دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا


از زبان نی


از زبان نی
آنچه که شعر شاعری را از شعر شاعران دیگر ممتاز و متمایز می‌سازد یا اتفاقی است که در عرصه زبان و بیان رخ داده است یا حادثه‌ای که در عرصه معنا و محتوا اتفاق افتاده است و شعرهای عبدالعظیم صاعدی در کتاب «آخرین کلام خاک» از نوع دوم است، یعنی شعرهایی که به دلیل محتوای متفاوتی که دارد توجه مخاطب را به خود جلب می‌کند. محتوایی برخاسته از دید، ایمان و اعتقاد شخصی شاعر و ارادتی که به معصومین و ائمه اطهار(ع) دارد.
شعرهایی که نه برای تنبیه و تنبه، بلکه برای تذکار و تأمل سروده شده‌‌اند. شعرهایی ساده، بی‌پیرایه‌ ـ با زبانی ساده و لحظه‌های تصویری، که به خاطر زبان و بیان و نه به خاطر تصویرهای زیبا و جذاب، بلکه صرفا‌ً به خاطر محتوای خاصی که دارند مورد توجه مخاطب قرار می‌گیرند. چرا که این شعرها گرچه در قالب سپید سروده شده‌اند ولی در حقیقت مدیحه و ستایش‌واره‌های شاعرند که نمونه آن را در مورد مدح و ستایش افراد عادی پیش از صاعدی می‌توان در شعر شاعران معاصر به‌ویژه بنیانگذار شعر سپید احمد شاملو یافت مثل:
«کیستی که من
این‌گونه
به اعتماد
نام خود را
با تو می‌گویم.» سرود آشنایی: ص ۴۴، آیدا در آیینه
یا:
«پیشانی‌ات آیینه‌ای بلند است
تابناک و بلند
که خواهران هفتگانه در آن می‌نگرند
تا به زیبایی خویش دست یابند» آیدا در آیینه: ص ۸۱، همان
یا:
«نامت سپیده‌دمی است
که بر پیشانی بلند آسمان می‌گذرد
متبرک باد نام تو.» مرثیه: ص ۱۲، مرثیه‌های خاک
و یا:
«قناعت‌‌وار تکیده بود
باریک و بلند
چون پیامی دشوار
که در لغتی
با چشمانی
از سؤال و عسل» سرود برای مردی که به سایه رفت: ص ۹۲
شکفتن در مه نمونه‌هایی است که صاعدی در سرودن شعرهای سپید خود در کتاب «آخرین کلام خاک» از آنها بهره برده است: مثل:
«نامت آب می‌کند
اندوه مرا
هنگامی که هوا
هر ذره‌اش
کوهی است از غم
در پیش پا.» غمهای من: ص ۴۹‌، آخرین کلام خاک
یا:
«از پله‌های پرواز آموز نامت
تا پیشانی بلند خورشید
و از آنجا
تا بی‌نهایت ادراک.» رواج معراج: ص ۲۰، همان
یا:
«در چشمهایت
آفتاب
به دریا تکیه داشت
و در کلامت
ابریشم به عطر.» باغ معما: ص، ۱۷ همان
و یا:
«شب
زائر نام تو است
تا ریشه‌های بدوی مهتاب را
برتابد
و وجدان زلال خورشید
ذرات نامت را می‌تراود
تا وامدار روز نباشد.» نام تو: ص ۱۶۰، همان
ولی اگر زبان صیقل‌خورده شاملو در خدمت مدح و ستایش عشق زمینی و انسان خاکی است، زبان و بیانی که صاعدی از آن بهره می‌برد در خدمت عشقی آسمانی و انسانی والا و افلاکی است. یا بهتر بگویم انسانهای والایی که افلاکی‌اند، معصوم و مطهر و صاعدی از رهگذر ستایش این انسانهای والاست که قصد مدح و ستایش آفریدگار و ذات احدی‍ّت را دارد.
همان‌‌گونه که پیش از این در شعر شاعران عارف ـ‌ یا شعرهای عرفانی‌ ـ با آن روبه‌رو بودیم، درست آنجایی که معبود جای معشوق زمینی را می‌گیرد و غزلهای عاشقانه را بدل به غزلهای عارفانه می‌کند.
با چنین پشتوانه‌ای است که عبد العظیم صاعدی قالب شعر سپید را برای سرودن شعرهای ستایش‌واره خود درباره ائمه اطهار(ع) برگزیده است و می‌کوشد که در این قالب، با زبان و بیانی ساده و امروزی به تصویر و توصیف مکنونات قلبی خود بپردازد:
«برخاستی
با قامتی به زلالی اقرأ
و منطقی
به قامت توحید
آواز تو
آغاز خدا بود.» قامتی به زلالی اقرأ: ص ۳‌، آخرین کلام خاک
یا:
«میم
آغازگر نام توست
بیش از تمام حروف
دوستش می‌دارم
در تشدید نامت
میم
این مشت
این ستون را
می‌پرستم
مشتی بر دهان مشرک وحشی
ستونی
تکیه‌گاه ابرها
و انسانها.» گلی از تمامی گلبرگها: ص ۴، همان
این دو تصویر نمونه‌هایی از نحوه دید و نگاه صاعدی به رسالت و مبعث و بیانی است در مدح و ستایش حضرت محمد رسول اکرم(ص) که در اولی شاعر با استفاده از آیه قرآن به صورت تلمیح و نیز با بهره‌وری از آرایه‌هایی چون واج‌آرایی در کلمات «آغاز» و «آواز» و تشبیه در تشبیه «میم» در نام مبارک محمد(ص) به مشت با د‌و کار‌برد یکی در هیئت حربه‌ای برای کوبیدن مشرک و مشرکان و دیگری در هیئت ستونی به مثابه تکیه‌گاهی بر انسان و «آسمان». چنین است که صاعدی حد شیفتگی‌اش به حضرت رسول اکرم(ص) را در قالب کلامی زیبا و دلنشین چنین به تصویر می‌کشد:
«در جاذبة ظهور نامت
رشد می‌کنیم
شکوفه می‌زنیم
و از ثمر
سنگین می‌گردیم
سموم بلاها چه باک
به شلاقمان کشند
در هر باد
ریشه‌هامان
رمز حیات را می‌دانند:
ـ مژدة مسیح
ـ احمد.» مژده مسیح: ص ۱۰، همان
و این نمونه‌ای است از یک شعر کامل صاعدی در دفتر اول کتاب «آخرین کلام خاک» با نام «جغرافیای انسانی» که در بر گیرنده ۱۰ شعر است در مدح و منقبت حضرت محمد(ص). به طور کلی کتاب «آخرین کلام خاک» در بر گیرنده ۱۳۱ شعر است که همگی در مدح و ستایش ائمه اطهار(ع) سروده شده‌اند و در هشت دفتر یا فصل طبقه‌بندی شده‌اند و عبارت‌اند از:
دفتر اول: جغرافیای انسانی که شرحش گذشت، دفتر دوم: باغ معما، در بر گیرنده ۹ شعر در مدح و ستایش امیر‌المومنین حضرت علی(ع)، دفتر سوم: به لحن خورشید، در بر گیرندة ۶۴ شعر در مدح و ستایش بانوی بانوان جهان حضرت فاطمه‌الزهرا(س)، دفتر چهارم: شکفتن در شگفت، در بر گیرنده تنها چهار شعر است در ستایش حضرت امام حسن مجتبی(ع)، دفتر پنجم: هرم حیرت، در بر گیرندة ۱۸ شعر است در ستایش سید الشهدا حضرت امام حسین(ع)، دفتر ششم: خطوط سرمدی، در بر گیرندة تنها پنج شعر در ستایش حضرت زین‌ العابدین(ع)، دفتر هفتم: طلوع قرار، در برگیرندة ۱۲ شعر در مدح و ستایش حضرت امام ‌رضا(ع) و بالاخره دفتر هشتم: شالی بر شانه‌های زمین، در بر گیرنده ۹ شعر است که در مدح و ستایش آقا امام زمان حضرت مهدی(عج) سروده شده‌اند.
از این هشت فصل یا دفتر، دفتر چهارم با چهار شعر و دفتر ششم با پنج شعر کم‌حجم‌ترین فصلهای کتاب‌‌‌اند و دفتر سوم با ۶۴ شعر بیشترین شعرهای کتاب یعنی بیش از نصفی از شعرهای کتاب را به خود اختصاص داده است، که مبین اخلاص و ارادت خاص عبدالعظیم صاعدی نسبت به این بانوی بزرگوار و مادر مؤمنان جهان است. با تصویرهایی چون:
«بر فراز همیشه
فرا بر ارتفاع بیدار‌بادها
جاودانه خواهیم ماند
جاودانه
که از دهان روشن دریا و آفتاب
و حنجرة تمام پنجره‌ها
با صدایی
که تمامیت توان ماست.» بر فراز همیشه: ص ۳۷، همان
یا:
«و عطش‌‌زار قلبم
تپش‌گاه گامهای توست
آن گامها
که از فدک تا بیت‌ الاحزان
آبروی تاریخ شد
و خاک و افلاک را
آینه
در آینه
چشمهای حیرت ساخت.» آبروی تاریخ: ص ۶۵‌، همان
و یا این نمونه که تمام یک شعر از شعرهای این مجموعه است:
«با هراس آن مادر
که طفلش را
به چنگ می‌چسبد
از دهانة‌ چاه
دستم را
به‌گاه و بی‌گاه
می‌گیرد از هر پرتگاه
فاطمه
فقط مادر رسول خدا نیست.» مادر: ص ۳۶، همان
برای آشنایی بیشتر با کم و کیف شعرهای این کتاب و نیز فضا و زبان و بیان آنها و چگونگی برخورد صاعدی با مقام والای ائمه اطهار(ع) از هر فصل یک شعر کوتاه می‌آورم تا بعد از آشنایی با فضای کلی شعرها و زبان و بیان و نیز تصویربرداریها به فرم و ساختار شعر بپردازیم و اینکه صاعدی چقدر در کاری که در پیش داشته موفق بوده است. مثل این شعر از دفتر اول:
«ابلیس را
تا دوباره
مقام
میان فرشتگان دهم
و روح شریر قرن را
جای
در سرزمین مواهب
تکیه
بر رحمتهای مبعث کرده‌ام.» رحمتهای مبعث: ص ۹، همان
یا این شعر از دفتر دوم:
«نامت
حافظة گلها را معطر می‌کند.
در گوش لحظه‌ها
فریادهای انسان
تا هماره
از حنجرة بهارزای عشق
برخیزد
سرودم
ترجیح یاعلی است.» ترجیح یاعلی: ص ۲۷‌، همان
و این شعر از دفتر چهارم:
«پنج بار
و هر بار
ستاره
ستاره
ستاره کردن خورشید دست‌رنج، بین خلق
معماست، ایثار نیست
شکفتن در شگفت است
مجتبی
حسن آیا
سفیر سخاوت و صلح آموزگار نیست.» شکفتن در شگفت: ص۱۱۷، همان
یا این نمونه از دفتر پنجم:
«اینک
گامهایم
زمین
و دستم
ر‌ُستنگه ستاره‌ها را می‌پوید
عقیق اشکهایم
در غریبانة شام تو
در شام غریبان تو
بی‌دریغ می‌درخشد
بی‌دریغ، یا حسین.» شام غریبان: ص ۱۲۷‌، همان
و این نمونه از دفتر ششم:
«در کنار و کلام تو
وجودم
آنک کدام
و از چه جنس آیینه است
که ساحتش را
سنگ باشد و رنگ
کنار و کلام هر کس دیگر
فرشته
یا دیو است.» صحیفة سجادیه: ص ۱۵۲، همان
و این نمونه از دفتر هفتم:
«کدامین طنین
کدامین پژواک
آنکه بر ساقه‌های خلأ می‌خواند
خاموشی را پاسخ می‌یابد.
بر شانه‌های نامت
شاخه‌های قضا
پرنده‌ام یا رضا
و بازتاب آوازم
پژواک امروز
طنین فرداست.» پرنده: ص ۱۵۸، همان
و بالاخره این شعر از آخرین دفتر کتاب یا دفتر هشتم:
«پنجرة شکیب انتظار را
با التهاب عاطفة نسیم
می‌گشایی
تا فرار مرگ را
از ساحت بلند عشق
شاهدی دیگر داشته باشی.
منتظرانت
مرگ را
عاقبت‌اندیش می‌کنند.» شاهدی دیگر: ص ۱۷۹، همان
به طوری که ملاحظه می‌شود در این شعرها احساس و اندیشه شاعر در لحظه‌ای گذرا از لحظه‌های هستی است که محوریت موضوعی شعرها را تشکیل می‌دهد، یعنی شعرهایی که بر اساس احساس و عاطفه و اندیشه سروده شده‌اند و نشان از خلوص نیت و ایمان و اعتقاد شخصی شاعر و ارادت قلبی او نسبت به حضرت رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است و به همین دلیل شعری است احساسی نه حسی. این شعرها از تأمل و اندیشه شاعر سرچشمه گرفته‌اند نه حادثه یا رویدادی تاریخی و حتی شخصی و به همین دلیل در این شعرها حرف آخر را احساس و عاطفه شاعر می‌زند و در حقیقت هر شعری تصویر یا توصیفی است از لحظه‌های عاطفی شاعر و برخورد او با نام و یاد معصومین علیه‌السلام و به همین دلیل هم کلمه «نام» و «نامت» در اکثر شعرها به نوعی نقش کلیدی دارند و تنها نام بردن از معصومین کافی است تا احساس و اندیشه شاعر را به تحرک وا دارد و حاصل چنین تحرکی به صورت کلامی‌‌ ـ‌ نه موزون‌ ـ‌ اما آهنگین بر زبان شاعر جاری شود. بدین سبب نیز در تعداد ۲۹ شعر از کل شعرهای مجموعه الهام‌بخش شاعر برای سرودن شعر نام معصوم(ع) است مثل:
«میم
آغازگر نام توست»
گلی از تمامی گلبرگها: ص ۲: دفتر اول کتاب
یا:
«و کعبه
در حاشیة رویاهایی باکره
نام تو را صیقل می‌زند» شمیم قدوم: ص ۱۷: دفتر دوم کتاب
یا:
«در خیال
نامت را
بر لب می‌نهم
و گاه که سرانگشت
از لب برمی‌گیرم
دستم
دست موساست.» دست موسی: ص ۴۷، دفتر سوم کتاب
یا:
«بر مدار شفعت یادش
شناور می‌شوم
نامش
فصل بی‌پایان شکفتن
و شکوه شیرین باور است.»
هم خون با فریاد: ص ۱۳۴، دفتر پنجم کتاب
یا:
«نامت: ویرانگر هراس
نامت: تیغی دودم
و خون‌ریز
نامت: شکفتن ظفر
و حیاتی است مکرر.» شکفتن ظفر: ص ۱۵۱، دفتر ششم کتاب
و یا:
«شب
زائر نام توست
تا ریشه‌های بدوی مهتاب را
برتابد
و وجدان زلال خورشید
ذرات نامت را می‌تراود
تا وامدار روز نباشد» نام تو: ص ۱۶۰، دفتر هفتم کتاب
افزون بر این شاعر گاه برای تأکید، گاه برای روشن شدن فضا و مفهوم شعر جابه‌جا در شعرها از نام معصومین(ع) بهره می‌برد، به طوری که در بین شعرهای این کتاب تعداد ۷۷ شعر با نام معصومین(ع) متبرک شده است و در حدود ده شعر با نامی غیر مستقیم و به اشاره، مثل‌:
«آه
آه، اگر حریر روشن اقرأ
قامتی نمی‌یافت
و محمد
هم‌کلام جبرئیل نمی‌شد.»
ظلمتی منتشر: ص ۵، دفتر اول کتاب
یا:
«علی جان
نام شریفت
رواج معراج است.» رواج معراج: ص ۲۰، دفتر دوم کتاب
یا:
«تو را خواهم سرود
و آن گاه
در همیشه
خواهیم رویید
که تو
همیشه‌ترین شعر عالمی زهرا.»
همیشه‌ترین شعر: ص ۹۰، دفتر سوم کتاب
یا:
«شکفتن در شگفت چرا
مجتبی
حسن آیا
سفیر سخاوت و صلح آموزگار نیست؟»
شکفتن در شگفت: ص ۱۱۷، دفتر چهارم کتاب
یا:
«نشان خانة خورشید را
از قلب من بخواه
که حسین را
در فاصله‌ای میان دو تپش
قدمگاهی
بی‌غبار و روفته بوده است.»
قدمگاه: ص ۱۲۸، دفتر پنجم کتاب
یا:
«به هنگام است
از دهان سپید شعر
از دهان شعری سپید
آن‌ گونه فریادت کنم ـ سجاد
که هیچ شعری
رنگی دیگر نیابد
و هیچ شاعر
جز سپید نسراید.» دهان سپید شعر: ص ۱۲۹، دفتر ششم کتاب
یا:
«پلکها را می‌بندم
و گوش را
صمیمانه به غوغای دل
می‌سپرم
دل
این حنجرة هزار زبان
رضا، رضا، رضا می‌گوید.»
ماندن فراسوی فردا: ص ۱۶۱، دفتر هفتم کتاب
و یا:
«با عطوفت ساحل
و صبوری صدف
مهدی
چشم‌انتظار توست.»
عطوفت ساحل: ص ۱۸۳، دفتر هشتم کتاب
آنچه که درباره کاربرد‌ِ این نامها در شعرهای صاعدی می‌توان گفت این است که نامهای معصومین(ع) اغلب نه به خاطر ارتباط ساختاری و موضوعی بلکه به اعتبار گزینش یا اختیار است که در پیکرة شعرها آمده است و هیچ رابطه تنگاتنگ ساختاری بین نامی که به کار رفته و محتوا و فضا از یک سو و تک‌تک اجزاء و عناصر شعر وجود ندارد، به طوری که به‌راحتی می‌توان نامی را از پیکرة شعری حذف و به جای نام آن یکی دیگر از ائمه اطهار(ع) را ‌آورد و به کلیت شعر هم لطمه‌ای نخورد، مثل شعر «بر فراز همیشه» که برای روشن شدن مطلب کل شعر را در اینجا می‌آوریم:
«رندانه
بر صخرة توفانتاب روزگار
بر پله‌های بهار تاریخ
بر عشق تو
پا سفت کرده‌ایم
و تکیه‌گاهمان
باد
قطره
یا غبار نیست
مساحت هستی است.
بر فراز همیشه
فرا بر ارتفاع بیدار‌یادها
جاودانه خواهیم ماند
جاودانه
که از دهان روشن دریا و آفتاب
و حنجرة تمام پنجره‌ها
با صدایی
که تمامیت توان ماست
تنها تو را
تو را فریاد کرده‌ایم
تو را که جاری با ذات عشق
در دیروز
امروز
فردایی
تو را که زهرایی» بر فراز همیشه: ص ۳۷، آخرین کلام خاک
همان طور که ملاحظه می‌شود تنها دلیل حضور نام حضرت زهرا(س) در پایان شعر همانا هم‌قافیه بودنش با کلمه «فردا»ست. وگرنه به جای آن نام هر یک از ائمه اطهار و معصومین(ع) را که بگذاریم کلیت شعر از نظر محتوایی به آن پاسخ خواهد داد.
درست برعکس شعر «ساحلهای گم‌شده» که با وجود اینکه نامی از حضرت فاطمه زهرا(س) در آن به کار نرفته، با این وجود ساختار و محتوای کلی شعر به گونه‌ای است که هر مخاطبی به‌راحتی می‌تواند بفهمد که منظور شاعر کیست و شاعر قصد مدح و ستایش کدام یک از معصومین(ع) را دارد. شعر را با هم می‌خوانیم:
«‌به فرجام
در دریای توفانزای عمر
با فرسایش پاروهای طلب
از خیزاب کوه قامتی زنانه
مردستان مردی موج‌شکن
آنکه را می‌جستم
بر من ظاهر شد.
پاروزنان با او
دیدم
دیدم ساحلهای گم‌شده
هیچ دور نیست.» ساحلهای گم‌شده: ص ۷۰‌، همان
باز در شعر کوتاه «غمهای من» مثل نمونه اول یعنی شعر «بر فراز همیشه» نام حضرت زهرا(س) در پایان شعر با کمک قافیه و هم‌آوایی کلمات «را» و «زهرا»‌ست که جا می‌افتد. بهتر است که این شعر را که چندان بلند نیست با هم بخوانیم که در یک شعر از دو ویژگی عمده یعنی الهام از «نام» و به کارگیری «نام» هر دو یک‌جا استفاده شده است:
«نامت
آب می‌کند
اندوه مرا
هنگام که هوا
هر ذره‌اش
کوهی است از غم
در پیش پا
غمهای من
همیشه
تو را می‌جویند
تو را
یا زهرا.» غمهای من: ص ۴۹‌، همان
در مقابل این گروه در این مجموعه شعرهای دیگری است که در آن شاعر از نام بهره نمی‌برد بلکه به جای آن گونه‌ای از استعاره یا کنایه یا تلمیح سود می‌برد، که به موقع خود از بهترین سروده‌های این کتاب را در بین این شعرها باید جست.
مثل شعر کوتاه زیر:
«ببین
ببین که در تب پوچی
چطور شهر می‌سوزد
به گوشة چشمی
هلا
تو خیر کبیر
ای کوثر
بیا و در رگ شهر
رودم کن.» کوثر: ص ۷۲، همان
یا این شعر:
«‌تو به آب
تو به مهریة خود
می‌مانی
تا بلوغ همة سبزینة باغ
تن‌ِ گل را قوتی
خار‌ب‍ُن را قوت.» مهریه: ص ۴۳، همان
به‌ویژه آنجا که به روایتی و واقعه‌ای اشاره می‌کند، مثل:
«با کدام پیراهن، کدام پای‌افزار
رنگین‌کمان خانه علی می‌شدی
با تنها جامة بی‌وصله‌ات ـ جامة بختت ـ
آن دلی را که خریدی
چند وصله داشت؟
و چه بیمت در راه خدا داماد
اگر
پای‌افزارت را
بی‌نوایی دیگر می‌طلبد
عروس خانه‌زاد خدا
فرشش
گیسوان غرور ملائک است.»
گیسوان غرور ملائک: ص ۸۵، همان
در همین رابطه با نام مطهر معصومین به‌ویژه کاربرد نام مبارک حضرت فاطمه زهرا(س) در شعرهاست که صاعدی از تأمل و تفکر درباره نام این بانوی بزرگوار به کشف و شهودهای زیبایی می‌رسد، مثل زهرا به معنی روشن، درخشان در این شعرها:
«می‌نویسم زهرا
و دستم
خورشید می‌شود
می‌خوانمت به نام
و آسمان قلبم را
باران می‌شوی
رنگین‌کمان عمر
بیهوده نیست
این همه زیبا» رنگین‌کمان عمر: ص ۱۰۱، همان
و یا:
«شب است می‌دانم
و تا خدا
راهی‌ است دراز
در پیش
اما
من با زهرا روانم
ـ با چراغ روشن ـ‌
مخاطره
در بی‌چراغی‌ است.» بی‌چراغی: ص ۱۰۵ همان
که در این دو شعر توجه بیش از حد شاعر به بیان آنچه که در ذهن دارد و به تصویر کشیدن آن، شاعر را از توجه به زبان و ساختار درست زبان باز می‌دارد و یا به سطری توضیحی و جملة معترضه‌ای می‌کشاند که ای کاش چنین نبود. مثل شعر اول که شعر در غیاب حضرت زهرا(س) سروده می‌شود و شاعر می‌گوید:
«می‌نویسم زهرا و دستم خورشید می‌شود» یعنی همین نوشتن نام مبارک حضرتش کافی که جسم و جان شاعر از نور متجلی شود و بدان‌گونه که دستش به خورشید بدل گردد، که طبیعی است بعد از چنین گزاره‌ای به جای «می‌خوانمت به نام» باید می‌گفت: «می‌خوانمش بنام» یعنی تداوم همین غیبتی که در ابتدای شعر بود که در این صورت گزاره شعری‌اش بدین صورت در می‌‌آمد «می‌خوانمش به نام و آسمان قلبم بارانی می‌شود» که در این صورت بارانی شدن آسمان نه به خاطر وجود حضرت زهرا(س) بلکه به خاطر یادآوری نام و سرگذشت غم‌آلود زندگی او می‌تواند باشد و بارانی شدن نشانه‌ای از غم است و آسمان بارانی، آسمانی است غم‌آلود و از تضاد بین این در حرکت ذهنی است که «رنگین‌کمان» پدید می‌آمد، درست مثل رنگین‌کمانی که از تابش خورشید در آسمان بارانی پدید می‌آید و بدین ترتیب می‌بینیم که توالی حرکتی که در طبیعت منجر به پدید آمدن «رنگین کمان» می‌شود، در شعر به هم خورده است. یعنی درست برعکس طبیعت در شعر باران پس از تابش خورشید می‌بارد، و بدیهی است که در این صورت «رنگین‌کمان» هم نمی‌تواند پدید بیاید.
و در شعر دوم سطر توضیحی «با چراغ روشن» که برای روشن شدن فضای شعر به کار رفته است نه تنها چیزی بر شعر و زیبایی آن نمی‌‌افزاید بلکه از انسجام، استحکام و زیبایی‌ آن می‌کاهد. چرا که مخاطب شعر خود با توجه به تأکید شاعر بر «بی‌چراغی در شب» متوجه معنای دوم کلمه «زهرا» می‌شود که همان روشنایی و به تعبیر شاعر «چراغ روشن» است. زیرا که با حذف «با چراغ روشن» در این گزاره خواهیم داشت:
«اما
من با زهرا روانم
مخاطره
در بی‌چراغی است.»
که مخاطب شعر آشنایی با اندکی دقت و تأمل با توجه به قرنیه به کار رفته در آخر عبارت، متوجه استعاری بودن کلمه «زهرا» در شعر می‌شود و این یکی از عللی است که از قدیم شاعران موفق را به سمت به کار بردن استعاره به جای خود کلمه رهنمون شده است و اهمیت و جایگاه مهم استعاره در شعر نیز از همین جا سرچشمه می‌گیرد، درست مثل کاربرد کلمه «آسیاب» در پایان شعر «باغیاد» که تلمیحی است روشن به گوشه‌ای از زندگی زاهدانه حضرت فاطمه زهرا(س):
«آه
میان دو سنگ آسیابت
نه کیلی گندم
یا جو
کلوخهای شرک جاهلیت
آماس‌گر دستت بود
که تو
با دیگر دستت
چه رام
چه آرام
آسیاب کائنات را می‌چرخاندی.» باغیاد: ص ۶۴، همان
حرف آخر اینکه همه شعرهای کتاب در یک حد نیستند، برخی ضعیف‌اند، برخی متوسط و برخی خوب و ای کاش شاعر با اندکی گذشت بهترینها را از میان این همه شعر انتخاب می‌کرد و در این مجموعه می‌آورد، به‌ویژه در دفتر سوم یا «به لحن خورشید» که در مدح و ستایش مقام مقدس حضرت فاطمه زهرا(س) است و در بر گیرنده ۶۴ شعر کوتاه و بلند است یعنی حدود نیمی از حجم کتاب را به خود اختصاص داده است که شاید می‌توانست به نصف آن تقلیل یابد، در عوض به انسجام، زیبایی و یک‌پارچگی کتاب نیز افزوده می‌شد. تبرک را با آوردن شعری در مدح و منقبت حضرت ختمی مرتبت محمد(ص) سخن خود را به پایان می‌برم:
«تو از فرازها فراتر
از ارتفاع عشق
بر ما
و وسعت جهان می‌تابی
وگرنه
تو‌ده‌ای خاکستر و یخ
که آمیزة جهان و دل ماست
یک‌باره
به شعله‌ای چنین برنمی‌تافت
بعثت
نام دیگر معجزه است.» نام دیگر معجزه: ص ۶، همان
عبدالعظیم صاعدی
منبع : سورۀ مهر