یکشنبه, ۲۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 9 February, 2025
مجله ویستا
بومشناسی و گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم
گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم دشوارترین مبحث سوسیالیسم چه در تئوری و چه در عمل است. افزودن موضوع بومشناسی به این مبحث ممکن است این مسئله بغرنج را پیچیدهتر از آنچه که هست نشان دهد. اما برای رد این نظر باید بگویم که ارتباط انسان با طبیعت در بطن موضوع گذار به سوسیالیسم قرار دارد. برای شناخت بهتر محدودیتهای سرمایهداری، علل شکست تجارب اولیه سوسیالیسم و روند کلی تلاشهایی که در جهت تحقق رشد انسانی مساواتطلبانه و پایدار انجام میگیرد، بررسی ارتباط این موضوعها با مسائل زیستمحیطی امری ضروری است.
بحثی که من در این مقاله ارائه میکنم سه بخش است. نخست آنکه درک ارتباط نزدیک مارکسیسم کلاسیک با تجزیه و تحلیل مسائل زیستمحیطی بسیار حائز اهمیت است. بومشناسی برخلاف آنچه ادعا میکنند هیچگونه عدم سنخیتی با سوسیالیسم ندارد و یکی از مؤلفههای اصلی این مکتب فکری از آغاز شکلگیری آن به رغم نارسائیهای زیست محیطی پرشمار جوامع مشابه شوروی در دورههای بعدی بوده است. دوم آنکه بحران اکولوژیکی که اکنون در جهان با آن روبرو شدهایم ریشه عمیقی در «بیگانگی از دنیا» که از انباشت سرمایه ناشی میگردد دارد و رد آن را میتوان در خاستگاه تاریخی نظام سرمایهداری جستجو کرد. سوم آنکه گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم در واقع تلاشی در جهت تحقق رشد پایدار انسانی است که جوامع پیرامونی جهان سرمایهداری تا کنون در اهتمام به آن پیشگام بودهاند.
● مارکسیسم کلاسیک و بومشناسی – اکولوژی Ecology
پژوهشهای انجام شده در دو دهه گذشته نشان میدهد که بین مارکسیسم کلاسیک و بومشناسی ارتباطی مستحکم وجود داشته است. از دیدگاه مارکس دگرگونی رابطه انسان با زمین یکی از شروط اساسی گذار از دوره فئودالیسم به سرمایهداری بود و به همین ترتیب باید گفت که او تنظیم منطقی رابطه انسان با طبیعت را یکی از شروط اساسی گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم میدانست.
مارکس و انگلس در خصوص مشکلات زیست محیطی ناشی از سرمایهداری و در کل جامعه طبقاتی و نیاز به غلبه بر آنها در زمان استقرار در سوسیالیسم مطالب مبسوطی را به رشته نگارش درآوردهاند. از آن جمله مباحثاتی درباره بحران خاک در قرن نوزدهم است که مارکس را بر آن داشت تا تئوری خود را در زمینه گسست ارتباطی طبیعت و جامعه ارائه کند.
وی تحقیقات دانشمند آلمانی «یوستوس فون لیبیگ- Justus Von Liebig » را پایه و اساس تجزیه و تحلیل خود قرار داد و در آن به این نکته اشاره کرد که سرمایهداران مواد مغذی خاک و نیتروژن، فسفر و پتاسیم) را استخراج و این مواد را به شهرهایی صدها و هزاران مایل دورتر منتقل میکنند. این مواد مغذی در نهایت موجب آلودگی آب و هوا و لطمه دیدن تندرستی کارگران میشوند. این گسست در چرخه ارتباط بین طبیعت و جامعه مارکس را بر آن داشت که خواستار بازگرداندن پایداری زیستمحیطی کره زمین جهت بهرهگیری نسلهای آینده از آن گردد.
بر همین اساس مارکس و انگلس مشکلات اکولوژیک عمده جامعه بشری را به ترتیب زیر برشمردند: تبعیض بین شهر و روستا، تخریب خاک، آلودگی صنعتی، توسعه نامنظم شهرها ، لطمه دیدن سلامت کارگران و از کار افتادگی آنها،تغذیه نامناسب، سلب حق مالکیت دهقانان بر زمینهای خود، فقر و انزوای روستائیان، تخریب جنگلها، جاری شدن سیل بر اثر فعالیتهای بشر، گسترش بیابانها، کمبود آب، تغییرات اقلیمی منطقهای، اتلاف منابع طبیعی (از جمله زغال سنگ)، لزوم حفاظت از منابع انرژی، انحطاط تدریجی و محتوم جامعه، لزوم بازیافت پسماندهای صنعتی، ارتباط متقبل گونهها و محیط زیست آنها، مشکلات ناشی از افزایش بیش از حد جمعیت، عوامل پدید آورنده قحطی و موضوع کاربرد منطقی دانش و فنآوری.
شناخت این دو از مشکلات زیست محیطی جامعه انسانی از دیدگاه ماتریالیستی ژرفبینانهای به طبیعت که بخش مهمی از اندیشههای مارکس را تشکیل میداد برخاسته بود.
وی چنین مینویسد: بشر برای ادامه حیات خود به طبیعت وابسته است. به عبارت دیگر طبیعت حکم بدن او را دارد و آدمی برای بقای خود باید با آن ارتباطی مداوم داشته باشد. معنای این گفته که حیات جسمانی و ذهنی بشر به طبیعت پیوند خورده آن است که طبیعت با اجزای درونی خود ارتباط دارد چرا که انسان بخشی از طبیعت است.
مارکس با مخالفت مستقیم با سرمایهداری اعلام داشت که زمین در مالکیت هیچ فرد، ملت یا گروه خاصی قرار ندرد و متعلق به نسلهای بعدی است و لذا باید با مدیریتی مناسب از آن محافظت کرد.
دیگر مارکسیستهای متقدم نیز با پیروی از او در برخی از تجزیه و تحلیلهای خود به مسائل زیستمحیطی توجه کردند و با یک دیدگاه ماتریالیستی و دیالکتیکی کلی به بررسی طبیعت پراختند. ویلیام موریس، اگوست یبل، کارل کائوتسکی، دزالوگزامبورگ و نیکلای بوخارین همگی از نظراتی که مارکس درباره بومشناسی داشت استفاده کردند. یک سوسیالیست اوکراینی به نام برگئی پودولینسکی در تلاشهای نخستین خود برای تبیین اصول علم اقتصاد بومشناسی تا حد زیادی از آثار مارکس و انگلس الهام گرفته بود. لنین نیز بر اهمیت بازیافت مواد مغذی خاک تأکید و از حفاظت از طبیعت و اجرای آزمایشهای پیشگامانهای در زمینه بومشناسی اجتماعی (علم مطالعه برهم کنش (متقابل - Interaction) جمعیت در یک محیطزیست طبیعی خاص) پشتیبانی میکرد. این سیاستها در دهه ۱۹۲۰ و اوائل دهه ۱۹۳۰ در شوروی به پیدایش نظریاتی در زمینه علم تحولات نیرو در زیست بومها و دینامیک تغذیه ( پایه و اساس دانش مدرن تجزیه و تحلیل زیست بومها) انجامید که شاید در آن زمان پیشرفتهترین نظریات ارائه شده در جهان بود. این جو انقلابی و علمی همچنین زمینه را برای پیدایش تئوری زیست کره (از وی . آی.ورنادسکی v.I.Vernadsky)، تئوری منشأ حیات از (ای.ای.اپارین A.I.Oparin) و کشف منابع ژنی گیاهان زراعی جهان توسط ان.ای و اویلوف (N.i.vavilov) فراهم آورد. در غرب و به ویژه در انگلستان دانشمندان برجسته مانند جی.بی.اس هالدین (J.B.S.Haldane)، جی.دی.برنال (j.d.vernal)، هایمن لوی ( Hyman levy )، لانسلوت هاگبن (Lancelot Hogloen) و جوزن نیدهام (Joseph needham) که در دهه ۱۹۳۰ تحت تأثیر اندیشههای مارکس قرار گرفته بودند گامهای نخست را برای کنکاش در اصول دیالکتیک حاکم بر طبیعت برداشتند. حتی میتوان گفت که دانش بومشناسی کاملاً ریشه در آثار اندیشمندان چپگرا (سوسیالیستها، سوسیال دموکراتها و آنارشیستها) دارد.
البته پیداست که نمیتوان گفت بوم شناسی در کانون توجه همه شخصیتهای بنام سوسیالیست یا هر آنچه که در سیر تحول این مکتب فکری رخ داده بوده است. در شوروی شکل افراطی از موج تولیدگرایی که وجه مشخصه مدرنیته در اوائل قرن بیستم بود مارکسیستم را در کام خود فرو برد و در نتیجه آن بسیاری از زیستبومهای این کشور به نابودی کشانده شد. با ظهور نظام استالینی اکثر طرحهای پیشگامانه بومشناسی شوروی به محاق رفت (و برخی از مارکسیستهای متقدم آن مانند بوخارین (Bukharin) و واویلوف (Vavilov) که به مسائل زیستمحیطی توجه داشتند کشته شدند(.
همزمان با این تحولات مخالفت شدید مارکسیستهای کشورهای غربی با علوم طبیعی که ناشی از نفی همهجانبه اصول پوزیتیویسم بود و آنان را بر آن داشت که هر گونه تلاش برای تبیین اصول دیالکتیکی حاکم بر طبیعت را کنار بنهند و در نتیجه ارتباط این مکتب فکری با بومشناسی بسیار کمرنگ شد. با این حال مکتب فرانکفورت در انتقادات خود از علم از غلبه انسان بر طبیعت سخن به میان میآورد.
اگر امروزه باز هم اعتقاد بر آن است که یک رابطه دیالکتیک متقابل بین سوسیالیسم و بومشناسی وجود دارد دلیل آن پیدایش تناقضات زیستمحیطی در سرمایهداری و علاوه بر آن نقدهای درونی سوسیالیسم است.
● بیگانگی از دنیا در سرمایهداری
کلید شناخت رابطه سرمایهداری با محیطزیست در بررسی خاستگاه تاریخی آن یعنی گذار از فئودالیسم به سرمایهداری نهفت هاست. این انتقال که روندی بسیار پیچیده داشته و در طی چند قرن حادث شد و بررسی کامل آن از حوصله این مقال خارج است. در اینجا تنها به چند عامل مؤثر در این زمینه میپردازم. طبقه بورژوازی در دوران حاکمیت اقتصاد فئودالی به وجود آمد و خاستگاه اصلی این قشر همانگونه که از نام آن پیداست * مراکز شهری و تجاری بود. اما آنچه باعث شد که جامعه بورژوازی کاملاً شکل یک سیستم را به خود بگیرد،دگرگونی انقلابی روشهای فئودالی تولید و جایگزینی آن با روابط تولیدی سرمایهداری بود. به سبب آنکه فئودالیسم اصولاً به زمین وابستگی داشت تحولات بالا به معنای دگرگونی رابطه کارگران با زمین به عنوان ابزار تولید بود.
از این رو سرمایهداری برای رشد خود نیاز به تعریف رابطهای جدید با طبیعت داشت که باعث قطع ارتباط مستقیم نیروی کار با ابزار تولید یعنی زمین و سلب تمامی حقوق عامه مردم از آنان شود. نمونه کلاسیک انقلاب صنعتی در انگلستان به وقوع پیوست. در این کشور در فاصله قرون پانزدهم و هجدهم میلادی حرکتی انجام شد که طی آن با سلب مالکیت دهقانان بر زمینهای خود آنان را از املاکشان بیرون راندند. در دوران حاکمیت استعمار و امپریالیسم دگرگونی بیرحمانهتری در مناطق دور از مرکز یا بیرونی اقتصاد جهانی سرمایهداری رخ داد که در نتیجه آن طی آنچه مارکس در «دور کردن جمعیت بومی از ریشههای خود و به بردگی کشاندن و دفن آنان در معادن» مینامید روابط تولیدی بشر با طبیعت به تمامی از هم گسست. این کار ظالمانهترین شکل سلب مالکیت ازمردم در تمام طول تاریخ بشر بود.
پیامد این تغییر و تحولات آن بود که روستائیان با از دست دادن شغل خود گروه گروه به شهرها کوچ کردند و طبقه جدید کارگران را در این مراکز پدید آوردند. آنان در شهرها خود را با سرمایههایی روبرو دیدند که از طریق دزدی سازمان یافته به روی هم انباشت شده و آنچه را که مارکس «صنایع مدرن» مینامید بهوجود آورده بود. همزمان با این تحولات اشکال مختلفی از بردگی و آنچه ما اکنون کار پرخطر مینامیم برنواحی پیرامونی متحمل شد و همواره در این مناطق بهرهکشی امپریالیستی در ظالمانهترین شکل آن بر توارث (بازتولید) اجتماعی غلبه داشت. مازاد آنچه به زور از انواعی پیرامونی اخذ میشد، در مراکز اقتصاد جهانی فرآیند صنعتیسازی را تغذیه میکرد.
آنچه چرخ این نظام جدید را به حرکت درمیآورد انباشت پیوسته سرمایه بود و این کار به نحوی انجام میگرفت که پس از پایان هر چرخه بلافاصله چرخه دیگری آغاز میشد. در نتیجه انسانها دچار از هم گسستگی و بیگانگی روزافزون میشدند و ارتباط بشریت با طبیعت در سراسر جهان هر روز شکل مخربتری به خود میگرفت. جوزف نیدهام معتقد بود که «غلبه بر طبیعت» در دوران حاکمیت سرمایهداری به «غلبه بر انسانیت» مبدل گشت و «فنآوری بکار رفته برای چیرگی بر طبیعت یک تغییر و تحول کیفی را در ساز و کارهای استیلای اجتماعی» پدید آورد.
بدون شک باید گفت که اکنون در تمام نقاط کره زمین فرایند دیالکتیکی استیلا و تخریب به سرعت به سوی مهارناپذیر شدن پیش میرود. ازدیدگاه اقتصادی نابرابری سراسری بین کشورهای مرکزی و پیرامونی نظام جهانی و همراه با آن نابرابری طبقاتی، درهر یک از ممالک کاپیتالیستی رفتهرفته افزایش پیدا میکند. از نقطه نظر زیستمحیطی نیز باید گفت که گرمایش افسار گسیخته جهانی در حال ایجاد تغییر و تحولاتی بنیادین در آب و هوا و سیستمهایی است که حیات در سرتاسر این سیاره برای بقاء به آنها اتکاء دارد.
برای بررسی این مسأله زیست محیطی لازم است که مضموم «بیگانگی از دنیا» را که"هانا آرنت"در کتاب خود با عنوان «وضعیت بشر» مطرح ساخت مورد توجه قرار دهیم. از نظر او بیگانگی از زمین در زمان حیات کریستف کلمب، گالیله و لوتر آغاز شد. گالیله با گرفتن تلسکوپ خود به سوی آسمان ابناء بشر را به مخلوقاتی کیهانی بدل کرد که دیگر موجوداتی زمینی نبودند. ارشمیدس زمانی چنین گفت: "یک جا برای ایستادن و یک اهرم که به اندازه کافی بلند باشد به من بدهید تا کره زمین را به حرکت درآورم." بشر نیز کوشید با بهرهگیری از اصول و قواعد کیهانی به یک نقطه مناسب دست پیدا کند تا جهان را به حرکت درآورد اما بیگانگی از دنیا هزینه هنگفتی بود که این تلاش به همراه داشت. بشر دیگر دنیا را مستقیماً با حواس پنجگانه خود درک نمیکرد و وحدت او با طبیعت که مانند اتحاد بین دولت- شهرهای یونان باستان قوی و مستحکم بود از میان رفت.
آرنت به این نکته توجه داشت که مارکس از هنگام نگارش آثار نخستین خود کاملاً از موضوع بیگانگی انسان از دنیا آگاه بوده است. وی اعتقاد داشت که بشر با خرید و فروش عناصری از طبیعت نظیر چوب آنها را به دارائی خصوصی و کالایی بینالمللی تبدیل و با این کار خود جهان را «طبیعتزدایی» می کند.
مارکس عنوان داشت که بر اثر این صورت ابتدایی از انباشت ثروت بیگانگی از دنیا خود را به شکل بیگانگی از زمین نشان داد.
اما به عقیده آرنت مارکس تصمیم گرفت که به جای بیگانگی از دنیا بر موضوع از خود بیگانگی کارگران تأکید ورزد. آرنت در مقابل چنین نتیجهگیری برخلاف تصور مارکس بیگانگی از دنیا نشانه بارز عصر مدرن بوده است نه از خود بیگانگی انسانها.
وی در ادامه چنین مینویسد: انباشت ثروت منوط به گسترش بیگانگی از دنیا است. این امر تنها زمانی امکان دارد که جهان و وابستگی بشر به آن قربانی شود. انباشت ثروت در عصر حاضر توان و ویرانگری انسان را بسیار افزایش داده است به نحوی که ما قادریم تمامی اشکال حیات در روی کره زمین را نابود کنیم و شاید هم روزی بتوانیم حتی خود کره زمین را به نابودی بکشانیم...
آرنت برای مسأله دشواری که مطرح ساخته بود هیچ پاسخ قاطعی نداشت. وی گرچه بیگانگی ازدنیا را به انباشت ثروت و تخریب نظاممند ناشی از آن ارتباط میداد، مسبب آن را نه سرمایهداری در معنای دقیق کلمه بلکه رشد علوم و فنون و مدرنیته میدانست.
از دید او بیگانگی از دنیا نشانه پیروزی animal laborans , homo faber بود. وی با برداشت نادرست خود از موضوع خوانندگانش را به تفکر درباره شکوه از دست رفته اتحاددولت- شهرهای یونان باستان فرانمیخواند در حالیکه مارکس خواهان حرکت به سوی جامعهای جدید بود که اعضای آن با طبیعت ارتباطی مستحکم برقرار کنند. از نظر آرنت بیگانگی از دنیا یک تراژدی یونانی بود که در سطح سیاره گسترده شده است.
بدون تردید اکنون نشانههای بارز بیگانگی از دنیا در همه جا به چشم میخورد. آخرین اطلاعات علمی جمعآوری شده نشان میدهد که در نخستین سالهای قرن بیست و یکمن حجم گاز دی اکسید کربن حاصل از مصرف سوختهای فسیلی افزایشی ناگهانی را در سطح جهان داشته و آهنگ رشد آن از آنچه کمیته بینالمللی تغییرات اقلیمی در اواخر دهه ۱۹۹۰ در بدبینانهترین حالت پیشبینی کرده بود فراتر رفته است. مضاف بر آن در هر دهه حجم میانگین گاز دی اکسید کربن انباشته شده در جو کره زمین درسرتاسر جهان به صورت تصاعدی افزایش پیدا کرده است . در چند کشور صنعتی نوظهور مانند چین سرعت انتشار گازهای آلوده کننده هوا بشترین مقدار را داشته اما در هیچ نقطهای از جهان در حال حاضر برنامهای را برای حذف منابع انرژی حاوی کربن در دست اجرا ندارند. تمامی زیست بومهای کره زمین رو به زوال دارند و کمبود آب در حال افزایش است و به علاوه هر روز بیشتر از روز پیش احتمال دارد که دولتها بر سر تصاحب منابع انرژی با یکدیگر وارد جنگ شوند.
تأثیر گرمایش جهانی ساخته دست بشر را در ده مقوله مختلف زیستمحیطی ردیابی کردهاند که عبارتند از: دمای سطح کره زمین، رطوبت، بخار آب موجود در بالای سطح اقیانوسها، فشار هوا، نزولات جوی، وقوع آتشسوزی طبیعی، تغییر گونههای گیاهی و جانوری، هرزروی آب، دمای سطوح فوقانی جو و گرمای محبوس در اقیانوسهای جهان، اگر تغییری بنیادین در مسیر گرمایش جهانی بهوجود نیاید هزینهای که باید بپردازیم به قهقرا رفتن جبرانناپذیر تمدن بشری و حیات روی کره زمین و رسیدن تخریب اقتصادی و زیستمحیطی به حد نهایی خود خواهد بود.
● سوسیالیسم و رشد پایدار انسانی
چگونه میتوان با این مشکل که به جرأت میگوئیم بزرگترین چالش تمدن بشری تا به ا مروز بوده است مقابله کرد؛ برای یافتن پاسخی درست به این پرسش و در عین حال اجتناب از استدلال ناصحیح آرنت درباره بیگانگی از دنیا باید طرحی انقلابی را براساس رشد پایدار انسانی تبیین کنیم که راهحلی برای مقابله با از خود بیگانگی طبقه کارگر و نیز بیگانگی از دنیا (طبیعت) را دربرداشته باشد. این ارنستو چه گوارا بود که در کتاب خود به نام «انسان و سوسیالیسم در کوبا» نوشت که مهمترین مسأله در ساختن سوسیالیسم رشد انسانی است نه اقتصادی.
برای تکمیل نظر وی باید این نکته را اضافه کنیم که با توجه به عقاید مارکس موضوع اصلی رشد پایدار انسانی و برقراری ارتباط بشر با طبیعت با انجام دادن فعالیتهای انسان طبیعتگرایانه است. در غالب موارد گذار به سوسیالیسم را تنها با توسعه ابزار تولید مرتبط دانسته و توجهی به مسأله رشد روابط و نیازهای اجتماعی انسان نداشتهاند. نظامی که بر شوروی حاکم شد برنامهریزی دولتی را بدون در نظر گرفتن احتیاجات حقیقی انسان به سوی تولید هر چه بیشتر هدایت که در نتیجه این کار یک ساختار طبقاتی جدید در این کشور شکل گرفت. تقسیم نیروی کار که سرمایهداری ابداع کننده آن بود در شوروی نیز اعمال و برای افزایش بهرهوری گسترش داده شد.
در چنین جامعهای بنا به گفته چهگوارا وجه مشخصه دوران بنای سوسیالیسم از بین رفتن فرد فرد انسانها برای برآورده شدن اهداف حکومت است.
امروزه سوسیالیسم انقلابی امریکای لاتین نیروی خود را از شناخت ژرف بینانه اشتباهات (و نیز موفقیتهای معدود) شوروی میگیرد. بخشی از این شناخت از درک مسألهای که چهگوارا از آن سخن گفته بود حاصل شده است: نیاز به دستیابی به انسانیت سوسیالیستی. به علاوه اصول بولیواری اعلام شده توسط چاوز ریشههایی عمیق در مکتبی از سوسیالیسم دارد که پیش از مارکس مطرح بوده است. سیمون رودریگوئز که معلم بولیوار بوده در سال ۱۸۴۷ چنین مینویسد: «تقسیم نیروی کار در خط تولید تنها موجب تبدیل کارگران به موجوداتی تهی از احساسات انسانی میشود. اگر برای ساختن ناخنگیرهایی ارزان و مرغوب لازم است که کارگران را به دستگاه تبدیل کنیم همان بهتر که ناخنهای خود را با دندان بگیریم.»
ما اصول اعلامی بولیوار را بدین دلیل تحسین میکنیم که او سرسختانه بر این موضوع که برابری ما در همه قوانین است پافشاری داشت.
رشد مساواتطلبانه و جهانی انسانی از اصول بنیادینی بود که مارکس نیز بدان اعتقاد داشت. از نظر او ایجاد جامعهای متشکل از نیروی کار همبسته (Associated producers) به غلبه قطعی بر از خودبیگانگی انسان منجر میشد. هدف آن بود که رشد انسانی چندوجهی تحقق یابد. همانگونه که تاریخ در کلیت خود چیزی جز تغییر پیوسته طبیعت انسان نیست، ادراکات پنجگانه آدمی نیز در گذر تاریخ متکامل میگردد. لذا به نظر میرسد که برقراری سوسیالیسم به رهایی کامل حواس و ظرفیتهای احساسی بشر و رشد همه جانبه آنها بیانجامد.
مارکس چنین مینویسد: «کمونیسم به عنوان مرحله آخر ناتورالیسم همسان با اومانیسم است و به عنوان مرحله آخر، اوما نیسم برابر با ناتورالیسم.»
این آرمانگرایی انقلابی با بهرهکشی و زندگی ماشینی امروزین تناقصی بس آشکار دارد. ما خود را با دورهای از توسعه امپریالیستی روبرو میبینیم که شاید خطرناکترین آن در تمام طول تاریخ باشد. حیات روی کره زمین آنگونه که ما میشناسیم ممکن است به دو شکل نابود شود. یکی نابودی آنی طی یک جنگ هستهای جهانی است و دیگری نابودی پس از چند نسل بر اثر تغییرات اقلیمی و دیگر فجایع زیستمحیطی. با حاکم شدن جوی از ناامنی جهانی که نیرومندترین کشور دنیا پیوسته بر آتش آن میدمد، جنگافزارهای هستههای روز به روز گسترش بیشتری پیدا میکنند. در حال حاضر جنگی خونین در خاورمیانه بر سر اعمال کنترل ژئوپولتیکی بر منابع نفتی جهان جریان دارد و از سوی دیگر با انتشار گازهای کربنی حاصل از مصرف سوختهای فسیلی و سایر فعالیهای صنعتی در جو زمین گرمای جهان رو به افزایش است.سوختهای زیستی که امروز جایگزین عمده منابع نفتی رو به زوال دنیا معرفی میَشوند تنها موجب گسترش گرسنگی در سطح جهان میگردند.
شرکتهای بزرگ چندملیتی منابع آبی دنیا را رفته رفته به انحصار خود درمیآورند. در همه جا نیازهای انسانی مورد بیتوجهی قرار میگیرند. این کار یا به شکل محرومیت شدید بخش اعظمی از جمعیت جهان نمود مییابد و یا در کشورهای ثروتمند به شکل ازخود بیگانگی پردامنهای ظاهرمیشود که نه تنها نیروی کار را دربرمیگیرد بلکه مصرف مدیریت شده کالاها را نیز به مردم تحمیل میکند تا آنان در تمام عمر خود به تولیدات کارخانهها وابستگی داشته باشند. بدین ترتیب زندگی با فرو رفتن در گردابی از نیازهای ساختگی که با احتیاجات واقعی انسانی فاصله گرفتهاند هر روز بیش از پیش قدر و قیمت خود را از دست میدهد.
توجه به تمامی این مسائل دیدگاه ما درباره گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم را کمکم تغییر میدهد. همواره گفتهاند که هدف سوسیالیسم لغو روابط استثمارگرایانه سرمایهداری و نابودی نابسامانیهای اجتماعی پرشماری است که از این روابط ناشی میشوند. لازمه تحقق این هدف الغای مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، برقراری مساوات فراگیر، جایگزینی نیروهای ناپیدای بازار با برنامهریزی نیروی کار همبسته با توجه به نیازهای حقیقی اجتماعی انسان و حتیالامکان حذف تبعیضهای ناروایی مانند تبعیض بین شهرنشینان و روستائیان، تبعیض بین کار فکری و یدی و تبعیضات نژادی و جنسیتی است. اما گذار به سوسیالیسم مسائلی فراتر از این موضوعات را دربرمیگیرد. این کار تنها با شکلی از کنشگری انقلابی که انسانها را به افرادی انقلابی تبدیل کند امکانپذیر است.
این هدف نیز تنها در صورتی محقق میشود که ما ارتباط با طبیعت و به همراه آن روابط انسانی و اجتماعی خود را دگرگون و بر بیگانگی از دنیا و از خود بیگانگی غلبه کنیم. مارکس مانند هگل علاقه داشت که این سخن مشهور از ترنس (Terence) را نقل قول کند: «هیچ چیز انسانی برای من بیگانه نیست.» این جمله را باید بدین صورت کامل کنیم: «هیچ چیز زمینی برای من بیگانه نیست.»
کارشناسان صاحب نظر محیطزیست راهحل مشکلات بومشناختی را منحصراً در سه راهبرد مکانیکی زیر جستجو میکنند:
● بهرهگیری از فنآوریهای پیشرفته
▪ گسترش دامنه نفوذ بازار آزاد بر تمام عناصر طبیعت
ایجاد مناطق حفاظت شده که درحقیقت جزایری کوچک در دنیایی آلوده به استثمار و تخریب زیستگاههای طبیعی هستند.
در مقابل آنان گروه کوچکی از متخصصان «بومشناسی انسانی» منتقد قرار دارند که به لزوم دگرگونی در روابط اجتماعی بنیادین ما پی بردهاند. برخی از بهترین اکولوژیستها که بیش از همه دغدغه مشکلات زیست محیطی را دارند در جستجوی الگوهایی عینی از تغییرات مورد نظر خود توجهشان را به مناطقی معطوف کردهاند که در آنها هم به حفظ محیط زیست و هم به سوسیالیسم (به معنای اتکاء بر برنامهریزی سوسیالیستی به جای نیروهای بازار آزاد) گرایش وجود دارد. شماری از کارشناسان متعهد به محیطزیست نظیر بیل مک کیبن که به جهت نگارش کتاب «پایان طبیعت» مشهور شده است، کوبا، شهرهای کوری تیبا و پورتو الگره در برزیل و ایالت کرالا در هندوستان را نمونههایی برجسته از دگرگونیهای بوم شناختی معرفی کردهاند.
در سالیان اخیر ونزوئلا نیز در راستای تحقق رشد انسانی پایدار مازاد درآمد نفتی خود را برای اعمال تغییرات مورد نظر در جامعه صرف کرده و از این طریق بستر لازم را جهت سازگاری تولیدات خود با محیط زیست فراهم آورده است. با آنکه در آنچه «سوسیالیسم نفتی» ونزوئلا خوانده شده تناقضاتی بهچشم می خورد، اختصاص مازاد درآمد حاصل از فروش نفت به تلاشهای لازم برای ایجاد دگرگونیهای بنیادین در جامعه به جای استفاده از آن برای دمیدن در آتش «نفرین نفت» این کشور را نمونهای منحصر به فرد ساخته است.
البته در مرکز نظام سرمایهداری نیز جنبشهای زیست محیطی نیرومندی فعالیت میکنند که میتوان به آنها تا اندازهای امید بست. اما این نهادها با نهضتهای پرقدرت سوسیالیستی رابطهای ندارند و در یک فضای انقلابی حرکت نمیکنند. به علاوه احساس نیاز به تطابق با نظام ثروت اندوز حاکم آنها را بیش از پیش دچار محدودیت ساخته و در نتیجه تکاپوی آنها برای محافظت از محیط زیست به میزان چشمگیری تضعیف شده است. لذا اکنون جنبشهای انقلابی فعال در زمینه مسائل زیستمحیطی و اجتماعی را که از لحاظ تاریخی نیروهایی مهم هستند، عمدتاً میتوان در نواحی پیرامونی نظام سرمایهداری و کشورهایی یافت که ارتباط آنها با این سیستم ضعیف یا قطع شده است.
در اینجا من تنها به تعدادی از این تغییرات بومشناختی رادیکال که در برخی از کشورهای جنوب رخ داده است، اشاره میکنم. در کوبا به واسطه اجرای برنامهای که آن را سازگاری کوبا با طبیعت میخوانند رشد انسانی مد نظر چه گوارا مفهومی جدید پیدا کرده است . این مفهوم تازه در انقلابیترین آزمایشهایی که تا کنون در زمینه بومشناسی کشاورزی در جهان انجام شده و نیز در تغییرات مربوط ه بهداشت ، علوم و آموزش خود را نشان میدهد. به گفته مک کیبن کوبا آنچه را که شاید بزرگترین مدل عملی زراعت نیمه پایدار باشد در خاک خود پیاده کرده که بسیار کمتر از طرحهای مشابه در سایر کشورهای جهان به نفت، مواد شیمیایی و جابجایی مقادیر عظیمی از مواد غذایی متکی است .... کوبا هزاران باغ شهری دارد که بیش از دویست نمونه از آنها تنها در هاوانا احداث شده است. در واقع براساس آنچه «صندوق حیات وحش جهانی» ذکر کرده کوبا به لحاظ داشتن شاخص رشد انسانی بزرگتر از ۸/۰ تنها کشوری در سراسر دنیا است که در این زمینه به این رتبه بالا دست یافته و در ضمن تأثیر سرانه بر محیط زیست از حد میانگین جهانی آن کمتر است.
این دگرگونی زیستمحیطی برخلاف آنچه غالباً ادعا میکنند تنها واکنشی از سر اجبار در دوره زمانی پس از فروپاشی شوروی نبوده بلکه عمیقاً از انقلاب کوبا ریشه گرفته است. در دهه ۱۹۷۰ کارلوس رافائل رود ریگوئز یکی از بنیانگذاران بومشناسی کوبا بحثی را در ارتباط با رشد و توسعه یکپارچه مطرح ساخت که به گفته بومشناسی به نام ریچارد لونیز بستر لازم را برای رشد هماهنگ اقتصاد و ارتباط اجتماعی بشر با طبیعت فراهم آورد. در پی این دوره در دهه ۱۹۸۰ تفکرات زیستمحیطی در کوبا کمکم به بار نشست. به گفته لونیز بومشناسانی که در جریان رشد و توسعه علمی و اجتماعی کوبا به این رشته روی آورده بودند، در دوره زمانی پس از فروپاشی شوروی کسانی را که به حکم ضرورت به بومشناسی علاقهمند شده بودند، در طرحهای زیستمحیطی این کشور به کار گرفتند و باعث آن شدند که بسیاری از این افراد به بومشناسی اعتقادی راسخ پیدا کنند.
در دوران زمامداری چاوز با گسترش محافل بولیواری، شوراهای محلی و افزایش کنترل کارگران بر کارخانهها نه تنها روابط اجتماعی انقلابی و مترقی جدیدی بر ونزوئلا حاکم گشته بلکه طرحهای نوآورانه بسیار مهمی در این کشور در خصوص آنچه «استوان مزاروش» (Istvan Meszaros) حسابداری سوسیالیستی زمان تولید و مبادله کالا خوانده به اجرا گذارده شده است.
در برنامه جدید «بدیل بولیواری برای قاره آمریکا» تأکید بر «مبادله اشتراکی» و به سخن دیگر مبادله فعالیت به جای مبادله پول است. دراین طرح به جای آنکه اجازه دهند بازار اولویتهای اقتصاد را معین سازد به گونهای برنامهریزی کردهاند که منابع و موقعیتها مجدداً بین نیازمندان و اکثریت توده مردم توزیع گردد.
هدف این برنامه تأمین آن دسته از مهمترین نیازهای فردی و جمعی در جامعه است که با احتیاجات فیزیولوژیک انسان ارتباطی نزدیک دارند. در اینجاست که مسأله رابطه بشر با طبیعت مطرح میشود. این امر در واقع پیششرط اصلی تشکیل جامعهای پایدار است.در مناطق غیرشهری نیز تلاشهایی مقدماتی برای سازگاری کشاورزی ونزوئلا با طبیعت صورت گرفته است.
ظهور یک جنبش سوسیالیستی جدید در بولیوی که تأمین نیازهای مردم بومی و کنترل بر منابع مهم طبیعی مانند آب و مواد هیدروکربنی را هدف خود قرار داده است تحقق نوعی دیگر از رشد و توسعه را (علیرغم وجود ناآرامیهایی در این کشور) نوید میدهد. وضعیت کنونی شهرهای کوری تیبا و پورتوالگره در برزیل نشانگر ان است که امکان اجرای شیوههای رادیکالتری از مدیریت فضا و حمل و نقل شهری وجود دارد. به گفته مک کیبن کوری تیبا آمیزهای از یک کلانشهر جهان اولی و یک شهر پرجمعیت جهان سومی است. پیشرفتهای بدست آمده در ایالت کرالا در هندوستان به ما میآموزد که چگونه میتوان با یک برنامهریزی سوسیالیستی اصولی در منطقهای فقیر تواناییهای نهفته آدمی را در زمینه آموزش و پرورش، مراقبتهای درمانی و حفظ محیطزیست به منصه ظهور رساند. در کرالا آنگونه که مک کیبن مینویسد چپگرایان برنامههای دموکراتیک جدیدی را آغاز کردهاند که به هدف خود یعنی تحقق رشد پایدار بسیار نزدیک شده است.
بدون تردید باید گفت که در نمونههای فوقالذکر نشانههای امیدوارکنندهای به چشم میخورد. طرحهایی که در این مناطق در راستای تحقق دگرگونی بنیادین در روابط اجتماعی و ارتباط انسان با طبیعت به بوته آزمایش گذارده شده طرحهایی نوآورانه اما شکننده است.
خطر بروز جنگهای طبقاتی و امپریالیستی که از بالا و توسط نظام سرمایهداری تحمیل میشود هنوز این مناطق را تهدید میکند. سیاره زمین در چنگ این سیستم و بیگانگی از دنیا اسیر شده است .
در همه جا نشانههایی از گسست ارتباطی را میتوان دید چرا که دامنه آن اکنون تمامی زیستگاههای طبیعی را دربرگرفته است.
اگر تلاشهایی که در کشورهای پیرامونی جهان سرمایهداری برای ایجاد تغییراتی انقلابی در روابط اجتماع و در راستای تحقق جامعهای عادلانه و پایدار به جریان افتاده است، در فعالیت جنبشهای هوادار حفظ محیطزیست و انقلاب اجتماعی که در کشورهای پیشرفته کاپیتالیستی حضور دارند بازتابی نیابد چشمانداز روشنی برای برپایی انقلاب زیستمحیطی جهانی وجود نخواهد داشت. تنها با ایجاد تغییرا تی بنیادین درمرکز نظام سرمایهداری که فشارهای وارد بر کره زمین از ناحیه آن صادر میشود میتوان از نابودی زیستبومهای این سیاره جلوگیری کرد.
شاید تحقق این هدف در نظر برخی غیرممکن جلوه کند. اما باید به این نکته توجه داشت که اکنون موضوع تغییرات انقلابی علاوه بر اقتصاد سیاسی در حوزه بومشناسی نیز مطرح گردیده است. اهمیت یافتن مبحث رشد پایدار انسانی در کشورهای انقلابی واقع در نواحی پیرامونی جهان سرمایهداری در دوران معاصر، میتواند نشانه آغاز شورشی بینالمللی علیه از خود بیگانگی انسانها و نیز بیگانگی آنان از دنیا باشد . چنین شورشی در صورت برخورداری از عنصر ثبات تنها میتواند یک هدف را دنبال کند: ایجاد جامعهای متشکل از نیروی کار همبسته که ارتباط خود با طبیعت را به صورتی منطقی تنظیم میکنند و این کار را نه تنها برای برآوردن نیازهای خود بلکه برای تأمین احتیاجات نسلهای آینده و حیات روی کره زمین انجام میدهند. امروزه گذار به سوسیالیسم و گذار به جامعهای دوستدار محیطزیست دو روی یک سکهاند.
جان بلامی فوستر
مترجم : علیرضا اخوان
پی نوشت:
۱- Karl Marx, Capital, vol. ۳ (New York: Vintage, ۱۹۸۱), ۹۵۹.
۲- Karl Marx, Capital, vol. ۱ (New York: Vintage, ۱۹۷۶), ۶۳۶–۳۹, Capital, vol. ۳, ۷۵۴, ۹۱۱, ۹۴۸–۴۹.
۳- Karl Marx, Early Writings (New York: Vintage, ۱۹۷۴), ۳۲۸. Documentation of Marx and Engels’s ecological concerns listed above can be found in the following works: Paul Burkett, Marx and Nature (New York: St. Martin’s Press, ۱۹۹۹); John Bellamy Foster, Marx’s Ecology (New York: Monthly Review Press, ۲۰۰۰); and Paul Burkett and John Bellamy Foster, “Metabolism, Energy, and Entropy in Marx’s Critique of Political Economy,” Theory & Society ۳۵ (۲۰۰۶): ۱۰۹–۵۶. On the problem of local climate change as it was raised by Engels and Marx in their time (speculations on temperature changes due to deforestation) see Engels’s notes on Fraas in Marx and Engels, MEGA IV, ۳۱ (Amsterdam: Akadamie Verlag, ۱۹۹۹), ۵۱۲–۱۵.
۴. Marx, Capital, vol. ۳, ۹۱۱.
۵. On ecological insights of socialists after Marx see Foster, Marx’s Ecology, ۲۳۶–۵۴. On early Soviet ecology see also Douglas R. Weiner, Models of Nature (Bloomington: Indiana University Press, ۱۹۸۸). On Podolinsky seek John Bellamy Foster and Paul Burkett, “Ecological Economics and Classical Marxism,” Organization & Environment ۱۷, no. ۱ (March ۲۰۰۴): ۳۲–۶۰
۶. Karl Marx, Grundrisse (London: Penguin, ۱۹۷۳), ۴۷۱–۷۹, and Capital, vol. ۱ (London: Penguin, ۱۹۷۶), ۹۱۵.
۷. On precarious work see Fatma Ülkü Selçuk, “Dressing the Wound,” Monthly Review ۵۷, no. ۱ (May ۲۰۰۵): ۳۷–۴۴.
۸. Joseph Needham, Moulds of Understanding (London: George Allen and Unwin, ۱۹۷۶), ۳۰۱
۹. Branko Milanovic, Worlds Apart (Princeton: Princeton University Press, ۲۰۰۵); John Bellamy Foster, “The Imperialist World System,” Monthly Review, vol. ۵۹, no. ۱ (May ۲۰۰۷): ۱–۱۶.
۱۰. Hannah Arendt, The Human Condition (Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۵۸), ۲۴۸–۷۳; Karl Marx and Frederick Engels, Collected Works (New York: International Publishers, ۱۹۷۵), vol. ۱, ۲۲۴–۶۳.
۱۱. Michael R. Raupach, et al., “Global and Regional Drivers of Accelerating CO۲ Emissions,” Proceedings of the National Academy of Sciences ۱۰۴, no. ۲۴ (June ۱۲, ۲۰۰۷): ۱۰۲۸۹, ۱۰۲۸۸; Associated Press, “Global Warming: It’s the Humidity,” October ۱۰, ۲۰۰۷.
۱۲. See Paul Burkett’s “Marx’s Vision of Sustainable Human Development,” Monthly Review ۵۷, no. ۵ (October ۲۰۰۵): ۳۴–۶۲.
۱۳. Ernesto “Che” Guevara, “Man and Socialism in Cuba”. Che was referring to bourgeois criticisms of socialist transition but it was clear that he saw this problem as an actual contradiction of early socialist experiments that had to be transcended. See also Michael Löwy, The Marxism of Che Guevara (New York: Monthly Review Press, ۱۹۷۳), ۵۹–۷۳.
۱۴. Rodríguez quoted in Richard Gott, In the Shadow of the Liberator (London: Verso, ۲۰۰۰), ۱۱۶; Simón Bolívar, “Message to the Congress of Bolivia,” May ۲۵, ۱۸۲۶, Selected Works (New York: The Colonial Press, ۱۹۵۱), vol. ۲, ۶۰۳.
۱۵. Karl Marx, The Poverty of Philosophy (New York: International Publishers, ۱۹۶۳), ۱۴۶, and Early Writings (New York: Vintage, ۱۹۷۴), ۳۴۸, ۳۵۳.
۱۶. István Mészáros, Socialism or Barbarism (New York: Monthly Review Press, ۲۰۰۲), ۲۳.
۱۷. A powerful critique of biofuel production has been authored by Fidel Castro Ruiz in a
series of reflections over the past years. See
http://www.monthlyreview.org/castro/index.php.
۱۸. See Paul M. Sweezy, “The Transition to Socialism,” in Sweezy and Charles Bettelheim, On the Transition to Socialism (New York: Monthly Review Press, ۱۹۷۱), ۱۱۲, ۱۱۵; Michael Lebowitz, Build it Now (New York: Monthly Review Press, ۲۰۰۶), ۱۳–۱۴.
۱۹. G. W. F. Hegel, Introductory Lectures on Aesthetics (London: Penguin, ۱۹۹۳), ۵۱; Karl Marx, “Confessions,” in Teodor Shanin, Late Marx and the Russian Road (New York: Monthly Review Press, ۱۹۸۳), ۱۴۰.
۲۰. See Bill McKibben, Hope, Human and Wild (Minneapolis: Milkweed Editions, ۱۹۹۵), and Deep Economy (New York: Henry Holt, ۲۰۰۷).
۲۱. Michael A. Lebowitz, “An Alternative Worth Struggling For,” Monthly Review ۶۰, no. ۵ (October ۲۰۰۸): ۲۰–۲۱.
۲۲. McKibben, Deep Economy, ۷۳. See also Richard Levins, “How Cuba is Going Ecological,” in Richard Lewontin and Richard Levins, Biology Under the Influence (New York: Monthly Review Press, ۲۰۰۷), ۳۴۳–۶۴; Rebecca Clausen, “Healing the Rift: Metabolic Restoration in Cuban Agriculture,” Monthly Review ۵۹, no. ۱ (May ۲۰۰۷): ۴۰–۵۲; World Wildlife Fund, Living Planet Report ۲۰۰۶, http://assets.panda.org/downloads/living_planet_report.pdf, ۱۹; Peter M. Rosset, “Cuba: A Successful Case Study of Sustainable Agriculture,” in Fred Magdoff, John Bellamy Foster, and Frederick H. Buttel, eds., Hungry for Profit (New York: Monthly Review Press, ۱۹۹۹), ۲۰۳–۱۴.
۲۳. Levins, “How Cuba is Going Ecological,” ۳۵۵–۵۶ in Lewontin and Levins, Biology Under the Influence, ۳۶۷.
۲۴. Lebowitz, Build it Now, ۱۰۷–۰۹; On the theory of communal exchange that influenced Chávez see István Mészáros, Beyond Capital (New York: Monthly Review Press, ۱۹۹۵), ۷۵۸–۶۰. On “socialist time accountancy” see Mészáros’s Crisis and Burden of Historical Time (New York: Monthly Review Press, ۲۰۰۸).
۲۵. David Raby, “The Greening of Venezuela,” Monthly Review ۵۶, no. ۵ (November ۲۰۰۴): ۴۹–۵۲.
۲۶. McKibben, Hope, ۶۲, ۱۵۴.
۱۰ بهمن ۱۳۸۷
ثبت بهار - ذیل مانتلی ریویو
– Monthly Review
November ۲۰۰۸, Volume ۶۰, Number ۶
ارسال: تریبون چپ
مترجم : علیرضا اخوان
پی نوشت:
۱- Karl Marx, Capital, vol. ۳ (New York: Vintage, ۱۹۸۱), ۹۵۹.
۲- Karl Marx, Capital, vol. ۱ (New York: Vintage, ۱۹۷۶), ۶۳۶–۳۹, Capital, vol. ۳, ۷۵۴, ۹۱۱, ۹۴۸–۴۹.
۳- Karl Marx, Early Writings (New York: Vintage, ۱۹۷۴), ۳۲۸. Documentation of Marx and Engels’s ecological concerns listed above can be found in the following works: Paul Burkett, Marx and Nature (New York: St. Martin’s Press, ۱۹۹۹); John Bellamy Foster, Marx’s Ecology (New York: Monthly Review Press, ۲۰۰۰); and Paul Burkett and John Bellamy Foster, “Metabolism, Energy, and Entropy in Marx’s Critique of Political Economy,” Theory & Society ۳۵ (۲۰۰۶): ۱۰۹–۵۶. On the problem of local climate change as it was raised by Engels and Marx in their time (speculations on temperature changes due to deforestation) see Engels’s notes on Fraas in Marx and Engels, MEGA IV, ۳۱ (Amsterdam: Akadamie Verlag, ۱۹۹۹), ۵۱۲–۱۵.
۴. Marx, Capital, vol. ۳, ۹۱۱.
۵. On ecological insights of socialists after Marx see Foster, Marx’s Ecology, ۲۳۶–۵۴. On early Soviet ecology see also Douglas R. Weiner, Models of Nature (Bloomington: Indiana University Press, ۱۹۸۸). On Podolinsky seek John Bellamy Foster and Paul Burkett, “Ecological Economics and Classical Marxism,” Organization & Environment ۱۷, no. ۱ (March ۲۰۰۴): ۳۲–۶۰
۶. Karl Marx, Grundrisse (London: Penguin, ۱۹۷۳), ۴۷۱–۷۹, and Capital, vol. ۱ (London: Penguin, ۱۹۷۶), ۹۱۵.
۷. On precarious work see Fatma Ülkü Selçuk, “Dressing the Wound,” Monthly Review ۵۷, no. ۱ (May ۲۰۰۵): ۳۷–۴۴.
۸. Joseph Needham, Moulds of Understanding (London: George Allen and Unwin, ۱۹۷۶), ۳۰۱
۹. Branko Milanovic, Worlds Apart (Princeton: Princeton University Press, ۲۰۰۵); John Bellamy Foster, “The Imperialist World System,” Monthly Review, vol. ۵۹, no. ۱ (May ۲۰۰۷): ۱–۱۶.
۱۰. Hannah Arendt, The Human Condition (Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۵۸), ۲۴۸–۷۳; Karl Marx and Frederick Engels, Collected Works (New York: International Publishers, ۱۹۷۵), vol. ۱, ۲۲۴–۶۳.
۱۱. Michael R. Raupach, et al., “Global and Regional Drivers of Accelerating CO۲ Emissions,” Proceedings of the National Academy of Sciences ۱۰۴, no. ۲۴ (June ۱۲, ۲۰۰۷): ۱۰۲۸۹, ۱۰۲۸۸; Associated Press, “Global Warming: It’s the Humidity,” October ۱۰, ۲۰۰۷.
۱۲. See Paul Burkett’s “Marx’s Vision of Sustainable Human Development,” Monthly Review ۵۷, no. ۵ (October ۲۰۰۵): ۳۴–۶۲.
۱۳. Ernesto “Che” Guevara, “Man and Socialism in Cuba”. Che was referring to bourgeois criticisms of socialist transition but it was clear that he saw this problem as an actual contradiction of early socialist experiments that had to be transcended. See also Michael Löwy, The Marxism of Che Guevara (New York: Monthly Review Press, ۱۹۷۳), ۵۹–۷۳.
۱۴. Rodríguez quoted in Richard Gott, In the Shadow of the Liberator (London: Verso, ۲۰۰۰), ۱۱۶; Simón Bolívar, “Message to the Congress of Bolivia,” May ۲۵, ۱۸۲۶, Selected Works (New York: The Colonial Press, ۱۹۵۱), vol. ۲, ۶۰۳.
۱۵. Karl Marx, The Poverty of Philosophy (New York: International Publishers, ۱۹۶۳), ۱۴۶, and Early Writings (New York: Vintage, ۱۹۷۴), ۳۴۸, ۳۵۳.
۱۶. István Mészáros, Socialism or Barbarism (New York: Monthly Review Press, ۲۰۰۲), ۲۳.
۱۷. A powerful critique of biofuel production has been authored by Fidel Castro Ruiz in a
series of reflections over the past years. See
http://www.monthlyreview.org/castro/index.php.
۱۸. See Paul M. Sweezy, “The Transition to Socialism,” in Sweezy and Charles Bettelheim, On the Transition to Socialism (New York: Monthly Review Press, ۱۹۷۱), ۱۱۲, ۱۱۵; Michael Lebowitz, Build it Now (New York: Monthly Review Press, ۲۰۰۶), ۱۳–۱۴.
۱۹. G. W. F. Hegel, Introductory Lectures on Aesthetics (London: Penguin, ۱۹۹۳), ۵۱; Karl Marx, “Confessions,” in Teodor Shanin, Late Marx and the Russian Road (New York: Monthly Review Press, ۱۹۸۳), ۱۴۰.
۲۰. See Bill McKibben, Hope, Human and Wild (Minneapolis: Milkweed Editions, ۱۹۹۵), and Deep Economy (New York: Henry Holt, ۲۰۰۷).
۲۱. Michael A. Lebowitz, “An Alternative Worth Struggling For,” Monthly Review ۶۰, no. ۵ (October ۲۰۰۸): ۲۰–۲۱.
۲۲. McKibben, Deep Economy, ۷۳. See also Richard Levins, “How Cuba is Going Ecological,” in Richard Lewontin and Richard Levins, Biology Under the Influence (New York: Monthly Review Press, ۲۰۰۷), ۳۴۳–۶۴; Rebecca Clausen, “Healing the Rift: Metabolic Restoration in Cuban Agriculture,” Monthly Review ۵۹, no. ۱ (May ۲۰۰۷): ۴۰–۵۲; World Wildlife Fund, Living Planet Report ۲۰۰۶, http://assets.panda.org/downloads/living_planet_report.pdf, ۱۹; Peter M. Rosset, “Cuba: A Successful Case Study of Sustainable Agriculture,” in Fred Magdoff, John Bellamy Foster, and Frederick H. Buttel, eds., Hungry for Profit (New York: Monthly Review Press, ۱۹۹۹), ۲۰۳–۱۴.
۲۳. Levins, “How Cuba is Going Ecological,” ۳۵۵–۵۶ in Lewontin and Levins, Biology Under the Influence, ۳۶۷.
۲۴. Lebowitz, Build it Now, ۱۰۷–۰۹; On the theory of communal exchange that influenced Chávez see István Mészáros, Beyond Capital (New York: Monthly Review Press, ۱۹۹۵), ۷۵۸–۶۰. On “socialist time accountancy” see Mészáros’s Crisis and Burden of Historical Time (New York: Monthly Review Press, ۲۰۰۸).
۲۵. David Raby, “The Greening of Venezuela,” Monthly Review ۵۶, no. ۵ (November ۲۰۰۴): ۴۹–۵۲.
۲۶. McKibben, Hope, ۶۲, ۱۵۴.
۱۰ بهمن ۱۳۸۷
ثبت بهار - ذیل مانتلی ریویو
– Monthly Review
November ۲۰۰۸, Volume ۶۰, Number ۶
ارسال: تریبون چپ
منبع : پایگاه اطلاعرسانی فرهنگ توسعه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست