چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
چه معنی دارد که زن فیلم بسازد!
تهمینه میلانی فیلمنامهنویسی، کارگردانی، دستیاری ، منشی صحنه، طراحی صحنه و لباس و تهیهکنندگی را تاکنون تجربه کرده است و از چهرههای شاخص کارگردانی در سینمای ایران است. در سال ۱۳۳۹ در شهر تبریز به دنیا آمد. در دوران دبیرستان به تهران نقل مکان کرد و در دبیرستانهای شرف و مرجان به ادامه تحصیل پرداخت. سال ۱۳۵۷ در رشته برق دانشگاه تبریز قبول شد ولی تغییر رشته داد و در دانشگاه علم و صنعت معماری خواند. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و انقلاب فرهنگی دانشگاهها بسته شد، پس از باز شدن دوباره در رشته معماری دانشگاه علم و صنعت مشغول به تحصیل شد. با بسته شدن دانشگاهها حضور در جلسات شعرخوانی، نمایش فیلم و فعالیتهایی از این قبیل را برگزید. در یکی از این جلسات بود که با مسعود کیمیایی آشنا شد و توانست نظر موافق او را برای دستیاری وی در کارگاه آزاد فیلم، جلب نماید. بسیار جوان بود که به عنوان اولین تجربه سینمایی به عنوان منشی صحنه و دستیار فیلم خط قرمز برگزیده شد. با باز شدن دانشگاهها در کنار کار در کارگاه آزاد فیلم به ادامه تحصیل پرداخت. او که به آرامی به کار در سینما آشنا میشد شروع کرد به نوشتن فیلمنامه (اگر فردا بیاید، دوستت دارم مادر، عشق و مرگ و...) و کار در دیگر فیلمها (ای ایران، دل نمک و...).
اولین فیلم او «بچههای طلاق» جایزه بهترین فیلم اول در جشنواره فجر را برد و جایزه نقدی آن به او کمک کرد که مجددا به همراه رضا بانکی و مرحوم مهدی احمدی فیلم «افسانه آه» را بسازد. با شکست تجاری این فیلم، فیلم کمدی «دیگه چه خبر» با بازی ماهایا پطروسیان را ساخت. فیلمی که بسیار پرفروش شد.
در سال ۱۳۷۶ میلانی فیلم «دو زن» را ساخت. به خاطر ساخت این فیلم، جایزه بهترین فیلم نامه جشنواره فیلم فجر را برد و نامزد دریافت جایزه بهترین کارگردانی از همین جشنواره شد. پس از موفقیت فیلم «دو زن» فیلمهای «نیمه پنهان» و «واکنش پنجم» را در همان حال و هوا و هر سه را با بازی نیکی کریمی، ساخت.
پس از فیلمهای سه گانه میلانی با بازی نیکی کریمی، فیلم «زن زیادی» با بازی مریلا زارعی در سال ۱۳۸۳ به نمایش درآمد. این فیلم هم در ادامه حال و هوای فیلمهای اخیر میلانی بود که به فروش خوبی دست پیدا کرد. در سال ۱۳۸۴ بر اساس کتاب «شفای کودک درون» اثر لوچیا کاپاکیونه فیلم آتش بس با بازی مهناز افشار و محمدرضا گلزار را ساخت. این فیلم که به بخش مسابقه سینمای ایران در جشنواره فیلم فجر راه نیافت، در سال ۱۳۸۵ اکران شد و به فروش میلیاردی دست یافت. «بدون سانسور» این شماره به گفتگو با این کارگردان چیرهدست ایرانی اختصاص دارد. از او تاکنون فیلمهای کاکادو، دوزن، نیمه پنهان، واکنش پنجم، زن زیادی، آتشبس، تسویه حساب و سوپراستار را دیدهایم.
● بیوگرافی
▪ تولد: در ۱۵ شهریور سال ۱۳۳۹ به دنیا آمدم. هفده سال است که ازدواج کردم و ثمره ازدواجم یک دختر ۱۳ ساله به نام ژینا است. همسرم مهندس محمد نیکبین است که او هم مثل من آرشیتکت است. پدرم پزشک و مادرم خانهدار بود که دو سال پیش فوت کرد... دو برادر و سه خواهر دارم.
▪ ازدواج: همسرم از ۱۶ سالگی در آمریکا زندگی میکردند، بعد از ۲۳ سال آمده بودند ایران که خانه پدریشان را ببینند، اینجا با یکدیگر آشنا شدیم و ازدواج کردیم و در تهران ماندگار شدیم. چهار خواهر همسرم، در آمریکا زندگی میکنند که یکی از خواهرانش به نام پروفسور سیمین نیکبین رئیس سازمان تغذیه بوستون بوده و از دانشمندان برجسته جهان میباشند. همچنین سه خواهر دیگر ایشان هر یک زنان موفقی در عرصه کار و زندگی هستند. محمد پس از ازدواج با من به کار سینما علاقهمند شد و ابتدا به عنوان سرمایهگذار و سپس به عنوان طراح صحنه و تهیهکننده وارد وادی سینما شد و معمولا در فیلمهای من به عنوان تهیهکننده شرکت میکند...
▪ بازیگران من: عدهای از بازیگران سعی میکنند با کارگردانانی کار کنند که در فیلمهایشان دیده شوند، مثلا آقای کیمیایی جزو این دسته از کارگردانان هستند، یعنی اگر شما یک نقش کوتاه هم در فیلم کیمیایی داشته باشید دیده میشوید، از این رو خیلیها دوست دارند با کیمیایی کار کنند... خود من به عنوان کارگردان به بازیگرانم اعتماد به نفس میدهم و احترام میگذارم، شاید به این خاطر است که بسیاری از بازیگران میگویند با «تهمینه میلانی» راحت کار میکنیم، اگر بخواهم کلیتر به این موضوع نگاه کنم، باید بگویم که من نظر بازیگران را جویا میشوم، یعنی تا حد ممکن احساس خوبی به آنها میدهم...
▪ انتقاد: من اهل انتقاد مثبت هستم و سعی میکنم نظرم را بگویم، به هرحال در هر حرفهای، عدهای صاحبنظر هستند. اگر من هم درباره بعضی از مسائل اجتماعی صحبت میکنم، به این خاطر است که از من میپرسند تا به عنوان یک فرد صاحب عقیده نظرم را بگویم... و من هم تنها نظرم را میگویم و این اظهارنظر نباید با انتقادهای غرضورزانه رایج اشتباه گرفته شود؛ چرا که این دو مقوله هیچ ارتباطی به هم ندارد.
▪ مردم: من مردم و کلا ارتباط انسانی را خیلی دوست دارم، از آنجا که با مردم به راحتی ارتباط برقرار میکنم، شاید به همین خاطر است که مردم هم متقابلا به من لطف دارند.
▪ زنسالاری: زنسالاری را قبول ندارم، همان طور که مردسالاری را قبول ندارم. از نظر من زن و مرد برابر هستند. از آنجا که قوانین و پارهای از سنتهای ما یک طرفه به نفع مردان است. تلاش من بر این است که با نشان دادن کمبودها جامعه را به تعادل برسانیم. طبیعتا وقتی به لحاظ روانی همسر سالمتری داشته باشید، او میتواند رفتار عاطفی بهتری با شما داشته باشد و میتواند پدر بهتری برای فرزندش باشد؛ زن هم میتواند مادر بهتری باشد. من زن سالار نیستم، من طرفدار دفاع از حقوق زنان هستم تا جامعهای متعادلتر داشته باشیم، شاید به این خاطر است که فیلمهای من بیشتر در مورد دفاع از حقوق زنان است اما درباره زنسالاری نیست.
▪ کـمکـاری: کار در سینما بسیار مشکل است. سالی یک فیلم ساختن هم کار سختی است. فیلمسازی کارخانه که نیست! مرحله تحقیق، فیلمنامهنویسی، تدوین، کارگردانی، مونتاژ، کار موسیقی، همه اینها در یک سال وقت شما را خواهد گرفت، از این رو میگویم که کمکار نیستم... شما کدام کارگردان را در ایران میشناسید که به اندازه من با توجه به سختیها پر کار باشد؟
▪ کار تلویزیونی: قرار بود برای تلویزیون یک سریال استثنایی و ویژه در مورد ایدز بسازم. چون در زمینه ایدز خیلی کمکاری شده است ولی متاسفانه ساخت سریال را از سیما فیلم گرفتند و سریال متوقف شد و قرار است از فیلمنامههای من، فیلمهای نود دقیقهای با کارگردانان دیگر ساخته شود.
● داستان فیلم سوپراستار
جوانان امروز ما از یک ورزشکار معروف یا یک بازیگر سینما شدن، تعریف درستی ندارند. آرزویشان این است که اگر به درجهای از مشهوریت رسیدند، یک آپارتمان شیک و یک اتومبیل مدل بالا داشته باشند یا لباسهای شیک و مارکدار بپوشند و... من در سوپراستار پایان این حکایت را به جوانان نشان دادم. یعنی ممکن است همه این چیزهای مادی را داشته باشید، اما احساس خوبی در زندگی نداشته باشید. سوپراستار میخواهد بگوید که این گونه مسائل و اتفاقات برای هر فرد معروف و مشهوری به وجود میآید، اما حالا نه به شکل همهگیر، متاسفانه این گونه مشکلات برای کسی که ظرفیت شهرت ندارد، ممکن است به وجود بیاید. قهرمان فیلم «سوپراستار» یک قهرمان تخیلی است که من ساختمش و ممکن است، اصلا در جامعه ما وجود خارجی نداشته باشد. متاسفانه من دیدهام افرادی را در وادیهای مختلف که وقتی به اوج رسیدند، در اولین قدم همسرانشان را طلاق دادند. خوشحالم که سوپراستار مورد توجه قرار گرفت، البته خیلیها هم به من ایراد گرفتند که آخر داستان را باید با یک پایان خوش تمام میکردم. اما بالای ۹۰ درصد از تماشاگران از این فیلم راضی بودند. همان طور که خودم عاشق «سوپراستار» هستم! فیلم بسیار خوبی بود، البته این فیلم هم مثل بقیه ساختههایم بود، مانند دیگر بچههایم (فیلمهایی که میلانی کارگردانی کرده است)، اما به نظر من در شرایط امروزی، ساختن این فیلم ضروری به نظر میرسید و باید به این موضوع پرداخته میشد.
● سینمــــا
▪ سینمای ایران: سینمای ما در جهان، سینمای مطرحی است. در مجموع سینمای شریف و نجیبی داریم، چرا که موضوعاتی که به عنوان سوژه به آن پرداخته میشود، سوژههای خوبی است و معمولا از جشنوارههای خارجی هم دست خالی بر نمیگردد.
▪ سینمای گیشه: در همه جای دنیا، سینمای علاقهمند به گیشه وجود دارد، یعنی فیلم باید بفروشد که سینما زنده بماند و شما بتوانید فیلم بعدی را بسازید. به هرحال نگاه هر فرد در هر زمینه شغلی هم مهم است. یک متخصص مثل دکتر محمد قریب است که برای مردم کار میکند، جراح دیگری هم است که فقط در حال پول در آوردن است. در سینما هم نوع نگاه کردن شما به این حرفه مهم است. عدهای دوست دارند تنها از سینما به عنوان ابزار استفاده کنند، که من جزو آن دسته نیستم و سعی میکنم در فیلمهایم، چیز باارزشی به مردم ارائه کنم که آنها در ازایش پول میدهند.
▪ سینمای آسیا: صنعت سینمای آسیا در کشورهایی چون هند، ژاپن، هنگکنگ و کره رشد عجیبی داشته است. چندی پیش به یک استودیوی سینمایی در بالیوود – واقع در شهر بمبئی - رفتم، که اتفاق جالبی آنجا دیدم. در مدت دو هفته، فقط دو هفته! مقابل دیدگانم یک قصر تاریخی توسط یک گروه چهارصد نفره از کارگر و تکنیسین ساخته شد! واقعا جای تعجب داشت. به سوژههایشان کار ندارم، گرچه جدیدا هم شروع کردهاند به شکار کارگردانان خوب ما... به خود من هم چند پیشنهاد دادند که برای آنها فیلمهای اجتماعی بسازم... اما این یک واقعیت است که صنعت سینمای آنها بسیار رشد داشته است.
▪ عیب و ایراد سینمای ایران: در مورد این پرسش باید یک سمینار چند ساعته بگذاریم، اما اگر بخواهم به طور خلاصه به این مسئله اشارهای داشته باشم، باید بگویم که بدترین عیب سینمای ایران، احساس اجحاف است... یعنی شما میبینید که کارگردانهایی وارد فضاها و حیطههایی میشوند که برای شما خط قرمز و ممنوع است... هنوز «خودی»، «ناخودی» و «نخودی» در سینمای ایران وجود دارد و همین مسئله احساس بدی در اغلب کارگردانهای مستقل به وجود میآورد! به یک عده آدم، یک سری امتیاز تعلق میگیرد ولی برای آدمهای صاحب فکر این اتفاق نمیافتد... کارگردانی میتواند صحنهای را نشان بدهد، اما کارگردان خوشفکر نمیتواند.
▪ حسادت: طبیعی است که مثلا در یک نسلی که با هم کارگردان شدهاند، عدهای موفق و عدهای ناموفق باشند و همین امر حسادت آنها را برانگیزد.
▪ انتخاب اول: انتخاب اول من برای بازی در فیلم سوپراستار «شهاب حسینی» بود، اما او در اواسط بازی در فیلم دیگری بود، از این رو به «بهرام رادان» پیشنهاد دادم و او هم به دلیل متوقف شدن فیلمبرداری فیلم تردید، پا در هوا بود. اما در نهایت «شهاب» بازی در آن فیلم را به پایان رساند و توانست خودش را به پروژه من برساند، هم «شهاب» و هم رادان بازیگران خوبی هستند که به نظر من ویژگیهای یک «سوپراستار» را دارند... شهاب بازیگری است که تواناییهای زیادی دارد، در آتشبس هم انتخاب اولم شهاب بود، بعد حامد بهداد که هر دویشان در پروژههای دیگر بودند و همسرم، «گلزار» را پیشنهاد کرد که حقیقتا از پذیرفتن این پیشنهاد خوشحالم.
▪ جایزه: من به جایزه اعتقاد ندارم، جایزه یک عروسک است که یک عده داور به شما میدهند، اما اگر ترکیب داوران عوض شود، ممکن است به شخص دیگری برسد، در واقع سلیقهای است. در مورد سیمرغ شهاب هم بگویم که او پیش از این هم توانایی گرفتن سیمرغ را داشت.
اعتقادی به حضور در جشنواره ندارم، چون به هر حال فیلم من مطرح میشود. اما از اینکه اهالی سینما فیلمم را میبینند، خوشحال میشوم.
▪ فروش: فروش اخراجیها و اکران همزمان با «سوپراستار» تاثیر زیادی در فروش فیلم من نداشت، اما متاسفانه تهیهکنندگان و پخشکنندههای اخراجیها به فروش میلیاردی خود قانع نبوده و گاهی کارهای زشتی انجام دادند و به فروش میلیونی ما چشم داشتند که من رسما به ارشاد شکایت کردم.
▪ فروش آتشبس: عوامل بسیاری بر فروش فیلم تاثیر گذاشت. از طراحی صحنه گرفته تا تدوین، اما وجود رضا گلزار و مهناز افشار هم در فروش بیتاثیر نبود. میخواهم بگویم وجود ستاره در فروش مهم است، اما نقش مجموعه مهمتر است. یعنی فیلمبردار خوب، تهیهکننده خوب، فیلمنامه خوب و البته بازیگر خوب.
▪ ستارگان سینما: من هم توانستم ستارگانی به دنیای سینما معرفی کنم که خودتان آنها را میشناسید. در مورد انتخاب بازیگران مطرح هم باید بگویم که قسمتی از سینما، اقتصاد و فروش فیلم است، اگر بازیگری به فیلم من کمک کند که فیلم من بهتر بفروشد، من صددرصد او را انتخاب میکنم، البته اگر مناسب آن نقش باشد...
▪ منتقد: مثل پزشکان و مهندسان خوب، منتقدان خوب هم داریم. مگر میشود، همه مهندسان و پزشکان و منتقدان بد یا بیسواد باشند؟! بلکه این جریانهای بیسوادی است که برخوردهایی را به وجود میآورد. وقتی شخصی میآید و به پیشکسوت سینما توهین میکند، این دیگر منتقد نیست، بلکه بیادب و بیفرهنگ است. یادم میآید که برای فیلم «دو زن» آقای گلمکانی مطلبی را نوشتند که بسیار درست بود، نقدی که ایشان به فیلم داشتند به جا و قابل استفاده برای فیلمهای بعد بود. یک نقد تند که من پذیرفتم... چون به واقع یک نقد بود. وقتی یک حرفی درست است، چرا باید به آن بیتوجهی کرد، ولی اینکه به یک استاد میگویند فلانی حیا کن، سینما را رها کن... اینکه نقد نیست! زمانی که من این مطلب را خواندم متوجه شدم، که افراد کمسواد، غرضدار و جهتدار بسیاری وارد عرصه نقد شدهاند. افرادی که با این نقدها میخواهند خود را مطرح کرده یا به نفع یک جریان بیمار حرکت کنند.
▪ انتقاد به فیلمهایم: من سعی میکنم برای فیلمهایم سوژههای جذابی انتخاب کنم که در جامعه امروزی عینیت داشته باشد. شاید به همین خاطر است که فیلمهایم مورد انتقاد برخی قرار میگیرند، به هر حال برای هر فیلمی، همیشه موافقان و مخالفانی پیدا میشوند... ولی من عقیده دارم که فیلمهای من باید چالش درست کنند تا کسی بیتفاوت از کنار آن نگذرد. گرچه باید اشاره کنم که عدهای از منتقدان فیلمهای من، اصلا از من خوششان نمیآید و میگویند چه معنی میدهد که زن فیلم بسازد؟! زن باید در خانه آشپزی و بچهداری کند، و برای زن نقش ویژهای قائلند و اصولا از زن هایی مثل من که حرف میزنند و به دنبال ایجاد تغییر هستند و نظرات و خواستههایشان را مطرح کنند، خوششان نمیآید. به نظر من، تنها ظاهر این افراد مدرن یا نیمه مدرن است و در پس پرده، افکار بسیار عقبافتادهای دارند.... به هرحال، بودند افرادی که با دیدن فیلم من، سخت ناراحت شدند از جمله افرادی که در وادیهای مختلف، از ورزش و هنر و حتی بچه پولدارهای تازه به دوران رسیده که اسم و رسمی هم داشتند و انتقاد کردند.
● سوپراستار
یک سوپراستار میتواند هم یک آدم لایق باشد، هم نالایق. بعضی انسانها قابلیتهای ویژهای دارند که از آنها یک موجود استثنایی میسازد، مثل امیرکبیر که در کشور ما یک «سوپراستار» تاریخی و بیبدیل است و به خاطر قابلیتها و تواناییهایش در تاریخ ماندگار شده است. به نظر من برای سوپراستار شدن احتیاج به یک «آن» ویژه در هنر دارد(«آن» یک اصطلاح فلسفی به معنای توانمندی درونی یک انسان است)... افرادی بودند که چهرهای زیبا نداشتند، اما به خاطر همان «آن» سوپراستار شدند. مثلا بروسلی یا جمیزدین فقط سه فیلم در طول زندگی خود بازی کردند، اما در تاریخ سینما ماندگار شدند. شما به عنوان یک کارگردان نمیتوانید، به آنها چیزی بدهید، بلکه میتوانید از تواناییهایشان درست استفاده کنید، چنین ویژگیهایی مال خودشان است، مثل مارلون براندو و به نظر من در حال حاضر در سینمای ایران «سوپراستار» به مفهوم غربی آن نداریم. برخی از بازیگران ما ستارهاند.
▪ تهدید: گروهی از افراد نه به فیلم و ساختار آن، که به موضوع این فیلم اعتراض دارند. وقتی شما آیینهای جلوی کسی بگذارید تا او خودش را ببیند، وقتی که از تصویر خودش، خوشش نیاید، به طور حتم عکسالعمل نشان میدهد و گاه این عکسالعمل موجب میشود، شخص به خودش بیاید و گاه شروع به هتاکی میکند که شاهد چند مورد آن در جشنواره فیلم بودیم. کار به جایی رسید که این دوستان در دفتر یک نشریه تازه تاسیس، گرد هم آمدند تا به قول خودشان پنبه فیلم را بزنند!
انتخاب بازیگر همیشه برعهده خود من است، اما به پیشنهادات هم توجه میکنم.
زمانی که در حال ساخت آتشبس بودم، باز هم منتقدین علیه من مطالبی نوشتند، اما زمانی که رفتند و فیلم را دیدند، نظر خیلیهاشان عوض شد و گفتند از این بهتر نمیشد. میخواهم بگویم که من زیاد به این نظرات عجولانه، اهمیت نمیدهم چون همیشه انتقادها به دنبال من هستند. نمونه آن «دو زن» است. هنگام نمایش دو زن، من تندترین نقدها را شنیدم، اما اکنون این فیلم جزو بهترینهای تاریخ سینماست.
● آتـشبـس
بعد از آتشبس هم به من خیلی انتقاد کردند. اما همه دیدند که من در این فیلم بیننده را با کودک درونش آشنا کردم یا به نقش مشاور در زندگی مدرن امروزی پرداختم...
۴۰، ۳۰ سال پیش اینگونه بود که اگر بین یک زوج مسئلهای پیش میآمد، آنها میرفتند پیش بزرگترهای فامیل، اما در حال حاضر دیگر جوانان این مسئله را نمیپسندند، چون فاصله نسلها زیاد شده است. جوانان امروز که با کامپیوتر و اینترنت آشنا هستند، نسلهای پیشین خود را قبول ندارند. من در «آتشبس» خواستم بگویم که یک مشاور چه نقش مهمی میتواند در زندگی آنها داشته باشد... اگر مشکلی داری و نمیخواهی با خانوادهات در میان بگذاری به مشاور مراجعه کن. گرچه مردم ما یک ذهنیت اشتباهی دارند و تصورشان این است که هر کس پیش مشاور میرود، به طور حتم بیمار روانی است یا مشکل عصبی دارد، در صورتی که در جوامع غربی، هر خانواده یک مشاور دارد، پیام از این قشنگتر...
▪ کلاس گذاشتن: اهل کلاس گذاشتن و قیافه گرفتن نیستم، اما بعضی وقتها هم از دست علاقهمندان و خبرنگاران کلافه میشوم. خبرنگاری که ۱۲ شب به من زنگ میزند و میپرسد، پروژه بعدی شما چیست؟ مجبورم به او بگویم که نگاهی به ساعتش داشته باشد.احترام حتما باید دو طرفه باشد. تصور کنید که حداقل ماهی ۲۰۰ نامه به دفتر من میآید، که طبعا نمیتوانم همه آنها را پاسخ بدهم، آن وقت زنگ میزنند و گله میکنند. بعضی تقاضای کمک مالی دارند که من نمیتوانم برآورده کنم. برخی میخواهند بازیگر شوند که آن هم طبیعتا ممکن نیست. به هر حال باید توجه داشته باشید که مردم و هواداران هم باید هوای بچههای سینما را داشته و توقع بیجا نداشته باشند. شبانهروز برای ما هم ۲۴ ساعت است!
منبع : مجله خانواده سبز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست