یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

عوامل گسترش اسلام


عوامل گسترش اسلام
مسئله گسترش سریع اسلام یكی از مسائل مهم تاریخی جهان است كه درباره علل آن بحث و گفتگو می شود...
اسلام از آن جهت كه از سرزمین خودش خارج شد و افقهای دیگری را گشود مانند مسیحیت است . اسلام در جزیرهٔ العرب ظهور كرد و امروز ما می بینیم كه در آسیا , آفریقا , اروپا , آمریكا و در میان نژادهای مختلف دنیا پیروانی دارد و حتی عدد مسلمین گواینكه مسیحیها كوشش می كنند كمتر از آنچه كه هست نشان بدهند و اغلب كتابهای ما آمارشان را از فرنگیها می گرفتند ولی طبق تحقیقی كه در این زمینه به عمل آمده شاید از عدد مسیحیان بیشتر باشد و كمتر نباشد . ولی در اسلام یك خصوصیتی هست از نظر گسترش كه در مسیحیت نیست و آن مسئله سرعت گسترش اسلام است . مسیحیت خیلی كند پیشروی كرده است ولی اسلام فوق العاده سریع پیشروی كرده است چه در سرزمین عربستان و چه در خارج عربستان , چه در آسیا , چه در آفریقا و چه در جاهای دیگر . این مسئله مطرح است كه چرا اسلام این اندازه سریع پیشروی كرد ؟ حتی لامارتین شاعر معروف فرانسوی می گوید : اگر سه چیز را در نظر بگیریم احدی به پایه پیغمبر اسلام نمی رسد . یكی فقدان وسائل مادی : مردی ظهور می كند و دعوتی می كند در حالی كه هیچ نیرو و قدرتی ندارد و حتی نزدیكترین افرادش و خاندان خودش با او به دشمنی بر می خیزند , تك ظهور می كند , هیچ همكار و همدستی ندارد , از خودش شروع می شود , همسرش به او ایمان میآورد , طفلی كه در خانه هست و پسر عموی اوست علی ( ع ) ایمان میآورد , تدریجا افراد دیگر ایمان میآورند آن هم در چه سختیها و مشقتها ! و دیگر , سرعت پیشرفت یا عامل زمان , و سوم بزرگی هدف . اگر اهمیت هدف را با فقدان وسائل و با سرعتی كه با این فقدان وسائل به آن هدف رسیده است در نظر بگیریم , پیغمبر اسلام به گفته لامارتین و درست می گوید در دنیا شبیه و نظیر ندارد . مسیحیت اگر در دنیا نفوذ و پیشرفتی پیدا كرد , بعد از چند صد سال كه از رفع مسیح گذشته بود تا اندازه ای در جهان جایی برای خود پیدا كرد .
● خلق وخوی پیامبر
راجع به علل پیشرفت سریع اسلام , ما به تناسب بحث خودمان كه بحث در سیره نبوی است سخن می گوییم . قرآن این مطلبرا توضیح داده استو تاریخ هم همین مطلب را به وضوح تأیید می كند كه یكی از آن علل و عوامل ( سیره نبوی]( و روش پیغمبر اكرم یعنی خلق و خوی و رفتار و طرز دعوتو تبلیغ پیغمبر اكرم است . البته علل دیگری هم در كار است . خود قرآن كه معجزه پیغمبر است , آن زیبائی قرآن , آن عمق قرآن , آن شورانگیزی قرآن , آن جاذبه قرآن , بدون شك عامل اول است . عامل اول برای نفوذ و توسعه اسلام در هر جا خود قرآن استو محتوای قرآن . ولی از قرآن كه صرف نظر بكنیم , شخصیت رسول اكرم , خلق و خوی رسول اكرم , سیره رسول اكرم , طرز رفتار رسول اكرم , نوع رهبری و مدیریت رسول اكرم عامل دوم نفوذ و توسعه اسلام است و حتی بعد از وفات پیغمبر اكرم هم تاریخ زندگی پیغمبر اكرم یعنی سیره او كه بعد در تاریخ نقل شده است - خود این سیره تاریخی - عامل بزرگی بوده است برای پیشرفت اسلام . آیه ای كه در ابتدای سخنم تلاوت كردم می فرماید :
فبما رحمهٔ من الله لنت لهم .
خدا به پیغمبرش خطاب می كند : ای پیامبر گرامی ! به موجب رحمتالهی به تو , در پرتو لطف خدا تو نسبت به مسلمین اخلاق لین و نرم و بسیار ملایمی داری , نرمش داری , ملایم هستی , روحیه تو روحیه ای است كه با مسلمین همیشه در حال ملایمت و حلم و بردباری و حسن خلق و حسن رفتار و تحمل و عفو و امثال اینها هستی .
و لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك .
اگر این خلق و خوی تو نبود , اگر به جای این اخلاق نرم و ملایم , اخلاق خشن و درشتی داشتی مسلمانان از دور تو پراكنده می شدند , یعنی این اخلاق تو خود یك عاملی است برای جذب مسلمین . این خودش نشان می دهد كه رهبر , مدیر و آنكه مردم را به اسلام دعوت می كند و می خواند یكی از شرائطش این است كه دراخلاق شخصی و فردی نرم و ملایم باشد .
خلق و خویش مانند سخنش و مانند دینش جامع و همه جانبه بود تاریخ , هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد كه در همه ابعاد انسانی در حد كمال و تمام بوده باشد او به راستی انسان كامل بود .
● شیفتگی و دلدادگی اصحاب
صفحات تاریخ صدر اسلام پر استاز این شیفتگیها و دلدادگیها و از این زیبائیها . در همه تاریخ بشر نتوان كسی را یافت كه به اندازه رسول اكرم محبوب و مراد یاران و معاشران و زنان و فرزندانش بوده است و تا این حد از عمق وجدان او را دوست می داشته اند .
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید :
( كسی سخن او ( رسول اكرم](را نمی شنید مگر اینكه محبت او در دلش جای می گرفت و متمایل به او می شد . لهذا قریش مسلمانان را در دوران مكه ( صباهٔ]( ( شیفتگان و دلباختگان ) می نامیدند و می گفتند : نخاف ان یصبو الولید بن المغیرهٔ الی دین محمد یعنی : بیم آن است كه ولید بن المغیرهٔ دل به دین محمد بدهد . ولئن صبا الولید و هو ریحانهٔ قریش لتصبون قریش باجمعها . یعنی : و اگر ولید كه گل سرسبد قریش است دل بدهد تمام قریش بدو دل خواهند سپرد . می گفتند : ( سخنانش جادو است, بیش از شراب مست كننده است]( فرزندان خویش را از نشستن با او نهی می كردند كه مبادا با سخنان و قیافه گیرای خود آنها را جذاب نماید . هر گاه پیغمبر در كنار كعبه در حجر اسماعیل می نشست و با آواز بلند قرآن می خواند و یا خدا را یاد می كرد انگشتهای خویش را در گوشهای خویش فرو می كردند كه نشنوند , مبادا تحتتأثیر جادوی سخنان او قرار گیرند و مجذوب او گردند . جامه های خویش بر سر می كشیدند و چهره خویش را می پوشاندند كه سیمای جذاب او , آنها را نگیرد . لهذا اكثر مردم به مجرد شنیدن سخنش و دیدن قیافه و منظره اش و چشیدن حلاوتالفاظش به اسلام ایمان آوردند]( ۱ ) .
از جمله حقایق تاریخی اسلام كه موجب اعجاب هر بیننده و محقق انسان شناس و جامعه شناس است , انقلابی است كه اسلام در عرب جاهلی به وجود آورد . روی حساب عادی و با ابزار آموزشها و پرورشهای معمولی اصلاح چنین جامعه ای احتیاج به گذشت زمانی بسیار دارد تا نسل كهنه و مأنوس با رذائل منقرض گردد و از نو نسلی جدید پی ریزی شود اما از اثر جذبه ها و كششها نیز نباید غافل بود كه گفتیم همچون زبانه های آتش ریشه سوز مفاسد است.
غالب یاران رسول خدا به آن حضرت سخت عشق می ورزیدند و با مركبعشق بود كه اینهمه راه را در زمانی كوتاه پیمودند و در اندك مدتی جامعه خویش را دگرگون ساختند .
پر و بال ما كمند عشق اوست
موكشانش می كشد تا كوی دوست
من چگونه نور دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس
نور او در یمن و یسر و تحت و فوق
بر سر و برگردنم چون تاج و طوق
(در اینجا به دو نمومه اكتفا می كنیم .درجنگ احد ) عده ای مجروح روی زمین افتاده بودند و از سرنوشت نهائی به كلی بی خبر بودند . یكی از مجروحین سعد بن ربیع بود . دوازده زخم كاری برداشته بود . در این بین یكی از مسلمانان فراری به سعد - در حالی كه روی زمین افتاده بود - رسید و به او گفت شنیده ام پیغمبر كشته شده است .
سعد گفت :
( اگر ممد كشته شده باشد خدای محمد كه كشته نشده است . دین محمد هم باقی است . تو چرا معطلی و از دین خودت دفاع نمی كنی ؟]( !
از آن طرف , رسول اكرم پس از آنكه اصحاب خویش را جمع و جور كرد یك یك اصحاب خود را یاد كرد ببیند كی زنده است و كی مرده ؟ سعد بن ربیع را نیافت . پرسید كیست برود از سعد بن ربیع اطلاع صحیحی برای من بیاورد ؟ یكی از انصار گفت من حاضرم . مرد انصاری وقتی رسید كه رمق مختصری از حیات سعد باقی بود . گفت ای سعد پیغمبر مرا فرستاده كه برایش خبر ببرم كه مرده ای یا زنده ؟ سعد گفت سلام مرا به پیغمبر برسان و بگو سعد از مردگان است , زیرا چند لحظه دیگر بیشتر از عمرش باقی نمانده است . بگو به پیغمبر كه سعد گفت : ( خداوند به تو بهترین پاداشها كه سزاوار یك پیغمبر است بدهد](.
آنگاه خطابكرد به مرد انصاری و گفتیك پیامی هم از طرف من به برادران انصار و سایر یاران پیغمبر ابلاغ كن . بگو سعد می گوید :
( عذری نزد خدا نخواهید داشت اگر به پیغمبر شما آسیبی برسد و شما جان در بدن داشته باشید]( ۲ ) .
نمونه دیگر : مورخین اسلامی یك حادثه معروف تاریخی را در صدر اسلام ( و غزوهٔ الرجیع]( و روز آن حادثه را ( یوم الرجیع]( می نامند . داستانی شنیدنی و دلكش دارد .
عده ای از قبیله ( عضل](و ( قاره](كه ظاهرا با قریش همریشه بوده اند و در نزدیكیهای مكه سكنی داشته اند در سال سوم هجرت به حضور رسول اكرم آمده اظهار داشتند :
( برخی از افراد قبیله ما اسلام اختیار كرده اند . گروهی از مسلمانان را به میان ما بفرست كه معنی دین را به ما بیاموزانند , قرآن را به ما تعلیم دهند و اصول و قوانین اسلام را به ما یاد بدهند
رسول اكرم شش نفر از اصحابخویش را برای این منظور همراه آنها فرستاد و ریاست گروه را بر عهده مردی به نام مرثد بن ابی مرثد و یا مرد دیگری به نام عاصم بن ثابت گذاشت .
فرستادگان رسول خدا همراه آن هیئت كه به مدینه آمده بودند روانه شدند تا در نقطه ای كه محل سكونت قبیله هذیل بود رسیدند و فرود آمدند . یاران رسول خدا بی خبر از همه جا آرمیده بودند كه ناگاه گروهی از قبیله هذیل مانند صاعقه آتشبار با شمشیرهای آهیخته بر سر آنها حمله آوردند . معلوم شد كه هیئتی كه به مدینه آمده بودند از اول قصد خدعه داشته اند و یا به این نقطه كه رسیده اند به طمع افتاده و تغییر روش داده اند . به هر حال معلوم است این افراد با قبیله هذیل ساخته اند و هدف , دستگیری این شش نفر مسلمان است . یاران رسول خدا همین كه از موضوع آگاه شدند به سرعت به طرف اسلحه خویش رفتند و آماده دفاع از خویش گشتند . ولی هذلی ها سوگند یاد كردند كه هدف ما كشتن شما نیست , هدف ما اینست كه شما را تحویل قرشیان در مكه بدهیم و پولی از آنها بگیریم . ما هم اكنون با شما پیمان می بندیم كه شما را نكشیم . سه نفر از اینها و از آن جمله عاصم بن ثابت گفتند ما هرگز ننگ پیمان مشرك را نمی پذیریم , جنگیدند تا كشته شدند . اما سه نفر دیگر به نام زید بن دثنه و خبیب بن عدی و عبدالله بن طارق نرمش نشان دادند و تسلیم شدند.
هذلی ها این سه نفر را با طناب محكم بستند و به طرف مكه روانه شدند . عبدالله بن طارق نزدیك مكه دست خویش را از بند بیرون آورد و دستبه شمشیر برد , اما دشمن مجال نداد با ضرب سنگ او را كشتند . زید و خبیب به مكه برده شدند و در مقابل دو اسیر از هذیل كه در مكه داشتند آنها را فروختند و رفتند .
صفوان بن امیه قرشی , زید را از آن كس كه در اختیارش بود خرید كه به انتقام خون پدرش كه در احد یا بدر كشته شده بود , بكشد . او را برای كشتن به خارج از مكه بردند . مردم قریش جمع شدند كه ناظر جریان باشند . زید را به قربانگاه آوردند . او با قدمهای مردانه اش جلو آمد و كوچكترین تزلزلی به خود راه نداد . ابوسفیان یكی از ناظران معركه بود . فكر كرد از شرائط موجود در این لحظات آخر حیات زید استفاده كند شاید بتواند یك اظهار ندامت و پشیمانی و یا اظهار تنفری نسبت به رسول اكرم از او بیرون كشد . رفت جلو و به زید گفت تو را به خدا سوگند می دهم :
( آیا دوست نداری كه الان محمد به جای تو بود و ما گردن او را می زدیم و تو راحت به نزد زن و فرزندانت می رفتی ؟]( .
زید گفت :
( سوگند به خدا كه من دوست ندارم كه در پای محمد خاری برود و من در خانه ام نزد زن و فرزندم راحت نشسته باشم]( .
دهان ابوسفیان از تعجب بازماند . رو كرد به دیگر قرشیان و گفت:
( به خدا قسم من هرگز ندیدم یاران كسی او را آنقدر دوست بدارند كه یاران محمد , محمد را دوست می دارند]( .
پس از چندی نوبت به خبیب بن عدی رسید . او را نیز برای دار زدن به خارج مكه بردند . در آنجا از جمعیت خواهش كرد اجازه دهند دو ركعت نماز بخواند . اجازه دادند . دو ركعت نماز در كمال خضوع و خشوع و حال خواند . آنگاه خطاب به جمعیت كرد و گفت :
( به خدا قسم اگر نبود كه مورد تهمت قرار می گیرم كه خواهید گفتاز مرگ می ترسد زیاد نماز می خواندم]( .
خبیب را محكم به چوبه دار بستند . در این وقت بود كه آهنگدلنواز خبیب بن عدی با روحانیتی كامل كه همه را تحت تأثیر قرار داد و گروهی از ترس خود را به روی خاكافكندند , شنیده شد كه با خدای خود مناجات می كرد :
( اللهم انا قد بلغنا رسالهٔ رسولك فبلغه الغداهٔ ما یصنع بنا . اللهم احصهم عددا و اقتلهم بددا و لا تغادر منهم احدا]( ( ۳ ) .● قرآن
آنجه به این جامعه نو بنیاد ,روح و وحدت ونشاط داد ,جو جیز بود یكی قرآن و دیگری شخصیت پیامبراكرم (ص). یكی از علل دیگربیشرفت سریع اسلام قرآن كه معجزه پیغمبر است , آن زیبائی قرآن , آن عمق قرآن , آن شورانگیزی قرآن , آن جاذبه قرآن , بدون شك عامل اول است . عامل اول برای نفوذ و توسعه اسلام در هر جا خود قرآن استو محتوای قرآن .
● نرمی در عین صلابت
در مسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود , نرم و ملایم و با گذشت بود , گذشتهای بزرگ و تاریخی اش یكی از علل پیشرفتش بود , اما در مسائل اصولی و عمومی , آنجا كه حریم قانون بود , سختی و صلابتنشان می داد و دیگر جای گذشت نمی دانستپس از فتح مكه و پیروزی بر قریش , تمام بدیهایی كه قریش در طول بیستسال نسبتبه خود او مرتكبشده بودند نادیده گرفت و همه را یكجا بخشید , توبه قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت اما در همان فتح مكه , زنی از بنی مخزوم مرتكب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید خاندان آن زن كه از اشرافقریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می كردند , سختبه تكاپو افتادند كه رسول خدا از اجرای حد صرف نظر كند بعضی از محترمین صحابه را به شفاعت برانگیختند , ولی رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت : چه جای شفاعت است ؟ ! مگر قانون خدا را می توان به خاطر افراد تعطیل كرد ؟
هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانی كرد و گفت :
( اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط كردند و منقرض شدند كه در اجرای قانون خدا تبعیض می كردند , هرگاه یكی از اقویا و زبردستان مرتكبجرم می شد معاف می شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتكب می شد مجازات می گشت سوگند به خدایی كه جانم در دستاوست , در اجرای عدل درباره هیچ كس سستی نمی كنم , هر چند از نزدیكترین خویشاوندان خودم باشد]( ( ۴ ) .
● تربیت هسته اصلی اسلام
پیغمبر در مدت این سیزدهسال چه می كرد ؟ تربیت می كرد , تعلیم می داد , یعنی هسته اصلی اسلام را به وجود میآورد . آن عده ای كه شاید هنگام مهاجرت حدود هزار نفر بودند , عده ای بودند كه با روح اسلام آشنا بودند و اكثریتشان تربیت شان هم تربیت اسلامی بود . شرط اولی یك نهضت وجود یك كادر تعلیمی و تربیتی است كه از یك عده افراد تعلیم داده شده و تربیت شده و آشنا با اصول و هدف و تاكتیك مرام به وجود آمده باشد . اینها را می شود به صورت یك هسته مركزی به وجود آورد و بعد دیگران كه ملحق می شوند شاگردهای اینها باشند و خودشان را با اینها تطبیق بدهند . سر موفقیت اسلام این بود .
● دعوت وتبلغ اسلام
در كار تبلیغ اسلام تحرك داشت به طائف سفر كرد , در ایام حج در میان قبایل می گشت و تبلیغ می كرد , یك بار علی ( علیه السلام ) و بار دیگر معاذبن جبل را به یمن برای تبلیغ فرستاد , مصعب بن عمیر را پیش از آمدن خودش برای تبلیغ مردم مدینه به مدینه فرستاد , گروه فراوانی از یارانش را به حبشه فرستاد آنها ضمن نجاتاز آزار مكیان , اسلام را تبلیغ كردند و زمینه اسلام نجاشی پادشاه حبشه و نیمی از مردم حبشه را فراهم كردند در سال ششم هجری به سران كشورهای جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خویش را به آنها اعلام كرد در حدود صد نامه از او باقی است كه به شخصیتهای مختلف نوشته است و پیامبری خودرااعلام كرد. و او را دعوت به قبول اسلام كردند . نامه ها نوشتند به همه سران بزرگ جهان و رسالت خودشان را به آنها ابلاغ كردند ..., اگر چه بعضی از آنها جواب ندادند ولی بسیاری شان جوابهای بسیار محترمانه و متواضعانه دادند , فرستاده پیغمبر اكرم را احترام كردند , همراه او هدایایی برای حضرت فرستادند و بالاخره جواب مؤدبانه ای دادند . تنها فردی كه بی ادبانه رفتار كرد , خسرو پرویز بود كه نامه حضرت را درید و چون پادشاه یمن دست نشانده ایران , و یمن تحت الحمایهٔ ایران بود , نامه ای نوشت به بازان پادشاه یمن كه این مرد كیست كه در جزیرهٔ العرب پیدا شده و به خود جرأت داده است كه به من نامه .بنویسد و مرا دعوت كند و اسم خودش را قبل از اسم من بنویسد ؟ فورا كسی را می فرستی درباره این مرد تحقیق بكند و او را كت بسته بیاورد به یمن , بعد او را بفرست نزد من تا مجازاتش بكنم , و از این مهملات. او هم نماینده ایران را با یك نماینده از طرف خودش فرستاد مدینه خدمت رسول اكرم و گفت : خسرو چنین نامه ای نوشته است , شما چه جواب می دهید ؟ پیغمبر اكرم اینها را معطل كرد . آمدند برای جواب , فرمود : بسیار خوب , حالا اینجا باشید تا من به شما جواب بدهم . چند روز بعد آمدند . فرمود بعد بیائید . شاید حدود چهل روز اینها را معطل كرد . یك روز آمدند خدمت حضرت گفتند : دیگر ما وظیفه نداریم بیش از این معطل بشویم , تصمیم گرفته ایم برویم , آخرین جوابی كه دارید بدهید . جواب خداوندگار ما خسرو پرویز را چه می دهید ؟ فرمود جوابش این است كه ( دیشب خدای ما شكم خداوندگار شما خسرو پرویز را به دست پسرش شیرویه درید و موضوع از اساس منتفی شد] . وقتی كه برگشتند خبر را به بازان دادند . ( هنوز گزارش نرسیده بود چون از مدائن تا آنجا خیلی فاصله بود ) . بازان گفت : اگر این راست باشد علامت نبوت و پیغمبری این مرد است . صبر می كنیم ببینیم از ایران چه خبر میآید . چند روز گذشت كه فرستاده شیرویه آمد كه خسرو پرویز كشته شد و اكنون من پادشاه این مملكت هستم . راجع به آن مردی كه در عربستان ادعای نبوت و رسالت دارد , تو متعرض نشو . اینجا بود كه زمینه اسلام در یمن پیدا شد . به علاوه در یمن عده زیادی ایرانی بودند . ما در كتاب ( خدمات متقابل اسلام و ایران]( این موضوع را ذكر كرده ایم كه اساسا ایرانیها اولین بار در یمن مسلمان شدند و اسلام ایرانیها از جنبه تبلیغ از یمن آمد , و خلوصی هم كه ایرانیهای مقیم یمن نشان دادند غیر آنها نشان ندادند . و چون یمن تحت الحمایهٔ ایران بود , ایرانیهای زیادی رفته بودند به یمن و در آنجا زندگی می كردند كه آنها را ابناء و احرار و آزادگان می گفتند و اینها قبل از دیگران اسلام اختیار كردند . نیمی از مردم یمن در زمان رسول خدا مسلمان بودند , و برای نیم دیگر كه هنوز مسلمان نبودند پیغمبر اكرم یك نبوت معاذبن جبل را و یك نوبت هم وجود مقدس علی علیه السلام را برای تبلیغ و دعوت به یمن فرستاد كه این دومی نوبت آخر و در حجهٔ الوداع بود , یعنی دو ماه قبل از وفات رسول اكرم .
در زمان حیات پیغمبر اكرم , در اثر تبلیغات اسلامی عده زیادی از مردم بحرین كه در آن روز محل سكونت ایرانیان مجوس و غیر مجوس بود به آیین مسلمانی در آمدند , و حتی حاكم آنجا كه از طرف پادشاه ایران تعیین شده بود مسلمان شد . علیهذا اولین اسلام گروهی ایرانیان در یمن و بحرین بوده است .
البته اگر از نظر فردی در نظر بگیریم شاید اولین فرد مسلمان ایرانی سلمان فارسی است ...
همین مقدار سابقه ایرانیان با اسلام در زمان پیغمبر اكرم ( ص ) كافی بود كه بسیاری از آنان با حقایق اسلامی آشنا شوند , طبعا این خود وسیله ای بود برای اینكه خبر اسلام به ایران برسد و كم و بیش مردم ایران با اسلام آشنا شوند , خصوصا با توجه به اینكه چنانكه خواهیم گفتوضع دینی و حكومتی آنروز ایران طوری بود كه مردم تشنه یكسخن تازه بودند , در حقیقت در انتظار فرج به سر می بردند . هر گونه خبری از این نوع , به سرعت برق در میان مردم می پیچید . مردم طبعا می پرسیدند این دین جدید اصولش چیست ؟ فروعش چیست ؟
تا آنكه زمان خلافت ابی بكر و عمر فرا رسید . در اواخر دوره خلافتابی بكر و تمام دوران خلافت عمر در اثر جنگهایی كه میان دولتایران و مسلمانان پدید آمد تقریبا تمام مملكت ایران به دست مسلمانان افتاد و ملیونها نفر ایرانی كه در این سرزمین به سر می بردند از نزدیكبا مسلمانان تماس گرفتند و گروه گروه دین اسلام را پذیرفتند .
● پرهیز از خشونت در دعوت و تبلیغ
دعوت ناید توأم با خشونت باشد , و به عبارتدیگر دعوت و تبلیغ نمی تواند توأم با اكراه و اجبار باشد . مسئله ای است كه خیلی می پرسند : آیا اساس دعوت اسلام بر زور و اجبار است ؟ یعنی ایمان اسلام اساسش بر اجبار است ؟ این , چیزی است كه كشیشهای مسیحی در دنیا روی آن فوق العاده تبلیغ كرده اند . اسم اسلام را گذاشته اند دین شمشیر یعنی دینی كه منحصرا از شمشیر استفاده می كند . شك ندارد كه اسلام دین شمشیر هم هستو این كمالی است در اسلام نه نقص در اسلام , ولی آنها كه می گویند ( اسلام دین شمشیر]( می خواهند بگویند اسلام در دعوتخودش ابزاری كه به كار می برد شمشیر است , یعنی چنانكه قرآن می گوید :
ادع الی سبیل ربك بالحكمهٔ و الموعظهٔ الحسنهٔ و جادلهم بالتی هی احسن &( ۵ ) .
آنها می خواهند اینجور وانمود كنند كه دستور پیغمبر اسلام این بوده : ادع بالسیف . حالا كسی نیست بگوید پس چرا قرآن گفته : & ادع الی سبیل ربك بالحكمهٔ و الموعظهٔ الحسنهٔ و جادلهم بالتی هی احسن & و در عمل هم پیغمبر چنین بوده است . یك نوع خلط مبحثی می كنند بعد می گویند اسلام دین ادع بالسیف است , دعوت و تبلیغ كن با شمشیر . حتی در بعضی از كتابهایشان به پیغمبر اكرم اهانتمی كنند , كاریكاتور مردی را می كشند كه در یك دستش قرآن است و در دست دیگرش شمشیر , و بالای سر افراد ایستاده كه یا باید به این قرآن ایمان بیاوری و یا گردنت را می زنم . كشیشها از این كارها در دنیا زیاد كرده اند .
پس اصل رفق , نرمی , ملایمتو پرهیز از خشونت و اكراه و اجبار راجع به خود ایمان ( نه راجع به موانع اجتماعی و فكری ایمان كه آن حساب دیگری دارد ) جزء اصول دعوت اسلامی است :
& لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسك بالعروهٔ الوثقی & ( ۶ ) .
قرآن خلاصه منطقش این استكه در امر دین اجباری نیست , برای اینكه حقیقت روشن است , راه هدایت و رشد روشن , راه غی و ضلالت هم روشن , هر كس می خواهد این راه را انتخاب بكند , و هر كس می خواهد آن راه را .
- شرح نهج البلاغه , جلد دوم , چاپ بیروت , صفحه ۲۲۰ .
- شرح ابن ابی الحدید , چاپ بیروت , جلد سوم , صفحه ۵۷۴ و سیره ابن هشام , جلد دوم , صفحه ۹۴ .
- سیره ابن هشام , جلد دوم , صفحه ۱۶۹ - ۱۷۳ . یعنی خدایا رسالت خویش را از ناحیه رسول تو انجام دادیم , از تو می خواهیم كه همین صبحگاهان جریان ما را به اطلاع پیامبرت برسانی . خدایا ین مردم ستمگر را تماما در نظر بگیر و آنها را پاره پاره كن و یكی از آنها را باقی مگذار .
. صحح مسلم , ج ۵ , ص ۱۱۴ .
. (نحل,۱۲۵)
-سوره بقره,۲۵۶
منبع : سایت بلاغ
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید