چهارشنبه, ۲۳ آبان, ۱۴۰۳ / 13 November, 2024
مجله ویستا


نقد و بررسی کتاب موج چهارم نوشتۀ رامین جهانبگلو


نقد و بررسی کتاب موج چهارم نوشتۀ رامین جهانبگلو
بعد از تخریب و فرو پاشاندن نظام سوسیالیستی در جهان آنگاه که سردمداران جهان سرمایه داری مغرورانه خود را فاتح ابدی تاریخ بشری نمایاندند و به جشن و سرور و پایکوبی پرداختند . تئورسین های نظم سرمایه به تئوریزه کردن این پیروزی و اجتناب ناپذیر بودن و گریز ناپذیری آن پرداخته و به تئوری بافی یا بهتر گفته باشیم تئوری سازی در همۀ عرصه ها پرداختند . بن مایۀ فکری و نظری تمامی آنها با همۀ پوشش ها و آرایه هایی که به نظریات خود می دهند در این مسیرسیر می کند که سرمایه سالاری و تن دادن یه حاکمیت سرمایه تقدیر گریز ناپذیر بشریت سراسر گیتی است که چاره جویی زحمتکشان برای رفع ستم سرمایه تلاشی است عبث و بیهوده که ره به جایی نخواهد برد .
در عرصۀ داخلی بعد از انقلاب شکوهمند ۱۳۵۷ و مشکلاتی که بعد از گذشت نزدیک به سه دهه از قیام پر شکوه مردم علیه نظام منحط سلطنتی با آن دست به گریبانند که چشم آگاه و بصیری نمی تواند در هیچ یک از عرصه های مختلف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی توطئه های امپریالیستی و کار گزاران مزدور آن را نبیند . برخی افراد با دروغگویی و ابراز نظر یا بهتر گفته باشیم اظهار فضل برآنند با تاریخ سازی مردم میهنمان را به قول معروف دنبال نخود سیاه بفرستند . تا به زعم خویشتن توده های مردم رااز درک ریشه های اصلی این مشکلات غافل سازند . کتاب موج چهارم آقای جهانبگلو و افاضات روشن فکرانه ای که در این کتاب کرده اند از این جمله می باشد . این کتاب به چهار بخش از طرف نویسنده تقسیم شده که مجموعه ای است از سخنرانی ها و مصاحبه های ایشان در مجامع مختلف جهانی و بامجلات و روزنامه های گوناگون که در یک جلد گردآوری شده و به چاپ رسیده . ایشان از همان مقدمۀ کتاب که مدعی می شوند آرمان روشن فکران در طی پنچاه سالۀ اخیر جز مرگ و دروغ ارمغانی برای کسی نداشته با شمشیر آخته به جنگ روشن فکران مبارز می روند . ولی در سراسر کتابشان مشخص و روشن نمی سازند که آن مبارزان جان بر کفی که در مبارزه با نظام ستم شاهی جان بر سر آرمان و عقاید انسانی خود گذاردند با چه انگیزه ای حامل کدامین دروغ برای ما بودند ؟ جز آنکه وجدان بیدار و آگاه و شور و شعور عدالت طلبی آن ها نظام سراپا منحط و خائن سلطنتی را نمی توانست بپذیرد. و دقیقاً سرکوب و کشته شدنشان از سوی محمد رضا و پدر جلاد تاجدارش به علت همین آرمانشان بود که آقای جهانبگلو نیز در کتابشان به جنگ قلمی با آن آرمان ها پرداخته اند . و برای اثبات به اصطلاح صحت نظریات خود از خیل عظیم تئوریسین های رنگ وا رنگ نظم سرمایه مثال می آورند. مثلاً در همان مقدمۀ کتاب از قول آندره ژید که از مدافعان امپریالیسم است می گویند(( باید به آنان که در جستجوی حقیقت هستند باور داشت و از آنان که آن را یافته اند پرهیز کرد)) حال نگارنده می پرسد از فردی که حقیقت زندگی را در عدالت اجتماعی و اقتصادی یافته چرا می بایست پرهیز کرد؟ جالب تر این که در صفحه ی ۱۳۴ با الفاظ ادیبانه ای مغایر با این نظر خود به خوانند گان کتاب رهنمود می دهند ((وقت آن است که در ژرفای شور بختی هامان غرق شویم تا حقیقت را دریایبم)) راستی چرا می خواهید افراد با درک و دریافت حقیقت مورد پرهیز واقع شوند؟ ایشان برای اثبات درستی نظریات خود ابایی ندارند که به دروغ گویی توسل نجویند ولاجرم تناقضات فراوانی در فرمایشاتشان مشاهده می شود . نویسنده ی محترم که در مقدمه ی کتاب ضرورت داشتن هر نوع ایدئولوژی را رد می کنند و آن را آفت تمدن بشری می دانند . خود در صفحۀ ۲۱ ایدئولوژی یا جهان بینی خود را که البته برای نوع خویشتن مذموم نمی دانند در پنج اصل فرموله کرده و آن را تبیین می کنند که سر فصل آن در بند یک اعتلای سرمایه داری می باشد .
به نیکی می دانیم به باور نویسنده این اعتلا همانا در پروسۀ رشد و توسعه ی خود همان انحصارات امپریالیستی و شرکت های فراملیتی شده که عملکرد جنایت کارانه ی آن را در صحنه ی بین المللی هر روزه شاهدیم . در صحفه ی ۲۸ تعریف غریبی از دموکراسی به دست می دهند و آن را تجربۀ فردی می دانند . نه آقای جهانبگلو این دیگر نهایت تحریف و بازی با کلمات وواژه هاست . دموکراسی نه یک تجربۀ فردی که روش متمدنانه ی زندگی بشری است که در هر مرحله ای از تاریخ مطابق مناسبات تولیدی و رشد نیروهای مولده شکل خاصی به خود می گیرد که نظم اجتماعی شالوده ی آن و زیر بنای اصیل و مردمی اش عدالت اجتماعی و اقتصادی است که به آن معنایی انسانی و واقعی و اصیل می دهد . تاریخ سازی ادامه دارد : درصفحه ی ۳۹ ادعای غریبی می کند((شاخصۀ اروپا در سده های میانه مذهب بود . این عامل پیش از هر چیز دورۀ قرون وسطی را از دوره های باستان و نوین متمایز میکند)) وجه مشخصۀ اروپا در دورۀ مورد بحث روابط فئودالی و مناسبات تولیدی خاص آن می باشد که فئودال ها برای فریب مردم و تداوم حاکمیت خود مذهب را نیز به خدمت گرفته بودند . که این مهم در دید شناخت ایشان مطلقاًجایی ندارد . آنچه قرون وسطی را از دورۀ باستان و دوران نوین متمایز می کند نه مذهب که روابط تولیدی برده داری در عصر باستان و مناسبات تولیدی سرمایه داری در عصر حاضر می باشد . نویسنده که در مقدمۀ کتاب داشتن آرمان را آن همه زشت می دارد در صفحۀ ۴۲ برای خود باز هم نتها داشتن عیب نمی داند که با افتخار اعلام می کند ((مدرنیته آرمان وی است )) از اصول آن هم در صحفۀ ۴۳ ایشان توصیف و تعریف جالبی می کند ((سود طلبی صرفاً بر پایۀ حرص و آز نیست بلکه بیان گر رابطۀ شرافت مندانه میان زندگی و دغدغه های یک موجود تولید گر است )).
با این حساب اینک که سود طلبی سرمایه هیچ مرزی را جلو دار غارت و چپاول خود نمی بیند و با لشکر کشی به اقصی نقاط جهان وجنایت علیه بشریت در پی کسب منافع انحصارات و شرکت های فراملیتی می باشد و نسل کشی در عراق و افغانستان و لبنان و... در قاموس آقای جهانبگلو می تواند نمودی از رابطۀ شرافت مندانه باشد . در صفحه ی ۵۴ مطلبی را می گویند که در هیچ دکان عطاری آن را عرضه نمی کنند که اگر عرضه هم شود بر آن مشتری یافت نمی شود . آن هم مشتری آگاه و خردمند و خردجوی . می فرمایند: استفاده از علوم طبیعی و تکنولوژی و توسعه ی فاجعه انگیز آن ها به یک بازار اقتصادی آزاد و افسار گسیخته انجامیده است و نتیجه می گیرند که ریشه ی این پیامد ها را در سنت های گذشته می باید جست . نه جناب جهانبگلو مردمان آزادی خواه همه ی این ها و خیل عظیمی از این موارد را در سیاست های وحشیانه ی امپریالیسم می جویند می یابند .
شما در سراسر کتابتان از روشن گری عقلانی دم می زنید آیا شرافتاً طرح و تحلیل این چنینی مسائل را روشن گری می دانید یا فریب مردم هدف غایی شماست؟ در صفحه ۵۷ کتابتان بسی فراتر از این ها دروغ می بافید با این ادعا که آزادی های فردی از سوی همگان در جوامع غربی محترم شمرده میشود . فقط یک سؤال از شما دارم آیا آن میلیاردر آمریکایی با آن فقیر هارلم نشین از احترام یکسانی در آن غرب سرمایه داری که مدینه ی فاضله ی شماست بر خور دارند ؟ در صفحه ی ۸۵ باز هم به دروغ کذب مدعی می گردید که در جامعه ی غربی تنوع به عنوان چیزی که باید مورد ستایش و پشتیبانی قرار گیرد تلقی می شود .
حضرتعالی که سالیان متمادی در غرب بوده اید و تحصیلکرده ی آن جا نیز میباشید آیا به پدیده ای به نام سانسور عقاید و نظرات در آنجا بر نخورده اید؟ آیا هیچ می دانید چسان امپریالیسم فرهنگی به آن نوع تنوعی که مورد ستایش شماست با تمسخرو تحقیر می نگرد و افکار عمومی را با تبلیغات بی شرمانه ی دروغین شبانه روزی در جهت منافع امپریالیستی و ضد بشری خود جهت می دهدو می فریبد ؟
حال ببینیم آقای جهانبگلو در مورد روایت از تاریخ معاصر ایران چه شعبده بازی هایی می خواهند بکنند . ایشان نظریات بکر و جالب و بس شگفتی در این زمینه دارند که قابل تأملند . فروغی نخست وزیر دو دوره ی پهلوی که از سر سپردگان و مزدوران استعمار بود مورد تمجید نویسنده می باشد . چرا که خدمات بی شائبه ی وی به اربابان استعمارگر انگلیسی و آمریکایی و رضاخان میرپنچ آن چنان گسترده و عمیق می بود که نویسنده آن را در حد دگرگونی های انقلابی دانسته و بعد از در رفتن ذلیلانه ی رضا خان از کشور بعد از وقایع شهریور ۱۳۲۰ که حمایت فروغی طبق رهنمود اربابان استعمارگرش باعث تداوم سلطنت در خاندان پهلوی شد موجب تحسین و تشکر نویسنده در صحفه ی ۱۰۰ کتاب از وی می شود . کشتن آزادی خواهان بنامی چون ارانی و خیانت های کثیف رضا خان و سیاست ضد میهنی اش و ادامه ی آن در ابعادی وسیع توسط پسرش اصلاً نه تنها مورد توجه و عنایت نویسنده نمی باشد که حتی ارزش اشاره ای هم ندارد .
ایشان در تخطئه ی تاریخ تا بدان جا پیش می رود که وقایع شهریور ۲۰ و در رفتن رضا خان از معرکه و گریختن وی از مجازات مردمی ، که به خاطر خیانت هایش علیه میهن در انتظارش بود . درپیامد مبارزات مردم زندانیان سیاسی در بند رژیم آزاد شدن و مطبوعات از بند سانسورهای رضاخانی رهیدند همه را از الطاف فروغی در حق مردم می دانند (صفحۀ ۱۰۲) و این سر سپرده ی استعمار را با کلماتی چون آزاد منش آزادی خواه و نو گرا (صفحۀ۱۱۱ ) می ستایند . پس نتیجتاً دوره ی سلطنت سیاه دودمان پهلوی از دوره های پر افتخار شاهنشاهی و عظمت ایران زمین است که از سوی این چنین رادمردی حمایت می شد .
شیر بی یال و دم و اشکم که دید
خدا هم چنین شیری نیافرید
نویسنده در صفحۀ ۱۲۱ نیمچه لطفی به ارانی آن داشمند شهیر که به علت مبارزات انسان دوستانه اش به دست جلادان رضا خان در زندان به قتل رسید ابراز می دارد . ولی از قاتل وی صفحۀ ۱۱۹ بدین بهانه که در پی ایجاد وحدت ملی و اصلاحات سیاسی و اجنماعی بود ستایش می کند . عجبا با قتل و غارت و کشت و کشتار پس می شود در پی ایجاد وحدت ملی هم بود ومانمی دانستیم > در صفحه ی ۱۳۸ مطلبی را ذکر می فرمایند که واقعاً بسی خواندنی و خنده آور است ((با تجهبز شدن به حقیقت تاریخ و افشاگری مذهبی یا واقعیت علمی ، تقریباً دو نسل از ایدئولوگهای ایرانی به خاطر آینده ی آرمانی ، رنج و مصیبت باور نکردنی را بر خود هموار کردند )) این مبارزان یا به زعمه نویبسنده ایدئولوگها عجایب آدمی اند رنج ومصیبت را بر خود روا می دارند و گرنه پهلوی های بنده نواز حامی آن ها یودند ولی چه میشود کرد که خود کرده را تدبیر نیست . آن ها خودشان بیمار گونه در پی خود آزاری می بودند و نظام دیکتاتوری و سرکوب های وحشیانه ی آریامهری هیچ گونه نقشی در آزار و اذیت آنها نداشت . این آقای جهانبگلو که این همه در کتابشان دم از روشن گری می زند و مدعی می شود ایمان راسخ فروغی به عقلانیت ایمانی تام و مطلق بود. و حمایتش از رضا خان به خاطر اندیشه های ملی گرانه ، دنیوی و متجددانه اش می بود (صفحه ی ۱۴۷) مطلقاً نمی خواهد ذکری از قرار داد ننگین معروف رضا خان با شرکت های استعمارگر منعقده به سال ۱۳۱۲ که روی قرار داد رسوای دارسی را هم سفید کرد سخنی به میان آید یا آورد . آری آقای جهانبگلو این نمونه مشتی است از خروار اصلاحات سیاسی و اجتماعی رضا خان که شما به شیفتگی از آن در همان صفحه ی کتابتان دم میزنید و می ستائیدش .
در صفحه ی ۱۷۰ ادعای بس غریب و تحیر آوری می کنند : ((نسل چهارم روشن فکران ایرانی که نسل جوانتری است . بر این باورند که ما باید وضعیت ایدئولوژیک را کنار بگذاریم)) . نویسنده بر مبنای کدامین نظر سنجی این ادعا را از سوی جوانان مبارز میهن مطرح می کنند ؟ موردی است که به قول معروف زیر سبیلی از آن می گذرند . البته منظور ایشان ایدئولوژی انقلابی است وگرنه با ایدئولوژی سرمایه داری نه تنها مشکلی ندارند که آن را با افتخار آرمان خود نیز می دانند . به دیگران هم در سراسر کتابشان توصیه اش می کنند و از تعریف و تمجید محسناتش هیچ کم نمی آورند با کلمات فریبنده ای چون عقلانیت و مدرنیته و ... در صفحه ی ۱۸۹ از رویداد های تاریخی شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ ایشان به اوجی با دست نیافتنی در دروغ گویی می رسند . روشن فکران و حزب توده را عامل سانسور کتب و اندیشه می دانند . حزب تودۀ ایران در دوره ی مورد بحث به مدت سی سال غیر قانونی و تحت پیگرد و سرکوب پلیس آریامهری بود و عملاً که قدرتی در جامعه محسوب نمی شد چطور جلوی انتشار کتب و اندیشه های مترقی و ملی محمد رضا خانی را باعث می شد ؟ یا این به قول ایشان (( مستی چریکی)) که در حد توان خود مورد شدید ترین سرکوب های شاهی و آزار و اذیت جنایت کارانه ی پلیس بود ، سعی در انتشار کتب مترقی و آشنا نمودن جوانان و توده های مردم با اندیشه های انقلابی بودند منشأ این قدرت سانسورشان در کجا نهفته بود ؟ آن ها که خود با سانسور عقاید و نظرات و افکار می رزمیدند اینک این چنین تهمت کثیفی به خودشان وارد می شود . روشن فکران انقلابی زمان محمد رضا پهلوی را عامل ترویج خشونت در صفحه ی ۲۰۳ می دانند . پس اگر این روشن فکران انقلابی نبودند مهر و محبت آریامهری سراپای جامعه را از الطاف بی کران معنوی پدرانه ی خود پر می نمود . ایشان در صفحه ی ۲۰۴ مطلبی را ذکر می فرمایند که بسی جالب و محیرالعقول است .
مبارزه با استعمار و استثمار و امپریالیسم را در زمان شاه مد روشن فکری قلمداد می نمایند . نه دیگر آقای جهانبگلو بی تعارف واقعاً شورش را در آوردید . مبارزه با استعمار و استثمار و امپریالیسم نه مد که در روند تکامل جامعه برای پیشرفت اجتماعی و عدالت نیاز و ضرورتی انکار ناپذیر . برای هر انسان فرهیخته و با فرهنگ و میهن دوست که در چار چوب جهان بینی شما این مفاهیم هیچ گونه بار معنایی ندارد . در صفحه ی ۲۰۴ نویسنده جسارت را تا بدان جا می رساند که صمد بهرنگی را با توجه به کتاب هایی که نوشته باعث توقف حقیقت جویی روشن فکری از سوی وی می داند . ایـن کدامین حقیـقتی است که کتاب های بی نظیر صمد چون ماهی سیاه کوچولو و اولدوز و کلاغ ها موجب توقف با لندگی آن شد ؟ آقای جهانبگلو تخریب و تخطئه و کین توزی با افکار و عقاید مترقی باور بفرمایید حدی دارد .
مردم ایران و روشن فکران که در این کتاب مورد خطاب نویسنده می باشند تاریخ واقعی کشورشان را با این چنین عینکی نمی بینند و برخلاف آرزوی نویسنده ی محترم کتاب هرگز نیز نخواهند دید . آن ها نظام فاسد سلطنت را با انقلابی شکوهمند یکبار وبرای همیشه به زباله دان تاریخ افکنده اند و تاریخ بر خلاف آرزوی عده ای هرگز به عقب برنخواهد گشت .
و نیز امپریالیسم آمریکا و توطئه ها و عملکرد های ضد بشری این امپراطوری خطرناک را که اساس و موجودیت هستی بشریت را نشانه گرفته و دمی از نقشه های شیطانی خود علیه میهنمان غافل نیست لحظه ای از یاد نمی برند و صحنه ی مبارزه را ترک نمی کنند چرا که خوب می دانند خطر هیولای امپریالیستی جدی است .
صادق شکیب
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه