دوشنبه, ۲۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 17 June, 2024
مجله ویستا

دانش عامه


دانش عامه
سیزده سال پس از رویارویی افسانه ای اسقف «ساموئل ویلبرفورس» و «توماس هنری هاكسلی» بر سر نظریه تكامل، «ویلبرفورس» در سال ۱۸۷۳ به خاطر سقوط حین سواركاری درگذشت. «هاكسلی» به طعنه به «جان تیندل» فیزیكدان گفت: «برای یك بار هم كه شده واقعیت و مغزش با هم تماس پیدا كردند و نتیجه اش مهلك بود.»
وقتی كار به چنین نیروهای اساسی مثل گرانش و پدیده هایی بنیادی چون سقوط می كشد، حس شهودی ما درباره چگونگی عملكرد دنیای فیزیكی فیزیك عامه معقول به نظر می رسد. بنابراین اظهار نظر شیطنت آمیز «هاكسلی» را می پسندیم و دقت كنید كه حتی كودكان هم شوخی فیزیكی كارتون را درمی یابند، جایی كه مثلا یك شخصیت از پرتگاه رد می شود ولی تا زمانی كه نفهمیده سقوط نمی كند.
اما بخش عمده علم فیزیك ضدشهودی است، درست مثل بسیاری از رشته های دیگر. پیش از پیدایش علم مدرن هم ما تنها به شهود خودمان متكی بودیم. برای نمونه اخترشناسی عامه به ما می گوید جهان مسطح است، اجرام آسمانی دور زمین می گردند و سیارات خدایانی سرگردان اند كه آینده ما را تعیین می كنند. زیست شناسی عامه «شوری حیاتی» را در تمام موجودات جاندار جاری می دانست كه بنابه طرح درست شان، توسط یك طراح هوشمند از نیستی آفریده شده اند. روانشناسی عامه هم ما را وادار به جست وجوی آدمكی در مغز می كرد روحی در یك ماشین ذهنی كه به گونه ای از مغز گسسته است. اقتصاد عامه موجب شد ثروت بیش ازحد را تحقیر كنیم، سود از پول را گناه بدانیم و به دست ناپیدای بازار بدگمان باشیم.
دلیل آنكه دانش عامه تاكنون به خطا رفته آن است كه ما در محیطی اساسا متفاوت از آنچه امروز در آن زندگی می كنیم، تكامل یافته ایم. ادراك ما برای موضوعاتی شهودی با اندازه های متوسط سازگاری یافته فرضا بین مورچه و كوه نه باكتری ها، مولكول ها و اتم ها از یك طرف و ستارگان و كهكشان ها از طرف دیگر. ما تنها حدود ۷۰ سال زندگی می كنیم، زمانی بسیار اندك برای مشاهده تكامل، رانش قاره ای یا تغییرات درازمدت زیست محیطی.
استنباط علی هم در دانش عامه به همین اندازه غیرقابل اعتماد است. ما اشیای طراحی شده مثل ابزار سنگی را به درستی محصول یك طراح هوشمند می دانیم و بنابراین به طور طبیعی نتیجه می گیریم همه اشیای كاربردی دیگر هم مثل چشم هایمان باید هوشمندانه طراحی شده باشند. در صورت نبود نظریه ای قانع كننده درباره چگونگی ایجاد خودآگاهی از فعالیت عصبی، ما روح هایی ذهنی را در نظر می گیریم كه در سرمان شناورند. ما در دسته های كوچك و پرسه زن «شكارچی گردآور» زندگی می كرده ایم كه ثروت اندكی می اندوختند و هیچ دركی از بازار آزاد و رشد اقتصادی نداشتند.
دانش عامه باعث می شود تا به حكایات به عنوان داده هایی معتبر اعتماد كنیم، مثلا تنها بر مبنای چند مورد نتیجه بگیریم بیماری با دارونماهای قلابی گوناگون درمان می شود. حكایات مربوط به مافوق طبیعه هم چنین قدرتی دارند و وادارمان می كنند تا با بافتن استنباطی این ابدیت غیرمادی را به تمام رخدادهای مادی مربوط كنیم كه بیماری شخصی ترین آن است. چون مردم اغلب به طور طبیعی پس از بیماری سلامتی شان را بازمی یابند، هر آنچه پیش از سلامتی انجام شده اعتبار می یابد و شایع ترین آن دعا است.
در این مورد، تحلیل علمی جدیدی هم درباره این فرض دانش عامه داریم. شماره آوریل ژورنالAmerican Heart مطالعه جامعی را به سرپرستی «هربرت بنسون» Herbert Benson متخصص قلب دانشكده پزشكی هاروارد چاپ كرد كه در آن اثرات دعای شفاعت خواهانه را بر سلامتی و بازیابی بیماران تحت جراحی بای پس بررسی كرده بود. ۱۸۰۲ بیمار به سه گروه تقسیم شدند كه اعضای سه جمع مذهبی برای دوتا از گروه ها دعا می كردند. نیایشگران از شب قبل از جراحی شروع كردند و به طور روزانه طی دو هفته پس از آن هم به این كار ادامه دادند. به نیمی از مخاطبان دعا گفته شد برای آنها دعا شده در حالی كه به نیم دیگر گفته شد ممكن است مخاطب دعا باشند یا نباشند. نتایج نشان می دهد دعا برای دیگری به خودی خود اثر آماری خاصی بر بازیابی افراد نداشته است و پرونده بسته شد.
مغزهای خوگرفته به دانش عامه ما هم به دنبال معنایی در این الگوهای تصادفی هستند. اما برای ما كه می خواهیم استنباط حقیقی را تشخیص دهیم، دانش حقیقی از پس دانش عامه بر می آید.
ScientificAmerican,Aug.۲۰۰۶
مایكل شرمر
ترجمه: الهیار امیری
منبع : روزنامه شرق