چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
ساعی : پای خاتمی ایستاده ام
قهرمان جهان. برنده تک مدال طلایی کاروان ایران، حالا چنان خوشبخت است که نخواهد با کلمه کسی را برنجاند. هادی ساعی به پرافتخارترین ورزشکار تاریخ المپیک ما بدل شده است. خودش میگوید دوست دارد که این رکورد خیلی زود شکسته شود و ما باور نمیکنیم. خیلی حرفهای دیگرش را هم فکر میکنیم، همانطور که پشت این ظاهر آرام، تکواندوکای جسوری پنهان شده که سالهاست کسی در دنیا یارای مقابلهاش را نداشته، چیزهای دیگری هم پنهان شده. او مدال خوشرنگ را به خانه برده و دوست ندارد این روزها را به انتقاد از این و آن بگذراند.
رفت و آمد به خیابان بهشت او را آرام کرده است. حالا دیگر یادمان نمیآید کسی را که میگفت برای حمل پرچم ایران در بازیهای آسیایی دوحه پیش پایش چه شرطهایی گذاشتهاند. یادمان نمیآید که بازیهایش را در فینال مسابقات آسیایی و در اوج رقابتهای انتخاباتی شورای شهر چطور پخش کردند – نکردند و چطور صدایش درآمد – نیامد. تو فکر کن که هیچ چیز هم درباره اختلافاتاش با رئیس سازمان ورزش ایران در اردوی پکن نشنیدهایم. هیچ نشنیدهایم که پیش از المپیک هم وقتی که رئیس برای بازدید از ورزشکاران به اردوی تکواندو رفت چطور بیسلام و نگاه از کنار چهره عرق کرده او رد شد. اینها توی تاریخ میماند – نمیماند. مثل کلی اتفاقات ریز و درشت دیگر. مثل همین گفتوگو که وسط دهها مراسم تقدیر و اهدای جایزه به او برگزار شد؛ مراسمی که پس از پیروزیاش بر پا بود. درست در اوج تبریکهایی که از بلندمرتبهترین مقامات میشنید – نمیشنید. یادمان نمیرود بعضی طلاهای دیگر را که چگونه حماسه شد.
پس شاید حق داشته باشد که حالا در اوج قهرمانی، درست روی قله، نخواهد اخم کند و به کسی نازکتر از گل بگوید. حالا که دیگر سیاست برایش جزو اوقات فراغت نیست و بالا رفتن از پلهها رویایی دستنیافتنی نیست. کسی که تک طلایش صندلی را برای خیلیها محکم کرد و فردای قهرمانیاش روزنامهها تیتر زدند: «او تاریخ ورزش ایران را عوض کرد.» حق بدهید که نخواهد او را به هیچ جریان سیاسی منسوب کنند. که نخواهد حرفی بزند که بوی نزدیکی و دوری بدهد، جز جایی که نام خاتمی وسط آمد. فکر کنید چطور گفتوگوی ما از جایی آغاز شد که او میخواست وابستگیاش را به هر کس و هر چیزی تکذیب کند. البته به جز خاتمی.
▪ آقای ساعی، قهرمانهای ورزشی معمولا صریحاند و حرفشان را میزنند. ورزشیها معروفاند که انتقاداتشان تند است و رعایت کسی را نمیکنند. اما به نظر میرسد شما ملاحظهکار شدهاید. حرفهایتان بیشتر سیاستمدارانه است تا چیز دیگر. این به خاطر این چند سال کار سیاسی است. این ملاحظهکاری و محافظهکاری.
ـ خودم اینطوری فکر نمیکنم.
▪ همین شما در مصاحبههای قبلیتان در گذشته خیلی راحتتر بودید. حساب و کتاب نمیکردید. جسورتر بودید.
ـ جسورتر بودم؟ یعنی الان دارم حساب و کتاب میکنم؟
▪ مثل مدیرها حرف میزنید. کسی که نگران موقعیتاش است و نمیخواهد برایش مشکلی پیش بیاید و کسی را برنجاند. شبیه ورزشکارها نیستید. قبلا طور دیگری بودید.
ـ نمیفهمم. من اصلا عوض نشدهام. شما فکر میکنید دارم از کسی طرفداری میکنم؟ اصلا. ببینید من اگر فقط یک ورزشکار بودم یا یک مدیر ورزشی بودم و میخواستم نظر کارشناسی بدهم فرق میکرد. در آن صورت میتوانستم مشکلات را نقد کنم و فقط ضعفها را بگویم. ولی الان که قهرمان شدهام و مدال گرفتهام نمیتوانم این کار را بکنم. الان اگر حرفی بزنم میگویند این هم یک مدال گرفته و میخواهد به همه حمله کند. اما حرف این هم نیست که میخواهم چیزی را پنهان کنم. من دارم واقعیتها را میگویم. میخواهید بگویم حمید سوریان کمکاری کرده؟ واقعا که اینطوری نبوده. سه سال قهرمان جهان شده بود. زحمت کشیده بود. همه فکر میکردند قهرمان جهان میشود ولی اینطوری نشد. مطبوعات، مردم، انتظاری که خودش از خودش داشت، تحمل این فشارها آسان نیست. همه فکر میکردند چون سه تا طلای جهان گرفته اینجا هم باید قهرمان شود. یک چیزهایی روی کاغذ میآید که به نظر راحت و قطعی میرسد. اما روی تشک قضیه چیز دیگری است. چیزهایی که روی تشک اتفاق میافتد اصلا قابل پیشبینی نیست. یک سال زحمت کشیدهای اما یک اتفاقی میافتد و همه چیز به باد میرود. شاید هیچ حادثهای هم نباشد. فکر کن شما یک روز صبح از خواب بلند میشوی و میبینی حالت خوب نیست. اصلا حس هیچ کاری را نداری. حالا تصور کن که ماهها در اردو باشی و آنقدر به مسابقه فکر کنی که همه اعصابت به هم بریزد. طوری که شب هم خواب مسابقه را ببینی.
▪ آقای ساعی این حرفها درست است. ما هم انتظار نداریم که شما درباره نتایج حرف بزنید یا از ورزشکاران انتقادی بکنید. اما در مورد مسائل کلان موضوعاتی هست که نمیشود ندیده گرفت. شما همان کسی هستید که چند وقت پیش به شدت از وضعیت ورزش بانوان و اینکه امکانات ندارند انتقاد میکردید. میگفتید حتی نمیگذارند شما با خواهرتان تمرین کنید. کسی که به آن راحتی انتقاد میکرد و مسائل را میگفت، حالا حرفهایش خیلی مثبت به نظر میرسند.
ـ مسائلی که شما میگویید من گفتهام. اما آن مسائل ورزشی و فرهنگی است. کاریاش هم نمیشود کرد. همین امروز هم رفتیم یک پارک ویژه بانوان را در رودهن افتتاح کردیم. حالا من بگویم چرا برای خانمها پارک افتتاح میشود؟ ما این اعتقادات و فرهنگ را در جامعهمان داریم. من در همین مراسم امروز هم گفتم به خانمها ظلم میشود و امکانات برایشان اصلا مناسب نیست. ولی نباید کارهایی را که میشود را ندیده گرفت. قبلا هم نه این که سالنی برای ورزش کردن من و خواهرم نبود، سالن بود. اما مسوول حراستاش میگفت، آقای ساعی اگر شما بروید با خواهرتان ورزش کنید و یک نفر شما را از دور ببیند چه فکری میکند. برای همه که نمیتوانیم توضیح بدهیم و ثابت کنیم آنها خواهر و برادر هستند. این بنده خدا من و مهروز خواهرم را هم خیلی خوب میشناخت و با ما در سفرهای ورزشی هم همراه بود. اما حرفش غلط نبود. بالاخره مرا قانع کرد.
▪ اینها مورد است، آقای ساعی. ما در مورد جسارت طرح موضوعات صحبت میکنیم.
ـ خب من چی باید بگویم. من یک زمانی میگفتم خانمها امکانات ندارند، اما الان وقتی حرف میزنم، میدانم که در همین یک سال گذشته در تهران ۱۰۰ سالن ورزشی مخصوص خانمها ساخته شده. اینها را که دیگر خودم در جریان بودهام و نمیتوانم ندیده بگیرم و انکار کنم. آدم باید انصاف داشته باشد و واقعیت را بگوید.
▪ اینکه دو سال در شورای شهر نشستهاید و در بحثهای سیاسی شرکت کردهاید باعث نشده ملاحظهکار شوید. طوری که فقط بخواهید از نقاط مثبت صحبت کنید و مشکلات را نگویید؟ این روحیه مدیریتی است. شما قبلا اینطوری نبودید.
ـ این روحیه مدیریتی که شما میگویید من ندارم.
▪ حالا بد هم نیست که آدم روحیه مدیریتی داشته باشد، اما...
ـ نمیگویم روحیه مدیریتی ندارم. اگر روحیه مدیریتی نداشته باشم که نمیتوانم در شورای شهر کار کنم.
▪ منظور ما ملاحظات مدیریتی است.
ـ میدانم منظور شما چیست. اما من دارم یک واقعیتهایی را میبینم و میگویم. میگویم سالن ساخته شده. دارد مربی تربیت میشود. کلاس برایشان میگذارند. این کارها دارد انجام میشود. یک اتفاقاتی دارد میافتد و نمیشود همهاش غر بزنیم. چون قبلا انتقاد کردهام و حالا هم باید الکی انتقاد کنم؟ باید حقیقت را بگویم.
▪ حالا شما بر میگردید به شورای شهر. بعد از یک سال تمرین بعد از دوماه اردو و مسابقه و فضای ورزشی. اینکه دوباره با این فضا خو کنید سخت نیست؟
ـ من از همین دیروز هم رفتم شورای شهر. جلسه داشتیم و کار شروع شد.
▪ دیروز که برایتان جشن گرفته بودند.
ـ یک شام خوردیم. همان جا هم بحثهای کاری بود. المپیک دیگر تمام شد. وقتی میخواستم برای تمرینات بروم، آقای چمران گفتند برو، آن هم ماموریت است، کار است. ما هم رفتیم و خدا را شکر که موفق هم شدم تا با روحیه بهتر و با انگیزهتر میتوانم کارم را دوباره شروع کنم. پکن هم که بودیم بعد از مسابقات به بچهها گفتم. گفتم دلم برای شورای شهر تنگ شده. حالا اگر میباختم که نمیتوانستم این حرف را بزنم. میگفتند چون باخته میگوید.
▪ میتوانی بگویی در شورا بیشترین دغدغهات چیست؟ مطمئنا ورزشی که هست.
ـ طبیعتا ورزش که یکی از دغدغههایم هست. اما کلا بیشتر مسائل اجتماعی را دنبال میکنم. خودم عضو کمیسیون فرهنگی هستم اما در بحثهای کمیسیون برنامه و بودجه هم شرکت میکنم. میخواهم چیزهای بیشتری یاد بگیرم. نمیخواهم بگویند این فقط ورزشی است.
▪ جزو برنامههایتان هست که بخواهید کارهای مدیریتی بکنید؟ شهری باشد یا ورزشی. یا جای دیگر.
ـ کارهای مدیریتی که جزوبرنامههایم هست. بالاخره میخواهم پیشرفت کنم. جایش زیاد مهم نیست. اما باید بیشتر تجربه کننم. کار سیاسی پختگی میخواهد.
▪ یعنی ممکن است دور بعد بخواهی بروی مجلس؟
ـ چرا که نه؟ ولی الان نمیشود اظهارنظر کرد و تصمیم گرفت. هنوز زود است.
▪ در ورزش چطور، علاقه داری مدیریت کنی؟
ـ بله. فکر میکنم در ورزش هم نیروهای خوبی بین خود ورزشیها هست و بهتر است مدیریت ورزش را به دستآنها بدهند. طوری شود ورزشیهایی هم که دارند در جاهای دیگر مدیریت میکنند بیایند به سمت ورزش.
▪ خیلیها معتقدند شورای شهر برای تو تخته پرش است. تو آمدهای چهار سال خودت را گرم کنی تا بپری به یک جای دیگر. آن نقطه کجاست؟
ـ خب من دوست دارم در حوزه ورزشی مدیریت بکنم. هم آشنایی دارم و خودم در بالاترین سطح ورزشکار بودهام، هم تجربهاش را دارم، هم درساش را خواندهام.
▪ یعنی میشود تصور کرد در آینده هادی ساعی نماینده مجلسی خواهد بود که میشود رئیس فدراسیون ورزشهای رزمی یا در شکل دیگر نماینده مجلسی خواهد بود که میشود رئیس سازمان تربیتبدنی.
ـ چرا نه؟
▪ خودتان هم چنین تصوری دارید؟
ـ چرا نداشته باشم؟ کی باید بیاید ورزش را بچرخاند؟ شما دنبال تیتر هستید؟ اینها که میگویم برایتان خوب است؟ خوشحال شدید؟
▪ چرا که نه؟! حالا میخواهیم یک چیز دیگر بگوییم. هادی ساعی رفته است به شورای شهر، شده یک آدم سیاسی. خیلیها میگویند او یک اصلاحطلب است. خودت این را قبول نداری؟
ـ ببینید من به اصلاحطلبها نزدیکترم. البته هیچ وقت هم کار حزبی نکردم. موقع انتخابات شورای شهر هم از رایحه خوش خدمت تماس گرفتند، گفتند اگر دوست دارید میتوانید اسم و عکس من را توی فهرستتان بگذارید. همان موقع هم کار حزبی مشخص نکردم. چرا که دوست ندارم مردم هادی ساعی را فقط متعلق به یک گروه بدانند یا حزبی بدانند. من خودم را متعلق به مردم میدانم. یک آدم ملی.
▪ اما نشانی را که به عنوان ورزشکار سال گرفته بودی دادی به آقای خاتمی. در مراسم هفتهنامه چلچراغ.
ـ چون خاتمی را دوست دارم. مگر کار بدی کردم؟ همان موقع مگر آقای خاتمی رئیسجمهور بود که من آن را کار را کردم؟ من آقای خاتمی را به خاطر خودش دوست دارم. شخص سیدمحمد خاتمی را دوست دارم. نه محمد خاتمی که رئیسجمهور بوده یا الان ممکن است بخواهد کاری بکند، یا آدمی که روزی ممکن است جای دیگری باشد. من با خودش کار دارم.
▪ اگر آقای خاتمی بخواهد وارد میدان انتخابات شود، اگر بخواهد نامزد انتخابات ریاستجمهوری شود، تو به عنوان قهرمان جهان حاضری رسما از او حمایت کنی؟ حاضری اعتبارت را بگذاری وسط.
ـ این را که همه میدانند که اگر لازم باشد حرفی در حمایت از ایشان بزنم، نمیگویم نه. آقای خاتمی را هم دوستاش دارم و هم به ایشان اعتقاد دارم. وقتی آدم به کسی اعتقاد دارد، دارد دیگر.
▪ و اگر آقای خاتمی از جریانی حمایت کنند، به خاطر علاقهای که به او دارید حاضرید بیایید وسط.
ـ من خود آقای خاتمی را دوست دارم.
▪ یعنی اعتقاداتش را دوست ندارید.
ـ چرا. چرا دوست ندارم؟ ولی بالاخره ببینید شاید، آقای خاتمی بگوید در مورد فلان کس فلان موضع را بگیر. آن وقت لازم نیست من حتما همین کار را بکنم. من موضع مستقل خودم را دارم.
▪ چرا آقای خاتمی را دوست دارید؟
ـ شما دوستاش ندارید؟
▪ این مثل شیوههای جواب دادن آقای احمدینژاد است که به جای جواب دادن سوال کنید. میخواهید جواب ندهید؟
ـ آقای خاتمی جزو مفاخر فرهنگی، علمی و سیاسی ماست. ایشان چه قبل از اینکه رئیسجمهور شوند، چه در زمان ریاستجمهوری و چه بعد از آن خدمات خیلی زیادی به کشور کردهاند و من قدردان هستم. ایشان را به عنوان یک دوست به عنوان یک آدم بزرگ قبول دارم. به عنوان کسی که برای مردمام زحمت کشیده، به او اعتقاد دارم.
▪ خیلیها خدمت کردهاند. چرا خاتمی؟
ـ ایناش دیگر شخصی است. شاید من یکی را دوست داشته باشم که شما اصلا بدتان بیاید. بالاخره هر کس اعتقاداتی دارد.
▪ یعنی برایتان اهمیتی ندارد که خاتمی نماد یک جریان است. که نماینده یک تفکر است؟ اهمیتی ندارد که دوست داشتن خاتمی میتواند یک بار سیاسی داشته باشد که دوستی و نزدیکی به خاتمی در حالی که جریانات سیاسی با دور یا نزدیک بودن به ایشان ارزیابی میشوند، میتواند به معنای یک جور گرایش سیاسی باشد؟
ـ من که پایش ایستادهام ! نه که به کس دیگری اعتقاد ندارم. ایشان را دوست دارم گفتن اینها برایم بد میشود؟
▪ اگر خاتمی روزی از شما دعوت کند که با او همکاری کنید و در مدیریت ورزش کشور مسئولیتی قبول کنید، حاضرید؟
ـ اگر در توانم باشد مخالفت نمیکنم. حتماً این کار را میکنم. چه آقای خاتمی چه فرد دیگری اگر به من بگوید، اگر فکر کنم میتوانم اینکار را انجام دهم، حتماً قبول میکنم. ربطی به فرد ندارد. اینطوری نیست که بگویی چون من با آقای خاتمی دوستم، الان اگر آقای احمدینژاد به من بگوید بیا اینکار را انجام بده من بگویم نه. باید یک بار دیگر اینجا تکرار کنم. من خودم را آدم جناحی نمیدانم. من آدم ملیام. شاید به چهرههایی یا به جناحی گرایش داشته باشم ولی این اصلاً مطلق نیست. من همین الان هم دارم با امیررضا خادم همکاری میکنم در حالی که میدانید در مورد برادران خادم میگویند گرایش به جناح دیگری دارند. در شورای شهر به شما گفتم به کمیسیون برنامه و بودجه میروم و سعی میکنم کمک کنم، شاید چون با رسول خادم احساس نزدیکی و صمیمیت میکنیم و شاید بهتر همدیگر را درک کنیم. نه این که با بقیه مشکلی داشته باشم، ولی در کمیسیون برنامه و بودجه راحتم. در کمیسیون فرهنگی که عضو هستم هم با همه احساس رفاقت میکنم و جو بسیار خوبی است. کمیسیونی است که اصلاً مشکلی ندارد، آنقدر همه خوباند و با هم راحتاند و کارها با تأمل انجام میشود که حد ندارد. اما من چون میخواهم خودم در زمینههای دیگری هم کار کنم و تجربه کنم، آن طرف (کمیسیون برنامه و بودجه) هم کار میکنم تا پسفردا که چهار سال شورا تمام شد همه هادی ساعی را یک آدم صرفاً ورزشی محسوب نکنند. گفتم که میخواهم در جامعه کار مدیریتی بکنم، پیشرفت کنم و به پلههای بالاتری برسم و برای همین هم باید بیشتر تجربه کنم.
▪ میگویید نمیخواهم وابسته به هیچ جریان و گروه سیاسی باشم. اما در دورهای مثل انتخابات گروههای سیاسی فعالتر میشوند و هر کسی بنابر سلیقه از افراد یا جناحهایی حمایت میکند. تو در چنین مقاطعی هم نمیخواهی از جریانی حمایت کنی یا هیچوقت به هیچکس نزدیک نخواهی شد.
ـ همانطور که گفتم، اگر خودم در انتخاباتی باشم سعی میکنم در هیچ فهرست خاصی نباشم. همه آزاد هستند که مرا در لیست خود بگذارند یا نگذارند.
▪ اگر در انتخاباتی مثل انتخابات ریاستجمهوری سال بعد، خودت نامزد نباشی چطور، موضعات را انتخاب میکنی و اعلام میکنی؟
ـ اگر به کسی اعتقاد داشته باشم حتما اعلام میکنم.
▪ یعنی اگر برای مثال آقای خاتمی بیاید، رسماً حمایت میکنی؟ میآیی جلو بگویی من آقای خاتمی را قبول دارم؟
ـ بله. من آقای خاتمی را قبول دارم.
▪ و حرفهایمان را با صحبت درباره فعالیتهای ورزشی تو تمام کنیم. درباره آینده تصمیم گرفتهای؟
ـ هنوز به آینده فکر نکردهام. باید زانویم را عمل کنم که به شدت مجروح است و ببینم وضعیت چطور میشود.
▪ به المپیک دور بعد که فکر نمیکنی؟
ـ نمیشود گفت. چهار سال بعد، فکر میکنم خیلی سخت باشد.
▪ نمیتوانی برسی؟
ـ نمیگویم نمیتوانم، اما خیلی بعید است. کار بسیار مشکلی است. سنم باز هم بالاتر خواهد رفت و... باید ببینیم.
▪ تو که گفتی از کارهای غیرمعمولی استقبال میکنی؟
ـ خسته شدهام. ۱۶ سال است دارم تمرین میکنم.
▪ پس شاید برای قهرمانی جهان سال بعد بیایی.
ـ شاید
منبع : سایر منابع
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست