منطقه ۵ تهران در این مقاله تلاش شده است که وظایف مدیران موسسات آموزشی در سطح مدارس، مورد بررسی قرار گیرند. برخی از مسائل مطروحه در زمینه وظایف مدیران در سطح مدارس عبارتند از: عدم جامعنگری به نیازهای دانشآموزان، عدم باور به نقش کارکنان و دانشآموزان در پیشبرد اهداف آموزشی از طریق مشارکت در تصمیمگیریها، پیروی از اصل آزمایش و خطا، هم در اتخاذ تصمیمات آموزشی و پرورشی و هم در نحوه برقراری ارتباط با کارکنان و دانشآموزان، مشغولیت ذهنی و عملی به امور غیرآموزشی (مانند: مکاتبات اداری و عمرانی.) از اینرو نویسنده معتقد است برداشتی که هماکنون از مفهوم و وظایف مدیریت آموزشگاهی در سطح مدارس وجود دارد، برداشتی سنتی و ناکارآمد است و در نتیجه غالب مدیران غیرآموزش دیده در ایفای درست وظایفشان با دشواری روبرو هستند. تعاریف مدیریت غالبا اصالت را یا به فرد و گروه اجتماعی و یا به سازمان میدهند. برای مثال: “فالت”)Follett( مدیریت را “هنر انجام دادن کار به وسیله دیگران”میداند. این تعریف نه تنها با آموزشهای نظریه نئوکلاسیک همخوانی ندارد، بلکه میتواند برای توجیه یک نظام استثماری مورد استفاده قرار گیرد. در واقع این ذهنیت فلسفی و یا دیدگاه خاص گوینده است که تعریف او را با سوگیری مواجه میسازد. اصالت هم با فرد و هم با سازمان است، ولی با توجه به نوع و ماهیت سازمان، تنها میزان اهمیت هر یک از آن دو فرق خواهد کرد. مدیریت بهعنوان یک فرایند مشارکتی در نظر گرفته شده است. فرایندی که نقش مدیر در آن کمرنگ است و بیشتر نقش یک پشتیبان، تسهیلگر و هماهنگکننده را دارد. در سالهای بین ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۰ مدیریت آموزشی را بهعنوان هدایت امور و بازرسی آنها میدانستند. در این دوران معلمان بدون گذراندن دوره خاصی وارد این حرفه میشدند و وظیفه مدیر، نظارت بر کارهای معلمان، از نزدیک بود. در سالهای بین ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ به مدیریت و رهبری مبتنی بر آزادمنشی توجه شد و منظور از آن ترغیب معلمان به انجام دادن چیزی بود که مدیر مدنظر داشت. در سالهای بین ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۰ مدیریت آموزشی را امر و کوششی تعاونی میدانستند. به نظر آنان تمام افراد شاغل در یک مدرسه در حال رهبری و هدایت یکدیگرند. در نتیجه به جای کلمه “بازرسی”عباراتی از قبیل:”کمک متقابل”، “مشورت کردن با هم”، “طرح ریزی به کمک هم”یا حتی “گفتگو با یکدیگر در باب بهتر کردن وضع تعلیم و تعلم” را به کار میبردند. طبق این مفهوم، وظیفه مدیر یا رهبر آموزشی عبارت از فراهم ساختن تسهیلاتی است که افراد بتوانند با هم به مشورت بپردازند و از تجارب یکدیگر بهره برند. برخی وظایف مدیران مدارس را در هفت زمینه اصلی برشمردهاند: -۱ پرسنل آموزشی -۲ پرسنل دانشآموزی -۲ رهبریت مدرسه و محله -۴ توسعه تدریس و مواد درسی -۵ مدیریت امور مالی- اداری -۶ ساختمان مدرسه -۷ وظایف عمومی بعضی دیگر وظایف مدیران موسسه آموزشی و مدارس را در شش گروه به شرح زیر طبقهبندی نمودهاند:۱- برنامه آموزشی و تدریس -۲ امور دانشآموزی -۳ امور کارکنان آموزشی -۴ روابط مدرسه- اجتماع -۵ تسهیلات و تجهیزات آموزشی -۶ امور اداری ومالی وظایف مدیر در امور دانشآموزان وظایف و خدمات اداری و سرپرستی دانشآموزان عبارتند از: الف) پذیرش، ثبتنام،گروهبندی آنان و نگهداری آمارهای حضور و غیاب، سوابق و اطلاعات شخصی وتحصیلی دانشآموزان ب) شناسایی تواناییها،علایق و نیازهای دانشآموزان وپرورش آنها امروز علاوه بر نیازهای آموزشی- تحصیلی دانشآموزان، به تامین نیازهای بهداشتی- روانی، زیستی- فیزیولوژیک و رشد شخصیتی آنها توجه بیشتری مبذول میشود. برای مثال: بهرهگیری از مشارکت دانشآموزی )Student gonverment( که امروزه بهعنوان یکی از ویژگیهای مدارس اثربخش مطرح است. مدیر و کارکنان در یک مدرسه اثربخش میدانند که هدف اصلی مدرسه ایجاد یک برنامه آموزشی است که بتواند منافع و نیازهای اجتماعی، فردی و آموزشی دانشآموزان را برطرف سازد. وظایف مدیر در امور کارکنان همان طور که در مدیریت نیروی انسانی مطرح میشود، هر عضو سازمان به دلیل نقشی که در آن ایفا میکند از جایگاهی خاص برخوردار است و مدیر بهعنوان کارگردانی محسوب میشود که علیرغم اینکه ممکن است در تمام زمینهها تخصص نداشته باشد، اما باید توانایی و مهارت هماهنگسازی فعالیتهای تمام اعضا در جهت رسیدن به اهداف تعیین شده را دارا باشد. بنابراین توفیق عملکردهای مدیریتی در گرو همدلی و همکاری تمام اعضای سازمان است و از اینرو رفتار مدیر در بها دادن به نقش هر یک از اعضا از طریق توجه به نیازهای شخصیتی، امنیتی و اجتماعی و دفاع از حقوق آنها حائز اهمیت فراوان است. مدیر مدرسه باید کادر اداری و آموزشی مناسب و هماهنگی را برای مدرسه تدارک ببیند. در این مورد انتخاب معلمانی متناسب با زمینه اجتماعی- فرهنگی منطقه و نیز انتخاب معاونانی برخوردار از ویژگیها و مهارتهای مدیریتی، ضروری است و بر مبنای انتظارات بیان شده از عملکرد کارکنان ارزشیابی به عمل آورد و هرگونه پاداش دهی و تشویق را بر نتایج ارزشیابی مبتنی سازد. ارزشیابی از کار اعضای آموزشی باید به گونهای باشد که معلمان صادق و خدمتگزار از معلمان کمتحرک تشخیص داده شوند. گاهی اوقات لازم است به موضوعاتی فراتر از انجام وظیفه روزمره اندیشید. اگرچه معلمان معمولا با دعوت مدیران در جلسات شرکت میکنند، ولی آمادگی قبلی و اظهار علاقه به مسائل شورا و شرکت فعال و مسئولانه در جلسات ارزش بیشتری از فقط شرکت کردن دارد. یکی از وظایف عمده مدیر نسبت به کارکنان، تشویق آنان برای مشارکت در تصمیمگیریهاست. بویژه تصمیماتی که به سرنوشت کاری آنان مربوط میشود. اهمیت دادن به شورا در مدرسه، در مفهوم واقعی یعنی نظرخواهی از جمع، قدرت تصمیمگیری دادن به جمع و مبنا قرار دادن نظرات جمع در تصمیمات. پس از اخذ تصمیم، اجرای آن نیازمند قدرت رهبری است؛ از اینجاست که موضوع وحدت مدیریت و رهبری به میان میآید. امروزه دیدگاههای مختلفی درباره اهمیت نقش رهبری در مدیریت وجود دارد که یکی از این دیدگاهها مدیر را در نقش “Super leader” معرفی میکند. “مدیر در نقش ابررهبری تلاش میکند تا دامنه مشارکت همکارانش را تا آن حد گسترش دهد که هر همکار بتواند به شکل خودرهبر )Self Directed( درآید. این الگوی رهبری بر این فرض استوار است که چنانچه کارکنان به این مرحله برسند، خود و سازمان حداکثر بهرهگیری را از تواناییها و ظرفیتهای آنان به دست میآورند.” مدیریت موفق مستلزم برخورداری از توان رهبری و یا قدرت نفوذ در دیگران است. با استفاده از “قدرت مقام” که ناشی از حکم مدیریت است، مدیر قادر میگردد تا خواستههایش را به سرعت برآورده سازد و تا هنگامی که قدرت تنبیه و پاداشدهی دارد، این قدرت کارایی خواهد داشت. به عبارت دیگر با دور شدن مدیر از محیط کار، کارها روال عادی خود را مییابند اما در استفاده از “قدرت شخصی” یا قدرت نفوذ، کارکنان نه از روی ترس و اجبار بلکه بهطور داوطلبانه و از روی میل، شخصیت و نظرات مدیر را میپذیرند و خود را نسبت به خواستههای او متعهد احساس میکنند. وظایف مدیر در زمینه برنامه آموزشی و تدریس بخش مهمی از اثربخشی مدیریت آموزشگاهی به روند درست فعالیتهای آموزشی در مدرسه مربوط میشود. یعنی به منظور تحقق اهداف آموزشی هر یک از دستاندرکاران مدرسه سهمی از این فعالیتها را بر عهده دارند و تسهیل جریان یاددهی- یادگیری و نظارت بر حسن اجرای امور آموزشی بر دوش مدیر خواهد بود. البته همانگونه که قبلا توفیق عملکردهای مدیریتی را در قالب یک فرایند مشارکتی ذکر کردیم، موفقیت نظارت آموزشی نیز در مشارکت و درونی بودن آن است. زیرا برخلاف گذشته مدرسه بهعنوان “نظام آرایه آموزش”تلقی میشد، هم اینک مدارس بهعنوان اجتماعات یادگیری )Learning Communties( محسوب میشوند. اجتماع به وسیله کانونهایی شناخته میشود که این کانونها گنجینهای از ارزشها، احساسات و اعتقادات هستند و زمینه مشترک لازم را برای پیوستن افراد به یک هدف مشترک فراهم میکنند. در مجموع این کانونها توضیح میدهند آنچه را که برای مدرسه ارزشمند است و یکسری از هنجارهایی را فراهم میسازند که رفتار را هدایت میکند و به زندگی اجتماعی مدرسه معنی میدهد. در مدارس، هنجارهای اجتماعی- با هنجارهایی که تدریس را بهعنوان یک حرفه تخصصی توصیف میکنند درآمیخته شدهاند و این دو سری هنجارها مبنایی را برای آنچه که باید انجام شود و چگونه انجام شود، فراهم میکنند. در این معنی تدریس از یک عمل فردی به یک اقدام جمعی )Colective Practice( تبدیل میشود. در اقدام جمعی، معلمان نه تنها با مهارت تدریس میکنند بلکه در صورت نیاز درخواست کمک میکنند. بصیرت و دانش خود از تدریس را با یکدیگر در میان میگذارند. موفقیت مدرسه را برای موفقیت کلاس درس ترجیح میدهند. در اقدام جمعی، همکارهای توام با برابری، بهعنوان یک نماد قداست حرفهای مطرح میگردد. وظایف مدیر در امور اداری و مالی از جمله وظایف مدیران در امور اداری و مالی عبارتند از: آماده کردن بودجه مدرسه، ایجاد یک سیستم حسابرسی داخلی، نظارت بر خریدهای مدرسه، حسابرسی پولهای مدرسه، حسابرسی متعلقات مدرسه و نظارت بر انجام بیدردسر کارهای اداری. وظایف عمومی برنامهریزی:عبارت است از تعیین اهداف وتدارک فعالیتها، امکانات و وسایل برای تحقق اهداف. لذا داشتن طرح و برنامه کار هفتگی، ماهانه و سالانه از وظایف مهم یک مدیر موفق آموزشی است. سازماندهی: فراگرد سازماندهی یعنی جریان نظم و ترتیب دادن به کار و فعالیت، تقسیم و تکلیف آن به افراد به منظور انجام دادن کار وتحقق هدفهای معین. مدیر آموزشی بدینمنظور باید هماهنگیهای لازم را بین افراد و واحدهای مختلف به وجود آورد. هدایت و رهبری: رهبری در مدیریت، فراگرد اثرگذاری و نفوذ در رفتار اعضای سازمان برای یاری و هدایت آنها در ایفای وظایفشان است. لذا یک مدیر مدرسه باید قبل از هر چیز یک رهبر آموزشی باشد چرا که رهبر آموزشی با برقراری ارتباط متقابل با کارکنان انگیزه کار وفعالیت را درآنها به وجود میآورد و همواره مشکلات و کشمکشهای آنها را حل مینماید. نظارت و کنترل: نظارت و کنترل فراگرد ارزشیابی عملکرد فردی و سازمانی است برای آنکه معلوم شود آیا هدفهای سازمان تحقق پیدا کرده یا نه. یک مدیرخوب ابتدا ملاکها و روشهای سنجش عملکرد را تعیین میکند و آنگاه بر عملکردها نظارت و آنها را اندازهگیری میکند و در ادامه نتایج حاصله را مقایسه و در پایان برای تصحیح عملکردها اقدام مینماید. یکی دیگر از وظایف عمومی مدیر آموزشی برقراری ارتباط مناسب با افراد سازمان است که میبایست ضمن روشن نمودن هدف و منظور پیام، پیامها را بدون ابهام ارسال نماید و همواره قابلیت پذیرش و میزان اثرگذاری آن را از سوی مخاطبان مورد بررسی قرار دهد. وظایف خاص برنامه آموزشی و تدریس: مهمترین وظیفه مدیران آموزشی هدایت جریان آموزش و یادگیری بویژه تسهیل جریان رشد و پرورش دانشآموزان است. مدیران مدارس اگر برنامههایشان را با روشنبینی اجرا نمایند و هدفهای خود را به صورت قابل فهم و عملی طرح نمایند میتوانند بازده آموزشی مدارس را بهبود بخشند. لذا تعریف دقیق هدفهای کلی نظام آموزشی به صورت معنیدار، تقسیم هدفهای کلی به هدفهای فرعی، تبدیل هدفها به هدفهای عملی در کلاس به کمک معلمان، بالا بردن روحیه کارکنان و... میتواند تغییرات چشمگیری را در بازده کار معلمان و دانشآموزان ایجاد کند. علاوه بر این مدیر آموزشی میبایست با ارزشیابی مستمر تدریس و فعالیتهای آموزشی مدرسه میزان اثربخشی و کارایی معلمان و میزان تحقق هدفهای آموزشی را مشخص و در زمانهای معینی از تغییر و تجدیدنظر در برنامه آموزشی مدرسه استفاده کند. یکی دیگر از وظایف مدیران آموزشی توجه به امور دانشآموزان است. مدیر مدرسه هم وظیفه ارائه خدمات اداری و سرپرستی امور دانشآموزان را به عهده دارد و هم وظیفه شناسایی تواناییها، علایق و نیازها و پرورش آنها را عهدهدار میباشد. امور کارکنان:مدیران آموزشی با بهرهگیری از شایستگیهای فردی و تخصصی معلمان و راهنمایان تعلیماتی میتوانند به پیشرفت فعالیتهای آموزشی و بررسی و افزایش بازده مدارس کمک کنند. یکی دیگر از وظایف مدیران برقراری ارتباط موثر میان مدرسه و اجتماع است. هدف از ایجاد این رابطه، ایجاد اعتماد متقابل از طریق اطلاعرسانی به مردم درباره وضعیت کار مدارس است تا بدینوسیله حمایت آنان را برای حل و فصل مشکلات گوناگون مدارس جلب نمایند. مردم با کسب آگاهی بیشتر از اهمیت آموزش و پرورش به مشارکت در سرنوشت آموزشی و تربیتی فرزندان خود تشویق میشوند. مدرسه هم متقابلا از نظرات و نیازهای مردم و اجتماع مطلع میشود لذا تشکیل انجمنهای اولیا و مربیان، تشکیل شوراهای آموزشی محلی، برقراری ارتباط با موسسات فرهنگی، دینی، اجتماعی و... از اهمیت بسزایی برخوردار است.