چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


بچه‌ها بدرفتاری نمی‌کنند


بچه‌ها بدرفتاری نمی‌کنند
كودكان دست به رفتارهایی می‌زنند كه برای رسیدن به نیازهای آنی خود لازم می‌بینند.امید، یك پسر بچه سه ساله بسیار كنجكاو است و تمام وسایل داخل كشوهای میز مادرش را خالی می‌كند و كف اتاق خواب را از آنها می‌پوشاند. مادرش، با دیدن این منظره با عصبانیت ضربه‌ای به پشت او می‌زند، امید گریه می‌كند و وحشت‌زده و سرگردان به نظر می‌رسد.
آن شب، وقتی پدر به خانه می‌آید دم در سلام كرده، مادر به او گزارش می‌دهد: «امروز امید پسر بدی بود و من مجبور شدم بزنمش.» شوهر می‌پرسد: «امید چه‌كار كرد؟» این سؤال كاملاً منطقی است، چون جمله «امید پسر بدی بود» چیزی در مورد عملكرد واقعی امید نمی‌گوید، بلكه آن جمله نوعی ارزشیابی در مورد خود امید است. او یك بچه «بد» است.
اگر پدران و مادران می‌دانستند این كلمه «بد» چه مشكلاتی در خانواده‌ها به وجود می‌آورد، هرگز از آن استفاده نمی‌كردند. وقتی از «بدی بچه‌ها» صحبت می‌شود، نه تنها مسئله به بچه نسبت داده می‌شود، بلكه بدون این كه لازم باشد، پدر و مادر دچار مشكل می‌شوند.
چرا این‌طور است؟ گفتن یا فكر كردن به این كه بچه‌تان بد است چه اشكال دارد؟ همه پدر و مادرها این كار را می‌كنند و پدر و مادر ما هم قبلاً این كار را كرده‌اند. در حقیقت ابتدای اطلاق مفهوم بدی به بچه‌ها چنان عمری در تاریخ پیش می‌رود كه می‌توان گفت كسی نمی‌داند چه وقت شروع شده و چرا. این اصطلاح آن‌قدر عمومیت دارد كه تا به حال كسی در مورد استفاده از آن شكی به خود راه نداده است.
با كمال تعجب، اصطلاح‌ بدرفتاری بیشتر اوقات در مورد بچه‌ها به كار می‌رود، نه بزرگسالان، دوستان و همسران. تا به حال كمتر شنیده‌اید كسی بگوید: «همسرم دیروز بد شده بود» یا «من دوستم را دیروز به ناهار دعوت كردم و از بدرفتاری او به شدت عصبانی شدم»، «رئیس من بدرفتاری می‌كند» یا «مهمانان ما در مهمانی دیشب بدرفتاری كردند».
ظاهراً معمولاً فقط بچه‌ها هستند كه به عنوان بد شناخته می‌شوند. هیچ‌كس دیگر بدرفتاری نمی‌كند، بنابراین «بد بودن» یكی از اصطلاحات زبان پدر و مادرهاست و به طرز نگرش سنتی والدین به فرزندانشان بستگی دارد.
والدین وقتی می‌گویند بچه‌هایشان بدرفتاری می‌كنند كه عملكرد (رفتار) بچه‌ها برخلاف آن چیزی است كه والدین فكر می‌كنند بچه‌ها باید رفتار كنند. به عبارت دقیق، بدرفتاری یعنی رفتاری كه نتیجه آن به نوعی برای والد قابل پذیرش نیست. یعنی بد است. بد بودن یعنی فرزند كاری می‌كند كه برای والد قابل قبول نیست.
از طرف دیگر وقتی فرزند رفتارهایی می‌كند كه برای والد نتایج بدی به بار نمی‌آورد آن بچه به عنوان بچه‌ای خوش‌رفتار (خوب) تعریف می‌شود. «علی امروز بچه خوبی بود.» «بیتا توی فروشگاه‌ بچه خوبی بود.» ما سعی می‌كنیم به بچه‌ها بیاموزیم خوش‌رفتار باشند. بنابراین خوب بودن یعنی بچه‌ كاری می‌كند كه برای والد قابل پذیرش است.
● راه‌حل‌هایی برای رفع نیاز
اگر والدین می‌توانستند اصول اساسی زیر را درمورد بچه‌ها بپذیرند، زندگی خانوادگی لذت‌بخش و شادمانه می‌شد.
اصل۱) بچه‌ها هم مانند بزرگسالان نیازهای اساسی دارند كه برایشان مهم است، آنها دائماً سعی می‌كنند با انجام كارهایی به نیازهایشان برسند.
اصل ۲) بچه‌ها بد نیستند. رفتارهای آنها به سادگی اعمالی هستند كه بچه‌ها برای رسیدن به نیازهای مهمشان انتخاب كرده‌اند.این اصول می‌گویند كه تمام اعمال بچه‌ها نوعی رفتار هستند. وقتی از این نظر به موضوع نگاه كنید در تمام مدت روز بچه رفتار می‌كند، به همان دلیلی كه بقیه موجودات هم رفتارهایی دارند. آنها از این طریق می‌خواهند به ارضای نیازهایشان برسند.
نوزاد گریه می‌كند چون گرسنه یا خیس است یا دردی دارد. چیزی در زندگی او درست نیست. وجود او به چیزی نیاز دارد. گریه كردن، راهی است كه از طریق آن كودك می‌گوید «كمك كنید». در حقیقت این رفتاری است كه باید به صورتی مناسب پذیرفته شود. (خوب) چون گریه كردن حتماً برای كودك كمكی را می‌آورد كه به آن نیاز دارد. وقتی به اعمال كودك به صورت رفتار مناسب موجودی برای رسیدن به نیازهایش نگریسته شود، مسلماً نمی‌توان بچه را «بدرفتار» دانست.
به همین صورت وقتی امید وسایل میز مادرش را بیرون می‌آورد و روی كف اتاق پخش می‌كند، اگر رفتارش به صورت نشانه نیاز كودك به دیدن شكل‌ها و رنگ‌های تازه یا دست زدن به اجسام تازه معنی شود، مادرش به آن «بد بودن» نمی‌گوید.
به این ترتیب می‌بینیم كه تمام رفتارهای بچه‌ها درست نقطه مقابل «بدرفتاری» هستند.بچه‌ها هم مثل بزرگسالان دائماً می‌كوشند نیازهایشان را ارضا كنند و این طبیعی است. در حقیقت بچه‌های ناسالم آنهایی هستند كه به صورت بیمارگونه‌ای در ارضای نیازهایشان ناموفق هستند.
زندگی آنها سراسر خستگی، ناامیدی، افسردگی و مأیوس شدن است. احساس می‌كنند همیشه بازنده هستند و این احساس باعث خشمگینی، خصومت و تهاجمی رفتار كردن با دیگران می‌شود.
● آنچه همه می‌خواهیم
نیازهای مخصوص بچه‌ها چه هستند؟ آیا می‌توان آنها را مشخص كرد؟ آیا همان نیازهای بزرگسالان هستند؟ مسلماً این‌طور به نظر می‌آید كه بچه‌ها انبار نامحدودی از نیازها را دارند، آنها در بیشتر ساعات بیداری‌شان فعالند. به جای این كه سعی كنیم تمام نیازهای آنها را فهرست كنیم، می‌توانیم تمام آن نیازها را به پنج دسته مهم (پنج سطح) تقسیم كنیم. این پنج سطح نیازهای بزرگسالان را هم در بر می‌گیرد.
۱ ) نیازهای زیستی
خوردن. نوشیدن. خواب
۲ ) نیازهای سلامت و ایمنی
امنیت. پشتیبانی. نظم. ساختار. آزادی از ترس.
۳ ) نیازهای تعلق داشتن اجتماعی
عشق. عاطفه. اعمال متقابل. دوستی. صمیمیت.
۴ ) نیاز به بزرگداشت خود
شایستگی. مفید بودن. توانایی. خود ارزشمندبینی.
۵ ) نیاز به خودشكوفایی
رشد شخصیتی. رشد نیروهای بالقوه. گسترش مهارت‌های تازه.
همان‌طور كه در هرم پایین‌ترین سطح، وسیع‌ترین سطح است، پایین‌ترین سطح نیازها هم زیربنایی‌ترین نیازها هستند و همچنین قوی‌ترین آنها و نیازهای سطوح بالاتر همه به تأمین این سطح زیربنایی متكی اند.
می‌دانیم كه هر كدام از این سطوح نیازها می‌توانند برانگیزنده رفتارهای بسیار متفاوتی در بچه‌ها باشند كه بیشتر آنها راه‌حل‌های موفقیت‌آمیزی برای نیازهای آنهاست. اما در عین حال می‌دانیم كه بچه می‌تواند چنان در یك سطح «گیر كند» كه نتواند از طریق سطوح نیازهای بالاتر برانگیخته شود. مثلاً بچه‌ای كه احساس عدم امنیت می‌كند و بیشتر اوقات می‌ترسد و انگیزه‌ای برای جست‌وجوی دوستی‌ها یا شروع كردن اعمال متقابل با دیگران ندارد.
ما این حالت را در بچه‌های بدشانس می‌بینیم كه در خانه تحت فشار تنبیهات شدید انضباطی قرار داشته‌اند. اینها بچه‌هایی خجالتی، كناره‌گیر و ترسان از ارتباط یافتن با همسالان یا بزرگسالان هستند.
معصومه روحانی‌منش
منبع : روزنامه همشهری