شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

در حالات آخوند خراسانی


در حالات آخوند خراسانی
در باره آخوند خراسانی این عالم بزرگ و مجاهد سترگ نوشته اند :
« این وجود مبارک که در واقع رهبر دین و دنیای میلیونها مسلمان بود بسیار تواضع داشت مخصوصا با اهل علم ; با کوچک ترین طلبه در سلام پیشی می گرفت و در مجالس برای ورود آنها به پا می ایستاد. اهل علم را بسیار تجلیل می کرد... »
« در شبی از شبها که همه به خواب فرو رفته بودند طلبه ای حلقه در منزل آخوند را چندین بار می کوبد همسر این طلبه می خواست وضع حمل کند و چون این طلبه در نجف تهیدست و تنها بوده و منزل قابله را نمی دانسته از این روی به منزل آخوند آمده بود تا کمک بگیرد.
دیری نپائید که کسی دم در آمد و بدون این که نام کوبنده را بپرسد آنرا باز نمود. وقتی در باز شد طلبه جوان آقای آخوند را دید که شالی سفید بر سربسته و قلمی بالای گوش راست خود گذارده است . او از فرط تعجب و شرمندگی سلام کردن را فراموش کرد.
سلام علیکم چه فرمایشی داشتید چه کمکی می توانم بکنم
طلبه جوان پس از اظهار انفعال از ایجاد این مزاحمت جریان را شرح داد و با کمال فروتنی خواهش کرد که مستخدم منزل آخوند او را به خانه قابله راهنمایی نماید.
آخوند گفت : نه مستخدم نمی تواند بیاید او الان خواب است من خودم می آیم . طلبه جوان اصرار کرد که مستخدم را بیدار نمائید تا به اتفاق او به منزل قابله بروم . آقای آخوند به او فرمود : وقت کار مستخدم به پایان رسیده او تا ساعت معینی از شب باید کار کند الان وقت استراحتش می باشد یک دقیقه صبر کنید من خودم می آیم .
اندکی بعد آخوند در حالی که عبائی به دوش انداخته و فانوسی به دست گرفته بود از منزل بیرون آمد و همراه طلبه راهی دراز را طی کرد و از چندین کوچه و پس کوچه گذشت تا به منزل رسید.
قابله را دم در خواست و مشکل را برای او بازگو کرد و سپس به عنوان راهنما در حالی که فانوس را در دست داشت جلو افتاد وطلبه و قابله را به منزل بیمار رسانید و آنگاه خود به منزل بازگشت و اندکی بعد مقداری پول و شکر و قند و پارچه برای طلبه فرستاد. محصل جوان می گفت بعد از آن شب من هر وقت چشمم به آقای آخوند می افتاد از شدت خجالت سرم را پایین می انداختم اما این مرد بزرگ بیش از پیش به من محبت می کرد و مثل این بود که اصلا کاری برایم انجام نداده است . »
« ...و اگر گاهی آب نجف قطع می شد که نوع مردم آب شور می خوردند و بر آنان ضیق می شد ضیق آب خوردن بر آن جناب هم بود وخود را کاحد من الفقرا قرار می داد; با آن که ممکنش بود که تمام سال را آب کوفه بیاشامد روزی پانزده یا بیست بار آب کوفه به جهت طلاب می فرستاد و به مردم همواره پول می داد مع ذلک خود آن جناب از آب شور استفاده می کرد...
و در وقتی که آب نجف قطع شد و قنات موجود هم اصلاح پذیر نبود مردم خصوصا فقرا و عجزه العطش گویان هجوم آوردند به خانه حجت الاسلام و ملجاالانام ; در دو شبانه روز قریب سی لیره آب به مردم داد و به هر که آب نمی رسید عوض یک کوزه آب پول یک بار آب به او می داد که در میان آن ازدحام نرود و غالب زنها و پیرمردها و مریضها را پول آب می داد یک قرآن و دو قرآن و سه قرآن علی الاختلاف که از سقا آب کوفه بخرند.
روز سوم هم دویست بار آب از سقاها خرید و در منزل تقسیم می نمود بین فقرا و پیر زنها و خود این مجسمه فتوت به نفس نفیس آستین بالا زده آب و یا پول می داد به طورمهربانی و بسیار صدمه بدنی هم در این ازدحامات می خورد چه معلوم است که آب در غایت مطلوبیت و معارض در غایت کثرت ; با این همه صدمات با گشاده روئی آب به مردم می داد.
اگر انسان از کسی این احوال را ببیند باید به حسب قاعده خیلی او را دوست داشته باشد لکن غالب این جماعت خصوص پیرزنها که خود اهتمام در حق آنان می نمود از بدگویان حضرت آیت الله بودند به تعلیم بعضی از متنفذین ; بلکه به تعلیمات خاصه چند دوره تسبیح سب و لعن حضرت آیت الله را موجب فوز و صلاح می دانستند و نقل مجلسشان سب موسس مشروطه بود و تاسیس و تشکیل مجالس می نمودند یکی شبیه آیت الله و یکی شبیه مرحوم حاجی و یکی شبیه محمدعلی میرزا می شد و اسباب تیاتر و مضحکه می ساختند. و این صدمات و زحمات آب و نان دادن و توسطات و اعانات و دادرسی نمودن به جهت همچو مردمی بود همه را دانسته تحمل می نمودند و از دادرسی آنان هم دست نمی کشیدند.
عرب بیابانی آمد و دید آخوند نماز می خواند زمانی خیره شد بهت زده نگاه کرد و از روی تعجب گفت : آیا این شیخ نماز هم می خواند
گفته شد : چگونه نماز نخواند و حال آنکه در این عصر او نماز را به پا داشته . بعد از مقداری نگاه کردن به آن غریق بحر اخلاص گریه کنان گفت : والله عده کثیری آمدند به ما گفتند : هذا الشیخ لایصوم و لایصلی این شیخ نه روزه می گیرد و نه نماز می خواند.
(نقل از کتاب سیمای فرزانگان )
منبع : روزنامه جمهوری اسلامی


همچنین مشاهده کنید