دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

علما ؛ نگهبانان قرآن و عترت


علما ؛ نگهبانان قرآن و عترت
دست تقدیر، گلی معطر از بوستان علم و عرفان را چید و عالم تشیع را در مصیبت از دست دادنش داغدار نمود.
مرحوم آیت الله العظمی بهجت (ره) که از نام آوران علم و عمل و کهکشانی فروزان در آسمان فقاهت شیعه محسوب می شد، پس از نزدیک به یک قرن مجاهدت و خود سازی ؛ رخ در نقاب خاک کشید.
روزنامه کیهان ضمن تسلیت مجدد به همه ارادتمندان آن عالم فرزانه، به کنکاش در بیانات یکی دیگر از انوار تابناک فرزانگی، » آیت الله جوادی آملی » بر محور رحلت عالمان دین می پردازد که باهم آن را از نظر می گذرانیم.
□□□
● نماز، ستون دین
اسلام یک مکتب علمی آمیخته با عمل صالح است. برای نگهداری و نگهبانی این مکتب، یک سلسله اصول و ارزشهائی در خود این مکتب پیش بینی شده است. و برای اینکه این مکتب از علم به عین آید و از گوش به آغوش، مکتب شناسان متعهّد متدیّن را هم می پروراند و پروراند.
درباره اصل مکتب، تعبیر به ستون است. در وصیتنامه رسمی امیر مؤمنین (ع) آمده است : اقیموا هذین العمود ین و اوق دوا هذین الم صباحین (۱). یعنی قرآن و عترت که محور اصلی مکتب اند، ستون دین اند و هویت انسانی شما را این دو ستون و چراغ حفظ می کنند. هر خیمه ای یک ستون بزرگ دارد که سیّد عمودهاست. همانطوری که در صحنه مبارزه بین شهیدان، کسی سیّد شهداء است، در بین ستونهای خیمه دین، قرآن سیّد ستونهاست و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) سیّد ستونهایند.
و همانطوری که در صحنه نبرد در پرتو سیّد شهداء، شاهدان دیگر فداکاری می کنند ؛ در سایه قرآن و عترت برخی از احکام و ح کم اند که سهم ستون را به عهده دارند ؛ نماز اینچنین است که الصّلاه عمود الدّین (۲)، ولی سیّد ستون نیست. ج هاد اینچنین است، روزه اینچنین است ؛ منتها درباره نماز به صورت صریح آمده است که الصّلاه عمود الدّین. ولی آن ستون اصلی که قرآن و عترت است، سایه افکن این ستون های فرعی است به نام نماز.
اینکه شما در سراسر قرآن کریم، هر جا سخن از نماز است، هرگز نمی بینید که خدا به ما بگوید : نماز بخوان ؛ برای آن است که صدر و ساقه قرآن،منسجم و هماهنگ است. اگر فتوای دین این است که نماز ستون دین است، باید برابر این فتوا سخن بگوید تا بشود فصیح و بلیغ. و ستون هرگز خواندنی نیست. ستون را به پا می دارند، نمی خوانند ! اینکه در قرآن نگفت : ا قرئوا الصّلاه، برای آن است که با الصّلاه عمود الدّین هماهنگ باشد. و اینکه فرمود : أق یموا الصّلاه (۳)، أق م الصّلاه (۴)، مقیمین الصّلاه (۵)، یقیمون الصّلاه (۶)و مانند آن، برای آن است که ستون را باید به پا داشت.
● علماء،نگهبانان قرآن و عترت
نگهبانان قرآن و عترت، یعنی نگهبانان آن ستون بزرگ، مردان فحلی اند که حوزه های علمیّه باید آنان را بیافریند. در هر ألف سالی یک الف قدی چون امام راحل، علامه طباطبائی، علامه امینی و دیگر راد مردان قرآن و عترت ظهور می کنند که نگهبانان آن ستون اصلی دین اند.
امّا در مناطق فرعی، رجال علمی و علمای بزرگ ،عهده دار سلامت و سداد و صیانت ستونهای فرعی اند. زعمای حوزه های علمیّه اینچنین اند، ائمه محترم جمعه و جماعه اینچنین اند، مدرّسان و گویندگان و نویسندگان متدیّن مذهبی اینچنین اند.
اینها نگهبانان این ستونهای فرعی اند که در کنار آن نگهبانان اصلی ستونهای بزرگ، پیام را از نگهبانان اصلی می گیرندو به امّت می رسانند. هم رابط خوبی اند بین امام و امّت، هم واسط خوبی اند بین خلق و خدا. در حالی که ذات أقدس له به همه ما از هر موجود دیگری نزدیک تر است. اگر خدای سبحان فرمود : نماز ستون دین است، نگهبانان این ستون را هم معرفی کرد.
و اگر وجود مبارک پیغمبر (ص) اصلی ترین و اصیل ترین نگهبان ستون است، که با یک دست قرآن و با دست دیگر عترت را نگه می دارد ؛ خودش قرآن ممثّل است، خودش عترت ممثّل است. هم قرآن را حفظ می کند، هم عترت را حفظ می کند. فرمود : من یک میراثی دارم و یک وارثی. آنچه که میراث من است، علم قرآن و مأثورات عترت است. آنکه وارث من است، عالمان دین اند که به جای من می نشینند.
وارث اگر کمالی دارد، از مورّث گرفته است. اگر بشر حرمتی دارد، به پاس کرامتی است که قرآن به او داده است از یک سو ؛ که فرمود : لقد کرّمنا بن ی آدم (۷)، این یک. و اگر کرامتی دارد به پاس خلافتی است که خدا به او بخشود. فرمود : نّی جاع أ ف ی الأرض خلیف ه (۸)، این دو. اگر خلیفه است و کرامت خود را از راه خلافت به دست آورد، باید حرف مستخلف عنه را بزند و نه حرف دیگر! باید کار مستخلف عنه را بکند و نه کار دیگر !
اگر کسی بگوید : انسان آزاد است وکریم است، ولی خدای ناکرده از خلافت سوء استفاده کند ؛ او غاصب است، نه خلیفه ! او گرفتار اولئ ک کالأنعام (۹)یا اولئ ک ]مثل[ شیاطین النس و الج نّ(۱۰) خواهد بود، نه خلیفه ! این معنا ندارد که کسی کرامتش را از ناحیه خلافت بگیرد، ولی حرف خودش را بزند. اگر کسی حرف خدا را نزد، حرف قرآن و عترت را نزد، خلیفه نیست. و اگر خلیفه نبود، کرامت ندارد ؛ این حکم توده مردم.
امّا آنچه مربوط به علماء است ، این را ما که در کسوت روحانیّتیم و معمّمیم و داعیه دار میراث رسول اکرمیم و مدّعیان وارث بودن پیغمبر (ص) هستیم باید بدانیم ؛ مواظب باشیم که حرمت ما به پاس میراثی است که به ما رسیده است، یک. حرمت میراث را وارث از مورّث خود دارد ، دو. وارث باید حرف مورّث را بزند، این سه. اگر کسی در کسوت روحانیّت بود، ولی سنّت او و سیرت او رسول خدا و اهل بیت را نشان نداد، او غاصب است و نه وارث !! هر چند درسی خوانده باشد؛
● رمز موفقیت استاد وگوینده
استاد آن نیست که بتواند خوب تدریس کند ؛ استاد آن است که بتواند همراه درسش در دل شاگرد نفوذ کند. شاگرد در اوائل امر قدرت تحلیل عقلی و استدلال ندارد. انسان تا حرفی را مستدل نبیند، باور نمی کند. این فطرت انسان است ؛
هیچ کسی حرفی را بی دلیل قبول نمی کند، این یک. اگر اندیشور باشد، دلیل شناس باشد، قدرت تحلیل دارد. استدلال می کند، دلیل اقامه می کند، نقد می کند ؛ یا قبول، یا نکول، قدرت تشخیص دارد. ولی یک نوجوان طلبه و اکثر مردم که فرصت تحلیل و تعلیل ندارند، مجالی برای تبیین ندارند، تمکّنی برای استدلال ندارند، آنها حرف را بی دلیل قبول می کنند که با فطرت اینها هماهنگ نیست. یا با دلیل قبول می کنند، دلیل آنها چیست ؟ این طلبه نوجوان به چه دلیل حرف استاد را می پذیرد ؟ آنچه در درون یک انسان نهادینه شده است، این است که هیچگاه حرفی را بی دلیل نپذیرید.
این از سخنان بلند و پر مغز امام صادق (ع) است ؛ فرمود : خدای سبحان انسان را طوری آفرید که نه بی دلیل تصدیق می کند، نه بی دلیل تکذیب می کند. و اگر کسی خدای ناکرده به دنبال تبلیغ سوء رفت، او بر فطرت خودش پا گذاشت، و قد خاب من دسّاها (۱۱). و گرنه ساختار هویّت بشر این است که نه تصدیقش بی جهت و نه تکذیب اش بی جهت. تکویناً اینچنین است، تشریعاً وظیفه ما هم اینچنین است.
مرحوم کلینی (رض) این حدیث نورانی را در کتاب قیّم کافی، در بخش علم نقل کرده که نّ الله سبحانه و تعالی حصّن ع باده، حضّ ع باده، خصّ ع باده ( به سه قرائت و سه نسخه ) ب آیتین م ن ک تاب ه (۱۲). یکی ان لا یقولوا ما لا یعلمون. تا چیزی را نمی دانند، نگویند. و یکی اینکه اگر بخواهند چیزی را تکذیب کنند، باید عالمانه باشد. هر دو بخش در قرآن کریم آمده ؛
یکی اینکه تا چیزی را نمی دانی ؛ نه بگو، نه بنویس. لا تقف ما لیس لک ب ه ع لم (۱۳) است. یکی اینکه تا چیزی را نمی دانی، تکذیب نکن. بل کذّبوا ب ما لم یحیطوا ب ع لم ه و لمّا یأت ه م تأویله (۱۴). پس در ساختار درونی انسان این است که حرف را بی دلیل قبول نمی کند. اگر محقّق و اندیشور بود، دلمایه تعلیل در دست خود اوست، استدلال می کند. اگر جزء توده مردم بود، طلبه نوجوان بود، دانشجو و مبتدی بود که هنوز فرصت و فراغت تعلیل نیافت، این حرف را با دلیل قبول می کند. دلیل حرف، گوینده آن حرف است.
اگر ببیند این گوینده هفتاد سال با قداست و نزاهت و طهارت و معنویت و عدالت زندگی کرد، پشتوانه صداقت آن حرف، خود گوینده است. گوینده اگر در دل شنونده جا داشته باشد، سند حرف اوست. گوینده اگر در دل شنونده نهادینه شده باشد، برهان حرف اوست.
وقتی از یک انسان درس نخوانده سئوال می کنند : این حرف را کی گفت، می گوید : آیت الله ایازی گفت. ایازی کیست ؟ یک شجره طوبای هفتاد ساله ای است که میوه های فراوان داد. اگر به کسی بگویند : این آب سودمند است، و ببیند در کنار یک درختی، چشمه ای است که آن چشمه همین درخت را پروراند و این درخت بالنده شد و این درخت سایه دارد و این درخت ساقه دارد و این درخت میوه شیرین دارد ؛ مطمئن است که آن آب، آب سمّی نیست. اگر آن آب، آب سمّی بود، این درخت و شجره طوبا را نمی پروراند ! این حرف ها، هم آن عالم را می پروراند، هم آن گوینده را می پروراند.
اگر کسی ببیند این درخت از همین حرف بالا آمده، این درخت دعوت می کند که از این چشمه بنوشید. من نوشیدم و ثمر بخش شدم ؛ از این چشمه بنوشید، من نوشیدم و بالنده شدم. از این چشمه بنوشید، من نوشیدم و صاحب سایه شدم. دلیل خوبی این آب، رشد همین درخت است. لازم به آزمایش و تجربه نیست. این خودش تجربه هفتاد ساله است.
یک عالم آنقدر قدرتمند است که می تواند به جای برهان بنشیند !! چه شرفی بالاتر از این که خود شخص بشود سند ؟ اگر شما درباره بعضی از علماء شنیده اید که گفتند : السّی د السّند(۱۵) ؛ یعنی سند حرف های او، حیات متألّهانه خود اوست. فلان گوینده سند حرف خودش است. زیرا آن حرف این را پروراند. وقتی سند شد، مردم را می پروراند، سرزمین را هم می پروراند. اینچنین نیست که زمین از عالم بهره نگیرد !
عالم دین ، یک سرزمین را بلد امین می کند
بهره ای که یک سرزمین از عالم دینی می گیرد، کمتر از بهره ای نیست که دیگران می برند. این می شود
« بلد امین »، آن می شود » بلد طیّب ». اگر یک مرد الهی در یک سرزمینی زندگی کند، لا اقس م ب هذا البلد و انت ح لأ ب هذا البلد(۱۶) می شود. مکّه می شود ( البلد الأمین ) ؛ چون پیامبر امین در آن سرزمین است.
کربلا و سائر اماکنی که مهد شهداء است، می شود ( سرزمین طیّب ). چون همه ما در زیارت های وارث و غیر وارث می خوانیم : ط بتم و طابت الأرض الّت ی ف یها دف نتم (۱۷). شما چون مردان طیّب اید، جسد شما این سرزمین را طیّب کرد. خون شهید مایه طهارت یک سرزمین است .
پس یک انسان کامل زنده از آن جهت که عالم است، شهر را بلد امین می کند. و یک شهید از آن جهت که خونش را برای نشر معارف الهی ایثار کرده است، سرزمین را طیّب می کند. اگر در اسلام برای شهادت ارج و ارزشی هست، چه اینکه هست ؛ تنها چیزی که می تواند همتای خون شهید باشد و با خون شهید سنجیده شود، مرکّب عالمانه عالمان دین است.
وجود مبارک حضرت امیر (ع) فرمود : المرء مخبوأ تحت ل سان ه(۱۸) ؛ هر کسی در زیر زبانش نهفته است. وقتی دهن باز کرد، زبان بالا آمد و این شخص سخن گفت، ارزشش معلوم می شود. عالم دین هم مخبوأ تحت م داد ه. اگر خون شهید را با مرکب عالم می سنجند، شهید هم مخبوأ تحت دم ه. یک وقت خدای ناکرده کسی در اثر دعوا و تخاصم و تهاجم کشته می شود، این مقتول مستوأ و مخموأ تحت دم ه ؛ چون دمه هدر، خودش هم بی ارج است. یک وقت کسی شهید فی سبیل الله است، این دمش بذل مهجته ف یک ل یستنق ذ ع بادک م ن الجهاله و ح یره الضّلاله (۱۹). آن حفظ دین تحت این دم مستور است.
و شما عالمان جای چنین انبیاء و اولیائی نشسته اید ؛ باید حرفتان طوری باشد که یک استانی را طیّب و طاهر کند. ما بیش از هر چیزی نیازمند به قداستیم. بیش از هر چیزی نیازمند به طهارتیم. خود را به این اقبال و ادبار رایگان، ارزان نفروشیم که مغبونیم. وقتی می توانیم به جای حسین بن علی بنشینیم، وقتی می توانیم به جای امیر المؤمنین بنشینیم که کفی ب ذل ک شرفاً و فخراً ؛ کمتر از این به دنبال بالا و پائین نشستن، به دنبال دست بوسیدن، به دنبال اقبال و ادبار، به دنبال تجلیل مردم (معاذ الله) حرکت کردیم، خود را ارزان فروختیم. انسان می تواند یک استانی را بلد امین کند. چرا کمتر از این باشد ؟! می تواند یک استانی را طیّب و طاهر کند. چرا خود را رایگان بفروشد ؟ می تواند یک کشوری را بلد امین کند، و یک شهر وسیع، منطقه وسیع غرب یا شرق را بلد امین کند ؛ چرا انسان خود را ارزان بفروشد .
اگر یک ک رم ابریشم بتواند چند تا برگ را پرنیان کند، چرا قرآن و عترت ما را پرنیان نکند ؟! چرا ما را فرشته نکند ؟ در بسیاری از این جوامع روائی آمده است که برخی از مردان الهی از ملائکه بلند تر و برجسته تراند.
به هر تقدیر ؛ هر کسی حرفی را که می شنود، با استدلال قبول می کند. اکثر مردم و دانش آموزان، برخی از دانشجویان و طلاب علوم در اوائل تحصیل، قدرت تحقیق و تعلیل ندارند، یک. انسان تا دلیل نبیند، حرف را قبول نمی کند، دو. ما بکوشیم که دلیل حرف خودمان، خودمان باشیم و این شدنی است. از ما دیگر سند نخواهند، این شدنی است. کمتر از این آمدیم، رایگان فروختیم خود را !! و این حیف است ؛ به ما گفتند : استانی را طیّب و طاهر بکن و می توانی.
در ذیل کریمه: فالینظر النسان لی طعام ه (۲۰)، آن روایت که آمده ناظر به کی است ؟ اگر از یک سو به ما گفتند : انظر لی ما قال و لا تنظر لی من قال (۲۱)، آن مال بخش های حکمت نظری است، آن مال ارباب تحقیق است. امّا در ذیل همین آیه به ما گفتند : ببین حرف را از کی داری می شنوی ؟ فالینظر النسان لی طعام ه، ا ی فالینظر النسان لی ع لم ه الّذ ی یأخذ عمّن یأخذ (۲۲). این را وجود مبارک امام صادق فرمود؛
در ذیل همین آیه بزرگان مفسّر ما نقل کرده اند : درسی که می خوانی، ببین پیش کی درس می خوانی. سخنان کسی را گوش می دهی، ببین حرف کی را گوش می دهی. کتابی را که مطالعه می کنی، ببین کتاب کی را داری مطالعه می کنی.
اگر امام جواد فرمود ، اگر سائر ائمه (علیهم السّلام) فرمود ند: من اصغی لی ناط ق فقد عبده (۲۳)مال این بخش حکمت عملی است. و گرنه از آن سو گفتند : انظر لی ما قال و لا تنظر لی من قال. شما که می توانی در ملکوت نظر کنی ؛ اولم ینظروا ف ی ملکوت السّموات و الأرض (۲۴)، چرا در این ملک ،خود را منحصر کردی ؟!
● لزوم جهانی اندیشیدن
الآن وظیفه همه ما این است که جهانی بیندیشیم. العال م ب زمان ه لا تهجم علیه اللّواب س (۲۵)، یک. عکس نقیض اش این است : من هجمت علیه اللّواب س فل یس ب عال م. این حدیث نورانی، آن عکس نقیض را هم دارد، این دو. اگر کسی نداند در چه فضائی نفس می کشد، در چه تاریخی زندگی می کند، او عالم نیست ! اگر عالم نبود، این حاکم بر آن ادلّه است که العلماء ورثه الأنبیاء (۲۶). کدام عالم ؟ العال م ب زمان ه . و اگر هجمت علیه اللّواب س، معلوم می شود ل یس ب عال م. و اگر عالم نبود، این حاکم بر ادلّه العلماء ورثه الأنبیاء است. هر دلیلی که برای فضیلت عالم ذکر کرده اند، محکوم این دلیل جداگانه است.
الآن مشکل مردم چیست، مشکل نسل جوان چیست، راه تبلیغ چیست، چه جوری باید حرف زد، چه جوری باید شبهات را پاسخ داد ؟.زمان را وجود مبارک امیر المؤمنین معنا کرده است. هم به حکومت معنا کرده، هم به نیّت و نقشه سیاست .فرمود : ذا تغیّر السّلطان تغیّر الزّمان (۲۷). فرمود : زمان نه یعنی تاریخ که او را مریخ بنویسد یا زحل بنگارد. زمان یعنی حکومت، زمان یعنی سلطنت. فرمود : وقتی سلطان ع وض شد، زمان ع وض می شود. از این بالاتر : ذا تغیّرت ن یّه السّلطان تغیّر الزّمان (۲۸). اگر نقشه سائسان ع وض شد، زمان ع وض می شود.
فرمود : در درجه اوّل شما حکومت ها را بشناسید، از داخل و خارج با خبر باشید. در درجه دوّم از عمق توطئه اطاق های در بسته مستحضر باشید، از نیّت آنها با خبر باشید. ذا تغیّرت ن یّه السّلطان تغیّر الزّمان. وقتی عالم به زمان و زمانه شدید، لا تهجم عل یکم اللّواب س. وقتی لم تهجم عل یکم اللّواب س، می شوید وارث پیغمبر و میراث بر پیغمبر .
اگر گفتند : علمای امّت من مثل انبیای بنی اسرائیل اند، آنها حساب عصمت شان جداست. در درجه اوّل اهل بیت اینچنین اند، ولی شاگردان آنها همان راه را می روند، همان حرف را می زنند، چون میراث آنها را دارند بازگو می کنند. اگر ذات أقدس له به ما آموخت که وقتی می توانی معد ن تقوا باشی، خود را کمتر از این نفروش، این است. چشمه را مرد بهشتی می جوشاند. تفجیر چشمه به عهده اوست، نه به دنبال آب رفتن. آنچه را که همه شما در طی این ۳۰ سال زعامت حوزه علمیه ایشان دیدید، این از باب تنفج ر ینابیع الح کمه م ن قلب ه علی ل سان ه(۲۹)بود.
● تربیت یافتگان ولایت
ما در سرزمین ولایت تربیت شدیم. بزرگانو آباء و اجداد ما وقتی سخن علیّ بن أبیطالب و اهل بیت را می شنیدند، با او معامله قرآن می کردند. یا مردان بزرگ و آباء و اجداد متدیّن و بزرگوار شما علمای قبل از اسلام بودند که به تعبیر شیخ اشراق که فرمود : بزرگانی در ایران بودند که و م ن اهل الک تاب امّأ قائ مأ یتلون آیات الله (۳۰).
قبل از اینکه جریان مانی پیدا بشود، قبل از اینکه جریان زرتشت به وثنیّت تبدیل بشود، قبل از اینکه سخن از یزدان و رحمان مطرح بشود، قبل از جریان نور و ظلمت، قبل از جریان شرک، بزرگان این سرزمین موّحد ناب بودند. آن ا لحاد مانی مجوسیّت را به صورت شرک در آورد. آن بزرگان و آباء و اجداد ما منتظر وحی آسمانی بودند.
مردم همین سرزمین، یعنی اجداد ما وقتی کسی می آمد، می گفت : علیّ بن أبیطالب گفت، اینها مثل قال الله گوش می دادند !! خدا در قرآن نفرمود : ذا قر ئ القرآن فاستم عوا له و انص توا (۳۱) ؟! اجداد ما اینجور بودند. وقتی می گفتند : فاطمه زهراء اینجور گفت، علیّ بن أبیطالب آنجور گفت، مثل اینکه دارند قرآن می خوانند. اینجا از همان روز که زرتشت را کنار گذاشت ، علویّت را قبول کرد. حکومت شیعه و مردان شیعه اینجا بودند.
بدانید این کشور را حسین بن علی حفظ کرد. در جنگ جهانی اوّل ما باختیم، در جنگ جهانی دوّم باختیم، در کودتای ننگین ۲۸ مرداد باختیم. امّا وقتی قیام روحانیّت شد، قیام مذهب شد، بعد از ۲۸ مرداد قیام امام راحل شد ؛ این کشور پیروزمندانه ۸ سال جنگید و شرف آورد برای نسل آینده. حتماً این تاریخ را بخوانید که نیاکان ما وقتی سخن از علیّ بن أبیطالب، از فاطمه زهراء، از حسن و حسین، از اهل بیت عصمت و طهارت می شنیدند ؛ آنچنان ساکت می شدند، مثل اینکه دارند قرآن می خوانند.آیااین شرف نیست ؟ !
اینها باور کردند که فرقی بین حرف حسین بن علی و قرآن نیست !! یعنی هر چه را خدا در قرآن فرمود، حسین فهمید و عمل کرد. ممکن نیست اهل بیت چیزی بگویند که در قرآن نباشد، مخالف قرآن باشد. ممکن بود دیگران حرف اهل بیت را به عنوان علمای دین گوش بدهند ؛ امّا قرآن گونه گوش دادن چیز دیگر است ! با قداست گوش دادن چیز دیگر است ! ما قرآن را چه جور گوش می دهیم ؟. وقتی خطیب می گفت : قال عل یّ بن أبیطال ب ؛ اینها مثل اینکه ذا قر ئ کلام علیّ فاستم عوا له و انص توا ؛ اینجور بود ! حیف این شرف است !
سخنرانی در مراسم بزرگداشت هفتمین روز ارتحال مرحوم آیت الله ایازی (ره) در دیدار با جمع کثیر علماء، طلاب، روحانیون، دانشجویان و اقشار مختلف مردم استان مازندران
آیت الله جوادی آملی
رستمکلای بهشهر
(۱) نهج البلاغه / نامه ۲۳ /قاله قبل موت ه علی سبیل الوصیّه ...
(۲) مستدرک الوسائل / ۳ / ۳۱
(۳) بقره / ۴۳
(۴) هود / ۱۱۴
(۵) نساء / ۱۶۲
(۶) بقره / ۳
(۷) اسراء / ۷۰
(۸) بقره / ۳۰
(۹) ساعراف / ۱۷۹
(۱۰) الکافی / ۸ / ۱۱
(۱۱) شمس / ۱۰
(۱۲) الکافی / ۱ / ۴۴ ،بحار الأنوار /۲ /۱۸۶
(۱۳) اسراء / ۳۶
(۱۴) یونس / ۳۹
(۱۵) بحار الأنوار / ۵۳ / ۲۳۵
(۱۶) بلد / ۱ و ۲
(۱۷) مفاتیح الجنان /زیارت وارث
(۱۸) نهج البلاغه / کلمات قصار / ۱۴۸
(۱۹) بحار الأنوار / ۹۸ / ۳۳۱ ( ز یاره الأربعین )
(۲۰) عبس / ۲۴
(۲۱) فرج المهموم / ۲۲۰
(۲۲) وسائل الشیعه / ۲۷ / ۶۵
(۲۳) الکافی / ۶ / ۴۳۴
(۲۴) اعراف / ۱۸۵
(۲۵) الکافی / ۱/۲۷ / کتاب العقل و الجهل
(۲۶) الکافی / ۱ / ۳۲ / باب ص فه الع لم و فضل ه و فضل العلماء
(۲۷) نهج البلاغه / نامه ۳۱ /
(۲۸) غرر الح کم / ۳۴۳
(۲۹) بحار الأنوار / ۶۷ / ۲۴۹
(۳۰) آل عمران / ۱۱۳
(۳۱) اعراف / ۲۰۴
منبع : روزنامه کیهان