پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مروری بر زندگی و شهادت دکتر عزت ‌الملوک کاووسی


مروری بر زندگی و شهادت دکتر عزت ‌الملوک کاووسی
● هدف خدا بود و بس
برآنیم از لابه‌لای سخنان یاران و همکلاسی‌های شهید کاووسی برگی از حوادث روزگار پیروزی انقلاب را در دانشکده پزشکی ورق بزنیم و به یاد آوریم چگونه خداوند در لحظه‌های دشوار یاور بندگان خود بوده است و از خود بپرسیم چقدر از معیار شهدا یعنی «کار خالصانه فقط برای خدا» فاصله گرفته‌ایم. شهید عزت‌الملوک کاووسی، فرشته‌ای در لباس بشر بود. این دوشیزه معصوم، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران بوده که بنا به گفته یکی از استادانش - آقای دکتر مصطفوی – حتی یک نوبت هم غیبت نداشت و در امتحانات در بین ۲۱ نفر مقام اول را به دست آورد. وی در غوغای انقلاب برای نجات مجروحان سر از پا نمی‌شناخت. او هنگامی که یکی از مجروحان را داخل آمبولانس می‌گذاشت، در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ مورد اصابت گلوله قرار گرفت و چون قطره‌ای به دریای شهیدان پیوست و سپس در آرامگاهش در صحن بیمارستان امام‌خمینی در مقابل مرکز تصویربرداری برای همیشه خفت.
شهید عزت‌الملوک کاووسی در سال ۱۳۳۷ در مشهد به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی همراه خانواده به تهران آمد و در دبیرستان‌های دکتر فاطمه سیاح، کاخ و هدف تحصیل کرد. بعد از گرفتن دیپلم، در کنکور شرکت کرده و سال ۱۳۵۶ در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد. از کودکی پرکار بود و زیاد مطالعه می‌کرد. دوران دبیرستان مطالعات مذهبی او سیر انقلابی گرفت. او برای شناخت اسلام اصیل مطالعه‌ای بنیادی داشت. عشق به محرومان و کمک به بینوایان او را به دور افتاده‌ترین محله‌های شهر می‌کشاند. با کمک هزینه دانشکده و پولی که از خانواده می‌گرفت، امکاناتی را برای محرومان فراهم می‌کرد. وی به زبان انگلیسی و عربی تسلط کامل داشت و کتاب‌های ابوعلی‌سینا را به زبان اصلی (عربی) مطالعه می‌کرد. شهید کاووسی جسم و جان خویش را امانتی گرانبها می‌دانست که خدا چند روزی به او سپرده است و باید سالم و طاهر به او بازگرداند. برای او هدف خدا بود و بس.
با اوج‌گیری انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و بیداری مردم، او دیگر سر از پا نمی‌شناخت. چشمان تیزبینش برق امیدی تازه یافته بود و احساس می‌کرد پیروزی نزدیک است. کلام امام داروی دردهای او و تسلی‌بخش قلبش بود. پس بایدبیدار باشیم که این انتظار شهیدان است.شهید کاووسی با اعتقاد کامل به اندیشه‌ها و راه امام فعالیت را ادامه می‌داد
این گفته دکترمحمدرضا ظفرقندی، استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران در مورد این شهید است. دکتر ظفرقندی ادامه داد : «فضایی که سال ۵۶-۵۵ و سال‌های بعد آن بر فعالیت‌های دانشجویی حاکم بود به دو دسته اصلی اسلامی و غیراسلامی تقسیم می‌شدند. البته گروه‌هایی را نیز رژیم شاه در قالب فعالیت‌های تفریحی سازماندهی کرده بود که کار آنها بیشتر ترویج فرهنگ ضد اسلامی بود. گروه‌های غیراسلامی بیشتر مارکسیست‌ها بودند. گروه‌های اسلامی نیز دو دسته شدند که عده‌ای با فرهنگ التقاطی مارکسیستی همراه بودند. فعالیت‌های اسلامی دانشجویان در قالب کتابخانه اسلامی و کوهنوردی شکل می‌گرفت: شهید کاووسی در چنین فضایی وارد دانشگاه شدند. افراد هم دوره ایشان بودند، دکتر سالاری فرد، دکتر بلورچی و دکتر رضا خاتمی هستند. من اولین باری که ایشان را دیدم، در برنامه کوهنوردی عید سال ۵۷ بود. برنامه عید آن سال برگزاری کوهنوردی در شیر کوه یزد بود. در گذشته ایشان را در کتابخانه اسلامی دیده بودم. ولی از نزدیک با روحیات و پشتکار ایشان در برنامه انجمن اسلامی در عید ۵۷ آشنا شدم. ما بلیت قطار برای دانشجویان گرفته بودیم. حدود ۳۵ تا ۴۰ نفر برای صعود به شیرکوه یزد ثبت‌نام کرده بودند. مسوول برنامه و راهنمای کوه‌پیمایی آقای مهندس حبیب‌الله بی‌طرف بود. ایشان دانشجوی دانشکده فنی بودند ولی چون یزدی بودند و ارتفاعات منطقه را خوب می‌شناختند، به عنوان راهنمای برنامه انتخاب شدند. برنامه بسیار سنگینی بود. برخی از دانشجویان سال اولی هم بودند از جمله شهید کاووسی که آمادگی لازم را نداشتند. این برنامه به مشکلاتی برخورد از جمله سرمای شدید، برف و بوران. خاطرم هست که شهید کاووسی تجهیزات مناسب را به همراه نداشتند. ایشان در برنامه کوه، سختی‌های زیادی کشیدند تا جایی که نزدیک بود پای ایشان یخ بزند. ولی جوانی و اقتضائات آن دوران، مقاومت‌هایی را که انتظار آن می‌رفت، حاصل کرد و تاثیر خودش را گذاشت. ایشان از همان برنامه به عنوان یکی از ارکان ثابت فعالیت‌های اسلامی قرار گرفت. به طور مرتب در فعالیت‌ها شرکت می‌کردند. در انشعاباتی که میان دانشجویان دانشکده صورت گرفت، ایشان از طرف‌داران دیدگاه‌های امام و همراه با مردم بودند. گروه مقابل افرادی بودند که به دیدگاه‌های سازمان مجاهدین خلق وفادار مانده بودند و هرچه به پیروزی انقلاب نزدیک می‌شد، این مقابله شدت می‌گرفت.
یعنی وقتی وارد دانشگاه شدند واقعا شاید ابعاد فعالیت دانشجویی و اصول راهنمایی مبارزه را نمی‌شناخت ولی به دلیل روح پاک و نیت خالص روز به روز اوج گرفت و به این لیاقت رسید که به شهادت برسد. اینها چراغ‌ها و فانوس‌هایی هستند که سیر حرکات اسلامی و انجمن‌ها را روشن می‌کنند. نمی‌توان جدا از این سابقه و هویت اسلامی در قالب انجمن اسلامی فعالیت کرد. اینها مانند چراغ راهنمایی هستند که در همه دوران انجمن‌های اسلامی باید از آن استفاده کنند.»
● بهترین پاداشی که ایشان می‌توانستند بگیرند، شهادت بود
دکتر رضا خاتمی، دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران در مورد این شهید بزرگوار می گوید: «فضای دانشجویان پزشکی آن زمان خیلی متفاوت از دانشجویان دیگر نبود. البته دانشجویان دانشکده فنی و برخی دانشکده‌های دیگر نسبت به دانشجویان پزشکی قدری محوریت و فعالیت بیشتری داشتند و به دلیل حجم زیاد فعالیت‌های درسی دانشجویان پزشکی بالطبع خیلی به اندازه آن دانشجویان فعال نبودند اما به هر حال آنها هم محیط پرشور و نشاط و فعالی را ایجاد کرده بودند و کار می‌کردند. من فکر می‌کنم اگر ما این فضا را ببینیم که به هر حال محیط دانشکده پزشکی بیشتر از دیگر دانشکده‌ها علمی بود، نقش خانم دکتر کاووسی پررنگ و برجسته‌تر می‌شود. در میان همه فعالینی که در دانشکده پزشکی بودند، من تردید ندارم که اگر بخواهیم دو، سه نفر را نام ببریم که محور حرکت‌های اجتماعی‌-سیاسی بودند، یکی از آنها شهید کاووسی است. از این لحاظ من فکر می‌کنم این وضعیت در دانشگاه، منحصر به فرد است. در دانشکده‌های دیگر به طور عمده آقایان محور بودند و فعالیت می‌کردند و این موضوع، برجستگی خاصی داشت که در دانشکده پزشکی یک دانشجوی دختر محور فعالیت‌های جمعی دانشجویی باشد.
حرکت دانشجویی آن زمان فراز و نشیب زیادی داشت. اوایل دانشجویان دور هم بودند ولی بعد از انقلاب یا در اواخر شکل‌گیری انقلاب، خط‌بندی و مرزبندی‌ها شروع شد. خانم دکتر عمر کوتاه و پربرکتش مجال نداد که وارد آن معرکه‌ها بشود. از روحیه‌اش کاملا مشخص بود که کاری را که انجام می‌دهد، براساس باور و اعتقادی است که از درون‌ تبدیل به یقین شده و به همین دلیل من تصاویری که از خانم دکتر در ذهنم هست، این است که در راهی که پیش رفت کمتر تردید به خود‌ راه می‌داد. در حقیقت مصمم بودند و این نشانگر یک باور عمیق و اعتقادی می‌باشد که به یقین رسیده است. در حالی که ما و بقیه دوستان ممکن بود در راهی که داشتیم، تردید کنیم. به همین دلیل بود که یک تا یک و نیم سال از زمان ورود ایشان به دانشگاه (ورودی ۵۶) تا شهادت‌شان طول کشید. خانم دکتر از همان اوایل یکی از چهره‌های بسیار پرتلاش در برنامه‌های دانشجویی و کوهنوردی و کارهای سیاسی و فعالیت‌های صنفی بود و بعد هم که انقلاب پا گرفت و جریان انقلاب در همه کشور و دانشگاه‌ها حاکم شد، باز هم خانم دکتر آن محوریت خود را در جریان‌های سیاسی دانشگاه داشت. الان آنچه در ذهنم است، این است که در برخی اوقات خانم دکتر ترجیح می‌داد که بخشی از فعالیت خود را در بیرون از دانشگاه داشته باشد. کار خود را تنها محدود به محیط روشنفکری و نخبه‌گری دانشگاه نمی‌کردند. شاید از وقتی که انقلاب به کوچه و خیابان کشیده شد، ایشان ترجیح دادند که بخشی از نیرو و انرژی‌ خود را صرف مردم کند. به همین دلیل هم، در تهران بعد از حادثه ۱۷ شهریور ایشان تلاش کرد با محوریت در تشکیل کمیته پزشکی و کمک‌رسانی به مجروحان جریان انقلاب، بخشی از رنجی را که بر دوش مردم است بردارد. در نهایت هم در حادثه‌ای که برای نجات مجروحان رفته بود، شهید شد.
کمیته‌ای در بیرون تشکیل شده بود ولی طبعا کسانی در آن مشغول بودند که با اصول پزشکی و ارتباطات در درون ساختار پزشکی آشنا بودند. آن زمان در سطح بیمارستان امام خمینی فعلی ارتباط محکمی با اورژانس و سایر بخش‌ها وجود داشت اما استفاده از امکانات و آمبولانس‌های آن زمان هم، همه در دست سیستم اداری دولتی شاهنشاهی بود. همین که کسی بیاید و هماهنگی ایجاد کند و از این همه امکانات استفاده کند، تا در خدمت مردم قرار گیرد، خودش انرژی و وقت زیادی را می‌طلبید. اما ویژگی دیگری که خانم دکتر داشت، این بود که با وجود اینکه آدمی جدی، مدیر و قاطع بود اما فقط به مدیریت در کارها بسنده نمی‌کرد. ایشان در کمیته پزشکی محور بودند و وظیفه سنگینی بود که همه موارد را هماهنگ کرده و امکانات را برای کمک به مردمی که در خیابان‌ها تیر می‌خوردند یا زخمی و شهید می‌شدند، بسیج کرد. اما این‌طور نبود که ایشان فقط در یک اتاق در بیمارستان یا دانشگاه بنشینند و مدیریت کنند. خودشان هم پا به پای امدادگران در خیابان‌ها بودند و به طور مستقیم به عنوان عامل اجرایی هم عمل می‌کردند و به لحاظ مدیریت هم این نکته مهم است یعنی یک مدیر باید در کوران امور قرار گیرد.
به هر حال آن عمر کوتاه و پربرکتی که داشتند متاسفانه این اجازه را به کل انقلاب و به خصوص جامعه پزشکی نداد که این سرمایه بزرگ بعدا حداقل در اداره بخش پزشکی کشور استفاده شود. به هر حال بهترین پاداشی که ایشان می‌توانستند بگیرند، شهادت بود که آرزوی افراد بسیاری بود که به آن نرسیدند.»
شهید دکتر کاووسی بیمارستان امام‌خمینی را به نمادی از همراهی با انقلابیون تبدیل کرده بود. این نظر دکتر محمدعلی محققی، دبیر شورای آموزش پزشکی و تخصصی وزارت بهداشت در مورد این شهید است. وی در ادامه افزود: «جامعه دانشگاهی پیش از انقلاب، جامعه‌ای فرهیخته، آگاه، مسوول و دردآشنا بودند. تقریبا تمام دانشگاهیان پیش از پیروزی انقلاب همراهی ضمنی با روند رو به رشد انقلاب داشتند. به‌خصوص هنگام اوج‌گیری انقلاب دانشگاه یک پارچه بود. به عنوان مثال، یکی از همدوره‌ای‌های ما خانم عزت‌الملوک کاووسی بودند. ایشان یکی از دانشجویان فعال انجمن اسلامی بودند. فعالیت‌های ایشان به همراهی سایرین، بیمارستان امام‌خمینی را به نمادی از همراهی با انقلابیون تبدیل کرده بود.
هنگامی که امام‌خمینی عراق را به قصد کویت ترک کردند، دولت کویت ایشان را نپذیرفتند. برای اعتراض به این اقدام، دانشجویان پزشکی تصمیم به تعطیلی کلاس‌های درس گرفتند و در محوطه دانشگاه تظاهرات کردند. پرچم‌دار این حرکت، خانم کاووسی بود. اگر سخنان ایشان به دانشجویانی که کلاس را ترک نمی‌کردند را به یاد آوریم، می‌فهمیم که مسوولیت‌مان چقدر سنگین است. فریاد او این بود که «من متعجبم شما که لااله‌ اله الله گفته‌اید، چگونه حاضر می‌شوید دستور غیر خدا را اجرا کنید.» در این تظاهرات با تلاش این شهید حتی دانشجویان بورسیه ارتش شاهنشاهی نیز شرکت کردند. استادان و بسیاری از مسوولان دانشکده نیز در این تظاهرات همراهی کردند.
منبع : هفته نامه سپید