دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
قرآن کریم و فلسفهی امامت
امامت، در قرآن کریم، از جایگاهی بس بالا و والا برخورداراست . امام، به عنوان خلیفهی خداوند د ر زمین، کاملترین انسان و فلسفهی خلقتبه شمار آمده است . جایگاه رفیع امامت را از این جا میتوان به دست آورد که خداوند حکیم، پس از آن که ابراهیم خلیل ( علیهالسلام) به مقام نبوت و رسالت، مقام امامت را به وی عطا کرد .
از ایات قرآن به روشنی به دست میآید که خداوند، جهان را برای انسان آفریده است و فلسفهی آفرینش انسا، این است که با پرستش خداوند و مسابقه در اعمال صالح، به مقام قرب الهی و کمال مطلوب خویش برسد . از این روی، انسان گاهی، فلسفه و هدف آفرینش جهان است .
مقام امامت، عالیترین مقامی است که بشر میتواند به آن دستیازده . این مقام، موهبتی است الهی که خداوند به برگزیدگان از افراد بشر، آقای که خلفای الهی در زمین بودهاند، اعطا کرده است .
از آن جا که پیامبر اکرم ( صلیالله علیهو آلهوسلم) امام همهی امامان است، پس در حقیقت، برترین انسان و کاملترین فلسفهی خداوند در زمین بوده استبدین جهت است که در حدیث قدسی آمده است: «لولاک لما خلقت الا فلان . . .»
مطلب دیگری که از ایات قرآن کریم در بارهی امامتبه دیت میآید، این است که امام، علاوه بر این که واسطهی هدایتبشر به معنای ارائهی طریق است، واسطهی هدایتبه معنای ایصال الی المطلوب نیز هست . او، با استناد به امرالهی، در روح و جان هدایتجویان و سالکان طرق حق، تاثیر میگذارد و آنان را به کمال مطلوبشان میرساند .»
امام، از هدایتی ویژه یعنی هدایتبیواسطه، برخوردار است اگر چه هدایت امام، بالذات نیست; یعنی، او نیز چون دیگر افراد بشر، وامدار هدایت الهی است، ولی هدایت الیه، بدون واسطه، به وی اعطای گردیده است، و او، خود، واسطهی هدایت دیگران است .
امام، همان گونه که در دین، معیار حق و باطل و میزان هدایت و ضلالت است، در آخرت نیز معیار و ملاک سعادت شقاوت خواهد بود، «یوم ندعو کل اناس بامامهم» .
در نوشتار پیشین، دیدگاه متکلمان اسلامی را دربارهی فلسفهی امامت، بررسی کردیم . اجرای احکام و حدود اسلامی، برقراری نظم و امنیت و عدالت در جامعهی بشری، دفاع از کیان اسلام و امت اسلامی، اهداف و مسؤولیتهای امامت از دید همهی متکلمان اسلامی (اعم از سنی و شیعی) است .
متکلمان امامیه، علاوه بر اهداف و مسؤولیتهای یاد شده، تبیین درستشریعت و حفظ آن از خطر تحریف را از برجستهترین اهداف امامت و شئون و وظایف امام دانستهاند .
اهمیت این مسئله، ایجاب میکند که با تتبع و تامل بیشتر در قرآن کریم - که اساسیترین مرجع عقاید و احکام اسلامی است - به بررسی فلسفهی امامتبپردازیم . نوشتار حاضر، این هدف را دنبال میکند .
● کاربردهای امام در قرآن
قبل از هر چیز، لازم است کاربردهای واژهی «امام» را در قرآن بررسی کنیم و کاربرد مورد نظر در این بحث را روشن سازیم:
۱) افرادی از بشر که از جانب خداوند به عنوان امام برگزیده شدهاند; خداوند دربارهی حضرت ابراهیم، علیهالسلام، فرموده است: (انی جاعلک للناس اماما) (۱)
۲) افرادی از بشر که کفر و تباهی را برگزیدند و کافران و تبهکاران به آنان اقتدا کردهاند; خداوند در قرآن میفرماید: (فقاتلوا ائمهٔ الکفر انهم لا ایمان لهم) (۲) امامان کفر را بکشید; زیرا، آنان، به عهد و پیمان خود وفا نمیکنند .
۳) کتاب آسمانی; خداوند دربارهی تورات فرموده است: (ومن قبله کتاب موسی اماما ورحمهٔ) (۳) ; پیش از قرآن، کتاب موسی را نازل کردیم که امام و رحمتخداوند برای بنیاسراییل باشد .
۴) لوح محفوظ; خداوند در قرآن فرموده است: (وکل شیء احصیناه فی امام مبین) (۴) ; هرچیزی را در امامی آشکار (لوح محفوظ) ثبت کردهایم .
از آن جا که وقایع و حوادث، از پیش، در لوح محفوظ ثبت و ضبط گردیده، و از آن جا سرچشمه میگیرند و با آن مطابقت دارند، از «لوح محفوظ» ، در این آیه، به «امام مبین» تعبیر آورده شده است . (۵)
از کاربردهای یاد شده، آن چه در این بحث مقصود است، همان کاربرد نخست است; یعنی، کسانی که از جانب خداوند، به عنوان امام و رهبر آدمیان برگزیده شدهاند:
از تدبر در آیات قرآن، به دست میآید که امامتبه معنای یاد شده، دو فلسفهی اساسی دارد:
الف) امامت، فلسفهی خلقت جهان است; یعنی، بدون وجود امام، آفرینش آسمانها و زمین و آدمیان، لغو و بیحاصل خواهد بود .
ب) امامت، واسطهی رسیدن انسان و دیگر موجودات - که شایستگی هدایتای عقلانی و وحیانی را دارند - به کمال مطلوبشان است: یعنی، امام، واسطهی هدایتبشر به معنای ایصال به مطلوب است .
البته، مقصود، این نیست که اهداف وشنوی امامت، منحصر در دو مطلب یاد شده است، بلکه این دو شالوده و بنیاد امامت در دیگر ابعاد و قلمروها این نکته، از بحثهای بعدی روشن خواهد شد .
اینک، به تبیین این دو مطلب از دیدگاه قرآن کریم میپردازیم:
۱) بخش یکم - امامت و فلسفهی خلقت
برای آن که روشن شود که امامت، فلسفهی خلقت انسان و جهان است، باید دو مطلب زیر را با رجوع به آیات، مورد پژوهش قرار دهیم .
۱) انسان کامل، فلسفهی خلقت جهان است .
۲) اما، انسان کامل است .
۳) در تبیین دو مطلب یاد شد، مطالب زیر نیز روشن خواهد شد:
۱) انسان کامل، خلیفهی خداوند در زمین است .
۲) پیامبران الهی، امامان و خلقای الهی بودهاند .
۳) خلافت الهی با امامت ملازمه دارد .
۴) امامت و خلافت الهی، پس از پیامبران استمرار دارد .
مطالب یاد شده، عناوین و سرفصل کلی بخش نخست این نوشتار را تشکیل میدهند .
انسان کامل، فلسفهی خلقت است .
از مطالعهی قرآن، به روشنی به دست میآید که انسان، در نظام تکوین و تشریع الهی، موقعیت و جایگاه ویژهای دارد، از نقش محوری و مرکزی برخوردار است . قرآن کریم، آشکار یادآور شده است که خداوند همهی زمینی را برای انسان آفریده است: «هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا (۶) » .
نیز در جای دیگر یادآور شده است که زمین، به منزلهی بساط و فرشی گسترده، و آسمان، چونان سقفی برافراشته برای آدمیان است، و خداوند، از آسمان، آب فرو میفرستند و گیاهان و انواع میوهها را روزی انسانها میسازد: «الذی جعل لکم الارض فراشا والسماء بناءالله وانزل من السماء ماءالله فاخرج به من الثمرات ازقالکم (۷) » .
شب و روز نیز در خدمتبشر قرار داده شده تا در شب، آرامش یابد و در روز، از روشنایی هوا، برای کسب و کار و تامین عیشتخویش بده بگیرد: «هو الذی جعل لکم اللیل لتسکنوافیه و النهار مبصرا (۸) » .
نکتهی مهم، این است که هدف از آفرینش انسان و آفرینش جهان برای او، این نبود، و نیست که او در حیات مادی و زندگی دنیوی، کامجویی بیشتری کند و وسیلهی لذتگرایی او به طور کامل فراهم باشد، بلکه فلسفهی آفرینش او و آفرینش جهان برای او، این بوده است که راه حقشناسی و حقپرستی را بپوید و از دین رهگذر، به کمال مطلوب خویش که همانا قرب به خداوند و لقاء الله است، برسد . در آیاتی که پیش از این یادآور شدیم به این نکته اشاره شده است . خداوند، نخست، آدمیان را مخاطب ساخته و آنان را به عبادت پروردگاری که آنان را آفریده است، فرا میخواند: «یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم والذین من قبلکم لعلکم تتقون (۹) » . آن گاه یادآور میشود که پروردگاری که آنان باید او را پرستش کنند، کسی است که زمین و اسمان را برای آنان آفریده و از آسمان، آب نازل میکشد، و از زمین، گیاه و میوه میرویاند تا رزق بشر تامین گردد، و بنابراین، نباید برای خداوند، شریک برگزینند: «الذی جعل لکم الارض فراشا والسماء بناء الله وانزل من السماء ماءا فاخرج به من الثمرات رزقالکم فلا تجعلوا لله انداد الله وانتم تعلمون (۱۰) »
قران کریم، این حقیقت را که هدف آفرینش اشک و جهان، این است که انسانها آزموده شوند و در میدان ایمان و عمل صالح از همگوی سبقت را بربایند و سعادت و کمال مغلوب خویش را در آغوش گیرند، در آیات بسیاری و به روشهای گوناگون، بیان کرده است . خداوند در سورهی کهف آیهی هفتم میفرماید: «انا جعلنا ما علی الارض زینهٔ لها لیبلوهم ایهم احسن عملا» ; اما، آفریدههای زمینی را زینتبخش زمین قرار دادیم تا آدمیان را بیازماییم که کدام یک نیکوکارترند .
سیوطی، در ذیل این آیه، از پیامبر اکرم ( صلیالله علیهو آلهوسلم) حدیثی را روایت کرده که بسیار آموزنده استیکی از اصحاب پیامبر، از آن حضرت از معنای این آیه میپرسد . پیامبر ( صلیالله علیهو آلهوسلم) پاسخ میدهد . «لیبلوکم ایکم احسن عقلا واورع علی محارم الله و اسرعکم فی طاعهٔ الله (۱۱) ; خداوند، میخواهد شما را بیازماید تا روشن شود که کدام یک از شما عاقلترید و در پرهیز از محارم الهی پروا پیشهتر و در اطاعات خداوند شتابانتر; یعنی در، این آزمون بزرگ الهی، با پشتوانهی عقل میتوان پیروز گردید . این عقل است که ستایش و پرستش خداوند را به عنوان شکرگزاری نعمتهای الهی بر انسان واجب میکند و ایشان را به دوراندیشی و آیندهنگری بر میانگیزد تا سعادت ابدی خویش را قربانی لذتهای زودگذر و حیات کوتاه دنیوی نکند .
با چنین تاملات عقلانی است که انشای میکوشد در پرهیزگاری و فرمانبرداری از خداوند، گوی سبقتت را از دیگران برباید و به کمال مطلوب و سعاد برین دستیازد .
از آن چه گفته شد، این مطلب به دست آمد که انسان کامل، کسی است که در عقیده و عمل، هرگز از مسیر حق منحرف نمیگردد، و راه حق را به درستی میشناسد، و به نیکوترین وجه ممکن، میپیماید . چنین انسانی است که جهان برای او آفریده شده است، و برقراری نظام کیهانی، به میمنت وجود او است .
انسان کامل، حجتخداوند در زمین است، و اگر لحظهای حجتخداوند در زمین نباشد، وجودش لغو خواهد بود، و چون کار لغو، از خداوند صادر نمیشود، حیات زمینی، مختل میگردد . در احادیثبسیار وارد شده است که اگر زمین به دل صحبت و امام باشد، اهلاش را فرو خواهد برد (۱۲) : «لو ان الامام رفع من الارض ساعهٔ لساختباهلها» .
بر همین اساس است که در دعای عدیله، دربارهی وجود اقدس امام عصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) آمده است: «بیقائه بقیت الدنیا، و بیمنه رزق الوری، وبوجوده ثبتت الارض والسماء . (۱۳)از تامل و تدبر در قرآن و سخنان پیشوایان معصوم، به روشنی به دست میآید که امام، در هر زمان، مصداق و نمونهی کاملترین انسان روزگار خویش است، و از طرفی، هدف از آفرینش جهان، انسان کامل بوده است . نتیجهی این دو مقدمه، این است که وجود امام، فلسفهی خلقت جهان به شمار میرود . تبیین این دو مطلب، چنین است:
انسان کامل خلیفهی خداوند در زمین است .
قرآن کریم . یادآور میشود که خداوند، خطاب به فرشتگان فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفهٔ (۱۴) » . فرشتگان، از این تصمیم الهی به شگفت آمدند و با توجه به این که موجود زمینی، با لغزش و خطا همراه است و چه بسا دستبه فساد و تباهی - که با مقام خلیفهٔ اللهی سازگاری ندارد - خواهد زد، به خداوند گفتند: «اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفات الدماء ونحن نسبح بحمدک ونقدس لک»
حاصل سخن فرشتگان، این است که خلیفهی خداوند، باید موجودی قدسی و پیراسته از تباهی و فساد باشد، و این ویژگی، از آن فرشتگان است که موجودهایی نورانی و آسمانیاند، نه بشر که موجودی است زمینی و خاکی خداوند . این سخن فرشتگان را رد نکرد، اما به آنان فرمود: «انی اعلم مالا تعلمون» ; یعنی درست است که انسان موجودی است زمینی و خاکی، و موجود زمینی از آن جهت که زمینی است، با زمینههای گناه و انحراف همراه است، ولی در این موجودی که بنا استبه مقام خلافت الهی برسد، ویژگیهایی نهفته است که او را از فساد و تباهی باز میدادرد و به مقام و مرتبهای میرساند که فراتر از مقام و مرتبهی فرشتگان است . از این روی، حقایق و اسرار هستی را به آدم ( علیهالسلام) آموخت و آن گاه از فرشتگان خواست که آن حقایق را باز گویند . آنان از عهدهی این کار برنیامدند، ایمان خود به علم و حکمت الهی را یادآور شدند:
«وعلم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکهٔ فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم» (۱۵) ; خداوند، همهی نامها را به آدم آموخت . آنگاه آنها را به فرشتگان عرضه کرد و گفت: «اگر راست میگویید (که شما شایستهترین موجود برای خلیقهٔ الهی هستید) این نامها را برا من بیان کنید .» فرشتگان گفتند: «ما، جز به آن چه تو به ما آموختهای، آگاه نیستیم . تو دانای بالذات و حکیم هستی .» .
از این آیات، نکات زیر به دست میآید:
۱) مقام متعالی و قدسی هر موجودی، ریشه در علم و آگاهی دارد . به عبارت دیگر علم و معرفت، سرچشمهی کمال و تعالی وجودی است .
۲) علوم و معارف موجودات، عاریتی و بالغیر بوده و جلوهای از علم ذاتی خداوند است .
۳) عالیترین مرتبهی این علم، در اختیار افرادی از بشر است که به مقام خلیفهٔ اللهی رسیدهاند و مقام علمی و قدسی آنان، فراتر از مقام فرشتگان است .
۴) گزینشهای الهی، بر اساس علم و حکمت است، و فعل خداوند، از هر گونه کاستی، پیراسته است .
۵) از آیهای که پس از آیات پیشین آمده، به دست میآید که این علم ویژه که در اختیار خلیفهی خداوند در زمین قرار دارد، فراتر از علوم و آگاهیهای مربوط به ظواهر موجودات است، بلکه آن، علمی است که به غیب و ملکوت آسمانها و زمین تعلق دارد: «قال الم اقل لکم انی اعلم غیب السماوات و ای ارض» (۱۶) .
نیز در بارهی حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) میفرماید: «ما، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان میدهیم تا از کسانی باشد که در عالیترین مرتبهی یقین قرار دارند .» :
«وکذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض ولیکون من الموقنین (۱۷) » .
۶ - از ایات پیشین، این نکته نیز به دست آمد که خلیفهی خداوند در زمین، کاملترین انسان در عصر و روزگار خویش است، همان گونه که کاملترین و برترین آفریدهی خداوند نیز هست .
این مطلب که خلیفهی خداوند در زمین، برترین موجودات از این جا به دست آمد که فرشتگان - که از مقام قدسی ویژهای برخوردارند - نتوانستند از آن چه خداوند به آدم ( علیهالسلام) آموخت، خبر دهند، یعنی، مقام آدم ( علیهالسلام) از مقام فرشتگان بالاتر است .
دلیل بر این که خلیفهی خداوند در زمین، کاملترین انسان عصر خویش است، این است که او، مقتدا و اسوه و الگوی علمی و عملی دیگران است، و از نظر عقلی، قبیح است که مفضول، مقتدا و اسوهی فاضل و افضل قرار گیرد، و چون خداوند، از هر گونه فعل قبیح و ناروایی منزه است . میفهمیم که امامی کاملترین فرد عصر خویش است .
● پیامبران، امامان و خلفای الهی در زمین بودهاند
قرآن کریم، به روشنی، این حقیقت را بیان کرده است که پیامبران الهی، امامان و خلقای الهی در زمین بودهاند . آیاتی که خلیفهٔ الله بودن حضرت آدم ( علیهالسلام) را بازگو میکرد، پیش از این یادآوری شد قرآن، در بارهی خون داوود ( علیهالسلام) میفرماید: «یا داوود انا جعلناک خلیفهٔ فی الارض فاحکم بین الناس بالحق ولاتتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله» (۱۸) ; از داوود! تو را خلیفهی خود در زمین قرار دادیم . پس در میان مردم، به حق . داوری کن و از خواهش نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه میسازد . » .
از این ایه به دست میآید که حکم و داوری به حق در میان مردم، یکی از جلوهها و شئون خلافت الهی در زمین است . این مقام، اختصاص به حضرت داوود ( علیهالسلام) نداشته است، بلکه یکی از اهداف و شئون همهی پیامبران الهی بوده است: «فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بینالناس فیها اختلفوا فیه» (۱۹) ; خداوند، پیامبران را بشارت دهنده و بیم دهنده برانگیخت و کتاب و شریعتحق را با آنان فرو فرستاد تا معیار حکم در اختلافاتی بشد که میان مردم رخ میدهد .
اصولا داوود ( علیهالسلام) از آن نظر دارای مقام خلافت الهی بود که از پیامبران و هادیان الهی بود . بنابراین، مقام خلافت الهی وی، از ویژگیهای او به شمار نمیرود او، از آن جهت که یکی از پیامبران در برگزیندگان خداوند است، دارای چنین مقامی ستبنابراین، عموم پیامبران الهی، خلفای خداوند در زمین بودهاند .
قرآن کریم، در سورهی انعام پس از آن که شماری از پیامبران را نام میبرد، میفرماید: «واجتبنیاهم وهدیناهم الی صراط مستقیم، ذالک هدی الله یهدی به من یشاء من عباده (۲۰) » ; آنان را برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم . این هدایت (خاص) خداوند است که هر کس از دیدگان خود را که بخواهد، به آن هدایت میکند .
قرآن سپس میافزاید: «اولائک الذین آتیناهم الکتاب والحکم والنبوهٔ (۲۱) » ; آنان، کسانیاند که کتاب اسمانی و مقام حکم و داوری در میان مردم و مقام پیامبری را به که آنان عطا کردهایم .
● خلافت الهی و امامتبشر
از دیدگاه قرآن کریم، کسانی شایستگی آن را دارند که امامت و پیشوایی بشر را عهدهدار شوند که به مقام خلیفهٔ اللهی برسند; یعنی، مقام امامت و پیشوای بشر، ریشه در مقام خلافت الهی دارد . قرآن کریم، در بارهی حضرت داوود ( علیهالسلام) نخست از مقام خلافت الهی او یاد میکند، آنگاه از منصب حکومت و داوری وی: «یا داوود انا جعلناک خلیفهٔ فی الارضی فاحکم بین الناس بالحق» و در بارهی عموم پیامبران یم فرماید: «ما، آنان را برگزیدیم و هدایت ویژهی خود را در اختیار آنان قرار دادیم، آن گاه کتاب آسمانی و مقاله نبوت و منصب حکم و داوری میان مردم را به آنان دادیم .» : «واجتبیناهم وهدیناهم الی صراط مستقیم . . . اولائک الذین آتیناهم الکتاب والحکم والنبوهٔ»
از این آیات، به روشنی، به دست میآید که مقام و منصب امامت و رهبری بشه، مقام خلافت الهی و نبوت، موهبتی الهی است و و با جعل و نصب الهی تعیین میشود، نه با انتخاب و گزینش بشر . در بارهی حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) آمده است: «واذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات قاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما (۲۲) » ; آن گاه که پروردگار ابراهیم او را با کلمات (آزمونهایی) امتحان کرد، و ابراهیم به صورت کامل از عهدهی آن آزمونها بر آمد، خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم .» .
قرآن کریم دربارهی پیامبران بنیاسرائیل میفرماید: «وجعلنا منهم ائمهٔ یهدون بامرنا لما صبورا و کانوا بایاتنا یوقنون (۲۳) » ; برخی از بنیاسرائیل را امامانی قرار دادیم که تا مدرم را به امر ما هدایت کنند . این مقام را آن گاه به آنان دادیم که در راه دین پایداری کردند و به ایات ما یقین آوردند .
در جای دیگر، دربارهی ابراهیم، اسحاق و یعقوب میفرماید: «ووهبنا له اسحاق و یعقوب نافلهٔ و کلا جعلنا صالحین وجعلناهم ائمهٔ یهدون بامرنا (۲۴) » ; اسحاق و یعقوب را به ابراهیم عطا کردیم و همگی را از صالحان قرار دادیم و آنان را امامانی قرار دادیم که مردم را به امر ما هدایت کنند .
از آیات یاد شده، این مطلب به دست آمد که پیامبران الهی، مقامات و شئون زیر را دارا بودهاند:
۱) خلفای الهی در زمین بودهاند;
۲) از مقام نبوت و وحی برخوردار بودهاند;
۳) مقاله رسالت و ابلاغ پیامهای الهی را به بشر داشتهاند;
۴) امامان و پیشوایان بشر بودهاند .
استمرار امامت و خلافت الهی پس از پیامبران
از مقامات و شئون یاد شده، دو مقام نبوت و رسالت از ویژگیهای پیامبران بوده است و با ختم نبوت و رسالت، کسی دارای خیال مقامی نخواهد بود، اما مقام خلافت و امامت، از ویژگیهای پیامبران به شمار نمیرود; چرا که از یک سو خلیفهی خداوند در زمین، فلسفهی وجودی آفرینش آسمانها و زمین است، و از سوی دیگر، افراد بشر در مسیر بندگی و عبادت خداوند و رسیدن به کمال مطلوب و سعادت برین، به امام و پیشوایی الهی که هدایت کنندهی آنان باشد، نیازمندند .
به عبارت آمد، خلافت الهی در زمین، و امامت و رهبری بشر، ؤ به عصر و زمان خاصی اختصاص ندارد . تا زمین باقی است و حیات دنیوی ادامه دارد و بشر در حیات دنیوی به سر میبرد، خلافت و امامت الهی، به مقتضای حکمت و هدایت الهی، ضرورت دارد .
این مطلب که امامتبه عنوان مقام و منصب الهی، پیوسته در میان بشر ادامه خواهد داشت، از قرآن نیز به روشنی استفاده میشود . یکی از آن آیات، آیهی شریف مربوط به امامتحضرت ابراهیم ( علیهالسلام) است; زیرا، در این آیه، پس از آن که خداوند مقام امامت را به آن حضرت اعطا میکند، ابراهیم ( علیهالسلام) آن را برای برخی از فرزندانش درخواست میکنند، ولی خداوند در پاسخ او میفرماید: «لاینال عهدی الظالمین» ; یعنی امامت - که عهدی است الهی - نصیب ظالمان از ذریهی ابراهیم نخواهد شد، و تنها به آن دسته از ذریه و فرزندان او اختصاص دارد که از هر گونه ظلم و ستمی منزه و پیراستهاند و از مقام صمتبرخوردارند . بنابراین، تا هنگامی که ذریهی حضرت ابراهیم در دنیا باقیاند، مقاله و منصب امامت در معصومان از ذریهی او ادامه خواهد یافت .
این مطلب، از آیات دیگری که مربوط به حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) است، به دست میآید: «واذ قال ابراهیم لابیه وقومه اننی براء مما تعبدون × الا الذی فطرنی فانه سیهدین × وجعلها کلمهٔ باقیهٔ فی عقبه لعلهم یرجعون (۲۵) » ; آن گاه که ابراهیم به پدر و قوماش گفت: «من، از آن چه شما پرستش میکنید، بیزاری میجویم، مگر از پرستش آن کسی که مرا آفریده و مرا هدایتخواهد کرد .» ، و خداوند، آن هدایت را حقیقتی جاودانه در نسل او قرار داد، شاید گمراهان (با وجود چنین هدایتی) به سوی خداوند باز گردند .
روشن است که جملهی «فانه سیهدین» بر هدایت ویژهای از جانب خداوند دلالت میکند . که فراتر از هدایت فکری و عقلانی است، این هدایت، همان هدایت ویژهای است که حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) به واسطهی آن، به مقام امامت رسید . آن هدایت، از جملهی «انی جاعلک للناس اماما» به دست میآید . خداوند، این هدایت ویژه را در خاندان او، برای همیشه قرار داده است و فلسفهی آن، این است که هدایتکنندهی بشر به راه حق باشد تا افراد بشر با بر خورداری از چنین هدایت الهی به صراط مستقیم حق باز گردند .
این مطلب که از تامل در ایات به دست میآید . در احادیثی که از ائمهی اهل البیت ( علیهمالسلام) روایتشده نیز وارد شده است . در این روایات، «کلمه باقیه» به امامت تفسیر شده است که در اهل بیت پیامبر اکرم ( علیهمالسلام) و در ذریهی امام حسین ( علیهالسلام) تا قیامت ادامه خواهد داشت . (۲۶)
آیهی دیگری که بر ادمهی امامتحق تا روز قیامت دلالت میکند، این ایه است که میفرماید: «یوم ندعوا کل اناس بامامهم فمن اولی کتابه بیمینه فاولائک یقرؤون کتابهم ولایظلمون فتیلا × ومن کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرهٔ اعمی واصل سبیلا (۲۷) » ; روز قیامت، هر گروهی را با امامشان فرا میخوانیم . کسانی که نامهی عمل آنان به دست راستشان داده شود، نامهی خود را میخوانند . و کمترین ظلمی به انان نخواهد شد . (پاداش عمل خود را کاملا دریافت میکنند) و هر کس در دنیا نابینا باشد (امام حق را نشناسد)، در آخرت نام نابینا و گمراهتر خواهد بود .
مفاد دو آیهی یاد شده، این است که روز قیامت، انسانها به صورت گروه گروه و دسته دسته، وارد صحرای محشر خواهند شد تا سرنوشت آنان از نظر سعادت و شقاوت و بهشت و دوزخ، روشن گردد . برای تحقق این هدف، افراد را با امام و پیشوای آنان دستهبندی میکنند و در محکمهی عدل الهی، در قیامتحاضر میسازند . آن گاه نامهی کسانی که در دنیا از امام حق پیروی کردهاند، به دست راستشن داده میشود و آنان پاداش اعمال خود را به طور کامل دریافت میکنند . اینان، اهل نجات و رستگاری خواهند بود . کسانی که در نیا، چشم حقیقتبین آنان کور بوده است و امام حق را نشناختهاند و از او پیروی نکردهاند، در قیامت از رستگاری و سعادت بر ین محروم خواهند بود .از آن چه گفته شد، روشن شد که مقصود از «امام» در آیهی مزبور، اعم از امام حق و باطل است، ولی در هر حال، مفاد ایه، این است که امام حق تا قیامت در بین بشر باقی خواهد بود . البته، پیوسته، در برابر امام حق، امام باطلی هم وجود خواهد داشت .
با توجه به بحثهای گذشته، روشن شد که امام حق، کسی است که امامتاش از مشیت و جعل الهی ناشی گردد . او، کسی است که از مقام خلافت الهی برخوردار است و اسرار و حقایق مربوط به آفرینش انسان و جهان را میداند و در طول حیات خود، ظلم و گناه نمیکند: «لاینال عهدی الظالمین (۲۸) » .
مطلب یاد شده، در احادیث اهل بیت ( علیهمالسلام) نیز بیان شده است . امام صادق ( علیهالسلام) روایتشده که فرمود: «لایترک الارض بغیر امام یحل حلال الله ویحرم حرامه; زمین، هرگز، به دل امامی که حلال خداوند را حلال و حرام خداوند را حرام سازد، نخواهد بود .» ; یعنی، وجود امام، برای شناخت درست احکام الهی، پیوسته ضرورت دارد . آنگاه امام ( علیهالسلام) فرمود: «این مطلب، مفاد آیهی کریمهی «یوم ندعو کل اناس بامامهم» است امام ( علیهالسلام) در پایان، به حدیث نبوی معروف «من مات بغیر امام مات میتهٔ جاهلیهٔ» استشهاد کرده است .
ضرورت وجود امام و حجتخداوند در زمین، در احادیث ائمهی طاهر ( علیهمالسلام) به صورت مکرر و مؤکد، بیان شده است . در شبهای گذشته، نمونههایی را یادآور شدیم . در این روایت، بر نکات دیده تاکید شده است .
۱) وجود امام و پیشوای الهی، در هر زمان، امری است ضروری و اجتنابناپذیر .
۲) پیشوایان و حجتهای الهی، خلفای خداوند در زمیناند: «اولائک فی خلفاء الله فی ارضه» .
۳) حجتها و رهبران الهی، کاملترین انسانهای عصر خویشاند .
۴) رهبران و حجتهای خداوند، فلسفهی آفرینش انسان و جهان به شمار میروند . (۲۹)
▪ پاسخ به یک اشکال
از آیهی «واذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما» (۳۰) به دست میآید که ابراهیم خلیل ( علیهالسلام) پس از مقام نبوت و رسالت . به مقام امامت رسیده است، از این روی باید گفت، مقام امامت، بالاتر و برتر از مقام نبوت و رسالت است .
گواه بر این که مقام امامت پس از مقاله نبوت و رسالتبه وی اعطا شده، این است که آزمونهایی که خداوند ابراهیم ( علیهالسلام) را به آنها آزمود، در دوران نبوت و رسالت او بوده است، مانند احتجاج او با پرستندگان ستارگان و ماه و خورشید، و احتجاج او با آذر و نمرود، و نیز جریان ذبح فرزندش اسماعیل .
گذشته از این، در احادیثی که از اهل بیت ( علیهمالسلام) روایتشده، به این مطلب تصریح شده است که خداوند، مقام امامت را پس از مقام نبوت و رسالتبه ابراهیم ( علیهالسلام) اعطا کرده است . در حدیثی از امام صادق ( علیهالسلام) روایتشده که فرمود: «خداوند، پیش از آن که ابراهیم را به نبوت برگزیند، به بندگی خویش برگزید، و پیش از آن که او را به رسالتبرگزیند، به نبوت برگزید، و پیش از آن که او را به عنوان خلیل خود برگزیند، به رسالتبرگزید، و یکی از آن که مقام امامت را به او عطا کند، او را به عنوان خلیل خویش برگزید، (۳۱) پس از آن که آن مقامات برای او حاصل گردید . فرمود: انی جاعلک للناس اماما .» .
در احادیث ائمهی طاهر ( علیهمالسلام) تفاوت نبی و رسول به این دانسته شده است که نبی، فرشتهی وحی را در خواب میبیند، و رسول، فرشته را بیداری مشاهده میکن . با توجه به این تفاوت و مراتب یاد شده دربارهی خوب ابراهیم (نبوت، رسالت، خلت، امامت) از آیات قرآن به روشنی به دست میآید .
آیهی «واذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقا نبیا، اذ قال لابیه یا ابت لم تعبد ما لایسمع ولایبصر ولایغنی عنک شیئا (۳۲) » بر مقام نبوت حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) دلالت میکند . آیهی «ولقد جاء ت رسلنا ابراهیم بالبشری قالوا سلاما قال سلام (۳۳) » بر مقام رسالت ابراهیم دلالت میکند . این، در دوران بزرگسالی حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) بوده است، آنگاهتر که از پدر و قوم خود را جدا شده بود .
آیهی «واتبع ملهٔ و ابراهیم حنیفا واتخذالله ابراهیم خلیلا (۳۴) » مقام خلت ابراهیم است که پس از آن که دارای مقام رسالتبود و شریعتحنیف به او وحی شده بود، به ان دستیافت .
آنگاهتر از همهی امتحانات الهی سرافراز بیرون آمد، مقام به امامت رسید (۳۵) .
با توجه به مطلب یاد شده، شی و اشکالی که در این جا مطرح میشود، این است که «مفاد بحثهای پشین، این شد که پیامبران الهی، امامان و پیشوایان بشر بودهاند; یعنی، در عین این که دارای مقام نبوت و راسلتبودهاند، مقام امامت نیز داشتهاند، در این صورت، میتوانی مقام رسالت را از نبوی، و مقام امامت رااز آن دو جدا ساخت» .
▪ پاسخ
در مطلب یاد شده که هر دو از قرآن کریم به دست میآیند، با هم ناسازگار نیستند; چرا که آنچه از آیات دستهی نخست (آیاتی که بر امامت پیامبران الهی دلالت دارند) به دست میآید، جز این نیست که پیامبران الهی، دارای مقام امامت نیز بودهاند، اما این که این مقام در چه زمانی به آنان اعطا شده است، از این آیات، چیزی به دست نمیآید . این طلب، از آیات مربوط به امامت ابراهیم ( علیهالسلام) و نیز احادیثیاد شده به دست میآید . مطابق این ایات و روایات، مقام امامت، پس از امقام نبوت و رسالت، پیامبران الهی اعطا شده است .
توضیح این که مقام نبوت، یعنی این که فردی به عنوان پیامبر الهی برگزیده شده و مخاطب وحی نبوت قرار گرفته است . او، با داشتن چنین مقامی، از حقایق و اخبار غیبی خبر دارد . اما هنوز به مقام ابلاغ شریعت الهی به بشر برگزیده نشده است . فیالمثل، پیامبر گرامی اسلام، تا قبل از آل که به مقام رسالتبرگزیده شود (قبل از چهل سالگی) از مقا نبوت برخوردار بود .
بنابراین، مقام رسالت، مقامی است که پیامبر، ماموریت ابلاغ شریعت الهی را به بشر عهدهدار میگرد و سرانجام، به مقام امامت میرسد; یعنی، مقامی که در اندیشهی و گفتار و رفتار، مقتدای بشر میگردد، چه آن چیزی را که به عنوان وحی برای بشر فرا میخواند، و چه آن چیزی را که به عنوان تفسیر و تبیین وحی الهی به آنان میآموزد; چرا که امامت، به معنای مقتدا بودن فردی برای دیگران در گفتار و رفتار است . (۳۶)
بدیهی است همهی پیامبرانی را که خداوند برای هدایت و رهبری بشر فرستاده است، مقامات سه گانه مزبور را داشتهاند همانگونه که همگی خلفای الهی در زمین بودهاند .
البته، همانطور که قرآن کریم تصریح کرده است، پیامبران، از نظر فضایل و کمالات وجودی، متفاوت بودهاند . مثلا فرموده است: «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض (۳۷) » نیز فرموده است: «ولقد فضلنا بعض النبیین علی بعض (۳۸) » .
آری، پیامبران الهی، از این جهت که از هدایت ویژه، یعنی هدایتبیواسطهی الهی برخوردار بودهاند، بر همهی کسانی که فاقد چنین هدایت ویژهای بودهاند، برتری داشتهاند: «وکلا فضلنا علی العالمین (۳۹) » پیامبران را بر همهی جهانیان برتری دادیم .
مقصود از «العالمین» کسانیاند که فاقد ویژگی هدایتبی واسطهی الهی بودهاند . از این روی، اگر با دلائل عقلانی یا وحیائی اثبات شود که غیر از پیامبران نیز از چنین هدایت ویژهای برخوردار بودهاند، افضلیت پیامبران به آنان از این جهت (هدایتبیواسطه الهی) اثبات نخواهد شد . (۴۰) بررسی جوانب این مسئله، به حال دیگری نیاز دارد .
● بخش دوم - امامت و هدایت
یکی از نقشها و اهداف اساسی امامت، هدایت افراد بشر است . پیش از آن که به بررسی نقش هدایتکنندگی امام از دیدگاه قرآن کریم بپردازیم، لازم است تعریف هدایت و کابردهای قرآنی آن را بیان کنیم .
▪ تعریف هدایت
واژهی «هدایت» ، مصدر و به معنای «راهنمایی و ارشاد» است . (۴۱) به گفتهی برخی از واژهشناسان، هدایت، راهنمایی همراه با لطف و مهربانی است . (۴۲) این واژه، در زبان عربی هم به صورت متعددی به کار رفته است و هم به صورت لازم . گونهی دوم، با حرف «الی» یا «لام» متعددی میشود . آیهی «اهدنا الصراط المستقیم (۴۳) » از گونهی نخست و آیههای «والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم (۴۴) » و «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم (۴۵) » از گونهی دوم است .
هدایت، به معنای «پیمودن راهی که انسان را به مقصد میرساند» نیز به کار رفته است . (۴۶) در این کاربرد، این واژه، لازم است نه متعدی و به معنای «هدایتیافتن» است و نه «هدایت کردن» وقتی گفته شود: «هدی الرجل» ، معنای آن این است که «آن مرد هدایتشد» . (۴۷) به عبارت دیگر، کلمهی «هدی» در این کاربرد با کلمهی «اهتدی» برابر است .
▪ انواع هدایت در قرآن
واژهی هدایت در قرآن کریم کاربدهای گوناگونی دارد:
۱) هدایت تکوینی;
چنان که فرموده است: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی (۴۸) » (حضرت موسی ( علیهالسلام) به فرعون گفت) ; پروردگار ما، کسی است که هر چیزی را آفریده و او را هدایت کرده است .
نیز فرموده است: «الذی قدر فهدی» (۴۹) ; آفریدگاری که هر چیزی را که افرید، به اندازه افرید و او را هدایت کرد .
۲) هدایت تکوینی عموم بشر;
چنان که فرموده است: «ونفس وماسواها، فالهمها فجورها وتقواها (۵۰) » ; سوگند به نفس و آن که او را بیاراست، آن گاه پلیدیها و پاکیها را به او الهام کرد .
این هدایت، همان هدایت فطری بشر است که به واسطهی عقل و وجدان در نهاد انسان قرار داده شده است و از قلمرو اختیار و اکتساب انسان بیرون است .
۳) هدایت تشریعی;
این هدایت، از طریق شریعتهای آسمانی و پیامبران و هادیان الهی تحقق یافته است . قرآن کریم، در بارهی پیامبر اکرم ( صلیالله علیهو آلهوسلم) میفرماید: «وما منع الناس ان یومنوا اذ جاءهم الهدی (۵۱) » ; چه چیزی مردم را مانع شده است که آن گاه که هدایت ما به سوی آنان آمد، به او ایمان بیاورند .
دربارهی تورات میفرماید: «وجعلناه هدی لنبی اسرائیل (۵۲) » ; تورات را هدایت کنندهی بنیاسراییل قرار دادیم .
درباره قرآن میفرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس (۵۳) » ; ماه رمضان، ماهی است که قرآن برای هدایتبشر در آن نازل شد .
هدایت تشریعی نیز همانند هدایت تکوینی فطری، عمومیت دارد و به فرد یا گروه خاصی اختصاص ندارد: «ولکل قوم هاد (۵۴) » .
۴) هدایت تکوینی خاص;
از قرآن، به دست میآید که گروهی از انسانها، از گونهای هدایت تکوینی خاص بهرهمند میگردند . آنان دو دستهاند:
الف) پیامبران و برگزیدگان (انسانهای معصوم) ;
ب) صالحان و پرهیزگران .
قرآن کریم، پس از ذکر نام عدهای از پیامبارن میفرماید: «واجنبیناهم وهدیناهم الی صراط مستقیم × ذالک هدی الله یهدی به من یشاء من عباده (۵۵) » ; آنان را برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم . این هدایت ویژهی خداوند است که هر یک از بندگان خود را که بخواهد از آن بهرهمند میسازد .
در بارهی مؤمنان و صالحان میفرماید: «انک لاتهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین (۵۶) » ; تو، کسانی را که دوستداری هدایتشوند، هداتی نمیکنی، لکن خداوند هر کس را که بخواهد هدایت میکند، و او به هدایتجویان داناتر است .
نیز میفرماید: «لیس علیک هداهم ولکن الله یهدی من یشاء (۵۷) » .
تفاوت دو نوع هدایت ویژهی مزبور، در این است که هدایت ویژهی پیامبران و برگزیدگان (معصومان) آفرینش آنان همراه است; یعنی; ذات و جوهر روح آنان امر چنان صفا و طهارت تکوینی برخوردار است که نور هدایت از نخستین لحظههای خلقت در نهاد آنان پرتوافکن میشود و آنان از مصونیت و طهارت تکوینی و موهبتی بهرهمندند، ولی مؤمنان و صالحان، از چنین هدایت تکوینی برخوردار نیستند، اما پس از طی مقدمات و مراحلی، شایستگی دریافت آن را پیدا میکنند و خداوند، آن را به آنان اعطا میکندک «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا وان الله لمع المحسنین (۵۸) » ; آنان را که در راه ما (با نفس خود) جهاد کردند، به راههای خویش هدایت میکنیم و خداوند با نیکوکاران است .
در جای دیگر فرموده است: «یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ویخرجهم من الظلمات الی النور باذنه ویهدیهم الی صراط مستقیم (۵۹) » ; خداوند، به واسطه قران و پیامبر، کسانی را که رضایت او را برگزنیند به راههای امنیت و سعادت هدایت میکند و با اذن خاص خود، آنان را از ظلمتها به نور بیرون میبرد و به طراط مستقیم هدایت میکند .
▪ امامت و هدایت ویژه
قرآن کریم، آن گاه که از امامتسخن گفته است، از هدایت ویژهای یاد کرده است . هدایتی که با امر الهی تحقق مییابد!
«وجعلناهم ائمهٔ یهدون بامرنا (۶۰) » ; آنان (ابراهیم و اسحاق و یعقوب) را امامانی قرار دادیم که مدرم را به امر ما هدایت کنند .
«وجعلنا منهم ائمهٔ یهدون بامرنا (۶۱) » از بنیاسرائیل . امامانی را قرار دادیم تا به امر ما هدایت کنند .قرآن، در بارهی امر الهی فرموده است: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون، فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء (۶۲) » ; امر خداوند، چنان است که هر گاه آفرینش چیزی را اراده کند، به ان میگوید: «باش» ، پس موجود میشود . پس منزه است کسی که ملکوت هر چیزی به دست او است .
روشن است که مقصود از کلمهی «امر» در این آیه، امر لفظی با واژه «کن» و مانند آن نیست، بلکه مراد از آن، شان خداوند در افرینشی موجودات، این است که هر گاه ارادهی حتمی او به آفرینش چیزی تعلق پیدا کند، به محض این که افاضه و ایجاد از جانب او تحقق یابد، آن شیء، موجود خواهد شد; یعنی، فاعلیتخداوند، مطلق و تام است و مشروط به چیزی جز ذات و صفات ذاتی او نیستبدین جهت استبعاد منکران معاد در بارهی زنده شدن دوبارهی اجزای متلاشی شدن بدن مردگان، وجهی ندارد; زیرا، ملکوت همه چیز، در قبضهیی قدرت خداوند قرار دارد .
مقصود از ملکوت، اصل و نهاد و نهان هر چند است; یعنی، اشیا، دارای جنبهای ملکی و ظاهریاند که با چشم ظاهری و دیگر ادراکات حسی، قابل مشاهده و ادراکاند، و دارای جنبهای ملکوتی و باطنیاند که از طریق حواس نمیتوان آن را درک کرده بلکه با دیگان عقل، و بالاتر از آن، با دیدگان قلب، میتوان آن را شناخت، و سناخت راستین آن، در گرو آن است که حجابای وهم و خیال و غریزه و شهوت، کنار زده شود، و آن، جز با عنایت ویژهای از جانب خداوند، ممکن نخواهد بود .
آن کس که ملکوت اشیا را به خوبی درک کند، از اصحاب یقین خواهد بود . در بارهی حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) میفرماید: «وکذالک نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض ولیکون من الموقنین (۶۳) »
قرآن کریم در جای دیگر در بارهی امر الهی میفرماید: «وما امرنا الا واحدهٔ کلمح بالبصر (۶۴) » ; امر ما، یکی بیش نیست، و (آن هم) چونان اشارهی چشم است; یعنی در، امر الهی که تحقق هر چند به آن بستگی دراد - و آن، عبارت است از امر تکوینی ایجادی که هستی هر چیزی را به آن اعطا میکند - تعدد و تکثر و تغییر و تدریج راه ندارد، و این، در حال است که موجودات مکانی و زمانی، در بستر تدریج و تغییر، محقق مییابند . این آیه نیز به گونهای، جنبهی باطنی و ملکوت اشیا را که همان عالم امر است - بیان میکند در مقابل جنبهی ظاهری موجودات که عالم ملک و شهود نام دارد .
با توجه به نکات یاد شده، میتوان هدایتکنندگی امام به امر خداوند را به درستی تصویر کرد . امام، با استناد به امر ملکوتی خداوند که به اذن پروردگار بدان دستیافته است، در ذهن و روح انسانهای مستعد هدایت، تصرف میکند و آنان را به کمال مطلوب میرساند . این هدایت، در ارائهی طریق و نشان دادن راه، یعنی بیان معارف و احکام الهی به بشر خلاصه نمیشود . البته آن کس که از مقام امامتبرخوردار است، طبعا، در حوزهی شناخت معارف و احکام دین نیز سرامد دیگران است و رای و نظر او، معیار حق و باطل به شمار میرود، اما آن چه در ایات یاد شده، در بارهی امامت مورد نظر است، هدایتی فراتر از ارائهی طریق است; یعنی، هدایتی است تکوینی که به امر و اذن تکوینی و خاص خداوند انجام میگیرد . پیامبرانی که در این آیات از آبان یاد شده است، بلکه عموم پیامبران و رسولان الهی، علاوه بر مقام نبوت و رسالت - که به دریافت معارف و احکام الهی و ابلاغ آنها به بشر مربوط میشود و نقش هدایتکنندگی تشریعی را دارد - از مقام امامت و هدایتکنندگی تکوینی و خاص نیز بهرهمند بودهاند . رسیدن به این مقام، در گرو امتحانات خاص و معرفت و شناختی ویژه بوده است دربارهی حضرت ابراهیم ( علیهالسلام) میفرماید: «واذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک الناس اماما (۶۵) »
نیز میفرماید: «وکذالک نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض ولیکون من الموقنین (۶۶) »
از دو آیهی یاد شده، به روشنی به دست میآید که ابراهیم خلیل ( علیهالسلام) آن گاه به مقام والای امامت رسید که از یک سوی مورد امتحانهایی ویژهی الهی قرار گرفت و از همگی سربلند بیرون آمده و از سوی دیگر، خداوند، ملکوت آسمانها و زمین را به امر نشان داد و رو به مقام یقین نایل گردید .
بنابراین، جملهی «یهدون بامرنا» در ایات امامت، به روشنی بر این حقیقت دلالت میکند که هدایت هدایتیافتگان، از طریق ولایت و تصرف تکوینی امام و به اذان و امر ملکوتی خداوند تحقق میپذیرد . (۶۷)
▪ اشکال
در ادامهی آیهی هفتاد و سوم از سورهی انبیا، پس از آن که از مقام امامت ابراهیم و اسحاق و یعقوب ( علیهمالسلام) سخن گفته شده، فرموده است: «و اوصینا الیهم فعل الخیرات واقام الصلاهٔ و ایتاء الزکاهٔ وکانوا لنا عابدین» ; به آنان انجام دادن خیرات و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم، و آنان ما را عبادت میکردند .
بر این اساس امامت مورد نظر در این آیه، که با هدایت ویژه و ولایت تکوینی و اعمال و نفوس هدایتیافتگان ملازمه دارد، به عموم یا برخی از پیامبران اختصاص دارد و شامل دیگران نمیشود . از این روی، بر دیدگاه شیعه در بارهی امامت دلالت نمیکند .
▪ پاسخ
مقصود از وحی، با توجه به صدر و ذیل آیه، وحی تشریعی نیست، بلکه مقصود، وحی تسدیدی است; یعنی، روح القدس، پیوسته پیمابران الهی را مدد میرساند و علاوه بر این که معارف و احکام الهی را از جانب خداوند به آنان وحی میکند، به اذان پروردگار، آنان را مورد تایید ویژه قرار میدهد و در نتیجه، آنان، علاوه بر این ککه در مقام علم و معرفت معصوماند، در مقام عمل نیز از صفعت عصمتبرخوردارند، و اوامر و نواهی الهی را به صورت کامل اجرا میکنند .
گواه بر این مطلب این است که، هر گاه مصدر به معمولاش (مفعول) اضافه شد، نشانهی این است که آن معمول، در عالم خارج، تحقق یافته است و اگر موجود این باشد که انجام دادن آن، مطلوب است و باید بعدا انجام شود، مصدر، به معمول خود اضافه نمیشود . بلکه به جای مصدر، فعل مضارع همراه با کلمهی «ان» یا «ان» آورده میشود که آن را تاویل به مصدر میبرد . مثلا هر گاه گفته شود: «یعجبنی احسانک وفعلک الخیر; احسان و فعل نیک تو، مرا به شگفت میآورد» ، مفاد این جمله، این است که احسان و کار نیکی که انجام گرفته است، چنین اثری دارد، ولی هر گاه گفته شود: «یعجبنی ان تحسین وتفعل الخیر» ، مفاد آن، این است که احسان و کار نیک انجام نگرفته است، و گوینده تحقق آن را میپسندد و میطلبد . چنان که خداوند فرموده است . «ان تصوموا خیرلکم (۶۸) » .
بر این اسا، در آیاتی که وحی تشریعی مقصود است، به جای مصدر، فعل با کلمه ان مصدریه به کار رفته است . مانند: «امرت ان اعبد الله (۶۹) » و «ان لاتعبدوا الا ایاه (۷۰) » و «ان اقیموا الصلاهٔ» (۷۱)
در آیهی مورد بحث نیز عبارت چنین است: «واوحینا الیهم فعل الخیرات» . «فعل» که مصدر است، به «الخیرات» که معمول آن است، اضافه شده است . در این آیه گفته شنده است: «و اوصینا الیهم ان افعلوا الخیرات» پس بنابر قاعدهی مزبور، مفاد آیه، این است که فعل خیرات، از پیامبران صادر شده و آنان، عملا، اقامهی نماز و اتیاء کردهاند، و این کار با وحی تسدیدی الهی تحقق یافته است . (۷۲)
آن چه به پیامبران الهی اختصاص داشته است، وحی تشریعی است، نه وحی تسدیدی; زیرا، دلیلی از عقل روحی بر این که چنین وحیای مخصوص پیامبران بوده است، در دست نیست، بلکه دلائل عقلی و نقلی میگویند . امامتبه عنوان وساطت هدایتباطنی الهی، امری است که به مقتضای حکمت الهی که نظام هستی را بر پایهی اسباب و وسایط مناسب تقدیر کرده است، لازم و ضروری است و آن کسی که دارای مقام امامت است، از تسدید و تایید ویژهی خداوند برخوردار است، و این تسدید و تایید ویژهی الهی نیز به واسطهی فرشتهای که از عالم امر است، تحقق مییابد: «و کذالک اوصینا الیک روحا من امرنا» (۷۳) ; این گونه، روحی را که عالم امر ما استبه تو وحی کردیم; یعنی، آن را با تو همراه ساختیم .
در احادیثی از اهل بیت ( علیهمالسلام) آمده که مقصود از آن، فرشتهای استبرتر از جبرئیل و میکاییل . آن فرشته، پیوسته پیامبر ( صلیالله علیهو آلهوسلم) را تایید و تسدید میکرد، و پس از وی با ائمهی معصوم ( علیهمالسلام) است .
کلینی، به سند صحیح از ابی بصیر روایت کرده که گفت: «از امام صادق ( علیهالسلام) از آیهی «و کذالک اوصینا الیک روحا من امرنا» پرسیدم .» . امام فرمود: «خلق من خلق الله عزوجل اعظم من جبرئیل و میکائیل . کان مع رسول الله نخبره و یسدده وهو مع الائمهٔ بعده» (۷۴)
در حدیث دیگری، امام ( علیهالسلام) تصریح کرده است که آن روح، از عالم ملکوت بوده است: «وهو من الملکوت» (۷۵) .
● امامت و هدایتبیواسطه
هر گاه امام، واسطهی هدایت دیگر افراد بشر است، و هدایت الهی، چه به معنای ارائهی طریق و چه به معنای ایصال به مطلوب، از طریق هادیان الهی (پیامبران و امامان) تحقق میپذیرد، در این صورت، آنان، خود، بدون واسطه، از هدایت الهی بهرهمندند .
این، مطلبی است که به علاوه بر این که مقتضای حکم عقل است، در ایات قرآن نیز مورد تاکید واقع شده است: «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون (۷۶) » ; ایا کسی که به حق هدایت میکند، سزاوارتر است که از او پیروی شود یا کسی که از سوی دیگران هدایت نشود، از هدایتبهرهای ندارد؟ چه گونه داوری میکنید؟
مفاد این آیه، این است که تنها، کسانی شایستگی آن را دارند که عهدهدار هدایت دیگران گردند که خود بدون آن که به هدایتشدن از سوی کسی نیاز داشته باشند، هدایتشدهاند; یعنی از هدایتبیواسطهی الهی برخوردارند، و آن کسی که از چنین هدایتی برخوردار نیست، خواه گمراه باشد یا هدایتیافته به واسطهی دیگری شایستگی این را که عهدهدار امر هدایت گردد، ندارد .
مطلب مزبور، پیش از آن که مربوط به هدایتبه معنای ارائهی طریق باشد با هدایتبه معنای ایصال به مطلوب، مناسبت دارد; چرا که برای ارائهی طریق آنچه لازم است، دارا بودن هدایت است، خواه بیواسطه باشد یا با واسطه، اما در هدایتباطنی، باید فرد هدایتکننده، از مقام بالایی بهرهمند باشد که بتواند واسطهی هدایت و ولایت تکوینی خداوند شود . (۷۷)
● نور خداوند در قلوب مؤمنان
در احادیثی که از ائمهی طاهر ( علیهمالسلام) رویتشده است، از امامتبه عنوان نوری تعبیر شده است که در قلوب مؤمنان تابش میکند و پرتو آن، بسی تابناکتر از نور خورشید است محدث کلینی . به مسند صحیح از ابی خالد کابلی روایت کرده که گفت: «از امام باقر ( علیهالسلام) در بارهی آیهی «فآمنوا بالله ورسوله والنور الذی انزلنا (۷۸) » پرسیدم .» . امام فرمود: «ای ابا خالد! مقصود از نور، امامان آل محمد تا روز قیامت استسوگند به خدا! آنان، نوری هستند که خداوند نازل کرده است . آنان، نور خداوند در آسمانها و زمیناند سوگند به خدا! ای ابا خالد! نور امام در دلهای مؤمنان، روشنی بخشیتر از نور خورشید در روز است . به خدا سوگند! امامان، دلهای مومنان را نورانی میسازند . خداوند، نور آنان را از هر کس که بخواهد، باز میگیرد، و در نتیجه، دلهای آنان تاریک میشود . به خدا سوگند! ای ابا خالد! کسی ما را دوست نمیدارد و ولایت ما را بر نمیگزیند، مگر این که خداوند، قلب او را پاکیزه سازد، و خداوند . قلب کسی را پاکیزه نمیسازد، مگر این که تسلیم امر ما باشد . هر گاه چنین باشد، خداوند، او را از حساب سخت و فزع بزرگ در روز قیامت در امان میدارد .» (۷۹)
● گستره و ژرفای امامت
از بحثهای گذشته، میتوان به گسترده و ژرفای امامت پی برد . امامت را نباید صرفا تدبیر سیاسی جامعهی اسلامی در چهارچوب احکام الهی خلاصه کرد، همان گونه که تنها در رهبری دینی در سطح بیان معارف و احکام الهی و هدایت تشریعی نیز خلاصه نمیشود . امامت، ظاهری بس گسترده و باطنی ثروت دارد . امامت ظاهری ریشه در ولایت و هدایت درونی و تکوینیدارد . آن کس که واسطهی هدایت الهی در رساندن هدایت جویان به کمال مطلوب است، همم، پیش و بیش، از دیگران این شایستگی را دارد که در قلمرو هدایت تشریعی راهنمای مردم باشد و گفتار و کردارش، مقیاس و معیار حق و باطل به نشمار آید، اسوه و الگوی اخلاق و تربیتباشد، و بالاخره سررشتهی تدبیر نظام سیاسی و اجتماعی را در دستبگیرد . بدین جهت، اگر قرآنکریم، بر بعد عرفانی و باطنی امامت تاکید ورزیده و بر هدایتباطنی و نهانی پای فشرده است، نه بدان معنا است که امامت، شان دیگری جز ای ندارد، و رهبری فکری و دینی و اخلاقی و سیاسی جامعه از شئون و اهداف امامت نیستبه بلکه بدین معنا است که بدون آن که فردی از چنان مقام و منزلت دارایی برخوردار باشد، نخواهد توانست در دیگر قلمروهای مربوط به هدایت و رهبری جامعهی بشری، به گونهای بایسته و ایدهآل نقش آفرین باشد .
آن کس که مذهب خلافت الهی بر زمین را دارد، میتواند مذهب خلافت نبوی و پیشوایی امت را بر عهده بگیرد .
آن کسی که در هدایت تکوینی و باطنی، واسطهی افاضهٔی لطف و رحمت الهی به هدایتجویان است، میتواند در هدایت تشریعی و رهبری دینی و اخلاق، واسطهی هدایت الهی برای جامعهی بشری میباشد .
آن کسی که در شناخت مثال و جهان به مقاله «علم آدم ای اسماء» رسیده استخواهد توانست رهبری عادلانه بشریت را عهدهدار شود و هر چند و هر کس را در جای مناسب آن بگذارد .
آن کسی که در جهاد با نفس اماره - که جهاد اکبر است - به پیروزی کامل رسید، است و از مقام عصمتبرخوردار است، شایستگی رهبری جهاد اصغر را به وجه احسن خواهد داشت.
علی ربانی گلپایگانی
پینوشت:
۱) بقره: ۱۲۴ .
۲) توبه: ۱۲ .
۳) هود: ۱۷; احقاف: ۱۲ .
۴) یس: ۱۲ .
۵) المیزان، ج ۱۷، ص ۶۷ .
۶) بقره: ۲۹ .
۷) بقره: ۲۲ .
۸) یونس: ۶۷ .
۹) بقره/۲۱ .
۱۰) بقره/۲۲ .
۱۱) الدر المنثور، ج ۵، ص ۲۱۷ .
۱۲) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ، باب ان الحجهٔ لاتقوم لله الا بامام . در این باب، سیزده حدیث که این مطلب را میرساند، نقل شده است .
۱۳) مفاتیح الجنان، دعای عدیله .
۱۴) بقره: ۳۰ .
۱۵) بقره: ۳۱ - ۳۲ .
۱۶) بقره: ۳۳ .
۱۷) انعام: ۷۵ .
۱۸) ص: ۲۶ .
۱۹) بقره: ۲۱۳ .
۲۰) انعام: ۸۷ - ۸۸ .
۲۱) انعام: ۸۹ .
۲۲) بقره/۱۲۴ .
۲۳) سجده: ۲۴ .
۲۴) انبیا: ۷۲ - ۷۳ .
۲۵) زخرف: ۲۶ - ۲۸ .
۲۶) در تفسیر البرهان، یازده حدیث که مضمون فوق در آنها بیان شده، روایتشده است . ر . ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۱۳۸ - ۱۴۰ . نیز ر . ک: المیزان، ج ۱۸، ص ۱۰۶ .
۲۷) اسراء، ۷۱ - ۷۲ . جهت آگاهی از تفسیر این دو آیه، به تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۱۶۵ - ۱۷۰ رجوع شد .
۲۸) بقره: ۱۲۴ .
۲۹) جهت آگاهی از احدیثیاد شده به کتاب الحجهٔ از اصول کافی، ج ۱، رجوع شود . نیز مصامین یاد شده، در حکمت ۱۴۷ نهجالبلاغه بیان شده است .
۳۰) بقره: ۱۲۴ .
۳۱) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ، باب طبقات الانبیاء، حدیث ۲ .
۳۲) مریم: ۴۲ .
۳۳) هود: ۶۹ .
۳۴) نساء: ۱۲۵ .
۳۵) تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۲۷۷ - ۲۷۸ .
۳۶) الامام: المؤتم به النسانا کان یقتدی بقوله او فعله، او کتابا او غیر ذالک: المفردات فی غریب القرآن، ص ۲۴، کلمهی ام .
الامام: کل من اقتدی به و قدم فی الامور، النبی ( صلیالله علیهو آلهوسلم) امام الائمهٔ، والخلیفهٔ امام الرعیهٔ، والقرآن امام المسلمین معجم المقاییس فی اللغهٔ، ص ۴۸، کلمهٔ ام .
۳۷) بقره: ۲۵۳ .
۳۸) اسراء: ۵۵ .
۳۹) انعام: ۸۶ .
۴۰) المیزان، ج ۷، ص ۲۴۴ .
۴۱) مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۷ .
۴۲) المفردات فی غریب القرآن، ص ۵۳۸، کلمهی «هدی» .
۴۳) حمد: ۶ .
۴۴) بقره: ۲۱۳ .
۴۵) اسراء: ۹ .
۴۶) جرجانی، التعریفات، ص ۱۱۲ .
۴۷) هدی الرجل: استرشد (المنجد) .
۴۸) طه: ۵۰ .
۴۹) اعلی: ۳ .
۵۰) شمس: ۷ - ۸ .
۵۱) اسراء: ۹۴ .
۵۲) اسراء: ۲ .
۵۳) بقره: ۱۸۵ .
۵۴) رعد: ۷ .
۵۵) انعام: ۸۷ - ۸۸ .
۵۶) قصص: ۵۶ .
۵۷) بقره: ۲۷۲ .
۵۸) عنکبوت: ۶۹ .
۵۹) مائده: ۱۶ .
۶۰) انبیا: ۷۳ .
۶۱) مسجده: ۲۴ .
۶۲) یس: ۸۳ .
۶۳) انعام: ۷۵ .
۶۴) قمر: ۵ .
۶۵) بقره: ۱۲۴ .
۶۶) انعام: ۷۵ .
۶۷) المیزان، ج ۱، ص ۲۷۲ - ۲۷۳، و ج ۱۴، ص ۳۰۴ .
۶۸) بقره: ۱۸۴ .
۶۹) رعد: ۳۶ .
۷۰) یوسف: ۴۰ .
۷۱) انعام: ۷۲ .
۷۲) المیزان، ج ۱۰، ص ۳۰۵ .
۷۳) شورا: ۵۲ .
۷۴) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ، باب الروح التی یسدد الله بها الائمهٔ ( علیهالسلام) حدیث ۱ .
۷۵) همان، ح ۲ .
۷۶) فاطر: ۳۵ .
۷۷) ر . ک: المیزان، ج ۱۰، ص ۵۸ .
۷۸) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ .
۷۹) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ، ص ۱۵۰، باب ان الائمهٔ (ع) نورالله عزوجل .
پینوشت:
۱) بقره: ۱۲۴ .
۲) توبه: ۱۲ .
۳) هود: ۱۷; احقاف: ۱۲ .
۴) یس: ۱۲ .
۵) المیزان، ج ۱۷، ص ۶۷ .
۶) بقره: ۲۹ .
۷) بقره: ۲۲ .
۸) یونس: ۶۷ .
۹) بقره/۲۱ .
۱۰) بقره/۲۲ .
۱۱) الدر المنثور، ج ۵، ص ۲۱۷ .
۱۲) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ، باب ان الحجهٔ لاتقوم لله الا بامام . در این باب، سیزده حدیث که این مطلب را میرساند، نقل شده است .
۱۳) مفاتیح الجنان، دعای عدیله .
۱۴) بقره: ۳۰ .
۱۵) بقره: ۳۱ - ۳۲ .
۱۶) بقره: ۳۳ .
۱۷) انعام: ۷۵ .
۱۸) ص: ۲۶ .
۱۹) بقره: ۲۱۳ .
۲۰) انعام: ۸۷ - ۸۸ .
۲۱) انعام: ۸۹ .
۲۲) بقره/۱۲۴ .
۲۳) سجده: ۲۴ .
۲۴) انبیا: ۷۲ - ۷۳ .
۲۵) زخرف: ۲۶ - ۲۸ .
۲۶) در تفسیر البرهان، یازده حدیث که مضمون فوق در آنها بیان شده، روایتشده است . ر . ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۱۳۸ - ۱۴۰ . نیز ر . ک: المیزان، ج ۱۸، ص ۱۰۶ .
۲۷) اسراء، ۷۱ - ۷۲ . جهت آگاهی از تفسیر این دو آیه، به تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۱۶۵ - ۱۷۰ رجوع شد .
۲۸) بقره: ۱۲۴ .
۲۹) جهت آگاهی از احدیثیاد شده به کتاب الحجهٔ از اصول کافی، ج ۱، رجوع شود . نیز مصامین یاد شده، در حکمت ۱۴۷ نهجالبلاغه بیان شده است .
۳۰) بقره: ۱۲۴ .
۳۱) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ، باب طبقات الانبیاء، حدیث ۲ .
۳۲) مریم: ۴۲ .
۳۳) هود: ۶۹ .
۳۴) نساء: ۱۲۵ .
۳۵) تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۲۷۷ - ۲۷۸ .
۳۶) الامام: المؤتم به النسانا کان یقتدی بقوله او فعله، او کتابا او غیر ذالک: المفردات فی غریب القرآن، ص ۲۴، کلمهی ام .
الامام: کل من اقتدی به و قدم فی الامور، النبی ( صلیالله علیهو آلهوسلم) امام الائمهٔ، والخلیفهٔ امام الرعیهٔ، والقرآن امام المسلمین معجم المقاییس فی اللغهٔ، ص ۴۸، کلمهٔ ام .
۳۷) بقره: ۲۵۳ .
۳۸) اسراء: ۵۵ .
۳۹) انعام: ۸۶ .
۴۰) المیزان، ج ۷، ص ۲۴۴ .
۴۱) مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۷ .
۴۲) المفردات فی غریب القرآن، ص ۵۳۸، کلمهی «هدی» .
۴۳) حمد: ۶ .
۴۴) بقره: ۲۱۳ .
۴۵) اسراء: ۹ .
۴۶) جرجانی، التعریفات، ص ۱۱۲ .
۴۷) هدی الرجل: استرشد (المنجد) .
۴۸) طه: ۵۰ .
۴۹) اعلی: ۳ .
۵۰) شمس: ۷ - ۸ .
۵۱) اسراء: ۹۴ .
۵۲) اسراء: ۲ .
۵۳) بقره: ۱۸۵ .
۵۴) رعد: ۷ .
۵۵) انعام: ۸۷ - ۸۸ .
۵۶) قصص: ۵۶ .
۵۷) بقره: ۲۷۲ .
۵۸) عنکبوت: ۶۹ .
۵۹) مائده: ۱۶ .
۶۰) انبیا: ۷۳ .
۶۱) مسجده: ۲۴ .
۶۲) یس: ۸۳ .
۶۳) انعام: ۷۵ .
۶۴) قمر: ۵ .
۶۵) بقره: ۱۲۴ .
۶۶) انعام: ۷۵ .
۶۷) المیزان، ج ۱، ص ۲۷۲ - ۲۷۳، و ج ۱۴، ص ۳۰۴ .
۶۸) بقره: ۱۸۴ .
۶۹) رعد: ۳۶ .
۷۰) یوسف: ۴۰ .
۷۱) انعام: ۷۲ .
۷۲) المیزان، ج ۱۰، ص ۳۰۵ .
۷۳) شورا: ۵۲ .
۷۴) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ، باب الروح التی یسدد الله بها الائمهٔ ( علیهالسلام) حدیث ۱ .
۷۵) همان، ح ۲ .
۷۶) فاطر: ۳۵ .
۷۷) ر . ک: المیزان، ج ۱۰، ص ۵۸ .
۷۸) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ .
۷۹) اصول کافی، ج ۱، کتاب الحجهٔ، ص ۱۵۰، باب ان الائمهٔ (ع) نورالله عزوجل .
منبع : سایت پاسخگو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست