پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


وقتی‌ هوا واقعاً صاف‌ می‌ شود


وقتی‌ هوا واقعاً صاف‌ می‌ شود
دستاورد مهم‌ پاسترناك‌ در دهه‌ ۱۹۵۰ شعرهایی‌ بود كه‌ با عنوان‌ «وقتی‌ هوا صاف‌ می‌شود» در مجموعه‌یی‌ گردآوری‌ شد. این‌ مجموعه‌ در كاملترین‌ نشر شامل‌ چهل‌ و چهار شعر است‌ كه‌ توالی‌ فوك‌وار دارد. در اینجا مخاطبان‌ عمده‌ در گفت‌وگو با شاعران‌، طبیعت‌، مرگ‌ و خدا هستند.
عنصر زنانگی‌ در قالب‌های‌ گوناگون‌ نمودار می‌شود. زنان‌ در كودكی‌ شاعر، آشنای‌ نخستین‌ او با شور و شهوت‌ و نقش‌ حوا گونه‌ زن‌ در زندگی‌ او اما در اینجا شور و شهوت‌ در قیاس‌ با «خواهر من‌، زندگی‌» حالتی‌ بس‌ آرام‌ و رام‌ دارد. طبیعت‌، با چیرگی‌ بیشتر از گذشته‌ كم‌ و بیش‌ بر نیمی‌ از این‌ مجموعه‌ سایه‌ افكنده‌ و این‌ نسبتی‌ است‌ كه‌ در كل‌ آثار پاسترناك‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. همه‌ فصول‌ با نظمی‌ نه‌ برحسب‌ تقویم‌، كه‌ بنا بر تاملی‌ در ژرفا و ساختار آنها در این‌ مجموعه‌ نمودار می‌شوند.مناظر توصیف‌ شده‌ اغلب‌ از همان‌ بهشت‌ طبیعی‌ پاسترناك‌، یعنی‌ پردلكینو دریاچه‌ ایزمالكوود، رودستون‌، قارچ‌های‌ روییده‌ بر جنگل‌ نزدیك‌ و پشته‌های‌ كاه‌ در مزارع‌ است‌.
در تصویری‌ كه‌ خبر از نگرش‌ فرهنگی‌ می‌ دهد مزارع‌ گندم‌ به‌ ورقی‌ از نوشته‌های‌ انسان‌ تشبیه‌ می‌شوند. اما تجربه‌ طبیعت‌ به‌ هیچ‌ روی‌ صرفا خوش‌ نما و دلپذیر نیست‌. هوای‌ ناخوش‌، بیماری‌ و مرگ‌ نیز بخشی‌ از این‌ تجربه‌اند و ژكلین‌ دوپرویار با بازسازی‌ دقیق‌ چرخه‌های‌ این‌ مجموعه‌ نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ چگونه‌ این‌ عناصر تجربه‌ پاسترناك‌ را از سال‌های‌ ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۹ بازتاب‌ می‌بخشد.
در سطح‌ ژرفتر، طبیعت‌ همچون‌ عبادت‌ مذهبی‌ طولانی‌یی‌ تصویر شده‌ است‌ كه‌ شاعر نیایشگر آن‌ را برگزار می‌كند. پاسخ‌ پرشور و دلگرم‌ كننده‌ هزاران‌ خواننده‌ پاسترناك‌ جنبه‌یی‌ دیگر از «دنیای‌ خداوند» را بر او آشكار می‌كند. شعر «در بیمارستان‌» اعتراف‌ كامل‌ به‌ مشیت‌ الهی‌ است‌.
شاعر تجربه‌های‌ طبیعی‌ و فوق‌طبیعی‌ را با چنان‌ صداقت‌ و صفایی‌ سپاس‌ می‌گوید كه‌ به‌ جذبه‌ و سرمستی‌ نزدیك‌ می‌شود. بدین‌ سان‌ تامل‌ درباره‌ لهستان‌ و گرجستان‌ به‌ مشاهده‌ هماهنگی‌ نهایی‌ میان‌ انسان‌ و عناصر طبیعت‌ می‌انجامد.
پاسترناك‌ برای‌ پاسخ‌ دادن‌ به‌ ستایش‌ و محبتی‌ كه‌ با انتشار «دكتر ژیواگو» از سراسر جهان‌ نثارش‌ شده‌ بود وظیفه‌ خود می‌دانست‌ كه‌ نمایشنامه‌ سه‌ گانه‌ «زیبایی‌ كور» (۱۹۶۹) را به‌ پایان‌ برد. او به‌ رغم‌ بیماری‌ و رنجوری‌ هر روز تا ساعت‌ دو یا سه‌ صبح‌ كار می‌كرد تا این‌ وظیفه‌ را به‌ انجام‌ رساند. «زیبایی‌ كور» به‌ هنگام‌ مرگ‌ او در ۱۹۶۰ هنوز ناتمام‌ بود. آنچه‌ از این‌ نمایشنامه‌ها در دست‌ است‌ تنها تكه‌هایی‌ از نخستین‌ آنهاست‌ كه‌ شامل‌ مقدمه‌یی‌ شامل‌ دو صحنه‌، پرده‌ اول‌ كه‌ ناتمام‌ است‌ و نیز یادداشت‌هایی‌ درباره‌ چگونگی‌ پیشرفت‌ نمایشنامه‌ می‌شود.
از لحاظ‌ زیبایی‌ این‌ تكه‌ها بی‌گمان‌ در حد بهترین‌ كارهای‌ پاسترناك‌ نیست‌، اما مشكل‌ می‌توان‌ گفت‌ كه‌ لحن‌ و ساختار كار در نهایت‌ چه‌ می‌شده‌ است‌. «زیبایی‌ كور» نمایشنامه‌یی‌ تاریخی‌ درباره‌ سرفداری‌ است‌. زمان‌ آن‌ قرن‌ نوزدهم‌ روسیه‌ است‌. اما صحنه‌ هایی‌ از روزگار معاصر در آن‌ گنجانده‌ شده‌ است‌ تا شباهت‌های‌ میان‌ این‌ دو زمان‌ نشان‌ داده‌ شود. این‌ نمایشنامه‌ قرار بود در شكل‌ كامل‌ خود بیانیه‌ پاسترناك‌ درباره‌ آزادی‌ و سنت‌ فرهنگی‌ روسیه‌ باشد.
پاسترناك‌ سخت‌ شیفته‌ نهاد سرفداری‌ در آستانه‌ آزادی‌ سرف‌ها و تاثیرات‌ احتمالی‌ آن‌ دوران‌ و انتقال‌ بر هنرمند بود. آدم‌های‌ نمایشنامه‌ بسیار از آزادی‌ می‌گویند خاصه‌ از آزادی‌ اجتماعی‌ اما بعد از فرا رسیدن‌ آزادی‌ در می‌یابند كه‌ آزادی‌ واقعی‌ تنها در هنر یافت‌ می‌شود. قرار بود ماجرای‌ عشقی‌ پرشوری‌ در نمایشنامه‌ باشد و همراه‌ با آن‌ رویدادهای‌ تاریخی‌ واقعی‌ آن‌ دوره‌ نیز دیگر بار بر صحنه‌ تجسم‌ یابد.
پاسترناك‌ كم‌ و بیش‌ تا پایان‌ زندگی‌ خود سیمایی‌ فوق‌العاده‌ جوان‌ را حفظ‌ كرد. او كار روزانه‌ نوشتن‌ را یك‌ وظیفه‌ روشنفكرانه‌ جدی‌ می‌دانست‌. مهمترین‌ چیزی‌ كه‌ این‌ تلاش‌ روزانه‌ را قطع‌ می‌كرد راهپیمایی‌ هر روزه‌ او در پرولكینو یا در روستاهای‌ اطراف‌ بود. باغبانی‌ نیز از كارهای‌ عمده‌اش‌ بود.
گاه‌ چنین‌ تصور می‌كرد كه‌ این‌ كار در برابر بقیه‌ كارها كه‌ غیرملموس‌، گنگ‌، و در هم‌ و برهم‌ بودند به‌ چشم‌ می‌آید و واقعی‌ است‌. با این‌ همه‌ سال‌های‌ آخر زندگی‌ پاسترناك‌ آكنده‌ از تنش‌های‌ عذاب‌آور ذهنی‌ بود. فشار، نگرانی‌ و بیماری‌ چندان‌ ناتوانش‌ كرد كه‌ كار كردن‌ برایش‌ بسیار دشوار شد. واپسین‌ مرحله‌ بیماری‌ پاسترناك‌ با فراموشی‌ و بیهوشی‌های‌ پی‌درپی‌ در اوایل‌ مه‌ ۱۹۶۰ فرا رسید. بنا بر تشخیا پزشكان‌ مشكل‌ اساسی‌ در قلب‌ بود، سپس‌ دریافتند كه‌ به‌ سرطان‌ ریه‌ نیز مبتلاست‌. او در ۳۰ مه‌ ۱۹۶۰ درگذشت‌.
اگر چه‌ مقامات‌ دولتی‌ كوشیدند مرگ‌ پاسترناك‌ را رویدادی‌ ناچیز جلوه‌ دهند اما مراسم‌ تشییع‌ جنازه‌ او، هم‌ برای‌ بسیاری‌ از مردم‌ روسیه‌ و هم‌ خارجی‌هایی‌ كه‌ در آن‌ شركت‌ داشتند روشنگر بسیاری‌ چیزها بود. این‌ مراسم‌ نخستین‌ تظاهرات‌ سیاسی‌ جدی‌ شوروی‌ بود كه‌ بعد از دوران‌ كوتاه‌ آزادی‌ نسبی‌ پدید آمده‌ بود. گروهی‌ پر دل‌ و در قیاس‌ با گذشته‌، آگاهتر به‌ ارزش‌هایی‌ كه‌ از آنها دفاع‌ می‌كرد.
این‌ مراسم‌ در عین‌ حال‌ فرصتی‌ بود برای‌ حضور خود به‌ خودی‌ هزاران‌ تن‌ از مردم‌ عادی‌ روسیه‌، از جمله‌ كارگران‌ و دانش‌آموزان‌، گروهی‌ كوچك‌ از خبرچینان‌ ك‌.گ‌.ب‌ نیز حضور داشتند كه‌ دزدانه‌ از حاضران‌ عكس‌ می‌گرفتند. بدین‌ سان‌ سایه‌ دولت‌ پلیسی‌ كه‌ فشارهای‌ سیاسی‌اش‌ را می‌توان‌ عامل‌ تشدید بیماری‌ شاعر و در نهایت‌ مرگ‌ او دانست‌ در مراسم‌ تشییع‌ او نیز احساس‌ می‌ شد.
منبع : روزنامه اعتماد