دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


عشق‌ بی‌پاسخ‌


عشق‌ بی‌پاسخ‌
از ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۲ دلمشغولی‌ پاسترناك‌ ادبیات‌ تفننی‌ بود؛ او در این‌ ایام‌ در دانشگاه‌ مسكو سخت‌ در فلسفه‌ غوطه‌ می‌خورد. در تابستان‌ ۱۹۱۲ پاسترناك‌ به‌ دانشگاه‌ ماربورگ‌ رفت‌ تا در درس‌ پروفسور هرمان‌ كوهن‌ شركت‌ جوید. او هرچند همه‌ نظریه‌های‌ كوهن‌ را پذیرا نشد، از یكتاپرستی‌ و معیارهای‌ والای‌ اخلاقی‌ این‌ فیلسوف‌ تاثیر پذیرفت‌ و در همین‌ حال‌ «دو پارگر» حاكم‌ بر نظام‌ فلسفه‌ كانتی‌ برفكر او تاثیر نهاد، اما رویدادی‌ كه‌ تاثیر قاطع‌تر از این‌ همه‌ بر پاسترناك‌ داشت‌ عشق‌ بی‌پاسخ‌ او بود. قطعه‌یی‌ از شعر مشهور «ماربورگ‌» (۱۹۱۲) نشان‌ می‌دهد كه‌ آشنایی‌ او با آیدا وسیو تسكایا تجربه‌یی‌ آموزنده‌ و فرصتی‌ ناب‌ برای‌ محك‌ زدن‌ دانش‌ در زندگی‌ بود كه‌ فلسفه‌ را به‌ كنار راند و خود برجایش‌ نشست‌. تجربه‌ ماربورگ‌ او را برانگیخت‌ كه‌ خود را یكسره‌ وقف‌ قریحه‌ نو ساخته‌ شاعری‌ كند. در چند هفته‌یی‌ كه‌ از اقامت‌ او در ماربورگ‌ مانده‌ بود یكسره‌ دل‌ به‌ شعر سپرد، چندان‌ كه‌ «روز و شب‌ و در هر فرصتی‌ به‌ سرودن‌ شعر روی‌ می‌آورد.» آنگاه‌ به‌ مسكو بازگشت‌، تحصیلاتش‌ را به‌ پایان‌ برد و در ۱۹۱۳ نخستین‌ مجموعه‌ شعر خود، توامان‌ در ابرها (۱۹۱۴) را منتشر كرد.
● ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۰
جدا از چند شعر، تالیف‌ خواهرمن‌، زندگی‌ و تم‌ها و واریسیون‌ها (۱۹۲۳) نیز تا ۱۹۱۸ به‌ پایان‌ آمده‌ بود. چند سال‌ بعد را او بیشتر به‌ نوشتن‌ آثار منثور گذراند. نخستین‌ مقالات‌ منثور پاسترناك‌ در ۱۹۱۵ نوشته‌ شده‌ بود. اشتیاق‌ او به‌ ذوق‌ آزمایی‌ در داستان‌نویسی‌ احتمالاً در سال‌های‌ پیش‌ آشكار شده‌ بود و در بهار ۱۹۱۸ چنان‌ تبلوری‌ یافته‌ بود كه‌ او به‌ مارینا تسوتا یوا گفت‌: «می‌خواهم‌ رمانی‌ مفصل‌ بنویسم‌: رمانی‌ با مضمون‌ عشق‌ و با قهرمان‌ زن‌ مثل‌ بالزاك‌.»
نخستین‌ مجلد نوشته‌های‌ منثور او با عنوان‌ «داستان‌ها» در ۱۹۲۵ منتشر شد. در پاییز ۱۹۲۱ پاسترناك‌ با هنرمندی‌ اهل‌ پتروگراد، یوگینیا ولادیمیر وونالو ریه‌، دیدار كرد، به‌ اودل‌ باخت‌ و در بهار ۱۹۲۲ با او ازدواج‌ كرد. پاسترناك‌ و همسرش‌ چندی‌ بعد از راه‌ دریا به‌ آلمان‌ سفر كردند تا او همسرش‌ را به‌ خانواده‌اش‌ كه‌ همگی‌ به‌ جز برادرش‌، الكساندر، چهارسال‌ پیش‌ به‌ برلین‌ رفته‌ بودند معرفی‌ كند. پاسترناك‌ همچنین‌ در اشتیاق‌ آن‌ غنای‌ ادبی‌ و فكری‌ بود كه‌ پایتخت‌ آلمان‌ نوید می‌داد. پاسترناك‌ آنگاه‌ كه‌ «بیماری‌ والا» (۱۹۲۴) را می‌نوشت‌ در حال‌ سازگار كردن‌ خود با تغییرات‌ صحنه‌ ادبیات‌ بود. كتاب‌ بعدی‌اش‌، سال‌ ۱۹۰۵، او را به‌ گروه‌های‌ ادبی‌ جناح‌ چپ‌ نزدیك‌تر نكرد. رابطه‌ او با گروه‌ نوفوتوریست‌ «لف‌» یا جبهه‌ چپ‌ هنر كه‌ در ۱۹۲۲ پدید آمده‌ بود بسرعت‌ روی‌ به‌ تیرگی‌ داشت‌. هرچند كه‌ او تنها بخاطر دوستی‌ با مایاكوفسكی‌ هنوز پیوند با آن‌ گروه‌ را یكسره‌ نگسسته‌ بود. مجادلاتی‌ كه‌ گروه‌ «لف‌» در ۱۹۲۷ برپا كرد پاسترناك‌ را واداشت‌ كه‌ از آن‌ كناره‌ جوید. این‌ جدایی‌ كه‌ خاطر مایاكوفسكی‌ را سخت‌ آزرده‌ كرد مرحله‌یی‌ قاطع‌ در تیرگی‌ روابط‌ این‌ دو شاعر بود. پاسترناك‌ از آن‌ پس‌ با هیچ‌ گروه‌ و مكتب‌ ادبی‌ پیوند نیافت. مایاكوفسكی‌ در ۱۹۳۰ خودكشی‌ كرد. در آن‌ اواخر واكنش‌ نه‌ چندان‌ گرم‌ و حتی‌ گاه‌ خصمانه‌، پرولتاریای‌ شوروی‌ در جلسات‌ شعرخوانی‌اش‌ او را به‌ این‌ یقین‌ رسانده‌ بود كه‌ در كار خود ناكام‌ بوده‌ است‌. مرگ‌ مایاكوفسكی‌ هرچند ضربه‌یی‌ مهلك‌ به‌ پاسترناك‌ بود، تاثیری‌ رهایی‌بخش‌ نیز داشت‌ كه‌ آن‌ را در امان‌نامه‌ (۱۹۲۹) نشان‌ داده‌ است‌. همین‌ تاثیر به‌ او امكان‌ داد كه‌ «تولد دوم‌» (۱۹۳۲) را به‌ نگارش‌ در آورد. عاملی‌ دیگر كه‌ تاثیری‌ مستقیم‌ بر پاسترناك‌ نهاد و او را به‌ نوشتن‌ تولد دوم‌ برانگیخت‌ زیرو زبر شدن‌ زندگی‌ خانوادگی‌ او بود. در ۱۹۳۱ پاسترناك‌ و یوگینا ولادیمیروونا تصمیم‌ گرفتند از هم‌ جدا شوند.
منبع : روزنامه اعتماد