یکشنبه, ۱۸ شهریور, ۱۴۰۳ / 8 September, 2024
مجله ویستا
دو دنیا
<اگر بخت یارت بوده باشد تا در جوانی در پاریس زندگی کنی، باقی عمرت را، هر جا که بگذرانی، با تو خواهد بود؛ چون پاریس جشنی است بیکران.>
ارنست همینگویو این دلبستگی همچنان باقیست؛ حتی اگر ۶۰ سال از اولین دیدار گذشته باشد. میگوید که با هیچ کجای اروپا قابل مقایسه نیست و با اشاره به بناهای قدیمی که در کنار هم و پشت به پشت، شهری به نام پاریس را ساختهاند، داستان فرانسه دوران جنگ جهانی را بازگو میکند، فرانسهای که اشغال شد، اما تسلیم نشد. میگوید که پاریس را بمباران نکردند؛ هیتلر با همه شقاوتش پذیرفت پاریس را ویران نکند تا روزهای آخر جنگ، وقتی که آلمانها چارهای جز ترک فرانسه نداشتند، آن وقت دستور به نابودی شهر داد که دیگر کاری از دستش ساخته نبود. مثل همه شکستخوردهها، میان فرماندهان هیتلر هم اختلاف افتاد و نشد آنچه پیشوا میخواست. میگوید که زیبایی پاریس، پاریس را نجات داد؛ این شهر فقط برای فرانسویها نیست، برای همه اروپاست. به دیوار ساختمان قدیمیسازی که آپارتمان جمعوجور دکتر احسان نراقی در هفتمین و بالاترین طبقه آن قرار دارد، لوح یادبودی از جنس مرمر نصب شده است که در آن ۱۸ نام فرانسوی به چشم میخورد؛ نشانهای دیگر از جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه. نراقی میگوید: <این ساختمان جایی بود که اعضای نهضت مقاومت فرانسه در آن پناه گرفتند و این اسمهایی که میبینی، اسم همانآدمهاست که در نهایت کشته شدند.>
من متوجه این لوح یادبود نبودم، با اینکه یکی دو بار به خانه دکتر سر زده بودم. هتل محل اقامتم نزدیک خانه او بود و همین بزرگترین بهانه بود برای دیدارهای گاه و بیگاه و گفتوگو. اینبار که خواستم به خانه او بروم، در وهله اول متوجه دستهگل بزرگ و زیبایی شدم که به گیرهای فلزی بر دیوار تکیه داده شده بود و بعد آن لوح یادبود را دیدم. از نراقی که پرسیدم، این توضیحات را داد و اضافه کرد که شهرداری پاریس هر هفته دستهگلی کنار این لوح میگذارد و این داستان ۶۰ سال است که ادامه دارد. بعد صدایش را بلند کرد و با لحنی حماسی گفت: <فرانسه اینچنین به شهدای خودش ادای احترام میکند، آقا>!
وقتی شور و هیجانش با نوشیدن یک فنجان چای داغ فروکش کرد، نقشهام را با او در میان گذاشتم. نقشه پیچیدهای هم نبود. میخواستم حرفهایی را که در این چند روز از او شنیده بودم یا کارهایی را که از او دیده بودم بنویسم؛ یک گزارش سادهکه در آن اسمهایی چون سیدمحمد خاتمی، فدریکو مایور، سارکوزی، اوباما، آیتالله کاشانی، فرانسوا میتران، آندره مالرو، مارشال دوگل، فرح دیبا، محمدرضا پهلوی، یونسکو، سوربن و خلاصه هر کس و هر چیزی که نراقی بهگونهای با آن ارتباط مییابد، یا از آن سخن میگوید به کار برده میشود. با نقشهام موافقت کرد و آن شبمان به صحبت درباره جزئیات این گزارش گذشت.
به این فکر میکنم که چگونه میتوان دکتر احسان نراقی را در چند سطر معرفی کرد، آن هم برای خوانندهای که احتمالا شناخت چندانی نسبت به او ندارد. از سن و سالش بنویسم که ۸۲ سال دارد اما این عدد فریبدهنده است. نراقی هنوز خودش را بازنشسته نکرده، گرچه از دانشگاه تهران و سازمان جهانی یونسکو حقوق بازنشستگی میگیرد اما او همچنان کار میکند و کار میکند. توضیح این <کار> کمی دشوار است. شاید <کار روشنفکری> مناسبترین عبارتی باشد که دنبالش میگردم، بهخصوص در توضیح مقالههایی که در روزنامههای مختلف منتشر میکند، یا نامهای که دارد برای نیکلا سارکوزی مینویسد. (در مورد این نامه بیشتر توضیح میدهم) اما این عبارت همه کارهای احسان نراقی را دربرنمیگیرد. شاید <مشاوره> مکمل خوبی برای عبارت <کار روشنفکری> باشد. نراقی مشاوره هم میدهد. از سیاستمدار گرفته تا محقق، نویسنده، خبرنگار و دانشجو، همه و همه از او مشورت میگیرند. با این حال باز هم از یک وجه دیگر <کارهای> احسان نراقی غافل میمانیم و به نظرم توضیح این یکی از همه دشوارتر است. نراقی همه چیز و همه کس را به هم وصل میکند، خاتمی را به یونسکو، فدریکو مایور را به خاتمی، نشریه لیبراسیون را به یونسکو، چپگرا را به راستگرا، خبرنگار را به وزیر امورخارجه، لائیک را به دیندار، انقلابیون را به دربار (قبل از انقلاب) و نشان لژیون دونور را به سینه خود. گستره روابط او باورنکردنیست. شاید در میان تمام ایرانیان فقط یک نفر چنین خصوصیتی داشته باشد که آن هم خود نراقی است.
و در نهایت، میتوانم از تحصیلاتش بنویسم که دکتری جامعهشناسیاش را در سال ۱۹۵۶از دانشگاه سوربن گرفته است.
با نراقی سری هم به سوربن میزنیم. نگهبان دانشگاه اجازه نمیدهد و میگوید که بازدید عموم ممنوع است اما نراقی توضیح میدهد که ۵۰ سال قبل دکترایش را از این دانشگاه گرفته و نگهبان از نظر اخلاقی موظف است که ما را به دانشگاه راه بدهد.
به سمت سالنی میرویم که نراقی در آن از پایاننامهاش دفاع کرده بود. در سالن را با سروصدا باز میکنیم که همه دانشجویان برمیگردند و نگاهمان میکنند. وسط جلسه امتحان است اما نراقی کاری به این حرفها ندارد. بلند بلند از خاطراتش میگوید. حواس همه دانشجویان پرت شده است. احساس میکنم عنقریب است که بیرونمان کنند. نراقی را جا میگذارم و فرار میکنم.
از لحظهای که نراقی را در پاریس دیدهام تا هنگام خداحافظی درگیر نوشتن نامهای به نیکلا سارکوزی است؛ یک نامه از طرف دارنده نشان لژیون دونور به رئیسجمهور امروز فرانسه. نراقی از دو رئیسجمهور سابق این کشور نشان گرفته، از مارشال دوگل و فرانسوا میتران که در نوع خود جالب است. میگوید که کمتر پیش میآید یک نفر از دو رئیسجمهور نشان بگیرد، چرا که معمولا سیاستها تغییر میکند و هر دوره از کسی تقدیر میکنند که با سیاستهای آن زمان همخوانی داشته باشد.
نراقی هر قدر سیاستهای فرهنگی دوگل و میتران را تحسین میکند از سارکوزی ناراضیست و میگوید که تا به حال سابقه نداشته کسی اینچنین بیگانه با فرهنگ بر مسند قدرت در فرانسه بنشیند. سیاستهای سختگیرانه دولت فرانسه درباره ایرانیانی که خواستار ویزای فرانسه هستند، به خشمش آورده است. معتقد است که تداوم این رفتار، چندین قرن ارتباط فرهنگی ایران و فرانسه را از بین میبرد و تلاش میکند این را در نامهاش به سارکوزی شرح دهد. نراقی میگوید: <مساله اتم و انرژی هستهای بهانهای شده که به ایرانیها ویزا ندهند. این سیاست بسیار کوتهبینانه است، چون در نهایت سفارت فرانسه به همه ماموران و نمایندگان دولت ایران ویزا میدهد و سختگیریاش تنها شامل دانشجویان و فرهنگیان میشود. سارکوزی همه چیز را دارد خراب میکند. فرانسه این همه برای گسترش فرهنگ خود هزینه کرده است، حتی در برخی کشورها به سیاستهای استعماری روی آورده، آنوقت به ایرانیانی سخت میگیرند که خودشان در برقراری رابطه با فرانسه پیشگام بودهاند. در میان ملتهای منطقه خاورمیانه هیچ ملتی را نمیتوانید پیدا کنید که اینچنین رابطه خوب و گستردهای با فرانسویها داشته باشد. از قرن ۱۶ به این طرف که دو ملت رفتهرفته با یکدیگر آشنا شدهاند، همواره یک رابطه عاشقانه میان آنها برقرار بودهاست. ابتدا فرانسویها تحتتاثیر فرهنگ ایران و مشاهیر آن همچون خیام قرار میگیرند و بعد ایرانیان فرهنگ فرانسه را تحسین میکنند. حالا دولت فرانسه دارد این رابطه را خراب میکند. آخر کجای این قطعنامهها آمده که به دانشجویان و فرهنگیان ویزا ندهند؟ من از بابت خودم هیچ ناراضی نیستم. اتفاقا از سفیر فرانسه کمال تشکر را دارم که هر بار مشکلات این و آن را برایش توضیح دادهام، همکاری کرده است. ناراحتی من از این است که دانشجویی از ایران تماس میگیرد و میگوید من از فلان دانشگاه پذیرش گرفتهام اما سفارت فرانسه در دادن ویزا تعلل میکند.>
نراقی پیش از نوشتن نامهمیخواهد با کریستوف بالایی و هما ناطق مشورت کند، کسانی که تمام پیچ و خمهای روابط فرهنگی ایران و فرانسه را از بر هستند. میخواهد آنجا که وارد مباحث تاریخی میشود، کوچکترین لغزشی نداشته باشد. با هما ناطق دیدار میکند، اما تا پایان سفر من، نمیتواند مکالمهای با کریستوف بالایی داشته باشد.
چند روز قبل که با دکتر نراقی از تهران تلفنی صحبت میکردم، پرسیدم بالاخره آقای خاتمی میآید یا نه که پاسخ گرفتم، نه امکان آمدن ندارد.
اشتباه نکنید! منظورم انتخابات ریاستجمهوری نیست. ماجرا از این قرار است که آقای خاتمی برای شرکت در کنفرانس <صلح در مدیترانه> به ایتالیا دعوت شده بود. از آنجا که برگزارکنندگان این کنفرانس از دوستان احسان نراقی هستند (مثل فدریکو مایور) و احسان نراقی هم با خاتمی آشنایی دارد، گویا قرار بود که نراقی واسطه ایشان باشد و خب باید اعتراف کنم نراقی هم چیزی کم نگذاشت تا این ارتباط شکل خوبی بگیرد. هر بار که دیدمش حواسش به تهران بود و پاسخی که خاتمی باید بدهد. چند بار با تهران و برادر همسر آقای خاتمی تماس گرفت که نتیجه دعوت را بفهمد اما هر بار پاسخ خاتمی به فردا موکول میشد تا عاقبت دلیل تعلل او را فهمید. درد کمر خاتمی عود کردهو همه برنامههایش را به هم ریخته بود.
وقتی صحبت آقای خاتمی به میان میآمد، نراقی میگفت: <شما هیچکدام متوجه نیستید که خاتمی چه کارهای بزرگی کرده. بیانصافند کسانی که میگویند خاتمی هیچ کاری نکرده. او از آزادی مخالفان دفاع کرد. این طرز فکر هیچ وقت در ایران رایج نبوده. توانست عناوین کتابهای منتشرشده در یک سال را از ۸ هزار به ۴۰ هزار برساند. دنیا برای او احترام قائل است. این همه اصرار برای شرکت در کنفرانس مدیترانه هم به همین خاطر هست. خاتمی تنها سخنران این کنفرانس است که تا یک ساعت وقت به او میدهند، در حالی که همه حداکثر تا ۱۵ دقیقه میتوانند صحبت کنند.>
یک بار که نظرش را درباره ورود خاتمی به انتخابات ریاستجمهوری پرسیدم، گفت: <خاتمی نباید بیاید، در غیر این صورت مخالفانش بیرحمانه مبارزه خواهند کرد. خاتمی از جنس آنها نیست. خاتمی سرمایه معنوی کشور است و باید بماند. من به خاتمی حق میدهم اگر اینقدر تردید از خودش نشان میدهد.>
با دکتر نراقی به پانتئون (Pantheon) میرویم، بنایی به شکل معابد یونانی که روزگاری قرار بود کلیسا باشد اما انقلابیون فرانسه ترجیح دادند که <مقبره بزرگان> باشد. در پانتئون همه بروبچهها جمعاند، از ژان ژاک روسو گرفته تا ویکتور هوگو، الکساندر دوما، ولتر، امیل زولا، ماری کوری و انقلابیونی نظیر میرابو و... نراقی میگوید: <بله آقا، فرانسویها بزرگان خودشان را دور نمیاندازند.>
بعد میپرسد، میدان کنکورد را دیدهای؟ پاسخم مثبت است. میگوید: <کنکورد بزرگترین میدان در همه شهرهای جهان است. یک بار با آندره مالرو صحبت میکردم. خب، مالرو آدم جهاندیدهای بود. به من گفت که میدان نقش جهان اصفهان از نظر وسعت دومین میدان جهان است.>
با نراقی صحبتمان به لوور هم کشیده میشود. من که بخش ایران این موزه را دیدهام، اعتراض میکنم که چرا باید اموال تاریخی <ما> اینجا باشد و جواب میشنوم: <اینقدر از <ما> دم نزن، همهاش <ما>، <ما>، <ما< ...>ما> یعنی <جهان< !>ما> در کنار <دیگران> میتوانیم معنا پیدا کنیم. پاریس سالی ۶۰ میلیون توریست دارد که لااقل ۳۰ میلیون آنها به لوور میروند و با فرهنگ و تمدن ما هم آشنا میشوند. در ضمن، همیشه که سود نمیبری. در کنار این سود زیان هم هست. طرف ۵۰ سال در بیابانهای ایران کلنگ زده، کلی متخصص تربیت کرده، آن وقت چهار تا جنس تاریخی هم با خودش برده.>
دکتر عصبانی شده. بحثی نیست.
در کتابفروشی یکی از ایرانیان مهاجر، متن فرانسوی <از کاخ شاه تا زندان اوین> را میبینم. ظاهرا دیگر کتابهای نراقی فروش رفته و هیچ نسخهای از آنها در کتابفروشی نمانده. قبل از این درباره روزهای زندان با هم صحبت کرده بودیم. گفته بود که برخلاف اغلب آدمها خودش را نباخته بود و با نوشتن و ترجمه سه کتاب در همان زندان شر را به خیر تبدیل کرده است. اینبار سوال شخصیتری از او میپرسم. درباره فرح دیبا.
در روزگار محکومیت و در دادگاه انقلاب اسلامی، این نسبت خانوادگی نراقی با فرح دیبا است که قاضی را متقاعد میسازد نراقی گناهی مرتکب نشده است. در حکم دادگاه انقلاب اسلامی مورخ ۱۷/۱۲/۶۲ آمده است: ...<موضوع رابطه وی [نراقی] با دربار پهلوی اگرچه ثابت است اما با توجه به ... اینکه نامبرده ... فامیل نزدیک فرح ملعون بوده است این مقدار ارتباط امر طبیعی بوده است.>
میپرسم که آیا هنوز با هم در ارتباط هستید و نراقی میگوید: <نهچندان. فرح از من دلخور است... من هر کجا که نشستهام، گفتهام اولین عامل انقلاب ایران خود شاه بوده. او با کجرویها و اشتباهاتی که کرد سنگبنای انقلاب را گذاشت. آنوقت از دست من ناراحت شده که چرا این حرف را میزنم... خب، ناراحتی ندارد. من عیب و حسن را با هم میگویم. اخلاقم این است... شاه آنقدر خشونت به خرج داد که مردم از او دور شدند. رفتارش فرعونی بود، به نحوی که به هیچکس اعتماد نداشت. تمام کشور را در مشتش گرفته بود. اگر کارش درست بود که انقلاب نمیشد... در ضمن یک انتقاد هم من به فرح دارم. در جلسهای که شاه تصمیم به بازداشت هویدا میگیرد، او هم حضور داشت اما به جای آنکه اعتراض کند، هیچ حرفی نمیزند تا چنین سرنوشتی برای هویدا رقم زده شود. فرح البته در کتاب خاطراتش از این مساله اظهار پشیمانی کرده اما در واقعیت ماجرا تغییری به وجود نمیآید. هویدا سالها به او خدمت کرده بود و به همین خاطر هم که شده، باید مخالفتش را با دستگیری او اعلام میکرد.>
نراقی از طرف پدری هم به آیتالله کاشانی وصل میشود تا این فرض قوت بیشتری بگیرد که روزی روزگاری حلقه نخبگان ایرانی تنها محدود به چند خانواده بزرگ بوده، به طوری که کمتر کسی خارج از این خانوادهها توانسته است موقعیتی ممتاز در جامعه برای خود دستوپا کند. به دکتر نراقی میگویم تعجبی ندارد اگر شما در آن سالهای ایران توانستید به بهترین دانشگاههای دنیا بروید و تحصیلات خود را کامل کنید؛ اگر جز این بود جای تعجب داشت. پاسخ میدهد: <درست است. زمان قدیم اوضاع اینجوری بود اما انقلاب این وضعیت را تعدیل کرد... خب، الان خیلی بهتر شده.>
میگوید: <آیتالله کاشانی پسردایی پدر من بود و به او خیلی ارادت داشتم. در خیلی از جلساتش هم شرکت کردم اما اختلاف او با مصدق در روزهای قبل از کودتا باعث عذابم بود. هر دو آنها در گسترش نهضت ضداستعماری ایران نقش داشتند و بنابراین این اختلاف نباید به وجود میآمد، اما شد. چه میتوان کرد؟>
کوئیچیرو ماتسورا وقتی به یونسکو آمد، احسان نراقی رفت تا با استعفا به سالها فعالیت خود در این سازمان جهانی خاتمه دهد. شاید هر کس دیگری جای او بود همین کار را میکرد، چون نراقی در جریان انتخابات مدیرکل یونسکو آنقدر علیه ماتسورا تبلیغات کرده بود که دیگر امکان هیچ نوع همکاریای میان این دو وجود نداشت. نراقی میگوید که ماتسورا مرتجع است، فرانسه و انگلیسی را به طرز بسیار بدی ادا میکند، همه از دستش فراریاند، محافظهکار است... و برای اثبات حرفهای خود به سکوت ماتسورا در برابر موج سانسور مطبوعات در کشورهای جهان سوم اشاره میکند: <یکی از وظایف یونسکو جلوگیری از تجاوز به حقوق مطبوعات است. دوران ریاست فدریکو مایور ما حداقل ماهی یک بار به این فشارها اعتراض میکردیم، اما ماتسورا در همه این سالها فقط دو بار اعتراض کرده، آن هم وقتی که دو روزنامهنگار کشته شدند. به عبارتی برای زندهها هیچ کاری نکرده... رئیس یونسکو باید شجاعت اخلاقی داشته باشد، چون با بزرگان جهان طرف است. دوره مایور اگر هر کدام ما چیزی میدیدیم گزارش میکردیم و او رسیدگی میکرد اما این ژاپنیه نه. شجاعت درافتادن با قدرتمداران را ندارد... اصولا ژاپنیها در سیاست عقب ماندهاند، گرچه در صنعت و تکنولوژی پیش رفتهاند. درک جهانیشان پایین است و آن وسعت دید مسلمانان و اروپاییان را ندارند... این آقا نشریه پیام یونسکو را تعطیل کرد. ۵۰ سال بود که این نشریه چاپ میشد و مشهورترین چهرههای سیاسی و فرهنگی دوران، دستکم یک مقالهبرای آن نوشته بودند...>
در راهروهای ساختمان یونسکو قدم میزنیم. همیشه تصورم از مراکزی چون یونسکو، جایی شلوغ با رفتوآمد بسیار بوده اما یونسکو ساکت است، آنقدر که با خیال آسوده میتوانی محو تابلوهای نقاشی و عکسی بشوی که جا به جا روی دیوارها به چشم میخورد. به سالن جشنها و سخنرانیهای یونسکو قدم میگذاریم. ظاهرا امشب برنامه خاصی قرار است اجرا شود که چند نفر مشغول آماده کردن دکور هستند. سالها قبل عباس کیارستمی در این سالن نشان افتخار یونسکو را گرفت و فیلم <طعم گیلاس>اش به نمایش درآمد. بعدها هم استاد آواز ایران، محمدرضا شجریان برای دریافت نشان افتخار قدم به این سالن گذاشت تا ما از یونسکو خاطرات خوبی داشته باشیم، هر چند سالها حضور دکتر احسان نراقی به عنوان مشاور عالی مدیرکل یونسکو به دلنشینی این خاطرات میافزاید.
نراقی میگوید: <من تنها ایرانیای بودم و هستم که بدون حمایت دولت توانستم به یونسکو بیایم و به چنین سمتی دست پیدا کنم، چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب. من هیچ وقت نماینده دولت ایران در یونسکو نبودم و هیچ وقت هم دولت ایران از من حمایت نکرد. همیشه خودم بودم با ابتکارات شخصیام... در یونسکو به تنهایی چندین کار بزرگ انجام دادم... اصولا کار کردن در سازمانهایی از این دست رندی میخواهد. باید بتوانید از موقعیتها استفاده کنید... من خوشحالم که در جریان اهدای نشان افتخار به کیارستمی و شجریان نقش داشتم، خوشحالم که توانستم کنفرانسی برای گسترش زبان فارسی برگزار کنم، خوشحالم که بزرگداشت خیام را برگزار کردم... خیلی از موسیقیدانها و هنرمندان ایران را به یونسکو دعوت کردیم. کار کوچکی نبود...>
پس بیدلیل نیست که نراقی به خود اجازه دخالت در انتخابات یونسکو را میدهد و جزو مهمترین حامیان سراجالدین، رقیب مصری ماتسورا میشود تا آنجا که یکی از رقبای او را قانع میکند از انتخابات کنار بکشد. میگوید: <وزیر سابق فرهنگ مجارستان هم یکی از نامزدها بود. ما متوجه شدیم که خط فکری او و سراجالدین یکی است؛ هر دو شکسپیرشناس و چهرههای فرهنگی بودند. بنابراین یک شب آنها را به رستوران دعوت کردیم که یکی از دو طرف کنار بکشد... آنقدر با هم درباره شکسپیر و ادبیات صحبت کردند که شب شد. گفتم، آقایان ظاهرا فراموش کردید که برای چه کاری اینجا آمدهایم. همان موقع دوست مجارستانیمان گفت که من به نفع سراجالدین کنار میروم.>
اما این ائتلاف نیز مانع شکست سراجالدین و دوستان نمیشود، هرچند که نراقی میگوید: <دنیا به سمت بیفکری و سبکی میرود. انتخابات یونسکو هم شاهد این حرفم است، واگرنه باید سراجالدینی که شکسپیرشناس است و در عرصه مدیریت هم تجربه سالها معاونت بانک جهانی را دارد، به ریاست یونسکو برسد، نه ماتسورا به ضرب و زور پول.>
از ساختمان یونسکو بیرون میرویم، در حالی که نگهبان سیاهپوستی زیر نظرمان دارد. نراقی میگوید که صبر کن و خودش به طرف نگهبان میرود. با صدای بلند میگوید: <تبریک به خاطر اوباما>!
تمام روزنامههای فرانسه عکس اوباما را روی صفحه یک بردهاند.
احسان عابدی
عنوان مطلب از کتابی اثر نویسنده ارجمند، خانم گلی ترقی گرفته شده است.
عنوان مطلب از کتابی اثر نویسنده ارجمند، خانم گلی ترقی گرفته شده است.
منبع : روزنامه اعتماد ملی
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست