جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
چگونه نقاشی پستمدرنیزم به عنوان یک جنبش مستقل تلقی میشود؟
● جستاری در ماهیت نقاشی پست مدرن
بیشتر كسانی كه تصریح میكنند پستمدرنیزم رد مدرنیسم است؛ بهنظر میرسد كه تنها روی ایدههایی كه میان این دو نهضت ناسازگاری ایجاد میكند، متمركز میشوند. آنها با در نظر گرفتن تفاوتهای این دو، به این نتیجه رسیدهاند در حالی كه برخی دربارهی شباهتهای آنها نوشتهاند.
پیچیدگی بین شباهتها و تفاوتهای مدرنیزم و پستمدرنیزم یا پسامدرنیزم و پیشامدرنیزم، تصوری نهچندان واضح از این روابط و خود پستمدرنیسم را بیان میكند.
وین كراون (Wayne Craven) بسیار درگیر پیچیدگی و پویایی پستمدرنیزم شدهاست. او ادعا میكند: پستمدرنیزم در ادبیات همانند هنرهای تجسمی هنوز تعریف مشخصی از خود ارائه نداده است. اگرچه یكی از مشخصههای اساسی آن «جمعگرایی» است در قالب پذیرش تنوعات گستردهی سبكها؛ البته فاكتورهای اندكی وجود دارد كه پستمدرنیزم را در یك جنبش متحد میكند. (آیا او از یك عقیدهی قدیمی برای تعریف یك جنبش استفاده میكند؟)
گذر كردن از این پیچیدگی بوسیله ابداع و تمركز روی مباحث دوگانه آسان میشود:موافق در مقابل مخالف، خوب در مقابل بد، گوشتخواری در مقابل گیاهخوار. تاكنون تعریف مشخصی از تضاد دوتایی وجود ندارد، زمانی كه پست مدرنیسم وارد بحث میشود (باید بهعنوان یك مقولهی پیچیده، به این مسئله كه هیچگونه مشخصهی دوگانهای تمایل به نگرشهای مقابل ندارد، نزدیك شود) پستمدرنیزم بعضی از جنبههای مدرنیزم را رد میكند و تعدادی از جنبههای پیشامدرنیزم را كه خود مدرنیزم نیز رد میكند، میپذیرد همانند استفاده از پیكره به صورت سنتی.
زمانی كه یك جنبش از پس جنبش دیگری ظاهر میشود، مانند پستمدرنیزم بعد از مدرنیزم و مدرنیزم بعد از دورهی ویكتوریایی (دارای مقررات خشك و مذهبی) چشماندازها نیز متعاقباً تغییر میكنند اما آیا این بدین معنی است كه آن جنبش كه به دنبال میآید همواره در پی رد قبل از خود است؟
چشمانداز كلمنت گرین به نقاشی مدرن این است كه مدرنیزم هرگز درصدد قطع رابطه با گذشته نبودهاست. این شاید به معنی انتقال محسوب شود، یك شرح سنت روشنگری متقدم باشد اما این به معنی ادامه راه نیز هست. بههرحال اگر این مورد تحول یا انتقال محسوب شود به این بستگی دارد كه ما دركجای تاریخ قرار داریم. بعد از گذشت تنها ۳۰ سال از شروع دورهی پستمدرنیزم عقیدهی منتقدین، مورخان و فلاسفه كه با گذشت هر سال پستمدرنیزم را نیز تاكنون مرور میكنند، نهایتاً تغییر خواهد كرد.
چالز جنكس در مقاله «پست مدرنیزم، نئوكلاسیسیسم در هنر و معماری» از عقیدهی گرینبرگ مبتنی بر اینكه پستمدرنیزم به عنوان یك جنبش باقی ماندهاست، حمایت میكند. جنكس مینویسد: پست مدرنیزم همانند مدرنیزمهای قبل از خود، گاهی بر روی گزینههای اساسی تقسیم میشوند كه آیا فعالیتها و برنامههای آنها قطع رابطهای بنیادی با گذشتهی اخیر و نفی مدرنیسم را بیان میكند و یا بهطور متناوب دوباره درهم آمیختن این سنت با رشتههای انسانگرایی غرب را نشان میدهد.
جنكس در حمایت این عقیدهی اخیر بر نقاشی، معماری و مجسمهسازی دارد.
اچ. دبلیو جانسون، در مقالهایی تحت عنوان «نقاشی پستمدرنیسم» مینویسد: نقاشی...یك شیوه سنتی است كه خیلی مناسب برای پستمدرنیزم نیست. او اینچنین استدال میكند كه حس میكند كه هر آنچه برای پستمدرنیزم رخ میدهد حقیقتاً یك مدرنیزم متأخر است. او از این نظریهی خود با بیان این مطلب كه مرز مشخصی بین پستمدرنیزم و مدرنیزم متاخر وجود ندارد، دفاع میكند. اگر چه جانسون ادامه میدهد كه نقاشی یك هنر سنتی (در معنی ساختار گرایی) است. اما او نیز اینرا میپذیرد كه عناصر نقاشی خیالی (عناصر تخیل نقاشی) میتواند به عنوان یك متن ساختارشكن(ساختارزدایی) بهكار رود.
با این ادعا او ۲ كار انجام میدهد، طبیعت ساختار زدایی (ساختار شكن) پست مدرنیزم را تشخیص میدهد و با استفاده از تناقضات ذاتی پستمدرنیزم به دفاع از نظریهی خود میپردازد.
ساختارشكنی كه جانسون ادعا میكند «مرگ مؤلف» و مطالب مورد بحث را به عنوان نشانههای غیر ضروری انسانگرایی اعلام میكند. بدین ترتیب تفسیر، بیارزش و بیفایده معنی میدهد، او خاطر نشان میكند كه بازنمایی در حسیترین معنای آن غیر ضروری و نامطلوب است. بهاین دلیل كه برای دوباره خلق كردن یك واقعیت فریبآمیز تلاش میكند و بنابراین هرگز نمیتوان یك تجربهی معتبر فراهم كرد. این نظریه در همهی جنبههای پست مدرنیزم در عقیده جانسون گسترده میشود.
او به سوال كردن ادامه میدهد:«كه چهطور نقاشی اینچنین تهی از محتوا شده؟» پاسخ او این است: یك بازتاب فرهنگی ساختارشكنی منجر به این قضیه شدهاست.
در این دنیایی كه ما بهطور جهانی از فرهنگمان آگاه هستیم بهخاطر ارتباطات و تكنولوژی كه تقریباً بدون درنگ قادر به رساندن اطلاعات است. دیگر بر تجربیات كوتهبینانهی ما متمركز نیست. در یك لحظه بر شرایط اقتصادی آسیا متمركز میشویم، سپس كشمكشهای قومی بالكانها به خشونت میان بچههای دبیرستانی در دنور امریكا، مسئله بعدی است. به عبارت دیگر: ماهیت فرهنگ متداولمان یكبار مصرف شدهاست یا تحت شرایط بهتر ناپایدار شدهاست. از عواقب آن این است كه ما را از آنچه به فرهنگ گذشته پیوند میدهد دور میكند. زندگی بسیار سریع عبور میكند و ما فرصت كافی برای توجه به یادگیری ریشهای فرهنگمان را نداریم.
در نتیجه حتی افراد تحصیل كرده (هنرمندان را نیز دربرمیگیرد) به فرهنگ مشترك پیشینمان متصل نیستند.
این انتقال آموزشی ۲ موقعیت را بهوجود آوردهاست. هنرمندان دیگر با توجه به فرهنگ رایج گذشتهمان باسواد نیستند، بنابراین آنها نمیتوانند از آن برای انتقال ایدهها استفاده كنند. و اگرچه آنها بتوانند ایدههای خود را با اظهار كردن الفبای قدیمی بیان كنند، مخاطبان نیز دیگر با سواد فرهنگی نیستند بنابراین آنها بیانهای هنری هنرمندان تجسمی را نمیتوانند بفهمند، حتی موقعی كه در جلوی چشمشان قرار گرفتهاست. دلیل اینكه اغلب افراد تحصیل كرده دیگر با سواد فرهنگی نیستند به سادگی مشخص است، زیرا آنها به دانشكده میروند تا آموزش برای یك شغل ببینند نه برای تعلیم گرفتن، تفاوتها را میبینید!...
آذر امیدی
منبع : ماهنامه ماندگار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست