شنبه, ۱۷ آذر, ۱۴۰۳ / 7 December, 2024
مجله ویستا

شناخت جامعه در چهار رهیافت


شناخت جامعه در چهار رهیافت
مسلماً رابطه بین نظریه علمی و انواع معمولی اندیشه و تفكر، تعاملی است، زیرا بسیاری از مفاهیم و موضوعاتی كه بخشی از دانش عرفی و سنتی جامعه است، ریشه در نظریه های علمی قبلی دارند. مثلاً مفهوم جدید و پیچیده «نژاد» ریشه در نظریات قبلی دار
كسانی مانند وبر، دوركیم، جی دبیلواف هگل، دیلتای، برادلی،كارل ماركس و... همگی به نحوی با فلسفه علوم اجتماعی سرو كار داشته اند، اما هر یك به طریقی در این رشته، نظریه ای را به منظور آشكارسازی بخشی از پدیده به جامعه، معرفی كرده اند. در مقاله حاضر نویسنده سعی دارد چهار شیوه متمایز برای شناخت فلسفه علوم اجتماعی را تبیین كند. این چهار شیوه شامل رهیافت تاریخی، رهیافت توجه به مسائل، رهیافت حركت های معاصر و رهیافت علوم اجتماعی خاص است.
هرچند برخی از مسائل و موضوعاتی كه در فلسفه علوم اجتماعی بررسی می شود، عمری به قدمت فلسفه دارند (به عنوان مثال مسأله تقابل بین طبیعت و قرارداد و همچنین مسأله عقلانیت، زیرا ارسطو نیز به آنها پرداخته است)، ولی ظهور آشكار زیرشاخه ای از فلسفه با نام فلسفه علوم اجتماعی پدیده ای بسیار جدید است و به نوبه خود فعالیت فلسفی بیشتری را موجب شده است. مسلماً ظهور فلسفه علوم اجتماعی با توسعه و رشد خود علوم اجتماعی ارتباطی تنگاتنگ داشته است.(لازم به ذكر است كه منظور از علوم اجتماعی، اقتصاد، روان شناسی، تاریخ، جامعه شناسی و مردم شناسی است؛ ولی فلسفه، منطق، الهیات و هنر را شامل نمی شود.)
۱-رهیافت تاریخی
چهار شیوه متمایز برای شناخت این زیرشاخه از فلسفه وجود دارد. البته این شیوه ها مكمل همدیگرند. شیوه اول- مانند بسیاری دیگر از حیطه های فلسفه- بررسی تاریخی از طریق مطالعه مكاتب و فیلسوفان دوره های گذشته است. این شیوه رایجی است و بسیار توصیه می شود. تعدادی متن كلاسیك در زمینه فلسفه علوم اجتماعی(همانند معرفت شناسی و اخلاق) وجود دارد كه باید دانشجویان علاقه مند این رشته از آنها آگاه باشند.(مثلاً برخی از نوشته های وبر و دوركیم) این رهیافت تقابل جالبی را با فلسفه علوم طبیعی فراهم می آورد، زیرا این شیوه برای فهم فلسفه علوم طبیعی سودچندانی ندارد.در مقابله با سایر حیطه های فلسفه، تاریخ فلسفه علوم اجتماعی تا حدودی منقطع است، زیرا تنها می توان اولین تلاش های علوم اجتماعی - در اواخر قرن هجدهم و اوائل نوزدهم- در دوره روشنگری اسكاتلند و بعدها در آلمان را شروعی بر فلسفه علوم اجتماعی دانست. قبل از این دوره نیز تأملاتی درباره ماهیت جامعه وجود دارد كه برخی از آنها بسیار ارزشمند و غنی هستند.(مانند تأملات هابز و ویكو) ولی فقط در دوره روشنگری اسكاتلند و پس از آن بود كه فیلسوفان تلاش های نظام مندی برای مطالعه و فهم جامعه آغاز كردند.
خط تمییز آشكاری بین فیلسوفان علوم اجتماعی و نظریه پردازان اجتماعی(مخصوصاً در دوره های اخیر) وجود ندارد. به طور معمول كسانی مانند جی دبلیو اف هگل، ویلیام دیلتای، برادلی و تی اچ گرین فیلسوف علوم اجتماعی خوانده می شوند و كسانی مانند آدام اسمیت، كارل ماركس، امیل دوركیم و ماكس وبر نظریه پرداز اجتماعی محسوب می شوند، ولی ملاك دسته بندی آنها تا حد زیادی اختیاری است.
۲- توجه به مسائل
یكی از راه های فهم فلسفه علوم اجتماعی، مسائل و موضوعاتی است كه این شاخه از فلسفه به آنها می پردازد. این مسائل گاه از زندگی روزمره برمی خیزند و گاه از مباحث علمی در حیطه علوم اجتماعی، چرا كه فقط عالمان اجتماعی نیستند كه در مورد جهان اجتماعی می اندیشند. همه ما در این مورد می اندیشیم. حتی به نظر می رسد مفاهیم ابداع شده عالمان اجتماعی مانند «منحنی های تقاضا» صورت بهبود یافته مفاهیمی باشند كه در زندگی روزمره توسط انسان های عادی استفاده می شود. این تأملات غیرعلمی كاملاً مجزا از هرگونه كار علمی تخصصی بروز می یابند. گمان انحصار مسائل این حیطه به فلسفه علوم اجتماعی تا حد زیادی گمراه كننده است، زیرا بسیاری از مسائل این حیطه از تأملات فلسفی در باب انواع كاملاً عادی تفكر و فهم به وجود می آید؛ این حوزه را شاید بهتر باشد فلسفه جامعه(فلسفه اجتماعی) نامید تا علایق غیرعلمی را به همراه علایق فلسفی شامل شود.
ساختارهای اجتماعی(مانند خانواده و خود جامعه)، هنجارها و قواعد رفتار، آداب و رسوم و انواع خاص كنش انسانی از جمله مسائل اصلی علوم اجتماعی هستند كه علاوه بر عالمان اجتماعی ،آدم های عادی نیز به تأمل درباره آنها می پردازند. این امر مستقیماً سؤالاتی متافیزیكی درباره آنها را به همراه دارد. به عنوان مثال این پرسش كه آیا این ساختارهای اجتماعی چیزی بیش از افراد و روابط بین آنهاست؟ بسیاری از فیلسوفان به پیروی از ایده وحدت علوم بر این باورند كه سایر علوم اجتماعی می توانند از روان شناسی نتیجه شوند و در نتیجه قابل تحویل به آن هستند و همین طور روان شناسی قابل تحویل به شیمی و فیزیك است. برای این متفكران، عالم در نهایت ساده بوده و این تنوع و پیچیدگی ناشی از شیوه های متفاوت بیان است. واقعیت و تمامیت جهان اجتماعی و تأثیر جبری آن بر افراد، متفكران دیگر را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
كنش چیست و چه تفاوتی با حركات صرفاً بدنی دارد؟ چه عواملی باعث می شود كنشی را اجتماعی بنامیم؟ برخی معتقدند كه یك كنش در صورتی اجتماعی است كه اثرات علی آن شامل دیگران نیز شود. برخی دیگر معتقدند كه یك كنش به دلیل ماهیت ذاتی اش و مستقل از اثراتش، اجتماعی است. بسیاری از مباحث فلسفی كنش در فلسفه تاریخ و درباره تبیین كنش های مهم تاریخی بر می خیزند، ولی در حیطه مجزایی از فلسفه با نام نظریه كنش جذب شده است.
تقابل ادعا شده بین طبیعت و قرارداد در ذهن كسانی ایجاد می شود كه درباره بشریت و رشد آن می اندیشند و فرقی نمی كند كه عالم باشند یا فیلسوف یا حتی غیر این دو. هركسی كه مسافرت های زیادی داشته باشد و به تفاوت های اجتماعی بین افراد و فرهنگ ها توجه كند تعجب خواهد كرد كه آیا همه فعالیت های اجتماعی كه به نظر وی عجیب و غیرعقلانی به نظر می رسد در فرهنگ خودشان عقلایی است؟ به زبان دیگر آیا استاندارد عامی برای عقلانیت وجود دارد كه از طریق آن بتوانیم فرهنگ های مختلف را ارزیابی و نقد كنیم؟
مسلماً رابطه بین نظریه علمی و انواع معمولی اندیشه و تفكر، تعاملی است، زیرا بسیاری از مفاهیم و موضوعاتی كه بخشی از دانش عرفی و سنتی جامعه است، ریشه در نظریه های علمی قبلی دارند. مثلاً مفهوم جدید و پیچیده «نژاد» ریشه در نظریات قبلی دارد.
دسته دیگری از مسائل مورد بحث فیلسوفان علوم اجتماعی از بررسی فعالیت عالمان اجتماعی برمی خیزد. استانداردهای تبیین كامل در علوم اجتماعی چیست؟ تبیین علی، نوعی تبیین است كه در علوم طبیعی مرسوم است. اما به نظر می رسد تبیین فعالیت ها و آیین های اجتماعی و همچنین كنش های اجتماعی، علی نیست.
تبیین فعالیت ها و آیین های اجتماعی اغلب كاركردی است. در این نوع تبیین، پدیده با توجه به اثراتش و نه عللش تبیین می شود. تبیین كنش انسانی، تبیین های نیت مند هستند و در آن كنش به وسیله هدف و غرض انجام آن تبیین می شود و به نظر می رسد علی نباشد، اما ظاهرش اغوا كننده است و می تواند به شكل علی بازسازی شود. عالمان اجتماعی بر این باروند كه فعالیت های آنها از نظر ارزشی خنثی است، ولی می توان از ماحصل این علوم، استفاده های خوب یا بدی كرد. پس این مسأله به استفاده كنندگان برمی گردد و نه محتوای علوم. به نظر می رسد رابطه بین علوم اجتماعی و ارزش های عالمان اجتماعی مستقیم تر و بی واسطه تر باشد. مسأله خنثی بودن ارزشی تحقیقات اجتماعی یا جانبدارانه بودن آن موضوع مهمی برای فلسفه علوم اجتماعی است. آیا علوم اجتماعی از جهات مهمی شبیه علوم طبیعی است؟ در علوم طبیعی توسعه یافته، آزمایش ها و پیش بینی های كنترل شده وجود دارد.
عالمان طبیعی می كوشند قوانین حاكم بر پدیده های مورد مطالعه خود را صورت بندی كنند. آیا صورت بندی و فرموله كردن قوانین هدف معقولی برای علوم اجتماعی است؟ مطمئناً قانون های زیادی وجود ندارد تا فرموله شوند. با این همه، جای این پرسش وجود دارد كه آیا عالمان اجتماعی از شواهد آماری به همان شیوه عالمان طبیعی استفاده می كنند. در نهایت در علوم طبیعی بین نظریه و مشاهده با دقت بالایی تمایز قائل می شویم و معتقدیم كه یك انسان عاقل باید بپذیرد كه نظریه، آن چیزی است كه به بهترین وجه به وسیله مشاهدات تأیید شود. واضح نیست كه آیا می توان تمایز مشابهی را در علوم اجتماعی ایجاد كرد و آیا نظریه در این علوم به همان نحو به وسیله مشاهدات حمایت می شوند. مشاهدات ما از دنیای اجتماعی نیز بسیار بیشتر از دنیای طبیعی متأثر از نظریات مورد استفاده ماست.
۳- رهیافت حركت های معاصر
رهیافت سوم به فلسفه علوم اجتماعی مطالعه حركت ها، مكاتب فلسفی، یا فیلسوفان تأثیرگذار معاصر است.هرچند مناقشه و اختلاف در علوم طبیعی نیز وجود دارد ولی به نظر می رسد در حیطه علوم اجتماعی، اجماع كمتری وجود دارد و پارادایم مورد توافق كمتری نیز در یك برهه زمان در علوم اجتماعی وجود دارد. تأملات انتقادی در مورد جامعه یا علوم اجتماعی یا هر دو در كشورهای فرانسه و آلمان تفاوت زیادی با كشورهای انگلیسی زبان وجود دارد. مسائل مشابه هم است، ولی سنت ها و شیوه پیگیری مباحث تفاوت زیادی دارد. امید است هر سنت از دیگری چیزی بیاموزد.
۴- رهیافت علوم اجتماعی خاص
چهارمین و آخرین رهیافت ممكن به فلسفه علوم اجتماعی، مطالعه مسائل فلسفی است كه به طور خاص در هر یك از حیطه های علوم اجتماعی بروز می كند. برخی از علوم اجتماعی و نه همه آنها مباحث فلسفی مخصوصی ایجاد كرده اند. اقتصاد بهترین نمونه است. علم اقتصاد از ابعاد مختلف توسعه یافته ترین علم اجتماعی است و شاید به همین دلیل است كه بسیاری از مباحث و موضوعات تعریف شده در فلسفه علوم اجتماعی از این علم برخاسته است. پرسش ها در باب بنیان های اقتصاد منجر به مباحث فلسفی محوری عقلانیت، انتخاب و ماهیت اراده و خواسته و ارتباطشان با كنش می شود. البته سایر علوم اجتماعی مانند تاریخ، روان شناسی، جامعه شناسی و مردم شناسی نیز مباحث ویژه ای را به همراه دارند.
منبع:
Routledge Encyclopia of philosophy
نویسنده: دیوید هیلل روبن
ترجمه: محمدجواد احمدی
منبع : روزنامه همشهری