پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
بحران مخاطب و شعر امروز ایران
الف) اشتیاق طبقههای گوناگون مردم ایران به شعر و شاعری و افزایش عرضه و تقاضا در این بازار، موجب افزایش تولید شعر شده است. در نگاه نخست، این پدیده، پدیدهای خوشایند به نظر میرسد. امّا در همین بازار شلوغپسند شعر، خود شعر، بیش از هر چیز دیگر دچار بحران شده است:
بیشتر مخاطبان عمومی، دریافت مناسبی از شعر، به عنوان یک اثر هنری ندارند. اینان از شعر دریافتها، مطالبات و توقعاتی دارند که حاصل نهایی آن کنار زدن عصارهِ هنری شعر و راضی بودن به مضامین سیاسی، اجتماعی، عرفانی، اخلاقی و... است. این خوانندگان و شنوندگان، گویندگانی را میپسندند که مطابق سلیقه و دریافت آنها شعر بسازند. شعری که بتواند از نظر سیاسی یا اجتماعی یا اخلاقی یا مانند آن، آنها را راضی کند.
از آن سوی دیگر هم بسیاری از شاعران امروز، نگران از دست دادن همین مخاطبان عمومی هستند و دغدغهِ حفظ چنین مخاطبانی، روز به روز، بخش مهمی از شعر ما را از نظر عنصر اساسی، یعنی عنصر هنری لاغر و ضعیف میکند.
ب) گونهای دیگر از شعر امروز ایران به دنبال شرایط تازه جهانی و پدید آمدن نظریههای نوین ادبی، بدون توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران، آفریده میشود.
در هم شکستن برخی از اصول مدرنیته و پدیدار شدن نظریههای پسامدرنیسم در دهههای اخیر، بخشی از شعر پیشرو غرب را نیز زیر تأثیر خود درآورد. و گونههای دیگر از شعر در آنجا پدید آمد که نموداری از شرایط اجتماعی جامعهِ غرب است.
اشتیاق برخی از شاعران جوان ما به نوجویی و نوآوری در شعر امروز ایران تا به حدی است که آنها را به پیروی و تقلید سادهانگارانهِ نظریههای نوین ادبی غرب واداشته و موجب پدیدآمدن گونهای از شعر فارسی در دههِ اخیر شده است.
هر چند این گونه از شعر، امکانات تازهای را -- بویژه در حوزهِ زبان -- در شعر فارسی یادآوری میکند و این امکانات پیشنهادی در نهایت، به تازه شدن شعر امروز کمک شایانی میکند، اما بیتوجهی به شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران و مخاطبستیزی بخشی از این سرودهها، آنها را با بحرانی دیگر مواجه ساخته است.
● شعر امروز
شعر امروز ما و نقد آن، دچار سردرگمی غریبی شده است. بخشی از این آشفتگی در پیوند با مخاطبان شعر امروز است. این سردرگمی را میتوان از زاویههای مختلف نگاه کرد. من بدون اینکه بخواهم برای این سردرگمی و آشفته حالی نسخهای بپیچم، میخواهم دوربین نگاهم را در یک زاویه مستقر کنم و همراه شما این آشفته حالی را تماشا کنم. در ادامهِ نگاه، محل دوربین را عوض میکنیم و یک بار از زاویهای مخالف زاویهِ پیشین به تماشا مینشینیم:
شیفتگی مردم ایران به شعر و شاعری، تا حدی است که در سراسر دنیا این مردم به مردمی شعر دوست و شاعرپیشه نام برآوردهاند. اشتیاق به تولید و مصرف شعر، ویژگی فراگیری است که در همهِ لایههای اجتماع ما وجود دارد، از یک خانهدار ساده و کارمند معمولی تا راننده و کارگر و دانشگاهی و بازرگان و هنرمند و همه و همه در کشور ما هوادار شعر و شاعری و مصرفکنندهِ همیشگی شعرند. اشتیاق طبقههای گوناگون مردم ایران به شعر و شاعری و افزایش عرضه و تقاضا در این بازار، موجب افزایش تولید شعر شده است. این پدیده، در نگاه نخست، خود را پدیدهای پسندیده و خوشایند نشان میدهد؛ میتوان سرخوشانه گفت: <چه بهتر از این که همه مردم ما در این روزگاران تلخ اهل شعر و هنر و ادبیاتند> و سرافرازانه بدین ویژگی بالید. امّا این تنها یک روی سکه است. زیرا در همین بازار شلوغپسند شعر، خود شعر بیش از هر چیز دیگر گرفتار بحران شده است و چنانچه با درنگ بیشتر جست و جوگرانه، دوربین را روی خود شعر <زوم> کنیم، به سادگی میبینیم که چگونه این موجود محبوب در ازدحام هواخواهان و خواستاران خود دچار آسیب جدی شده است.
به شعرهایی که در <شب شعرها> خوانده میشود و با اقبال عمومی مردم رو به رو میگردد نگاه کنید. به چیزهایی که به نام شعر در صفحهِ خیلی از روزنامهها چاپ میشود و بسیاری هم آنها را میپسندند، نگاه کنید. بیشتر خوانندگان عمومی دریافت مناسبی از شعر، به عنوان یک اثر هنری ندارند. اینان از شعر دریافتها، مطالبات و توقعاتی دارند که نتیجهِ نهایی آن کنار زدن عصارهِ هنری شعر و راضی بودن به مضامین سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، عرفانی و... است. این خوانندگان و شنوندگان، آن گویندگانی را میپسندند که مطابق میل، سلیقه و دریافت آنها شعر بسازند. شعری که بتواند از نظر سیاسی آنها را ارضا کند، شعری که بتواند از نظر اجتماعی آنها را اقناع کند، شعری که بتواند از نظر اخلاقی آنها را راضی کند و...
از آن سوی دیگر هم بسیاری از شاعران امروز، نگران از دست دادن همین مخاطبان عمومی هستند و دغدغهِ حفظ چنین مخاطبانی روز به روز بخش مهمی از شعر ما را از نظر عنصر اساسی، یعنی عنصر شعری و هنری لاغر و ضعیف میکند. چون این دسته از شاعران در همین نشئگی و خماری که از پسند مردم و <به به> و <چهچه> آنها نصیبشان شده -- به سفارش غیرمستقیم مخاطبانشان -- تولیداتی را روانهِ بازار میکنند که از نظر کیفی و هنری کمترین بهره را دارد.
این گونه است که شعر به معنی واقعی بازاری میشود.
ممکن است گروهی، برخلاف من، گمان کنند که این خرد جمعی و پسند عمومی، خود، دلیل مناسبی برای شایستگی و اصالت این گونه از آثار هنری است. اما در باور من هرگز چنین نیست؛ زیرا میبینیم همین ذائقهِ عمومی، امروزه مثلاً به سریالهای تلویزیونی و فیلمهایی علاقه نشان میدهد که کمترین برجستگی هنری ندارند و تنها برای سرگرمی آنها ساخته شدهاند. آیا اینک که در کشور ما، فروش فرش ماشینی بسیار بیشتر از فرش دست باف است، دلیل بر اصالت و شایستگی آن است؟! یا به قدرت خرید مردم مربوط است. همچنان که در آثار هنری به قدرت دریافت آنها مربوط میشود.
عادتهای ذهنی از آفتهای خطرناک شناخت هستند. و همواره همچون غباری در مسیر تماشای آدمی ایستادهاند.(۱) امروزه حتی بسیاری از تحصیلکردگان دانشگاهی ما در رشته ادبیات فارسی هم از تربیتشدگان نظام کهنهِ آموزشی هستند و به دلیل عادتهای ذهنی، همیشه خریدار شعر آشنا و سنتی خودشان هستند. به راستی که زیستن در گذشته و گرفتار ماندن در عادتهای مألوف، بدترین نوع زیستن است.
تحولات دنیای معاصر، حاکمیت شگفتانگیز تکنولوژی ارتباطات، کامپیوتر، اینترنت و ماهواره، شکستن بسیاری قطعیتها و بیاعتباری اسناد و... ما را وادار میکند که به گونهای دیگر بیندیشیم، به گونهای دیگر ببینیم و به گونهای دیگر بگوییم.
جامعهِ سنتی ما جامعهای بسته بود، جامعهِ فرمانروایی و فرمانپذیری بود جامعهای ذهنیتگرا بود و زیباشناسی ویژهِ خود را داشت. امروزه امّا ما در حال رها شدن از آن ساختارها و بافتارها هستیم. جامعهِ امروز ما میخواهد جامعهِ گفت و گو باشد، جامعهِ چند صدایی باشد، باید نگاهش را تغییر دهد. ما ادبیات گذشتهمان را هم باید از نو بکاویم، بهتر است متون سنتی را نوخوانی کنیم. شاید فردوسی و حافظ و سعدی را هم که گاهی دچار سنگ شدگی مقدس میشوند نجات دهیم.
شرایط تازهِ جهانی، زبانی دیگر از ما میطلبد و این گونه است که شعری دیگر با شیوهای دیگر در جامعهِ ما زاده میشود. البته ما نباید به این پدیده تازه وارد با چشمی پر از سوءظن نگاه کنیم. شاعر گذشته به دنبال پاسخ گفتن به پرسشها و نشان دادن راه و ارشاد و هدایت بود. در حالی که شاعر امروز به جای پاسخ گویی به دنبال پرسشگری است. او میخواهد با سؤالهای پی در پی تنور پرسشگری را برافروزد و روشن نگه دارد. در حالی که عادتهای سنتی از شعر توقع دارند آنها را هدایت کند، به پرسشهای آنها پاسخ بگوید و به آنها آرامش دهد.
در گونهای از شعر امروز امکانات، ظرفیتها و قابلیتهای تازهای در میدان شعر عرضه شده است: کارکردهای زبانی و زبانورزی، فرمهای تازه، متنگرایی، امکانات روایی نهفته در زبان، روی آوری به پدیدههای عینی و... از امکاناتی هستند که میتوانند شعر امروز ما را به کمال برسانند.
یکی از شاعران معاصر ویژگیهای نوشعر پیشرو امروز را این گونه برشمرده است:
▪ لحن مجادلهآمیز و لزوماً خطابی، جای خود را به لحنی مکالمهآمیز داده است.
▪ پرتو معناهای گوناگون و گریزان از محوریتی خاص، سلطهِ معنایی مشخص (تک معنایی -- پیامآوری) را کمرنگ کرده است.
▪ بیان مفهومی جای خود را به تجسم عینیتهای ملموس سپرده است.
▪ زبانورزی، بدان گونه که <شعر از واژگان ساخته میشود نه از تصویر) جای تصویر محوری و نمادگراییهای دال و مدلولی را گرفته است.
▪ مفاهیم گفتاری به جای بلاغت نوشتاری، بینش تکثرگرا به جای نگاه تقابلی، اشراق به جای اخطار، انسجام متناقض به جای وحدت ارگانیک، پرسشانگیزی به جای پاسخهای قاطع، انفصالهای غیر علّی به جای اتصالهای علّی، تضاد و چند پارچگی به جای نگرهای مسطح و یکدست، مهرورزی به جای مسؤولیتپذیریهای رسمی و... نشسته است.>(۲)
همین گونه از تفاوتهاست که باعث میشود خوانندگان سنتی، شعرهایی را که با شیوههای تازه سروده میشود، دریافت نکنند.
<اکنون شعر روشنفکری و شعر مردم در ایران از هم جداست. شاعران به شعر پیچیدهتر و مردم به شعر شعرای دهههای پیش روی آوردهاند. آیا مردم و شاعران، در نظام زیباییشناسی پیشرفتهِ دیگری یکدیگر را دیدار خواهند کرد؟>(۳)
یکی دیگر از شاعران معاصر در پاسخ به این پرسش که <شعر دههِ هفتاد چه پیشنهادهایی برای گسترش و تنوعبخشی به شعر امروز ایران داشت؟> گفته است:
در دو بعد میتوان این پیشنهادها را بررسی کرد یکی به لحاظ محتوایی و دیگر از جنبهِ فرمیک. گو اینکه در عمل، این دو از هم تفکیکناپذیرند... شعرهای موفق و پیشرو دههِ هفتاد، از موضوعها و مفاهیم مجرد و عام، مثل عشق و مرگ و سعادت و تیرهبختی و... نجات یافت. و خلاف سنت هزار ساله در شعر فارسی، کوشید بدون بهرهگیری از این واسطههای ذهنی و ادبی، با رویکرد به پدیدههای عینی و ملموس زندگی شهری امروز، به شعری متفاوت برسد... اما شعر دههِ هفتاد به همین اندازه و شاید هم شدیدتر، الگوهای ساختاری و زیباشناختی شعر فارسی را عوض کرد و تغییر داد. اگر تا همین یکی دو دههِ پیش، شعر مرکزگرا، فرم هندسی بسته، زبان به غایت ادبی و فخیم و شیوا امتیازی برای شعر شمرده میشد (و البته به حق، چون در هر حال میبایست این تجربهها و فرمها را ابتدا پدید میآوردیم و سپس از آنها فراروی میکردیم). در شعر امروز با این الگوها بعید به نظر میرسد بشود بههم ریختگی زندگی، بییقینی فکری و حتی حسی و عاطفی خودمان را بیان کنیم... شگردهای شعری تازه و بدیعی که این سالها در کار شاعران عمل میکند، علاوه بر گوناگونی، از چنان بدعتی برخوردار است که سالها وقت میبرد تا منتقدان ادبی اغلب کندذهن و بیشهامت ما بتوانند آن را شناسایی و دستهبندی کنند... این شعر شعری چند بعدی و متعلق به عصر فراصنعتی و دنیای ماهوارهای و رایانهای است، نه جهان بسته و خودمحور اسطورهای(۴>)
اینک بنا بر قولی که در آغاز این گفتار داده بودم جای دوربین نگاه را عوض میکنم و از زاویهای دیگر به شعر امروز نگاه میکنیم:
وسایل تازهِ ارتباط جمعی در دنیای غرب و شرق با مدرنترین ابزار خود به شدت سرسامآوری در حال گسترش است و مرزها را از میان برمیدارد تا کرهِ زمین را به دهکدهای کوچک تبدیل کند. تازهترین نظریهها در همهِ علوم و فنون به سادگی در کمترین زمان، با ابزارهای تازه، به همهِ خانهها راه مییابند و مردم از آنها آگاه میشوند.
این رویداد در کشور ما هم جاری است. با آنکه هنوز بسیاری از ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اداری کشور ما همچنان سنتی باقی مانده است، وسایل ارتباط جمعی تا دورترین روستاهای ما هم نفوذ کرده است.
از روستای دورافتادهای میگذشتم. زنی میان سال در حال دوشیدن شیر گاو بود. دختری حدود ده ساله ناگهان از اتاق بیرون پرید و گفت: <نه نه! نه نه !بیاNITV شروع شد.>
شایستهِ یادآوری است که شرایط تازهِ در جامعهِ فراصنعتی با درهم شکستن برخی از اصول مدرنیته و پدیدار شدن نظریههای پسامدرنیزم در دهههای اخیر، بخشی از شعر پیشرو غرب را نیز زیر تأثیر خود درآورد و گونهای دیگر از هنر، شعر و نظریههای نوین ادبی را پدید آورد که نموداری از شرایط اجتماعی غرب است. این نظریههای نوین -- بویژه از طریق ترجمه -- به جامعهِ ادبی ایران هم راه یافته است.
اشتیاق برخی از شاعران جوان ما به نوجویی و نوآوری در شعر امروز ایران تا به حدی است که آنها را به پیروی و تقلید سادهانگارانهِ نظریههای نوین ادبی غرب واداشته و موجب پدید آمدن گونهای از شعر فارسی در سالهای اخیر شده است.
در حوزهِ شعر، امروزه همهِ شاخصها و معیارهای گذشته به هم ریخته است. هر کس هر گونهای که میخواهد سخن میگوید. به نظر برخی افراد برای آشناییزدایی، هر چیز آشنا را باید درهم شکست. برای ساخت الگوهای تازه هر الگویی را باید به هم ریخت. برخی از نظریههای نوین ادبی هم که ظاهراً -- بنا به دریافت برخی از افراد -- سفارش میکنند که: <معنا را بیرون بریزید و شعر را از دست معنا نجات دهید.> بسیاری از منتقدان امروز هم که از ترس اتهام سنتی بودن جرا‡ت انتقاد و ایراد از این گونه سرودههایی که خود را پیشرو میخوانند، ندارند. عجب میدان مناسبی است برای تاختن و جولان دادن. به راحتی میتوان وارد این میدان شد. هر هذیانی را به اسم شعر عرضه کرد و هر کس هم نفهمید به او انگ سنتی زد که: <فلانی! ذهن شما عادت به سنت دارد و دریافت این گونه اشعار نیاز به درک دیگری دارد! این شعرها پست مدرن هستند و برای فهم آنها باید ذهن از مرحلهِ مدرنیته به مرحلهِ پستمدرنیته جهش کند...>!
دکتر کاووس حسن لی
منبع : واحد مرکزی خبر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست