سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا
نگاهی به برخی از فیلم های ۲۰۰۳
● اشکهای خورشید(Tears of the sun)
▪ نویسنده فیلمنامه: پاتریک سیریلو، آلکس لسکر
▪ کارگردان: آنتوان فوکوآ
▪ مدیر فیلمبرداری: ماورو فیره
▪ موسیقی: هانس زیمر
▪ بازیگران: بروس ویلیس (فرمانده واترز)، مونیکا بلوچی (دکتر لینا کندریکس)، کول هاسر، فیونولا فلنگن (پرستار گریس)، تام اسکریت، ایمون والکر و....
▪ ژانر: هیجان، حادثهای، ماجراجویی، درام
▪ اولین اکران عمومی: ۷ مارس، ۲۰۰۳
▪ محصول: ۲۰۰۳ آمریکا / ۱۱۵ دقیقه
▪ خلاصه داستان:
جنگ نیجریه در حال وقوع است. فرمانده کهنهکار و وفادار نیروی دریایی، ای.کی. واترز، ماموریت مییابد تا به دل آفریقا برود و دکتر لینا کندریکس را با خود به آمریکا برگرداند. واترز در طول ماموریت، بین ادامه کار و وجدان شخصی گرفتار میشود و دکتر کندریکس با بازگشت خود مخالفت میکند و نمیتواند پناهندگان نیجریهای را که از آنها مراقبت میکند، تنها بگذارد. او واترز را متقاعد میکند تا پناهندگان را به نزدیکترین مرز زمینی همراهی کنند.
Oفیلمبرداری فیلم در جنگلهای آمازون انجام شده است. اشکهای خورشید به دلیل موضوع جنگ با محتوای ضد جنگ، تکراری است. امریکا که خود برپاکننده مهمترین و فجیعترین جنگهای دنیاست، بیشترین تعداد فیلمهای ضد جنگ و بهترین نوع این فیلمها را، هم در کارنامه فیلمسازان هالیوود و هم مستقل خود دارد. (آخرین جنگ برپاشده توسط امریکا جنگ عراق است که هنوز فیلمی درباره آن ساخته نشده است و البته باید منتظر دیدن عراق جنگزده و متلاشیشده باشیم.) این تناقض آشکار است که در بین شهروندان امریکایی موج میزند. گذشته از موضوع تکراری و البته مهم فیلم، دیدن آن بر روی پرده سینما تجربهای دلنشین خواهد بود که برای ما این دلنشینی بهندرت رخ میدهد. فیلم جنگی بر صفحه هرچند بزرگ تلویزیون ارزش بصری و صوتی خود را از دست میدهد و تنها روایت سادهای از واقعهای باقی میماند که تاثیرش تحلیل رفته است.
بازی مونیکا بلوچی در نقش پزشک باوجدان و نجاتدهنده بعد از نقش ظریف و بسیار تاثیرگذارش در ((مالنا)) که بلوچی آن را در سال ۲۰۰۰ ایفا نمود، شوکهکننده است.
● سرعت شخصی(Personal Velocity)
▪ نویسنده و کارگردان: ربه کامیلر براساس داستانهای کوتاه خودش
▪ مدیر فیلمبرداری: الن کوراس
▪ موسیقی: مایکل روهاتن
▪ بازیگران: کایوا سجویک (دیلیا)، پارکر پوسی (گرتا)، فایروزا بالک (پائولا)
▪ ژانر: درام
▪ اولین اکران عمومی: ۲۲ نوامبر، ۲۰۰۲
▪ محصول: ۲۰۰۲ آمریکا / ۸۵ دقیقه
▪ خلاصه داستان:
ـ اپیزود اول: دیلیا، ۳۴ساله، متاهل، خانهدار. در دوران نوجوانی، مادر به دلیل بدرفتاریها و ناسزاگوییهای پدر، خانه را ترک میکند. دیلیا از نوجوانی دختری شرور کلهشق بار میآید و این رفتار را وسیلهای برای نجات خود از دست پدر میداند. زندگی عشقی او با همسرش رو به افول است و دیلیا بهرغم اینکه عاشق همسرش است، هیچ تمایلی به بودن با او ندارد. همسر دیلیا او را در محیط گرم خانواده و مقابل چشمان فرزندان، کتک میزند و به او ناسزا میگوید. دیلیا همراه فرزندان، خانه را ترک میکند و به شهری دیگر میرود.
او شغلی در کافهای پیدا میکند و سعی دارد فرزندانش را بهتنهایی بزرگ کند.
ـ اپیزود دوم: گرتا، ۲۸ساله، متاهل، ویراستار. پدر در دوران دانشجویی گرتا که او دور از خانواده به سر میبرد، با زنی دیگر (بسیار جوانتر از مادر گرتا) آشنا شده و مادر با فهمیدن این موضوع خانه را ترک میکند. مادر گرتا مدتی بعد بر اثر سرطان میمیرد. گرتا بسیار فعال و باهوش است. او با یکی از همدانشگاهیهای خود ازدواج میکند و زندگی خوبی دارد. پس از موفقیت در یکی از کارهای اخیرش که به عنوان ویراستار نویسندهای جوان فعالیت نموده، با درجه وفاداری خود نسبت به همسر روبرو میشود و بهرغم لجبازیهایش با خیانت پدر نسبت به مادر، به برداشتهای تازه میرسد.
ـ اپیزود سوم: پائولا، بیستساله، مجرد، شغل خاصی ندارد. مادر پائولا به دلیل داشتن رابطه با مردی دیگر، باعث ترک پدر میشود. نزدیک دو سال است پائولا از خانه فرار کرده و با پسری به نام وینست زندگی میکند.
پائولا که از مرگی حتمی نجات یافته بود، به دلیل ناراحتی از حاملگی خود، فرار میکند و در راه با پسری نوجوان برخورد مینماید که مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. پائولا او را معالجه میکند و تصمیم میگیرد برای مدتی از او مراقبت کند. هنگامی که پائولا برای خرید ناهار به رستورانی میرود، پسر نوجوان ماشین را میدزدد و فرار میکند. پائولا لحظهای ناراحت میشود ولی پس از آن خوشحالی در چهرهاش دیده میشود. او از اینکه توانسته است کاری برای آن پسر انجام دهد، راضی به نظر میرسد و به سوی وینست برمیگردد.
فیلم خانم ربهکا میلر داستان سه زن جوان امریکایی ساکن نیویورک است که هر کدام بهنوعی اسیر رفتارهای احمقانه مردانه قرار دارند و تلاش آنها برای آزادسازی خود به نتایج تلخ ولی امیدوارانهای میانجامد. خانم کارگردان این فیلم را براساس کتاب خود به همین نام که شامل سه داستان کوتاه مجزاست، ساخته است. (این کتاب در سال ۲۰۰۱ به چاپ رسید.)
خانم میلر اگر فمینیست نباشد (نمیدانم هست یا نه) اما سرعت شخصی فیلمی فمینیستی است. اولین نکته فمینیستی فیلم نشان دادن دنیاها و تمایلات متفاوت زنان است که پیشترها توسط کارگردان مرد ناآگاه، مردانه تصویر شده است. دیلیا، گرتا و پائولا، هر سه عشاقی ناامیدند، ولی ناامیدیشان به دلیل خیانت همسرانشان نیست. آنها خودشان مسئله دارند و با مسایل شخصیتری در ستیزند; دیلیا با سرد شدن احساسات درونی خود نسبت به همسر، گرتا با داشتن احساسات بسیار شدید و پائولا با مساله حاملگی.
ربهکا میلر فرزند آرتور میلر نمایشنامهنویس و اینگه مورات عکاس است، اما ((سرعت شخصی)) از نظر بیان سینمایی به اندازه محتوایش موفق نیست. روایت فیلم که بسیار شبیه جریان سیال ذهن در حیطه ادبیات است، برای بیان سینمایی مناسب نخواهد بود. سینما تصویر میطلبد و خانم میلر بسیار کم با تصویر کار کرده است.
راوی فیلم (دانای کل) بیشتر به راویان رمانها نزدیک است تا راویان سینمایی. این فیلم میتواند از نظر محتوا، ارزشمند شناخته شود، ولی نداشتن دید سینمایی باعث کم شدن توجه سینمادوستان جدی به آن خواهد بود.
● تازه سرباز(The Recruit)
▪ ژانر: هیجان، حادثه
▪ زمان: ۱۰۵ دقیقه
▪ اولین نمایش عمومی: ۳۱ ژانویه ۲۰۰۳
▪ نویسندگان فیلمنامه: راجر تون، کرت ویمر، آلیوا گلدسمن و میچ گلیدز
▪ کارگردان: راجر دانلدسون
▪ مدیر فیلمبرداری: استورات درایبرگ
▪ بازیگران: آلپاچینو (والتر برک)، کالین فارل (جیمز کلیتون)، بریجت مویناهان (لیلا)، گابریل مچ (زاک داوسن) و کنت میچل
(آلن).
▪ محصول: ۲۰۰۳ امریکا.
▪ خلاصه داستان:
جیمز کلیتون یکی از جوانان بسیار باهوش امریکاست. والتر برک ــ جاسوس دوجانبه چین ــ او را برای تمرینات سخت آمادهسازی سیا انتخاب میکند. کلیتون طی تمرینات سختی که توسط گروه خاص و در مکان خاصی انجام میشود، موفقیتهایی کسب میکند.
دختر فرانسوی ــ الجزایری به نام لیلا او را در این آموزش همراهی میکند. این دو دلباخته هم میشوند ولی به دلیل کار سخت سیاسی این حس را پنهان نگه میدارند. برک، کلیتون را برعلیه لیلا میشوراند و لیلا را جاسوس دوجانبهای معرفی میکند. کلیتون به دستور برک با لیلا وارد ماجراهای عاشقانهای میشود تا از کل واقعیت باخبر شود.
کلیتون به دلیل هوش و تیزبینی خاص خود، واقعیت امر را میفهمد و به پاک بودن لیلا پی میبرد. برک توسط نیروهای سیا تیرباران میشود.
((تازه سرباز)) در نشان دادن دنیای مخوف و کثیف سیا تاحدودی موفق است. هیچگونه اعتمادی به آن فضای سنگین سیاسی نیست. کارگردان داستان فیلمش را بد تعریف نمیکند ولی برای نشان دادن سیاهی عجیب سیا، از بازیگران پرقدرت خود سود میجوید.
کار اصلی را آلپاچینو انجام میدهد. هرچند پاچینو دیگر در این نوع نقشها کلیشه شناختهشدهای است ولی تا اطلاع ثانوی هیچکس نمیتواند بهتر از او ایفاگر شخصیتهای سیاه دوسویه باشد (رابرت دنیرو تنها کسی است که همپای پاچینو در این نوع نقشها کلیشه است و البته هنوز این دو بهترین انتخابهای فیلمسازان هستند.) این فیلم براساس زندگی واقعی یکی از افسران سیا به نام هارولد نیکلسون ساخته شده که در طی سالهای ۹۶ــ۱۹۹۴ جاسوس دوجانبه روسیه بوده است. (در فیلم به جای کشور روسیه، کشور چین انتخاب شده است.) شخصیت زن فیلم ــ لیلا ــ جذاب است و به دلیل دورگه بودن با لهجه خاصی صحبت میکند. اما در جایی از فیلم او با یکی دیگر از جوانان تازهوارد به زبان فارسی صحبت میکند. در طول فیلم بیننده متوجه میشود که هیچکدام از آنان فارسیزبان نیستند اما متوجه نمیشود چرا لیلا با زبان فارسی حرف میزند. البته فیلمساز چنان بدسلیقگیای به خرج داده است که برای بینندگان فارسیزبان، مکالمه آن دو، به هیچ عنوان قابل فهم نیست بلکه کلیتون است که به این موضوع اشاره میکند. راجر ابرت منتقد، درباره فیلم مینویسد:
((تازه سرباز فیلمی است که میتوانید به مبل راحتی خود تکیه دهید و آن را تماشا کنید و حتی لذت ببرید، تا وقتی که این اشتباه را مرتکب نشده و زیاد فکر نکردهاید.))
● سولاریس(Solaris)
▪ کارگردان: استیون سودربرگ
▪ نویسنده فیلمنامه: استیون سودربرگ براساس رمانی نوشته استانیسلاولم
▪ مدیر فیلمبرداری: استیون سودربرگ
▪ موسیقی: کلیف مارتینز
▪ بازیگران: جرج کلونی (کریس کلوین)، ناتاشامک الهون (ریا کلوین)، جرمی دیویس (سنو)، ویولا دیویس (دکتر گوردن)،
▪ اولریخ توکر (گیباریان)
▪ ژانر: علمی / تخیلی، فانتزی، هیجان، درام
▪ اولین اکران عمومی: ۲۷ نوامبر، ۲۰۰۲
▪ محصول: ۲۰۰۲ آمریکا / ۹۵ دقیقه
● خلاصه داستان:
روانشناسی به نام کریس کلوین به محض رسیدن به سیاره سولاریس، درمییابد که فرمانده اعزامی این سیاره بهطور اسرارآمیزی مرده است. بهتدریج اتفاقات عجیب دیگری برای کلوین رخ میدهد. او با دو تن از کارکنان سیاره آشنا میشود: سنو و دکتر گوردن. یکی از اتفاقات غریبی که برای روانشناس پریشانحال میافتد، ظاهر شدن همسر اوست که ده سال قبل خودکشی کرده است.
Oآخرین ساخته استیون سودربرگ براساس رمان موفق استانیسلاولم ساخته شده است. سولاریس یکی از رمانهای علمی /تخیلی موفق دهه هفتاد است که فیلمساز روسی، آندرهی تارکوفسکی آن را در سال ۱۹۷۲ به فیلم برگرداند. البته به نظر میرسد اقتباس تارکوفسکی موفقتر از اقتباس اخیر از این رمان باشد.
فیلم سودربرگ بیشتر از آنکه علمی / تخیلی باشد، رمانس است که البته این موضوع به نوبه خود هیچ ایرادی ندارد. مکان فیلمبرداریشده یعنی داخل سیاره سولاریس، تنها نشانه وجود ژانر علمی / تخیلی است و محتوای کلی عاشقانه است. هیچ اثری از جلوههای ویژه و میخکوبکننده فیلمهای فضایی در ((سولاریس)) جدید نیز (مثل ((سولاریس)) سال ۱۹۷۲) یافت نمیشود. طبق معمول، کارگردانی سودربرگ بینقص است و بهراحتی میتواند بیننده کنجکاو خود را جلب کند. به نظر میرسد فیلمساز در تلاش رسیدن به ژانر علمی / تخیلی کوبریکی در فیلم باارزش ((۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی)) (۱۹۶۸) بوده است. فضایی بدون تحرک، بدون جلوههای چشمگیر بصری نوع هالیوودی، ساده و در عین حال بامحتوای محکم. حتی صدای آمبیانس محیط، که فضای خارج از خلا را به یاد میآورد، برگرفته از شاهکار استنلی کوبریک است.
شخصیت ریا بسیار رویاگونه نشان داده شده است. بیننده به هیچ عنوان از ظاهر شدن او تعجب نمیکند و مثل کریس کلوین آشفته نمیشود. صحنههای مربوط به آشنایی و روابط کلوین و همسرش آنقدر رویایی نشان داده میشود که گاه به نظر میرسد شاید بهطور کامل خیالات کلوین بیش نبوده است.
نوع معرفی و نشان دادن ریا او را هم برای بیننده و هم برای کلوین دستنیافتنی میکند. این امر علاوه بر کارگردانی، از بازی خوب ناتاشا مک الهون هم ناشی میشود. مارتینز با موسیقی وهمآلود و خاص خود، ارزش فیلم را بالا میبرد. موسیقی کاملا فضاسازی میکند و معمایی در دل داستان میگنجد که شخصیت اصلی به دنبال آن در حرکت است.
این موسیقی همچنین دنیای متافیزیکی و همیشه رازآلود فیلم را حفظ میکند. لایت موتیفهایی که سودربرگ برای جدا کردن سکانسهایش استفاده کرده است، هم در کل ساختار فیلم جا دارد و هم بهتنهایی ارزشمند است. فضای خالی از خلا و دنیای دیگر با گرافیکهای رنگین فضایی مشخص میشوند و نمای آخر سکانس رو به پایان با دیزالو به این لایت موتیف درخشان کات میشود.
● ساعت ۲۵
▪ ژانر: جنایی، گنگستری و درام
▪ زمان: ۱۳۴ دقیقه
▪ اولین نمایش عمومی: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۲
▪ کارگردان: اسپایک لی
▪ نویسنده فیلمنامه: دیوید بنوف براساس داستانی نوشته خودش
▪ مدیر فیلمبرداری: ردریگو پریتو
▪ سازنده موسیقی متن: ترنس بلنچارد
▪ بازیگران: ادوارد نورتن (مونتی بروگن)، بری پپر (فرانک)، فیلیپ سیمر هافمر (جاکوب الینسکی)، رزاریو داوسن (ریچل) و برایان کاکس (پدر مونتی) و آنا پاکوئین (مری).
▪ محصول: ۲۰۰۲ امریکا
▪ خلاصه داستان:
جوانی به نام مونتی بروگن به دلیل قاچاق مواد مخدر ــ که متهم اصلی او نیست و جور دیگران را میکشد . به هفت سال حبس محکوم میشود. این جوان با دوستانش آخرین روز آزادی خود را (قبل از شروع حکم محکومیت) جشن میگیرد. صبح روز بعد پدرش او را به زندان میبرد.
((ساعت ۲۵)) براساس داستانی نوشته ((دیوید بنوف)) ساخته شده است و اسپایک لی یکی از کارگردانان مطرح و معترض سینمای امریکاست. اعتراض سرسخت این فیلمساز سیاهپوست بهروشنی در نماهای خشن فیلم دیده میشود. ((ساعت ۲۵)) بهروشنی یادآور فیلم جسورانه و متفاوت ((مرثیهای برای یک رویا)) است. تمام فیلم در یک روز اتفاق میافتد و روابط تنگاتنگ شخصیتهای پیچیده فیلم، موضوع اصلی است. فرم ساختاری ((ساعت ۲۵)) بر محتوایش غلبه دارد و به نظر میرسد کارگردان برای نشان دادن ساختار و دکوپاژی متفاوت بسیار کوشیده است. جامپکاتهای بهموقع، حرکتهای سریع دوربین، تکنیک دوربین روی دست، فلو و فوکوسهای جالب، همه از کارگردانی فکرشده سازندهاش نشات میگیرد. هرچند فیلم بسیار شبیه ((مرثیهای برای یک رویا)) است ولی به نظر نمیرسد وجه تشابه این دو فیلم آزاردهنده باشد.
فیلم داستان مشخصی را دنبال نمیکند و این میتواند همان اعتراض صریح لی به وضعیت داستانگویی سینمای روز هالیوود باشد که بسیاری از فیلمسازان آمریکا، امروز در مقابل این جریان فیلم میسازند. بازی ادوارد نورتن اگرچه یادآور دو بازی قبلی او در فیلمهای ))باشگاه مشتزنی)) و ((تاریخ مجهول امریکا)) است، ولی همچنان قابل قبول و دوستداشتنی است. او میتواند جانشین خوبی برای بازیگرانی مثل رابرت دنیرو شود. نگاههای مرموز و پرسوال و نوع بازی ظریف این دو بازیگر آنقدر شبیه هم است که تماشای یکی، بیننده را یاد دیگری میاندازد.
● باجه تلفن(Phone Booth)
▪ گارینه نظریان
▪ کارگردان: جوئل شوماخر
▪ نویسنده فیلمنامه: لری کوهن
▪ موسیقی متن: هری گرگسون ــ ویلیامز
▪ مدیر فیلمبرداری: متیو لیباتیک
▪ تدوین: مارک استیونس
▪ بازیگران: کالین فارل (ستوارت شپرد)، کیفر ساترلند (تلفنکننده)، فارست ویتاکر (کاپیتان اد ریمی)، رادا میچل (کلی شپرد)، کتی هولمز (پم).
▪ محصول ۲۰۰۲، امریکا، ۸۱ دقیقه.
▪ ژانر: تریلر، درام
▪ اولین نمایش عمومی: چهارم آوریل ۲۰۰۳
▪ حضور جشنوارهای: حضور در جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو (دهم سپتامبر ۲۰۰۲)
▪ خلاصه داستان:
ستوارت شپرد مدیر تبلیغاتی اهل نیویورک در کار خود بسیار موفق است. ستو متاهل، پس از سامان دادن چند برنامه کاری و قول و قرارهایش، طبق روال هر روز برای تماس با دوست خود، پم از باجه تلفن استفاده میکند. (ستوارت برای اینکه همسرش، کلی از رابطه مخفیانهاش با زن دیگری مطلع نشود، هیچگاه با تلفن همراه خود با پم تماس نمیگیرد). پس از اتمام مکالمه ستو و پم، تلفن درون باجه زنگ میزند و ستو گوشی را برمیدارد و صدای مردی ناشناس شنیده میشود که از همه جریانات زندگی ستو باخبر است. او به ستو میگوید اگر تلفن را قطع کند، کشته خواهد شد و برای اثبات این موضوع، مردی را که به ستو برای اشغال باجه اعتراض میکند، میکشد و با کشته شدن آن مرد، پلیس و بالاخره همسر و دوست ستو از راه میرسند. مرد ناشناس به ستو اصرار میکند تا به همه گناهان خود در مقابل چشمان دیگران اعتراف کند.
همزمان با اصابت تیر به ستو، پلیس، مقتولی را به عنوان متهم پیدا میکند و به ماجرا خاتمه میدهد، ولی آن مرد ناشناس هنوز زنده است و پلیس مقتول را به اشتباه متهم شناخته است.
پس از ساخته شدن ((مرثیهای برای یک رویا)) (درن آرونوسکی)، انقلابی در میان کارگردانان صاحب سبک امریکا، که سالها در مدل خود کلیشه شده بودند، رخ داد. اسپایک لی ((ساعت ۲۵)) را میسازد و جوئل شوماخر، ((باجه تلفن)) را. هر دوی این فیلمسازان، آگاهانه یا ناآگاهانه، از ((مرثیهای برای یک رویا)) نمونهبرداری میکنند. اگرچه موفق میشوند نظر تماشاگران و منتقدان را جلب نمایند، ولی نمیتوانند جاپای آرونوسکی جوان و کمتجربهتر بگذارند. زوم کردن روی این دو فیلمساز قدیمیتر، به دلیل رویکرد جدیدشان به فرم بیان سینمایی است و این به نوبه خود اهمیت فراوانی دارد. حال ((باجه تلفن)) بدون مقایسه با فیلم سرگروه خود (مرثیهای برای یک رویا) ارزش دیدن چندین باره را دارد.
حرکتهای دوربین روی دست فوقالعاده فیلم، ((زوم یک)) و ((زوم این))های شکارکننده که به فیلمهای مستند خبری / گزارشی نزدیک میشود، بازیهای ساده و قابل باور بدون اغراق، دیالوگهای روان و کاملا نیویورکی (داستان در نیویورک رخ میدهد.) و مهمترین نکته فیلم، تقسیم کادر فیلم به چند قسمت است. اتفاقاتی که بهطور موازی در داستان رخ میدهد، هر کدام با زاویه متناسب همزمان نشان داده میشوند. مثلا ستو با پم صحبت میکند و تصویر هر دو را بر یک تصویر همزمان میبینیم و عکسالعملهای شخصیتها به رویکرد دیگری دیدنی است. نمونههای زیاد ــ ولی کمی اضافه ــ در فیلم دیده میشود و این نوع دکوپاژ کل فرم ساختاری فیلم را بنا نموده است.
گارینه نظریان
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست