پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

یادگاری روی دیوار


یادگاری روی دیوار
مادر، خسته و کوفته با زنبیل پر از سبزی و خواروبار از در وارد شد و در حالی که نفسش به شماره افتاده بود، به طرف آشپزخانه رفت و زنبیل را روی میز گذاشت. پسر هشت ساله اش سخت نگران بود و نمی دانست چطور به مادرش بگوید که برادر کوچکش چه کار کرده، اما مادر متوجه شد و پرسید: «چی شده »
پسرک با ناراحتی گفت: «مداد رنگی های منو ورداشته و روی کاغذ دیواری اتاق خواب ...»
مادر نگذاشت حرف پسرش تمام شود. از جا بلند شد و گفت: «حالا کجاست »
و قبل از این که جوابی بشنود، با عجله از آشپزخانه بیرون آمد. پسرک در جایی پنهان شده بود و داشت از ترس می لرزید. مادر وقتی یادش می آمد که با چه خون جگری پول کاغذ دیواری را پس انداز کرده، حالش دگرگون می شد. او که اختیار از دستش در رفته بود، ۱۰ دقیقه تمام سروصدا به راه انداخت و حرص و جوش خورد. پسرک همچنان در جایی که پنهان شده بود، ماند و بیرون نیامد. بالاخره مادر خسته شد و با چشم های پر از اشک به طرف اتاق خواب بچه ها رفت تا ببیند پسرش چه شاهکاری کرده است و می شود آن را اصلاح کرد یا نه.
هنگامی که در اتاق خواب را باز کرد، ناگهان بهتش زد. پسر کوچکش روی کاغذ دیواری عکس قلبی را کشیده و داخل آن نوشته بود : «من مادرم را خیلی دوست دارم.»
انگار تیری به قلب مادر خورد. همانجا نشست و با افسوس از این که لحظه ای تأمل نکرده بود، به این جمله خیره شد!

ترجمه: زهرا رضایی
منبع : روزنامه ایران