شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


دیازپام ده


دیازپام ده
در چند ساله اخیر عرصه موسیقی ایران شاهد پدیده ای است تازه و عجیب به نام محسن نامجو. نامجو شعر می گوید، می نوازد و می خواند، بسیاری را با موسیقی خود به وجد می آورد و باعث خشم برخی می شود، طرفداران پر و پا قرصی به سوی خود می کشد یا آن که دیگری را علیه خود می شوراند. نامه آقای عباس سلیمی به جناب مرتضوی، دادستان عمومی و انقلاب تهران، و طرح شکوایه علیه محسن نامجو یکی از همان مواردی است که بر نامجو آمد که نامه نامجو توانست مسئله را در ظاهر امر ختم به خیر کند.
موسیقی نامجو تنها آن قاری محترم قرآن را نشوراند بلکه در عرصه موسیقی هم هستند کسانی که چندان دل خوشی از نامجو و موسیقی اش ندارند.
برخی از اهل موسیقی محسن نامجو را «نه نوازنده ای قابل، نه خواننده و نه آهنگسازی زبده ای» می دانند که «قادر به ترکیبات خلاقانه بین چند نوع موسیقی مختلف» است. به نظر اینان؛ «نامجو فقط یک آماتور جویای نام است که با همکاری باندهای تبلیغاتی اینترنت ایران به شهرتی برق آسا رسیده» که علت آن هم «رکود طولانی موسیقی ایران بخاطر وجود افراد سنت گرا است که باعث چنین انتحار و ساختار شکنی موسیقایی شده است».
قضاوت در مورد چنین قضاوتهایی و دادن حکمی معین در باره نامجو علاوه بر لزوم داشتن برخی تبحرها چون توانایی در موسیقی، احتیاج به عنصر زمان نیز دارد . اگر نخواهیم قضاوتی در مورد هنر نامجو کنیم، حداقل یک چیز را می توان به اطمینان گفت؛ نامجو را آنقدر هست که این همه شور و شوریدن را برانگیزد. پس چیست در کلام و آهنگ و در یک کلام، در موسیقی او که چنین شور و شوریدنی را برمی انگیزاند؟
شاید قبل از پاسخ دادن به این پرسش مناسب باشد تا قطعه ای از موسیقی نامجو نقل شود تا راه به سر کلام و موسیقی نامجو باز شود. در ترانه هستی وی می شنویم؛
« ... برای روز مبادا مباد که باشیم ما بر هستی، ماندگارتر از هسته هلویی که نیست شود از برای آمدن هسته دیگر در هستی، که هست باشدمان برای روز مبادا مباد که باشیم ما بر هستی، ماندگارتر از هسته هلویی که نیست شود از برای آمدن هسته دیگر در هستی
... نه تنها همان هست بی هستی است که هل می دهدمان شتاب کنیم تا بمانیم در هستی یا نمانیم از هستی، می دویم ما بی بدون بی هیچ هستی، گاوآهن گونه و می دویم ما بی بدون بی هیچ هستی ...»
این سروده به خوبی، آن تلقی و دیدگاهی را نشان می دهد که در شعر و موسیقی نامجو موج می زند. عبارت «هستی بی هست» عبارتی است عجیب و تامل برانگیز. آموزش نامجو چنان که از زندگینامه کوتاه خود وی در سایتش آمده، بیشتر در زمینه موسیقی بوده، جدای دوره کوتاه تحصیل در رشتهٔ تئاتر در دانشکده سینما تئاتر، اما در زمینه فلسفه چیزی گفته نشده است. از سوی دیگر، عبارت «هستی بی هست» برای آشنایان با فلسفه کاملا تامل برانگیز است و برانگیزاننده این تامل است که مباحث فلسفی از هستی چه چیز را به بحث می گذارد؟ یک هستی که هست یا نیست؟
تعرض به هستی در موسیقی نامجو یادآورنده طعن تلخ نیچه به مطنطن گویی های فیلسوفان از هستی باشد، یک سفسطه گویی تهی از چیزی که چون به آن رو آوری دود شده و به آسمان می رود.
اگر نخواهیم نامجو را هم شأن نیچه بدانیم، حداقل این است که در موسیقی نامجو همان نگاه و نقد به گذشته ای است که نیچه به غرب داشت. تعجب نکنیم و این گفته را بیانی اغراق آمیز در مورد نامجو ندانیم. وجود نظر به فرهنگ و تاریخ ایرانی در موسیقی نامجو چیزی است که خود وی به آن اقرار دارد.
او در زندگینامه خود نوشتش می نویسد؛ «منبع این موسیقی و اشعار فرهنگ و تاریخ عظیم ایرانی است. این قطعات موسیقی و اشعار غنایی به فرهنگ ایرانی توجه دارند و معنای خود را از آن اخذ می کنند که چهار صد سال منازعه بین مدرنیته و سنت را در خود دارد». خودآگاهی به تاریخ و هویت مبتنی بر آن که در موسیقی بیان نقادانه ای پیدا کرده خصیصه بارز موسیقی نامجو را تشکیل داده و نیز همین امر است که موسیقی او را به نقد ادیبانه نیچه نزدیک می کند، با این تفاوت که نگاه نیچه به غرب است و این یکی به ایران زمین.
نامجو برای بیان نقادانه به هویت تاریخی اش روش خاصی برگزیده است. به نوشته وی؛ «هر آن گاه که بخواهم به تناقضات جامعه ام بخندم، به صورتی رسا و کامل از سبک بلوز و گامهای موسیقیایی آن استفاده می کنم. من آن را با سبک و گامهای موسیقی ایرانی مخلوط کرده ام». بلوز، موسیقی سیاهان آمریکایی است که رنج مانده از زمان برده داری را در خود دارد و به عبارت دیگر، بلوز دربردارنده نگاه منتقدانه ای به تاریخ و گذشته است که این نگاه را به زمان حال منتقل می کند.
نامجو با پی جویی این خصیصه بلوز در موسیقی ایرانی تلفیقی به وجود آورده که آن شور وشوریدن را به وجود آورده است. همچنان که گفته شد، بحث از موفقیقت یا عدم موفقیت تلفیق نامجو احتیاج به زمان دارد، اما او توانسته است که نگاه نقادانه اش را با این تلفیق در موسیقی بیابد و به دیگران نیز بیان کند. این نکته ای است که عدم توجه به آن نه تنها موجب غفلت از موسیقی نامجو و تا اندازه ای تحریف آن می شود، بلکه موجب غفلت از نیازی می شود که امروزه در جریان است.
شاید شنوده موسیقی نامجو از کاربرد برخی واژگان توسط وی ناخشنود شوند و آن را موهن بدانند یا حتی موسیقی وی را ناشی از فقر موسیقیایی آن بدانند، اما نمی توان در نیازی شک کرد که این موسیقی از آن برخاسته است. به نظر انداختن به تاریخ و حفظ آن در اثر هنری که نه تنها اسیر سنت گرایی نشود، بلکه بتواند با نقادی این تاریخ به آن روح و معنایی تازه بخشد، نیازی نیست که بتوان از آن غفلت کرد و به کناری گذاشت. موسیقی نامجو، سوای هر ارزشیابی هنری، برای برآوردن این نیاز خلق شده و اعجاب آن نیز در همین است. نامجو خود را بریده از تاریخش نمی داند و آگاه است که نمی توان با بریدن از ریشه های تاریخی اثری را خلق کرد، اما این را نیز دریافته که نیاز امروزه با تبعیت از تاریخ برآورده نمی شود.
نامجو توانسته راهی پیدا کند که در آن از یک سو، ریشه های تاریخی حفظ شوند و از سوی دیگر، یافتن معنا و روحی تازه در آن پی جویی شود که ورای ترکیب های تصنعی است و بدیع بودن را با خود دارد. از این رو، موسیقی نامجو را می توان زبانی دانست که بیانگر وضعیت پی جویی زمانه خود است و بحرانی که این زمانه برای یافتن هویت در خود دارد را به عرصه نمایش می گذارد. این دست آورد چیزی نیست که بتوان از آن غفلت کرد و آن را ناچیز شمرد.
دکتر سید رحیم لاری
منبع : پایگاه خبری ـ تحلیلی فرارو


همچنین مشاهده کنید