویسد: مدت هجده سال جنوب فرانسه به آتش و خون كشیده شد، ولی بدعت از آنجا برنیفتاد. مأموران هر چه می خواستند، می كردند و به همه كس به مجرّد سوءظن یا مكاتیب بی امضا، امر به توقیف می دادند. محاكمات، كه در بدو امر علنی بود، مخفی شد. متهم با متهم كننده مواجه نمی گردید و حتی نام او را نمی دانست و وكیل مدافع هم نداشت و اگر انكار می كرد، به شكنجه از او اقرار می گرفتند. در صورتی كه تا آن زمان، روحانیان در امر قضا، به شكنجه متوسل نشده بودند. هرگاه متهم به میل یا به زور، به ارتداد خود مقر می آمد و توبه می كرد، به عقوبتی محكوم می شد، اما اگر زیر بار توبه نمی رفت یا اینكه سابقاً از ارتداد توبه كرده و توبه خود را شكسته بود، حكمش آن بود كه زنده طعمه آتش شود و این عقوبت را به دست «حكّام عرف» ـ یعنی مأموران شاه و سركردگان ـ می چشید. در عهد سن لویی یكی از كسانی كه در شامپانی مأمور تفتیش عقاید بود، یك بار امر داد كه ۱۸۳ نفر مرتد را زنده سوزانیدند. (۱۲۳۹م.)
دیوان تفتیش عقاید مدت های متمادی در جنوب فرانسه برقرار بود تا ریشه «ارتداد آلبی» را برآورد و در ایتالیا نیز مدت ها دوام داشت، اما در آلمان هر چند وقت یك بار ایجاد می شد و باز متوقف می گردید.۲۶
به دلایل متعددی، در قرن شانزدهم میلادی، اصلاحات در دین مسیحیت به وقوع پیوست و بر اساس آن، قدرت پاپ كاسته شد. از جمله این دلایل، حرص و آز و فساد اخلاق روحانیان مسیحی بود. این گروه توانسته بودند املاك و اموال فراوانی را در انحصار خود درآورند. پاپ، كه می بایست از آلودگی ها بركنار باشد، خود سرچشمه عیب ها و بدی ها شده بود. برای مثال، در فرانسه، به واسطه عهدنامه ای كه بین فرانسوای اول و پاپ لئون دهم در سال ۱۵۱۶ م. بسته شد، شاه فرانسه به پاپ پول فراوانی داد و بر اساس آن، شاه حق اعطای شغل های مذهبی را دارا بود. تمام مشاغل و مناصب كلیسا به كسانی كه روحانی نبودند و همچنین به نظامیان و مردان و زنان محبوب شاه سپرده می شد.
دلیل دیگر ظهور جنبش مذهبی، اختراع صنعت چاپ بود. از سال ۱۴۵۷ـ۱۵۱۷ م. چهارصد جلد كتاب مقدس به چاپ رسید. تا پیش از صنعت چاپ، مسیحیان فقط مقدار كمی از دستورات انجیل را می دانستند، ولی از این پس، تمام انجیل در اختیار مسیحیان قرار گرفت. از جمله دستورات مهم حضرت عیسی(علیه السلام)، چشم پوشی از علایق دنیوی، فقر، مسكنت و نرم خویی بود، در حالی كه اعمال روحانیان مذهبی چیزی جز كبر، نخوت، تجمّل و ثروت اندوزی نبود و این عمل آنها نزد مردم، بیشتر ناپسند و زشت می نمود. بنابراین، به واسطه كلمات معنوی حضرت عیسی(علیه السلام)، اصلاح مذهب، خواسته عموم مردم گردید.۲۷
همچنین برخوردهای ناشایست اربابان كلیسا و مخالفت و آزار دانشمندان از دیگر دلایل بود. هر عقیده علمی و جدیدی به اتهام اینكه مخالف دین مسیحیت است، محكوم می شد. محكمه تفتیش عقاید یا «انگیزیسیون» لطمات و صدمات جبران ناپذیری بر هواخواهان علم وارد ساخت. عده ای از دانشمندان مجبور شدند نظریات علمی خود را پس بگیرند.
«تخمیناً در بین سال ۱۴۸۱ و ۱۸۰۱، دادگاه روحانی به وضع ۳۴۰۰۰۰ نفر رسیدگی نمود و سپس آنها را مجازات كرد و تقریباً ۳۲۰۰۰ نفر از آنها را زنده زنده سوزانید؛ از جمله، دانشمند بزرگ برونو (Bruno) كه تنها گناهش اعتقاد به تعدد جان ها بود و آن را به مردم تعلیم می داد. وی به اتهام تألیفات غیرمذهبی محاكمه شد و پس از محكوم شدن، بنا شد كه به شدیدترین و بی رحمانه ترین وضع ممكن و بدون اینكه خونش ریخته شود، مجازات گردد و این موضوع در حقیقت، بهانه خوبی برای سوزانیدن یك زندانی بود.
گالیله، دانشمند با ارزش دیگری، بی رحمانه محاكمه شد تا اینكه در زندان جان سپرد؛ برای اینكه بر خلاف نصّ مقدّس (انجیل) عقیده داشت كه زمین به دور خورشید می چرخد.»۲۸
۵) جنگ در دین مسیحیت
«جهاد» همانند شرع اسلام، در دین مسیحیت وجود ندارد و هیچ قانونی هم در این خصوص ندارد؛ چه اینكه برای حضرت مسیح(علیه السلام)زمینه ای برای تدوین قوانین جامع برای جامعه مسیحیت، در بعد داخلی و خارجی پیش نیامد، ولی به هر حال، حضرت مسیح(علیه السلام)مردم را به صلح و دوستی و جهاد با نفس دعوت می كرد: «شنیده اید كه به اولین گفته شده است: قتل مكن و هر كه قتل كند، سزاوار حكم شود، لیكن من به شما می گویم: هر كه به برادر خود بی سبب خشم گیرد، مستوجب حكم باشد و هر كه برادر خود را راقا گوید مستوجب قصاص باشد و هر كه احق گوید، مستحق آتش جهنم بُوَد.»۲۹در جای دیگر از انجیل آمده است: «خوشا به حال حلیمیان! زیرا ایشان وارث زمین خواهند شد. خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت! زیرا ایشان سیر خواهند شد. خوشا به حال رحم كنندگان! زیرا بر ایشان رحم خواهد شد. خوشا به حال پاك دلان! زیرا ایشان، خدا را خواهند دید. خوشا به حال صلح كنندگان! زیرا ایشان پسران خدا خوانده خواهند شد. خوشا به حال زحمت كشان برای عدالت! زیرا ملكوت آسمان از آنِ ایشان است. خوشحال باشید و شادی عظیم نمایید؛ زیرا اجر شما در آسمان عظیم است؛ زیرا به همین طور، بر انبیای قبل از شما جفا می رسانیدند.»۳۰
بنابراین، اساس دین مسیح بر صلح خالص استوار است، ولی این موضوع سه قرن بیشتر دوام نیاورد تا اینكه اِكستین كشیش مسیحی در اول قرن چهارم میلادی، ظاهر شد. به عقیده او، جنگ دارای مشروعیت است، از آن نظر كه موجب تضمین صلح است. او بین «جنگ دفاعی» و «جنگ متجاوزانه» تفكیك قایل نشد و هر دو را مباح شمرد. این نظریه به صورت كامل، با اساس دین مسیحی اصیل، در تعارض است.۳۱
اخیراً علمای مذهبی اظهار داشته اند كه نزد آنها «جنگ» مشروع نیست، مگر از باب «دفاع از اجتماع» كه گاهی از آن به «جنگ عادلانه» تعبیر می كنند. این نظریه توسط توماس اكوین و دیگر كشیشان ساخته و پرداخته شد و نظریه «حقوق طبیعی» در قرون ۱۶ و ۱۷ و ۱۸ شكل گرفت. به دنبال آن، در اروپا، اندیشه تفكیك «جنگ عادلانه» و «جنگ غیرعادلانه» به وجود آمد كه اولی جایز و دومی ممنوع است.
بدینوسیله، رجال دینی مسیحی به اصولی هدایت شدند كه شبیه قواعد اسلامی در «جنگ مشروع» و «جنگ عادلانه» است. و آن زمانی است كه دفاع از نفس یا برای نصرت مظلوم یا برای جلوگیری از فتنه در دین باشد.۳۲
در تأیید مطلب مزبور، عباراتی در انجیل از زبان حضرت مسیح(علیه السلام) نقل شده كه بیانگر این نكته است كه لازمه عقیده به دین و دین داری این است كه انسان نهایت صبر و تلاش را در راه حفظ عقیده دینی به كار بندد، اگرچه در این راه، بین فرزند و پدر جدایی ایجاد شود كه نباید به این جدایی اهمیت داد؛ «گمان مبرید كه آمده ام تا سلامتی بر زمین بگذارم؛ نیامده ام تا سلامتی بگذارم، بلكه شمشیر را؛ زیرا كه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود. و هر كه پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد، لایق من نباشد. و هر كه پسر یا دختر را از من زیاده دوست دارد، لایق من نباشد.»۳۳
از این مطالب به دست می آید كه حضرت مسیح(علیه السلام)همان گونه كه به صلح و دوستی دعوت می نماید، به جهاد در راه عقیده اعتراف دارد.
اما مسیحیان جنگ های صلیبی را علیه اسلام، در اسپانیا، فرانسه، ایتالیا و در شرق اروپا، ایجاد كردند و از طریق جنگ، قهر و غلبه، مدت ده قرن كامل، دین خود را ترویج می كردند: سه قرن پیش از ظهور اسلام و هفت قرن بعد از اسلام.
امپراتوری روم قسطنطنیه در سال ۳۱۲ م. دین مسیحی را به عنوان دین رسمی اعلام كرد، آزادی عقیده را به «آزادی دین مسیحیت» تفسیر نمود و تمام قوای خود را در این راه صرف نمود و استبداد كلیسا را بر این اساس استوار ساخت: «سلطنت كه مصدر آن، اراده الهی است، هیچ حد و قیدی برای آن متصوّر نیست.»۳۴
● نتیجه
انصاف این است كه ادیان آسمانی و از جمله دین مسیحیت، ظلم و ستم را قبول ندارند و وقتی اعمالی این چنین در قالب دیانت صورت پذیرد، دین از آن اعمال بیزار است.
با این وجود، به اسم «مسیحیت» و در راه مسیحیت، خون های زیادی در تاریخ بشریت ریخته شده است، بلكه قارّه اروپا، كه مقرّ مسیحیت محسوب می شود، طی هزار ساله اخیر، مركزی برای جنگ و خون ریزی بوده است. آیا می توان گفت كه صلح و همزیستی در دین مسیحیت، یك حقیقت واقعی است؟ یا مسیحیت بر اساس محبّت و صلح استوار می باشد؟!
● سخن پایانی
قرآن مجید همه ادیان را به عنوان «اسلام» یاد می كند: آیین حضرات ابراهیم، موسی، عیسی و سایر پیغمبران(علیهم السلام) را؛ به این معنا كه «اسلام» دینی است كه پیامبران ابراهیمی(علیهم السلام) پیام آور آن هستند و این خود می رساند كه اصل دین یكی است و نباید تفاوتی بین گفته های پیامبران الهی(علیهم السلام) گذاشت.
سلسله انبیا(علیهم السلام)، كه همچون دانه های تسبیح در تاریخ بشریت به نظم آمده اند، به مقتضای شرایط زمان و مكان، عهده دار ابلاغ رسالت بوده اند و همه افراد بشر باید به آنها با دیده تعظیم و تكریم بنگرند. سلسله مراتب پیامبران(علیهم السلام)خود نشانی از سیر تدریجی هدایت الهی است؛ به این معنا كه دین واحد و ثابت است، به تناسب زمان و مكان، كامل تر شده تا به كمال نهایی رسیده است.
ناگفته پیداست كه هیچ نقصان و عیبی متوجه شرایع الهی نیست و دامان پیامبران بزرگی همچون موسی و عیسی(علیهما السلام) از این تنگ نظری ها منزّه است، بلكه به عكس، پیامبران(علیهم السلام)همگی مروّج توحید و منجی بشریت بوده اند. ولی پیروان ادیان با گذشت زمان و در اثر دوری از رهبری اولیای خدا، به تدریج، انحرافاتی را پذیرا شده و گاه تحت تأثیر دیگر ملل، منكر زندگی مسالمت آمیز با دیگر مذاهب و ادیان گردیده و همواره سعی كرده اند از طریق قهر، غلبه و جنگ، ادیان و پیروان مذاهب دیگر را نابود سازند و دین و عقیده خود را در گیتی گسترش دهند.
از این رو، ما همواره در تاریخ، شاهد جنگ و نزاع در میان پیروان ادیان الهی و غیرالهی بوده ایم. جنگ و دشمنی پیروان دو آیین یهود و مسیحیت با یكدیگر، هر یك از آن دو با آیین اسلام و در مواردی، جنگ و نزاع بین پیروان یك آیین نیز مطرح بوده و در تاریخ، از این نوع جنگ ها فراوان رخ داده و تنها از زمان به رسمیت شناخته شدن مذهب پروتستان و پیروزی آنان بر كاتولیك ها، تا حدی جنگ های عقیدتی متوقف گردیده است.
اسلام هیچ گاه ادیان پیامبران دیگری همچون حضرات ابراهیم، موسی و عیسی(علیهم السلام) را نفی نكرده، بلكه آنها را تصدیق و تأیید نیز نموده است. از نظر قرآن كریم، از صفات مؤمنان، این است كه به همه كتب آسمانی و پیامبران الهی(علیهم السلام) ایمان داشته باشند و در میان هیچ یك از پیامبران الهی(علیهم السلام) فرق نگذارند: «... و همه مؤمنان به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و پیامبرانش، ایمان آورده اند؛ (و می گویند:) ما در میان هیچ یك از پیامبران او، فرقی نمی گذاریم (و به همه ایمان داریم.) و (مؤمنان) گفتند: "ما شنیدیم و اطاعت كردیم. پروردگارا، (انتظارِ) آمرزش تو را (داریم) و بازگشت (ما) به سوی توست."» (بقره: ۲۸۵)
نیز قرآن كریم، كتب آسمانی پیشین را، كه دست تحریف آنها را مخدوش نكرده، مورد تصدیق قرار داده است: «و آنچه از كتاب (قرآن) به تو وحی كردیم، حق است و تصدیق كننده و هماهنگ با كتب پیش از آن. خداوند نسبت به بندگانش خبیر و بیناست.» (فاطر: ۳۵)
این قانون به عنوان یك اصل رعایت می شده و هر پیامبری، كتاب و پیامبر پیشین را مورد تصدیق قرار می داده است. برای مثال، حضرت عیسی(علیه السلام)كتاب تورات را تصدیق كرد: «و به دنبال آنها (پیامبران پیشین)، عیسی بن مریم را فرستادیم، در حالی كه كتاب تورات را، كه پیش از او فرستاده شده بود، تصدیق داشت و انجیل را به او دادیم كه در آن، هدایت و نور بود و (این كتاب آسمانی نیز) تورات را، كه قبل از آن بود، تصدیق می كرد و هدایت و موعظه ای برای پرهیزگاران بود.» (مائده: ۴۶)
از نظر قرآن كریم، هر پیامبری، پیامبر آینده خود را نیز معرفی می نمود: «و (به یاد آورید) هنگامی را كه عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم، در حالی كه تصدیق كننده كتابی كه قبل از من فرستاده شده (تورات) می باشم و بشارت دهنده به رسولی كه بعد از من می آید و نام او «احمد» است می باشم. هنگامی كه او (احمد) با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: این سحری است آشكار.» (صف: ۶)
از آنچه گذشت، به دست می آید كه از نظر اسلام، انبیا(علیهم السلام)و كتب الهی همچون دانه های تسبیح به یكدیگر مرتبط هستند و همواره یكدیگر را مورد تأیید و حمایت قرار می دهند و همزیستی اسلام با دیگر ادیان الهی، امری است كه در صمیم اسلام نهفته كه هیچ گاه در صدد نفی و نابودی ادیان و پیروان ادیان نبوده است. اسلام از همان آغاز، ضمن آیات متعددی بر تنگ نظری های مذهبی، خط بطلان كشید و اعلام داشت كه پیروان ادیان و عقاید گوناگون می توانند در كنار یكدیگر، زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند و نه تنها از جنگ با یكدیگر بپرهیزند، بلكه در ارزش های مشترك با یكدیگر همكاری كنند.
قرآن كریم ضمن آیاتی، یهود و نصارا را به دلیل اختلافاتشان مورد ملامت قرار داده است: «ای اهل كتاب، چرا درباره ابراهیم، گفتوگو و نزاع می كنید (و هر كدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی می نمایید)، در حالی كه تورات و انجیل، پس از او نازل شده است؟! آیا اندیشه نمی كنید؟!... ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلكه موحّدی خالص و مسلمان بود و هرگز از مشركان نبود.»۳۵
معیار زندگی مسالمت آمیز مسلمانان با دیگر ملل، عدم دشمنی آنان با اسلام و مسلمانان است. پس از احراز این، هیچ مانعی در زمینه همكاری با دیگر ملل و اقوام وجود نخواهد داشت، حتی دشمنی های قبلی نیز مانع همكاری نخواهد بود. اختلافات عقیدتی مجوّزی برای جنگ و خون ریزی نخواهد بود، بلكه پیروان ادیان می توانند در كنار یكدیگر، بدون تعصّب و تنگ نظری به زندگی فردی و اجتماعی خویش ادامه دهند.
نویسنده: محمّدمهدی كریمی نیا
پی نوشت ها
۱ـ ر.ك. ناصر مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، چ شانزدهم، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۶، ج ۲، ص ۳۱۲ـ۳۱۳. در مورد خرافات آشكار در اناجیل كنونی، نك. به. انجیل یوحنّا، باب ۲، جمله های ۲ تا ۱۲ در مورد شراب سازی مسیح و نیز: انجیل لوقا، باب ۷، جمله های ۳۶ تا ۴۷ در مورد داستان مریم مجدلیه.
۲ـ آلبر ماله و ژول ایراك، تاریخ رم، ترجمه میرزا غلامحسین خان زیرك زاده، تهران، دنیای كتاب، ۱۳۶۲، ص ۲۸۳ و نیز ر.ك. آلبر ماله، تاریخ ملل شرق و یونان، ص ۱۰۸.
۳ـ انجیل متی، باب ۲۲، آیه ۲۱.
۴ـ انجیل یوحنّا، باب ۱۸، آیه ۳۶.
۵ـ محمّد حمیداللّه، حقوق روابط بین الملل در اسلام، ترجمه و تحقیق سیدمصطفی محقق داماد، تهران، نشر علوم اسلامی، ۱۳۷۳، ص ۱۳۵.
۶ـ همان، ص ۱۳۶.
۷ـ ناصر مكارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج ۱، ص ۴۰۵ و ۴۰۶، به نقل از: فضل بن حسن طبرسی، تفسیر مجمع البیان / محمّدبن احمد الانصاری القرطبی، تفسیر قرطبی / محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ذیل آیه ۱۱۳ سوره بقره.
۸ـ محمّد حمیداللّه، پیشین، ص ۱۴۴.
۹ـ انجیل متی، باب ۵، جمله ۴۴.
۱۰ـ همان، باب ۵، جمله ۳۸.
۱۱ـ جان. بی. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حكمت، چ سوم، تهران، پیروز، ۱۳۵۴، ص ۳۹۹.
۱۲ـ ر.ك. آلبر ماله و ژول ایزاك، تاریخ ملل شرق و یونان، ترجمه عبدالحسین هژیر، تهران، دنیای كتاب، ۱۳۶۲، ص ۹۳ و ۹۴.
۱۳ـ دفتر همكاری حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بین الملل عمومی، تهران، سمت، ۱۳۷۷، ج ۲، ص ۵۱، به نقل از: محمّدباقر عطیّه، پناهندگی سیاسی، ص ۳۸.
۱۴ـ همان، ص ۵۱، به نقل از: تاریخ یهود.
۱۵ـ جولیوس كرینستون، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه حسین توفیقی، قم، مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۷۷، ص ۱۶۷.
۱۶ـ همان، ص ۱۳۰.
۱۷ـ زین العابدین قربانی، اسلام و حقوق بشر، چ پنجم، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۵، ص ۳۷۳، به نقل از: آلبر ماله، تاریخ عمومی.
۱۸ـ همان، ص ۳۷۴ / ویل دورانت، تاریخ تمدّن اسلام و عرب، ج ۱۳، ص ۱۵.
۱۹ـ همان، ص ۳۷۴، به نقل از ویل دورانت، پیشین، ص ۴۱۰.
۲۰ـ ر.ك. آلبر ماله و ژاك ایزاك، تاریخ قرون وسطی تا جنگ صدساله، ترجمه میرزا عبدالحسین خان هژیر، تهران، كمیسیون معارف، ۱۳۱۱ ش، ص ۲۱۸ـ۲۲۰.
۲۱ـ همان، ص ۲۲۰ـ۲۲۴.
۲۲ـ همان، ص ۲۳۸.
۲۳ـ همان، ص ۲۳۹.
۲۴ـ آلبرماله، تاریخ قرون جدید، ترجمه سید فخرالدین خان شادمان، تهران، مجلس شورای ملی، ۱۳۱۲ ش، ص ۱۰۲ و ۱۰۳.
۲۵ـ حسین مهرپور، نظام بین المللی حقوق بشر، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۷، ص ۳۱۹ و ۳۲۰.
۲۶ـ آلبرماله و ژاك ایزاك، تاریخ قرون وسطی تا جنگ صدساله، ص ۲۹۲.
۲۷ـ آلبر ماله، تاریخ قرون جدید، ص ۱۰۶ـ۱۰۸.
۲۸ـ دارالتبلیغ اسلامی، غذای فكری برای مسیحیان، چ سوم، قم، دارالتبلیغ اسلامی، ۱۳۴۷، ص ۷.
۲۹ـ انجیل متی، باب ۵، جمله ۲۲.
۳۰ـ همان، باب ۵، جملات ۵ـ۱۳.
۳۱ـ ر.ك. وهبهٔ الزحیلی، آثارالحرب فی الفقه الاسلامی: دراسهٔ مقارنهٔ، چ چهاردهم، دمشق، دارالفكر، ۱۹۹۲ م، ص ۴۷ به نقل از: حامد سلطان، القانون الدولی العالم، ص ۷۴۶ به بعد.
۳۲ـ همان، ص ۴۸ به نقل از: مجید خدوری، الحرب و الاسلام، ص ۵۸.
۳۳ـ انجیل متی، باب ۱۰، جمله های ۳۴ـ۳۸.
۳۴ـ وهبهٔ الزحیلی، پیشین، ص ۵۱ به نقل از: ثروهٔ بدوی، النظم السیاسیهٔ، ص ۱۴۸.
۳۵ـ همچنین در مورد تكذیب نمودن یهود و نصارا یكدیگر را، ر.ك. سوره بقره، آیه ۱۱۳.
منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۱۰۶
منبع : مجمع جهانی شیعه شناس