چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
مجله ویستا

گذری کوتاه درباره روشنفکران ما!


گذری کوتاه درباره روشنفکران ما!
▪ علل اجتماعی، پیدایش پدیده‌هایی چون بدبینی و نومیدی در میان گروه هایی ازروشنفکران ما
▪ وظیفه " روشنفکران ارگانیک کارگران و زحمتکشان" در شرایط کنونی
▪ راه حل عملی
هدف از این سیاهه بهیجوجه یک تحلیل تاریخی از موقعیت روشنفکران کشور ما نیست، البته این کار برای دادن سمت وسوی جدی به نقش روشنفکران در حرکت اجتماعی، و دادن شتابی تازه به جنبش مردمی ایران، یکی از مهم ترین ضرورت های روز است.
علاوه بر آن، باید تاکید کرد که هدف این بحث تنها بررسی علل اجتماعی پدیده ائی چون بد بینی و نومیدی است و تحلیل ریشه های این پدیده را، از دیدگاه روانشناسی و روانکاوی، به حق، به متخصصان این عرصه واگذار میکنم.
● علل پیدایش بدبینی و نومیدی در گروهی از روشنفکران ما عبارتند از:
▪ فعالیت، بطور غالب، فکری. پدیده ای که منطقی است، اما بدون تطبیق آن با پراتیک اجتماعی، بدون اثبات درستی و یا عدم درستی اندیشه در تنور سوزان تجربه‌ی روزانه‌ی زندگی؛ بزرگان ما بیهوده علم بی‌عمل را درخت بی ثمر، نسروده‌اند.
▪ انتظارات بی‌جا، از حاکمیت، مثلا اهدای آزادی، برابری حقوق و عدالت اجتماعی و غیره، غافل از درک این واقعیت که این پدیده نه در جوهرفکری حاکمان ایران بوده است و نه خاستگاه طبقاتی غالب آنان این اجازه را می‌دهد. این درست مثل اینست که ما انتظار داشته باشیم درخت گز کویر برای ما میوه‌ی گیلاس به بار نشاند. و هنگامی که چنین نشد زانوی غم به آغوش کشیده، موها به پریشانی کشیم و با شعری که باید تریاک را از پیکرش تراشید به بیغوله ای همی نشینیم، و بجای استواری و پویائی در اندیشه و عمل، روح هستی را در وافوری منبت کاری شده بدمیم؛ حجاب خجلت بدریم و زمین و زمان به استنطاق همی کشیم؛ و سخن یاغیانه به عصیان گیریم که: این آدم های" بد" چرا به‌ما آزادی نمی‌دهند. رسیدن بدین دستاوردها به سادگی قابل کسب نیست. حاکمیت نیز در طی این سه دهه ثابت کرده است که قادر نیست، این خواسته ها را، بصورت بسته ای به ما کادو کند. رسیدن بدین آمال‌ها احتیاج به اندیشه ای منسجم و آزموده و کار و سازماندهی خستگی ناپذیر دارد، و تجربیات تاریخ نشان می‌دهند که سازماندهی تنها راه رسیدن بدین اهداف است.
▪ فعالیت به شکل فردی. پدیده‌ای منطقی است، اما مشکلات هنگامی خود را نشان می‌دهد که فرد، دارای اعتقاد و آگاهی به شرکت فعال درجمعی سازمان یافته، نیست. تنها شکل اجتماعی فعالیت است که، بصورت قاعده، می‌تواند اجتماعی را دچار تحولی جدی و همه جانبه کند.
▪ عدم اطلاع از جنبش جهانی، در دوره‌ی پویای جهانی شدن. ایران ما، بویژه بخاطر این‌که در خلق اندیشه های جهانشمول پیشتاز بوده است نمی‌تواند بصورت، جزیره‌ای جدا از هستی، در ارتباط با جنبش مردمی جهانی نباشد. از آن‌ها نیاموزد و از پیروزی آنان نیز، که بعضا پیروزی اوست به وجد و شادی ننشیند.
▪ عدم اطلاع از فداکاری‌های نسل های گذشته، در نتیجه عدم شناخت کافی از تاریخ ایران و نقش روشنفکران در آن، و در نتیجه کشف خود همانند یک پدیده ی استثنائی در تاریخ کشور و آه و ناله از این‌که دیگران از درک ارزش‌های من قاصرند. این چنین نیست، عزیز من!، میهن ما در تاریخ خویش لحظه ای از پای نایستاده است. تک تک جنبشها و اندیشمندان ایران به حدی خود را فدای این سر زمین کرده اند که ما را از خویشتن خویش سر افکنده میکنند. با تمام اینکه بخش اعظم زحمات و اندیشه های آنان بخاک و خون کشیده شده است، با آثار کمی که از آنان باقی مانده ، ما را به ابعاد بینهایت قدرت اندیشه خویش آگاه میکنند. این، نظر تنها نویسنده ی این سطور، نیست، کافی است به نظریات بزرگترین اندیشمندان و محققان جهانی در باره ی اندیشمندان میهن خود مراجعه کنیم. اطلاعات در باره تاریخ ما بیشتر در خارج از ایران موجود است که در ایران. سیستم های حاکم در ایران، در بهترین شکل خویش، همیشه شخصیتهای تاریخی را از جنبش ها جداکرده اند، مانی ها و حلاج ها و عین القضات ها و ارانی ها را به مسلخ برده اند و اگر از بزرگانی چون فردوسی و حسن صباح و خیام و ابوعلی سینا و ناصر خسرو قبادیانی و صد های دیگر سخنی گفته اند، از آنان تحلیلی و تجلیلی آبستره داده و بد تر آنکه آنان را از جنبش های فکری و مردمی زمان خویش جدا کرده اند، تا ما را از گذشته ی پر شور خویش جدا سازند. این وظیفه ی خطیر محققان میهندوست ماست که به جوانان عزیز کشور ما بشناسانند که ما بر دوش چه غولهای اندیشه ای جای گرفته ایم.
▪ عدم حضور آلترناتیو زنده، پویا ومطمئن در سطح جنبش. این پدیده ایست که در هنگام فروکش جنبش امری عادی است. اما اکنون که جنبش در حال اوجگیری است، رهبران جنبش، آنها که حد اقل ۳۰ سال عمر خویش را در مبارزه آرمانخواهانه گذرانده اند، وظیفه دارند از گفتار و پندارو رفتارهای ناپخته دست بر داشته و زمینه های ذهنی وحدت و اتحاد نیروهای میهن دوست و دمکرات را فراهم سازند و از این راه امید را در دل و جان جوانان عزیزمان کشت کنند؛
▪ افسوس دیگران را خوردن و بدین عقیده راه یافتن که" مردم ما نمی فهمند" . من می توانم در تائید ناآگاهی توده های ایران، در مواردی، با شما موافق باشم، اما آیا این ضعف ها ناشی از کمکاری روشنفکران ما، اقلا درسه دهه ی اخیر نیست؟ آیا هدف از محکومیت دیگران، اثبات خود و توجیح کمکاری خویش نیست؟ اگر کشورهای دیگر گوی سبقت از ما ربوده اند، اگر مردم ما در چاهی بدنبال یک ناجی میگردند، مقصر آنانند و یا بعلت اینست که روشنفکران دهه های اخیر ایران قادر نبوده اند مشکلات آنان را جوابگو باشند. نمونه ی این کم کاری ها، روشنفکران اصلاح طلب در پیروزی جنبش خرداد می باشند، به رهبری سید محمد خاتمی با بیش از ۷۰ % رای اعتماد مردم. نتیجه چه شد؟ ما با حضور یک رهبری نا توان، از نظر سیاسی، بزرگترین فرصت تاریخی را از دست دادیم. ضربه ای که این" رهبری علیل"، به جنیش ایران زد، جبران آن، بعلت سرخوردگی توده ها، کار ساده ای نیست. عدم دید طبقاتی در حرکت اجتماعی، عواقبی بسیار خطر ناک بدنبال دارد. رهبران سیاسی بدون دید روشن از حوادث، بازیچه ی امواج اجتماعی میگردند و توده ها را همانند گله ای بدون مسیح در بیابان برهوت رها میکنند. خاتمی با ظاهری آراسته و اطمینان بخش، اما تهی از دانش اقتصادی و پروژه و تجربه رهبری سیاسی یک جنبش، توانست بدبینی و بی اعتمادی توده ها نسبت به روشنفکران روحانیت ارتجاعی را تخفیف دهد و این امید واهی و شبهه را در مردم و بخشی از زحمتکشان ما ایجاد کند که "اینان نیز می توانند آدم بشوند".
خاتمی مهره ای بود که رفسنجانی براحتی توانست در پشت او پنهان شود و خود را از سقوط در دره ای سهمگین نجات دهد، و بزرگترین منافع اقتصادی خود را حفظ و امکانات قدرت سیاسی خود را که در حال از هم پاشیدن بود، دو باره ترمیم کند. این اولین بار نیست که در تاریخ مردی با ظاهری آراسته بر اسب توده ها می تازد و در پایان از توده ها رو بر می گرداند. لوتر، در جنبش پروتستان ها، بر دوش دهقانان سوار شد و در پایان هنگامی از منافع توده ها سر باز زد، توده های دهقانی از او روی برتافتند و او گفت: مغز این دهقانان از کاه ساخته شده است. نقش بازدارنده ی سید محمد خاتمی، همانند یک روشنفکر روحانی، در جنبش پیشروی ایران قابل بخشش نیست. توده ها از این تجربه درس زیرین را آموختند: در پس لباسی آراسته، لبخند ی آراسته، سخنانی آراسته، طبقه ای آراسته با منافعی آراسته خفته است. تمامی تحولات آگاهانه ی صد ساله ی اخیر مرهون و مدیون همین کشف ساده است.
● وظیفه ی اصلی روشنفکران ارگانیک کارگران و زحمتکشان ایران در لحظات فعلی
روشنفکران ارگانیک کارگران و زحمتکشان ایران، در مراحل مشکل جنبش، جائی که در جامعه روحیه ی فردی و به گفته ای:"هر کسی کار خودش، بار خودش، آتش به انبار خودش" جا می افتد، در جامعه ای که برادر، بوی برادر نمی دهد، جامعه ای که در آن حتی گدائی پر مکنت تر، زیبائی عصای خویش را به رخ گدائی دیگر میکشد، جامعه ای که در آن بوی تریاک از پیکر حاکمیت گرفته، تا جوانان جمع شده در مخروبه ها را در غباری مه آلود، پیچانده است. جامعه ای که در آن عده ای همانند دکتر حاتم قادری - در مقاله ی "روشنفکری، دانشجو و جامعه ایران" میگویند: " اینکه آیا لزوما روشنفکران باید اثر گذار باشند، من خیلی موافق نیستم". – که سخنان"داهیانه" شان برای جوانان ما، تاثیری کمتر از تریاک ندارد، وظیفه ای بسیار سختی را به عهده دارند.
این روشنفکران ارگانیک زحمتکشان باید، شبانه روز، به کار تبلیغی و سازماندهی کارگران و زحمتکشان، پر نشاط و پر امید ادامه دهند، اینان باید هشیارانه و قاطعانه به تحلیل تک تک شخصیت های سیاسی فعال پرداخته، ضعفها و نقاط قدرت آنان را برای توده ها موشکافانه و شجاعانه افشاء کنند، تا آنها نتوانند بر دوش زحمتکشان ما سوار شوند. بدینگونه این روشنفکران ارگانیک، باید بتوانند برای جوانان عزیز میهن ما نمونه ای باشند، تا بتوانند سرطان تخدیر و نومیدی و بدبینی را از پیکر این خاک جراحی کنند. این وظیفه بیان شده، از طرف جوانان ما، در حال انجام است و هیچگاه در این سی سال قطع نشده است، اما اکنون شتاب بیشتری لازم است. جنبش کارگری ایران، سندکالیست های ما که متعلق به خانواده های زحمتکش ایرانند، ما هر روز شاهد مبارزات ورنجها و شکنجه های آنانیم، معلمان ما، که شجاعت و آگاهی خویش را به جهانیان نشان دادند. جنبش زنان ما که اینبار بسیار تنومند تر از گذشته است. جوانان ما، دختران و پسران بسیار جوان ما، با چه شورو عشقی، در همه ی عرصه ها پویا هستند و لختی از پای نمی ایستند و هنگامی که نویسنده ی این سطور، مقالات، تحلیل های تیزبینانه و اشعار لطیف و پر طنین آنان را می خواند از شادی و ذوق چون مولانا مستانه در خودو بر خود می چرخد. هنگامی که به فیلم های آنان نگاه میکنم تاثیرات زیباشناسانه ای که موروثه ای طولانی از تاریخ ماست، امید ی بی پایانی در من می آفریند. هنگامی که به نوازنده ها و خواننده های جوان و اجراهای آنان گوش میدهم می بینم که بزرگانی چون باربد و مانی و رودکی و یحیی و شهناز و حسین یاحقی و قمرالملوک و بنان و دیگران بیهوده بر این خاک پای نگذاشته اند، و چه بر خاک و چه در خاک به پرورش عاشقانه ی شاگردان خویش ادامه میدهند.
● راه حل عملی
روشنفکران میهن ما، صرف نظر از اینکه به چه گروهی تعلق صنفی و یا طبقاتی داشته باشند( کارگران و زحمتکشان، معلمان، هنرمندان، روحانیان، مهندسان و تکنیسین ها، پزشکان و غیره) باید در نکات زیرین به توافق برسند:
رشد و پیشرفت همگون یک جامعه انسانی، زمانی ممکن است که گروههای مختلف اجتماعی با هم و همگام بسوی هدفهای تعیین شده حرکت کنند، با هم جوش خورده وجامعه را عمیقا از آن خود بدانند. حضور دره ای عمیق بین گروهها و طبقات مختلف اجتماعی از نظر اقتصادی، و عدالت اجتماعی و محدودیتها در بخش آزادیها، دارای عواقب خطرناک برای استقلال و تمامیت ارضی کشور، و تمامی گروهها و طبقاتی است که به میهن ما تعلق دارند. هیچ کس حق حذف ملیت افراد یک کشود را ندارد.
روشنفکران جامعه ی ما باید بدین آگاه باشند که تاریخ میهن ما پر از حوادث خونین حذف گروههای مخالف است و این روش، راهی را برای آینده‌ی ایران هموارنخواهد ساخت. روشنفکران ما باید بدانند که حذف فکری و فیزیکی حریف نه تنها باعث عقب افتادگی فکری، زبانی، فرهنگی، سیمائی، تکنیکی و روحی .. گروه غالب و مسلط میگردد، بلکه ریشه های طبقه ی مسلط را تضعیف میکند و سر انجام او را نیز دیر یا زود از پای در می آورد. درک این پدیده ساده از دید هیچ کس پنهان نیست. از اینجا نتیجه می شود که روشنفکران ما با تعلق طبقاتی مختلف می توانند پلاتفرمی را که شامل چندین هدف مشترک است، و باید بر روی آن توافق شود، بامضاء مشترک رسانند. پلاتفرمی که آزادی اندیشه باید در سر لوحه ی آن قرار گیرد. این عمل ساده می تواند به رشد نهادهائی که معرف منافع مشترک روشنفکران هستند، یاری رساند، و در نتیجه راه را برای جامعه ای انسانی تر بازکند و مزرعه ی امید را سر سبز سازد.
مهندس سهراب مژده
sohrab.mojdeh@yahoo.it
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه