چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا
نگاهی به روابط تاریخی ایران و عراق
در سال های ۱۹۷۹-۱۹۲۱ هنگامی که دولت انگلستان فیصل بن حسین را به عنوان پادشاه منطقه تازه تاسیس عراق که هنوز قسمت اعظم آن متعلق به امپراتوری عثمانی بود منصوب کرد، زمانی بود که ایران با شورش های داخلی دست و پنجه نرم می کرد. از آن زمان تاکنون روابط و مناسبات ایران و عراق شامل سه مرحله اساسی بود اما در این مدت با وجود موقعیت مناسب برای ایجاد همکاری، روابط دوجانبه آنها همواره دستخوش جدال هایشان بر سر منابع ارضی، سوءظن های منطقه یی و سیاست قدرت های بزرگ دنیا در مورد ایران و عراق و همچنین منطقه نفت خیز و استراتژیک خلیج فارس بوده است.از سال ۱۹۲۱ تا سال ۱۹۵۸، زمانی که عراق تحت سلطه انگلستان بود، این دو کشور روابطی نسبتاً دوستانه داشتند که همین روابط نیز به دور از اصطکاک نبوده است. در این دوره، دولت های دو کشور در سال ۱۹۳۷ توافقنامه یی را بر سر خطوط مرزی خود امضا کرده و در دو معاهده صلح و امنیت شرکت کردند.در مرحله دوم که موجب برهم زدن حکومت سلطنتی در عراق شد روابط دوجانبه دو کشور به طور فزاینده یی رو به دشمنی گرایید به گونه یی که عراق متمایل به اتحاد شوروی شده و ایران همچنان معادلات استراتژیک خود با غرب را حفظ کرد اما نهایتاً مرحله آخر مصادف بود با عقب نشینی انگلستان از خلیج فارس در اواخر دهه ۹۰ و درگیری جنگ سردی بین دو کشور برای به اثبات رساندن برتری منطقه یی همراه بود که در نهایت منجر به جنگی حقیقی مابین آنان شد.سرانجام دو کشور در سال ۱۹۷۵ معاهده یی را در خصوص سرحدات مرزی و روابط همسایگی امضا کرده و پروتکلی را در خصوص تعیین سرحدات رود مرزی بین ایران و عراق ترتیب دادند که منجر به یک دوره همکاری مشترک دوجانبه از سوی دو کشور شد که با انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ خاتمه یافت.
● مرحله اول مناسبات دوجانبه (۱۹۵۸-۱۹۲۱)
سلطه انگلستان بر خاورمیانه بعد از جنگ جهانی اول، موقعیت بسیار مناسبی را برای این کشور ایجاد کرد تا منطقه یی جدید از باقیمانده سلطنت ویران شده عثمانی ایجاد کند که اهدافش ممانعت از گسترش طرفداران کمونیسم، حفاظت از مستعمرات هند و حفاظت از سرمایه گذاری کلان انگلیس در خلیج فارس باشد.در این استراتژی سه جانبه ، ایران و کشور تازه تاسیس عراق نقش بسزایی را بر عهده داشتند. تاسیس عراق با تاسیس سلسله جدیدی در ایران مقارن بود و این موضوع، به طور حتم امری اتفاقی نبود. در تاریخ ۲۲ فوریه ۱۹۲۱ رضاخان تحت حمایت انگلیس کودتایی را برپاکرد که نهایتاً منجر به تاسیس سلسله پهلوی در سال ۱۹۲۵ شد. در ۲۳ آگوست ۱۹۲۱، سر پرسی کاکس، فیصل را به عنوان پادشاه عراق برگزید و این در حالی بود که رضاخان توانسته بود قدرت را در ایران از آن خود کند. در آن هنگام ایران در معرض فروپاشی اقتصادی، فساد سیاسی و تفکیک مرزی بود و رضاخان در جست وجوی راهی برای نجات ایران از این موقعیت رقت انگیز بود. سرانجام وی با روسیه و افغانستان قرارداد همکاری بست و تهران و بغداد هم در سال ۱۹۲۶ پیرامون بسیاری از مسائل مهم با یکدیگر به نظرات مشترکی در زمینه پیگیری سیاست های خارجه غرب، مخالفت با کمونیست ها و ایجاد همکاری در زمینه کنترل فعالیت های قبیله یی، شورشیان و تبهکارانی که در حریم مرزی مشترک دو کشور حضور داشتند، رسیدند. همکاری دو کشور در نهایت منجر به تشکیل دولت کردی مستقل در عراق شد که گروه های نژادی و قومی در ایران را برای برپایی استقلال داخلی تشجیع کرد.به رغم این روح تعاون بین دو کشور، اختلافاتی نیز وجود داشت که موجب اصطکاک هایی بین دو کشور می شد. مهم ترین علت بالاگرفتن این تنش ها، اختلاف نظر دو کشور بر سر موضوع تاسیس دولت اهل سنت عراق در کشوری بود که اکثریت مردم آن را شیعیان تشکیل می دادند و البته مسائلی از قبیل وضعیت ایرانیان مقیم عراق و اختلافات بین دو کشور نیز از مسائل مهم ایجاد چنین تنش هایی بودند که یادگار دوران کشمکش سلطنت های ایران و اتومن (عثمانی) برای تسلط بر بین النهرین بود. مساله ایجاد دولت سنی در عراق با درگیری های بسیاری همراه بود؛ چرا که جمعیت کثیری از مردم عراق را شیعیان تشکیل می دادند و ایران در این میان نمی دانست که چه رفتاری از خود نشان دهد. اما یک سال پیش از تاجگذاری رضاخان، هنگامی که جمعیت شیعه در بین النهرین علیه انگلستان به شورش پرداخته بود، ایران تصمیم استراتژیک در رد کمک به برادران شیعه عراقی خود اتخاذ کرد. رضاخان هم در حالی که بی صبرانه در انتظار لقب پادشاهی بود، جرات تغییر این سیاست را نداشت و این هنگامی بود که هرگونه رد یا عدم توجه به مساله شیعه در عراق، برای رضاخان و دیگر رهبران ایرانی خطرات زیادی را در پی داشت. این گونه بود که جمعیت شیعه که در آن دوران تقریباً ۵۶ درصد مردم عراق را تشکیل می دادند، در شکل گیری اولین مرحله روابط ایران و عراق نقش بسزایی ایفا کردند.
آیت الله شیخ محمدتقی شیرازی که یکی از علمای مردمی و شناخته شده در بین النهرین بود در پاسخ به شایعه سلطه انگلستان بر عراق، با صدور فتوایی نقش تمامی افراد غیرمسلمان در عراق را رد کرده و اظهار داشت؛ «ابطال تمامی حیله ها و نیرنگ های لندن در سراسر عراق امری واجب است.» اما فتوای آیت الله تاثیری در رفتار انگلستان نداشت و شیعیان نیز در اعتراض به این رفتار انگلیس، در ژوئن ۱۹۲۰ قیامی را بر پایه دستیابی به استقلال برپا کردند.انگلستان برای سرکوبی این اعتراضات، نیرو و هزینه زیادی را صرف کرد که منجر به از بین رفتن ۹ هزار عراقی در این جریان شد. اندکی بعد از قیام شیعیان، رضاخان تاج پادشاهی را بر سر نهاد و چند ماه بعد، وینستون چرچیل، در ازای غرامت مرگ پدرش در مبارزه با عثمانی در جنگ جهانی اول، فیصل را به عنوان شاه کشور عراق برگزید که این امر با استقبال شیعیان مواجه شد.علت عمده استقبال شیعیان این بود که آیت الله شیرازی پیشتر با ارسال نامه یی به شریف حسین از وی درخواست کرده بود که یکی از فرزندان خود را جهت تشکیل دولتی در عراق به آنجا بفرستد اما دیری نپایید که بعد از مرگ آیت الله و علی الخصوص بعد از امضای قرارداد انگلیسی- عراقی در اکتبر ۱۹۲۲ که بیانگر سلطه قانونی انگلستان بر عراق بود، این استقبال شیعیان به نارضایتی تبدیل شد. شیعیان به شدت با دخالت بیگانگان در عراق مخالف بودند و انگلستان نیز برای از بین بردن این مخالفت ها روابط خود را با اقلیت های سنی گسترش داد و محدودیت های شدیدی را برای فعالیت های شیعیان قائل شد که این محدودیت ها منجر به ترک ۴۴ رهبر شیعه ازجمله آیت الله نائینی و آیت الله اصفهانی از عراق شد.
علمای ایران نیز با علمای شیعه عراق همکاری کرده و با تحت فشار قرار دادن دولت، خواستار حمایت ایران از شیعیان تحت محاصره بصره شدند. رضاخان که در آن زمان وزیر جنگ بود، ابتدا قصد هیچ گونه مساعدتی نسبت به علما نداشت اما سرانجام با صدور فرمان پیروی از دستورات و احکام علمای عظمی به آنان یاری رساند.
به تدریج دولت ایران با میانجیگری خود توانست انگلیس و عراق را قانع کند که در صورت عدم مداخله در امور سیاسی کشور حق بازگشت علما به عراق را صادر کنند اما با بازگشت علما در سال ۱۹۲۴ به عراق دولت سنی این کشور توانست شیعیان را از رسیدن به قدرت محروم کند و مهم تر از آن اینکه عدم حضور شیعیان در فعالیت های سیاسی، بنیاد سیاست های ایران نسبت به عراق را بنا کرد که تا سال ۱۹۷۹ ادامه داشت. تعداد ایرانیانی که در آن زمان در عراق زندگی می کردند تقریباً ۱۵۰ -۱۰۰ هزار نفر بوده و تعداد زیادی از ایرانیان که بعد از سقوط سلسله صفوی در سال ۱۷۲۲ به قسمت هایی از بین النهرین مهاجرت کرده بودند، از حقوق و مزایای همتایان اروپایی خود در بین النهرین بهره می جستند. به عنوان مثال کنسولگری ایران در زمینه های مختلف حق اعمال نفوذ انحصاری نسبت به ایرانیان مقیم آنجا را داشت. در اوایل دهه ۱۹۲۰، انگلستان ضمن قراردادی حقوق و مزایای خاصی از جمله حق حضور در دادگاه ها همراه با نمایندگان و همراهان انگلیسی را به تمامی ملیت های مقیم عراق غیر از ایرانیان آن کشور اعطا کرد و با این عمل اعتراض ایرانیان را برانگیخت. ایران با به میان آوردن قرارداد عقد شده میان ایران و عثمانی که براساس آن حقوق و امتیازات فراوانی به ایرانیان اعطا شده و دولت عراق را ملزم به احترام به این قوانین کرده بود، اعتراض خود را نشان داد. دولت عراق نیز در پاسخ به اعتراض ایران اظهار داشت که این قرارداد معامله یی مابین دو کشور بوده و در آن به ایران پیشنهاد شده بود که در پی توافق های قضایی جدید با عراق باشد اما ایران این پیشنهاد را نادیده گرفته است. بدین ترتیب بود که زمان ستیزه و جدال میان دو کشور فرارسید. رضاشاه در سال ۱۹۲۸ تقاضای حقوق کاپیتولاسیون در عراق را تظاهری آشکار خواند. یک سال بعد، دولت انگلیس به صورت یک جانبه قرارداد خود با عراق را لغو کرد که این حرکت انگلیس مورد استقبال ایران واقع شد تا جایی که ایران تقاضای حقوق کاپیتولاسیون برای ایرانیان مقیم عراق را تسلیم انگلستان کرد و این جریانات آغازی برای عداوت میان دو کشور شد.
مهم ترین اولویت ایران ایجاد سلطه مشترک ایران و عراق بر اروندرود بود. هدف دوم نیز گسترش مرزهای جدید در کنار سرحدات قبلی ایران با عراق بود که منافع این مرزهای جدید بیشتر از منافع مرزهای از پیش تعیین شده در قرارداد عثمانی در سال ۱۹۱۴ بود و آخرین نیت ایران، بازپس گیری ۱۰-۷ هزار کیلومتر مربع از مناطق نفت خیز قصرشیرین بود که در سال ۱۹۱۴ با بی میلی ایران به اتومن واگذار شده بود.
خوزستان نیز در اوایل دهه ۱۹۲۰، توسط شیخ خزعل رهبر محلی جاه طلب اداره می شد. خزعل که ظاهراً تحت قلمرو شاه قاجار بود، در حقیقت مهره دست نشانده انگلستان بود که از سوی آنها حمایت و حفاظت می شد و با لشکر ۱۰ هزار نفری اش در جنوب ایران آزادانه فرمانروایی می کرد. انگلستان بدون آگاهی ایران بخش ناچیزی از سهام کمپانی نفت ایران - انگلیس را به خزعل اعطا کرده و تا جایی پیش رفت که خزعل را به عنوان کاندیدای پادشاهی ایران یا حداقل پادشاه قلمرو جنوبی ایران به حساب می آوردند. رضاخان که مصمم بود خوزستان را از چنگ انگلیس بیرون بیاورد، شخصاً فرماندهی ارتش را برعهده گرفته و دستور حمله و نابودی خزعل و یارانش را صادر کرد. رضاخان این رهبر سرکش عرب زبان را دستگیرکرد و بار دیگر سلطه خود بر این استان را بازپس گرفت و بعد از آن برای زیارت اماکن مقدس راهی عراق شد. اندکی بعد از این ماجرا، رضاخان تاج شاهی را بر سر نهاد و سلسله پهلوی را تاسیس کرد. با تحکیم سلطه دوباره ایران بر خوزستان، دولت تمرکز خود را روی اختلافات مرزی اش با عراق قرار داد. اولین استراتژی ایران، به تعویق انداختن به رسمیت شناختن عراق به منظور به دست آوردن امتیازات ارضی مطلوب بود. و این به علت دلگرمی یی بود که سفیر انگلیس در ماه مارس ۱۹۲۹ در تهران به وزیر امور خارجه ایران داده بود که اگر دولت ایران، عراق را به رسمیت بشناسد، دولت انگلیس در ازای آن همکاری خود را با ایران در جهت اصلاحات بیشتر معطوف خواهد کرد. یک ماه بعد از قول و قرارهای سفیر انگلیس، ایران رسمیت عراق را اعلام کرد و مذاکرات جدیدی را با این کشور در پیش گرفت. انگلستان نیز حضوری غیرمستقیم در این مذاکرات داشت، چرا که عراق طبق عهدنامه ۱۹۳۰ ملزم به مشورت با لندن در زمینه سیاست خارجه شده بود و انگلیس برای ایجاد رعب در دولت ایران، در این مذاکرات جانب عراق را می گرفت.
در اولین مرحله این مذاکرات، علی الخصوص بعد از دیدار فیصل از ایران در آوریل ۱۹۳۲، ایران و عراق تعهد کردند که اختلافات خود را به طور صلح آمیز و دوستانه رفع کنند. بعد از مرگ فیصل در حادثه اتومبیل در سپتامبر۱۹۳۳ عراق جدال جدیدی را با ایران آغاز کرد و شکایت ارضی جدیدی را علیه ایران به مجمع امور بین الملل تسلیم کرد. اساسی ترین مساله در این جدال، وضعیت اروندرود و حقوق کشتیرانی دو کشور در این مسیر آبی استراتژیک بود. وزیر امور خارجه عراق، نوری سعیدپاشا، خواستار سلطه انحصاری عراق بر این قسمت بود و درخواست خود را این چنین اعلام کرد که؛ اگرچه خطوط ساحلی و لنگرگاه ایران امتدادی طولانی در این قسمت دارد اما این مسیر آبی، تنها راه عراق در جهت خلیج فارس است. اما وزیر خارجه ایران (باقر کاظمی) استفاده مشترک و برابر دو کشور را براساس اصل جامع المیاه در این مسیر آبی اعلام کرد.سلطه مشترک دو کشور براین مسیر آبی، مصونیتی ملی برای حفاظت از امکانات مهم نفتی و شهرهایی که در ۶۰ کیلومتری ساحل غرب اروندرود واقع شده بودند، به حساب می آمد.در راستای عدم موفقیت در حل اختلافات، دو کشور در ماه آگوست ۱۹۳۵ وارد مرحله جدیدی از مذاکرات شدند، نوری سعیدپاشا و همراهانش که رئیس انگلیسی بندر بصره هم جزء آنان بود، به ایران آمدند و بعد از مذاکرات طولانی ۲۰ روزه، سرانجام دو کشور در ۴ جولای ۱۹۳۷ توافقنامه مرزی خود را در تهران امضا کردند.
رضاشاه تحت فشار انگلیس و نیروهای اتحاد جماهیر شوروی که از ایران به عنوان گذرگاهی برای آسایش نیروهای امریکایی روسی استفاده می کردند مجبور به استعفا شد و بعد از وی فرزندش محمدرضاشاه صاحب تاج و تخت پدرش شد. در طول سال های ۴۱-۱۹۳۷ ایران و عراق روابط دوستانه خود را ادامه دادند تا بدانجا که ایران مصمم به خاتمه روابط خود با انگلیس، روسیه و امریکا شد.
اگرچه رابطه دوستانه ایران با عراق موجب وخیم شدن اوضاع در زمان نخست وزیری مصدق بود، اما وی توانست در این مدت صنعت نفت ایرانیان را که تا آن زمان توسط انگلستان اداره می شد ملی کند و این حرکت منجر به وقوع جنگی دیپلماتیک مابین ایران و انگلستان شد. تهران، عراق را به خاطر حمایت از انگلیس و تلاش برای براندازی دولت مصدق و نیز انگلیس را به خاطر حمایت از فعالیت های خرابکارانه در خوزستان به سرکردگی شیخ خزعل، مقصر می دانست. در همین زمان انگلیس ایران را تهدید به لشکرکشی کرد و عراق در این گیرودار، بدون اجازه ایران به یکی از کشتی های انگلیسی اجازه ورود به اروندرود را داد. در کنار این درگیری ها، تعدادی از سربازان در امتداد مرزهای ایران آشوب برپا کردند که ایران، عراق را مسوول ایجاد این بحران ها می دانست.بعد از براندازی دولت مصدق در سال ۱۹۵۳، روابط ایران و عراق به طرزی باور نکردنی رو به بهبود گرایید و از این زمان به بعد محمدرضاشاه، خود به تنهایی معماری سیاست خارجه ایران را برعهده گرفت. وی موقعیت سیاست خارجه ایران را با ایجاد اتحادی استراتژیک با امریکا تغییر داد و همچنین متعهد شد تا با تمامی کشورهای منطقه روابطی دوستانه برقرار کند. مشارکت ایران در معاهده بغداد یکی از مظاهر این خوش نیتی بود. ترکیه و عراق از اولین کشورهایی بودند که در فوریه ۱۹۵۵ در این معاهده شرکت کردند و انگلیس و پاکستان نیز به دنبال آنها وارد این جرگه شدند. مشارکت در این معاهده وضعیت حساسی را برای ایران به ارمغان آورد. از یک طرف شاه اعتقاد داشت که این معاهده می تواند توسعه طلبی شوروی و ناصریان را که تهدیدی برای امنیت ایران و غرب به حساب می آمدند، خنثی کند و از سوی دیگر، انتقام احتمالی شوروی موجبات نگرانی ایران را فراهم آورده بود چرا که مسکو شرکت ایران در این معاهده را حرکتی خصومت آمیز از سوی ایران تلقی کرده بود. ایران برای نشان دادن حسن نیت خود، وارد مذاکراتی با شوروی شد که این مذاکرات سرانجام ایران را ملزم به عدم استفاده از موشک و سلاح هسته یی علیه جماهیر شوروی می کرد. این نگرانی توجیهی بود برای شرکت ایران در معاهده به عنوان آخرین کشور و عدم دخالت مستقیم امریکا در این معاهده. شرکت ایران و عراق در این معاهده جو دوستانه یی را در مناسبات دوجانبه این دو کشور ایجاد کرد. در دسامبر۱۹۵۷ فیصل دوم از تهران بازدید کرد و دو کشور با یکدیگر توافق کردند که با اعتماد به میانجیگری سوئد مذاکراتی را در جهت رفع اختلافات متقابل آغاز کنند. اما کودتای خونینی که توسط سرتیپ عبدالکریم قاسم و افسران عراقی در ۱۴ جولای ۱۹۵۸ ایجاد شد، اوضاع را بار دیگر آشفته کرد و موجب براندازی حکومت سلطنتی شد.● مرحله دوم در مناسبات دوجانبه ایران و عراق
کودتا و کشتار وحشیانه اعضای خانواده سلطنتی و لفظ صریح رژیم جدید عراق، شاه ایران را سخت غافلگیر کرد تا آنجا که سفیر امریکا بعد از ملاقات با شاه اظهار داشت؛ «شاه ایران ظاهراً غمگین و حتی تا حدی بیمناک از بازگشت به کشورش است.» توجیهی که برای این تشویش وجود داشت، این بود که سازمان سیا احتمال وقوع کودتای شبیه آنچه در عراق رخ داده بود را در ایران نیز غیرممکن نمی دانست و علاوه بر این، شاه از طریق ساواک در عراق مطلع شده بود که احتمال ایجاد کودتا توسط حزب توده و با همکاری اتحاد جماهیر شوروی در تهران وجود دارد. شاه به رغم نگرانی هایش سعی کرد با دیدی خوش بینانه به موضوع نگاه کند و در نهایت قاسم را به عنوان کم خطر ترین مهره برگزید و بی درنگ از بیانیه وی در راستای بهبود روابط با ایران که یکی از اولویت های عراق بود، استقبال کرد. اما این خوش بینی زودگذر بود چرا که پس از مدت کوتاهی، دو کشور اختلافات طولانی خود برسر سرحدات مرزی را از سرگرفتند. کناره گیری ایران از معاهده بغداد، اولین جرقه آغاز کشمکش های جدید بود. چهار کشور شرکت کننده دیگر با یکدیگر متحد ماندند و نام معاهده عراق را به معاهده سنتو تغییر دادند. و شکاف مابین ایران و عراق با آغاز مناسبات عراق با شوروی عمیق تر شد. شاه که اتحاد عراق با مصر و سوریه را مقدمه یی خطرناک برای نفوذ شوروی در خاورمیانه و خلیج فارس می دانست، از امریکا جهت حمایت در برابر خرابکاری های کمونیست ها درخواست کمک کرد و قرارداد همکاری ایران و امریکا در سال ۱۹۵۵ امضا شد. شاه که اینک اعتماد به نفس خود را بازیافته بود، تصمیم به مقابله به مثل با عراق گرفت و خواستار مذاکرات جدیدی در رابطه با قرارداد ۱۹۳۷ شد. با رد درخواست ایران از سوی عراق در سال ۱۹۵۹، عراق ایران را به اجرای سیاست استعمارطلبانه در مرز آبی متهم کرد. ایران در واکنش نسبت به بیانیه قاسم در رابطه با قرارداد ۱۹۳۷، که عراق را برای واگذاری ۵ کیلومتر از حریم آبی اش در خوزستان تحت فشار قرار می داد، اظهار داشت که تنها در صورت رعایت اصول جامع المیاه حاضر به پذیرش است و از کشتی های خود خواست با ورود به مرزهای آبی ایران، در عوض راهنمایی به وسیله نیروهای بندر بصره، توسط نیروهای خودی راهنمایی شوند که این عمل با اعتراض شدید کارگران عراقی در بندر بصره مواجه و در نهایت ایران پس از صدمات مالی فراوان مجبور به تسلیم و قبول وضعیت جدید شد. کشمکش های مابین دو کشور با انجام عملیات تحریک آمیز از سوی عراق به بالا ترین حد خود رسید. نیروهای عراقی همکاران ایرانی خود را در درگیری های مرزی به کار گماشتند، بار دیگر صحبت از خوزستان ایران به میان آورده و نام مجعول عربی برای خلیج فارس را مطرح و کشور خود را عملاً تبدیل به پناهگاهی امن برای اعضای حزب توده از جمله رضا رادمنش و احسان تباری کردند. حزب توده که طرفدار دولت مسکو بود، با حمایت عراق آزادانه اقدام به تاسیس پایگاه رادیویی در جهت نشر اخبار ضدرژیم کرد. در سال ۱۹۶۱ عراق مخفیگاهی را برای ژنرال تیمور بختیار- موسس سازمان جاسوسی ساواک در ایران- فراهم آورد و شاه نیز آگاه بود که این مهره سیاسی می تواند با رد و بدل کردن اطلاعاتش برای ایران دردسرساز شود اما قتل بختیار به دست راننده اش در سال ۱۹۷۰ به این نگرانی شاه خاتمه داد و اسدالله علم که برای براندازی بختیار تلاش فراوانی کرده بود، سرانجام توانست ژنرال نصیری را به عنوان رئیس سازمان ساواک جایگزین بختیار کند. شاه که در پی تضعیف علمای شیعیان بود، با وجود مداخله عراق در امور داخلی کشور، همچون پدرش حاضر به حمایت از شیعه در جهت رسیدن به اهدافش نشد و تنها حرکت او ارسال پیام تسلیتی پس از مرگ آیت الله بروجردی در سال ۱۹۶۱ به آیت الله حکیم و انتقال حوزه علمیه قم به شهر نجف در عراق بود.
با سقوط قاسم در کودتای ائتلاف حزب بعث با عرب ها، سکوت غیرمنتظره یی در میان دو کشور پدید آمد. علت حمایت ایران از این کودتا این بود که سازمان سیا که از عوامل کلیدی برپایی این کودتا بود، ملاقات هایی را با روسای حزب بعث که به مخالفت با ناصر و طرفدارانش شهرت داشتند، به عمل آورده بود. در مارس ۱۹۶۴ شاه با ارسال نامه یی به جانسون اظهار داشت؛ «ما امیدواریم که با فروپاشی رژیم فاسد قاسم بتوانیم روابط دوستانه تری را با عراق برقرار کرده و به کمک پاکسازی عراق از کمونیست ها، از شر یک همسایه دردسرساز رهایی یابیم.» اندکی پس از کشتار کمونیست ها به دست بعثیان، این حزب درگیر کودتایی شد که از جانب عبدالسلام عارف شکل گرفته بود. بعد از کودتا، عارف که فردی میانه رو بود، برای آرامی وضعیت و بهبودی روابط مابین دو کشور اظهار تمایل کرد و در جهت انجام مذاکرات، تعدادی از نمایندگان خود را به تهران فرستاد اما مذاکرات میان دو کشور در نهایت به نتیجه یی نرسید. ایران دو مساله مهم را سد بزرگی در ارتباط با عارف می دانست؛ اولین مساله نگرانی ایران از ارتباط عراق با دو کشور شوروی و مصر و تمایل عارف در ایجاد اتحاد با آنان از یک سو و ناراحتی شاه از فشار زیاد ناصر از سویی دیگر بود. دومین مساله هم سوء ظن شدید ایران به عراق در جهت اعمال فعالیت های خرابکارانه در میان کردها و خوزستان بود.
شاه در نامه یی که به رئیس جمهور جانسون ارسال کرده بود، اظهار داشت که ایران لانه جاسوسی اعراب در خوزستان را کشف کرده و متوجه حمایت عارف از آن شده است. وی در همان نامه اعلام کرد که سازمان بین المللی کمونیست ها تمام تلاش خود را در راستای پیشرفت کردهای مبذول خواهد داشت. پس از آن شاه ناصر را برای تلاش در برانگیختن کردهای عراق علیه ایران ملامت کرد. سرانجام ماجرای عبدالسلام عارف با کشته شدن وی در حادثه هوایی خاتمه یافت و برادرش عبدالرحمان عارف قدرت را در دست گرفت. وی که در رابطه اش با ایران، از حسن نیت و صداقت بیشتری برخوردار بود، پس از دیدارش از ایران در مارس ۱۹۶۷ در زمینه های گوناگونی از جمله تعیین سرحدات قاره یی دو کشور، با ایران به توافق رسید. دولت ایران نیز در جهت تغییر ذهنیت اعراب در حمایت ایران از اسرائیل با اعلام این نکته که درگیری فلسطین با اسرائیل مشکلی برای جهان اسلام است، با اعطای امتیازاتی به عراق در جهت جلب رضایت اعراب برآمد. این همکاری های کوتاه مدت میان دو کشور با براندازی عارف به دست سرهنگ احمد حسن البکر از حزب بعث خاتمه یافت.
● سومین مرحله از مناسبات میان دو کشور
حزب بعث همزمان با عقب نشینی نیروهای انگلیسی از خلیج فارس که مورد استقبال دو کشور ایران و عراق بود، پا گرفت. در آن هنگام ایران و عراق تعهد کرده بودند که مشکلات خود را به صورت مسالمت آمیز حل کرده و در راستای ثبات منطقه و عدم وجود نیروهای خارجی با یکدیگر همکاری کنند و این در حالی بود که رویای سلطه منطقه یی را در سر می پروراندند. همین استیلای منطقه یی بهانه خوبی برای در گرفتن جنگ سردی مابین دو کشور بود. اولین جرقه های این جنگ زمانی زده شد که ایران در اوایل دهه ۱۹۶۰ اظهار داشت عهدنامه ۱۹۳۷ باید برای بار دیگر به مذاکره گذاشته شود. عراق نیز مخالفت خود را با اعلام این موضوع که تمامی کشتی های ایرانی باید پرچم هایشان را در مسیر آبی پایین بیاورند و همه پرسنل ایرانی باید از کار برکنار شده و جای خود را به نیروهای بندر بصره دهند، اعلام و اظهار کرد که برای اجرای این قوانین در صورت نیاز به زور متوسل خواهد شد. و ایران نیز در پاسخ به این واکنش سریعاً قرارداد ۱۹۳۷ را یک جانبه لغو و عدم پذیرش عهدنامه به مدت۱۰ سال را خاطرنشان کرد.
مهم تر اینکه ایران نیروهای خود را در آماده باش کامل قرار داد و اخطار کرد که در صورت عدم احترام عراق به پرچم ایران و اخراج پرسنل ایرانی از کشتی ها با عکس العمل شدید ایران مواجه خواهد شد و عراق نیز در مقابل، نیروهای خود را در آماده باش نظامی قرار داد. در این زمان دو کشور در آستانه جنگ و جدلی آشکار به سر می بردند.
در اوایل سال ۱۹۶۹، شاه مانور بسیار بزرگی را ترتیب داد که به طور قطع برتری منطقه یی ایران را به دنبال داشت. وی با دو کشتی تجاری ایران ابن سین و ARIY FAR دستور داد که از اروندرود به سوی خلیج فارس حرکت کنند. این دو کشتی در حالی که پرچم ایران را در آسمان خلیج فارس به اهتزاز درآورده بودند به وسیله هواپیماهای جت و ناوهای جنگی ایران اسکورت می شدند. عراق در ابتدا مانور کشتی های ایرانی را نادیده گرفت. درست معلوم نیست که شاه با این اقدام تا چه حد قصد کاهش بحران حمله عراق را در سر داشته اما مدارک گویای آن است که ژنرال نصیری پیشاپیش شاه را آگاه کرده بود که وزیر دفاع عراق (حردان تکریتی) به یکی از ماموران ساواک در بغداد اعلام کرده که هدف اصلی عراق جنگ نیست. عکس العمل سست عراق نسبت به این چالش ایران آنها را در معرض آسیب پذیری قرارداد و دولت عراق برای سرپوش گذاشتن بر ضعف خود از لحن پرخاشجویانه تری نسبت به ایران استفاده کرد و دخالت هایش را در امور داخلی ایران افزایش داد و به علت فسخ غیرقانونی قرارداد ۱۹۳۷ و افزایش اجرت کشتی هایی که وارد اروندرود می شدند علیه ایران به سازمان ملل شکایت و هزاران ایرانی را از عراق اخراج کرد.
عراق قصد داشت با دخالت در خوزستان و بلوچستان، نفاق و دوگانگی را در میان جمعیت قومی ایران گسترش دهد. عکس العمل ایران به تحریکات عراق در استراتژی اش برای دستیابی به سلطه بر خلیج فارس ملموس است. اگرچه شاه هنوز همانند اوایل سال ۱۹۵۷ اعتقاد داشت که ایران تنها کشوری است که سزاوار حفظ نظم و کنترل در خلیج فارس است، اما تنها در دهه ۱۹۷۰ بود که یک همگرایی در سطح منطقه یی و بین المللی این رویا را به واقعیت تبدیل کرد. شاه که حال از قدرت نمایی خود بر محافل داخلی مطمئن شده بود و از افزایش محسوس بهای نفت راضی و خوشحال بود، ایران صاحب قدرتمند ترین ارتش نظامی منطقه را متشکل از نیروهای هوایی زبده و ورزیده مجهز به تجهیزات پیشرفته امریکایی شد. امریکا که در این هنگام در گیر و دار جریانات ویتنام بود، پیگیر سیاست دووجهی واگذاری تعیین ثبات منطقه یی به ایران و عربستان بود، هرچند ایران در این میان نقشی پررنگ تر داشت. علاوه بر این در این زمان از تهدیدهای ناصریان در منطقه کاسته شده و ایران مناسبات دوستانه یی را با اتحاد شوروی از سرگرفته بود.
هنگامی که دولت عراق معاهده دوستی خود را در سال ۱۹۷۲ با شوروی امضا کرد، شاه البته ابراز نگرانی می کرد ولی خود را با این جمله متقاعد می ساخت که «مسکو هرگز ایران را رها نمی کند تا عراق را بگیرد.» چرا که موقعیت استراتژیک ایران به قدری مطلوب بود که شاه درصدد توسعه محیط امنیتی ایران در آن سوی خلیج فارس و حتی در اقیانوس هند بود.
در مانور نظامی شاه که در جهت نشان دادن برتری منطقه یی ایران اجرا شد، اولین نشانه های جنگ طلبی عراق به ایران بروز کرد و شاه به خاطر خنثی کردن این چالش ها، چند مانور از پیش برنامه ریزی شده را برای تحلیل بردن نیروی منطقه یی عراق و قرار دادن ارتش آن در آماده باش دائمی ترتیب داد. اولین مانور ایران در این میان، دخالت ایران در تلاش برای کودتا علیه حسن البکر بود که در ژانویه ۱۹۷۰ توسط گروهی از فرماندهان ناراضی ارتش برنامه ریزی شده بود. بعد از شکست کودتا شاه نصیری را مقصر این شکست دانست و اظهار داشت؛ «نصیری عامل شکست این کودتا بود و همین امر سبب خلع مقامش شد. بارها به او گفته بودم که به فرماندهان عراقی که با آنها رابطه دارد بیش از حد اعتماد نکند اما او اعتنا نکرد و این امر ممکن بود فاجعه یی را برای ما به بار آورد. ما شکست خوردیم و در نتیجه صدها نفر در عراق جان خود را از دست دادند. این انگلیسی ها بودند که به ما خیانت کردند. آنها نزد ما آمدند و از نقشه هایمان مطلع شدند و رئیس جمهور عراق را از اسرار ما باخبر کردند. حسن البکر در ظاهر مخالف انگلیس است اما در اصل نوکری آنها را می کند.»
عراق در پاسخ به سخنرانی شاه بلافاصله سفیر ایران را اخراج کرد و این امر منجر به این شد که ایران نیز درصدد تلافی برآید. دومین حرکت ایران اجرای سیاست منطقه یی برای اعمال قدرت بیشتر بر منطقه و تلاش برای برقراری روابط با کشورهای همسایه خلیج فارس بود. در سپتامبر ۱۹۷۱،شاه بهائیان را به رسمیت شناخت و در نوامبر ۱۹۷۱، نیروهای ارتش ایران بر جزیره ابوموسی و تنب کوچک و تنب بزرگ جای گرفتند و سرانجام در سال ۱۹۷۲، ایران بار دیگر سلطه خود را بر جزایر استراتژیک خلیج فارس به دست آورد. در همین زمان بود که نیروهای ایرانی بنا بر درخواست سلطان قابوس ابن سعید به عمان اعزام شدند تا به وی جهت سرکوبی شورشی که در استان ظفار پا گرفته بود، یاری رسانند. این شورش از جانب دولت عراق، جمهوری یمن و اتحاد جماهیر شوروی حمایت می شد. با افزایش قدرت و سلطه ایران، عراق عملیاتی را در جهت تضعیف نیروهای ایران در پیش گرفت. عراق باز پس گیری سه جزیره خلیج فارس را محکوم و روابط دیپلماتیک خود با ایران را متوقف و این امر تنش های مابین دو کشور را تشدید کرد. دولت عراق ائتلاف جبهه متحدان عرب را علیه ایرانیان توسعه گرا آغاز کرد که منجر به اخراج ۶۰ الی ۱۰۰ هزار ایرانی متهم به ستون پنجم برای ایران از عراق شد و علاوه براین حدود ۴۰ هزار نفر از کردهای فابلیا را که تنها گروه کرد شیعه مذهب در عراق بودند اخراج کرد و شاه نیز که از این عمل به جوش آمده بود تصمیم گرفت حساب خود را با این مردم یک بار برای همیشه تصفیه کند. ملا مصطفی بارزانی از افراد داوطلب و راغب برای حمله به عراق بود. هرچند طبق آمار موجود، او بعد از جنگ جهانی دوم در کردستان ایران فعالیت های مشکوک داشت و برای برپایی تشکیل یک جمهوری دست نشانده شوروی کمک کرد اما در اوایل دهه ۱۹۶۰ وی احیاکننده هدف های اساسی ایران بود.
در مارس ۱۹۷۰، دولت عراق توافقنامه مهمی را با کردهای عراقی امضا کرد که امتیازات مهمی را در ازای استقلال محدود به آنان اعطا می کرد. بارزانی پذیرش این عهدنامه را رد کرد و ایران از این عمل وی به شوق آمده و از این رهبر شورشی حمایت های زیادی به عمل آورد. با اجرای سیاست مداخله در امور داخلی عراق، مهره یی که مرکب از امریکا، اسرائیل و ایران بود، برای حمایت از کردها روی کار آمد.
در مه ۱۹۷۲، بعد از دیدار نیکسون از تهران، آژانس اطلاعات مرکزی، ارزش اسلحه و مهمات کردها را میلیون ها دلار تخمین زد که قسمت اعظم آن از طریق دولت ایران فراهم شده بود. و این امر باعث شد رهبر شورشی کرد به مهره قدرتمندی تبدیل شود که ارتش عراق یارای سرکوبی او را نداشت. این رهبر کرد در عبور و مرور از مرزها و یافتن مخفیگاه در ایران آزادی عمل داشت و پشت مرزهای ایران توپخانه یی در جهت حمایت از او تامین شده بود. البته شایان ذکر است که او به وسیله نیروی هوایی ایران نیز حفاظت می شد. در جریان درگیری های بی نتیجه و پرهزینه یی که مابین عراقی ها و کردها در گرفته بود، هزاران نفر کشته و زخمی شدند و این وضع، بن بستی را برای دولت عراق ایجاد کرد. حاشیه درگیری های سخت مابین عراقی ها و کردها دامنگیر ایران نیز شد و در یکی از مهم ترین درگیری ها در سال ۱۹۷۴، حداقل ۴۱ ایرانی و ۲۳ عراقی کشته شدند. عراق بعد از این درگیری ها به سازمان ملل رجوع کرده و خواستار رای سازمان ملل در مورد این درگیری ها شد و رای نهایی سازمان ملل موجب شد که دو کشور هرچه سریع تر نیروهای خود را از مناطق مرزی بازگردانده و مذاکرات صلح آمیزی را آغاز کنند. دو کشور نیز با این رای موافقت و مذاکراتی را در استانبول آغاز کردند. در مارس ۱۹۷۵، شاه و صدام حسین در گیر و دار کنفرانس سازمان اوپک رودررو با یکدیگر به مذاکره نشستند و پس از دو بار ملاقات، در ۶ مارس ۱۹۷۵، توافقنامه مشترکی را با عنوان «پروتکل الجزایر» صادر کردند که در این توافقنامه ایران و عراق بر سر چهار مساله مهم با یکدیگر توافق کرده بودند که از این قرار بود؛
۱) دو کشور بر سر تعیین سرحدات خود به توافق رسیدند و این پیروزی تاریخی برای ایران بود که سرانجام بعد از ۸ دهه درگیری توانسته بود بر اروندرود تسلط یابد.
۲) دو کشور متعهد شدند که در برابر تمامی عملیات نفوذی خرابکارانه ایستادگی کنند و این به معنی پایان حمایت ایران از کردها و توقف مداخله عراق در خوزستان و بلوچستان بود. ثالثاً- آنها متعهد شدند که منطقه را ازهرگونه مداخله خارجی محفوظ بدارند و در نهایت دو کشور توافق کردند که مرزهای زمینی خود را به طور قطعی و براساس پروتکل ۱۹۱۳ قسطنطنیه و صورت جلسه هیات تعیین سرحدات ۱۹۱۴ تعیین کنند و این نکته، پیروزی بزرگی برای ایران به حساب می آمد. بعد از جلسه یی در ۳ جولای ۱۹۷۵، وزیر خارجه دو کشور در بغداد با یکدیگر ملاقات کرده و عهدنامه یی را در ارتباط با توضیح سرحدات و روابط دوستانه دو کشور امضا و همچنین پروتکلی را مبنی بر تعیین حدود مرزی ایران و عراق امضا کردند. به علاوه این اسناد انعکاس توافق هایی بود که شاه و صدام حسین پیشاپیش در الجزایر به آن رسیده بودند.
علت اینکه عراق این معاهدات را امضا کرد این بود که این کشور از ثبات و برتری منطقه یی ایران و در مقابل ضعف خود در برابر پیروزی قطعی کردها آگاه بود و می دانست که کلید خاتمه شورش کردها در عراق به دست ایران است و در نتیجه گام نهادن در مسیر صلح و آشتی کاری عاقلانه برای دولت عراق بود. شاه نیز با افتخار معاهده را پذیرفت و اظهار داشت؛ «کردها بدون حمایت ما حتی ۱۰روز قادر به ادامه مقابله با عراقی ها نبودند. من ۴ ساعت و نیم را با صدام حسین گذراندم و او در این مدت چندین بار اظهار داشت که حضور نیروها و توپخانه های ما تنها عامل مقاومت مابین عراقی ها و پیروزی نهایی بوده است.» بندرگاه ایرانیان آنچنان سودمند بود که بارزانی در ۱۳ مارس ۱۹۷۵، تنها ۸ روز پس از امضای پروتکل الجزایر قرارداد آتش بس را قبول کرد. علت امضای معاهده توسط ایران نیز تسلط بر خلیج فارس بود. البته حکومت بر عراق و ایده تغییر دولتش نیز یکی از این دلایل می توانست باشد. ایران همچنین تا حدودی از حمایت مهره امریکایی - اسرائیلی - ایرانی از سوی کردهای عراقی نگران و از حضور روزافزون اسرائیل در کردستان آگاه شده بود. با امضای این توافقنامه، تنها دوره یی زودگذر از همکاری حقیقی بین دو کشور نمایان شد. صدام حسین در دیدار خود از ایران توافقنامه های زیادی را برای بهبود وضع تجارت، بازرگانی و اتحاد فرهنگی امضا کرد و در همین دوران بود که پروازهای مستقیم بین تهران و بغداد برقرار شد و همچنین دو کشور در جهت افزایش بهای نفت، بهای نفت خود را در سازمان اوپک با یکدیگر هماهنگ کردند. روابط آنچنان صمیمانه شد که هنگامی که حکومت شاه در سال ۱۹۷۹ به دست جمعیت انقلابی به خطر افتاده بود وی به یاری صدام حسین اعتماد داشت. در همان دوران، آیت الله خمینی که مقیم نجف بود، به عنوان رهبر بی چون و چرای این حرکت انقلابی اسلامی برگزیده شد و بنا بر درخواست دولت ایران، صدام آیت الله را در اکتبر ۱۹۷۸ از عراق اخراج کرد. چهار ماه بعد از این اخراج، آیت الله خمینی پیروزمندانه به کشورش بازگشت و حکومت شاه را برانداخت و جمهوری اسلامی ایران را تاسیس کرد. یک سال و نیم بعد، در سپتامبر ۱۹۸۰، صدام حسین بدون در نظر گرفتن قانون بین المللی و عهدنامه ۱۹۷۵ دستور حمله به ایران را صادر و جنگ ویرانگری را آغاز کرد که ۸ سال به طول انجامید و سبعیت و جنونش برای همیشه در یادها خواهد ماند.
دکتر محسن میلانی
ترجمه؛ حدیث کیمیازاده
ترجمه؛ حدیث کیمیازاده
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست