سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا
دفاع از علوم انسانی
دكتر محمدمهدی زاهدی چندی پیش در غیاب سخنگوی دولت از مسافرت رئیس دولت به عربستان گزارشی مبسوط داد و امروز نیز فرجام تلاش رئیس جمهور برای كاهش شهریه دانشگاه آزاد یا تبعید فرزندان عبدالله جاسبی به این دانشگاه را گزارش خواهد كرد اما از همه وعده ها و برنامه ها مهمتر سخنان دیروز وزیر علوم است درباره علوم انسانی كه نشان از بازگشت ایران به صدر دولت جمهوری اسلامی (دهه ۶۰) دارد و این یعنی عمل به همان وعده ای كه محمود احمدی نژاد بارها آن را تكرار كرده است: عبور از انحراف شانزده ساله اخیر و بازگشت به دهه شصت هجری شمسی كه در پی انقلاب فرهنگی حیثیت و موجودیت علوم انسانی در معرض تردید و تهدید قرار گرفت: ایرانیان در یكصد وپنجاه ساله اخیر همواره با دو چهره تجدد مواجه بوده اند: تجدد به معنای تكنولوژی و بهتر بگوییم؛ ماشین و تجدد به معنای نو شدن از فرق سر تا نوك پا. معنای اول از تجدد تنها از آن تجددگرایان نبود كه نه فقط محمدرضا پهلوی گمان می كرد با مونتاژ پیكان، ایران مدرن می شود بلكه جلال آل احمد نیز از غرب زدگی چون ماشین زدگی یاد می كرد. هر دو گروه تجددگرا و تجددستیز البته در این باره هم رای و هم راه بودند كه می توان غرب را دوپاره كرد: نیمی فرهنگ غرب كه ملعون و نامطلوب است و نیمی صنعت غرب كه محبوب و مطلوب است. قضاوت درباره غرب البته به این دوپارگی ختم نمی شد. كار آنجا سخت می شد كه برخی معتقد شدند می توان صنعت غرب را مصادره كرد بدون آنكه از فرهنگ غرب تاثیر پذیرفت. محمدرضا پهلوی ارتجاعی ترین صورت بندی نظام سیاسی (سلطنت استبدادی) را با مترقی ترین تحولات اجتماعی (حذف طبقه زمیندار) آمیخته می ساخت غافل از آنكه این تناقض دیر یا زود بساط دولت او برخواهد كند. شاید در این هنگام آیت الله بروجردی هوشیارتر بود كه تناسب میان سیاست و اقتصاد، فرهنگ و تمدن را درك می كرد و با اصلاحات ارضی در نظام سلطنتی مخالفت می كرد و هنگامی كه محمدرضا پهلوی تجربه دیگران را به آیت الله یادآور شد و گفت كه همه جای دنیا چنین كرده اند، زیركانه پاسخ داد كه آنان نظام سیاسی خود را نیز از سلطنت به جمهوری تغییر داده اند پس هر گاه ایران جمهوری شد اصلاحات ارضی هم می تواند رخ دهد وگرنه با نظم سیاسی كهنه نمی توان نظم اجتماعی نو برپا كرد. با وجود این توهم جدایی فرهنگ غرب و تمدن غرب همچنان در شاه و مخالفان او باقی ماند. شاه با درگذشت آیت الله بروجردی اصلاحات ارضی را به انجام رساند و خود را پادشاهی سوسیالیست خواند و پس از تبعید امام خمینی استبداد سنتی را به دیكتاتوری مدرن تبدیل كرد و همان زمان كه صنایع مونتاژ را راه می انداخت و كانون ترقی را به مركز تكنوكراسی تبدیل می كرد دموكراسی غرب را به سخره می گرفت همچنان كه مخالفان او گمان می كردند. ماركسیسم علم مبارزه است و می توان این علم را با دین اسلام ادغام كرد.باری، این میراث به كسانی رسید كه پس از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ هدایت انقلاب فرهنگی را در دست گرفته بودند و قصد داشتند درباره آینده دانشگاه های مدرن در ایران تصمیم گیری كنند. آنان از علوم پایه و طبیعی گذشتند و گرچه برخی گمان می كردند كه باید به جای فیزیك، شیمی، پزشكی و بیولوژی مدرن و غربی بدیل های سنتی و اسلامی آنان را جست (و شاید پربیراه هم نمی گفتند) اما به هر دلیل علوم طبیعی از انقلاب فرهنگی رهایی یافت و بار دیگر با همان جهان بینی غربی در دانشگاه های جمهوری اسلامی تدریس شد. علوم انسانی اما از دستوركار انقلاب فرهنگی خارج نشد. حوزه های علمیه برای هر علمی از علوم انسانی بدیلی و برابر نهاده ای داشتند: فقه همچون حقوق، حكمت همچون فلسفه، رجال همچون تاریخ و... این در حالی بود كه بدیل های درون دینی علوم طبیعی مدت ها بود در حوزه ها تدریس نمی شد و اصولاً حوزه مدعی ارائه علم هیئت در برابر علم نجوم یا علم النفس در برابر علم روان شناسی نبود. بدین ترتیب چند حالت پیش روی مدیران علمی و فرهنگی كشور قرار گرفت: اول- انحلال علوم انسانی در دانشگاه ها و انتقال این علوم به حوزه های علمیه، دوم- ادغام علوم انسانی و علوم حوزوی در هر دو مركز آموزشی و سوم- همزیستی آن دو در كنار هم. راه حل اول هرگز نتوانست رای اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی را به دست آورد و راه حل دوم نیز عملاً ممكن نشد چرا كه جهان بینی دو دانش سنتی و مدرن چندان از هم دور بود كه امكان ادغام را به وجود نمی آورد. فقه تكلیف گرای شیعه همان علم حقوقِ حق گرای مدرن نبود و حكمت الهی و كلام شیعی گرچه هم خانواده فلسفه یونانی بود اما نسبتی با تعالیم اومانیستی فلسفه غرب از یونان باستان تا اروپای مدرن نداشت. چاره كار آن شد كه علوم انسانی و علوم حوزوی به نوعی همزیستی تن دادند كه در آن كمترین رابطه میان دو نوع دانش برقرار شد.
به جز زبان انگلیسی و تكنیك كامپیوتر كه به حوزه ها راه پیدا كرد و به غیر از پاره ای واحدهای اجباری در دانشكده های علوم انسانی (مانند اندیشه سیاسی در اسلام، فقه سیاسی، دولت و حكومت در اسلام، دیپلماسی در اسلام و...) هیچ تلاش منتهی به فرجامی برای ادغام یا حتی نزدیكی دو نظام سنتی آموزش و دانش صورت نگرفت. پاره ای مراكز مختلط (مانند دانشگاه امام جعفرصادق، دانشگاه مفید، مركز آموزش عالی امام خمینی و...) هم بیش از آنكه رنگ و بوی حوزه داشته باشند به دانشگاه شبیه بودند. از سوی دیگر در واقعیت نیز تناقض مهم تری رخ نمود و آن تناسب میان نیاز دولت و تولید علم در كشور بود. دولت جمهوری اسلامی در گذر زمان متوجه شد كه نمی تواند مشكلات جهان جدید را با علم قدیم حل كند. تلاش برای طرح پرسش های نو نیز الزاماً به دریافت پاسخ های تازه و كارآمد منتهی نمی شد چرا كه اصولاً برای پاره ای مسائل مستحدثه در علم قدیمی پاسخی وجود نداشت. بانك، بیمه، انتخابات، وكالت، هیات منصفه، تفكیك قوا و دیگر مسائل علوم انسانی جدید سابقه ای در علوم سنتی نداشت اما سازمان دولت نمی توانست بدون اتكا به آنان كشور را اداره كند. تسهیلات بانكی در عصر ما نسبتی مستقیم با رشد صنعتی دارد و كشور كه درگیر جنگ بود نیازمد صنعت و تكنولوژی بود و چرخه تولید علومی كه به این نیازها پاسخ گوید از علوم انسانی آغاز می شد و به علوم طبیعی ختم می شد. در واقع دولت مدرن (كابینه، پارلمان، دادگستری، دیپلماسی و...)، علوم مدرن (سیاست، اقتصاد، حقوق، جامعه شناسی و...) می طلبید. علم جدید در غیاب علم سنتی پشتوانه تكنولوژی بود و تكنولوژی توان نظام برای جنگ و دفاع را افزایش می داد. اما تنها جنگ نبود كه این نیاز را آشكار می كرد. با پایان جنگ تنها راه حفظ نظام توسعه آن بود. اندیشه استقلال اكنون تنها در تمامیت ارضی ایران خلاصه نمی شد. غرور ملی ایجاب می كرد ایران كشوری مقتدر و پیشرفته شود تا دارالسلام و ام القراء حتی از نگاه اهالی سنت دینی حفظ شود. به تدریج علوم انسانی نه تنها از بی حرمتی نجات یافت كه قدر و منزلتی بی بدیل یافت. همان جوانانی كه انقلاب فرهنگی كرده بودند تا علوم انسانی را تسویه كنند خود راهی دانشكده های علوم انسانی شدند و سیاست و اقتصاد و حقوق و جامعه شناسی یاد گرفتند. عاقبت كار آنان البته به تئوری های توسعه سیاسی و اقتصادی در دهه ۷۰ تبدیل شد چرا كه به تدریج همه پذیرفته بودند نمی توان علوم طبیعی را بدون علوم انسانی فراگرفت، نمی توان تمدن را بدون فرهنگ دریافت كرد، نمی توان مترو داشت اما پارلمان نداشت، نمی توان كارخانه داشت اما حزب نداشت اگرچه تركیب فقه مجلسی و دولت صفوی دوره ای درخشان در تاریخ ایران اسلامی را رقم زد اما تاریخ قابل تكرار نیست. با فقه صفوی نمی توان جمهوری اسلامی بنا كرد، تنها درسی كه می توان از آن عصر آموخت سازگاری دانش و دولت است كه اكنون در عصر ما به گونه ای دیگر باید سازمان یابد: یا باید دانش سنتی، مدرن شود یا دانش مدرن پایه دولت مدرن شود یا از تمنای محال ایجاد دولت مدرن بر مبنای دانش سنتی دست برداریم، در غیر این صورت تركیب دانش سنتی و دولت مدرن به ناكارآمدی منتهی خواهد شد. دانش مدرن اما قابل تجزیه نیست. در علوم طبیعی مدرن بودن و در علوم انسانی سنتی ماندن به همان پدیده ای منتهی می شود كه اكنون در جهان از آن به بنیادگرایی یاد می شود. نوگرایان جهان در دانش و دولت هر دو مدرن هستند و فیزیك و سیاست را هر دو از چشمه مدرنیته می نوشند، سنت گرایان جهان در دانش و دولت هر دو سنتی هستند و به جای حقوق و نجوم در پی احیای فقه و هیئت هستند اما بنیادگرایان جهان در علوم طبیعی نوگرا و در علوم انسانی سنت گرا هستند. بمب اتم و سلاح كشتارجمعی و سلول های بنیادی و شبیه سازی را می پذیرند اما تفكیك قوا و نظام پارلمانی و دولت حزبی و سرمایه داری صنعتی را نمی پذیرند. مصداق دقیق بنیادگرایی در عصر ما اسامه بن لادن است كه پیروان او از هواپیمای مدرن چونان سلاحی علیه مدرنیته استفاده می كنند و به همین دلیل است كه متفكرانی مانند هابرماس بنیادگرایی را نه از جنس سنت گرایی كه از گونه ایدئولوژی های مدرن می خوانند. تجربه جمهوری اسلامی اما در عمل با این ایدئولوژی در تضاد است. در حالی كه همه خیابان های تهران از نام نوگرایان افراطی و مدرنیست های عصر پهلوی پاك شده هنوز دادستان تهران در خیابان علی اكبر داور بنیانگذار نظام دادگستری نوین در ایران كار می كند و هنوز بخش عمده ای از قاضیان ما نه در حوزه های علمیه كه در دانشكده های حقوق مجتهد می شوند. علم حقوق از مهمترین جلوه های رابطه متقابل دانش مدرن و دولت مدرن است كه گرچه پای در سنت فقه شیعه دارد اما دستی فراخ در دولت مدرن دارد. اگر اسلامی كردن علوم انسانی در ایران به معنای تجددزدایی از آن است تجربه ربع قرن دستگاه قضایی در ایران (كه همواره زیر نظر مجتهدانی منصوب ولی فقیه اداره شده است) نشان می دهد چنین معنایی از اسلامی شدن نه ممكن است نه مفید. اما احیای سنت، پرسش از آن، پاسخگوكردن سنت و ایجاد مدرنیته بومی براساس آن را هرگز نمی توان در هیات های ممیزه علوم انسانی كه وزیر علوم وعده تاسیس آن را داده جست. ایجاد این هیات ها یا خود آنان را در بن بست قرار می دهد یا علوم انسانی را منهدم می كند و انهدام علوم انسانی معنایی جز انهدام علوم طبیعی و در نتیجه نهاد دولت ندارد. می توان بساط تفكیك قوا یا پارلمان یا كابینه را برچید و آنگاه از علم قدیم برای اداره جامعه استفاده كرد اما ظاهراً چنین اراده ای هرگز در جمهوری اسلامی وجود ندارد كه دو قانون اساسی براساس الگوی دولت مدرن در حیات بنیانگذار نظام سیاسی نوشته شده است. اما در عین حال نمی توان به انرژی اتمی دست یافت بدون آنكه كاربرد درست آن در سیاست و حقوق بین الملل را یاد گرفت. نمی توان به شبیه سازی دست یافت و نانوتكنولوژی را فرا گرفت بدون آنكه در اقتصاد مدرن آن را تبدیل به پول كرد و از این پول و آن انرژی اقتدار ملی آفرید. آیت الله مطهری در نسبت علم و ایمان یكی را به راه (علم) و دیگری را به چراغ (ایمان) تعبیر می كند. در عصر جدید می توان میان علوم طبیعی و علوم انسانی چنین نسبتی را برقرار كرد. انرژی اتمی راهی است كه می تواند دولت ها را در مسیر توسعه قرار دهد اما دیپلماسی اتمی می تواند به تداوم این مسیر كمك كند. علوم انسانی جدید با تبدیل قواعد اخلاق سنتی به قوانین حقوق مدرن منظومه ای از حق و تكلیف در برابر انسان قرار می دهد كه از فاجعه جلوگیری می كند. اگر علوم انسانی در آلمان نازی مجال آن یافته بود كه نهادهای خود را (حزب، صنف، رسانه و...) در كنار نهادهای علوم طبیعی (آزمایشگاه و...) بنا كند آلمان احتمالاً در آتش جنگ جهانی نمی سوخت. همین نگرانی ها سبب شده است كه دانشمندان علوم انسانی به عنوان وجدان دانشمندان علوم طبیعی همواره از ارزش هایی كه جهان جدید را ساخته است، دفاع كنند تا گسترش علم به انحطاط اخلاقی منتهی نشود. ارزش هایی مانند آزادی، برابری، برادری و در یك كلام حقوق بشر كه جهان جدید را با همه اجزایش از ماشین تا دولت ساخته است. چنین ارزش هایی البته هرگز نیازمند ممیزی نیستند كه خود ممیز نیكی از بدی هستند.
محمد قوچانی
به جز زبان انگلیسی و تكنیك كامپیوتر كه به حوزه ها راه پیدا كرد و به غیر از پاره ای واحدهای اجباری در دانشكده های علوم انسانی (مانند اندیشه سیاسی در اسلام، فقه سیاسی، دولت و حكومت در اسلام، دیپلماسی در اسلام و...) هیچ تلاش منتهی به فرجامی برای ادغام یا حتی نزدیكی دو نظام سنتی آموزش و دانش صورت نگرفت. پاره ای مراكز مختلط (مانند دانشگاه امام جعفرصادق، دانشگاه مفید، مركز آموزش عالی امام خمینی و...) هم بیش از آنكه رنگ و بوی حوزه داشته باشند به دانشگاه شبیه بودند. از سوی دیگر در واقعیت نیز تناقض مهم تری رخ نمود و آن تناسب میان نیاز دولت و تولید علم در كشور بود. دولت جمهوری اسلامی در گذر زمان متوجه شد كه نمی تواند مشكلات جهان جدید را با علم قدیم حل كند. تلاش برای طرح پرسش های نو نیز الزاماً به دریافت پاسخ های تازه و كارآمد منتهی نمی شد چرا كه اصولاً برای پاره ای مسائل مستحدثه در علم قدیمی پاسخی وجود نداشت. بانك، بیمه، انتخابات، وكالت، هیات منصفه، تفكیك قوا و دیگر مسائل علوم انسانی جدید سابقه ای در علوم سنتی نداشت اما سازمان دولت نمی توانست بدون اتكا به آنان كشور را اداره كند. تسهیلات بانكی در عصر ما نسبتی مستقیم با رشد صنعتی دارد و كشور كه درگیر جنگ بود نیازمد صنعت و تكنولوژی بود و چرخه تولید علومی كه به این نیازها پاسخ گوید از علوم انسانی آغاز می شد و به علوم طبیعی ختم می شد. در واقع دولت مدرن (كابینه، پارلمان، دادگستری، دیپلماسی و...)، علوم مدرن (سیاست، اقتصاد، حقوق، جامعه شناسی و...) می طلبید. علم جدید در غیاب علم سنتی پشتوانه تكنولوژی بود و تكنولوژی توان نظام برای جنگ و دفاع را افزایش می داد. اما تنها جنگ نبود كه این نیاز را آشكار می كرد. با پایان جنگ تنها راه حفظ نظام توسعه آن بود. اندیشه استقلال اكنون تنها در تمامیت ارضی ایران خلاصه نمی شد. غرور ملی ایجاب می كرد ایران كشوری مقتدر و پیشرفته شود تا دارالسلام و ام القراء حتی از نگاه اهالی سنت دینی حفظ شود. به تدریج علوم انسانی نه تنها از بی حرمتی نجات یافت كه قدر و منزلتی بی بدیل یافت. همان جوانانی كه انقلاب فرهنگی كرده بودند تا علوم انسانی را تسویه كنند خود راهی دانشكده های علوم انسانی شدند و سیاست و اقتصاد و حقوق و جامعه شناسی یاد گرفتند. عاقبت كار آنان البته به تئوری های توسعه سیاسی و اقتصادی در دهه ۷۰ تبدیل شد چرا كه به تدریج همه پذیرفته بودند نمی توان علوم طبیعی را بدون علوم انسانی فراگرفت، نمی توان تمدن را بدون فرهنگ دریافت كرد، نمی توان مترو داشت اما پارلمان نداشت، نمی توان كارخانه داشت اما حزب نداشت اگرچه تركیب فقه مجلسی و دولت صفوی دوره ای درخشان در تاریخ ایران اسلامی را رقم زد اما تاریخ قابل تكرار نیست. با فقه صفوی نمی توان جمهوری اسلامی بنا كرد، تنها درسی كه می توان از آن عصر آموخت سازگاری دانش و دولت است كه اكنون در عصر ما به گونه ای دیگر باید سازمان یابد: یا باید دانش سنتی، مدرن شود یا دانش مدرن پایه دولت مدرن شود یا از تمنای محال ایجاد دولت مدرن بر مبنای دانش سنتی دست برداریم، در غیر این صورت تركیب دانش سنتی و دولت مدرن به ناكارآمدی منتهی خواهد شد. دانش مدرن اما قابل تجزیه نیست. در علوم طبیعی مدرن بودن و در علوم انسانی سنتی ماندن به همان پدیده ای منتهی می شود كه اكنون در جهان از آن به بنیادگرایی یاد می شود. نوگرایان جهان در دانش و دولت هر دو مدرن هستند و فیزیك و سیاست را هر دو از چشمه مدرنیته می نوشند، سنت گرایان جهان در دانش و دولت هر دو سنتی هستند و به جای حقوق و نجوم در پی احیای فقه و هیئت هستند اما بنیادگرایان جهان در علوم طبیعی نوگرا و در علوم انسانی سنت گرا هستند. بمب اتم و سلاح كشتارجمعی و سلول های بنیادی و شبیه سازی را می پذیرند اما تفكیك قوا و نظام پارلمانی و دولت حزبی و سرمایه داری صنعتی را نمی پذیرند. مصداق دقیق بنیادگرایی در عصر ما اسامه بن لادن است كه پیروان او از هواپیمای مدرن چونان سلاحی علیه مدرنیته استفاده می كنند و به همین دلیل است كه متفكرانی مانند هابرماس بنیادگرایی را نه از جنس سنت گرایی كه از گونه ایدئولوژی های مدرن می خوانند. تجربه جمهوری اسلامی اما در عمل با این ایدئولوژی در تضاد است. در حالی كه همه خیابان های تهران از نام نوگرایان افراطی و مدرنیست های عصر پهلوی پاك شده هنوز دادستان تهران در خیابان علی اكبر داور بنیانگذار نظام دادگستری نوین در ایران كار می كند و هنوز بخش عمده ای از قاضیان ما نه در حوزه های علمیه كه در دانشكده های حقوق مجتهد می شوند. علم حقوق از مهمترین جلوه های رابطه متقابل دانش مدرن و دولت مدرن است كه گرچه پای در سنت فقه شیعه دارد اما دستی فراخ در دولت مدرن دارد. اگر اسلامی كردن علوم انسانی در ایران به معنای تجددزدایی از آن است تجربه ربع قرن دستگاه قضایی در ایران (كه همواره زیر نظر مجتهدانی منصوب ولی فقیه اداره شده است) نشان می دهد چنین معنایی از اسلامی شدن نه ممكن است نه مفید. اما احیای سنت، پرسش از آن، پاسخگوكردن سنت و ایجاد مدرنیته بومی براساس آن را هرگز نمی توان در هیات های ممیزه علوم انسانی كه وزیر علوم وعده تاسیس آن را داده جست. ایجاد این هیات ها یا خود آنان را در بن بست قرار می دهد یا علوم انسانی را منهدم می كند و انهدام علوم انسانی معنایی جز انهدام علوم طبیعی و در نتیجه نهاد دولت ندارد. می توان بساط تفكیك قوا یا پارلمان یا كابینه را برچید و آنگاه از علم قدیم برای اداره جامعه استفاده كرد اما ظاهراً چنین اراده ای هرگز در جمهوری اسلامی وجود ندارد كه دو قانون اساسی براساس الگوی دولت مدرن در حیات بنیانگذار نظام سیاسی نوشته شده است. اما در عین حال نمی توان به انرژی اتمی دست یافت بدون آنكه كاربرد درست آن در سیاست و حقوق بین الملل را یاد گرفت. نمی توان به شبیه سازی دست یافت و نانوتكنولوژی را فرا گرفت بدون آنكه در اقتصاد مدرن آن را تبدیل به پول كرد و از این پول و آن انرژی اقتدار ملی آفرید. آیت الله مطهری در نسبت علم و ایمان یكی را به راه (علم) و دیگری را به چراغ (ایمان) تعبیر می كند. در عصر جدید می توان میان علوم طبیعی و علوم انسانی چنین نسبتی را برقرار كرد. انرژی اتمی راهی است كه می تواند دولت ها را در مسیر توسعه قرار دهد اما دیپلماسی اتمی می تواند به تداوم این مسیر كمك كند. علوم انسانی جدید با تبدیل قواعد اخلاق سنتی به قوانین حقوق مدرن منظومه ای از حق و تكلیف در برابر انسان قرار می دهد كه از فاجعه جلوگیری می كند. اگر علوم انسانی در آلمان نازی مجال آن یافته بود كه نهادهای خود را (حزب، صنف، رسانه و...) در كنار نهادهای علوم طبیعی (آزمایشگاه و...) بنا كند آلمان احتمالاً در آتش جنگ جهانی نمی سوخت. همین نگرانی ها سبب شده است كه دانشمندان علوم انسانی به عنوان وجدان دانشمندان علوم طبیعی همواره از ارزش هایی كه جهان جدید را ساخته است، دفاع كنند تا گسترش علم به انحطاط اخلاقی منتهی نشود. ارزش هایی مانند آزادی، برابری، برادری و در یك كلام حقوق بشر كه جهان جدید را با همه اجزایش از ماشین تا دولت ساخته است. چنین ارزش هایی البته هرگز نیازمند ممیزی نیستند كه خود ممیز نیكی از بدی هستند.
محمد قوچانی
منبع : روزنامه شرق
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست