یکشنبه, ۱۸ آذر, ۱۴۰۳ / 8 December, 2024
مجله ویستا

برنامه‌های درازمدت و کوتاه مدت


برنامه‌های درازمدت و کوتاه مدت
نخستین گام در برنامه ی دراز مدت این است که تصمیم بگیریم به احساسات درونی و افکار باطنی فرزندان‌مان نیز توجه داشته باشیم، نه اینکه فقط به اطاعت یا عدم اطاعت ظاهری‌شان توجه کنیم.
▪ ما چگونه می‌توانیم از احساسات و افکار درونی کودکانمان آگاه شویم؟
خود آنها ما را راهنمایی می‌کنند. به هنگام صحبت، در کلامشان و در لحن کلامشان، در طرز ایستادن و در حرکات و اشاراتشان آنان احساسات خود را بیان می‌کنند. و چیزی که ما محتاجش هستیم، گوشی است برای شنیدن آنچه که می‌گویند، چشمی است برای زیر نظر گرفتن آنچه که انجام می‌دهند، و آخر از همه، قلبی است که احساساتشان را درک کند.
شعار درونی ما این است: بگذار درک کنم، بگذار نشان بدهم که درک می‌کنم، بگذار با کلام خود نشان بدهم که اتوماتیک‌وار انتقاد یا اهانت نمی‌کنم.
وقتی کودک، ساکت و آهسته و بی‌حال از مدرسه به خانه می‌آید، از طرز قدم برداشتن او می‌توانیم بگوئیم که حادثه‌ای ناخوشایند برایش اتفاق افتاده است. با پیروی از شعار خود، ما نباید گفتگوی‌مان را با یک گفته ی انتقادی نظیر گفته‌های زیر آغاز کنیم:
ـ «لب و لوچه‌ات چرا آویزان است؟»
ـ «این دیگر چه جور قیافه‌ای است؟»
ـ چکار کردی، بهترین دوستت را از دست دادی؟»
ـ «این دفعه چه دسته گلی به آب دادی؟»
ـ «امروز دیگر دردت چیست؟»
از آنجا که ما به واکنش‌ درونی کودک توجه داریم، باید از گفته‌هایی که فقط انزجار و نفرت در درون او ایجاد می‌کنند، از گفته‌هایی که کودک با شنیدنشان آرزو می‌کند که ای کاش دنیا خراب می‌شد، پرهیز کنیم.
▪ در عوض، پدر یا مادر می‌تواند با هر کدام از گفته‌های زیر فهم و درک خود را نشان دهد:
ـ «حتماً امروز اتفاق ناخوشایندی برایت افتاده».
ـ «حتماً امروز روز خوبی برایت بود.»
ـ «حتماً امروز روز سختی بود.»
ـ «احتمالاً کسی باعث ناراحتی تو شده است.»
این گفته‌ها بر سوالات «چته؟ چه اتفاقی افتاده‌؟» ارجحیت دارند. این سوالات کنجکاوی را نشان می‌‌دهد و آن گفته‌ها همدردی را.
نمی‌توان از این واقعیت گریخت که کودک آنچه را که در زندگی می‌بیند یاد می‌گیرد. حال اگر زندگیش با انتقاد و سرزنش همراه باشد، احساس مسئولیت را یاد نخواهد گرفت. در زندگی توأم با سرزنش، او یاد می‌گیرد که خودش را محکوم کند و از دیگران ایراد بگیرد. او یاد می‌گیرد درباره ی قضاوت خودش به شک بیفتد، توانایی خود را دست کم بگیرد و به مقاصد دیگران اعتماد نکند. علاوه بر این‌ها، او یاد می‌گیرد که در زندگی خود در همه حال، به انتظار یک بدبختی قریب الوقوع باشد.
● از جنگ تا صلح
والدینی که درگیر یک جنگ خواسته و یا نا خواسته با کودکانشان بر سر کارهای روزانه و مسئولیت‌ها هستند، باید این واقعیت را درک کنند که در این جنگ نمی‌توانند برنده باشند. ما هر چقدر وقت و توان برای زور گفتن به آنان داشته باشیم، آنها وقت و انرژی بیشتری برای مقاومت در برابر ما دارند. حتی اگر هم در جنگ ببریم و موفق شویم که اراده‌مان را بر آنان تحمیل کنیم، آنان شاید با بی روح شدن، عصبی شدن و یا با نافرمانی و قصور در کارها، انتقام بگیرند.
تنها یک راه هست که ما را به پیروزی می‌رساند: کودکان را با حرف‌هایمان متقاعد سازیم. شاید این کار ناممکن بنظر می‌رسد: اما فقط دشوار است، و ما این ظرفیت و توانایی را در خودمان داریم که بر آن چیره شویم. حتی اگر هم فعلاً روابط دوستانه با کودک نداریم، چنین روابطی را می‌توانیم در آینده ی نه چندان دور ایجاد کنیم.
● والدین با استفاده از روش‌های زیر می‌توانند تغییرات مطلوبی در کودکانشان بوجود آورند:
۱) گوش دادن با حساسیت:
هنگامی که والدین به احساسات و افکار کودکانشان بی‌توجه به‌نظر می‌رسند، کودکان دچار ناامیدی و رنجش خاطر می‌شوند. به همین خاطر، آنها چنین نتیجه‌گیری می‌کنند که عقایدشان احمقانه و غیرقابل توجه هستند و اینکه دوست داشتنی نیستند و کسی آنها را دوست ندارد.
پدر یا مادری که با دقت به حرف کودکش گوش می‌دهد، به او می‌فهماند که برای عقایدش ارزش قایل می‌شود و به خود او هم احترام می‌گذارد. چنین احترامی سبب می‌شود که کودک نسبت به خودش ارزش قایل شود و این ارزش قایل شدن کودک نسبت به خود، سبب می‌شود که او بتواند با دنیای حوادث و با مردم درست برخورد کند.
۲) جلوگیری از «خوشه‌های خشم»:
● والدین بایستی از واژه‌ها و گفتارهایی که مایه ی نفرت و رنجش کودک می‌شوند، پرهیز کنند:
▪ توهین‌ها: تو مایه ی شرمساری مدرسه‌ات هستی و آبرویی هم برای خانواده‌ات باقی نگذاشته‌ای.
▪ نام‌های گوناگون نهادن بر کودک: مفت‌خور، پر فیس و افاده‌، کوتوله، احمق.
▪ پیشگویی کردن: سرانجام کارت به دارالتأدیب خواهد کشید، آنجا جایی است که جناب عالی تا ابد در آن خواهی بود.
▪ تهدید‌ها: اگر مثل یک بچه‌ آدم یک گوشه‌ ننشینی، فکر و خیال اینکه اجازه کاری را به تو بدهم از کله‌ات بیرون کن.
▪ اتهامات: همیشه اولین کسی هستی که دردسر را شروع می‌کنی.
▪ ارباب منشی کردن بر کودک: «حرف زیادی نزن، و بگذار یکی دو چیز را حالیت کنم.»
۳) بیان احساسات و افکار بدون حمله‌ور شدن:
در موقعیت‌هایی که مشکلی پیش آمده است، والدین اگر احساسات و افکار خودشان را بدون حمله‌ور شدن به شأن و شخصیت کودکنشان بیان کنند، بیشتر موثر خواهند بود.
هنگامی که والدین با حساسیت گوش می‌دهند، گفتارهای تند و تیز و نیشدار را به تأخیر می‌اندازند و احساسات و خواسته‌هایشان را بدون اهانت بیان می‌کنند، آنگاه تغییری در کودک حاصل می‌شود. جوی که همدردی بر آن حاکم است، کودک را به والدین نزدیک‌تر می‌کند؛ رفتارهای درست، ملاحظه و نزاکت والدین مورد توجه و هم‌چشمی کودک واقع می‌شود. این تغییرات یک شبه صورت نمی‌گیرند و زمان لازم دارند، اما تلاش‌ها سرانجام نتیجه خواهند داد. پدر یا مادر با پذیرش و انجام این رفتارها و اعمال جدید، بخش عمده‌ای از آموزش مسئولیت به کودک را جامه ی عمل خواهد پوشاند، اما با این حال، نمونه و سرمشق بودن برای کودک به تنهایی کافی نیست. هر کودکی احساس مسئولیت را از طریق تلاش‌ها و تجربه ی خودش کسب می‌کند. زمانی که رفتار نمونه ی پدر یا مادر جومطلوبی برای یادگیری ایجاد می‌کند، تجربه ها ی یادگیری را تقویت کرده و آن را بخشی از صفات شخصیتی کودک می‌سازند. بنابر این، مهم است که تعیین کنیم در مراحل مختلف رشد و بلوغ، چه مسئولیت‌های ویژه‌ای را به کودک بدهیم.



منبع:برگرفته از کتاب راه حل های جدید برای مسائل قدیمی
نویسنده: دکتر هایم جی گینات