پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
تقیه از بعد رفتاری و عقیدتی
یكی از موضوعات قرآنی، حدیثی، كلامی و فقهی كه از دورترین زمان، همواره مطرح و مورد مناقشه و نقض و ابرام بوده و هست، موضوع تقیه است.
لغت «تقیه» همانند تقوی، تقاه، و اتقاء، از ریشه «وقی، یقی و قایه» است، و در همه آنها مفهوم خویشتنداری، پرهیز، و تحفظ و نوعی پروا و ترس ملحوظ است. از نظر اصطلاحی تفاوت و تمایزی میان آنها وجود دارد لیكن از نظر لغوی فرقی ندارند.
«فاتقوا الله، عبادالله. تقیهٔ ذی لب شغل التفكر قلبه» (۱) یعنی، ای بندگان خدا، از خدا پروا كنید، پروای انسان خردمندی كه تفكر و اندیشه، دل او را مشغول داشته است (نهجالبلاغهٔ، خ۸۳).
«... الا ان تتقوا منهم تقاهٔ» یعنی، مگر آن كه از آنان تقیه كنید، تقیه كردنی. (آلعمران/۲۸).
حتی معانی واژههای كفر و شرك نیز احیانا متفاوت با معانی اصطلاحی به كار میروند. در آیه ۴ سوره ممتحنه میخوانیم «قد كانت لكم اسوهٔ حسنهٔ فی ابراهیم والذین معه اذ قالوا لقوقهم انا براء منكم ومما تعبدون من دون الله كفرنا بكم وبدابیننا وبینكم العداوهٔ والبغضاء ابدا حتی تؤمنوا بالله وحده... هر آینه برای شما در ابراهیم و همراهان او اسوه و سرمشق نیكویی است آن گاه كه آنان به خویشان مشرك خود گفتند: ما از شما و بتهایی كه میپرستید بیزار و متنفریم و ما به شما كفر میورزیم و میان ما و شما دشمنی و عداوت آشكار است مگر به خدای یگانه ایمان آورید.»
ملاحظه میشود كه كفر در این آیه بر مؤمنان و موحدان اطلاق شده، البته به معنای لغوی آن كه انكار و تنفر باشد نه به معنای اصطلاحی آن كه پردهپوشی حق است.
در آیه۱۰۶ سوره یوسف آمده است: «وما یؤمن اكثرهم بال، الا وهم مشركون» بیشتر آنان كه ایمان میآورند باز مشركند (یعنی در حال شرك خفی هستند).
بیتردید آن كس كه شهادتین بر زبان میآورد، مسلمان محسوب میشود لیكن در این آیه به نكته اخلاقی و رفتاری دقیقتری پرداخته و بیشتر مؤمنان را تعبیر به مشرك فرموده است و قطعا آن دو واژه در معنای لغوی به كار رفتهاند. بنابراین رفتار نفاقآمیز و اظهار ایمان به زبان با نبودن اعتقاد قلبی از یك سو و عمل پنهانكارانه تقیه و رفتار ظاهری و تظاهر به كفر از دیگر سو، هر دو عملی مشابهاند و تضاد ظاهر و باطن و دوگانگی دل و زبان در هر دو مورد، بوضوح ملاحظه میشود. در واقع منافق عملا به نوعی تقیه و پنهانكاری در محیط ایمانی، متوسل میشود. همچنان كه انسان گرفتار تقیه و آن كه در محیط كفر و الحاد و فساد، به كتمان حقیقت ناچار میشود او نیز عملی مشابه كار منافق انجام میدهد، لیكن شارع مقدس این دو نوع عمل مشابه را متفاوت میشمارد،; اولی را ضد ارزش و نفاق مینامد، لیكن دومی را ارزش میشناسد و تقیهاش مینامد و آن را در مهمترین مسائل عقیدتی و رفتاری، مجاز میداند، همانند كسی كه سپری روی سر و صورت خود میگیرد تا آسیبی به او نرسد.
پس معنای اصطلاحی واژه تقیه همانند تقوی، كفر و شرك و دیگر واژههای فقهی، به معنای صیانت نفس و مال و حتی عرض و آبرو از خطر، با اظهار باطلی و كتمان حقی، آمده است و در واقع، شارع مقدس در اینگونه اصطلاحات، مبدع و مبتكر است، و واژه را به برخی مصادیق لغوی منحصر كرده است. برخلاف پندار برخی نویسندگان كه به سبب تشابه معنای لغوی و اصطلاحی تقیه، دچار اشتباه شده و با انكار معنای اصطلاحی آن گفتهاند كه تقیه معنای اصطلاحی و شرعی ندارد جز همان معنای لغوی. (۲) این واژه مانند دیگر واژههای شرعی دارای حقیقتشرعیه و معنی عرفی است.
● تعریف تقیه
بنابر آنچه گفتیم تقیه علاوه بر معنای لغوی، معنای شرعی و معنوی اسلامی دارد و برای آن تعریف منطقی ذكر شده است.
علمای امامیه در مجموعه آثار فقهی حدیثی و كلامی روی معنای اصطلاحی تكیه دارند. شیخ مفید (ره) فرمود: «التقیه كتمان الحق و ستر الاعتقاد فیه ومكاتمهٔ المخالفین و ترك مظاهرتهم بما یعقب ضررا فیالدین والدنیا...» (۳) تقیه عبارت است از پنهان داشتن حقیقت و پوشیده داشتن عقیده حقه و پنهانكاری در برابر مخالفان به منظور دفع ضرر دینی و دنیوی. بنابراین تعریف، تقیه رفتاری است كه انسان در اوضاع و احوال خاصی ناگزیر از آن میشود. سؤال اساسی این است كه اگر انسانی مؤمن گرفتار دژخیم و سلطانی ستمگر شد و از او خلاف آنچه عقیده دارد خواسته شد گفته بر او واجب استیا جایز و یا احیانا حرام؟ بر این پایه، نكته دیگری مطرح میشود و آن این كه در قرآن كریم و سنت پیامبر و اولیای معصوم چه رهنمودی در این موضوع وارد شده است؟ و حكم عقلی و سخن دانشمندان و اسلامشناسان راجع به آن چیست؟ و بالاخره جایگاه عقیدتی و كلامی و فقهی تقیه كدام است؟
بعد عقیدتی اصلیترین و پایهای ترین ابعاد تقیه است. آیا تقیه جزو عقاید و رفتارهای بشری است و یا اختصاص به مسلمانان دارد و یا حتی در میان مسلمانان، مخصوص شیعیان است؟ از نویسندگان پژوهشگر قرون اخیر كه به این موضوع پرداخته احمد امین مصری است كه در برخی كتابهایش راجع به تقیه نظراتی علیل و سست ابراز نمود و مرحوم سیدمحسن امین عاملی به نقد و مناقشه در سخنان او پرداخته است. احمد امین مینویسد: و هی عند الشیعه النظام السری فی شؤنهم... (۴) یعنی تقیه نزد شیعه، سیستم پنهانكاری است در شؤون سیاسی، نظامی و اجتماعی; پس هر گاه امامی بخواهد بر ضد خلیفه قیام كند و انقلاب به وجود آورد، ترتیبی میدهد و برنامهریزی میكند و آن را به یارانش تعلیم میدهد ولی آن را راز میشمارد و هوادارانش هم آن را پوشیده میدارند و به حسب ظاهر از خلیفه اطاعت میكنند تا به طور كامل به اجرا درآید.
در سخنان این نویسنده ناآگاهی و تعصب غلبه دارد. امامان معصوم در طول حیاتشان جز امام حسینعلیهالسلام بر ضد نظام خلافت و علیه خلفای حاكم بر مسلمین قیام نكرده و دستبه انقلاب نزدهاند.
حقیقت آن است كه تقیه نوعی رفتار و گفتار برخلاف اعتقاد قلبی است و به عبارت دیگر تقیه نوعی پنهانكاری عملی و كلامی است كه ضرورهٔ پیش میآید و آن اختصاص به شیعه ندارد و به همه انسانها مربوط است. البته شیعیان همواره از سوی سلاطین جور و ایادی سفاك آنها تحت تعقیب و فشار و شكنجه بودهاند و بیش از دیگران با تقیه سروكار پیدا كردهاند.
مرحوم سید محسن امین در رد این پندار نویسنده مصری مینویسد: «این سخن احمد امین كه تقیه از رفتارهای مخصوص شیعیان است درستبه نظر نمیرسد زیرا تقیه در سرشت همه آدمیان است و تمام خردمندان بهنگام لزوم، چنان رفتاری را دارند و اگر تقیه نكنند دیوانه و سفیه شمرده میشوند». (۵)
ابن حجر عسقلانی یكی از نویسندگان و علمای معروف اهل تسنن در همین مقوله چنین اظهارنظر میكند: «و معنی التقیهٔ، الحذر من اظهار ما فی النفس من معتقد و غیره» (۶) یعنی معنای تقیه عبارت است از خودداری از اظهار عقیده و یا هر راز دیگری كه در دل است.
● تقیه در قرآن كریم
در قرآن كریم تقیه به لحاظ لفظی و موضوعی آمده است. علامه مجلسی (ره) در سرفصل مربوط به تقیه سه آیه را مربوط به تقیه دانسته است:
«وقال رجل مؤمن من آل فرعون یكتم ایمانه اتقتلون رجلا ان یقول ربی الله» «مردی با ایمان از آل فرعون كه ایمانش را مكتوم میداشت گفت: آیا مردی را كه میگوید پروردگار من خداست، میكشید»؟ (۲۸ غافر).
استاد طباطبایی در این مورد مینویسد: آن مرد مؤمن، قبطی و از خواص و اطرافیان نزدیك فرعون بود لیكن آنان نمیدانستند كه او به موسی ایمان آورده و به وی گرویده است چون او تقیه میكرد و ایمانش را پنهان نگاه میداشت. (۷)
آقای شیخ محمد جواد مغنیه در تفسیر این آیه در توجیه عقلانی رفتار خردمندانه آن مرد كه تقیهاش گوییم چنین مینویسد: حق هرگز بییاور نمیماند ولو با یك كلمه مخلصانه كه در برابر گمراهان و منحرفان گفته شود. آن مرد شخصی بوده از خاندان فرعون و از روی صدق و یقین به موسیعلیهالسلام گرویده بود لیكن ایمانش را از بیم كشته شدن، پنهان و كتمان میداشته است و وقتی دیده كه فرعون سوء قصد به موسی دارد حرارت ایمان و خلوص او را واداشته كه هشدار دهد و با اسلوبی عاقلانه و سبكی دلسوزانه، فرعون و اطرافیان او را از چنان عمل برحذر دارد. (۸)
آیه دیگر: «لایتخذ المؤمنون الكافرین اولیاء من دون المؤمنین ومن یفعل ذلك فلیس من الله فی شی الا ان تتقوا منهم تقاهٔ ویحذركم الله نفسه والی الله المصیر»آل عمران /۲۸
«مؤمنان نباید كافران را بدون در نظر گرفتن مؤمنان، اولیا، دوستان و سرپرستان خود بگیرندو اگر چنان كنند، هیچ ربطی به خدا ندارد و از خدا بریدن است، مگر آن كه از كافران تقیه كنند و خداوند، شما را از خویشتن برحذر میدارد و از مخالفت فرمانش بیم میدهد و بازگشت همه بسوی خدا است».
«من كفر بالله من بعد ایمانه الا من اكره وقلبه مطمئن بالایمان ...» النحل/۱۰۶
«هر كه پس از ایمان دوباره به كفر برگردد و كافر شود مگر كسی كه مجبور شود ولی دلش آرام به ایمان باشد...
به نظر شیخ طوسی (ره) مسلمانان باید با دشمنان اسلام بشدت مقابله كنند و حق ندارند با آنها طرح دوستی بریزند مگر ضرورتی پیش آید (۹) . و تقیه نزد علمای امامیه آنگاه كه خطر جانی باشد واجب است و گاهی هم جایز میشود نه واجب. (۱۰)
وی در ضمن تفسیر آیه دوم مینویسد: عدلیه عقیده دارند كه اظهار كلمه كفر و بر زبان آوردن ناروای دینی، جایز نیست مگر با تعریض و كنایه. یعنی در دل خود طوری نیت كند كه در كفر صادق نباشد و همینطور جایز نیست مطلب را به صورت خبر بگوید. چون او میتواند طوری سخن گوید كه كاذب و دروغگو نباشد یعنی توریه كند. (۱۱)
طبرسی در شان نزول آیه اخیر مینویسد: آیه در شان جماعتی نازل شد كه تحتشكنجه قرار گرفتند و آنان عبارت بودند از: عمار، یاسر، سمیه، و صهیب، بلال و خباب كه یاسر و سمیه زیر شكنجه به قتل رسیدند لیكن عمار مراد و خواسته مشركان را به زبان آورد و خلاصی یافت. عدهای گفتند عمار كافر شده است ولی پیامبر فرمود، چنین نیست، عمار سرشار از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او درآمیخته است. (۱۲)
شیخ طبرسی در تفسیر آیه نخست فرمود: آیه دلالت دارد بر جواز تقیه در دین به هنگام ترس بر جان و گاهی هم از باب لطف و مصلحت اندیشی، واجب میشود لیكن با تقیه قتل نفس جایز نمیشود و چنان تقیهای حرام است. (۱۳)
مرحوم بلاغی ضمن تفسیر آیه بیست و هشتم آل عمران مینویسد: مستفاد از آیه آن است كه مؤمنان مطلقا كافران را نباید موالات كنند و با آنان حتی دوستی ظاهری نباید داشته باشند لذا استدراك فرمود كه مگر برای دفع شر و برای فرج و گشایش آن هم موقت تا شر و آسیب برطرف شود و در این زمینه قتل مؤمن روا نیست و زیادهروی هم در اظهار كفر جایز نیست كه امر دین عظیم است و مسامحه در آن غیرقابل بخشش است. (۱۴)
مرحوم فیض كاشانی مینویسد: مؤمنان، باید حب و بغضشان الهی و خدایی باشد و همین معنی مكرر در بسیاری از آیات، آمده است و شاعر عرب گوید:
تود عدوی ثم تزعم اننی صدیقك ان الرای منك لعازب.. (۱۵) .
یعنی، تو دشمن مرا دوست داری آن گاه میپنداری من دوست تو هستم؟ فكر درست از تو فاصله دارد.
ابوالمحاسن جرجانی مینویسد: مخالفان را بر تقیه اهل شیعه هیچ طعن نرسد از بهر آن كه فرمان خدا در این آیتبدو ناطق است و آن از جمله واجبات عقلی است و صحابه رسولصلی الله علیه وآله تقیه میكردهاند. (۱۶)
جارالله زمخشری مینویسد: در این آیه، مؤمنان از دوستی و موالات خویشاوندان مشرك خود، منع شدند و حب فی الله بابی است عظیم و اصلی است از اصول دین و اگر كسی جز با مؤمنان موالات كند از ولایتخدا خارج میشود و این امری معقول است. (۱۷)
امام فخر رازی با طرح چند مساله در ضمن تفسیر این آیه مینویسد:
۱ - اجماعی است كه تكلم به كفر واجب نیستبلكه فقط جایز استبه دلیل عملكرد و مقاومتیاسر و سمیه و تایید كار ایشان.
۲ - استثنا در آیه، منقطع است نه متصل كه اظهار كفر زبانی از روی تقیه كفر نیست و انسان با آن كار، كافر نمیشود.
۳ - مجوز تقیه، خوف بر جان و بیم شكنجه و عذاب غیرقابل تحمل است.
۴ - در تكلم به كفر در حال تقیه، دل باید منكر كفر باشد و انسان باید توریه كند. (۱۸)طبری میگوید: هر گاه انسان مجبور شود به گفتن كفر و انجام گناه، میتواند برای حفظ جان خود كفر بگوید به شرط این كه دلش آرام به ایمان باشد و تقیه با زبان است و بس (۱۹) .
چنان كه در جمعبندی بحث اشاره خواهیم كرد تقیه همچنان كه با زبان انجام میشود با عمل هم ممكن است واقع شود. جصاص مینویسد: تقیه رخصتی است از خدای متعال و واجب نیستبلكه ترك تقیه افضل است و اصحاب ما حنفیها گویند آنكه ترك تقیه كند افضل است و همچنین او در مساله امر به معروف و نهی از منكر و مراتب آن مینویسد، گاهی اوضاع طوری است كه امر و نهی ممكن نیست در این صورت جایز است تقیه شود و كتمان ایمان و ترك اظهار آن شود. به خدا سوگند ایام عبدالملك و حجاج و ولید و امثال آنان زمانی بوده كه فریضه امر به معروف و نهی از منكر قولی و یدی ساقط بوده چون بیم كشته شدن میرفت. (۲۰) از سخنان جصاص چنان استفاده میشود كه تقیه نه تنها با كفار و مشركان بلكه، احیانا با فساق مسلمانان و ملوك ستمگر و خونریز هم جایز است. آلوسی مینویسد: آیه دلالت دارد بر جواز تكلم به كفر به هنگام اكراه و اجبار هر چند كه افضل ترك تقیه است. برای اعزاز دین چنان كه یاسر و سمیه چنان كردند و این از مصادیق خودكشی نیستبلكه مانند حضور در میدان جنگ و جهاد است كه انسان احیانا كشته میشود. (۲۱)
ابوحیان اندلسی میگوید: مسلمانان متفقالقولند كه هیچ مؤمنی حق ندارد كافری را از ته دل، دوستبدارد و همچنین موالات و دوستی با زبان و عمل مگر در حال تقیه، پس در اینجا سه مساله مطرح میشود:
الف - از چه كسی باید تقیه كرد؟
جواب: هر شخص مقتدر و زورمند كه غلبه دارد و انسان را به سخن و یا عملی مجبور میسازد مانند حاكم كافر، ستمگر، و جاهطلب.
ب - در چه نوع اكراه و در چه زمینهای تقیه مباح است؟
جواب: خوف قتل نفس، شكنجه و آزار و حتی تهدید جدی از سوی ستمگران.
ج - تقیه چگونه انجام میشود؟
جواب: با هر عملی مثل كفر گفتن و حرام انجام دادن (جز قتل نفس) و برخی گفتهاند كه تقیه تنها با سخن است نه با عمل. (۲۲)
علامه سیوری مینویسد: آیه، دلیل بر جواز تقیه است فی الجمله، چون دفع ضرر میكند و آن اگر واجب نباشد لااقل جایز است و دلیل جواز، عمل رسول خداست در صلح حدیبیه كه رسالتخود را در صلحنامه محو كردند و در واقع، به نوعی تقیه كردند. و بخاری از حسن بصری نقل میكند كه تقیه تا قیام قیامت همواره وجود دارد و ممكن است پیش بیاید و فقهای مذاهب چهارگانه جز ابوحنیفه گفتهاند اگر كسی وادار به شرب خمر شود گناهی بر او نیست و حد بر او جاری نمیشود و مخالفان تقیه گفتهاند كه تقیه همان نفاق است چون هر دو پنهان كردن چیزی و آشكار كردن چیز دیگر است هر چند برای دفع ضرر باشد و نفاق حرام است و دلیل دیگر آن كه اگر تقیه روا بود بر پیامبران نیز روا خواهد بود و لازم و ملزوم هر دو باطل است. در پاسخ این پندار باید گفت كه، نفاق با تقیه فرق دارد. زیرا نفاق كفر به دل و اظهار ایمان صوری است لیكن تقیه پنهان داشتن ایمان در دل و اظهار زبانی برخلاف آن است وانگهی تقیه همهجا واجب نمیشود گاهی حرام و گاهی هم فقط جایز و مباح و یا مستحب است. (۲۳)
از دانشمندانی كه در تفسیر آیات مربوط به تقیه، بحث اجتماعی و فقهی جامعی كرده و خیلی نكات ارزنده را یادآورده است محمد جواد مغنیه است كه در تفسیر خود مینویسد: خداوند متعال، موالات كافران را همانند گناهان عادی مثل غیبت، دروغ، تلقی نكرده بلكه آن را كفر خوانده است زیرا فرموده، مؤمنان نباید كافران را به جای مؤمنان، اولیای خود بگیرند. اگر چنین كنند از خدا بریدهاند و از وی دور گشتهاند و همین، معنای كفر است. دلیل دوم بر كفر بودن موالات كافران، آیه ۵۱ مائده است: «و من یتولهم منكم فانه منهم» و همین مضمون در آیه ۲۲ سوره مجادله هم آمده است. اما تحقیق آن است كه موالات كافران چند قسم است كه برخی كفر است نه همه.
۱ - به كفر كافران، راضی وخشنود بودن خود كفر است، چون رضا به كفر خود كفر است و چنان كسی مسلمان نیست.
۲ - به نام دین به كفار نزدیك شدن و آیات و احادیث را هماهنگ با خواستههای آنان تاویل و توجیه كردن اگر از روی عمد و قصد باشد كفر و كننده آن كافر است. حتی اگر چنین عملی از روی جحد و انكار نباشد بلكه فقط از روی تهاون و سهلانگاری صورت بگیرد، باز فراتر از فسق محسوب میشود و كفر به حساب میآید. زیرا در اصول، هزل و جد و تهاون و جحد یكسان است.
۳ - كسی كه برای كافران جاسوسی كند و اخبار مسلمانان را به ایشان بدهد اگر از روی طمع به مال و علاقه به جاه و مقام چنان كند، فاسق و مجرم شناخته میشود اما اگر از روی حب ایشان به لحاظ این كه كافرند و بغض مسلمانان چون مسلمانند، اخبار مسلمانان را به كافران بدهد كافر است.
۴ - استعانت از كافران غیر حربی و در زمان صلح برای جنگ با كفار حربی نه تنها كفر نیست، بلكه جایز است. چون رسول خدا با خزاعه در عین حال شرك و كفرشان پیمان بست و از صفوانبن امیه ضد هوازن مرد گرفت. و بهرهای از مال برایشان منظور داشت.
۵ - دوستی میان مسلمان و كافر به صورت دوستی عرفی، همسایگی، همدرسی، شریك كار و تجارت بودن، همكاری در اداره، و امثال آن كه با دین و ایمان سروكار پیدا نمیكند مجاز است و مطابق اجماع فقها چنین دوستی نهی و منع نشده است. زیرا دوستی با كفار وقتی حرام میشود كه به حرام منتهی شود، بلكه چنین دوستی گاهی دارای رجحان است. آن گاه كه به جامعه مسلمان سود رسد یا موجب گسترش مهر و محبت در جامعه بشری شود و یا در اثر حسن معاشرت آنان به اسلام جذب شوند.
مغنیه چنین ادامه میدهد: شافعی هم تقیه را جایز شمرده و حنفیها و حسن بصری، فخر رازی، رشیدرضا، در تفسیر منار، تقیه را رخصت دانستهاند. پس تقیه از نظر شیعه و سنی بر اساس قرآن سنت و عقل و اجماع مجاز است كه «الضرورات تبیح المحظورات». (۲۴)
علامه طباطبایی - رضوان الله تعالی علیه - در تفسیر آیه «لایتخذ المؤمنون الكافرین اولیاء من دون المؤمنین» تحقیق باارزشی فرموده و چنین نوشته است:
اولیاء جمع ولی و از ریشه ولایت است. و آن، در اصل، حق تدبیر و سرپرستی و تصرف در چیزی، و یا شخصی است. بعدها بیشتر مورد استعمال ولایت محبت و دوستی شده چون كسی كه دیگری را دوست داشته باشد و در میان ایشان قرابت و محبت زیاد مطرح گردد چنین علاقهمندی و نزدیكی به تصرف محبوب در امر محب میانجامد.
بنابراین كافران را اولیای خود گرفتن و مؤمنان را در این موالات كاملا كنار گذاشتن و به حساب نیاوردن و به عبارت دیگر آمیختگی با كافران و سرانجام به اطاعت و تاثر اخلاقی و رفتاری و در سایر شؤون زندگی، منتهی میشود، به حدی كه كافران در امور مسلمانان به تصرف و دخالت میپردازند. ما این نكته را از قید «من دون المؤمنین» استفاده كردیم. زیرا معنی جمله آن است كه مؤمنان، نباید كافران را از این جهت كه كافرند اولیای خود بگیرند و مؤمنان را از این حیث كه مؤمنند دوست نداشته باشند و به عبارت دیگر مؤمنان نباید كافران را بر همكیشان خود مقدم بدارند چون در آن صورت زمام امور زندگانی را به دست ایشان و نه مسلمانان و مؤمنان خواهند داد و این، اعتماد به كافران و پیوستن به ایشان و جدایی از مؤمنان را در پی خواهد داشت.
خداوند در قرآن كریم از چنین كاری و تولی كافران و یهود و نصاری نهی فرموده و بتكرار خطر چنین عملی را یادآوری كرده است. مثل آیه ۵۱ سوره مائده و آیه ۱ سوره ممتحنه و آیات دیگر. پس تعقیب جملههایی مثل «من دون المؤمنین...» و «ومن یتولهم منكم فانه منهم» و «بعضهم اولیاء بعض»، در واقع بیان علتحكم است. خلاصه آن این است كه دو صفت كفر و ایمان، صفاتی متفاوت و جدای هماند و از همین جدایی و دوگانگی دو شخص متصف به آن هم تداعی میشود و در واقع میان آنان هم جدایی و فاصله وجود دارد و خواه ناخواه این دو، در معارف، سلوك و رفتار و اخلاق و سایر شؤون زندگی، كاملا با هم فرق دارند و این دوگانگی با ولایت مؤمن با كافر قابل جمع نیست. چون ولایت كافر از سوی انسان مؤمن موجب یگانگی مؤمن و كافر میشود و آن، آمیختگی و با هم شدن را لازم دارد و با حفظ اصول كفر و اسلام ناممكن میباشد و با از دست دادن اسلام و عدم پایبندی به آن، خطر، مسلمانان را در برمیگیرد.
اما تقیه به عنوان ولایت صوری و شكلی، آن آثار خطرناك را به دنبال ندارد و در حقیقت استثنایی كه در این مورد آمده است استثناء منقطع است نه متصل. زیرا خوف و محبت و بغض و تولی از امور نفسانی و مربوط به قلوب انسانهایند و آثاری متفاوت دارند.
خلاصه، كتاب و سنت در جواز تقیه متفقند و اعتبار عقلایی نیز مؤید جواز آن است چون هدف دین و اهتمام شارع مقدس، نیرومندی حق و آشكار گشتن آن است و همین، گاهی سازگاری ظاهری با مخالفان را ایجاب میكند و انكار چنین امری انكار امر بدیهی است.
علاوه بر آن تولی كافران توسط شخص مؤمن، خروج از زی بندگی خدا و كنار گذاشتن ولایت الهی است كه برای تخریب دین تشكل یافتهاند و در یك سخن آن گونه رفتار كردن، طغیان، سركشی و افساد در دین است و حتی از خود كفر كافران و شرك مشركان به حال دین و متدینان مضرتر و آسیبزاتر است. زیرا با آن دشمن كه عداوت و خصومتش آشكار استبه آسانی میتوان مقابله كرد و حوزه اسلام را از شر و فساد او حفظ كرد اما مسلمانان و مؤمنانی كه با كافران میآمیزند و با آنان موالات میكنند و به اصطلاح دمخور آنان میشوند، اخلاق و رفتار فاسد آنان را میگیرند و كافران از این طریق در كیان وجودی اسلام رخنه میكنند. در نتیجه فرهنگ مسلمانی تباه میشود و مسلمانان ناخودآگاه موجودیتشان را از دست میدهند. (۲۵)
چنان كه ملاحظه میكنید استاد علامه - ره - در این بیان شیوا شبیخون فرهنگی و استعمار جدید فكری را مطرح ساختهاند كه امروزه ما به صراحت تمام احساس آن را میكنیم.
● بعد فقهی تقیه
برخی فقهای امامی، تقیه را سه قسم دانستهاند: حرام، واجب، مباح.
شیخ انصاری در رساله ویژهاش درباره تقیه، آن را به تعداد احكام پنجگانه پنج قسم كرده و شهید اول نیز همین روش را دارد و در كتاب قواعد آن را پنج قسم دانسته است و هر كدام برای هر یك، مثال و مورد كلی ذكر فرمودهاند.
استاد روحانی، تقیه را از یك دیدگاه به چهار قسم تقسیم كرده: اكراهی، خوفی، كتمانی و مداراتی، و در مورد تكتك آنها به بحث استدلالی كافی پرداخته و به اغلب دلایل از كتاب و سنت اشاره كردهاند. هر چند كه جای مناقشه در برخی مطالب همچنان وجود دارد.
●● جمعبندی بحث تقیه
۱ - تقیه عبارت است از پوشیده داشتن ایمان و عقیده حق و یا انجام عملی برخلاف عقیده و مقتضای ایمان و احیانا ترك واجب و ارتكاب عمل حرام برای حفظ جان و مال و ناموس (جز قتل نفس).
۲ - همچنان كه تقیه با كلام تحقق مییابد احیانا با عمل نیز صورت میگیرد و منحصر دانستن آن به كلام مردود است.
۳ - تقیه همان گونه كه برای دفع ضرر شخصی و یا نوعی انجام میشود هدف اعراز دین و عزت مسلمین هم واقع میشود.
۴ - تقیه فیالجمله رخصت است، به شهادت ماجرای عمار و پدر و مادر او. عمل متفاوت دو تن كه گرفتار شكنجه شدند، یكی تقیه كرد و نجات یافت و دیگری نكرد و شهید شد.
۵ - برخلاف نظر برخی از نویسندگان اهل سنت كه بین رفتار نفاقآمیز و عمل تقیه فرقی نگذاشتهاند به گواهی آیات و روایات تقیه مجاز و حلال است ولی نفاق نكوهیده و مذموم است.
۶ - با ملاحظه اختلاف موارد تقیه گاهی واجب و زمانی حرام میشود و تشخیص آن با مكلف است.
۷ - سب و ناسزا كلام است و میتواند مورد تقیه باشد ولی برائت و نفرت امر دل است و تقیهپذیر نیست مگر آن كه كسی از ته دل به پیامبر یا معصوم ناسزا گوید، كه عملی حرام و جرم است همچنان كه اگر كسی فقط به زبان اعلام برائت كند نه از ته دل، چنین امری از موارد تقیه خواهد بود.
منابع و مآخذ
۱- نهجالبلاغه، خطبه۸۳ (خطبه غرا).
۲- استاد علی حسین رستم، التقیهٔ عنه اهل السنهٔ، الثقافهٔ الاسلامیهٔ، ص۵۱، رایزنی فرهنگی در سوریه، دمشق.
۳- محمدبن محمدبن نعمان مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، نشر كنگره هزاره شیخ مفید، قم، ص۱۳۷.
۴- احمد امین مصری، ضحی الاسلام،۳/۲۴۷، چاپ نخست قاهره و نیز فجر الاسلام از او، چاپ نهم، قاهره، ص۲۴۷.
۵- سید محسن امین، اعیان الشیعه، ۱/۵۶، چاپ دارالتعارف، بیروت.
۶- مجله الثقافهٔ الاسلامیه، ص۵۱، به نقل از كتاب فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ۱۲/۳۱۴، تخریج محب الدین خطیب، لاهور ۱۴۰۱ ه . ق.
۷- محمد حسین طباطبایی، المیزان،۱۷/۳۴۷، چاپ نخست، تهران.
۸- محمدجواد مغنیه، الكاشف،۶/۴۴۸، بیروت.
۹- قرآن كریم: آل عمران /۱۱۸، المجادله /۲۲; الانعام /۶۸، الاعراف /۱۹۸، التوبه /۷۴ و المائده /۵۴، همه این آیات دلالت دارد بر لزوم برخورد تند و خشن با كفار و مشركان معاند جز در موارد استثنایی كه از جهت تقیه برخورد ملاطفتآمیز جایز است.
۱۰- محمدبن حسن طوسی، التبیان، ۲/۴۳۵ -۴۳۳، افستبیروت
۱- همان،۶/۴۲۹.
۱۲- ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان،۶/۳۸۷. چاپ افست صیدا، بیروت.
۱۳- همان،۶/۲۴۸.
۱۴- محمد جواد بلاغی، آلاء الرحمان، ص۲۷۲، چاپ نخست.
۱۵- مولی محسن فیض كاشانی، تفسیر الصافی، ۱/۲۳۵; تفسیر بیضاوی، شعر مزبور در آن، چنین است... لیس النوك عنك بعازب. یعنی حماقت از تو دور نیست و از حضرت عیسی نقل كرده كه فرمود: كن وسطا و امش جانبا یعنی معتدل باش و كناری برو. ج۲، ص۱۲.
۱۶- ابوالمحاسن جرجانی، تفسیر گازر، ۲/۳۱، چاپ تهران.
۱۷- محمود زمخشری، كشاف، ۱/۳۵۱، افست ادب الحوزهٔ، قم.
۱۸- فخر رازی، التفسیر الكبیر، ۲/۱۲۱، افست تهران.
۱۹- جصاص، احكام القرآن، ۲/۹ - ۱۰، لاهور، پاكستان.
۲۰- محمود آلوسی، تفسیر روح المعانی، ۲۴/۲۳۸، افستبیروت.
۲۱- ابوحیان اندلسی، تفسیر البحر المحیط، ۲/۴۲۳ چاپ دوم، دارالفكر بیروت۱۴۰۳ ه ، به نقل از الثقافهٔ الاسلامیهٔ، ص۵۱.
۲۲- فاضل مقداد سیوری، كنزل العرفان، ۱/۳۹۳، مرتضوی، تهران.
۲۳- محمد جواد مغنیه، التفسیر الكاشف، ۲/۳۸-۴۸، بیروت. سخنان مغنیه در این زمینه بسیار وسیع و گسترده است.
۲۴- تفسیر المیزان،۳/۱۶.
۲۵- سید محمد صادق روحانی، تكلمه فقه الصادق،... والتقیه، چاپ۱۳۹۶ ه . ق، قم.
منبع:فصلنامه مشكوهٔ، شماره ۴۸
۱- نهجالبلاغه، خطبه۸۳ (خطبه غرا).
۲- استاد علی حسین رستم، التقیهٔ عنه اهل السنهٔ، الثقافهٔ الاسلامیهٔ، ص۵۱، رایزنی فرهنگی در سوریه، دمشق.
۳- محمدبن محمدبن نعمان مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، نشر كنگره هزاره شیخ مفید، قم، ص۱۳۷.
۴- احمد امین مصری، ضحی الاسلام،۳/۲۴۷، چاپ نخست قاهره و نیز فجر الاسلام از او، چاپ نهم، قاهره، ص۲۴۷.
۵- سید محسن امین، اعیان الشیعه، ۱/۵۶، چاپ دارالتعارف، بیروت.
۶- مجله الثقافهٔ الاسلامیه، ص۵۱، به نقل از كتاب فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ۱۲/۳۱۴، تخریج محب الدین خطیب، لاهور ۱۴۰۱ ه . ق.
۷- محمد حسین طباطبایی، المیزان،۱۷/۳۴۷، چاپ نخست، تهران.
۸- محمدجواد مغنیه، الكاشف،۶/۴۴۸، بیروت.
۹- قرآن كریم: آل عمران /۱۱۸، المجادله /۲۲; الانعام /۶۸، الاعراف /۱۹۸، التوبه /۷۴ و المائده /۵۴، همه این آیات دلالت دارد بر لزوم برخورد تند و خشن با كفار و مشركان معاند جز در موارد استثنایی كه از جهت تقیه برخورد ملاطفتآمیز جایز است.
۱۰- محمدبن حسن طوسی، التبیان، ۲/۴۳۵ -۴۳۳، افستبیروت
۱- همان،۶/۴۲۹.
۱۲- ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان،۶/۳۸۷. چاپ افست صیدا، بیروت.
۱۳- همان،۶/۲۴۸.
۱۴- محمد جواد بلاغی، آلاء الرحمان، ص۲۷۲، چاپ نخست.
۱۵- مولی محسن فیض كاشانی، تفسیر الصافی، ۱/۲۳۵; تفسیر بیضاوی، شعر مزبور در آن، چنین است... لیس النوك عنك بعازب. یعنی حماقت از تو دور نیست و از حضرت عیسی نقل كرده كه فرمود: كن وسطا و امش جانبا یعنی معتدل باش و كناری برو. ج۲، ص۱۲.
۱۶- ابوالمحاسن جرجانی، تفسیر گازر، ۲/۳۱، چاپ تهران.
۱۷- محمود زمخشری، كشاف، ۱/۳۵۱، افست ادب الحوزهٔ، قم.
۱۸- فخر رازی، التفسیر الكبیر، ۲/۱۲۱، افست تهران.
۱۹- جصاص، احكام القرآن، ۲/۹ - ۱۰، لاهور، پاكستان.
۲۰- محمود آلوسی، تفسیر روح المعانی، ۲۴/۲۳۸، افستبیروت.
۲۱- ابوحیان اندلسی، تفسیر البحر المحیط، ۲/۴۲۳ چاپ دوم، دارالفكر بیروت۱۴۰۳ ه ، به نقل از الثقافهٔ الاسلامیهٔ، ص۵۱.
۲۲- فاضل مقداد سیوری، كنزل العرفان، ۱/۳۹۳، مرتضوی، تهران.
۲۳- محمد جواد مغنیه، التفسیر الكاشف، ۲/۳۸-۴۸، بیروت. سخنان مغنیه در این زمینه بسیار وسیع و گسترده است.
۲۴- تفسیر المیزان،۳/۱۶.
۲۵- سید محمد صادق روحانی، تكلمه فقه الصادق،... والتقیه، چاپ۱۳۹۶ ه . ق، قم.
منبع:فصلنامه مشكوهٔ، شماره ۴۸
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست