دوشنبه, ۱۲ آذر, ۱۴۰۳ / 2 December, 2024
مجله ویستا


دردسرهای نخستین اجرای «روزنه آبی»


دردسرهای نخستین اجرای «روزنه آبی»
اواخر سال‌های دهه ۳۰، جوانی نزد شاهین سرکیسیان می‌آید و می‌گوید که او را شاملو پیش او فرستاده است: «من او (سرکیسیان) را از سال ۱۳۳۹ می‌شناسم. به معرفی احمد شاملو. از این قرار که نمایشنامه‌ای نوشته بودم و داده بودم به شاملو که در آن زمان با نیر محمدی در فردوسی کار می‌کرد و در آن بلوای نهضت تئاتر گوشت‌کوبی.
البته نمایشنامه من نظرگیر شده بود. این بود که شاملو پیشنهاد کرد چطور است این را بدهیم دست یک کارگردان؟ قبول کردم و بعد آشنایی با سرکیسیان. او در کل پذیرفته بود. البته مکث‌هایی روی متن داشت. که چندتایش را وارد دانسته بودم. مثل حذف یکی از آدم‌ها. و چندتایش را هم نه. ولی چیزی که او را گرفته بود، فضای خاص نمایشنامه بود.
مثل اینکه توی این فضا دنبال یک نوع پیوند عاطفی می‌گشت که آن غم غربت را چاره کند. آخر او بچه یک دانه‌ای بود از مادری بلغاری و پدری آذربایجانی. و خودش تقریبا بزرگ شده پاریس و حالا هم یک پسر پیر(...) او در آن وقت روی کسب و کار خانم وارن کار می‌کرد. دکتر طوسی حائری و فروغ فرخزاد و عده دیگری که یادم نمانده است هفته‌ای سه‌شب برای رپتسیون در منزل او جمع می‌شدند و قرار بر این شده بود که بعد از پیس شاو نمایشنامه من توسط همین گروه اجرا شود. اما بازیگران کم‌حوصله بودند و سرکیسیان وسواسی و بدقلق بود.
از طرفی نه بودجه‌ای، نه سالنی و نه پشتوانه‌ای و حمایتی; چرا که آن پیرمرد نه حسابدان بود که تئاتر را به مثابه پلکانی بنگرد و نه آداب قرینه‌سازی و دستمالی می‌دانست که جاده‌اش را با هر وقاحتی تخت بکند و وای به حال تو ای کارگردان که از بازیگرت سلب اعتماد کنی. این بود که گروه به سرعت پاشیده شد و شاهین به کنجی خزید و بست نشست. بعد از یک دوره کوتاه نمایشنامه شاو را نیمه‌کاره ول کرد و برنامه تازه‌ای ریخت و آن اجرای روزنه آبی بود و این آغاز مصیبت.(...)
برای اجرای یک نمایشنامه قبل از هر چیز جواز عبور از دستگاه نظارت لازم است و روزنه آبی در پیچ سانسور سرنگون شد.» سال ۱۳۴۱ نمایشنامه «روزنه آبی» نوشته اکبر رادی از طرف اداره هنرهای دراماتیک ردصلاحیت می‌شود. دست‌نوشته‌های سرکیسیان نشان می‌دهد که علی نصیریان که شاگرد خود او بوده است، پس از کسب سمت در اداره تئاتر، نمایشنامه استاد خود را به دلیل سطح کیفی پایین رد می‌کند. سرکیسیان حدود یک سال از تمام جمع‌های تئاتر فاصله می‌گیرد و به تنهایی کار می‌کند. اما سال ۱۳۴۵ دوباره به تمرین این نمایشنامه می‌پردازد. سرکیسیان در گفت‌وگویی که همان سال‌ها با محمدرضا اصلانی داشته درباره نحوه انتخاب این نمایشنامه و آشنایی‌اش با اکبر رادی می‌گوید: «روزنه آبی را من شش سال پیش خواندم. آقای رادی را نمی‌شناختم.
آن موقع با فروغ فرخزاد و زن شاملو کار می‌کردیم، پیس کسب و کار میسیز وارن بود، یکی از روزها جوانی آمد و گفت از طرف آقای شاملو می‌آیم، پیسی نوشته‌ام، می‌خواستم بخوانید، شنیده‌ام گروهی دارید ممکنه رویش کار کنید، گفتم چشم...، یا فوری تلفن کردم یادم نیست... رفتم پیشش. بعد با رادی صحبت کردیم بعد هم رفتیم خانه شاملو. شاملو خیلی پسندیده بود، این منو وادار کرد که بخوانم. برای اینکه شاملو آن زمان هیچی را قبول نمی‌کرد. گفتم اگر شاملو واقعا پسندیده، باید خواند.
به من گفت جوانی است که نه تئاتر دیده نه هیچی، فقط نشسته از تو دلش نوشته. گفتم بیاید و آمد جلوی جمعی خواند، خانم فرخزاد بود، من بودم دوسه تا از بچه‌ها بودند، خیلی خوب بود. جالب بود. گفتم بیایید با هم کار کنیم(...)
مسئله‌ای که مطرح کرده گرچه نو نیست(بین نسل جوان و قدیم) جنگ و جدال‌بازاری با جوان‌ها برای من جالب بود و به نظرم در کار ایرانی تازگی داشت(...)
خیلی‌ها مثل این نوشته‌اند، نه این‌طوری که این نشان داده. دیالوگ‌ها گرچه زیاده‌روی داشت، خیلی طول می‌کشید و یا ضعف‌هایی از لحاظ تکنیک تئاترنویسی داشت، قشنگ بود، صحبت‌ها قشنگ بود، قابل قبول بود، یعنی پیسی بود که با تمام ضعفش می‌شد قبول کرد و روش کار کرد. بعد گرفتیم، ماشین شد. هنوز چاپ نشده بود، بعد من فکر کردم. رپتسیون هم نمی‌کردیم. هنوز صحبت بود، خیلی‌ها پسندیدند، من هم دیدم خوبه، ‌ماشین شد کار کردیم. بعد سر اجرا این ور برو، اون ور برو (...) بعد نمایش کسب و کار میسیزوارن به هم خورد. من رفتم با گروه آرمن کار کردم. بعد رادی کتاب را چاپ کرد.
و بعد بچه‌های بهارهای از دست رفته که آمدند، گفتم این هم یک پیس است به جای یک پرده‌ای می‌شود روی این کار کرد. تقسیم کردیم. چند نفری آمدند خواندیم دیدیم اینها جدی نمی‌گیرند بعد پراکنده شدند. دوباره همان تابستان، بعد از یک پرده‌ای‌های یوجین اونیل شروع کردیم خیلی تمرین کردیم بعد فکر کردیم ممکنه در جشنواره نشان داد. جشنواره هنوز نبود ولی صحبتش بود(...) سالن بیست و پنج شهریور ساخته نشده بود. پیس را بردم گفتند عوض بشه، سانسور بشه، اله بشه، بله بشه. بچه‌ها می‌رفتند من نمی‌رفتم. دو ماه ما را سر دواندند. گذاشتیم کنار. پیس خودمان را آوردیم. این بهارهای از دست رفته. بعد دوباره گفتیم حالا می‌شه؟ گفتند نمی‌شه. کارگردان صلاحیت نداره. اله و بله. ما خودمان را کشیدیم کنار(...)
من حالا به آنجا نزدیک نمی‌شوم. چه کار دارم، من می‌خواهم کار کنم. چرا کنار بنشینم نمی‌خواهم. با این همه تازه‌وارد می‌خواهم به یک جایی برسم. فعلا می‌خواهم روزنه آبی را در آبان‌ماه بگذاریم (سرکیسیان در ششم آبان سال ۱۳۴۵ فوت کرد). من می‌خواهم این را که دارم، تکمیلش کنم. با رادی صحبت بود، گفت موقع رپتسیون چند چیزی را بالا پایین می‌کنم. در رپتسیون میشه درست کرد.
من گفتم این را قبول ندارم. اگه نصفه بگذاریم و در رپتسیون آخر بگیم این جمله بهتره و درست کنیم پس این هیچ نمی‌شه. به قول نوشین غذای نپخته‌ای‌است که نمکش کم است و بوی آشپزخانه می‌‌دهد. این صحیح نیست. اگر من در آخرین رپتسیون ببینم که اینجا واقعا یک چیزی کم است عوض نمی‌کنم برای اینکه رویش کار شده. چشمم کور قبلا می‌بایستی ببینم این را; باید قبول کنم که کار من نقص داشته. میزانسن خوب نبوده. چشمم کور قبلا می‌دیدم و اصلاح می‌کردم. در آخرین لحظه درست کنم که بهتر بشه؟ اصلا قبول ندارم(...)
یادداشت‌ها و نامه‌های سرکیسیان به آربی آوانسیان، طراح صحنه «روزنه آبی»، نشان می‌دهد که تا چه حد اکبر رادی را جدی گرفته بود و به اجرای این کار امید و اعتقاد داشت. ۸ خرداد ۱۳۴۵ می‌نویسد: «... اگر واقعا شانس به من رو کند امکان دارد کار خوبی ارائه بدهم و تنها امید من همین روزنه آبی است. با سبک و شیوه‌ای که در پیش دارم چه خواهد بود؟!» ۲۴ خرداد ۱۳۴۵: «امیدوارم روزنه آبی به بهترین نحو روی صحنه بیاید. آن وقت خواهند دید چگونه می‌توان کار کرد و چطور می‌توان نمایشنامه‌ای نشان داد.» ۲۱ شهریور ۱۳۴۵: «... به نظرم رفته رفته روزنه آبی برای خودش یک رنگ پیدا می‌کند. حالا باید ببینم تا کی و چگونه بتوانم آن را روی صحنه بیاورم. کار بی‌نهایت مشکل است ولی امکان دارد که جلو برویم...»
۲ آبان ۱۳۴۵: «... تمرین‌های روزنه آبی روز به روز بهتر می‌شود. یعنی یک کاری شده و می‌شود. خیلی ایمان و امید دارم. چگونه می‌توان‌تئاتربه‌وجود آورد؟امیدوارم، تمام سدها را می‌توان شکست و یک کار نو و جالبی را از اول ساخت.»۴ آبان ۱۳۴۵ (دو روز قبل از مرگ): «... کار خیلی مشکلی که من شروع کرده‌ام باید خوب تشخیص بدهم تا بتوانم از عهده خوب برآیم...»
پس از مرگ سرکیسیان، کار به آربی آوانسیان که از شاگردان او بود سپرده می‌شود تا سرانجام این نمایشنامه مهم تاریخ تئاتر ایران برای نخستین بار پس از ۶ سال تلاش، به روی سن برود.آوانسیان ماجرا را در گفت‌‌وگویی با رضا قاسمی و صدرالدین زاهد اینگونه تعریف می‌کند: «چند روز بعد از مرگ سرکیسیان، امیلی شولز به من گفت که می‌خواهد شخصا خرج اجرای روزنه آبی را تقبل کند و به من پیشنهاد داد اجرای آن را سرپرستی کنم و بر روی صحنه بیاورم. سرکیسیان دو پرده نمایشنامه را با حرکت کامل تمرین کرده بود و پرده سوم هنوز کاملا حرکت داده نشده بود یادداشت‌های او نیز در این مورد ناتمام مانده بودند. قرار بود کار را در همان دکوری که برایش طرح کرده بودم بر روی صحنه بیاوریم و پیشنهاد کردم کار تا جایی که او حرکت داده بود و برایش یادداشت داشت بدون کوچک‌ترین تغییری مدتی تمرین شود و من آن را سرپرستی کنم و از آن پس، از جایی که حرکت داده نشد، بازیگران بدون بازی، فقط با حفظ دستورهای ورود و خروج به صحنه، متن را بیان کنند و نمایش به این ترتیب به پایان خود برسد و برای اجرا آماده شود.روزنه آبی در بهمن ماه همان سال در عباس آباد در تالار انجمن ایران- آمریکا به روی صحنه رفت. در میان بازیگرانش افرادی چون مهتاج نجومی، لاله تقیان، بهرام وطن‌پرست و مرتضی عقیلی بودند که برای بار اول به روی صحنه رفتند. روی آفیش‌ها و در بروشور برنامه، نوشته بودیم کارگردان مرحوم شاهین سرکیسیان(...)
صحنه روزنه آبی از ابتدا بدون پرده در مقابل چشم تماشاچی قرار داده شده بود، نمایش را با پرده باز بازی می‌کردیم. پرده صحنه تالار انجمن ایران- آمریکا برای اولین بار در طول نمایش هیچ وقت باز و بسته نشد. در مدت چهار شبی که برنامه اجرا می‌شد من در شروع نمایش با شمع روشنی روی صحنه می‌آمدم و آن را در گوشه صحنه می‌گذاشتم و می‌رفتم. شمع تا پایان نمایشنامه می‌سوخت و بازیگران را همراهی می‌‌کرد.»
شاهین سرکیسیان (بنیانگذار تئاتر نوین ایران) پس از سال‌ها تلاش نتوانست اجرای این نمایشنامه را ببیند، اما در اهمیت نمایشنامه اکبر رادی همین بس که این استاد بزرگ تئاتر را با نسخه‌ای از این کتاب به خاک سپردند. آوانسیان در این باره می‌گوید: «چون مرگ او غیرمنتظره بود، پزشک قانونی آمد، جسد را برای تشریح بردند. تشییع جنازه‌‌اش روز سه‌شنبه۸ آبان بود، در قبرستان قدیمی ارامنه. تقریبا همه تئاتری‌ها آمده بودند، حتی آنهایی که در گذشته کارشکنی می‌کردند. دکتر فروغ از او تجلیل کرد و بعد از آن خانم امیلی شولز خواهش کرد پیش از آن که تابوت را در خاک بگذارند، در آن را باز کنند. عده‌ای ناراحت شدند و مخالفت کردند، او اصرار کرد و گفت فقط کافی است که در تابوت را درز کنند. وقتی این کار شد نسخه‌ای از کتاب روزنه آبی را از کیفش درآورد و در تابوت گذاشت. سرکیسیان با متن روزنه آبی به خاک سپرده شد. این صحنه عده زیادی را تکان داد.»
برگرفته از کتاب «شاهین سرکیسیان بنیانگذار تئاتر نوین ایران» گردآوری غلامحسین دولت آبادی و مینا رحمتی زیر نظر و به اهتمام جمشید لایق، نشر هدف صالحین، ۱۳۸۴.
محسن ظهوری
منبع : روزنامه حیات نو