شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سکانداری اسلام پس از رسول اکرم صلی الله علیه واله والسلم


سکانداری اسلام پس از رسول اکرم صلی الله علیه واله والسلم
علامه سیّد محمدحسین فضل‏اللّه‏ روحانی برجسته لبنانی كه در ایران بیشتر به عنوان یك چهره سیاسی شناخته شده است، هر هفته جلسه سخنرانی و گفت و گو در دمشق برگزار می‏كند و به پرسشهای اعتقادی، فقهی، تربیتی، و سایر موضوعات مبتلا به مسلمانان پاسخ می‏گوید. آنچه كه در ذیل آمده است برگردان یكی از سخنرانیهای علامه فضل‏اللّه‏ است كه به مناسبت روز غدیر ایراد شده است. این سخنرانی از نشریه «الفكر و الثقافهٔ» انتخاب شده است.
روز غدیر سرفصل نوینی در حیات اسلام است. در این روز، رهبری جهان اسلام بعد از رحلت پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، مشخص شد. رهبری كه ادامه دهنده راه و روش رسول خدا، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، است و مسلمانان را از موانع دست و پاگیر داخلی و خطرات خارجی نجات می‏دهد. بدیهی است امكان هدایت اسلام بعد از رحلت پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، باید توسط فردی به دست گرفته شود كه با تمام وجود اسلام را درك كرده و بتواند با اقدامات دینی و قانونی خود، دیدگاه یكسانی از اسلام ارائه كند. این كار از تشتت فكری مسلمانان جلوگیری می‏كند. بنابراین رهبری جهان اسلام پس از پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، باید توسط كسی به عهده گرفته شود كه آشنایی كامل و بدون خطا از اسلام داشته باشد. در اینجا باید به این نكته اشاره كرد زندگی پیامبر اسلام، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، سراسر، مملو از جنگها و بحرانهای داخلی بود. در این مدت، بیشتر مفاهیم اسلامی بخوبی روشن نشده و احكامی كه باید مسلمانان آنها را انجام دهند، بر زمین مانده بود. البته ما منكر اخلاص اصحاب پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، نیستیم. آنان در برابر سختیهای بسیار در مكه ایستادگی كردند، و بشدت با آتش‏افروزان و جنگ طلبها به مقابله برخاستند. لذا ملاحظه می‏كنیم كه خداوند در قرآن كریم می‏فرماید:
محمد رسول‏اللّه‏ و الّذین معه أشدّاءُ علی الكفّار و رحماء بینهم تراهم ركّعا سجّدا یبتغون فضلاً من اللّه‏ و رضوانا سیماهم فی وجوههم من أثر السجود.۱
به هر حال پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، (در زمان حیات خود) فرصت نیافت تا فرهنگ و معنویت اسلامی را به طور عمیق در وجود تك‏تك مسلمانان نهادینه كند. لذا رهبری مسلمانان پس از پیامبر، باید توسط فردی صورت گیرد كه بتواند اسلام را گسترش دهد و آن را در وجود فرد فرد مسلمین نهادینه كند.
از این رو است كه مسأله غدیر یكی از اساسی‏ترین مسائل حیاتی اسلام است. بخصوص اینكه، بیشتر راویان احادیث درباره آیه شریفه:
یا أیّها الرسول بلّغ ما اُنزل الیك من ربّك و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه‏ یعصمك من الناس.۲
گفته‏اند: «این آیه شریفه هنگامی نازل شد كه پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، (در آخرین حج خود) به محلی به نام غدیرخم رسیده بود.» بعضی مفسران نیز گفته‏اند: «شأن نزول این آیه برای معرفی كردن حضرت علی، علیه‏السلام، به عنوان جانشین پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، نیست، بلكه برای بیان مطلب دیگری نازل شده است. این مفسران تاكنون نتوانسته‏اند بین ماهیت آیه شریفه فوق و آنچه كه به آن معتقدند، توازنی برقرار سازند. زیرا آیه مذكور در اوائل بعثت حضرت ختمی مرتبت نازل نشده تا اینكه گفته شود پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، امر به انذار و تبلیغ شده است. رسول خدا، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، در آن زمان هر حكم و مسأله‏ای كه به او وحی می‏شد، بدون هیچ ترس و واهمه‏ای به مردم اطلاع می‏داد و در این كار راسخ و استوار بود. «قل الحق من ربّكم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیكفر»۳
پیامبر در ابلاغ رسالتش، ملاحظه هیچ عكس‏العملی را نمی‏كرد. برای اینكه آن حضرت در حال بنیانگذاری اندیشه، معنویت و راه روشن الهی در میان مردم بود. لذا عكس‏العملهای منفی برایش قابل پیش‏بینی بود. به هر حال، رسول خدا، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، از برخوردهای منفی ناراحت می‏شد. ولی این ناراحتیها به خاطر خودش نبود. بلكه به خاطر مردم بود. چرا كه آنان در قلب آن حضرت جای داشتند.
در اینجا روشن می‏شود كه آیه شریفه ذیل بر مطلب مهم دیگری تأكید دارد. «و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه‏ یعصمك من النّاس» این مطلب، چیزی جز ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی، علیه‏السلام، نیست. البته در این مسأله بسیار جدل شده است. وقتی كه پیامبر با این گفتار ابلاغ رسالت كرد: «آیا من از مؤمنین بر خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: بلی. فرمود: هر كس كه من مولای او هستم (از این) پس علی مولای اوست.»۴ سپس این آیه نازل شد «الیوم أكملت لكم دینكم و أتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الإسلام دینا»۵ تا این روز، شكاف رهبری پس از پیامبر در اسلام وجود داشت. وقتی كه این شكاف از بین رفت، ساختار دین تكمیل شد. خداوند راضی شد كه اسلام آئین تمام جهانیان باشد.
در اینجا ممكن است این سؤال مطرح شود، چطور می‏توان رویگردانی برخی اصحاب را از ولایت علی، علیه‏السلام، تفسیر كرد؟ چگونه می‏توانیم این مطلب را توجیه كنیم، وقتی كه رسول اكرم، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، به ملكوت اعلا رحلت فرمود، انصار به مهاجرین گفتند: «از ما امیری و از شما هم امیری.۶»؟ چرا برخی از اصحاب پیامبر در بیعت كردن با خلیفه اول هیچ‏گونه مشورتی با دیگر مسلمانان (ساكن در اقصی نقاط حكومت اسلامی) نكردند و بدون هیچ ترس و واهمه‏ای و باری به هر جهت با ابوبكر بیعت كردند؟ چطور در آنجا (سقیفه بنی ساعده) هیچ كس با این كار مخالفت نكرد و نگفت كه پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، فرموده هر كس كه من مولای اویم از این پس علی ملای اوست؟ مرحوم سید شریف‏الدین، این موضوع را چنین توجیه كرده است:
ذهنیت مسلمانان آن عصر به جز برخی از آنان عمیق و ژرف‏اندیش نبود، لذا وقتی كه بیعت می‏كردند به آن وفادار بودند. به هر حال از آنجایی كه رسول اكرم، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، بصراحت و روشنی سخن می‏گفت شاید آنان منظور پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، از «من كنت مولاه فهذا علی مولاه» بخوبی فهمیده بودند. اما آنچه كه اتفاق افتاد برخلاف اراده پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، بود.
بنابراین ملاحظه می‏كنیم پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، از این ذهنیت توده مردم (كوتاه‏بینی آنان) اندوهناك بود. لذا فرمود برای من قلم و كتف (كاغذ) بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم كه بعد از من هرگز گمراه نشوید.
پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، مانند سایر افراد نبود كه هنگام احتضار به هذیان‏گویی مبتلا شود. بلكه آن حضرت، در بالاترین درجه عقل و اراده و هوشیاری قرار داشت. قبل از این ماجرا، هیچ یك از اصحاب پیامبر خبر از هذیان‏گویی آن حضرت در حالت بیماری نداده است. اصولاً پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، با تمام وجودش با اصحابش زندگی و با آنان گفت و گو می‏كرد. لذا وقتی كه می‏فرماید: «برای من قلم و كتفی (كاغذ) بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم كه بعد از من هرگز گمراه نشوید» منظور آن حضرت این نبود مطلبی بنویسد كه جانشین قرآن شود. چرا كه قرآن نوری است كه با گوشت و پوست و خون آن حضرت آمیخته شده است. بنابراین مسأله در اینجا چیز دیگری است كه بسیار مورد توجه و اهتمام رسول خداست. به طوری كه وی را ناگزیر كرد، در این مورد تأكید فرماید تا در آینده كسی با كلمات آن حضرت بازی نكند. حال این سؤال مطرح می‏شود، چرا خلیفه دوم گفت: «كتاب خدا برای ما كافی است»؟ آیا پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، می‏خواسته بگوید كتاب خدا ناقص است؟ معنای «حسبنا كتاب‏اللّه‏» چیست؟ در حالی كه خداوند می‏فرماید:
ما آتاكم الرسول فخدوه و مانهاكم عنه فانتهوا.۷
در اینجا باید به این نكته اشاره كرد كه سنت رسول اكرم، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، شارح و مكمل كتاب خداست. پس چرا خلیفه دوم گفت: «حسبنا كتاب‏اللّه‏»؟ بعد هم، مدعی هذیان گفتن پیامبر شد؟ در صورتی كه رسول خدا، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، در سراسر زندگی پربركت شان حتی در حالت بیماری، هیچ‏گاه هذیان نگفته است. با توجه به اینكه نبوت در سراسر زندگی رسول خدا، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، تداوم دارد، لذا امكان ندارد كه پیامبر اسلام در حالت هذیان‏گویی مسلمانان را مورد خطاب خود قرار دهد و آنان را به انجام كاری فرمان دهد كه به ادامه رسالتش مربوط باشد. مضافا اینكه تمام مسلمانان معتقدند پیامبر، عظیم‏الشأن اسلام مصون از هرگونه خطا و اشتباه است. حقیقت این است كه به پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، اجازه ندادند كه مسأله خلافت را به طور كامل روشن سازد و با نوشتار خود بر جانشینی حضرت علی، علیه‏السلام، مهر تأیید بزند. البته رسول اكرم مسأله ولایت و جانشینی حضرت علی، علیه‏السلام، را به مناسبتهای مختلف بیان فرموده بودند.
به هر حال وقتی كه چند نفری برای آن حضرت قلم و كتف (كاغذ) آوردند، در این موقع اختلاف به وجود آمد (آن گروهی كه با خلیفه دوم همگام بودند) اجازه ندادند كه پیامبر با نوشتار خود، علی، علیه‏السلام، را به عنوان جانشین خویش معرفی فرماید. از طرف دیگر ملاحظه می‏كنیم پیامبر اسلام قبلاً به بزرگان و اصحاب خود دستور داده بود كه با لشكر «اسامه» به سمت روم حركت كنند. اما آنان با دستور پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، مخالفت كردند و با لشكریان اسامه همراه نشدند.
سؤال دیگر این است كه معنی سخن [خلیفه دوم كه گفت [«پیامبر نمرده است» چیست؟ در جواب می‏توان گفت: معنای این سخن چیزی جز این نیست كه افرادی كه در آن مجلس حضور نداشتند (با اطلاع یافتن از آن حادثه ناگوار فرصت یابند) تا در آن مجلس شركت كنند و مسأله خلافت را آن طوری كه (مخالفان خلافت حضرت علی، علیه‏السلام، می‏خواهند) به سرانجام برساند.
● تحلیل و نقادی تاریخ
وقتی كه می‏خواهیم قرائت نوینی از تاریخ اسلام داشته باشیم، باید از مسئله غدیر تحلیل منتقدانه به عمل آوریم. البته بدون اینكه به قداست شخصیتهای تاریخی آن لطمه‏ای وارد كنیم.
بعضی‏ها درباره خطبه شقشقیه حضرت علی، علیه‏السلام، كه سید رضی، رحمهٔ‏اللّه‏علیه، در نهج‏البلاغه آورده است سؤالاتی را مطرح كرده‏اند. در پاسخ به این گروه می‏توان گفت: روش حضرت علی، علیه‏السلام، در ایراد خطبه با روش سید رضی، رحمهٔ‏اللّه‏علیه، فرق می‏كند. مضافا به اینكه خطبه مذكور را راویان متعددی در صدها سال پیش از سید رضی، رحمهٔ‏اللّه‏علیه، نقل كرده‏اند. حضرت علی، علیه‏السلام، در این خطبه درباره حقش می‏فرماید:
جایگاه من برای خلافت از جهت كمالات علمی و عملی، مانند قطب وسط آسیا است. علوم و معارف از سرچشمه من، مانند سیل سرازیر می‏شود، هیچ پرواز كننده در فضای علم و دانش به اوج من نمی‏رسد.۸
تا جایی كه می‏فرماید:
جای بسی شگفتی است كه او در زمان حیاتش فسخ بیعت مردم را درخواست می‏نمود ولی چند روز از عمرش مانده خلافت را برای دیگری وصیت كرد. این دو نفر غارتگر، خلافت را مانند دو پستان شتر میان خود قسمت كردند.۹
یعنی هر كدام از این دو نفر، سینه‏ای را گرفته بودند تا شیری از آن بخورند. منظور حضرت علی، علیه‏السلام، از این مثال آن است كه آنان برای به دست گرفتن خلافت، با یكدیگر همداستان شده و تلاش می‏كردند هر فریاد حق طلبی را سركوب كنند. جو سیاسی نیز به همین سمت و سو سوق پیدا كرده بود. در آن زمان حضرت علی، علیه‏السلام، از هر كس آگاه‏تر بود كه جامعه اسلامی آن روز به او اجازه نمی‏داد كه برای احقاق حقش دست به شمشیر برد. چرا كه این كار باعث ایجاد شكاف در صفوف مسلمانان می‏شد. لذا حضرت علی، علیه‏السلام، فرمود:
صبر كردم در حالی كه در چشمانم خاشاك و غبار و در گلویم استخوان گرفته بود.۱۰وقتی كه ابوسفیان همراه عباس برای بیعت كردن با آن حضرت آمدند، حضرت علی، علیه‏السلام، با آنان بیعت نكرد و ایشان را نسبت به فتنه‏هایی كه از این مسأله برپا خواهد شد، آگاه ساخت. مضافا به اینكه شرایط زمان و مكان اجازه چنین كاری را به آن حضرت نمی‏داد. چرا كه انجام رسالت الهی، شرایط خاصی دارد كه در جهان خارج باید محقق شود تا انسان بتواند از عهده مأموریت الهی كه بر دوش او نهاده شده است سربلند بیرون بیاید. بنابراین اگر در جهان خارج موانع زیادی در راه انجام رسالت الهی وجود داشته باشد ممكن است این مأموریت الهی با شكست مواجه شود و فقط اسمی از آن رسالت الهی باقی بماند. لذا صاحب این رسالت پس از پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، برای باقی ماندن دین رسول خدا ناگزیر شد كه خود را فدا كند.
بنابراین حضرت علی، علیه‏السلام، با آن همه علم و دانش و برخورداری از عقلی روشن و روحی باز به خاطر حفظ اسلام از خواسته بر حق خود دست كشید و دیگران بر مسند خلافت تكیه زدند كه نه علم او را داشتند و نه آگاهی و مهارت او را. خلافت بعد از رحلت پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، توسط انصار براساس نظام عشیره‏ای مطرح شد (از ما امیری و از شما نیز امیری) این مسأله مربوط به معیارهای انتخاب رهبری جامعه و در چارچوب خطوط عرفی اسلامی نیز نبوده است.
● بحث در خلافت
تحقیقاتی كه درباره این موضوع (خلافت) انجام داده‏ام نشان می‏دهد كه مردم آن روز طرح فرهنگی و روشمند اسلامی نداشتند. مسأله در نظر آنان این بود كه پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، از دنیا رفته و ما باید برای رهبری جامعه فردی را تعیین كنیم حال هر طوری كه بود، بود. باید گفت: مسأله این نیست كه راه و روشی به فردی تحمیل شده باشد. موضوع این است كه فرد راه و روشی تحمیل كند. به همین خاطر است امام علی، علیه‏السلام، می‏فرماید:
عمر راه خود را پیمود (و پیش از تهی كردن جامه) امر خلافت را در جماعتی قرار داد كه مرا یكی از آنها گمان نمود. پس بارخدایا از تو یاری می‏طلبم برای شورایی كه تشكیل شد و مشورتی كه نمودند چگونه مردم مرا با (ابوبكر و عمر) مساوی دانسته و درباره من شك و تردید نمودند تا جایی كه با این اشخاص (پنج نفر اهل شورا كه عمر برای تعیین خلافت پس از خود تشكیل داده بود) همردیف شده‏ام.۱۱
حال، چه معیاری برای جداسازی این افراد از یكدیگر وجود دارد؟ آنان چه علم و آگاهی دارند؟ فرهنگشان چیست؟ جهادشان چه می‏باشد؟ چه نزدیكی روحی و فكری با رسول خدا دارند؟
هنگامی كه این مسأله را از دیدگاه علمی بررسی می‏كنیم، درستی گفتار امام صادق، علیه‏السلام، را درمی‏یابیم كه فرمود: «علی، علیه‏السلام، فرمود: من كجا و آنان كجا!؟» آن زمانی كه پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، حضرت علی را برای جانشینی خود آماده می‏كرد و مسائلی به آن حضرت می‏آموخت كه هیچ كس نسبت به آنها آگاهی نداشت، مردم در همان زمان شنیده بودند كه پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، درباره حضرت علی، علیه‏السلام، فرمود: «من شهر علم هستم و علی دروازه آن»۱۲ و «علی با حق است و حق با علی»۱۳ و «هر كس من مولای اویم پس این علی مولای اوست» و «یاعلی! تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی جز اینكه بعد از من هیچ پیامبری نخواهد بود»۱۴ خداوند متعال می‏فرماید:
إنّما یرید اللّه‏ لیذهب عنكم الرجس أهل البیت و یطهّركم تطهیرا.۱۵
و نیز می‏فرماید:
إنّما ولیّكم اللّه‏ و رسوله و الّذین امنوا الّذین یقیمون الصلاهٔ و یؤتون الزكوهٔ و هم راكعون.۱۶
همچنین می‏فرماید:
و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضاهٔ اللّه‏ واللّه‏ رئوف بالعباد.۱۷
بنابراین علی، علیه‏السلام، برای خودش ناراحت نمی‏شد بلكه اندوه او برای اسلام بود. آن حضرت در آخر خطبه شقشقیه می‏فرماید:
پس مردی از آنها از حسد و كینه‏ای كه داشت، دست از حق شسته به راه باطل قدم نهاد (مراد سعدبن ابی وقاص، كه پس از قتل عثمان هم با آن حضرت بیعت ننمود) مرد دیگری به دلیل دامادی و خویشی خود با عثمان از من اعراض كرد (مراد عبدالرحمان بن عوف است كه شوهر خواهر مادری عثمان بود) و همچنین دو نفر دیگر (طلحه و زبیر كه از رذالت و پستی) موهن و زشت است نام ایشان برده شود.۱۸
وقتی كه حضرت امیرالمؤمنین به خلافت رسید مین‏های دسیسه و توطئه بر سر راه آن حضرت كاشته شده بود. حضرت علی، علیه‏السلام، در این زمینه می‏فرماید:
چون بیعت شان را قبول و به امر خلافت مشغول گشتم، جمعی (طلحه و زبیر و دیگران) بیعت مرا شكستند و گروهی از زیر بار بیعتم خارج شدند. بعضی (معاویه و دیگر كسان) از اطاعت خدای بیرون رفتند. گویا مخالفان نشنیده‏اند كه خداوند می‏فرماید: «تلك الدّار الاخرهٔ نجعلها للذین لایریدون علوّا فی الأرض و لا فسادا و العاقبهٔ للمتقین.»۱۹
سوگند به خدا آنان این آیه را شنیده و حفظ كرده‏اند لیكن دنیا در چشمهای ایشان آراسته و زینت آن، آنان را فریفته است.۲۰
پس امام بر موضع قبلی خود تأكید كرد و فرمود:
سوگند به خدایی كه میان دانه را شكافت و انسان را خلق نمود، اگر حاضر نمی‏شدند آن جمعیت بسیار (برای بیعت با من) و یاری نمی‏دادند كه حجت تمام شود و نبود عهدی كه خداوند از علما و دانایان گرفته تا راضی نشوند بر سیری ظالم (از ظلم) و گرسنه ماندن مظلوم (از راه ستم)، هر آینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن می‏انداختم و آب می‏دادم آخر خلافت را به كاسه اول آن (چنانكه پیش از این بر این كار اقدام ننمودم، اكنون هم كنار می‏رفتم و امر خلافت را رها كرده مردم را به ضلالت وامی‏گذاشتم. زیرا كه فهمیده‏اید این دنیای شما نزد من خوارتر از عطسه بز ماده است.۲۱
حال این سؤال مطرح می‏شود از كجا ما الگو بگیریم؟ در جواب می‏توان گفت: در بین كسانی كه بر مسند خلافت تكیه زده‏اند. فقط حضرت علی، علیه‏السلام، است كه طی قرون متمادی ثروت فرهنگی بزرگی را برای ما به ارث گذاشته، به طوری كه موجب گسترش اسلام شده است. لذا شیعه علی بودن یعنی پیروی كردن از آن حضرت، متعهد بودن به وحدت امت اسلامی، به طوری كه اگر خطری جهان اسلام را تهدید كرد باید آماده دفاع از آن باشیم.
حضرت علی، علیه‏السلام، قلبش سرشار از دوستی به مردم بود. حتی با آنانی كه اختلاف داشت (نه افرادی كه دشمن خدا و رسولش بودند) به هر حال مصیبتی كه به حضرت علی، علیه‏السلام، وارد شد تاكنون به هیچ كس دیگری وارد نشده است. دوستان! ما باید تحقیقی واقعگرا درباره زندگی حضرت علی، علیه‏السلام، به عمل بیاوریم و ملاحظه كنیم كه سعه صدر آن امام در برخورد با مشكلات چگونه بود؟ توانایی صبرش چطور بود؟ چگونه مسئولیت خطیر اسلام را به دوش می‏كشید؟ چطور مسئولیت مسلمانان در عقل و روحش نفوذ كرده بود؟ آیا تنها جشن گرفتن روز غدیر كافی است؟ من نمی‏خواهم كسی را مجبور سازم كه روز غدیر آن طوری كه سزاوار است جشن نگیرد. چرا كه غدیر یك سرمایه فرهنگی و معنوی است و لذا علما و اندیشمندان، فرهنگیان و ادبا به خاطر این چنین روزی باید تحقیقاتشان را در راستای آنچه كه علی، علیه‏السلام، به جای گذارده انجام دهند تا آن حضرت در مسائل عقیدتی، اسلامی، سیاسی و اجتماعی میان مسلمانان جایگاه حقیقی خود را بازیابد. این‏گونه تحقیقات موجب می‏شود تا شخصیت علی، علیه‏السلام، در اندیشه، قلب و زندگی ما نفوذ پیدا كند. در این صورت است كه علی، علیه‏السلام، همواره در نزد ما همانند نبض جامعه عمل خواهد كرد. فكر و اندیشه علی است كه مرزهای زمان را درمی‏نوردد.
دوستان! گرایش ما به حضرت علی، علیه‏السلام، مسئولیت سنگینی بر دوش ما نهاده است لذا باید عملكرد خود را با آن حضرت مقایسه كنیم. ما باید در سراسر زندگی خود با تمام وجود با علی، علیه‏السلام، زندگی كنیم. برای اینكه در زندگی علی، علیه‏السلام، خدا در قلب، عقل و سراسر حیاتش حضور داشت. پس بیائید به سوی علی، علیه‏السلام، حركت كنیم تا حقیقت او را دریابیم. چرا كه حضرت علی، علیه‏السلام، در تاریخ محدود نمی‏شود.
صاحب اثر : محمدحسین فضل‏اللّه‏
منبع : سایت شیعه سرچ.نشریه «الفكر و الثقافهٔ»
پاورقیها:
۹. سوره قصص (۲۸)، آیه ۸۳.
۵. سوره احزاب (۳۳)، آیه ۳۳.
۲. مجلسی، محمدباقر، همان، ج۱۰، ب۸، ص۱۲۰، ح۱.
۴. همان، ج۲، ب۲۹، ص۲۲۶، ح۳.
۰. همان.
۳. همان، ج۱۰، ب۲۶، ص۲۲۶، ح۱۲.
. سوره فتح (۴۸)، آیه ۲۹.
۶. سوره مائده (۵)، آیه ۵۵.
۱. همان.
۸. نهج‏البلاغه، فیض‏الاسلام، خطبه ۳.
۷. سوره بقره (۲)، آیه ۲۰۷.
۰. همان، آیه ۱۸.
. سوره مائده (۵)، آیه ۶۷.
۱. همان.
. سوره كهف (۱۸)، آیه ۲۹.
. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۳، باب ۲۰، ص۲۶۶، ح۵۳۴.
. سوره مائده (۵)، آیه ۳.
. مجلسی، محمدباقر، همان، ج۲۸، ب۴، ص۲۲۰، ح۹.
۷. سوره حشر (۵۹)، آیه ۷.
. نهج‏البلاغه، فیض‏الاسلام، خطبه سوم.
. همان.
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید