چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


اگر پول داشتم


اولین پاسخی كه در برابر پرسش «اگر یك سرمایه كلان به دستتان می رسید چه كار می كردید؟» به ذهن رسید این بود كه در سرتاسر كشور یك مجموعه سینما احداث كنم كه فقط و فقط فیلم های مستقل اروپایی و آثاری از سرتاسر دنیا را نشان بدهند.مجموعه ای با قهوه های عالی و بارهای در شأن آن. یك پاتوق آبرومند برای وقت گذرانی و حرف زدن. بعد با خودم فكر كردم ما باید این پول را خرج ویران كردن مراكز شهری پس از جنگ و فروشگاه های خرید خارج از شهر بكنیم. و بعد تمام مراكز خریدوفروش شهرها با توجه به ظرفیت های انسانی احیا كنیم و مغازه های درست و معقولی بسازیم.معماری مهم ترین هنری است كه در معرض دید عموم مردم قرار دارد و به همین خاطر بی درنگ و بدون لحظه ای مكث باید عزت و اعتبارش را از نو بازسازی كنیم. پروژه من با تخریب تمامی ساختمان های خراب، معیوب، نامناسب و دردسرساز شروع می شود و تمامی پیتزا فروشی های شیاد و بقیه مغازه ها را هم شامل می شود.دوباره از نو شروع می كنیم، با بهره جویی از بهترین بخش های هنر معماری معاصر. شیشه و فولاد تا جایی كه معیار ها و توانمندی های انسانی را در نظر بگیرند و با خودشان حسی از نور، روشنی و فضا را به وجود بیاورند، مناسب كار ما هستند. در ضمن باید در تمام بخش های شهرهایمان فضاهای سبز فراگیر و همچنین فضای مناسب برای تردد وسائل نقلیه احداث كنیم. مراكز شهری می باید عظمت و اعتباری درخور تحسین داشته باشند و شأن و مرتبه عموم مردم را مد نظر قرار دهند. مردم باید در چنین مكان هایی از لحظه نشستن، نوشیدن، روزنامه خواندن یا خریدن هر آنچه كه می خواهند لذت ببرند. آن وقت است كه آنها در زندگی شان به چیزی فراتر از فروش صنایع دستی سلتی، بطری های دور ریختنی و عطر و ادكلن های مسخره دست پیدا می كنند.وقتی كه مغازه ها كوچك تر و از یكدیگر جدا بودند، خریدن یك فعالیت اجتماعی به حساب می آمد. اما امروزه بیشتر به امری تنش زا و عذاب آور تبدیل شده است. مردم پیش از این واقعاً درباره خرید هایشان با همدیگر حرف می زدند. فكر می كنم این روز ها وقتی به خرید می رویم، چرخ دستی هایمان را از هر چیزی پر می كنیم و دوست داریم در سریع ترین زمان ممكن از فروشگاه ها خارج شویم. پرواضح است كه این مسئله برآمده از احتیاج و وابستگی شدید به وقت آدم ها است. این حرفی كه می خواهم بگویم شاید به طرز مأیوسانه ای، رمانتیك به نظر برسد، با این حال من مغازه داری را به یاد می آورم كه پشت پیشخوان مغازه خواربارفروشی اش می ایستاد. همچنین میوه فروشی ها و آهن آلات فروشی های بسیاری در ذهنم جا خوش كرده است. این اواخر در ایرلند كاری داشتم، آنجا شهرهای كوچك همچنان شبیه آن خاطرات من هستند و این موضوع، غمگینی و تضاد های امروز و گذشته ها را برایم تشدید كرد. آنها خود كفایی و در عین حال زندگی خاص خودشان را دارند، شما چنین چیزی را در شهر های انگلیس با همان ابعاد به هیچ وجه پیدا نمی كنید. نگران این هستم كه مبادا آنها به وضعیت ما دچار شوند، با این وجود در حال حاضر در شهر های ایرلند همچنان هر مغازه را كه بخواهید می توانید ببینید.این مغازه ها به كیفیت زندگی همه ما ارزشی دوچندان می بخشند.
•مارتا فاینس
در تمام طول زندگی ام به چنین چیزی فكر كرده ام. من وقتی برای سواری به چسینگتون یا دیزنیلند می روم واقعاً از شلوغی و ازدحام و شتاب درون آن مكان ها لذت می برم. تكنولوژی مقوله واقعاً حیرت آوری است و به نظرم هر روز هم بهتر و بهتر می شود. فقط كاش موسیقی گوش خراش و فیلم های مزخرف آن را همراهی نمی كردند. اگر می توانستید تكنولوژی حیرت آور سواری های شهر بازی را با اصول پایه ای هنر مفهومی بیامیزید، آن وقت به معنی واقعی كلمه به خلق فرم جدیدی از هنر دست زده بودید.وقتی به تایت می روید و كسی كاری كرده كه چراغ ها مدام خاموش و روشن می شوند، یا با اتاق تاریكی مواجه می شوید، احساس می كنید چنین چیز هایی واقعاً ابتدایی اند. به كار های جیمز كارل نگاه كنید. من از آنها خیلی خوشم می آید، در همه آنها نور و فضا سازی به چشم می خورد، اما در آخر یك جعبه تخته سه لایی است كه به نظر می رسد كارگرهای درجه چندم طراح های صحنه هم از پس ساخت آن برمی آیند. اگر شما كسی مثل او را به دیزنی می بردید و چنین تكنولوژی را در اختیارش می گذاشتید آن وقت یك محصول به شدت جذاب و دیدنی عایدتان می شد.برای همین اگر من پول داشتم، چیزی می ساختم به نام پارك مضامین مفهومی (Conceptual Theme Park): به نظرم سر زدن به گروه هایی كه چنین وسایلی را می سازند كار جالبی است، شرط می بندم سازندگان این وسایل بازی آدم های نابغه و خلاقی اند. من با آن پول سازندگان وسایل بازی و گروهی از هنرمندان مشغول در عرصه هنرهای مفهومی را یكجا دور هم جمع می كردم و از خلاقیت های هر كدامشان به نحوی بهره می بردم.آنها می توانستند تونل سفیدی بسازند كه شما درش خودتان را رها كنید. یك تونل سفید براق كه هر لحظه با سرعت هرچه كه تمام در آن به جلو بروید. یا روی وسایل دوار شهر بازی یك هدفون تعبیه می كردم، آن وقت نتیجه كار شبیه یك رویای كاملاً عجیب و غریب می شد. می توانستیم با آن سرمایه هنگفت در Caesarصs Palace لاس وگاس یك سقف غول آسای سینمایی بسازیم و بعد یك تالار بزرگ آینه. تصورش را بكنید كه اگر با تكنولوژی پیشرفته چنین چیزی را به وجود می آورید آن وقت تركیب شگفت آور و پیچیده نور و آینه ها چه دنیایی را برایمان می ساخت. آن پارك می بایست در آمریكا با یك فضای باز خیلی بزرگ ساخته می شد، نه در یك شهر. البته در آنجا ایستگاه هایی هم برای تجدید قوا و استراحت تعبیه می كردم اما دیگر همه پارك را به تفریحات مزخرف اختصاص نمی دادم، آخر شما با یك مجموعه هنری عظیم روبه رو بودید. من مطمئنم روزی این اتفاق می افتد. روزی سرمایه گذاران واقعی جذب هنرمندان واقعی می شوند. آن روز شما از سرتاسر دنیا تماشاگر دارید. این یك خواب و خیال نیست مطمئن باشید.

ترجمه: حامد صرافی زاده
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید