شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا
وجه اشتراک ابراهیم روایات اسلامی با گئوماته زرتشت
ابراهیم (یعنی پدر امتهای بسیار) در تورات به طور اخص به جای ایبال پیل دوم پادشاه شهر(=اور) و ولایت اشنوناک در شرق بین النهرین است که چون حدود سال ۱۷۶۱پیش از میلاد از حمورابی پادشاه معروف بابل شکست خورد با اکثریتی از قوم خود از شمال بین النهرین به سوی سوریه و فلسطین روی آورد و اخلافش از آنجا در ترکیب اتحادیه قبایل هیسکسوس (شبانان خارجی) مصر سفلی را تصرف نمودند و بیش از یک قرن و نیم در آنجا حکومت نمودند و سرانجام از اهموسه فرمانروای مصر علیا شکست خوردند و در تحت فرماندهی آخرین فرمانروای هیکسوسی یعنی کاموسه (روح ایزد میثه= موسی) در مقابل اهموسه به سوی فلسطین متواری شدند.
جالب است نام قوم حمورابی یعنی آموریت (شورشی) با نام-عنوان نمرود (یاغی) پادشاه معاصر و معاند ابراهیم مترادف است. در قرآن و احادیث اسلامی اخباری دیده میشوند که ابراهیم خلیل الله را همان گائوماته بردیه (زرتشت) ویرانگر معابد بت پرستی نشان میدهند که داریوش به صراحت در کتیبه بیستون از آن یاد کرده است. شاهزاده ابراهیم ادهم بلخی اسطوره ای یعنی ابراهیم زرین اندام بی شک کسی جز گائوماته بردیه (پسرداماد و پسر خوانده کورش سوم) نیست که در باورهای ایرانیان بیشتر تحت نام زرتشت (زرین اندام) و زریر (زرین مو) معرفی شده است. ویشتاسپ برادر بزرگ زریر (زرتشت) همان مگابرن ویشتاسپ پسر بزرگ سپیتمه (داماد و ولیعهد آستیاگ) است. خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران می گوید که ویشتاسپ در ماد سفلی (کرمانشاهان-خانقین به مرکزیت نوزی)حکومت میکرده است و برادر کوچک او در ولایات جنوب قفقاز (آذربایجان، اران و ارمنستان به مرکزیت رغه آذربایجان/مراغه). از اینجا معلوم میشود چرا کتاب پهلوی زادسپرم در فصل۱۶ -۱۲میگوید:"چون زرتشت را در غار گرگان (منظورغار آهکی معروف هامپهول مراغه؟) می اندازند به طور شگفت انگیزی نجات می یابد. مادرش در جستجوی کودک چون به غار گرگان میرسد، به تصور اینکه او را کشته خواهد یافت میبیند زنده و سالم است.
سپس با خود میگوید: اگر رک (رغه آذربایجان/مراغه) و نوتر (نوزی در سمت خانقین) به هم بپیوندد کودک را به دست کسی نخواهم داد." میدانیم در این دو منطقه قبایل مغ (اسلاف گورانها) میزیسته اند و زرتشت سپیتمان(سپیتاک بردیه، ایرج) و برادرش مگابرن ویشتاسپ (ارجاسپ، سلم) بر آنها فرمان میرانده اند و خود ایشان و پدرشان سپیتمه جمشید متعلق به همان قبایل مغان می بوده اند؛ گرچه دلایلی تاریخی از روایات خرمدینان، شاهنامه و موسی خورنی در دست هست که سپیتمه جمشید و پسرانش را از قبابل مغ سئورومتی نشان میدهند. عناوین جمشید زیبا و دارنده چشمان طلایی و زرتشت (زرین اندام) نیز دال بر منشاً سئورومتی ایشان است. کورش سوم بعد از قتل سپیتمه و ازدواج با همسر وی آمیتیدا (دختر آستیاگ) پسران وی را از حکومت نواحی مذکور عزل و به حکومت نواحی سمت بلخ-هندوستان و گرگان منسوب نمود. لابد نام غار گرگان در اسطوره مذکور کتاب زادسپرم در رابطه با محل ساتراپی پسر بزرگ دوغدو (آمیتیدا) یعنی مگابرن ویشتاسپ وارد اسطوره کودکی سپیتاک زرتشت پسر کوچک وی شده است. در احادیث اسلامی اسطوره ایرانی منسوب به زرتشت (شاهزاده ابراهیم ادهم بلخی)بدین ترتیب با ابراهیم عبرانیانیان در آمیخته است:
تولّد ابراهیم در درون غار، و سیزده سال زندگی مخفی او (برگرفته از تارنمای اندیشه قم)
شب و روز هم چنان میگذشت، هفتهها و ماهها به دنبال هم گذر میکرد،و به همین ترتیب ولادت ابراهیم ـ علیه السلام ـ نزدیک میشد، مادر قوی دل و شجاع ابراهیم ـ علیه السلام ـ همواره در این فکر بود که هنگام زایمان کجا رود، و چگونه فرزندش را از گزند جلّادان حفظ نماید؟
در آن عصر، قانونی در میان مردم رواج داشت که زنان در هنگام قاعدگی به بیرون شهر میرفتند و پس از پایان آن، به شهر باز میگشتند.
مادر ابراهیم ـ علیه السلام ـ تصمیم گرفت به بهانه این قانون و رسم، از شهر بیرون برود، و در کنار کوهی، غاری را پیدا کند و در آن جا دور از دید مردم، شاهد تولد نوزادش باشد.
همین تصمیم اجرا شد، مادر با کمال مراقبت از شهر خارج گردید، و خود را به غاری رسانید، و در آن جا درد زایمان به او دست داد، طولی نکشید که ابراهیم ـ علیه السلام ـ در همان جا دیده به جهان گشود، کودکی که در همان وقت، نور و شکوه خاصی که نشانگر آینده درخشان او بود،از چهرهاش دیده میشد.
در این هنگام مادر نگران بود که آیا کودکش را در غار بگذارد یا به شهر بیاورد، سرانجام برای حفظ او تصمیم گرفت او را در پارچهای پیچیده در درون همان غار بگذارد، و هر چند وقتی به سراغ او رود و به او شیر دهد.
مادر او را در میان غار گذاشت و برای حفظ او از گزند جانوران، درِ غار را سنگ چین کرد، و به شهر بازگشت، از آن پس مادر هر چند روزی یکبار مخفیانه و گاهی شبانه خود را به غار رسانده و از پسرش دیدار مینمود، میرفت تا به او شیر بدهد، ولی میدید به لطف خدا، او انگشت بزرگ دستش را به دهان نهاده، و به جای پستان مادر از آن شیر جاری است...
به این ترتیب؛ این مادر و پسر، در آن دوران وحشتناک با تحمّل مشقّتها و رنجهای گوناگون، با مقاومت بینظیر، ماهها و سالها به زندگی چریکی خود ادامه دادند، و حاضر نشدند که تسلیم زورگوییهای حکومت ستمگر نمرود گردند، تا آن که سیزده سال از عمر ابراهیم گذشت.[۱]
آری حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ از خطر دژخیمان سنگدل نمرود، ۱۳ سال در میان غار زندگی کرد، در حقیقت در زندان طبیعت به سر برد، همواره سقف غار و دیوارهای تاریک و وحشتزای آن را میدید، گاهی مادر رنجدیدهاش مخفیانه به ملاقاتش میآمد، و گاهی سر از غار بیرون میآورد و کوهها و دشت سرسبز و افق نیلگون را تماشا میکرد، و بر خداشناسی و فکر باز و نشاط روحیه خود میافزود، و منتظر بود که روزی فرا رسد و از زندان غار بیرون آید و در فضای باز قدم بگذارد، و مردم را از پرستش نمرود و آیین نمرود باز دارد...
● بیرون آمدن ابراهیم از غار و تفکر او در جهان آفرینش
جالب این که ابراهیم ـ علیه السلام ـ در این مدتی که در غار بود، به لطف خدا از نظر جسمی و فکری رشد عجیبی کرد، با این که سیزده ساله بود قد و قامت بلندی داشت که در ظاهر نشان میداد مثلاً بیست سال دارد، فکر درخشنده و عالی او نیز هم چون فکر مردان کاردان و هوشمند و با تجربه کار میکرد، یک روز مادر به دیدارش آمد و مدتی در کنار پسر نوجوانش بود، ولی هنگام خداحافظی، همین که خواست از غار بیرون آید، ابراهیم دامن مادر را گرفت و گفت: «مرا نیز با خود ببر، ماندن در غار بس است، اینک میخواهم در جامعه باشم و با مردم زندگی کنم.»
مادر میدانست که درخواست ابراهیم، یک درخواست کاملاً طبیعی است، ولی در این فکر بود که چگونه او را به شهر ببرد، زبان حال مادر در این لحظات، خطاب به ابراهیم چنین بود:
«عزیزم! چگونه در این شرایط سخت تو را همراه خود به شهر ببرم، نه! میوه دلم صلاح نیست، اگر شاه از وجود تو اطلاع یابد، تو را خواهد کشت، میترسم خونت را بریزند، هم چنان در این جا بمان، تا خداوند راه گشایشی برای ما باز کند.»
ولی ابراهیم اصرار داشت که از غار جانکاه بیرون آید، سرانجام مادر به او گفت: «در این باره با سرپرستت (آزر) مشورت میکنم، اگر صلاح باشد، بعد نزدت میآیم و تو را به شهر میبرم».[۲]
به این ترتیب مادر دلسوخته از پسرش جدا شد و به شهر بازگشت.
وقتی که مادر رفت. ابراهیم تصمیم گرفت از غار بیرون آید، صبر کرد تا غروب و خلوت شود و هوا تاریک گردد، آن گاه از غار بیرون آمد، گویی پرندهای از قفس به سوی باغستان سبز و خرم پریده، به کوهها و دشت و صحرا مینگریست، ستارگان و ماه آسمان نظرش را جلب کرد، در اندیشه فرو رفت، با خود میگفت: «به به! از این پدیدههایی که خدای یکتا آن را پدیدار ساخته است!» از اعماق دلش با آفریدگار جهان ارتباط پیدا کرد، و سراسر وجودش غرق در عشق و شوق به خدا شد، ودر این سیر و سیاحت، خداشناسی خود را تکمیل کرد.
علی مفرد
[۱] . اقتباس از مجمع البیان، ج ۴، ص ۳۲۵؛ تفسیر جامع، ج ۲، ص ۳۱۹
[۲] . بحار، ج ۱۲، ص ۴۲ و ۳۰
[۱] . اقتباس از مجمع البیان، ج ۴، ص ۳۲۵؛ تفسیر جامع، ج ۲، ص ۳۱۹
[۲] . بحار، ج ۱۲، ص ۴۲ و ۳۰
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست