یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
چند معما در مورد قدرت مطلق
آموزه «قدرت مطلق» درصدد است تا در كنار علم لایتناهی و حیات و حضور همه جانبه خداوند، اثبات نماید كه خداوند هر چیزی را میتواند انجام دهد . آنچه این مقاله در پی آن است، پاسخ به اشكالاتی است كه از سوی منكران این نظریه وارد شده; یعنی نویسنده مقاله با بررسی و تحلیل آن اشكالات، نتیجه میگیرد كه هیچ یك از آن اعتراضات وارد نیستند و نمیتوانند بر آموزه «قدرت مطلق» نقصی وارد سازند . جورج ماورودس، استاد فلسفه در دانشگاه میشیگان و نویسنده كتاب اعتقاد به خدا (۲) است . ایشان در این مقاله (۳) ، مفهوم توماسی (۴) قدرت مطلق الهی را درباره «پارادوكس سنگ» به بحث میگذارد و استدلال میكند كه در خصوص قدرت مطلق خداوند، مشكلی وجود ندارد; زیرا «پارادوكس سنگ» در بردارنده توصیفات خود متناقض (۵) است .
آموزه «قدرت مطلق الهی» مدعی است كه خداوند میتواند هر كاری را انجام دهد . از اینرو، برخی با طرح مثالها و نمونههایی كه خداوند قادر بر انجام آنها نیست، درصدد برآمدهاند این آموزه را رد كنند; مثلا، گفتهاند: خداوند نمیتواند «دایرهای مربع» رسم كند . سنت توماس در پاسخ به اینگونه ایرادها متذكر شده است كه در آموزه مزبور، باید واژه «هر كار» را به گونهای تفسیر كرد كه تنها موضوعات، رفتارها یا وضعیتهایی را در بر بگیرد كه توصیف آنها خود متناقض نباشد; (۶) زیرا فقط در مورد چنین چیزهایی است كه میتوان نبود آنها را به نحوی معقول، به نبود قدرت در یك فاعل مستند ساخت . برای مثال، چنانچه من نتوانم در جلسه امتحان دایرهای را رسم كنم، ممكن استبیانگر این باشد كه من در هندسه مهارت ندارم . اما ناتوانی من در رسم یك دایره مربع چنین كمبود و نقصانی را در من نشان نمیدهد .
بنابراین، كاذب (یا شاید بیمعنا) بودن این سخن كه «خداوند میتواند دایره مربع رسم كند» به آموزه قدرت مطلق خدا هیچ ضرری نمیرساند . اما آنچه پیچیدهتر و غامضتر است، مسالهای است كه با پرسشی همچون پرسش ذیل مطرح میشود: آیا خداوند میتواند سنگ بزرگی بیافریند كه خود نتواند آن را بلند كند؟ این مشكل از آنجا كه موجب یك معضل دو گانه (dilemma) است، ظاهرا از مشكل قبلی قویتر است: اگر بگوییم خداوند میتواند چنین سنگی بیافریند، در این صورت، وجود چنین سنگی ممكن است و اگر چنین سنگی وجود داشته باشد، بدون تردید خداوند قادر مطلق نیست; چون نمیتواند آن را بلند كند .
اما اگر بگوییم خداوند نمیتواند چنین سنگی را خلق كند، در این صورت، قادر مطلق بودن خدا را كنار گذاشتهایم . پس پاسخ مثبت و منفی به این پرسش ما را به یك نتیجه واحد میرساند كه خداوند قادر مطلق نیست . علاوه بر آن، به نظر میرسد كه مشكل «پارادوكس سنگ» با راه حل پیشنهادی سنت توماس به وضوح حل نشود . صورت این قادر استیك دایره مربع رسم كند» ، آشكارا متضمن تناقض است، در حالیكه صورت قضیه X ] قادر استسنگی بیافریند كه خود نمیتواند آن را بلند كند» اینگونه نیست; زیرا كاملا درست مینماید كه من بتوانم قایق بزرگی را بسازم كه نتوانم آن را بلند كنم . از اینرو، چرا نباید برای خداوند این امكان وجود داشته باشد كه سنگی بیافریند كه نتواند آن را بلند كند؟ به رغم تفاوت روشنی كه میان این دو معما وجود دارد، اساسا پاسخ معمای دوم نیز همان پاسخی است كه به معمای اول داده شد .
این استدلال جدلیالطرفین باطل است; زیرا لازمه آن این است كه بپرسیم: آیا خداوند میتواند كاری خود متناقض انجام دهد یا خیر؟ و این جواب كه خداوند توان انجام چنین امری را ندارد، به آموزه قدرت مطلق ضرری نمیزند . ماهیت غلط انداز (۷) این مشكل ممكن استبدینگونه تقریر شود: خداوند یا قادر مطلق استیا قادر مطلق نیست . (۸) نخست فرض میكنیم كه خداوند قادر مطلق نیست . در این صورت، قضیه «سنگ بزرگی كه خداوند نمیتواند آن را بلند كند» ممكن استخود متناقض نباشد . و البته با توجه به این فرض، اگر ثابت كردیم كه خداوند میتواند چنین سنگی بیافریند و یا ثابت كردیم كه خداوند نمیتواند چنین سنگی بیافریند، در هر دو صورت، میتوانیم نتیجه بگیریم كه خداوند قادر مطلق نیست .
و این نتیجه چیزی بیش از همان فرض نخست نیست كه بعد از یك چرخش دوباره به آن رسیدهایم . و اگر این همه آن چیزی باشد كه آن معضل دوگانه «استدلال جدلیالطرفین» میتواند آن را ثابت كند، این امری ناچیز و كم اهمیت است . و چنانچه بخواهیم استدلال جدلیالطرفین مزبور مهم باشد، باید همین نتیجه را از این فرض، كه خداوند قادر مطلق است، به دست دهد; یعنی آن استدلال جدلی الطرفین باید نشان دهد كه فرض قادر مطلق بودن خداوند به خلف (۹) منجر میشود .
اما آیا میتواند چنین چیزی را نشان دهد؟ حال اگر فرض كنیم كه خداوند قادر مطلق است . در این صورت، قضیه «سنگ بزرگی كه خداوند نمیتواند آن را بلند كند» خود متناقض میشود; زیرا به این معنا میباشد كه «خداوندی كه برای بلند كردن هر چیزی قدرت دارد، نمیتواند این سنگ را بلند كند .» اما این «چیز» ی كه گزاره خود متناقض مزبور توصیف میكند، كاملا غیرممكن است و از اینرو، هیچ ربطی به آموزه قدرت مطلق ندارد; زیرا به هیچ وجه، متعلق و موضوع قدرت مطلق خداوند قرار نمیگیرد و عدم تعلق قدرت به آن هرگز مایه نقصان قدرت مطلق نیست، بلكه خود آن امر قابلیت تحقق و موجودیت ندارد . (۱۰) و جالب اینكه همان قدرت خداوند است كه وجود چنین سنگی را كاملا محال میشمارد، در حالیكه من با قدرت محدودم میتوانم قایقی را بسازم كه نتوانم آن را بلند كنم . (۱۱)
حال مستشكلی را فرض كنید كه با سماجت هرچه تمامتر، حتی براساس این فرض كه خداوند قادر مطلق است، منكر خود متناقض بودن گزاره «سنگ بزرگی كه خداوند نمیتواند آن را بلند كند» باشد . به عبارت دیگر، ادعا كند كه قضیه مزبور توصیفی معقول و درون سازگار (۱۲) است . بنابراین، یك موضوع كاملا ممكن را توصیف میكند . آیا من در این صورت نیز باید اقدام به اثبات تناقضی كنم كه قبلا آن را به عنوان یك امر روشن و مسلم پذیرفتهام؟ نه، الزاما چنین نیست . اجازه دهید فقط همین پاسخ را بگویم كه اگر مستشكل در ادعایش بر حق باشد، در این صورت، پاسخ ما به آن پرسش اصلی (آیا خداوند میتواند سنگ بزرگی بیافریند كه خود نتواند آن را بلند كند) آن است: «آری، او میتواند چنین سنگی را بیافریند .» ممكن استبه نظر برسد كه این پاسخ ما را به همان استدلال جدلی الطرفین میكشاند، اما باید گفت: چنین نیست; زیرا اكنون مستشكل نمیتواند از این پاسخ نتیجهای بگیرد كه به دیدگاه قدرت مطلق خدشهای وارد سازد; چرا كه خود او اظهار داشت [آفرینش ] چنین سنگی هماهنگ و سازگار با قدرت مطلق خداوند است . بنابراین، از احتمال (۱۳) آفرینش چنین سنگی نمیتوان نتیجه گرفت كه خداوند قادر مطلق نیست .
مستشكل نمیتواند این دو [یعنی خود متناقض نبودن قضیه «سنگ بزرگی كه خداوند نمیتواند آن را بلند كند» و قادر مطلق نبودن خداوند] را با هم داشته باشد . نتیجهای را كه میخواهد از پاسخ مثبتبه پرسش اصلی بگیرد، آن نتیجه، خود اثبات میكند عبارت توصیفی كه در سؤال وجود دارد، دارای تناقض است و «به جای اینكه بگوییم خداوند نمیتواند چنین چیزهایی بیافریند بهتر استبگوییم: چنین چیزهایی امكان وقوع ندارند .» (۱۴) ماهیت غلط انداز این مشكل [معمای سنگ] را میتوان با این شیوه كه تا حدی با شیوه قبلی متفاوت است نیز بیان كرد . (۱۵) الهی دانی (۱۶) را فرض كنید كه به جهت آن استدلال جدلی الطرفین متقاعد شده است كه میبایست از آموزه «قدرت مطلق» دستبرداشت . اما او مصمم استبر اینكه به كمترین وجه ممكن - یعنی فقط به همان مقداری كه بتواند جواب استدلال را بدهد - از این آموزه دستبردارد . یك وجه برای اینكه او بتواند به این هدف برسد آن است كه قدرت مطلق خداوند را در مورد بلند كردن سنگها محفوظ بداند و در عین حال، در نوع سنگی كه خداوند میتواند آن را بیافریند محدودیتی قایل شود . هرچند تنها محدودیتی كه در این صورت لازم میآید، این است كه خداوند نمیبایست قادر بر خلقتسنگی باشد كه خود نتواند آن را بلند كند و استدلال جدلی الطرفین مذكور هیچگونه محدودیت لازم و ضروری دیگری غیر از این محدودیت را مطرح نمیكند .
در حقیقت، این الهیدان به پرسش اصلی پاسخ منفی داده است و اینك با تاسف و ناراحتی تصور میكند كه این پاسخ منفی او را ملزم میسازد كه از آموزه قدرت مطلق بتمامه دستبردارد . او اكنون چیزی را حفظ میكند كه به تصورش بقایای معتدلتری از آموزه «قدرت مطلق» است كه او را از مشكل «پارادوكس سنگ» نجات داده است . ولی باید بپرسیم كه این الهیدان در حقیقت، از چه چیزی دستبرداشته است؟ آیا او از قدرت نامحدود خداوند بر آفرینش سنگها دستبرداشته است؟ بله، تردیدی نیست . اما آن چه سنگی است كه خداوند از خلق آن ناتوان است؟ البته سنگی است كه نتواند آن را بلند كند . اما باید به خاطر داشته باشیم كه در این استدلال، چیزی وجود ندارد كه الهیدان را ملزم كند كه در خصوص بلند كردن سنگها محدودیتی در قدرت خداوند بپذیرد . او هنوز بر این باور است كه قدرت خداوند میبایست نامحدود باشد . و اگر قدرت خداوند در بلند كردن سنگها نامحدود باشد، بنابراین، قدرت او برای آفرینش هم میتواند نامحدود باشد، بدون اینكه از آن قدرت اول [یعنی قدرت بر بلند كردن سنگها] تجاوز كند [ . یعنی بدون اینكه آن قدرت اولی كمتر شود و خدشهای بر آن وارد شود، قدرت خداوند برای آفرینش هم میتواند نامحدود باشد] . نتیجه این محدودیت موردنظر، آن است كه اساسا هیچگونه محدودیتی نیست; زیرا این محدودیت صرفا با ارجاع به قدرت دیگری كه خود نامحدود است، معلوم و مشخص میشود . بنابراین، این الهیدان نباید ناراحتباشد; زیرا چیزی را از دست نداده و آموزه قدرت مطلق الهی به همان وضعیت قبلیاش باقی است .
هدفم از بیان مطالب مزبور این نبود كه ثابت كنم خداوند قادر مطلق است، بلكه تمام تلاشم این بود كه نشان دهم استدلالهای خاصی كه درصدد هستند ثابت كنند خداوند قادر مطلق نیست، مردودند; زیرا آنها به عنوان آزمون قدرت خداوند، تكالیف و كارهای مفروضی را مطرح میكنند كه توصیف و بیان آنها خود متناقض است; و چنین كارهای مجعول [و ساخته و پرداخته ذهن جوال ما] در قلمرو امور ممكن نمیگنجند و ابدا موضوع قدرت قرار نمیگیرند . بنابراین، این واقعیت كه آنها قابل تحقق نیستند، مستلزم هیچگونه محدودیتی در قدرت خداوند و در نتیجه، هیچگونه عیب و نقصی در آموزه قدرت مطلق خداوند نیست .
پینوشتها:
۱- مشخصات مقالهشناختی به شرح ذیل است:
George mavrodes, "some puzzles concerning omnipotence", in: philosophy of Religion An Anthology of Contemporary Views, Melvilley . stewart, ed. , Jones and Bartlett publishers (Boston London singapore, ۱۹۹۶) pp. ۴۶۹-۴۷۲
۲. Belief in God
۳. Reprinted from The philisophical Review, ۷۳ (۱۹۶۴)
۵. Self - Contradictory
۶. St. Thomas AQuinas, Summa Theologiae, Ia, Q. ۲۵, a.۳.
۷. Specious
منبع:فصلنامه معرفت ، شماره ۵۱
نویسنده: جورج ماورودس
آموزه «قدرت مطلق الهی» مدعی است كه خداوند میتواند هر كاری را انجام دهد . از اینرو، برخی با طرح مثالها و نمونههایی كه خداوند قادر بر انجام آنها نیست، درصدد برآمدهاند این آموزه را رد كنند; مثلا، گفتهاند: خداوند نمیتواند «دایرهای مربع» رسم كند . سنت توماس در پاسخ به اینگونه ایرادها متذكر شده است كه در آموزه مزبور، باید واژه «هر كار» را به گونهای تفسیر كرد كه تنها موضوعات، رفتارها یا وضعیتهایی را در بر بگیرد كه توصیف آنها خود متناقض نباشد; (۶) زیرا فقط در مورد چنین چیزهایی است كه میتوان نبود آنها را به نحوی معقول، به نبود قدرت در یك فاعل مستند ساخت . برای مثال، چنانچه من نتوانم در جلسه امتحان دایرهای را رسم كنم، ممكن استبیانگر این باشد كه من در هندسه مهارت ندارم . اما ناتوانی من در رسم یك دایره مربع چنین كمبود و نقصانی را در من نشان نمیدهد .
بنابراین، كاذب (یا شاید بیمعنا) بودن این سخن كه «خداوند میتواند دایره مربع رسم كند» به آموزه قدرت مطلق خدا هیچ ضرری نمیرساند . اما آنچه پیچیدهتر و غامضتر است، مسالهای است كه با پرسشی همچون پرسش ذیل مطرح میشود: آیا خداوند میتواند سنگ بزرگی بیافریند كه خود نتواند آن را بلند كند؟ این مشكل از آنجا كه موجب یك معضل دو گانه (dilemma) است، ظاهرا از مشكل قبلی قویتر است: اگر بگوییم خداوند میتواند چنین سنگی بیافریند، در این صورت، وجود چنین سنگی ممكن است و اگر چنین سنگی وجود داشته باشد، بدون تردید خداوند قادر مطلق نیست; چون نمیتواند آن را بلند كند .
اما اگر بگوییم خداوند نمیتواند چنین سنگی را خلق كند، در این صورت، قادر مطلق بودن خدا را كنار گذاشتهایم . پس پاسخ مثبت و منفی به این پرسش ما را به یك نتیجه واحد میرساند كه خداوند قادر مطلق نیست . علاوه بر آن، به نظر میرسد كه مشكل «پارادوكس سنگ» با راه حل پیشنهادی سنت توماس به وضوح حل نشود . صورت این قادر استیك دایره مربع رسم كند» ، آشكارا متضمن تناقض است، در حالیكه صورت قضیه X ] قادر استسنگی بیافریند كه خود نمیتواند آن را بلند كند» اینگونه نیست; زیرا كاملا درست مینماید كه من بتوانم قایق بزرگی را بسازم كه نتوانم آن را بلند كنم . از اینرو، چرا نباید برای خداوند این امكان وجود داشته باشد كه سنگی بیافریند كه نتواند آن را بلند كند؟ به رغم تفاوت روشنی كه میان این دو معما وجود دارد، اساسا پاسخ معمای دوم نیز همان پاسخی است كه به معمای اول داده شد .
این استدلال جدلیالطرفین باطل است; زیرا لازمه آن این است كه بپرسیم: آیا خداوند میتواند كاری خود متناقض انجام دهد یا خیر؟ و این جواب كه خداوند توان انجام چنین امری را ندارد، به آموزه قدرت مطلق ضرری نمیزند . ماهیت غلط انداز (۷) این مشكل ممكن استبدینگونه تقریر شود: خداوند یا قادر مطلق استیا قادر مطلق نیست . (۸) نخست فرض میكنیم كه خداوند قادر مطلق نیست . در این صورت، قضیه «سنگ بزرگی كه خداوند نمیتواند آن را بلند كند» ممكن استخود متناقض نباشد . و البته با توجه به این فرض، اگر ثابت كردیم كه خداوند میتواند چنین سنگی بیافریند و یا ثابت كردیم كه خداوند نمیتواند چنین سنگی بیافریند، در هر دو صورت، میتوانیم نتیجه بگیریم كه خداوند قادر مطلق نیست .
و این نتیجه چیزی بیش از همان فرض نخست نیست كه بعد از یك چرخش دوباره به آن رسیدهایم . و اگر این همه آن چیزی باشد كه آن معضل دوگانه «استدلال جدلیالطرفین» میتواند آن را ثابت كند، این امری ناچیز و كم اهمیت است . و چنانچه بخواهیم استدلال جدلیالطرفین مزبور مهم باشد، باید همین نتیجه را از این فرض، كه خداوند قادر مطلق است، به دست دهد; یعنی آن استدلال جدلی الطرفین باید نشان دهد كه فرض قادر مطلق بودن خداوند به خلف (۹) منجر میشود .
اما آیا میتواند چنین چیزی را نشان دهد؟ حال اگر فرض كنیم كه خداوند قادر مطلق است . در این صورت، قضیه «سنگ بزرگی كه خداوند نمیتواند آن را بلند كند» خود متناقض میشود; زیرا به این معنا میباشد كه «خداوندی كه برای بلند كردن هر چیزی قدرت دارد، نمیتواند این سنگ را بلند كند .» اما این «چیز» ی كه گزاره خود متناقض مزبور توصیف میكند، كاملا غیرممكن است و از اینرو، هیچ ربطی به آموزه قدرت مطلق ندارد; زیرا به هیچ وجه، متعلق و موضوع قدرت مطلق خداوند قرار نمیگیرد و عدم تعلق قدرت به آن هرگز مایه نقصان قدرت مطلق نیست، بلكه خود آن امر قابلیت تحقق و موجودیت ندارد . (۱۰) و جالب اینكه همان قدرت خداوند است كه وجود چنین سنگی را كاملا محال میشمارد، در حالیكه من با قدرت محدودم میتوانم قایقی را بسازم كه نتوانم آن را بلند كنم . (۱۱)
حال مستشكلی را فرض كنید كه با سماجت هرچه تمامتر، حتی براساس این فرض كه خداوند قادر مطلق است، منكر خود متناقض بودن گزاره «سنگ بزرگی كه خداوند نمیتواند آن را بلند كند» باشد . به عبارت دیگر، ادعا كند كه قضیه مزبور توصیفی معقول و درون سازگار (۱۲) است . بنابراین، یك موضوع كاملا ممكن را توصیف میكند . آیا من در این صورت نیز باید اقدام به اثبات تناقضی كنم كه قبلا آن را به عنوان یك امر روشن و مسلم پذیرفتهام؟ نه، الزاما چنین نیست . اجازه دهید فقط همین پاسخ را بگویم كه اگر مستشكل در ادعایش بر حق باشد، در این صورت، پاسخ ما به آن پرسش اصلی (آیا خداوند میتواند سنگ بزرگی بیافریند كه خود نتواند آن را بلند كند) آن است: «آری، او میتواند چنین سنگی را بیافریند .» ممكن استبه نظر برسد كه این پاسخ ما را به همان استدلال جدلی الطرفین میكشاند، اما باید گفت: چنین نیست; زیرا اكنون مستشكل نمیتواند از این پاسخ نتیجهای بگیرد كه به دیدگاه قدرت مطلق خدشهای وارد سازد; چرا كه خود او اظهار داشت [آفرینش ] چنین سنگی هماهنگ و سازگار با قدرت مطلق خداوند است . بنابراین، از احتمال (۱۳) آفرینش چنین سنگی نمیتوان نتیجه گرفت كه خداوند قادر مطلق نیست .
مستشكل نمیتواند این دو [یعنی خود متناقض نبودن قضیه «سنگ بزرگی كه خداوند نمیتواند آن را بلند كند» و قادر مطلق نبودن خداوند] را با هم داشته باشد . نتیجهای را كه میخواهد از پاسخ مثبتبه پرسش اصلی بگیرد، آن نتیجه، خود اثبات میكند عبارت توصیفی كه در سؤال وجود دارد، دارای تناقض است و «به جای اینكه بگوییم خداوند نمیتواند چنین چیزهایی بیافریند بهتر استبگوییم: چنین چیزهایی امكان وقوع ندارند .» (۱۴) ماهیت غلط انداز این مشكل [معمای سنگ] را میتوان با این شیوه كه تا حدی با شیوه قبلی متفاوت است نیز بیان كرد . (۱۵) الهی دانی (۱۶) را فرض كنید كه به جهت آن استدلال جدلی الطرفین متقاعد شده است كه میبایست از آموزه «قدرت مطلق» دستبرداشت . اما او مصمم استبر اینكه به كمترین وجه ممكن - یعنی فقط به همان مقداری كه بتواند جواب استدلال را بدهد - از این آموزه دستبردارد . یك وجه برای اینكه او بتواند به این هدف برسد آن است كه قدرت مطلق خداوند را در مورد بلند كردن سنگها محفوظ بداند و در عین حال، در نوع سنگی كه خداوند میتواند آن را بیافریند محدودیتی قایل شود . هرچند تنها محدودیتی كه در این صورت لازم میآید، این است كه خداوند نمیبایست قادر بر خلقتسنگی باشد كه خود نتواند آن را بلند كند و استدلال جدلی الطرفین مذكور هیچگونه محدودیت لازم و ضروری دیگری غیر از این محدودیت را مطرح نمیكند .
در حقیقت، این الهیدان به پرسش اصلی پاسخ منفی داده است و اینك با تاسف و ناراحتی تصور میكند كه این پاسخ منفی او را ملزم میسازد كه از آموزه قدرت مطلق بتمامه دستبردارد . او اكنون چیزی را حفظ میكند كه به تصورش بقایای معتدلتری از آموزه «قدرت مطلق» است كه او را از مشكل «پارادوكس سنگ» نجات داده است . ولی باید بپرسیم كه این الهیدان در حقیقت، از چه چیزی دستبرداشته است؟ آیا او از قدرت نامحدود خداوند بر آفرینش سنگها دستبرداشته است؟ بله، تردیدی نیست . اما آن چه سنگی است كه خداوند از خلق آن ناتوان است؟ البته سنگی است كه نتواند آن را بلند كند . اما باید به خاطر داشته باشیم كه در این استدلال، چیزی وجود ندارد كه الهیدان را ملزم كند كه در خصوص بلند كردن سنگها محدودیتی در قدرت خداوند بپذیرد . او هنوز بر این باور است كه قدرت خداوند میبایست نامحدود باشد . و اگر قدرت خداوند در بلند كردن سنگها نامحدود باشد، بنابراین، قدرت او برای آفرینش هم میتواند نامحدود باشد، بدون اینكه از آن قدرت اول [یعنی قدرت بر بلند كردن سنگها] تجاوز كند [ . یعنی بدون اینكه آن قدرت اولی كمتر شود و خدشهای بر آن وارد شود، قدرت خداوند برای آفرینش هم میتواند نامحدود باشد] . نتیجه این محدودیت موردنظر، آن است كه اساسا هیچگونه محدودیتی نیست; زیرا این محدودیت صرفا با ارجاع به قدرت دیگری كه خود نامحدود است، معلوم و مشخص میشود . بنابراین، این الهیدان نباید ناراحتباشد; زیرا چیزی را از دست نداده و آموزه قدرت مطلق الهی به همان وضعیت قبلیاش باقی است .
هدفم از بیان مطالب مزبور این نبود كه ثابت كنم خداوند قادر مطلق است، بلكه تمام تلاشم این بود كه نشان دهم استدلالهای خاصی كه درصدد هستند ثابت كنند خداوند قادر مطلق نیست، مردودند; زیرا آنها به عنوان آزمون قدرت خداوند، تكالیف و كارهای مفروضی را مطرح میكنند كه توصیف و بیان آنها خود متناقض است; و چنین كارهای مجعول [و ساخته و پرداخته ذهن جوال ما] در قلمرو امور ممكن نمیگنجند و ابدا موضوع قدرت قرار نمیگیرند . بنابراین، این واقعیت كه آنها قابل تحقق نیستند، مستلزم هیچگونه محدودیتی در قدرت خداوند و در نتیجه، هیچگونه عیب و نقصی در آموزه قدرت مطلق خداوند نیست .
پینوشتها:
۱- مشخصات مقالهشناختی به شرح ذیل است:
George mavrodes, "some puzzles concerning omnipotence", in: philosophy of Religion An Anthology of Contemporary Views, Melvilley . stewart, ed. , Jones and Bartlett publishers (Boston London singapore, ۱۹۹۶) pp. ۴۶۹-۴۷۲
۲. Belief in God
۳. Reprinted from The philisophical Review, ۷۳ (۱۹۶۴)
۵. Self - Contradictory
۶. St. Thomas AQuinas, Summa Theologiae, Ia, Q. ۲۵, a.۳.
۷. Specious
منبع:فصلنامه معرفت ، شماره ۵۱
نویسنده: جورج ماورودس
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست