شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
زنگبار یا فرار از سیاست
آلفرد اندرش که سابقه سالها فعالیت کمونیستی و تحمل اسارتگاههای آلمان نازی را داشته است، در رمان <زنگبار یا دلیل آخر> داستانی ضدسیاسی و ضدایدئولوژی را چنان روایت میکند که خود به رمانی سیاسی بدل شده است.
عموما رمانهایی که با هدف تقبیح و سرزنش ایدئولوژیهای سیاسی نوشته میشوند، در صورت پرداختن مستقیم به این موضوع، آثاری ایدئولوژیک لقب میگیرند. بروز احساسات شخصیتها نسبت به سیاستورزی کمونیستی، ترس از جنایتکاران نازی و یاسآلودگی و جهنمگونگی جهان درگیر جنگ، فضای حاکم بر داستان و نقشآفرینان را دربر گرفته است. آدمهای این رمان هر یک با خلائی عظیم مواجهند؛ یکی پایش را در جنگ از دست داده و درد آن را با خود میکشد، دیگری مادرش خودکشی کرده تا او بگریزد و دو دیگر دلزده و مایوس از سیاستورزیهای سابق، از گذشته خود احساس ندامت میکنند و چون به یکباره خویش را تهی از آرمان و ایدئولوژی میبینند، به هیچگرایی رسیدهاند. <زنگبار...> بیانگر تمنیات و درونیات آدمهایی است که تحتتاثیر سیاست و پیامدهای آن (جنگ، مهاجرت و...) قرار دارند و از پدیدههای منفور اطراف فرار میکنند و مقاومت و مخالفتشان را به ذهن و زبان میآورند. رمان با روایتهایی موازی در شهر بندری رریک آغاز میشود. یک روایت متعلق به <یودیت> دختری یهودی است که قصد فرار به سوئد را دارد. <کنودسن> ماهیگیری است که درگیر اوامر حزب کمونیست است اما قدمبهقدم از آرمانهای گذشته فاصله میگیرد و تمام تصورات ذهنیاش را فروپاشیده و توخالی مییابد. همچنین <گرگور> مامور حزب که قرار است با کنودسن ملاقاتی داشته باشد، به پایان راه رسیده و دیگر ارزشی برای مرامها و ایدهآلهای کمونیسم قائل نیست. او که میخواهد بعد از این ماموریت به هر طریق خودش را به سوئد برساند، در مسیری متفاوت قرار میگیرد و به واسطه کشیش <هلاندر> ماموریتی غیرحزبی اختیار میکند.
کشیش هلاندر که میداند عوامل رژیم فردا صبح به کلیسا خواهند آمد و مجسمه راهب کتابخوان را با خود خواهند برد، آن را - به دلیل ماهیت اعتراضیاش - به شیئی مقدس تشبیه کرده و در اندیشه رساندن آن به یکی از دوستانش در سوئد است. حالا گرگور کسی است که این ماموریت خطیر را میپذیرد و از کنودسن میخواهد ترتیب سفر دریایی به سوئد را با کشتی ماهیگیریاش بدهد. در کشتی کوچ او، پسرکی شاگردی میکند که او نیز هوای گریز از رریک را در سر دارد. در حالی که ترس از آفات جنگ، رفتار نژادپرستانه نازیها و فروریزی ارزشهای حزبی، دلایل دیگر آدمها را برای فرار تشکیل میدهد، پسرک مقصدی در ذهن ندارد و چنین به خود قبولانده که هرجا غیر از رریک که میزبانش شود، برایش رستگاری به همراه خواهد داشت. او در زندگی از هیچکس حتی ماهیگیری که صبح تا شب را نزد او میگذراند الگو نمیگیرد و میخواهد در آینده کسی باشد غیر از آدمهای امروز. وضعیت پسرک در میان دیگرانی که با بنبست و اضمحلال مواجه شدهاند، وضعیتی یگانه است. او دغدغه رهایی از همه قیود خانوادگی، ایدئولوژیکی و... را در سر دارد و با الهام از داستان <هکلبری فین>، تنها به زدن به دریا و کندن از وضع موجود میاندیشد. سیاست حتی گوشهای از ذهن او را اشغال نکرده است. امتیاز پسرک نسبت به کنودسن، گرگور و هلاندر در این است که نیک میداند چه چیز را نمیخواهد و با سرنوشت پدر و اطرافیانش به خوبی آشناست. <زنگبار...> از این جهت رمانی سیاسی برای نقد سیاستورزی از نوع فاشیسم و کمونیسم است.
شاید رمان را بتوان در زمره ادبیات موسوم به شکست جای داد. فرجام کار شخصیتها تراژیک است. آینده پیشرو انباشته از هیچهاست و باورهای گذشته نیز پوچ و بیاعتبار شدهاند. نفرت از گذشته و هراس از آینده در جایی از رمان که به گفتوگوی کنودسن و گرگور اختصاص یافته، به خوبی مشهود است. گفتوگوی سرد و بیروح این دو نتیجه همان بیاعتباری و زوال ایدئولوژی مشترکشان است. گرگور میداند که این آخرین ملاقات حزبی او با یک رفیق است و کنودسن نیز بر این امر واقف است که در رریک تنها یک کمونیست باقی مانده و آن یک نفر خود اوست؛ ضمن اینکه از درون خودش هم آگاه است. آن دو در برابر این پرسش قرار دارند که آیا انسان بیرسالت و بیایدئولوژی میتواند زندگی کند؟ گرگور خود را بسان کسی میداند که هر کتابی را که خوانده، تسلیمش شده و هیچ داوری و تدبری از خود نشان نداده است. او و کنودسن چنان تقدسی برای ایدئولوژی قائل بودهاند که آزادی و آگاهی را از خود سلب کرده و ذهنشان را اسیر جزمیت ساختهاند. جزمیتی که در نازیسم و کمونیسم تصویر میشود، شخصیتهای رمان را به واگویه و ذهنیتپردازی و قضاوتهای متعدد واداشته و این مساله رمان را حاوی اشارات مستقیم در انزجار از سیاست میسازد. تنها کسی که به سیاست تعلقی ندارد و رویای میسیسیپی و زنگبار و... را در سر میپروراند پسرک ماهیگیر است که او نیز برای رفتن، همسفر باورشکستگان میشود. آلفرد اندرش برای توصیف سرگذشت آدمهای خود، ابتدا روایت موازی را در پیش میگیرد و بعد از پیوند خوردن سرنوشتها به یکدیگر و تکمیل حلقه اتصالات، هر فصل را بهطور همزمان به همگی آنها اختصاص میدهد و نگاههای آنها را به هم نزدیک میکند. ذهنبافی، درونگرایی و توصیف موقعیتها بیش از هر عنصر دیگری در <زنگبار یا دلیل آخر> مشاهده میشود. نویسنده وصفی دقیق از مکان و جغرافیای حوادث ارائه میدهد و بهخصوص در برخی موقعیتها بسیار زنده و تصویری روایت میکند.
اسکله، هتل، کلیسا، قایق پارویی، جنگل و... فضاهایی هستند که با ترجمه چیرهدستانه سروش حبیبی در پیش چشم مخاطب جان میگیرد. از سوی دیگر گفتوگوی درونی شخصیتها با خود و تدوین دیزالوگونه صحنههای داستان، ویژگی دیگر رمان است که تا اندازهای از تندی اظهارنظرهای مستقیم سیاسی و انتقادهای ضدایدئولوژیک اثر میکاهد. پایان رمان نیز هم سوالبرانگیز و هم مجابکننده است. خواننده در پیگیری سرنوشت شخصیتها به نقطهای میرسد که میبایست انگیزهها را واشکافته و آینده آنان را در تیرگی و سکوتی که حاکم میشود، نزد خود ترسیم کند.
جواد ماهزاده
ترجمه سروش حبیبی، انتشارات ققنوس، چاپ اول، ۱۳۸۷
ترجمه سروش حبیبی، انتشارات ققنوس، چاپ اول، ۱۳۸۷
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست