چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
نمایش و سینمای دینی
این جستار در پی آن است تا نخست سؤالهای روشن و دقیقی را دربارهی سینما و دین مطرح سازد؛ چه سؤالاتی که از قبل مطرح بودهاند، ولی روشنی ودقت لازم را برای پاسخیابی نداشتهاند و چه پرسشهای جدیدی که خود راهگشای پاسخهای نو خواهند بود، زیرا طرح درست سؤال، طیکردنِ نیمی از راه برای دستیابی به پاسخهای درست خواهد بود. در مرحلهی بعد، باتوجه به بضاعت نگارنده، در پی یافتن پاسخ برای سؤالها و یا حداقل درست مطرحکردن آنها برخواهیم آمد.
به نظر نگارنده، مهمترین و اساسیترین سؤالها این است:
الف) آیا مقولهای/موضوعی بهنامِ «سینمای دینی» وجود دارد؟
ب) نسبت میان هنر و دین چیست؟ (یا چه رابطه و تناسبی (میان دین و سینما) برقرار است؟)
پ) ساختارشناسی سینمای دینی چگونه ممکن است؟
ت) معیارها و مصادیقِ سینمای دینی کداماند؟
ث) دین را باید از چشم سینما نگریست و یا سینما را از منظر دین؟
پرسشهای دیگری نیز ذهنِ پژوهشگرِ کنجکاو را برمیانگیزد؛ از این قبیل:
ج) هنر دینی چیست؟
چ) نمایش دینی چگونه نمایشی است؟
ح) آیا هر نمایشی که موضوعی از میان موضوعاتِ مطرح در ادیان و یا شخصیتی از میان اشخاص دینمدار و یا داستانی از میان انبوه رویدادهایی که بر سر اولیا و انبیای دین رفته است، را دستمایهی خود قرار داد، الزاماً پسوندِ دینی خواهد یافت؟
خ) آیا نمایش دینی محصول و میوهی جامعهای است که دین بر آن حاکم است و با زدودهشدن حاکمیت دینی، نمایش دینی نیز منسوخ خواهد شد؟ و یا نمایش دینی ـ نمایشی که منبعث از ساختار دینی است ـ در جامعهی غیردینی نیز رایج و شایع است؟
د) آیا هر نمایشی که حدود و احکام شرعی را رعایت کرد، الزاماً نمایشی دینی خواهد بود؟
الف) آیا مقولهای/موضوعی به نام «سینمای دینی» وجود دارد؟
برخی معتقدند «سینما، سینما است» (=هنر، هنر است) و «دین، دین است» و نباید ترکیبی تناقضآمیز چون «سینمای دینی» و یا «هنر دینی» را ساخت؛ زیرا هنر و دین مربوط به دو حوزهی متفاوت از معرفت (شناخت) با تعاریف، اهداف و اصول متفاوتاند. اما اگر اصول و اُسطقس دین را امور معقول بدانیم (همانطور که درواقع نیز احکام مبتنی بر اصولاند و اصول متکی بر کلام)، پس «دینیکردن هنر» و «هنریکردن دین» امری دور از حقیقت و واقع نخواهد بود. هگل میگوید:
من اینک معتقد شدهام که عالیترین کنش عقل، عقلی که همه چیز را در برمیگیرند، کنش زیباشناختی است؛ اینکه حقیقت و خیر تنها در زیبایی مناسبت پیدا میکنند. فیلسوف باید از همان اندازه نیروی زیباشناختی برخوردار باشد که شاعر. مردمان بدون حس زیباشناختی فیلسوفان بیمسمایند. فلسفهی روح، یک فلسفهی زیباشناختی است... در اینجا، میخواهم از ایدهای سخن بگویم که به باور من هیچ انسانی آن را احساس نکرده است؛ باید خواستار یک اسطورهی نو باشیم؛ اما آن میتولوژی باید در خدمت ایدهها باشد، باید یک میتولوژی عقل بشود. پیش از آنکه ما ایدهها را زیباشناختی، یعنی اسطورهای کنیم، علاقهای برای مردم ایجاد نمیکنند؛ و برعکس، پیش از آن که میتولوژی عقلانی بشود، فیلسوف جا دارد که شرمگین باشد. بنابراین، سرانجام باید روشنگریشده و روشنگرینشده دست به دست هم دهند.
میتولوژی باید فلسفی شود و مردم عقلانی. فلسفه باید میتولوژی شود تا فیلسوفان را حسی کند. آنگاه وحدت سرحدی در میان ما حکمفرما میشود... یک روح متعالی بهزیرآمده از آسمان باید این دین را در میان ما رواج دهد؛ این روح برجستهترین اثر نهایی بشریت خواهد بود. ۱
بهطور خلاصه، اگر بتوان این مفاهیم عالی و موجز را خلاصه کرد «معقول» باید به «امر زیبا» تبدیل شود و «امر زیبا» به «معقول»؛ بنابراین «هنر دینی» و «دینِ هنر» ناممکن نخواهد بود و درنتیجه، نمایش دینی و سینمای دینی.
ب) نسبت میان هنر و دین چیست؟
گفتهاند ۲ هنر و دین از یک پستان شیر خوردهاند، زیرا دین تلاش انسان است تا خود را از «خاک» به «خدا» برساند و هنر تلاش انسانی است که از وطن مألوف تبعید و مهجور از خانه مانده است و اکنون به زندانِ خاک (دنیا)، رنگ سرزمین مألوف و مأنوس را میزند. ۳
به زبان دیگر، هنر و دین تلاشی است از سوی انسان تا خود را از «واقعیت موجود» (دنیا) به آن «حقیقتِ مطلوب» (عقبی۰۳۹;) برساند؛ ولی هر کدام با روش خود به این هدف جامهی عمل میپوشاند: دین با برنامههای عبادی و اخلاقی ما را از خاک به خدا میرساند (انا لله وانا الیه راجعون) و هنر به دنیای ما، رنگِ عقبی میزند و تبعیدگاه انسان را به گونهی خانهی مأنوس و مألوف، از طریق معماری، نقاشی، صنایع مستظرفه، شعر، موسیقی و نمایش بازسازی میکند. پس، از این دیدگاه، دین و هنر دارای یک هدف مشترکاند، ولی با روشهای متفاوت ما را از «محسوس» به «معقول» و از «بیداری زشت» به آن «ناپیدای زیبا» میرسانند.
پ) ساختارشناسی سینمای دینی چگونه ممکن است؟
اگر نتوانیم ساختار سینمای دینی را تعریف و جنبههای ثبوتی آن را معرفی کنیم، حداقل قادریم که بگوییم سینمای دینی چه نیست. در یک کلام، سینمای دینی، سینمای ظواهر و رعایت آداب و احکام ظاهری و بیرونی دینی نیست؛ زیرا در این وادی دغلکاری و ارزانفروشی و عوامفریبی بسیار بوده است (برای مثال، تطبیق سینمای استالونه و بروس لی با ظواهر به اصطلاح شرعی). سینما و درام دینی را نباید با معیارهای ظاهری شرع تعریف کرد، بلکه ساختار و هیئت متشکلهی آن باید جوهر تفکر دینی را آشکار سازد. چگونه؟ ما یکبار در معماری، بار دیگر در نقاشی و زمانی در شعر و سرانجام در تعزیه موفق به ایجاد و ابداع و انشای هنر و نمایش دینی شدهایم. آیا در سینما نیز میتوان از تجربیات موفق گذشته سود جست؟ در یک کلام، به لحاظ ساختار، دینیبودن یعنی به لحاظ بصری، جوهرهی دین را آشکارساختن؛ زیرا سینما یک هنر بصری است؛ همانطور که معماری ایرانی- اسلامی به لحاظ تجسمی، جوهرهی دین را عیان میسازد؛ یعنی ما به قول بوکهارت در یک مسجد، بهناگهان و بدون واسطه در محضر خداوند قرار میدهد. در معماری مساجد، خودِ فضا و مکان و حجم بیانگر جوهر دین و معنویبودن مکان است. درواقع، مسجد تحقق و تجسم عینی و عملی جهانبینی توحیدی اسلام است و آوردن آیات و احادیث نقش تزئینی و تأکیدی دارد و نه نقش ساختاری.
ت) معیارها و مصادیق سینمای دینی کداماند؟
شاید مهمترین معیار برای سینما و نمایشی دینی همانی باشد که در مورد قبلی گفته شد. نمایش سینما و نمایش دینی به لحاظ ساختار، دینی است؛ بهخصوص در سینما که هنری بصری و دیداری است، جوهرهی اندیشه دینی خود را به صورت بصری و دیداری آشکار میسازد و نه به لحاظ داستان و شخصیت و موضوعِ دینی که میتواند گمراهکننده و عوامفریبانه نیز باشد. مصادیق نمایش و سینمای دینی را در تنگنای زمانهی حاضر، در ظهور جوهرهی اندیشهی دینی به صورت تصویری و بصری در آثار کسانی همچون درایر، برهسون، برگمن و تارکوفسکی یافتهاند. برای مثال، در آثار آندرِی تارکوفسکی، تالابها و آبگیرهای فراوانی به لحاظ بصری دیده میشود که پیوسته تصویر آسمان در آنها افتاده است. تو گویی در تبعیدگاه انسان و در حقیرترین و بویناکترین وجوه پدیدهها، تصویری از ملکوت رخ نمایانده است و این میتواند معنی جوهر تفکر دینی را به لحاظ بصری و ساختاری نشان دهد.ج) هنر دینی چیست؟
ما نمیخواهیم در اینجا همچون بوكهارت مختصاتی را برای هنر دینی بشماریم و تعریفی را از هنر مقدس یا هنر دینی ارائه دهیم، بلكه همانطور كه قبلاً گفتیم، هنر و دین در هدف مشترك و در روشن مختلفاند. به زبان دیگر، «هنرها، دینیترین موجودات عالماند» ۴ و دین همواره خود را به زبان و هیئت هنر نمایانده است (مثال اعلای آن قرآن مجید است كه به لحاظ فرم ارائه و نحوهی بیان، یك شاهكار هنری است و شاهد دوم فرم معماری مساجد). پس بنا به تعاریفی كه آمد، هنر در ذات و جوهرهی خود دینی است و دین همواره خود را به هیئت هنر مینمایاند.
چ) نمایش دینی چگونه نمایشی است؟
به لحاظ تنوع، ما دارای یك نوع نمایش دینی نیستیم؛ به زبان بهتر نمایش دینی انواعی دارد:
ـ نمایش دینی شرقی(اصلاً نمایش شرقی، نمایش دینی است)
ـ نمایش دینی یونان (تراژدی یونانی)
ـ نمایش قرونوسطایی میراكل و میستری
ـ نمایش دینی جامعهی معاصر
ـ و سرانجام نمایش دینی یگانهی شرق: تعزیه.
به لحاظ موضوعی و محتوایی، نمایش دینی غرب، با توجه به روح مسیحیت، نمایشِ اعتراف و اقرار به گناه است. ولی تعزیه، درامِ كتمان و خودفنایی است.
بهلحاظ ساختار، نمایشِ غرب متأثر از نمایش یونانی و دارای ساختاری هرمی است:
اوج
مقدمه فرود
ولی نمایش مذهبی ایران (تعزیه) دارای ساختاری غیرهرمی و تودرتو است؛ چنانكه به جای مقدمه، اوج و فرود كه محاكات طبیعت است، ما را به تماشای گزینش (سفره/سیروسلوك) و بازگشت (شهود و شهادت) میبرد (از منطقالطیر عطار گرفته تا «مجلس شهادت حضرت امامحسین(ع)»).
نمایش غربی متأثر از طبیعت است، زیرا در آنجا هنر و نمایش محاكات (تقلید) طبیعت است؛ ولی در تعزیه، هنر و نمایش، تقلید و محاكات ماوراءطبیعت است و نه طبیعت. ساختار نمایش غربی، مقدمه، اوج و فرود، یادآورِ تولد، جوانی و مرگ است ولی نمایش مذهبی ایران عوالمِ غیب و شهادت و برزخ، دوزخ و بهشت را به یاد میآورد.
ح) آیا هر درامی كه موضوعی، یا شخصیتی و یا داستانی از میان انبوه موضوعات، شخصیتها و رویدادهای تاریخ ادیان را دستمایهی خود قرار داد، الزاماً نمایش دینی است؟
پاسخ منفی است. اینگونه درام درنهایت در ژانر دینی جای خواهد گرفت، مثل بقیه ژانرها: سینمای جنگی، سینمای علمی ـ تخیلی، سینمای تاریخی و سینمای دینی. سینمایی كه موضوع یا شخصیتی مقدس و یا داستانی از تاریخ دین را بهتصویر درآورده باشد، از جنس ژانر سینمای دینی است اما بهلحاظ ساختاری آن را سینمای دینی نمیدانیم. همانطور كه گفته شد، سینمای دینی، بهلحاظ ساختار بصری، حاصل اندیشهی دینی است و نه به جهات موضوع، یا شخصیت مقدس و یا داستان.
خ) آیا نمایش دینی محصول و میوهی جامعهی دینی است؟
میگویند نمایش از مذبح خونین انسان برخاست، آنجا كه در آیینها و مناسك ابتدایی، انسان را بهدرگاه خدایان قربانی میكردند. بعدها اولین صحنهی نمایش شكل گرفت. جوهر تراژدی نیز از آیین و مناسك جدا نبوده است، چرا كه با ارتكاب گناه، برای مثال، ریختن خونی پاك، تعادل آفرینش بههم میخورد و با دادن قربانی میبایست تعادل را به خلقت برگردانند.همانطور كه گفته شد، نمایش از آیین و مناسك مذهبی مایه و پایه گرفت؛ چنانكه در تراژدی یونان و میراكل و میستری قرونوسطی و تعزیهی ایرانی جای پای آن بهخوبی مشخص است. اما این بهمعنی آن نیست كه نمایش دینی منحصراً محصولِ جامعه و مقاطع تاریخیای بوده كه دین بر آن حكم میرانده است، بلكه در دورهی معاصر نیز كه حاكمیت جامعه بهدست دین نیست و كار دنیا به قیصر و كار عقبی به كلیسا سپرده شده (سكولاریزم)، جوهرهی اندیشهی دینی نهتنها در نمایش و سینما، بلكه در شعر، موسیقی، معماری، نقاشی و تمام هنرهای دیگر خود را آشكار ساخته است. پس نمایش دینی محصولِ جامعهی دینی بوده است، ولی نمایشِ جوهر و گوهراندیشهی دینی، مسبوق و مشروط به جامعهی دینی نبوده و نیست؛ زیرا در جوامع پس از رنسانس نیز جوهرهی فكر دینی در هنر و بهویژه در نمایش ساری و جاری بوده است: از مترلینگ و بكت گرفته، كه خلاء خداوند را احساس كرده است، تا تی.اس. الیوت و نمایشهای مذهبیاش و از داستایفسكی (با جنایت و مكافات و برادران كارامازف ) كه معتقد است «در جهانی كه خدا نیست، هر كاری مجاز است» و «كشتن یك انسان حتی بهظاهر بیارزش مانند كشتن تمام انسانها است»، گرفته تا نقاشیهای شاگال و سالوادار دالی و سینمای درایر و برهسون، برگمن و تاركوفسكی.
د) آیا هر درامی كه حدود و احكام شرعی را مراعات كرد، الزاماً دینی است؟
پاسخ منفی است، زیرا ممكن است شما فیلمی بسازید كه تمام جوانب احكام و حدود شرعی از قبیل حجاب، ظواهر شرع، آداب و احكام روابط زن و مرد در زمینههای نگاهكردن، سخنگفتن، معاشرت و غیره را رعایت كرده باشید، ولی بههیچوجه یك فیلم یا نمایش مذهبی نباشد. همچنان كه در سالهای اخیر در سینمای كشورمان شاهد «آداپتهها» و «ژنریكها»هایی از سینمای هالیوود و هنگكنگ بودهایم كه برای مثال با رعایت ظواهر شرع، فیلمی از استالونه و یا بروس لی را تقلید كردهاند ولی هیچ عقل سلیم و ذوقِ حلیمی آن را از جنس سینمای دینی نمیشمارد.عكس آن نیز میتواند صادق باشد: فیلمی ممكن است آنچنان مقید به ظواهر و حدود نباشد، ولی در جوهرهی خویش عمیقاً متكی به گوهرِ اندیشهٔ دینی باشد كه نمونههای آن كم نیست.
یادداشتها:
۱. هگل، قطعهی «كهنترین سیستم ایدهآلیسم آلمانی»، ترجمهی محمود عبادیان، زیباشناخت ، شمارهی نخست (پاییز و زمستان ۱۳۷۸)، صص ۱۷ـ۱۸.
۲. علی شریعتی، «مذهب، عرفان و هنر»، از كتاب كویر .
۳. نظریهی افلاطونی هنر.
۴. به نقل از كویر .
منوچهر یاری
به نظر نگارنده، مهمترین و اساسیترین سؤالها این است:
الف) آیا مقولهای/موضوعی بهنامِ «سینمای دینی» وجود دارد؟
ب) نسبت میان هنر و دین چیست؟ (یا چه رابطه و تناسبی (میان دین و سینما) برقرار است؟)
پ) ساختارشناسی سینمای دینی چگونه ممکن است؟
ت) معیارها و مصادیقِ سینمای دینی کداماند؟
ث) دین را باید از چشم سینما نگریست و یا سینما را از منظر دین؟
پرسشهای دیگری نیز ذهنِ پژوهشگرِ کنجکاو را برمیانگیزد؛ از این قبیل:
ج) هنر دینی چیست؟
چ) نمایش دینی چگونه نمایشی است؟
ح) آیا هر نمایشی که موضوعی از میان موضوعاتِ مطرح در ادیان و یا شخصیتی از میان اشخاص دینمدار و یا داستانی از میان انبوه رویدادهایی که بر سر اولیا و انبیای دین رفته است، را دستمایهی خود قرار داد، الزاماً پسوندِ دینی خواهد یافت؟
خ) آیا نمایش دینی محصول و میوهی جامعهای است که دین بر آن حاکم است و با زدودهشدن حاکمیت دینی، نمایش دینی نیز منسوخ خواهد شد؟ و یا نمایش دینی ـ نمایشی که منبعث از ساختار دینی است ـ در جامعهی غیردینی نیز رایج و شایع است؟
د) آیا هر نمایشی که حدود و احکام شرعی را رعایت کرد، الزاماً نمایشی دینی خواهد بود؟
الف) آیا مقولهای/موضوعی به نام «سینمای دینی» وجود دارد؟
برخی معتقدند «سینما، سینما است» (=هنر، هنر است) و «دین، دین است» و نباید ترکیبی تناقضآمیز چون «سینمای دینی» و یا «هنر دینی» را ساخت؛ زیرا هنر و دین مربوط به دو حوزهی متفاوت از معرفت (شناخت) با تعاریف، اهداف و اصول متفاوتاند. اما اگر اصول و اُسطقس دین را امور معقول بدانیم (همانطور که درواقع نیز احکام مبتنی بر اصولاند و اصول متکی بر کلام)، پس «دینیکردن هنر» و «هنریکردن دین» امری دور از حقیقت و واقع نخواهد بود. هگل میگوید:
من اینک معتقد شدهام که عالیترین کنش عقل، عقلی که همه چیز را در برمیگیرند، کنش زیباشناختی است؛ اینکه حقیقت و خیر تنها در زیبایی مناسبت پیدا میکنند. فیلسوف باید از همان اندازه نیروی زیباشناختی برخوردار باشد که شاعر. مردمان بدون حس زیباشناختی فیلسوفان بیمسمایند. فلسفهی روح، یک فلسفهی زیباشناختی است... در اینجا، میخواهم از ایدهای سخن بگویم که به باور من هیچ انسانی آن را احساس نکرده است؛ باید خواستار یک اسطورهی نو باشیم؛ اما آن میتولوژی باید در خدمت ایدهها باشد، باید یک میتولوژی عقل بشود. پیش از آنکه ما ایدهها را زیباشناختی، یعنی اسطورهای کنیم، علاقهای برای مردم ایجاد نمیکنند؛ و برعکس، پیش از آن که میتولوژی عقلانی بشود، فیلسوف جا دارد که شرمگین باشد. بنابراین، سرانجام باید روشنگریشده و روشنگرینشده دست به دست هم دهند.
میتولوژی باید فلسفی شود و مردم عقلانی. فلسفه باید میتولوژی شود تا فیلسوفان را حسی کند. آنگاه وحدت سرحدی در میان ما حکمفرما میشود... یک روح متعالی بهزیرآمده از آسمان باید این دین را در میان ما رواج دهد؛ این روح برجستهترین اثر نهایی بشریت خواهد بود. ۱
بهطور خلاصه، اگر بتوان این مفاهیم عالی و موجز را خلاصه کرد «معقول» باید به «امر زیبا» تبدیل شود و «امر زیبا» به «معقول»؛ بنابراین «هنر دینی» و «دینِ هنر» ناممکن نخواهد بود و درنتیجه، نمایش دینی و سینمای دینی.
ب) نسبت میان هنر و دین چیست؟
گفتهاند ۲ هنر و دین از یک پستان شیر خوردهاند، زیرا دین تلاش انسان است تا خود را از «خاک» به «خدا» برساند و هنر تلاش انسانی است که از وطن مألوف تبعید و مهجور از خانه مانده است و اکنون به زندانِ خاک (دنیا)، رنگ سرزمین مألوف و مأنوس را میزند. ۳
به زبان دیگر، هنر و دین تلاشی است از سوی انسان تا خود را از «واقعیت موجود» (دنیا) به آن «حقیقتِ مطلوب» (عقبی۰۳۹;) برساند؛ ولی هر کدام با روش خود به این هدف جامهی عمل میپوشاند: دین با برنامههای عبادی و اخلاقی ما را از خاک به خدا میرساند (انا لله وانا الیه راجعون) و هنر به دنیای ما، رنگِ عقبی میزند و تبعیدگاه انسان را به گونهی خانهی مأنوس و مألوف، از طریق معماری، نقاشی، صنایع مستظرفه، شعر، موسیقی و نمایش بازسازی میکند. پس، از این دیدگاه، دین و هنر دارای یک هدف مشترکاند، ولی با روشهای متفاوت ما را از «محسوس» به «معقول» و از «بیداری زشت» به آن «ناپیدای زیبا» میرسانند.
پ) ساختارشناسی سینمای دینی چگونه ممکن است؟
اگر نتوانیم ساختار سینمای دینی را تعریف و جنبههای ثبوتی آن را معرفی کنیم، حداقل قادریم که بگوییم سینمای دینی چه نیست. در یک کلام، سینمای دینی، سینمای ظواهر و رعایت آداب و احکام ظاهری و بیرونی دینی نیست؛ زیرا در این وادی دغلکاری و ارزانفروشی و عوامفریبی بسیار بوده است (برای مثال، تطبیق سینمای استالونه و بروس لی با ظواهر به اصطلاح شرعی). سینما و درام دینی را نباید با معیارهای ظاهری شرع تعریف کرد، بلکه ساختار و هیئت متشکلهی آن باید جوهر تفکر دینی را آشکار سازد. چگونه؟ ما یکبار در معماری، بار دیگر در نقاشی و زمانی در شعر و سرانجام در تعزیه موفق به ایجاد و ابداع و انشای هنر و نمایش دینی شدهایم. آیا در سینما نیز میتوان از تجربیات موفق گذشته سود جست؟ در یک کلام، به لحاظ ساختار، دینیبودن یعنی به لحاظ بصری، جوهرهی دین را آشکارساختن؛ زیرا سینما یک هنر بصری است؛ همانطور که معماری ایرانی- اسلامی به لحاظ تجسمی، جوهرهی دین را عیان میسازد؛ یعنی ما به قول بوکهارت در یک مسجد، بهناگهان و بدون واسطه در محضر خداوند قرار میدهد. در معماری مساجد، خودِ فضا و مکان و حجم بیانگر جوهر دین و معنویبودن مکان است. درواقع، مسجد تحقق و تجسم عینی و عملی جهانبینی توحیدی اسلام است و آوردن آیات و احادیث نقش تزئینی و تأکیدی دارد و نه نقش ساختاری.
ت) معیارها و مصادیق سینمای دینی کداماند؟
شاید مهمترین معیار برای سینما و نمایشی دینی همانی باشد که در مورد قبلی گفته شد. نمایش سینما و نمایش دینی به لحاظ ساختار، دینی است؛ بهخصوص در سینما که هنری بصری و دیداری است، جوهرهی اندیشه دینی خود را به صورت بصری و دیداری آشکار میسازد و نه به لحاظ داستان و شخصیت و موضوعِ دینی که میتواند گمراهکننده و عوامفریبانه نیز باشد. مصادیق نمایش و سینمای دینی را در تنگنای زمانهی حاضر، در ظهور جوهرهی اندیشهی دینی به صورت تصویری و بصری در آثار کسانی همچون درایر، برهسون، برگمن و تارکوفسکی یافتهاند. برای مثال، در آثار آندرِی تارکوفسکی، تالابها و آبگیرهای فراوانی به لحاظ بصری دیده میشود که پیوسته تصویر آسمان در آنها افتاده است. تو گویی در تبعیدگاه انسان و در حقیرترین و بویناکترین وجوه پدیدهها، تصویری از ملکوت رخ نمایانده است و این میتواند معنی جوهر تفکر دینی را به لحاظ بصری و ساختاری نشان دهد.ج) هنر دینی چیست؟
ما نمیخواهیم در اینجا همچون بوكهارت مختصاتی را برای هنر دینی بشماریم و تعریفی را از هنر مقدس یا هنر دینی ارائه دهیم، بلكه همانطور كه قبلاً گفتیم، هنر و دین در هدف مشترك و در روشن مختلفاند. به زبان دیگر، «هنرها، دینیترین موجودات عالماند» ۴ و دین همواره خود را به زبان و هیئت هنر نمایانده است (مثال اعلای آن قرآن مجید است كه به لحاظ فرم ارائه و نحوهی بیان، یك شاهكار هنری است و شاهد دوم فرم معماری مساجد). پس بنا به تعاریفی كه آمد، هنر در ذات و جوهرهی خود دینی است و دین همواره خود را به هیئت هنر مینمایاند.
چ) نمایش دینی چگونه نمایشی است؟
به لحاظ تنوع، ما دارای یك نوع نمایش دینی نیستیم؛ به زبان بهتر نمایش دینی انواعی دارد:
ـ نمایش دینی شرقی(اصلاً نمایش شرقی، نمایش دینی است)
ـ نمایش دینی یونان (تراژدی یونانی)
ـ نمایش قرونوسطایی میراكل و میستری
ـ نمایش دینی جامعهی معاصر
ـ و سرانجام نمایش دینی یگانهی شرق: تعزیه.
به لحاظ موضوعی و محتوایی، نمایش دینی غرب، با توجه به روح مسیحیت، نمایشِ اعتراف و اقرار به گناه است. ولی تعزیه، درامِ كتمان و خودفنایی است.
بهلحاظ ساختار، نمایشِ غرب متأثر از نمایش یونانی و دارای ساختاری هرمی است:
اوج
مقدمه فرود
ولی نمایش مذهبی ایران (تعزیه) دارای ساختاری غیرهرمی و تودرتو است؛ چنانكه به جای مقدمه، اوج و فرود كه محاكات طبیعت است، ما را به تماشای گزینش (سفره/سیروسلوك) و بازگشت (شهود و شهادت) میبرد (از منطقالطیر عطار گرفته تا «مجلس شهادت حضرت امامحسین(ع)»).
نمایش غربی متأثر از طبیعت است، زیرا در آنجا هنر و نمایش محاكات (تقلید) طبیعت است؛ ولی در تعزیه، هنر و نمایش، تقلید و محاكات ماوراءطبیعت است و نه طبیعت. ساختار نمایش غربی، مقدمه، اوج و فرود، یادآورِ تولد، جوانی و مرگ است ولی نمایش مذهبی ایران عوالمِ غیب و شهادت و برزخ، دوزخ و بهشت را به یاد میآورد.
ح) آیا هر درامی كه موضوعی، یا شخصیتی و یا داستانی از میان انبوه موضوعات، شخصیتها و رویدادهای تاریخ ادیان را دستمایهی خود قرار داد، الزاماً نمایش دینی است؟
پاسخ منفی است. اینگونه درام درنهایت در ژانر دینی جای خواهد گرفت، مثل بقیه ژانرها: سینمای جنگی، سینمای علمی ـ تخیلی، سینمای تاریخی و سینمای دینی. سینمایی كه موضوع یا شخصیتی مقدس و یا داستانی از تاریخ دین را بهتصویر درآورده باشد، از جنس ژانر سینمای دینی است اما بهلحاظ ساختاری آن را سینمای دینی نمیدانیم. همانطور كه گفته شد، سینمای دینی، بهلحاظ ساختار بصری، حاصل اندیشهی دینی است و نه به جهات موضوع، یا شخصیت مقدس و یا داستان.
خ) آیا نمایش دینی محصول و میوهی جامعهی دینی است؟
میگویند نمایش از مذبح خونین انسان برخاست، آنجا كه در آیینها و مناسك ابتدایی، انسان را بهدرگاه خدایان قربانی میكردند. بعدها اولین صحنهی نمایش شكل گرفت. جوهر تراژدی نیز از آیین و مناسك جدا نبوده است، چرا كه با ارتكاب گناه، برای مثال، ریختن خونی پاك، تعادل آفرینش بههم میخورد و با دادن قربانی میبایست تعادل را به خلقت برگردانند.همانطور كه گفته شد، نمایش از آیین و مناسك مذهبی مایه و پایه گرفت؛ چنانكه در تراژدی یونان و میراكل و میستری قرونوسطی و تعزیهی ایرانی جای پای آن بهخوبی مشخص است. اما این بهمعنی آن نیست كه نمایش دینی منحصراً محصولِ جامعه و مقاطع تاریخیای بوده كه دین بر آن حكم میرانده است، بلكه در دورهی معاصر نیز كه حاكمیت جامعه بهدست دین نیست و كار دنیا به قیصر و كار عقبی به كلیسا سپرده شده (سكولاریزم)، جوهرهی اندیشهی دینی نهتنها در نمایش و سینما، بلكه در شعر، موسیقی، معماری، نقاشی و تمام هنرهای دیگر خود را آشكار ساخته است. پس نمایش دینی محصولِ جامعهی دینی بوده است، ولی نمایشِ جوهر و گوهراندیشهی دینی، مسبوق و مشروط به جامعهی دینی نبوده و نیست؛ زیرا در جوامع پس از رنسانس نیز جوهرهی فكر دینی در هنر و بهویژه در نمایش ساری و جاری بوده است: از مترلینگ و بكت گرفته، كه خلاء خداوند را احساس كرده است، تا تی.اس. الیوت و نمایشهای مذهبیاش و از داستایفسكی (با جنایت و مكافات و برادران كارامازف ) كه معتقد است «در جهانی كه خدا نیست، هر كاری مجاز است» و «كشتن یك انسان حتی بهظاهر بیارزش مانند كشتن تمام انسانها است»، گرفته تا نقاشیهای شاگال و سالوادار دالی و سینمای درایر و برهسون، برگمن و تاركوفسكی.
د) آیا هر درامی كه حدود و احكام شرعی را مراعات كرد، الزاماً دینی است؟
پاسخ منفی است، زیرا ممكن است شما فیلمی بسازید كه تمام جوانب احكام و حدود شرعی از قبیل حجاب، ظواهر شرع، آداب و احكام روابط زن و مرد در زمینههای نگاهكردن، سخنگفتن، معاشرت و غیره را رعایت كرده باشید، ولی بههیچوجه یك فیلم یا نمایش مذهبی نباشد. همچنان كه در سالهای اخیر در سینمای كشورمان شاهد «آداپتهها» و «ژنریكها»هایی از سینمای هالیوود و هنگكنگ بودهایم كه برای مثال با رعایت ظواهر شرع، فیلمی از استالونه و یا بروس لی را تقلید كردهاند ولی هیچ عقل سلیم و ذوقِ حلیمی آن را از جنس سینمای دینی نمیشمارد.عكس آن نیز میتواند صادق باشد: فیلمی ممكن است آنچنان مقید به ظواهر و حدود نباشد، ولی در جوهرهی خویش عمیقاً متكی به گوهرِ اندیشهٔ دینی باشد كه نمونههای آن كم نیست.
یادداشتها:
۱. هگل، قطعهی «كهنترین سیستم ایدهآلیسم آلمانی»، ترجمهی محمود عبادیان، زیباشناخت ، شمارهی نخست (پاییز و زمستان ۱۳۷۸)، صص ۱۷ـ۱۸.
۲. علی شریعتی، «مذهب، عرفان و هنر»، از كتاب كویر .
۳. نظریهی افلاطونی هنر.
۴. به نقل از كویر .
منوچهر یاری
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست