پنجشنبه, ۱۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 6 June, 2024
مجله ویستا

آیا انقلاب فرهنگی آخرین انقلاب است؟


آیا انقلاب فرهنگی آخرین انقلاب است؟
● درآمد:
آلن بدیو، در یكی از آخرین نوشته‌های خود به «انقلاب فرهنگی»، چیستی و تاریخ آن، روایت‌های این انقلاب، تجربه‌ها، فرضیه‌ها و هر آنچه به این مفهوم و مقوله تاریخی و تفكری مرتبط می‌شود، پرداخته است.
چرا می‌خواهیم درباره «انقلاب فرهنگی» كه نام رسمی دوره طولانی شورش‌های بزرگ در چین كمونیست است در میان سال‌های ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۶ بحث كنیم؟ زیرا:
۱) انقلاب فرهنگی یك فعالیت ستیزه‌جو و انعطاف‌‌ناپذیر پایدار و پر‌نشاط و بارور در سراسر دنیاست، مخصوصا در فرانسه، كه در حدود ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۶ فعال بود. انقلاب فرهنگی پاره‌ای از تاریخ سیاسی ماست و بنیان وجودی جریان مائوئیستی – یعنی تنها پدیده سیاسی درست دهه‌های ۶۰ و ۷۰ – به حساب می‌آید. من می‌توانم بگویم انقلاب فرهنگی «ما» چون خودم جزئی از آن بوده‌ام و در یك كلام به قول آرتور رمبو: « من آنجا هستم، من هنوز آنجا هستم». در پرتو خلاقیت خستگی‌ناپذیر انقلابیون چینی، انواع مسیرهای ذهنی و كاربردی (subjective and practical trajectories) «نام» خود را پیدا كردند. هنوز هم برای تغییر ذهنیت، برای دیگر‌گونه زیستن، برای جور دیگر اندیشیدن، چینی‌ها – و به تبع آنها ما – واژه «دگرگون‌سازی ریشه‌ای» یا «انقلاب ریشه‌ای» (revolutionarization) را به كار می‌برند. آنها می‌گویند: «تغییر دادن عمیق‌ترین و اساسی‌ترین ویژگی‌های انسان». آنها آموختند كه در فعالیت سیاسی در آن واحد دو چیز در یك چیز باشم:‌«‌تیر و چشم گاو»، چرا كه جهان‌بینی قدیمی هنوز در میان ما حضور دارد. اواخر دهه شصت ما به همه جا رفتیم: به كارخانه‌ها، به حومه شهرها و نواحی روستایی. ده‌ها هزار دانشجو به صف پرولتاریا پیوستند یا اینكه رفتند تا در میان كارگران زندگی كنند.
برای همین مساله هم در انقلاب فرهنگی عبارت‌هایی داشتیم: «تبادل عظیم تجربه»، «خدمت به مردم» و شعار اصلی همیشگی «اتحاد توده». ما علیه رخوت خشك و خونباز حزب كمونیست فرانسه جنگیدیم، علیه محافظه‌كاری شدید آن به جنگ برخاستیم. در چین نیز بوروكراسی حزبی مورد حمله واقع شد، نام این كار «نبرد علیه تجدیدنظر‌طلبی» شد.
حتی دودستگی‌ها و انشعاب‌ها، رویارویی‌های میان انقلابیونی كه جهت‌گیری‌های متفاوتی داشتند، به راه و شیوه چینی اشاره داشت: « تعقیب و شكار گانگسترها یا تبهكاران» به دست آنهایی كه «در ظاهر چپ‌گرا و در باطن راست‌گرا هستند» خاتمه یافت. هنگامی كه با یك موقعیت سیاسی عامیانه رو به رو شدیم، مثلا با اعتصاب كارخانه یا درگیر شدن با زمین‌داران فاشیست، آموختیم كه باید «در كشف چپ پرولتاریا، تجدید قوای میانه‌رو و منزوی كردن و شكست راست، ممتاز و درخشان باشیم و گوی سبقت را از دیگران برباییم».
«كتاب سرخ كوچك» مائو راهنمای ما بود، البته نه برای همه، راهنمایی بود كه طبق گفته سیاهی لشكرها برای خدمت به مبانی و اصول جزم‌اندیشانه بود اما برعكس در نظر ما كتاب راهنمایی بود برای روشن كردن و ابداع راه‌هایی نو در تمام شرایط ناهمگون و مختلفی كه برایمان ناشناخته بودند. باتوجه به همه این مسائل از آنجا كه من از آنهایی نیستم كه با ارجاع به روانشناسی توهمات یا اصول اخلاقی نابینایی (morality of blindness) دست كشیدن خود (از انقلاب) و تقویت كردن ارتجاع تاسیس شده را لاپوشانی می‌كنند، تنها می‌توانیم منابع خود را نقل و به انقلابیون چینی ادای احترام كنیم.
منبع : روزنامه تهران امروز