پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا
تأملی در نظام کلی تفکر جان راولز
آیزا برلین میگوید: میتوان اندیشمندان را به دو گروه تقسیم کرد:
۱) گروه خارپشت
۲) گروه روباه.
گروه روباه نسبت به خیلی چیزها دانش و آگاهی دارد ولی خارپشت فقط یک چیز بزرگ را میداند. از این روی تنها ایده بزرگ راولز نظریهای در مورد عدالت است. راولز عدالت را مهمترین فضیلت نهادهای اجتماعی میداند،[۱] همانطور که حقیقت برای نظامهای فکری چنین است. به نظر راولز یک نظریه هر قدر هم آراسته باشد اگر خلاف حقیقت باشد باید طرد یا ترمیم شود. همین طور قوانین و نهادها نیز هرقدر هم کارآمد و خوب باشند اگر غیرعادلانه باشند باید ملغی و یا اصلاح گردند.[۲] به استثنای چند مقاله، در واقع کلیه نوشتهها و آثار راولز میکوشد چیزی به ما بگوید و آن هم عدالت است.[۳]
تام کمبل در کتاب خود با نام عدالت تمایزی میان مفهوم[۴] عدالت و برداشت[۵] عدالت میگذارد که اشاره به آن در اینجا لازم است. او میگوید: «مفهوم عدالت به معنای عدالت دلالت میکند در حالیکه برداشت عدالت به معیارهای ارزشیابی عدالت دلالت میکند. مفهوم عدالت ممکن است به عنوان مجموعهای از اصول تحلیل شود که برای ارزیابی نهادی اجتماعی و سیاسی به کار میروند و این در حالی است که برداشتهایی از عدالت نمایانگر دیدگاههای مختلفی هستند که در خصوص محتوای این اصول ارایه میشوند. راولز عدالت را به صورت مجموعهای از اصول برای تخصیص حقوق و وظایف لازم در نهادهای اساسی جامعه و نیز برای تعریف توزیع مناسب سودها و وظایف همکاری اجتماعی مینگرد.»[۶] بنابراین «مفهوم عدالت در اینجا به معنای تعادل مناسبی بین ادعاهای رقیب است. در حالیکه برداشت از عدالت مجموعهای از اصول مرتبط برای مشخص کردن ملاحظات مناسبی است که این تعادل را تعیین میکند.»[۷]
راولز در مقاله" عدالت به مثابه انصاف" میگوید که اندیشه اساسی در مفهوم عدالت انصاف است و از این نظر گاه تحلیلی از مفهوم عدالت ارایه میکند و به نظر او این جنبه از عدالت است که فایدهگرایی از تحلیل آن عاجز است. همچنین همان طور که خود او در این مقاله میگوید در مفهوم عدالت توجه خود را به معنای متعارف آن معطوف میکند که به آن معنا عدالت عبارت است از حذف امتیازهای بیوجه و ایجاد تعادلی واقعی در میان خواستههای متعارض انسانها در ساختار یک نهاد اجتماعی[۸]. اما برداشت او از عدالت همان محتوای عدالت است که در نظریه خود به این جنبه از عدالت توجه میکند و کمتر به معنای عدالت میپردازد. محتوای عدالت هم اصول عدالت اند و این اصول مبتنی بر تعریف پیشینی از عدالت نیستند. به عبارت دیگر راولز میخواهد نشان دهد که بر پایه چه اصولی میتوانیم ساختار جامعهای عادلانه را استوار کنیم.
تمرکز راولز در مورد عدالت فردی و یا رفتار عادلانه نیست، بلکه آنچه که او در مورد عدالت مورد توجه قرار داده است این است: «موضوع اصلی عدالت، ساختار اساسی جامعه، یا به طور دقیق شیوهای است که نهادهای مهم اجتماعی، حقوق و وظایف اساسی را توزیع نموده و چگونگی تقسیم منافع حاصل از همکاری اجتماعی را تعیین میکند.»[۹] راولز بیشتر جنبه توزیعی عدالت را در نظر دارد. همانطور که خود او میگوید: یک برداشت از عدالت اجتماعی در وهله اول به منزله ضابطهای است که به موجب آن جنبههای توزیعی ساختار اساسی جامعه ارزیابی شود. البته راولز به این مطلب هم اشاره میکند که محور بودن نهادهای اجتماعی در تعریف او از عدالت، منافاتی با معنای سنتی عدالت که در آن رفتار شخص و استحقاقهای فردی محور قرار میگیرد ندارد. چرا که به نظر راولز این استحقاقها معمولاً از نهادهای اجتماعی و انتظارهای مشروعی که از آن برمیخیزد، نشأت میگیرد.[۱۰]
راولز ادعا میکند که نظریه او جانشین نظریه فایدهگرایی است و به همین مناسبت میپرسد، برای توصیف یک نظریه جانشین فایدهگرایی و شهودگرایی، در صورتی که از افرادی آزاد و عقلانی خواسته شود تحت شرایط معقول از میان مجموعهای از نظریههای موجود اخلاقی دست به انتخاب زنند، آنها کدام گزینه را انتخاب میکنند؟ در سنت تفکر لیبرالی دو گرایش فلسفه اخلاق دیده میشود. یکی غایت گرایانه[۱۱] و دیگری وظیفه گرایانه[۱۲]. یعنی مکتب اصالت نتیجه و مکتب اصالت وظیفه. راولز در پی آوردن جانشینی است بر اخلاق فایدهگرایانه. او سعی دارد جنبه اجتماعی اخلاق وظیفهگرایانه کانت را از نو زنده کند و کتاب "نظریهای درباره عدالت" راولز در راستای همین هدف آمده است. چرا که به نظر راولز هر فردی شأنی دارد که حتی رفاه عمومی جامعه هم نمیتواند آن را نقض کند.
از نظر راولز فایدهگرایی یک نظریه غایتگرا است که معیار داوری درباره درستی و یا نادرستی کاری را فایده آن کار میداند در حالیکه نظریه وظیفهگرایانه راولز میکوشد بدون تمسک به تعریف خاصی از فایده برای فرد آن چه را که درست است بازشناسد. به نظر او داوریهای اخلاقی مردم عامی نقطه اصلی آغازین برای یک بررسی سیاسی خوب است. و با توجه به همین داوریها است که نشان میدهد باید زمینهای را فراهم کرد که هر فردی همان طور که خود میخواهد و با هر تصوری که از خیر دارد اهداف خود را به پیش برد. البته این با فایدهگرایی جور در نمیآید. چرا که در نظریه فایدهگرایی حقوق افراد تابع ملاحظههای فایدهگرایانه است و از نظر اخلاقی درستی یا نادرستی عمل با توجه به مجموع رضایت افراد سنجیده میشود. راولز در انتقاد از این مکتب میگوید: برای این مکتب اهمیتی ندارد که مجموع این رضایتمندیها چگونه میان افراد توزیع شود. توزیع درست در هر یک از موارد آن توزیعی است که بیشترین رضایت را در پی داشته باشد. در صورتی که به نظر راولز احکام عدالت خواهانه عقل سلیم و به خصوص احکامی که به حفظ حقوق و آزادیها مربوط میشوند یا دعوای بحقی را مطرح میسازند، با نظر فوق در تضاد قرار میگیرند. همچنین فایدهگرایی تفاوت میان افراد را جدی نمیگیرد که این هم به نظر راولز با داوریهای اخلاقی سازگار نیست. همچنین فایدهگراها برای جامعه هویت واحدی قایل شدهاند و گفتهاند که جامعه در حداکثر کردن مجموع رضایتمندی اعضاء، درست عمل میکند، ولی در نظر راولز جامعه چیزی جز سازمانی برای منافع متقابل نیست.[۱۳]
به نظر راولز خودآیینی[۱۴] افراد خیلی مهم است. به همین دلیل ادغام فرد و منافع او در یک کل درست نیست. به نظر او همچون کانت، هر یک از افراد به صورت خودآیین، دارای ادعاها و انتظارات متفاوت هستند. یک ساختار در صورتی عادلانه است که به ارضای این انتظارات با رعایت برابری افراد و بدون توجه به شایستگی اخلاقی و اهداف آنها بپردازد. بنابراین حق[۱۵]، مقدم بر خیر[۱۶] میشود. یعنی اینکه حق و عدالت، تابع اتخاذ موضع قبلی در زمینه غایات اخلاقی نمیشوند. به عبارت دیگر از نظر راولز هر فردی آزاد است در مورد خیر نظر خود را داشته باشد، و یا اینکه اهداف زندگیاش را طراحی کند و یا حتی دیدگاههای خود را نسبت به امور تغییر دهد و هیچ الزامی در مورد توافق بر سر یک مفهوم معین از خیر نداشته باشد. برخلاف حق و عدالت که باید اصول آنها در یک موقعیت فرضی که راولز آن را موقعیت اولیه[۱۷] مینامد، مورد توافق قرار گیرند تا در جامعه دیدگاههای مذهبی، اخلاقی و فلسفی متفاوت بتوانند تحت نظم درآیند. «این ملاحظات پیامدهای آشکار آموزه قرارداد، و این واقعیتها هستند که اصول آموزه قرارداد، عملکردهای تعلیم اخلاقی در یک جامعه بسامان را ساماندهی میکنند. پیرو تفسیر کانتی در مورد عدالت به مثابه انصاف، میتوانیم بگوییم که اشخاص با رفتار برآمده از این اصول، مستقل و خودآیین عمل میکنند. به یقین، این حالات بازتاب وضع افراد در دنیا و موضوعیت آنها برای شرایط عدالت آنها نیز هست.»[۱۸]
بنابراین راولز به فرد که اساس لیبرالیسم است، تقدم حق بر خیر قائل میشود، و البته این مطلب هم جنبه هستیشناسانه و هم معرفتشناسانه دارد. از جنبه معرفتشناسانه راولز سعی میکند تا حق و عدالت را به گونهای تبیین کند که مسبوق به هیچ مفهومی از خیر نباشد. و نسبت به برداشتهای مختلف از خیر کاملاً بیطرف باشد. بنابراین استحقاق مبتنی بر شایستگی را رد میکند چرا که مستلزم توافق بر دیدگاههای اخلاقی در مورد خیر است. که البته راولز آن را رد میکند. و اما از جهت هستیشناسانه راولز همانند دیگر لیبرالها هویت فرد را مقدم بر جامعه و نهادهای آن میداند. اما آنچه موجب تمایز او از دیگر لیبرالها و حتی انتقادهای بسیار زیادی از جانب آنها شده است این است که او اصول بسیار قدرتمند برابری اجتماعی و اقتصادی مرتبط با سوسیالیسم اروپایی را با اصول قدرتمند پلورالیسم و آزادی شخصی مرتبط با لیبرالیسم توأم ساخته است. یعنی اینکه او هم بر آزادی شخصی تأکید میکند و هم بر برابری سیاسی متمرکز میشود و این مایه تمایز او از دیگر لیبرالها میشود. به عبارت دیگر راولز حمایت از پلورالیسم و حقوق فردی و هم برابری اجتماعی و اقتصادی را جلوههایی از یک ارزش منحصر به فرد میداند.
عدالت ارزشی اخلاقی است که راولز آن را با لیبرالیسم پیوند میدهد و این کار باعث میشود که بر عمق کار او افزوده شود و اقتضای بحث او در مورد عدالت او را به حوزه فلسفه اخلاق میکشاند. راولز به مباحث محتوایی عدالت اجتماعی وارد میشود و بر آن است که نشان دهد به چه طریقی میتوان به عدالت رسید.
شرح و توصیف حقوق فردی که کانون لیبرالیسم محسوب میشود، از سوی راولز ابزاری نیست[۱۹]. به این معنا که راولز اینگونه نمیاندیشد که حقوق فردی به خاطر نتایجی که دارند، خوب به شمار میروند، بلکه او آنها را فی النفسه خوب میداند. و این مطلب البته نتیجه مطالب قبلی است. چرا که او معتقد است اینها اصول حق هستند و حق مقدم بر خیر است. در همین راستا راولز روش خود را برساختگرایی[۲۰] مینامد.
اشخاص در روش برساختگرایی عاملان اخلاقی خودآیینی هستند که برداشتی از خیر دارند و در شرایط آزادی و برابری، اصول همکاری اجتماعی را با توافق همدیگر تعیین میکنند. همچنین هیچ خیر و یا ارزش ماتقدمی بر توافق آنها وجود ندارد. تنها چیزی که تأکید میشود رویه عملی مناسب برای توافق است.
در اینجا تفکیک دو مطلب از همدیگر مفید به نظر میرسد. اول اینکه درست است که از نظر راولز اصول عدالت مسبوق به برداشت خاصی از خیر نیست، اما این امر مانع از این نمیشود که افرادی که میخواهند برسر اصول عدالت با همدیگر توافق کنند عاملان اخلاقی[۲۱] باشند. و مطلب دوم اینکه درست است که هیچ برداشت اخلاقی، فلسفی و یا مابعد الطبیعی در اصول عدالت نقشی ندارند اما با این همه این اصولی که افراد بر روی آن با همدیگر توافق میکنند اخلاقی هستند.البته به این معنا اخلاقی هستند که راولز میگوید: با داوریهای سنجیده[۲۲] ما مطابق و هماهنگ هستند. راولز داوریهای سنجیده را اینگونه تعریف میکند: «این داوریها به مثابه داوریهایی وارد بحث ما میشوند که به واسطه آنها قادر باشیم توانمندیهای اخلاقی خود را بدون آشفتگی نشان دهیم. بنابراین در جریان تصمیمگیری درباره این که کدام دسته از داوریهای مان را چنین به حساب آوریم، ممکن است به نحو معقول برخی را گزینش و برخی را طرد کنیم. برای نمونه، ما میتوانیم آن دسته از داوریهای ناشی از تنفر یا کماعتمادی را کنار بگذاریم. بنابراین داوریهای سنجیده داوریهایی هستند که در موقعیتهای مساعد و مناسب اعمال تلقی عدالت عرضه میشوند.»[۲۳] به عبارت دیگر هر یک از ما داوریهای اخلاقی داریم و تعدادی از این داوریهای ما مشترک میان ما به عنوان انسان است.
اصول عدالتی که ما میخواهیم به آن دست پیدا کنیم ناشی از حس عدالت خواهی ما انسانها است. به خاطر همین ایده است که نظریه عدالت راولز یک ایدهآل اخلاقی جهان شمول را به تصویر میکشد. اگرچه پس از دو دهه از انتشار کتاب" نظریهای درباره عدالت" راولز در "کتاب لیبرالیسم سیاسی" و برای محدود ساختن قابلیت کاربردی مفهوم عدالت، در استدلالهای خویش تجدید نظر میکند، اما هنوز هسته فکری راولز تغییر نکرده است. چرا که برداشت راولز از عدالت به صورتی واقعگرا است و این برداشت شامل حال افراد خاص با دیدگاههای خاص نمیشود، بلکه فقط مربوط به آن چیزی میشود که انسانها به لحاظ طبیعت خویش و با توجه به توان خود در شرایط عادی زندگی اجتماعی از عهده آن برمیآیند و یا اینکه نسبت به آن توانایی دارند.
در حقیقت راولز به دنبال آن اصول بنیادین اخلاقی است که بتوان با استناد به آن، استدلال و قضاوتهای مربوط به عدالت را سازماندهی نمود. فرض او این است که این اصول در آگاهی معمولی اخلاقی ما ضمنی هستند و به واسطه داوریهای سنجیده ما آشکار میشود. این داوریها باید به گونهای باشند که امکان صحه گذاردن تمام عقلاء بر این داوریها بدون تجاوز به ارزشهای دیگر وجود داشته باشد. حال راولز استدلال میکند که با تمرکز بر مفهوم عدالت در بستر یک روش و رویه انعطاف و دقت بیشتری به دست میآوریم. یعنی اگر بتوانیم روش و روالی را طراحی کنیم که ماهیت آن، آرمان عدالت را تجسم بخشد و اگر این کار را درست انجام دهیم میتوان مطمئن بود که این روش و روال هر وقت که اجرا شود عادلانه خواهد بود و همه آن را تأیید خواهند کرد و همچنین همه از آن اصولی که از این روند عادلانه منتج میشود، اطاعت میکنند.
راولز برای اینکه به این روند معقول برسد از الگوی قرارداد اجتماعی استفاده میکند همان ایده آشنای قرارداد که مدت مدیدی مسکوت مانده بود. او به جای وضع طبیعی الگوی سنتی قرارداد از موقعیت اولیه استفاده میکند. شرایط این موقعیت بسیار مهم است به صورتی که اگر آزادی، برابری و امکان چانهزنی مساوی افراد و انتخاب آگاهانه و غیر اجباری افرادی که در این موقعیت فرض میشوند، برقرار باشد، هر آنچه که مورد توافق قرار میگیرد عادلانه است. اگر این روند با این شرایط پیش رود منصفانه است و نتیجه حاصل شده نیز عادلانه میشود. و همین است که او آن را عدالت رویهای محض[۲۴] مینامد.
مطلب دیگری که در اینجا باید به آن اشاره کنیم آن است که راولز میپذیرد که آن دسته از نظریههای عدالت که مبتنی بر فهم متعارف هستند، عدالت را با شایستگی مرتبط میدانند. اما او میگوید چنین نظریههایی در موقعیت اولیه انتخاب نمیشوند چرا که اولاً: ما نمیدانیم که هر کسی شایستگی چه چیزی را دارد، مگر اینکه قبلاً اصول عدالت را تدوین کرده باشیم و ثانیاً: وقتی که اصول عدالت را تدوین کرده باشیم معلوم میشود که این شایستگی نیست که مورد بحث است، بلکه فقط توقعات مشروع است که محل بحث است. راولز همچنین استدلال میکند که سعی در جهت به کارگیری مفاهیم شایستگی، راه به جایی نمیبرد.
برای پاسخ به پرسشهایی که مطرح کردیم در مرحله نخست باید ببینیم که راولز چرا عدالت را مطرح میکند. پس از آن ببینیم روش راولز که همان جریان و روندی است که به عدالت منجر میشود چیست؟ مرحله بعد به جنبه محتوایی عدالت مربوط میشود. یعنی همان اصولی که به واسطه روش خاص راولز انتخاب میشوند. در این قسمت است که رابطه عدالت و آزادی مشخص میشود.
نویسنده: حسین - محمودی
منبع: سایت - والس
پی نوشت:
[۱]- راولز این مطلب را هم در مقاله عدالت به مثابه انصاف و هم نظریهای درباره عدالت خاطر نشان میشود. به نظر او عدالت فقط فضیلت نهادهای اجتماعی است و یا به عبارت دیگر فضیلت شیوههای عمل و نه فضیلت افعال خاص و یا فضیلت اشخاص. همچنین عدالت فقط یکی از فضایل نهادهای اجتماعی است.
“Justice as fairness”. ۱۹۵۸. p. ۱۶۵
[۲] - T. J. p. ۳
[۳] - Kukathas, Khandrah, Thon Rawls, Critical Assessments of leading political philosophers, London and New Yourk: Routledge. I. ۲۰۰۳. p. ۱
[۴] - concept
[۵] - conception
[۶] - Campbell, Tom. Justice, London: Macmillan Education LTD. ۱۹۸۸. p. ۴
[۷] - T. J. p. ۹
[۸] - Rawls, John, “Justice as fairness”. in the Philosophical Review, ۱۹۵۸. p. ۱۶۴
[۹] - Rawls, John, A theory of justice, Cambridge: Harvard University press. ۱۹۹۹. p. ۶
[۱۰] - Ibid. p. ۹
[۱۱] - theleological
[۱۲] - deontological
[۱۳] - Ibid. p. ۲۱
[۱۴] - autonomy
[۱۵] - right
[۱۶] - good
[۱۷] - original position
[۱۸] - T. J. p. ۴۵۲
[۱۹] - instrumental
[۲۰] - constructivism
[۲۱] - moral agent
[۲۲] - considered judgments
[۲۳] - T. J. p. ۴۲
[۲۴] - pure procedural justice
منبع: سایت - والس
پی نوشت:
[۱]- راولز این مطلب را هم در مقاله عدالت به مثابه انصاف و هم نظریهای درباره عدالت خاطر نشان میشود. به نظر او عدالت فقط فضیلت نهادهای اجتماعی است و یا به عبارت دیگر فضیلت شیوههای عمل و نه فضیلت افعال خاص و یا فضیلت اشخاص. همچنین عدالت فقط یکی از فضایل نهادهای اجتماعی است.
“Justice as fairness”. ۱۹۵۸. p. ۱۶۵
[۲] - T. J. p. ۳
[۳] - Kukathas, Khandrah, Thon Rawls, Critical Assessments of leading political philosophers, London and New Yourk: Routledge. I. ۲۰۰۳. p. ۱
[۴] - concept
[۵] - conception
[۶] - Campbell, Tom. Justice, London: Macmillan Education LTD. ۱۹۸۸. p. ۴
[۷] - T. J. p. ۹
[۸] - Rawls, John, “Justice as fairness”. in the Philosophical Review, ۱۹۵۸. p. ۱۶۴
[۹] - Rawls, John, A theory of justice, Cambridge: Harvard University press. ۱۹۹۹. p. ۶
[۱۰] - Ibid. p. ۹
[۱۱] - theleological
[۱۲] - deontological
[۱۳] - Ibid. p. ۲۱
[۱۴] - autonomy
[۱۵] - right
[۱۶] - good
[۱۷] - original position
[۱۸] - T. J. p. ۴۵۲
[۱۹] - instrumental
[۲۰] - constructivism
[۲۱] - moral agent
[۲۲] - considered judgments
[۲۳] - T. J. p. ۴۲
[۲۴] - pure procedural justice
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست