شنبه, ۱۴ مهر, ۱۴۰۳ / 5 October, 2024
مجله ویستا

نفت یا امنیت اسراییل؟


نفت یا امنیت اسراییل؟
با آغاز حمله نظامی ارتش آمریكا و متحدانش به عراق و اشغال این كشور، بسیاری از تحلیل گران سیاسی اعلام نمودند كه دستیابی به منابع نفت عراق و به دنبال آن افزایش قدرت سیاسی ایالات متحده در دنیا، مهم ترین اهداف لشكركشی به خاورمیانه بوده است. اما در این مقاله، نویسنده با نقد دلایل حامیان این نظریه و نشان دادن شكست آمریكا در دستیابی به این دو هدف، خاطرنشان می كند كه دلیل شكل گیری این جنگ را باید در سیاست های اسراییلی ها و به ویژه حزب لیكود در تأمین امنیت اسراییل جستجو نمود.
اصلی ترین انتقادی كه علیه جنگ عراق عنوان می شود، این است كه ایالات متحده برای نفت این كشور و نه جنگ با تروریسم، وارد این معركه شده است.
بریندان اونیل پیش از آغاز جنگ عراق در روزنامه «كریستین ساینس مانیتور» اظهار نموده بود كه «برای بسیاری از افرادی كه در نهضت­های ضد جنگ فعالیت می نمایند، این ایده كه بوش با هدف اشغال منطقه خلیج [فارس] و دست انداری به منابع نفتی، این جنگ را طراحی نموده است، كاملاً پذیرفته شده است.» همچنین منتقد چپ گرای جنگ عراق، نوام چامسكی نیز معقتد است: «كاملاً روشن است كه منابع انرژی عراق مهم است. در این مورد حتی نمی توان تردیدی داست. عراق یكی از اصلی ترین منابع نفت و گاز دنیا به شمار می رود كه دومین ذخیره نفت دنیا را داراست و در قلب منابع نفتی خلیج [فارس] واقع است. همچنین به یاد داشته باشید كه پیش بینی های اطلاعاتی ایالات متحده حاكی از آن است كه در سال های آتی، دو سوم منابع انرژی دنیا، از این منطقه استخراج خواهد شد.»
اما این مطلب با دلایل كلیدی مدنظر من در مورد آغاز این جنگ، متفاوت است. من معتقدم، این جنگ به وسیله نو محافظه كاران حاكم تدارك دیده شد تا منافع دولت اسراییل تأمین گردد. البته حمایت از حزب لیكود نیز جزء اهداف كاخ سفید بوده است. همهٔ این دلایل نیز، كاملاً مستند است، چرا كه این نو محافظه كارن معتقدند، منافع اسراییل و ایالات متحده كاملاً با هم پیوند خورده است، اما آنچه من معتقدم این است كه اندیشه اولیه این جنگ باید در اسراییل طراحی شده باشد. به علاوه، این جنگ دقیقاً به همان هدفی رسید كه حزب لیكود مدت هاست آن را دنبال می كند: ناآرامی منطقه خاورمیانه.
اگرچه تئوری ارتباط «اسراییل _نو محافظه كاران» بدون طرفدار نیست، اما دلایلی وجود دارد كه در میان حامیان نظریه «جنگ برای نفت» با عمومیت زیادی طرح گردیده است. احتمالاً مهم ترین دلیل ذكر شده از سوی این نظریه پردازان، تأمین منافع شركت های بزرگ نفتی آمریكایی است كه به گفته اونیل به ایجاد امپریالیسم نوین نفتی ایالت متحده منجر خواهد شد، هر چند جنگ افروزان كاخ سفید، این جنگ را خیر و شر می خوانند.
البته با سلطه آمریكا بر عراق، شركت های نفتی ایالات متحده ممكن است سودهای كلانی به دست آورند، اما این عامل نمی تواند همه دلایل پشت پرده آغاز جنگ عراق را نشان دهد.
به علاوه، یكی دیگر از دلایل عنوان شده در مورد جنگ برای نفت این است كه متهم كردن حزب نو محافظه كار و دولت اسراییل به جنگ افروزی در منطقه، به تابویی تبدیل شده كه مدافعان یهودی ستیزی را خوشحال می نماید.
● حامیان نظریه «جنگ برای نفت» چه می گویند؟
حامیان این نظریه، دو دلیل متفاوت ارائه می كنند: دلیل اول این است كه در سایه این جنگ، صنعت نفت آمریكا منفعت زیادی كسب خواهد نمود. دلیل دوم هم می گوید افزایش قدرت هژمونیك (سلطه جویی) آمریكا، در گروی كنترل مركز مهم نفت دنیا خواهد بود.
اجازه بدهید كه در این بخش، بین مباحث مربوط به نفت و منفعت طلبی جنگ كنونی تفاوت های قائل شویم.
بدون شك، بازسازی عراق یك معدن طلای تمام عیار برای تعدادی از شركت های آمریكایی خواهد بود؛ به ویژه شركت هایی كه با دولت بوش ارتباط نزدیك تری دارند. در واقع، حتی در خلال جنگ هم قطار سودجویی به حركت خود ادامه می دهد. تعدادی از این شركت ها نظیر «هالیبرتون» در كسب و كارهای مرتبط به تجهیزات نفتی مشغول به فعالیت هستند و یك بخش مهم از بازسازی عراق به معنای كسب سود سرشار برای شركت های فعال در بخش تجهیزات نفتی خواهد بود.
در این میان، مؤسسات مرتبط با استخراج و فروش نفت نیز سود هنگفتی را كسب می نمایند. البته به خاطر داشته باشید كه منافع حاصل از بازسازی عراق، تنها نصیب چند شركت معدود شده و دولت آمریكا و به ویژه مالیات دهندگان آمریكایی، در این میان هیچ منفعتی نخواهند داشت. لذا تنها هزینه های این جنگ از جیب مردم ایالات متحده پرداخت خواهد شد.
همچنین باید دانست كه ایالات متحده ترجیح می دهد كه كنترل نفت عراق را در دست گیرد. به یاد داشته باشید كه پس از ورود ایالات متحده و انگلستان به خاك عراق، آنان در اولین مرحله نسبت به تأمین امنیت حوزه های نفتی جنوب این كشور اقدام نمودند تا از آتش زدن احتمالی این منابع به دست صدام حسین جلوگیری نمایند. روشن است كه هر اشغالگری ترجیح می دهد، به جای تخریب منابع یك كشور، نسبت به بهره برداری از آن منابع اقدام كند.
از طرف دیگر، همواره در افكار عمومی چنین مطرح شده است كه عراق دارای منابع نفتی سرشاری است و نیروهای اشغالگر نیز پیش از جنگ به سایر دولت ها اعلام كره بودند كه در صورت عدم مشاركت در این جنگ، سهمی از این منابع نخواهند داشت.
● اما اینك این سؤال مطرح می شود كه آیا شركت های نفتی، از مشوقین آغاز این جنگ نبوده اند؟
واقعیت این است كه نمایندگان صنعت نفت ایالات متحده، همواره جزء مخالفان تحریم عراق در سال های اخیر بوده اند، چرا كه با وجود تحریم ها، آنان نمی توانستند در این كشور جایگاهی داشته باشند. پس از آغاز دوره اول ریاست جمهوری جورج بوش در سال ۲۰۰۱ میلادی، آنان رایزنی های گسترده ای را برای لغو تحریم های آمریكا علیه ایران و لیبی آغاز نمودند. به علاوه، نمایندگان این شركت­ها از رژیم حاكم بر عراق (دولت صدام حسین) رضایت نداشتند و به همراه نو محافظه كاران كنگره، خواهان تغییر این حكومت بودند.
در ماه می ۲۰۰۱ میلادی، هفته نامه نیوزویك در مقاله ای به قلم رز برادی چنین نوشته بود: «لغو تحریم های آمریكا علیه دولت هایی نظیر ایران، كره شمالی، لیبی و عراق و یا كاستن از این تحریم ها، می تواند حامیان دولت اسراییل و مدیران صنعت نفت ایالات متحده را در برابر هم قرار دهد.»
همچنین فرید محمدی یكی از كارشناسان مؤسسه مشاوره انرژی PFC كه در شهر واشنگتن دی سی فعالیت می كند، معتقد است كه شركت های بزرگ نفتی، برای اطمینان یافتن از كسب منافع خود، باید رویكرد صلح طلبانه تری را در منطقه خلیج [فارس] و دنیای عرب در پیش گیرند. همچنین یكی از مدیران شركت «بیگ اویل» در مصاحبه ای با نشریه «سیاست های انرژی» (Energy Policy) كه در سال ۲۰۰۱ میلادی انجام داد، چنین گفته بود: «ما خواهان لغو تحریم های ایالات متحده علیه ایران و لیبی هستیم، چرا كه بدین­وسیله می توانیم دسترسی و كنترل بیشتری بر عرضه نفت آنان داشته باشیم. در سال ۱۹۹۰ میلادی نیز این شركت ها معتقد بودند كه باید دولت آمریكا روابط نزدیكتری را با صدام برقرار نماید، زیرا وی سیگنال هایی در مورد اجازه ورود شركت های نفتی آمریكایی به عراق نشان داده بود.»
نمایندگان شركت های نفتی، حتی پس از وقایع ۱۱ سپتامبر نیز رویكردی جنگ طلبانه اتخاذ نكردند. آنتونی سامپسون یكی از تحلیل گران مسائل نفت، در دسامبر ۲۰۰۲ میلادی چنین گفته بود: «شركت های نفتی، تأثیر اندكی بر سیاست گذاری ایالات متحده داشته اند. اكثر شركت های بزرگ آمریكایی و شركت های نفتی، جنگ را تهدیدی علیه كسب و كار تجاری خویش به شمار می آورند. به علاوه، در شرایط جنگی، قیمت سهام این شركت ها نیز با كاهش مواجه می گردد.»شركت های نفتی اصولاً به دنبال ثبات هستند و همواره از ایجاد كشمكش و بحران در یك منطقه در هراسند. با وقوع یك جنگ، علاوه بر خسارت های فیزیكی، سیاست های كاهش تولید نیز در دستور كار مدیران این شركت ها قرار می گیرد.
من معتقدم كه استفاده از نفت عراق برای پرداخت هزینه های این جنگ و توسعه بیشتر اقتصادی ایالات متحده، هیچ گاه در دستور كار دولت آمریكا نبوده است، بلكه رسانه های خبری به این احتمال دامن می زنند. روشن است كه فراهم نمودن نفت ارزان برای ایالات متحده، به بهای ایجاد فشار سنگین اقتصادی بر ایالات متحده، به دست آمده است. البته پیش از جنگ، مشكلات مربوط به پس از اشغال این كشور، پیش بینی شده بود. در واقع، یك سال پیش از شروع جنگ، مطالعات دولتی آمریكا كه از فوریه ۲۰۰۲ میلادی آغاز گردیده بود، نشان می داد كه شرایط آشوب و هرج و مرج، پس از اشغال نظامی عراق، اجتناب ناپذیر خواهد بود. از سوی دیگر، سازمان سیا به دولت بوش هشدار داده بود كه مقاومت شدیدی پس از پایان این جنگ به وجود خواهد آمد.
در دو گزارش طبقه­بندی شده­ای كه از سوی «شورای امنیت ملی» در ژانویه ۲۰۰۳ میلادی به بوش ارائه گردید، پیش­بینی شده بود كه اشغال نظامی عراق به رهبری آمریكا، به تقویت اسلام­گرایان رادیكال منجر خواهد شد. به علاوه، این اقدام به بروز زد و خوردهای خشن داخلی از سوی گروه­های مختلف عراقی خواهد انجامید.
به علاوه، بررسی­های دیگری نیز حكایت از آن داشت كه حمله آمریكا به خاك عراق، به افزایش همراهی دنیای اسلام برای حملات تروریستی علیه نیروهای اشغالگر خواهد انجامید.
لذا در مجموع، همهٔ پیش­بینی­ها حاكی از آن بود كه این اقدامات به ایجاد بی­ثباتی و بروز مشكلات و موانعی جدی در راه استخراج و تولید نفت خواهد انجامید. البته اسیر حامیان تئوری «جنگ برای نفت» معتقدند كه در سایه این جنگ، قدرت ایالات متحده در عرصه اقدامات و فعالیت­های جهانی، رشدی قابل توجه خواهد یافت.
یكی دیگر از كارشناسان نیز اعتقاد داشت كه این جنگ به تقویت سلطه­جویی و برتری سیاسی ایالات متحده در دنیا خواهد انجامید. به علاوه، در سایه این جنگ، آمریكا می­تواند تسلط بیشتری را بر دولت عربستان سعودی و سایر كشورهای تولیدكننده نفت خاورمیانه به­دست آورد، چرا كه بقای كشورهای صنعتی در گروی وجود نفت است. به بیان دیگر، سیاست كلیدی آمریكا، «نفت برای قدرت» و نه «نفت برای سوخت» خواهد بود.
همچنین میشل كلیر نویسنده كتاب «جنگ­های منابع» در كتاب خویش می­نویسد: «كنترل خیلج فارس به معنای كنترل اروپا، ژاپن و چین خواهد بود. در سایه این وضعیت، آمریكا به سرچشمه­های كلیدی قدرت دست می­یابد.»
● هدف واقعی جنگ عراق چه بود؟
من معتقدم كه دلایل زیادی وجود دارد كه براساس آن نمی­توان آغاز این جنگ از سوی ایالات متحده را با هدف سلطه­جویی جهانی این كشور ارزیابی نمود. چرا كه نه در سایه این جنگ و نه با اتخاذ این استراتژی­های جنگ­طلبانه، نمی­توان در راه سلطه بر دنیا گام نهاد.
ما معتقدیم كه غیر از نو محافظه­كاران، هیچ گروه و حزب دیگری، نقشه و برنامه­ای برای حمله به عراق و دستیابی به اهداف پشت ­پرده این جنگ نداشته­اند. البته در كنار محافظه­كاران حاكم بر كاخ سفید، حزب لیكود و آریل شارون، همواره اتخاذ سیاست­های جنگ­طلبانه را به عنوان راهبرد نهایی خویش برگزیده بودند. در این میان، حزب شارون علاوه بر حمایت از جنگ عراق، كمك­های اطلاعاتی زیادی نیز به ارتش آمریكا ارائه نمود.
پس از گذشت بیش از سه سال از آغاز جنگ عراق و با بررسی شرایط به وجود آمده، شاهد هستیم كه در سایه این جنگ، ایالات متحده نه در بخش محصولات نفتی و نه در عرصه قدرت جهانی، دستاورد قابل ملاحظه­­ای نداشته است. به نظر می­رسد، مشكلات به­وجود آمده آمریكا در عراق چنان گسترده است كه اصولاً ایالات متحده فرصتی برای پی­گیری اهداف جهانی خویش پیدا نمی­كند. از سوی دیگر، سیاست سلطه­جویی یك جانبه آمریكا نیز به دلیل استمداد این كشور برای مشاركت بین­المللی در جهت حفظ صلح و امنیت در عراق، عملاً كارایی ندارد. به هر حال، بسیاری از اهداف ذكر شده در مورد این جنگ، عملاً محقق نشده است. در مقابل، در سایه این جنگ، اهداف حزب لیكود و نو محافظه­كاران در جهت افزایش امنیت اسراییل – سیاستی كه لیكود به شدت آن را دنبال می­نماید- تا حد زیادی محقق گردیده است. جاستین رایموندو در این مورد چنین می­نویسد: «این موضوع كه یك سیاست خارجی اسراییل محور، دلیل اصلی برپایی این جنگ بوده است، در آغاز این حملات نظامی، حامی و پشتیبانی نداشت. اما یك سال بعد و با بررسی بیشتر درمی­یابیم كه این حقیقت، تنها احتمال عقلانی در توضیح این جنگ افروزی است.»
● آیا در این جنگ، نو محافظه­كاران به بازیچه حزب لیكود تبدیل شده­اند؟
این سؤال در سال­های اخیر همواره از سوی گروه­ها و افراد مختلف مطرح گردیده است، اما آیا به­راستی اسراییلیان، سیاست خارجی آمریكا را تحت سلطه خویش درآورده­اند؟ من معتقدم كه در سال­های روی كار آمدن نو محافظه­كاران، آنان همواره سیاست خارجی ایالات متحده را از پنجره منافع اسراییل، و نه آمریكا نگریسته­اند. به علاوه، آنان منافع اسراییل را به عنوان منافع ایالات متحده به شمار می­آورند. لذا چندان عجیب نیست اگر بگوییم كه در سایه این جنگ و در راستای تأمین منافع دولت اسراییل، ایالات متحده قربانی شده است. البته من معتقد نیستم كه این وضعیت، تنها در سایه رویكرد فكری چند نفر از سیاست­مداران آمریكایی به­وجود آمده است، بلكه اگر به سابقه تاریخی سیاست­گذاری­های ایالات متحده توجه كنیم به خوبی درمی­یابیم كه در این میان، آمریكایی­های ژرمن تبار، لهستانی تبار و كوبایی تبار كه در زنجیره قدرت حاكمه آمریكا قرار داشته­اند، بر تصمیمات سیاست خارجی این كشور تأثیر گذاشته­اند. به عنوان مثال بسیاری از كارشناسان آمریكایی معتقدند كه حمایت­های گسترده وودرو ویلسون از دولت انگلستان در جنگ جهانی اول، تا حد زیادی به دلیل انگلیسی تبار بودن وی بوده است.
حتی با نگاهی به رویدادهای گذشته ایالات متحده نیز می­توانیم موارد تاریخی متعددی را مشاهده نماییم كه ریشه­های خانوادگی یك دولتمرد آمریكایی، در تصمیمات سیاسی وی تأثیرات زیادی داشته است. لذا امروز نیز اگر اسراییلی­ها و یهودیان در تصمیمات مربوط به سیاست خارجی ایالات متحده مشاركت نداشتند، هیچ چیز غیرعادی و نامتعارفی نیز در مورد این فرضیه وجود نداشت، اما با نقش آفرینی این افراد، نمی­توان تأثیرات شگرف آمریكاییان یهودی تبار و سیاست­مداران تحت سلطه اسراییلی­ها را نادیده گرفت.
سرانجام به یاد داشته باشید كه موضع­گیری­های نو محافظه­كاران و سران حزب لیكود در مورد خاورمیانه، كاملاً آشكار بوده و منتشر شده است. لذا دیگر هیچ نقطه تاریكی وجود ندارد و با اطمینان می­توان ابراز نمود كه هدف جنگ عراق، نه دستیابی به منابع نفتی این كشور، كه حفظ امنیت دولت اسراییل می­باشد.
نویسنده: استیفن جی اسنیگوسكی
منبع: ماهنامه سیاحت غرب، شماره ۳۹
منبع : خبرگزاری فارس