چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
مه...کانی دارد
وقتی گذار پوست عدهای از اهل قلم با هم به دباغخانه افتاده بود، روزی خواندم در روزنامه زندان كه گوئیا یك زندانی نامهای نوشته كه <آقا ما هزاران نفریم و تازگی پنج نفر وارد زندان شدهاند و همه عكس و تفصیلات و خبر و گزارش درباره آنهاست، مگر ما آدم نیستیم.>
من و عمادالدین باقی با مشورت دوستان نامهای نوشتیم به روزنامه زندان كه راست میگویید. الان هم همان میگویم و قالب مثالش هم ظاهر شده است. <باقی> هم به شرحی كه همه میدانند از زمانی كه پا از در اوین بیرون گذاشت دنبال كردن مساله زندانیان را وجهه همت قرار داد، نهادی ساخت و كار خود پی گرفت.
سخن از زندان را، به گونهای كه در جامعه امروز معمول است، میتوان به سالیان گفت و شنید. سالها رئیس قوه قضاییه بگوید زندان بد است، اصلاحطلبان، شخصیتهای سیاسی و استادان دانشگاه هم استدلالها كنند كه آری بسیار بد است. یكی روایت آورد كه زندان اصلا در بین مجازاتهای اسلامی نیست و دیگری مثال آورد كه مجازاتهای اسلامی موثر است. با همه اینها نماینده قوه قضاییه، وقت تنظیم و تصویب بودجه سالانه دلایل بیاورد كه باید بودجه بیشتری برای ساخت زندان گذاشت و دادستان كل هم داستانهایی پر از آب چشم بگوید درباره بازدیدهایی كه از زندان شهرستانها كرده و چهها دیده است در بجنورد و كجا و كجا.
این سخن از آن رو تمامنانشدنی است و سیری ندارد كه قاضیالقضات و دست در كاران قضا در طرح آن به یك زاویه نظر دارند و تحسینكنندگان اصلاحطلب و اهل سیاست نكتهای دیگر. و دیدهاید كه هر بار بلافاصله بعد از پخش سخنان رئیس قوه قضاییه، همسر دلسوخته، مادر گریان و فرزند پدر زندانی دست به قلم میشوند و خطاب به ایشان استغاثه میكنند كه به همان نشان كه دادید دستور خلاص زندانی ما را مرحمت كنید. همه غافل از اینكه آیتا... شاهرودی، در گفتن این سخنان، و حتی مخالفت با زندان موقت و سلول انفرادی، نظر به زندانی عادی دارند، اما آنها كه برای ایشان كف میزنند و هر بار هم با شنیدن سخن وی احسنتی میگویند و به شوق میآیند، كسان دیگری را در ذهن دارند. این دو یك سخن نیست.
در ایران بنا به آمار پارسال حدود ۱۷۷ هزار زندانی [كمابیش] وجود دارد، گیرم هزار و ۷۷۰ نفر آنها باشند كه ما میشناسیم و جهان میشناسد و هرگاه سخن از اوین است به یادها میآیند، یعنی زنان مدافع حقوق برابر، دانشجوی آزادیطلب، روزنامهنگار آزادیخواه، دولتمرد حرفنشنو و وكیل دادگستری حقطلب.
آقای شاهرودی اینها را نمیگوید، چون اینها كه جایی در زندان نگرفتهاند. اینها گرفتن و نگرفتنشان در ید اختیار رئیس قوه نیست. اصلا شاید بتوان گفت اینها كه خانوادههایشان پریشان نمیشوند، تازه به افتخارات جدید هم دست مییابند. اینها كه بیپناه نیستند، همه دنیا از آنها خبر دارد. از همه مهمتر اینكه اینها خود خواستهاند. وقتی برگزیدند كه در این سرزمین كویری به جدال با عقیده حاكم بروند، هیچ لایقشان جز حلقه زنجیر نبود، اما آن ۹۹۹ نفر از هر هزار كه به باورم مورد نظر قاضیالقضات هستند كجایند؟ اگر به كار مواد مخدر بودهاند، بروید و ببینید كه اگر در شهرهای مرزی ساكن باشید راهی دیگر هست برای معاش؟ اگر كسی را كشتهاند ببینید كه اینها رسم عاشقكشی و شیوه شهر آشوبی از كجا آموختهاند، كدام فرهنگ به آنها تزریق شده است كه از خونشان به در نمیرود. برخی از اوباشان را ضابطان قضا به خود زحمت داده، برای اینكه از زندانها بكاهند، آفتابه به گردن دور شهر گرداندند. به دوران صفویه و قاجار هم كه این همه پول نبود در دستگاه حكومتی كه خرج زندان كنند، اینگونه افراد را از پشت بر الاغ مینشاندند و دور شهر میگرداندند. مشروطیت كه آمد گفتند این اعمال قبیح است و اوباش را سوار بر خر برهنه سفیدی میكردند و به لوطیان و كودكان امكان میدادند كه مسخرهشان كنند و گاه سنگی هم بر آنان بپرانند، با حسنك همین كردند، و در روزهای انقلاب برخی را این رویا در سر افتاد كه شاه سابق را بگیرند و در قفسی به همین منوال در شهر بگردانند. حال در دوران رسانههای ماهوارهای چنین تصویری با یك جامعه بافرهنگ چه میكند، در حوزه مسوولیت كس نبود. حالا هم میتوان تحقیق كرد كه فرماندهی كه این رسم آفتابه را دوباره زنده و بلكه ابتكار كرد، و بعد از صد و هفت سال گرد از این موجود سنتی برگرفت و علاج كار شناخت، از كجا آورد این علم و ذوق را.
در بین آن ۹۹۹ نفر كه گفتم <كبریها> هستند به قتل محكومشده و منتظر قصاص؛ قصاصی كه دست قاضی زندان هم به انداختن طناب به گردن او نمیرفت. این <كبری>ها هر كدام هشت ده سال است كه زندان را پر كردهاند و هر كدام از اینها كه به زندانند، درست میگوید آقای شاهرودی، دو سه موجود جوان در اتاقهای ملاقات دارند كه دارند همان جا ورود به زندان از در دیگر را آموزش میبینند. دیر نیست كه روزی در سلول بزنند كه مادر، پدر ما هم آمدیم.
اینها كه در زندانند جا و محل خوابشان، هر بیغوله كه هستند، مشخص است و تازه هر روز دو بار آمارشان هم كنترل میشود كه مبادا در جای خود نباشند، اما در برابر هر كدام پنج شش نفر هستند كه جای مشخصی ندارند، در بهترین حالت هر ماه خانه عوض میكنند چون شناخته میشوند و در كوچه میپیچد كه مادرشان یا پدرشان زندانی است. همسایهها و همكلاسها میگویند دروغ میگوید فلانی كه مادرش - یا پدرش - مرده. و با كشف علت غیبت خانواده در روزهای خاصی از هفته، دیگر جمع باید فكر خانهای دیگر كند.جوانی بیست و هشت ساله، پنج سال قبل با ابراهیم نبوی به یك بند بود، رفته بود پیش داییاش كار كند و او هم فرمان داده بود كه <داییجان، كارت خوبه، چمدانی است هر پنجشنبه بعدازظهر میبری دبی و جمعهشب برمیگردانی. در فرودگاه هم بچهها هستند، كسی نگاهت نمیكند.> دایی خیلی هم مواظب بوده كه خواهرزاده نازپرورده در آن یك شب كه در دبی میماند خدا ناكرده با نااهل نگردد و سیگاری نشود. حالا دایی و خواهرزاده را به جرم قاچاق ارز گرفته بودند و دایی تروریست اقتصادی خوانده شده و به اعدام محكوم، خواهرزاده هم كه بعد از دو ماه انفرادی به كلی تعادل خود را از دست داده بود، محو و مات، به صد میلیارد تومان جریمه محكوم و تا یومالادا بایدش ماندن در زندان. زندانهای كشور پرند از قاسم و امثال او. آن مرد محترم كه همبند من بود، بعد از ده سال اسارت در جنگ با صدام، مفتخر به سالها معاونت آقای ابوترابی در بنیاد آزادگان. دیگری مهندس محترمی كه میگفت یكی از كسانش باغی به او میبخشد و او هم تقسیم میكند باغ را و به ده نفر میفروشد و در وسط آن مجموعه هم برای پیری خود خانهای میسازد، غافل كه مرد بذال اول، در شلوغیهای انقلاب سند را دستكاری كرده بود.
حالا مهندس با دهها شاكی در زندان است و چون امكان ادای دین با قیمتهای امروز وجود ندارد، خانوادهاش در آلمان و خودش كاملا تن رها كرده در بستر زندان.زندانهای ما پرند از اینگونه زندانیها، و البته چنین نیست كه اكثریت بیگناه باشند، گناهكار هم در بینشان فراوان است، اما چرا بعد از چند سال كه سراغ میگیری، دیگر در زندان نیستند؟ یعنی بالاخره پرونده افتاده به دادگاهی كه رئیس به قصه دل زندانی گوش كرده و راهی گشوده است و خلاص. اما تا این حكم صادر شود سالها و ماهها، هزاران نفر به زندانند و هزینهشان بر دوش دولت، و نفرین خانوادههایشان نثار هر كه نباید، و فرزندانشان بیسرپرست از راهی دیگر در حال ورود به زندان؛ این خط داستان بگیر و برو.آقای شاهرودی اینها را میگوید كه به تعداد از گروه اول به هزار فزونند، اما بیشتر كسانی كه قلمی به دست دارند و سخن ایشان را پی میگیرند، نظر به گروه دوم دارند كه از قضا هر یك ساعت زندانشان نه هزینهای مادی بلكه هزینهای سیاسی و حیثیتی دارد برای نظام و جز اینكه همین عده با همه قلتشان تصویر مراعات یا نقض حقوق بشر در جامعهای را میسازند؟ معمولا نهادهای مدافع حقوق بشر، ذهن را به ماجرای گروه دوم نمیكشانند كه اگر بكشانند كلافی باز میشود در همه جهان، از دموكراسیها تا دیكتاتوریها، از ثروتمندها تا فقیران، كلافی ناگشودنی، چرا كه این هزاران زندانی سیستمهای قضایی ناكارآمد، سنتها، سیستم اداری پوسیده و فاسد، قوانین بد، مجریان بدترند و در هر قطعه جهان هم به شكلی هستند، اما امثال آقای عبدالفتاح سلطانی تكلیفشان روشن است و مطابق شأن و مرام پذیرفتهشده قانون جهانی جایشان زندان نیست.به باورم باید رئیس قوه قضاییه روزی اهل سیاست و اصلاح را گرد آورند و بگویند آن كه خان كجور گفت.خان كجور هر سال موقع برداشت محصول كه میشد صندلی مینهاد وسط میدان ده، قلیانی برایش چاق میكردند و هر كه میگذشت سلامی میكرد و تحفهای میآورد و خان همه را به اسم میشناخت؛ حاجی، بیبی چطوری؟ كبلایی پا دردت بهتره؟ مرتضی، خانهات ریخته بود ساختی؟ اسماعیل، امسال میخواهم تعزیهات نقل دو عالم شود. مخاطبان هم خوشحال از این عنایت خان تعظیمی میكردند و موقع حساب و كتاب با مباشر، چانهای نمیزدند و هر چه میگفت میپذیرفتند، رضا به داده میدادند كه ما با خان از این حرفها نداریم. كیسه ما و در كیسه خان یكی است.
و برداشت كه تمام میشد خان میرفت از كجور، یا به تهران یا به هر جای خوش آب و هوا كه بتوان عایدی را بهتر خرج كرد.اما امان اگر یكی از اهالی میانسال مرضی میگرفت، گرفتاری پیدا میكرد و گذارش به تهران میافتاد و سراغ خانه خان میرفت. اول سوال اینكه تو كه هستی. جواب: تقی نوكر خان، فرزند سكینهخاتون از چشمهبالا. ندا از درون میآمد خان نمیشناسد اینها كه گفتی. چشمهبالا كجاست، نكنه عوضی آمدهای؟ باز نشانی و باز انكار تا روستایی بیچاره از خیر آن میگذشت، ماستی و كشكی كه همراه آورده بود به دربان میداد و به مسافرخانهای میرفت و كارش را میگذراند. سال بعد موقع برداشت. باز خان در میدان نشسته. تقی رد میشد دست به سینه و تعظیمكنان و مرحمت خان شامل حالش میشد: هان تقی خدا سكینهخاتون را بیامرزد، چشمهبالا امسال آبش چطور است؟یك بار كه كسی جرات كرده و از خان كجور ماجرا را پرسیده بود، خان پكی به قلیان زده، بیت آورده بود: هر سخن جایی و هر نكته مكانی دارد. معمولا خان <مكان> را كشیده تلفظ میكرد: مه...كانی دارد.
مسعود بهنود
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست