یکشنبه, ۲۲ مهر, ۱۴۰۳ / 13 October, 2024
مجله ویستا
ویژگیهای جوانی و شیوههای بهرهمندی صحیح از آن
برای موضعگیری صحیح در برابر هر پدیده و هر مرحله از زندگی باید واقعیت آن را فهمید و به جوان شناساند. این یك برخورد صادقانه است، چنان كه علی (ع) در نامهای به امام حسن (ع) میگوید:
«پسرم! بدان كه پیش روی تو گردنهایست رنج زا، در عبور از این گردنه حال مردم سبك بار بهتر است از سنگین باران...
... و جز این نیست كه قلب جوان مانند زمین خالی است هر چه در آن كاشته شود همان را میپذیرد (اگر بادام شیرین; نتیجه شیرین و اگر بادام تلخ; نتیجه تلخ)
... و این وصیت پدری است رو به فنا، اعتراف كننده به تغییر و تحولات زمان، در منزلگه مردگان آرمیده، كه فردا از آنجا كوچ خواهد كرد، به فرزندی كه چیزی را آرزو میكند كه آن را نخواهد یافت. انسانی كه راهروی كسانی است كه از هستی برخوردار بوده و هلاك شدند، هدف بیماریها و گروگان روزگار است، در تیررس ناگواریها و بندهی دنیا و سوداگر فریبندهها، وامدار زوال و فنا، در بند اسارت مرگ و هم پیمان اندوهها و همدم غصهها و نشانههای آفات و زمین خوردهی تمایلات و جانشین مردگان است.» (۱)
چنان كه میبینید امام (ع) در گفتوگو با یك نوجوان یا جوان تلاش نموده از همهی واقعیتهای زندگی سخن بگوید تا مخاطب بتواند موضع صحیحی را در مقاطع مختلف حیات انتخاب كند. او خواسته است كه جوان فقط یك روی سكه را نبیند تا توقع یكنواختخوشی داشته باشد و چنین بینشی است كه میتواند تحمل را در فرد زیاد نموده و برای برخورد صحیح با فراز و نشیبهای زندگی، او را مهیا كند.
بعد از این پیش درآمد، خواهیم كوشید تا بیپیرایه از ویژگیهای جوانی سخن برانیم و هدف، راهیابی به درستترین راه است نه آن كه جنبههای منفی در نظر ما باشد و از آنجا كه در حوصلهی جوان مقدمهچینی ملالآور استبه اصل مطلب میپردازیم.
سنین نوجوانی و جوانی در دیدگاهها و نظریات متفاوت است، اما معمولا بین ۱۲ تا ۲۵ سالگی را شامل میشود. (۱۲ تا ۱۸ سالگی را دورهی نوجوانی و ۱۸ تا ۲۵ سالگی را محدودهی جوانی دانستهاند.) (۲)
این تقسیم بندی ممكن استبا تغییرات كمی در نگاه كارشناسان مطرح شود; زیرا تغذیه، جغرافیا، محیط و فرهنگ تفاوتهایی را باعث میشود، اما مهم آن است كه فردی كه خود را جوان میداند، دشواری این دوران را درمییابد. جوان در این مرحله میكوشد تا هویتخویش را از هویتخانوادگی جدا كند و به استقلال دستیابد. به ویژه آن كه در این سیر شتابنده، با بلوغ كه تولدی دیگر نامیده شده، رو به روست، جریانی كه زمینه ساز تحولات سرنوشتساز جسمی، روحی و عاطفی میباشد. در این مطالعه میخواهیم جوان مثل یك مسافر با ما همراه شود و از خویشتن شناخت مفیدی به دست آورده و با حقیقتخود آشنا گردد و در سایهی این شناخت، كاستیها را ترسیم نموده و از سرمایههای ارزشمند خویش بهره گیرد.
پس آنچه پی میگیریم دستیابی به سه بهرهی بزرگ است:
۱- پی بردن به عظمت و ارزش خود;
۲- نجات از صیادان و بازارهایی كه كمبها میخرند و بهای واقعی جوانی و جوان را نمیپردازند;
۳- آگاهی به راههای برون رفتن از مشكلات و بحرانها.
از آنجا كه جوان بیشتر براساس عواطف و احساسات خویش حركت میكند، پس باید از این دل پاسداری نمود، چنان كه علی (ع) فرمود: «این دل مثل زمینی خالی است كه هر بذری در آن افشانده گردد پذیرفته و میرویاند. مبادا كه بدخواهان دانهای فاسد بكارند كه به جای گل، خار برآرد.»
وقتی پیامبر اكرم (ص) میفرماید: «بهترین جوانان شما كسی است كه به پیران (از لحاظ تجربه و دور اندیشی) شبیه گردد» (۳) و باز هم امیرالمؤمنین (ع) میگوید: «نظر و رای پیران را از چالاكی جوان بیشتر میپسندم» ; (۴) پس سزاوار است كه جوان در جذب تجربهها، تلاشی پیگیر داشته باشد. در این صورت این استعداد شگرف، كه دروازهی خوبیهاست (۵) شكوفا میگردد. البته جوانی با قدر و قیمتی همراه است كه در برخی موارد میخوانیم: جوانی مایهی مباهات و افتخار خداست، آنجا كه پیامبر (ص) فرمود: «محبوبترین مردم نزد خدا، جوانی كم سن و سال است كه در زمان زیبایی و طراوت، از راه منحرف نگردید و در فرمانبری پروردگار خویش درآمد. این همان كسی است كه خداوند فرشتگان را شاهد گرفته و میگوید: نگاه كنید این به قیقتبندهی من است.» (۶) پس چنین گنجی باید خود را بشناسد و سپس نیروهای خود را استخراج نماید و بعد از آن كه آنها را شكل داد، به جهت دادن استعدادها و قابلیتهای خود بپردازد، (۷) آن هم در مسیر بهترین مقصد و هدف. این یك حقیقت است كه پیامبر اكرم (ص) در یك تمثیل بیان كردهاند: آنها معدن هستند، مثل معدن طلا و نقره (۸) و روشن است كه كمال معدن در این است كه چهار مرحله را طی كند: كشف، استخراج، شكلیابی، جهت. از این رو لازم است جوان ویژگیهایی را كه نقش اصلی دارند، شناسایی كند; خصوصیتهایی كه در عین مفید بودن میتوانند به یك خصلت منفی تبدیل شوند و جوان با درك ظرفیتها میتواند نه تنها به كنترل خویش و هماهنگ كردن نیازهایش با موازین متعالی دین و اخلاق بپردازد، بلكه رفتاری نسبتا قابل پیش بینی را سامان دهی كند، كه این در انرژیها و تواناییهای جوان نهفته است. خصلتهایی كه نقش بسیار اساسی دارند و یك جوان آگاهانه یا ناخودآگاه با آنها انس داشته و بیشتر حركتهای او مثل منش و طرز رفتار، لباس پوشیدن، آرایش، الگوها و هدفهایش را شكل میدهد، عبارتند از:
۱- استقلال طلبی
۲- هویت طلبی
۳- عاشق پیشهگی
۴- خود شیفتهگی
روشن است كه شاخصهای جوانی در این موارد محدود نمیشود و ممكن استبرخی از این عناوین، در ابتدای امر، چهرهای منفی ارایه دهند، اما جوان خصوصیات دیگری دارد كه ذاتا مثبت است و باید پرورش پیدا كند، چنان كه حس فداكاری و گذشت، مبارزه با ستم و ستمگری، دفاع از مظلوم و حقپذیری در جوانان مشهود است. در حدیثی از امام معصوم آمده است: «آنان (نوجوانان و جوانان) برای هر كار خوبی با شتاب تلاش میكنند.» (۹)بررسی ویژگیها
۱. استقلالطلبی
جوانی كه از بحران بلوغ عبور میكند در حقیقت مقدار زیادی از وابستگیهای خانوادگی را پشتسر میگذارد و میرود تا هویتی جدید و مستقل را تجربه كند. گرچه او هنوز نیازمند حمایتهاست; اما در بسیاری موارد با خود یا در اعتراض به دیگران میگوید: شما خیال میكنید من هنوز بچه هستم؟ !
این نوع گفتارها، گویای همین روحیه است و به دلیل واقعیت موجود در این روحیه، سزاوار پذیرش و تناسب در برخورد است. البته برخوردی منطقی و خارج از افراط و تفریط، نه به آن صورت كه در غرب از هیجده سالگی و یا كمتر، جوان به حال خود رها شده و گویی میخواهند از شر او راحتشوند و شكل تفریطی آن است كه این حالت انكار شده و به هیچ انگاشته گردد.
در توصیههای پیامبر اكرم (ص) میبینیم كه جوان باید چون مشاوری امین، مورد مشورت قرار گیرد. (۱۰)
اما خود جوان نباید فكر كند كه بینیاز شده و تحت تاثیر شور و نشاط و قدرتهای جوانی، از تجربیات افراد سالخورده رویگردان شود.
چنان كه از امیرالمؤمنین خواندیم كه رای و تدبیر پیر، نزد من محبوبتر از چالاكی و استقامت جوان است. (۱۱)
این نیاز آن قدر محسوس است كه جوانی در مصاحبهای میگوید: كلاف سردرگمی هستیم كه هیچ كسی راهنماییمان نمیكند (پیشگامان، ماهنامهی فرهنگی، سال سوم شمارهی ۲۵) .
روشن است كه استفاده از مشورتها به معنی كوركردن چشم خود نیستبلكه همانا استفاده از تجربه و اندیشهی پیشكسوت هاست. با این توضیح معلوم میشود فرضیهی شكاف نسلها آن قدر هم كه میگویند واقعیت ندارد، بلكه گاهی به دلیل مقاصد سیاسی تبلیغ میشود تا جوانان را از فرهنگ و ارزش اصیل و سنت دینی اصیل بیگانه كنند. این دشمنان جوانان نمیدانند كه اگر استقلالطلبی به مفهوم پشت پا زدن به فرهنگ و ارزشهای اصیل باشد كه به غلط، سنتی كهنه نامیده میشود; اعتراض رهبران غربی را سازمان نمیداد. مشاور امنیت ملی امریكا استاد علوم سیاسی دانشگاه جانهاپكینز و مشاور فعلی مركز مطالعات استراتژیك بینالمللی میگوید: تلویزیون (امریكا) خاصه در تخریب و عدم تداوم سنتها و انتقال ارزشها از نسلی به نسل دیگر تاثیر مهمی داشته است. برنامههای سرگرم كنندهی تلویزیون و حتی اخبار آن در شورانگیزی و احساساتی نشان دادن واقعیات به عنوان نوآوریها كه از ارزشهای اخلاقی جدا شدهاند و در ارایهی ارزشهای مادی و ارضای تمایلات نفسانی و جنسی به عنوان یك امر عادی و حتی رفتاری قابل ستایش، به افراط گراییده است. ملاحظهی میزان تاكید مشهورترین برنامههای تلویزیونی كه برای بینندگان جوان طراحی شده است و همین طور پربینندهترین نمایشهای بحث و گفتوگوی تلویزیونی برای انحطاط و هرزگی و تحسین و تبلیغ عدم پذیرش اقتدار ارزشهای سنتی، تكان دهنده است... . با چنین پدیدههایی، والدین مشكل بتوانند ارزشهای اجتماعی را به فرزندان خود انتقال دهند. انحطاط بارز هستهی خانواده، به عنوان بنیادیترین واحد اجتماعی، پریشانی فلسفی - فرهنگی جامعه معاصر امریكا را شدت میبخشد. (۱۲) پس حس استقلالطلبی به معنای پذیرش شخصیت جوان و اعتماد به نفس خوب است و باید جوان خود را دارای قابلیتها بداند. اما نه به مفهوم جداییطلبی و غرور بیجا.
۲. هویتطلبی
جوان در جست و جوی هویتخویش است و به همین خاطر به تلاشها و برون فكنیها و خود نماییها و گاه سكوت و انزوا پناه میبرد. این مجموعه نشان از بالندگی و تحرك اوست.
او حق دارد بداند كیست و چه تواناییها، احساسات و عواطفی دارد; تا برای آنها برنامه بریزد و اهداف راستین خود را تحقق ببخشد.
این آگاهی باعث میشود كه جوان كرامت انسانی خود را حفظ نموده، ارزش واقعی خود را دانسته و خود را به بهای كم نفروشد. راز تسلیم شدن به هوسهای زود گذر، الگوهای ناسالم و وارداتی همین عدم شناخت است. اشتباه بزرگ این است كه با تحلیل سطحی از خویش، این هویت ارزشمند را با خواستههای ابتدایی و تلقینی اشتباه بگیرد. گاه دیده میشود كه وقتی جوانی دستبه خلافهایی زده و افراط میكند و سپس مورد اعتراض واقع میشود، بلافاصله میگوید: شما جوان را نمیشناسید! جوان خواسته هایی دارد و آنگاه نمونه هایی از كارهای جوانان غربی و آزادی (بخوانید بیبند وباری) آنها را فهرست میكند. اما پاسخ این است كه هیچ كس منكر خواستهها و شور و نشاط جوان نیست. اما او قبل از اجرای بیمعیار نیازها باید به كاوش پرداخته و بفهمد كه جوانی یك بخش از حیات كلی انسان است و دستگاه آفرینش برای انسان، انسانیت و هویتی ارجمند را ترسیم نموده كه ارضای احتیاجات باید در آن چارچوب انجام گیرد، تا این سرمایهی بزرگ و سترگ آسیب نبیند. مهمترین بدبختی، جهل دربارهی خویش، پناه بردن به هیجانات مصنوعی به جای ایمان و كسب رضایت فردی و نسبی شدن همهی ارزشهاست; چون كسی كه خود را نشناختخدا را نمیشناسد و نتیجه چنان میشود كه برژینسكی از جامعهی امریكا گزارش داده است: «جامعهای كه به هیچ یك از ارزشهای مطلق اعتقاد ندارد، بلكه در عوض رضایت فردی را هدف قرار میدهد جامعهای است كه در معرض تهدید و فساد قرار دارد. امریكا به وضوح نیازمند یك دوره باز اندیشی، بازنگری فلسفی و انتقاد از فرهنگ خودی است. امریكا باید به درستی این واقعیت را بپذیرد كه لذتطلبی همراه با نسبیگرایی كه راهنمای اصلی زندگی مردم شده است، هیچ گونه اصول ثابت اجتماعی را ارایه نمیدهد.» (۱۳)
روش شناخت هویتخویش
دو راه بسیار ساده اما عمیق و سازنده برای شناخت داریم:
۱- مقایسه;
۲- تحلیل; اصل جالبی كه میگوید: هر نیازی در انسان نمایشگر یك استعداد است. (۱۴)
ما در مقایسهی خودمان با دیگر حیوانات درمییابیم كه در پنج مورد با آنان اشتراك داریم: هوش، حافظه، اداركات حسی، احساسات و حواس و چه بسا كه آنان در برخی از این خصوصیات از ما قویتر باشند، اما به خاطر استعدادهای بزرگی چون تفكر، تعقل، وجدان و روحی برتر ممتاز میشویم چنانكه قرآن از آن به عنوان آفرینشی دیگر یاد میكند. (۱۵)
اما معیار دوم كه اصل دقیقی است میگوید هر نیازی در انسان نمایشگر استعدادی بزرگ است. مثلا نیاز به اعتراف نمایانگر وجدان، نیاز به نجوا نمایندهی روح و نیاز به آزادی نمایانگر اراده و انتخاب میباشد. در نتیجه جوان میتواند خویشتن را با پرسشی بزرگ روبهرو كند كه آیا با این همه سرمایه میتوانم به شغلی چون خوردن، خوابیدن و خوش بودن راضی شوم؟
آیا زیستنی چنین، حبس شدن در مداری بسته و محدود نیست؟ و انسان را در باتلاق بیهودگی نمیبرد؟
اینجاست كه باید اهداف بلند را به رهنمود دین پیدا كنم كه پنجرهای به سوی بالا میگشاید و هدف برتر را نشان میدهد.
بیهوده نیست كه ما را با این پرسش بزرگ روبهرو میكنند كه «ارضیتم بالحیوهٔ الدنیا» ؟ آیا به همین زندگی محدود دل خوش كردهاید؟ (۱۶)
چه شكرهاست در این شهر كه قانع شدهاند
شاه بازان طریقتبه مقام مگسی
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی كه اسیر قفسی (۱۷)
این درك مختصر از هویتخویش، سودای سر بالا را در انسان زنده میكند و جوان از تنوعطلبی و تنزل، به تحرك روی میآورد.
چنین است كه همتهای بلند شكل میگیرد و جوان به شكوفایی خود میاندیشد نه آن كه به صورت تصنعی خود را به این و آن تشبیه كند. چه خوب گفته است دانشمندی:
آدم دیوانه میگوید ای كاش من فلانی بودم، آدم عصبی میگوید ای كاش جای فلانی بودم و آدم عاقل میگوید كاش خودم همان باشم كه باید باشم. در حالتهای سردار رشید اسلام، جوانمردی چون حاج همت میخوانیم:
قبل از عملیات، یك شب كه حاجی خانه آمد، سراپا خاك آلوده بود. چشمانش از بیخوابی ورم كرده و قرمز شده بود. فصل سرما بود و او به خاطر سینوزیتشدیدی كه داشت، احساس ناراحتی میكرد. وقتی وارد خانه شد، دیدم میخواهد نماز بخواند، گفتم: لااقل یك دوش بگیر، غذایی بخور، بعد نمازت را بخوان. با تعجب گفت: من این همه خودم را به زحمت انداختهام و با سرعتبه خانه آمدهام كه نماز اول وقت را از دست ندهم، حالا چه طور میتوانم نماز نخوانده غذا بخورم؟ (۱۸)
راستی كه در مقابل این رادمردان باید گفت:
همتم بدرقهی راه كن ای طایر قدس
كه دراز است ره مقصد و من نو سفرم
آری جوان ما باید فریب زرق و برقها را نخورد و با واقعیتخود آشنا گردد. در غیر اینصورت دچار بن بستهای جوانان در غرب میشود كه با همهی درخشش، نوری ندارند. شعارهای جوانان در غرب حاكی از ناامیدی و گم گشتگی هویت است. آنان در برخی گفتهها و چیزهایی كه بر لباسهایشان نقش بسته میگویند: :are live we ,we dont live ما زندهایم زندگی نمیكنیم! یا در شعاری دیگر: no futher یعنی آیندهای نیست. و چنین است كه به جای دلسپاری به ایمان، در جست و جوی هر چه بیشتر لذت فردی و هیجان (excitement) ، دیوانه وار به هر دری میزنند.
گزارشات عینی نویسندهی كتاب «در غرب خبری نیست» از اعتیاد به حشیش و مواد مخدر، خشونت، تجاوز، سرقت، قمار و موسیقی پر سر و صدای دیسكو، بسیار تكان دهنده است. (۱۹) اما چنان كه در این گذر كوتاه درخودشناسی دیدید، بینش دینی با نشان دادن سرمایههای زیادتر انسان به او عظمتش را یاد آور میشود، تا به كارهای حقیر و آرمانهای كوچك قانع نشود و حتی استمرار و ادامهی بعد از مرگ را درك كند. این شناخت درست از خویش، جوان را با هویتی شگرف روبهرو مینماید كه زندگی با مرگ تمام نمیشود و به عینیت عالم ایمان میآورد، (۲۰) كه زمینه ساز نماز و پیوند و باطن هستی و ایجاد شور و نشاط او نجات از نومیدی است.
این ادراك از استعدادهای بزرگ انسانی پرسشی را در ذهن آدمی زنده میكند كه در سكوت نیز فریاد دارد.
آن پرسش این است: آیا برای زندگی ۶۰- ۷۰ سال، همان غریزهها كافی نبود؟
آیا برای اهداف كوتاه مدت مثل خوردن و خوابیدن و خوش بودن، نیاز به این همه استعداد، آن هم استعدادهای مزاحم خوشی بود؟
زیرا عقل و فكر آدمی را آرام نمیگذارد مگر از كارش بیاندازیم.
خصلتسوم: عاشق پیشگی
مرا اسیر محبت كن،
كه چون پروانه را شمعی نسوزاند نشیند بر سر صد گل سحرگاهان
حالت رؤیا و عاشقپیشگی چنان بر سالهای جوانی سایه میافكند كه پیوسته دل بسته و دل میكند. البته نمیتوان خصوصیات مثبت دیگر مانند عرفانطلبی، اخلاقگرایی و معنویتخواهی را انكار نمود، اما مسالهی اصلی این است كه شرایط گوناگون افراد و حساسیت این دوره و عدم دسترسی به رهنمودهای لازم، موجب اشتباه در انتخاب محبوب حقیقی میشود. در این نوشته قصد نداریم عاشقی را مذمت كنیم، بلكه میگوییم، اصلا ما عاشق به دنیا میآییم و قصد داریم معشوق واقعی را انتخاب كنیم. (۱)نكتهی اصلی این است كه اولا، معشوق انتخاب ما باشد و ثانیا، آن محبوب در شان و شایستهی انسان باشد.
مشكل اساسی این است كه جوانان محبوبهایی را برمیگزینند كه دردی از آنها دوا نمیكند.
در همین راستا مشاهده میكنیم كه قهرمانان بیمعیار و گاه فریبكار، (۲) خوانندگان و هنرپیشههایی كه بیشتر نقش فضیلت را بازی میكنند و یا فردی از جنس مخالف سوژهی این عشق است و متاسفانه این عشق پایدار نیست، چرا كه ریشهی محكمی ندارد;
عشقهایی كز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود
البته قهرمانان را میتوان دوست داشت، اما نمیتوان آنها را به عنوان محبوبی كه قلب، را اشغال كند، قبول كرد. قلب، این كانون احساس و عاطفه كه نیروی حركت اعضا را تامین میكند، نباید در سیطرهی موجودی محتاج و فقیر قرار گیرد. این قلب خانهی كس دیگری است، قلبی كه حتی كار فیزیكی آن را نیز نشناختهایم. (۳)
محبوبهای تحمیل شده به دنبال نیازهای خود هستند و نمیتوانند برای رشد و كمال انسان كاری بكنند.
اما عشق به جنس مخالف، چه برای پسر و چه برای دختر، باید در بستری سالم ارضا شود. از آنجا كه در بینش دینی همهی نیازهای آدمی محترم شناخته شده، آن بستر سالم و پایدار نیز با ازدواج و تشكیل خانواده تامین میشود; كانونی كه عشق و رحمت پالایش شدهی آن تضمین شده است.
در عین حال، همهی این موارد در شكل مثبتخود نیز برطرف كنندهی نیاز گسترده و دل بزرگ آدمی به ویژه جوان نیست.
افسوس كه عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز كف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
بر سنگ نمودیم كه ببینیم رخ دوست
جانها به لب آمد رخ دلدار ندیدیم
دست نوشتهها و دل نوشتههای جوانان در تجربهی این گونه عشقها، داستانهای نافرجامی را رقم زده است كه با همهی تلخیها حاوی تجارب خوبی است. (۵)
اما محبوب واقعی كسی است كه كامل، بینیاز، دارا، توانا، نزدیك، زیبا و مهربان باشد. كسی كه مرا برای خودم میخواهد نه برای خودش. آن كه مرا نردبان خواستههای خود قرار نمیدهد. خوب استبه قسمتی از گفت و گوی برخی از این جوانان كه با یكدیگر ارتباط عاشقانه (۶) برقرار كردهاند، توجه كنید:
س: آیا حاضرید اگر شرایط مهیا شود، با همین دخترانی كه با آنها ارتباط برقرار كردهاید ازدواج كنید؟
ج: به هیچ وجه!
س: چرا؟
ج: چون برای زندگی مشترك در بلندمدت قابل اعتماد نیستند. دختری كه این گونه ساده و بدون هیچ قید و بندی مرا به دوستی انتخاب میكند، از كجا معلوم فردا با كس دیگری روی هم نریزد و طرح دوستی نیاندازد. به این گونه دختران برای ازدواج نمیتوان اطمینان كرد. به نظر شما آیا دختری كه زیباترین عكسها را برای ما میفرستد و نامههای عاشقانه مینویسد، بدون این كه ما را دقیقا بشناسد، قابل اعتماد است؟
آدمها در زیباترین شكل عاشقی، پاسخ دهندهی نیاز خود هستند. این محبوب واقعی كسی جز خدا نیست. خدایی كه
۱. رحمن: بخشنده است و گیرنده نیست.
۲. رحیم: مهربان است و در محبتش سیاست ندارد كه علف بدهد تا شیر و پشم و كشك بگیرد، چرا كه بینیاز (صمد) است.
۳. نزدیك است: از رگ گردن نزدیكتر و فاصلهی بین تو و قلب تو است. (۷)
۴. داناست، كه علیم نامیده شده است.
۵. تواناست، چون قدیر است.
۶. زیباست، چرا كه جمیل است; حسن آن دارد كه یوسف آفرید.
و این انتخابی درست و جاودانه است كه عاشقان فداكار ساخته و پاسخگوی همهی ابعاد وجود آدمی است. پس خدا را سپاس گوییم كه به سنگ، جوشش و به خاك رویش و به آسمان بارش و به انسان ارزش داد.
این عشق همان عشقی است كه به انسان مسؤولیت میبخشد، زیرا بدون ناظری در هستی، مسؤولیت پشتوانهای ندارد. اما او نور هستی است (۸) و بدون نور او نمیتوان بار تعهد ریشهداری را بر شانه نهاد. در شهر نابینایان چه با لباس باشی و چه عریان! و در شهر ناشنوایان، چه ناسزا بگویی، چه حرف نیك!
چون بی سر و پا باشد اوضاع فلك چونین در سر هوس ساقی، در دستشراب اولی
پس آن چه او داده بازدهی میخواهد و نباید نعمتها را راكد گذاشت كه عذاب دارد و اگر هم تحرك و شكری داشتی، زیادی توسعهی خودت و وجودت پاداش توست. (۹)
خدا نمیخواهد كه، از نعمتها بهره نگیریم، بلكه میخواهد كه با نعمتهای او عصیان و گناه نكنیم، چرا كه گناه، مبارزه با قانونمندیها و نظم عالم است و ضدیتبا این قانونها و بیاعتنایی به قواعد او ضربه و صدمهی متقابل دارد. وقتی از شهید چمران پرسیدند، چرا در چهار گوشهی اتاقت آیهی «فمن یعمل مثقال ذرهٔ خیرا یره و...» را نوشتهاید، پاسخ داد: «میخواهم هر لحظه و به هر طرف كه نگاه میكنم، این پیام را به یاد بیاورم كه هستی با شعور، با نشاط و آگاه است» .
البته محبوبهای دیگری هم هستند كه عشق به آنها همان عشق به خداست; چنان كه فرمودهاند: «احب الله من احب حسینا; خداوند، دوستدار حسین را دوست دارد» .
این همان عشقی است كه هدایت میكند، نجات میدهد و بدون شراب مست میكند. چنان كه در خاطرهی رییس دانشكدهی معارف اسلامی امام صادق (ع) آمده است: یك دانشجوی فرانسوی - كه فلسفه میخواند - در شهر لیون، خواستار شركت در جلسهی عزاداری امام حسین (ع) میشود. به او آدرس «مسجد ژیور» كه در آن مراسم عزاداری برگزار میشد، داده میشود. «آقای دكتر ایوبی» رییس دانشكده از جوان دانشجو میخواهد پس از مراسم، احساس خود را از طریق پست الكترونیكی بازگو نماید. فردای آن روز دانشجوی فرانسوی در پیامی كه برای دكتر میفرستد، چنین مینویسد:
«دوست گرامی، من به مسجد آمدم، چون قطرهای از اقیانوس، برای اولین بار در سوگ یك مرده گریستم، مردهای نه مثل دیگر مردگان، مردهای كه به رغم گذشتبیش از یك هزاره، گویی هنوز زنده است، دیشب را مستسر بر بالین گذاشتم، و برای اولین بار مستبودم، بدون آن كه قطرهای شراب خورده باشم و این مستی را مدیون تو هستم و از تو هزاران بار متشكرم، هزاران بار» . (۱۰)۴. خود شیفتگی
گر چه خداوند، غریزهی خود دوستی و خود خواهی را در وجود ما نهاد و این حس موجب حفظ و مصونیت انسان در خطرات میشود، اما هیچ چیز در شكل افراطی آن سرانجام خوبی ندارد.
خودشیفتگی موجب تضعیف حس احترام به دیگران و عدم شناختحق آنها است و علاوه بر این هرز رفتن انرژیهای خود جوان را نیز به دنبال دارد.
گاهی مشاهده میشود كه ساعات زیادی از عمر یك جوان در برابر آینه و آرایشگاه ضایع میشود و لباسهایی خوب با اندك تغییری در مد كنار گذاشته میشوند، توقعات بالا میرود و تحمل پایین میآید. این خودشیفتگی به از خود بیگانگی منتهی میشود.
این احساس اگر هدایت نشود، موجب از بین رفتن اطمینان و اعتماد به نفس در بین جوانان و نوجوانان میشود. نویسندهی كتاب «در غرب چیزی نیست» ، چنین گزارش میكند: «در میان جوانان، توجه به ظاهر و قیافهی شخصی و نیز جثه و هم شكل شدن با بازیگران زیبا اندام و قویهیكل فیلمهای ویدیویی و تلویزیونی شایع شده است و حدودا ۱۰۰ هزار جوان دختر و پسر (تحقیقات دسامبر ۱۹۹۲) را به فعالیتهای بدنسازی در كلوپها و باشگاههای ورزشی و یا به طور خصوصی جذب كرده است.
تقلب و حقهبازی در مسابقات ورزشی یا نیرومند جلوهدادن با استفاده از داروهای نیروزا (دوپینگ) نیز مانند دیگر مفاسد و بیبند و باریها، از غرب به دیگر كشورهای جهان، از جمله ایران سرایت كرده است.
این داروها در دختران و پسران عوارض جانبی فراوانی دارد...» . (۱۱)
در هر حال این خودخواهی، جامعه را كه به ایثار و فداكاری نیازمند است (و البته این نیرو در جوان نهفته است)، راكد نگه داشته و خود فرد را ساكن، بلكه دچار عقبگرد میكند. خود شیفتگی طوفانی سهمگین به دنبال دارد.
اما با معیارهایی كه در باب عاشق پیشگی گذشت، جوان از خودشیفتگی به خدا شیفتگی میرسد. این بینش مراقبت از خویش را با دستورهای خداوند كه برای رویش آدمی است، همراه میكند: «حی علی الفلاح; بشتابید برای رویش» !
این بینش هم چنین روح فداكاری را زنده میكند و از محور بستهی خویش بیرون میآورد. جوان با این حركت نیروهای باطنی خود را آزاد مینماید و استعدادهایش بالاتر از شكوفایی جهت مییابد، زیرا عبد آزادهای است كه شكل گرفته. بخار آزاد هرز میرود، اما در یك سیستم حركت و نور میآفریند. پس احساس مسؤولیت نسبتبه انسانها و مشكلات آنان از خدا خواهی ریشه گرفته و آدمی را عاشق سرنوشت مردم میكند. در این تلاش گرچه میخواهیم سودی به دیگری برسد، اما باطن خودمان پالایش میشود و به رویش میرسیم.
ندای «حی علی الفلاح» در اذان برای به جنبش در آوردن همین قابلیتها است; بشتابید برای روییدن.
وقتی علی (ع) در هوای گرم به كندن زمین میپردازد و قنات حفر میكند و ناگهان آب به ضخامت گردن شتر فوران میكند، در همان جا قلم و پوستی طلبیده و قنات را وقف مینماید، این از خودگذشتگی، علی (ع) را بر فراز تاریخ میآورد و در دلها جاودانه میسازد; چنان كه جوانانی چون حضرت علی اكبر (ع) در تاریخ، الگوهای برتر شناخته میشوند و در جامعهی ایرانی قبل از انقلاب كه جوانان فقط به لباس و مو و اداهای غربی و موسیقیهای جاز مشغول شده بودند، شوری دیگر میآفریند و خیزش بزرگ انقلاب اسلامی را شكل میدهد و جوانان در این بستر متحول شده و در كورهی گداختهی جنگ، ناب ناب گردیدند; ای كاش این رود پرخروش از تب و تاب باز نایستد!
اكنون كشور ما از آنان حماسهها، جوانمردیها، ایثارها و عشقها نمونههایی سراغ دارد كه سینهی تاریخ گنجایش آن را ندارد.
دربارهی «شهید مهدی باكری» فرماندهی لشكر عاشورا میخوانیم: «خودشان را همیشه بسیجی قلمداد میكردند... حتی نزدیكترین افراد لشكر نیز نمیدانستند كه ایشان مهندس است» .
ناراحتی كتف، مزاحمتی دایمی برای آقا مهدی بود، جایی كه قبلا مورد اصابت تیر قرار گرفته بود. به همین دلیل میتوانستبارهای سنگین حمل كند. یك روز تصمیم میگیرد، برای سركشی و كسب اطلاع از كمبودها از انبار بازدید به عمل آورد. مسؤول انبار «حاج امرالله» بود; پیرمردی با محاسنی سفید و چهرهای گشاده، وقتی آقا مهدی به آن قسمت میرسد، حاج امرالله و هشتبسیجی جوان دیگر در حال خالی كردن بار كامیونی بودند كه تازه از راه رسیده بود. حاج امرالله كه مهدی را از روی قیافه نمیشناخت، وقتی میبیند ایشان در كناری ایستاده و آنها را تماشا میكند، داد میزند: جوان! چرا همین طور ایستادهای ما را تماشا میكنی؟ بیا بابا این گونیها را تا انبار ببریم. آمدهای این جا كار كنی! یادت باشد كه تا هر وقت كه شد باید پا به پای این هشت نفر، این بارها را خالی كنی فهمیدی؟
و آقا مهدی با معصومیتی صمیمی پاسخ میدهد: بله، چشم.
سپس با آن كه حمل گونیهایی به آن سنگینی روی كتف مجروح بسیار مشكل است، بدون ناراحتی، چابك و تند، گونیها را خالی میكند. نزدیكیهای ظهر، شخصی به نام «طیب» برای دادن یك سری وسایل به حاج امرالله به آن جا میرود. بعد از سلام و احوالپرسی، حاجی به او میگوید: یك بسیجی پر كار هم امروز به ما كمك میدهد. نمیدانم از كدام قسمت است، میخواهم بروم و از «بصیرتی» بخواهم كه او را به قسمت ما منتقل كنند.
او میپرسد كدام بسیجی؟ او آقا مهدی را نشان میدهند.
طیب متعجب میشود و به سرعتبه طرف آقا مهدی میرود و گونیها را از شانههای او برداشته و با ناراحتی به حاج امرالله میگوید: هیچ میدانی این شخص كیست؟ این آقا مهدی است، آقا مهدی باكری فرماندهی ما!»
حسن ختام بحثدر پایان این بررسی لازم است از دو نكتهی مهم دیگر یاد كنیم:
۱. تحول در مفهوم زیبایی ۲. مسالهی اشتغال جوان
حس جمال خواهی و زیباییطلبی آن چنان با فطرت آدمی آمیخته است كه نیازی به اثبات ندارد، اما باید در معنای آن تامل نمود.
زیبایی به سه مفهوم تعریف شده است:
۱. هماهنگی یا تناسب یك چیز با خودش (هارمونی) .
۲. هماهنگی یك چیز با فضایی كه در آن است.
۳. هماهنگی یك چیز با هدف آفرینش خودش (حسن) .
بدیهی است كه تناسب یك چیز با خودش زیبایی دارد، مانند تناسب صورت یك آدم با اعضای بدن او و تناسب یك ماشین با قطعات خودش. هماهنگی یك شیء با فضایی كه در آن است، بخشی از مفهوم زیبایی است، مانند آن كه نمیتوان لوستر بزرگ یك مسجد را برای یك اتاق دوازده متری نصب نمود كه زیباییای ندارد. در این دو مرحله نمیتوان بسیاری از چیزها و فراز و نشیبهای زندگی مانند بیماری، رنج، غم و شكستها را زیبایی دید. چنان كه «راسل» گفته است: «من به سهم خودم در كرم كدو، زیبایی نمیبینم. اما اگر مفهوم زیبایی را درست تحلیل كنیم (مفهوم سوم) آن گاه میبینیم كه همه چیز زیباست» ; حتی خون، دود و آتش. چنان كه زینب كبری (س) در پاسخ به این جملهی ابن زیاد (لع) كه گفت: «كار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟» فرمود: «ما رایت الا جمیلا» من از خداوند جز زیبایی ندیدم! (بحار الانوار جلد ۴۵، ص ۱۱۶)
آری! در تفكر بالندهی دینی زیبایی چنین تعریف میشود: «هماهنگی یك چیز با هدف و كاری كه از او خواستهاند» .
این است كه از زیبایی با كلمهی حسن یاد میشود و حسن یعنی هر چیزی كه موافق با مقصودی كه از نوع آن در نظر گرفتهاند، باشد. (۱۲) با این تصور بلند از زیبایی دیگر نمیتوان زیبایی را در چهرهای متناسب دید كه در مسیر و هدف آفرینش خود نیست; یعنی هر چند این چهره زیبا باشد، اما چون در جهت اصلی خود نیست، زشت و نازیبا است و به عكس انسانی كه خودش را بدبو و با پوستسیاه توصیف میكند، زیباست و وجودش معطر است. چنان كه امام باقر (ع) از امام سجاد (ع) نقل میكند: پس از عاشورا كه مردم برای دفن كشتهها به میدان آمدند، پس از چند روز بدن «جون» (غلام سیاه ابوذر غفاری كه در كربلا به شهادت رسید) را در حالی یافتند كه بوی مشك از آن به مشام میرسید. (۱۳)
دقیقا به همین دلیل باید قبول كنیم كه شبدر با گل لاله فرقی ندارد و كركس نیز مثل بلبل زیبا است.
«پس، چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید» . (۱۴)
در این نگاه، انسانی كه از خط عبودیت و پیوند با تصویرگر هستی قهر كرده و عصیانگری میكند و به این نور هستی كفر میورزد، زشت است. هر چند خویش را به هفت قلم بیاراید و در نظرها جلوه كند. با این نگاه است كه میتوان این خاطرههای بلند را فهمید:
«شهید بابایی بیشتر وقتها سرش را با ماشین نمرهی چهار ماشین میكرد. این موضوع علاوه بر وضعیت ظاهری و نوع لباسی كه به تن میكرد، موجب میشد كه ما در راه بندهای مناطق عملیاتی با مشكل مواجه شویم، زیرا معمولا نام یك سرهنگ شكل و شمایل خاصی را برای عام مردم القا میكند... .
یك روز در طول مسیر كه با هم میرفتیم، ایشان به طور خصوصی در مورد طرز لباس پوشیدن من صحبت كردند و گفتند: این لباسهای امریكایی كه شما به تن میكنید، معنویت جبهه را به هم میزند.
من در پاسخ گفتم: من به لباس شیك پوشیدن علاقه دارم.
در ادامه گفتم: حالا میخواهم بپرسم، چرا شما همیشه سرتان را ماشین میكنید. آخر حیف نیست كه این موهای مجعد و زیبا را میتراشید، ناسلامتی شما جوان هستید.
ایشان سكوت كردند و چیزی نگفتند. آن روز گذشت. در یكی از روزها كه در منطقهی عملیاتی بودیم، من پس از خواندن نماز صبح به جلو آیینه رفتم و مشغول شانه زدن موهایم شدم. با توجه به بلند بودن موهایم این عمل مدتی طول كشید. تا این كه صدای خندهی آهستهای مرا به خود آورد. به طرف صدا برگشتم، متوجه شدم شهید بابایی است كه در كنار سوله دراز كشیده است. او از جایی كه خوابیده بود، نیم خیز شده و به من نگاه میكرد.
من شانه را داخل جیبم گذاشتم. بابایی رو به من كرد و گفت: میخواهی یكی از دلایل تراشیدن موی سرم را برایتبگویم؟ من الان یك ربع تمام است كه میبینم شما جلو آیینه ایستادهای و موهایت را چپ و راست میكنی. میدانی كه زیر هر تار مویتیك شیطان خوابیده؟ غرور این موها تو را در جلوی آیینه نگه داشته و فكر میكنی كه اگر موهایت را به طرف چپ شانه كنی خوشتیپتر خواهی شد و یا بالعكس. ولی من سرم را از ته تراشیدهام و یك قیافهی معمولی به خود گرفتهام. قیافهی معمولی هم هیچ وقت انسان را مغرور نمیكند.
من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. از صحبتهای او دریافتم كه چقدر با نفسش مبارزه كرده و به همین خاطر انسان كاملی شده است.» (۱۵)
و در خاطرهای زیبا از همسر شهید چمران میخوانیم:
«روزی یكی از دوستانم به من گفت: غاده! تو میگفتی كه از مرد طاس و بی مو خوشت نمیآید، پس چطور با چمران ازدواج كردی؟
من گفتم: راستی چمران طاس است؟ باید ببینم.
آن روز هنگامی كه چمران به منزل آمد، به او نگاه كردم و گفتم: مصطفی تو واقعا طاس هستی؟»
این پرسش حاصل تاثیر همان دیدگاهی است كه همسر چمران، او را در اندازههای هدف و آرمان حقیقی خود، به عنوان یك مسلمان میبیند و در نتیجه همه چیز او را حسن میبیند. او واقعا تا به حال به كم بودن موی سر دكتر چمران فكر نكرده بود (۱۶) و درستبه همین دلیل است كه پیامبر (ص) به فردی كه سعی میكند نقص پای خود را بپوشاند، میگوید: «هرگز لازم نیست چنین كاری بكنی! در خلقتخداوند زشتی نیست» .
اما نكتهی دوم:
آن چه گذشت تصحیح فكری و روانی اندیشهی جوان در باب مسایل او بود و قطعا در عمل تاثیر خود را میگذارد، چنان كه در نمونههای مختلف مشاهده گردید.
اما دولت و جامعه و خانواده هم باید جوان را در این شناختیاری دهند. از جمله كارهایی كه از وظایف نظام محسوب میشود، به كار گرفتن ساز و كارهایی در جهت اشتغال جوان است، زیرا اگر جوان مشغول نباشد و انرژی خود را مصرف نكند شكار شیطان میشود، به ویژه كسانی كه با فكر و اندیشه هم سر و كاری ندارند. امام علی (ع) فرمود: «المهمل لاوقاته فهو صید الشیطان; بیهوده گذرانندهی اوقات شكار شیطان است» . (۱۸)
نگارنده پاسخ خود را به عهدهی خود جوان میگذارد. چنان كه در ادامهی مصاحبهای كه از یك روزنامهی صبح نقل شده، خبرنگار از جوان میپرسد:
خود شما جوانان چه راه حلهایی را برای جلوگیری از این فاجعه پیشنهاد میكنید؟
ج: برای جوانان فرصتهای شغلی ایجاد كنند، برای پر كردن اوقات فراغت آنها برنامهریزی كنند، امكانات ورزشی رایگان را در اختیار آنها قرار دهند، شرایط و فرهنگ ازدواج جوانان را آسان كنند و جوانان را با شعارهایشان برای نردبان ساختن و بالا رفتن از آنها فریب ندهند. آن وقتخواهید دید تمام این مواردی كه شما معضل اخلاقی و... میدانید، برطرف خواهد شد.
البته این كار با شعار حل نمیشود. اگر در جامعه كسانی هستند كه دلسوز جوانان هستند، بروند و این كارها را حتی با همكاری خود جوانان انجام دهند، آن وقتخواهید دید، همین جوانان با تلاش و نشاط بیشتر كشور خود را آباد خواهند كرد. (۱۹)
پینوشتها:
۱. خدا ایمان (عشق) را محبوب شما قرار داد و در دلهایتان مزین نمود.
۲. موضوع استفاده از مواد انرژیزا در غالب رشتهها فاجعهی مداومی در ورزش است. / سورهی حجرات.
۳. قلب در هر دقیقه هفتاد بار و در هر ساعت چهار هزار و دویستبار و در شبانه روز ۱۰۰۸۰۰ و در یك سال ۳۶۷۹۲۰۰۰ بار، باز و بسته میشود. دمی آسایش ندارد. كدام فلزی را سراغ دارید كه در یك سال سی و شش میلیون بار اصطكاك پیدا كند و ساییده نشود؟ دانشمندان محاسبه كردهاند، انرژی و نیرویی كه در ۱۲ ساعت از قلب به دست میآید، قادر استیك وزنهی ۶۵ تنی را از زمین بلند كند. قلب از لحاظ سرعت، حیرتانگیز میباشد. جریان خون كه از قلب شروع میشود ۷۵۰۰ كیلومتر راه، معین مسافت تهران تا نیویورك را طی میكند. مقدار خونی كه به وسیلهی تلمبهی قلب در ظرف یك سال زده میشود، حدود دو میلیون و شش صد هزار لیتر میباشد كه برای حمل آن دست كم به ۸۱ تانكر عظیم نیاز است. اگر به ماهیچهی قلب نگاه كنید آن را جسمی ضعیف و سست میبینید. این قدرت عظیم و این نیروی خستگیناپذیر را، چه كسی به این ماهیچهی كوچك داده است؟ چه كسی قلب را به این وظایف سنگین راهنمایی میكند؟ چرا قلب استراحت نمیكند؟ اگر استراحت كند انسان میمیرد، چه كسی به وی گفته استراحت تو برای صاحبت مرگ میآورد؟
۴. روم / ۲۱.
۵. كتابهایی مانند: «پشت دیوارند امت» ، چاپ انتشارات كیهان، نمونهی خوبی برای مراجعهی جوانان است.
۶. مصاحبه با جمعی جوانان بیكار، روزنامهی جمهوری اسلامی، سوم اردیبهشت ۱۳۸۰.
۷. ق / ۱۶; انفال / ۲۴.
۸. نور.
۹. ابراهیم / ۷.
۱۰. مجلهی پیام صادق، شمارهی ۲۸.
۱۱. در غرب چه میگذرد؟ ص ۱۱۶- ۱۱۷.
۱۲. تفسیر المیزان، ترجمه، ج ۵، ص ۱۲.
۱۳. فرهنگ عاشورا، ص ۱۳۱، به نقل از بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۳.
۱۴. سهراب سپهری.
۱۵. پروا تا بینهایت، ص ۲۱۱، خاطرهی سرهنگ صراف دربارهی سرلشكر شهید عباس بابایی.
۱۶. مصاحبه با همسر شهید چمران، انتشارات بنیاد چمران.
۱۷. میزان الحكمهٔ، باب خلقت و خلق.
۱۸. غرر الحكم.
۱۹. جمهوری اسلامی، سوم اردیبهشت ۱۳۸۰.
عزیزالله حیدری
«پسرم! بدان كه پیش روی تو گردنهایست رنج زا، در عبور از این گردنه حال مردم سبك بار بهتر است از سنگین باران...
... و جز این نیست كه قلب جوان مانند زمین خالی است هر چه در آن كاشته شود همان را میپذیرد (اگر بادام شیرین; نتیجه شیرین و اگر بادام تلخ; نتیجه تلخ)
... و این وصیت پدری است رو به فنا، اعتراف كننده به تغییر و تحولات زمان، در منزلگه مردگان آرمیده، كه فردا از آنجا كوچ خواهد كرد، به فرزندی كه چیزی را آرزو میكند كه آن را نخواهد یافت. انسانی كه راهروی كسانی است كه از هستی برخوردار بوده و هلاك شدند، هدف بیماریها و گروگان روزگار است، در تیررس ناگواریها و بندهی دنیا و سوداگر فریبندهها، وامدار زوال و فنا، در بند اسارت مرگ و هم پیمان اندوهها و همدم غصهها و نشانههای آفات و زمین خوردهی تمایلات و جانشین مردگان است.» (۱)
چنان كه میبینید امام (ع) در گفتوگو با یك نوجوان یا جوان تلاش نموده از همهی واقعیتهای زندگی سخن بگوید تا مخاطب بتواند موضع صحیحی را در مقاطع مختلف حیات انتخاب كند. او خواسته است كه جوان فقط یك روی سكه را نبیند تا توقع یكنواختخوشی داشته باشد و چنین بینشی است كه میتواند تحمل را در فرد زیاد نموده و برای برخورد صحیح با فراز و نشیبهای زندگی، او را مهیا كند.
بعد از این پیش درآمد، خواهیم كوشید تا بیپیرایه از ویژگیهای جوانی سخن برانیم و هدف، راهیابی به درستترین راه است نه آن كه جنبههای منفی در نظر ما باشد و از آنجا كه در حوصلهی جوان مقدمهچینی ملالآور استبه اصل مطلب میپردازیم.
سنین نوجوانی و جوانی در دیدگاهها و نظریات متفاوت است، اما معمولا بین ۱۲ تا ۲۵ سالگی را شامل میشود. (۱۲ تا ۱۸ سالگی را دورهی نوجوانی و ۱۸ تا ۲۵ سالگی را محدودهی جوانی دانستهاند.) (۲)
این تقسیم بندی ممكن استبا تغییرات كمی در نگاه كارشناسان مطرح شود; زیرا تغذیه، جغرافیا، محیط و فرهنگ تفاوتهایی را باعث میشود، اما مهم آن است كه فردی كه خود را جوان میداند، دشواری این دوران را درمییابد. جوان در این مرحله میكوشد تا هویتخویش را از هویتخانوادگی جدا كند و به استقلال دستیابد. به ویژه آن كه در این سیر شتابنده، با بلوغ كه تولدی دیگر نامیده شده، رو به روست، جریانی كه زمینه ساز تحولات سرنوشتساز جسمی، روحی و عاطفی میباشد. در این مطالعه میخواهیم جوان مثل یك مسافر با ما همراه شود و از خویشتن شناخت مفیدی به دست آورده و با حقیقتخود آشنا گردد و در سایهی این شناخت، كاستیها را ترسیم نموده و از سرمایههای ارزشمند خویش بهره گیرد.
پس آنچه پی میگیریم دستیابی به سه بهرهی بزرگ است:
۱- پی بردن به عظمت و ارزش خود;
۲- نجات از صیادان و بازارهایی كه كمبها میخرند و بهای واقعی جوانی و جوان را نمیپردازند;
۳- آگاهی به راههای برون رفتن از مشكلات و بحرانها.
از آنجا كه جوان بیشتر براساس عواطف و احساسات خویش حركت میكند، پس باید از این دل پاسداری نمود، چنان كه علی (ع) فرمود: «این دل مثل زمینی خالی است كه هر بذری در آن افشانده گردد پذیرفته و میرویاند. مبادا كه بدخواهان دانهای فاسد بكارند كه به جای گل، خار برآرد.»
وقتی پیامبر اكرم (ص) میفرماید: «بهترین جوانان شما كسی است كه به پیران (از لحاظ تجربه و دور اندیشی) شبیه گردد» (۳) و باز هم امیرالمؤمنین (ع) میگوید: «نظر و رای پیران را از چالاكی جوان بیشتر میپسندم» ; (۴) پس سزاوار است كه جوان در جذب تجربهها، تلاشی پیگیر داشته باشد. در این صورت این استعداد شگرف، كه دروازهی خوبیهاست (۵) شكوفا میگردد. البته جوانی با قدر و قیمتی همراه است كه در برخی موارد میخوانیم: جوانی مایهی مباهات و افتخار خداست، آنجا كه پیامبر (ص) فرمود: «محبوبترین مردم نزد خدا، جوانی كم سن و سال است كه در زمان زیبایی و طراوت، از راه منحرف نگردید و در فرمانبری پروردگار خویش درآمد. این همان كسی است كه خداوند فرشتگان را شاهد گرفته و میگوید: نگاه كنید این به قیقتبندهی من است.» (۶) پس چنین گنجی باید خود را بشناسد و سپس نیروهای خود را استخراج نماید و بعد از آن كه آنها را شكل داد، به جهت دادن استعدادها و قابلیتهای خود بپردازد، (۷) آن هم در مسیر بهترین مقصد و هدف. این یك حقیقت است كه پیامبر اكرم (ص) در یك تمثیل بیان كردهاند: آنها معدن هستند، مثل معدن طلا و نقره (۸) و روشن است كه كمال معدن در این است كه چهار مرحله را طی كند: كشف، استخراج، شكلیابی، جهت. از این رو لازم است جوان ویژگیهایی را كه نقش اصلی دارند، شناسایی كند; خصوصیتهایی كه در عین مفید بودن میتوانند به یك خصلت منفی تبدیل شوند و جوان با درك ظرفیتها میتواند نه تنها به كنترل خویش و هماهنگ كردن نیازهایش با موازین متعالی دین و اخلاق بپردازد، بلكه رفتاری نسبتا قابل پیش بینی را سامان دهی كند، كه این در انرژیها و تواناییهای جوان نهفته است. خصلتهایی كه نقش بسیار اساسی دارند و یك جوان آگاهانه یا ناخودآگاه با آنها انس داشته و بیشتر حركتهای او مثل منش و طرز رفتار، لباس پوشیدن، آرایش، الگوها و هدفهایش را شكل میدهد، عبارتند از:
۱- استقلال طلبی
۲- هویت طلبی
۳- عاشق پیشهگی
۴- خود شیفتهگی
روشن است كه شاخصهای جوانی در این موارد محدود نمیشود و ممكن استبرخی از این عناوین، در ابتدای امر، چهرهای منفی ارایه دهند، اما جوان خصوصیات دیگری دارد كه ذاتا مثبت است و باید پرورش پیدا كند، چنان كه حس فداكاری و گذشت، مبارزه با ستم و ستمگری، دفاع از مظلوم و حقپذیری در جوانان مشهود است. در حدیثی از امام معصوم آمده است: «آنان (نوجوانان و جوانان) برای هر كار خوبی با شتاب تلاش میكنند.» (۹)بررسی ویژگیها
۱. استقلالطلبی
جوانی كه از بحران بلوغ عبور میكند در حقیقت مقدار زیادی از وابستگیهای خانوادگی را پشتسر میگذارد و میرود تا هویتی جدید و مستقل را تجربه كند. گرچه او هنوز نیازمند حمایتهاست; اما در بسیاری موارد با خود یا در اعتراض به دیگران میگوید: شما خیال میكنید من هنوز بچه هستم؟ !
این نوع گفتارها، گویای همین روحیه است و به دلیل واقعیت موجود در این روحیه، سزاوار پذیرش و تناسب در برخورد است. البته برخوردی منطقی و خارج از افراط و تفریط، نه به آن صورت كه در غرب از هیجده سالگی و یا كمتر، جوان به حال خود رها شده و گویی میخواهند از شر او راحتشوند و شكل تفریطی آن است كه این حالت انكار شده و به هیچ انگاشته گردد.
در توصیههای پیامبر اكرم (ص) میبینیم كه جوان باید چون مشاوری امین، مورد مشورت قرار گیرد. (۱۰)
اما خود جوان نباید فكر كند كه بینیاز شده و تحت تاثیر شور و نشاط و قدرتهای جوانی، از تجربیات افراد سالخورده رویگردان شود.
چنان كه از امیرالمؤمنین خواندیم كه رای و تدبیر پیر، نزد من محبوبتر از چالاكی و استقامت جوان است. (۱۱)
این نیاز آن قدر محسوس است كه جوانی در مصاحبهای میگوید: كلاف سردرگمی هستیم كه هیچ كسی راهنماییمان نمیكند (پیشگامان، ماهنامهی فرهنگی، سال سوم شمارهی ۲۵) .
روشن است كه استفاده از مشورتها به معنی كوركردن چشم خود نیستبلكه همانا استفاده از تجربه و اندیشهی پیشكسوت هاست. با این توضیح معلوم میشود فرضیهی شكاف نسلها آن قدر هم كه میگویند واقعیت ندارد، بلكه گاهی به دلیل مقاصد سیاسی تبلیغ میشود تا جوانان را از فرهنگ و ارزش اصیل و سنت دینی اصیل بیگانه كنند. این دشمنان جوانان نمیدانند كه اگر استقلالطلبی به مفهوم پشت پا زدن به فرهنگ و ارزشهای اصیل باشد كه به غلط، سنتی كهنه نامیده میشود; اعتراض رهبران غربی را سازمان نمیداد. مشاور امنیت ملی امریكا استاد علوم سیاسی دانشگاه جانهاپكینز و مشاور فعلی مركز مطالعات استراتژیك بینالمللی میگوید: تلویزیون (امریكا) خاصه در تخریب و عدم تداوم سنتها و انتقال ارزشها از نسلی به نسل دیگر تاثیر مهمی داشته است. برنامههای سرگرم كنندهی تلویزیون و حتی اخبار آن در شورانگیزی و احساساتی نشان دادن واقعیات به عنوان نوآوریها كه از ارزشهای اخلاقی جدا شدهاند و در ارایهی ارزشهای مادی و ارضای تمایلات نفسانی و جنسی به عنوان یك امر عادی و حتی رفتاری قابل ستایش، به افراط گراییده است. ملاحظهی میزان تاكید مشهورترین برنامههای تلویزیونی كه برای بینندگان جوان طراحی شده است و همین طور پربینندهترین نمایشهای بحث و گفتوگوی تلویزیونی برای انحطاط و هرزگی و تحسین و تبلیغ عدم پذیرش اقتدار ارزشهای سنتی، تكان دهنده است... . با چنین پدیدههایی، والدین مشكل بتوانند ارزشهای اجتماعی را به فرزندان خود انتقال دهند. انحطاط بارز هستهی خانواده، به عنوان بنیادیترین واحد اجتماعی، پریشانی فلسفی - فرهنگی جامعه معاصر امریكا را شدت میبخشد. (۱۲) پس حس استقلالطلبی به معنای پذیرش شخصیت جوان و اعتماد به نفس خوب است و باید جوان خود را دارای قابلیتها بداند. اما نه به مفهوم جداییطلبی و غرور بیجا.
۲. هویتطلبی
جوان در جست و جوی هویتخویش است و به همین خاطر به تلاشها و برون فكنیها و خود نماییها و گاه سكوت و انزوا پناه میبرد. این مجموعه نشان از بالندگی و تحرك اوست.
او حق دارد بداند كیست و چه تواناییها، احساسات و عواطفی دارد; تا برای آنها برنامه بریزد و اهداف راستین خود را تحقق ببخشد.
این آگاهی باعث میشود كه جوان كرامت انسانی خود را حفظ نموده، ارزش واقعی خود را دانسته و خود را به بهای كم نفروشد. راز تسلیم شدن به هوسهای زود گذر، الگوهای ناسالم و وارداتی همین عدم شناخت است. اشتباه بزرگ این است كه با تحلیل سطحی از خویش، این هویت ارزشمند را با خواستههای ابتدایی و تلقینی اشتباه بگیرد. گاه دیده میشود كه وقتی جوانی دستبه خلافهایی زده و افراط میكند و سپس مورد اعتراض واقع میشود، بلافاصله میگوید: شما جوان را نمیشناسید! جوان خواسته هایی دارد و آنگاه نمونه هایی از كارهای جوانان غربی و آزادی (بخوانید بیبند وباری) آنها را فهرست میكند. اما پاسخ این است كه هیچ كس منكر خواستهها و شور و نشاط جوان نیست. اما او قبل از اجرای بیمعیار نیازها باید به كاوش پرداخته و بفهمد كه جوانی یك بخش از حیات كلی انسان است و دستگاه آفرینش برای انسان، انسانیت و هویتی ارجمند را ترسیم نموده كه ارضای احتیاجات باید در آن چارچوب انجام گیرد، تا این سرمایهی بزرگ و سترگ آسیب نبیند. مهمترین بدبختی، جهل دربارهی خویش، پناه بردن به هیجانات مصنوعی به جای ایمان و كسب رضایت فردی و نسبی شدن همهی ارزشهاست; چون كسی كه خود را نشناختخدا را نمیشناسد و نتیجه چنان میشود كه برژینسكی از جامعهی امریكا گزارش داده است: «جامعهای كه به هیچ یك از ارزشهای مطلق اعتقاد ندارد، بلكه در عوض رضایت فردی را هدف قرار میدهد جامعهای است كه در معرض تهدید و فساد قرار دارد. امریكا به وضوح نیازمند یك دوره باز اندیشی، بازنگری فلسفی و انتقاد از فرهنگ خودی است. امریكا باید به درستی این واقعیت را بپذیرد كه لذتطلبی همراه با نسبیگرایی كه راهنمای اصلی زندگی مردم شده است، هیچ گونه اصول ثابت اجتماعی را ارایه نمیدهد.» (۱۳)
روش شناخت هویتخویش
دو راه بسیار ساده اما عمیق و سازنده برای شناخت داریم:
۱- مقایسه;
۲- تحلیل; اصل جالبی كه میگوید: هر نیازی در انسان نمایشگر یك استعداد است. (۱۴)
ما در مقایسهی خودمان با دیگر حیوانات درمییابیم كه در پنج مورد با آنان اشتراك داریم: هوش، حافظه، اداركات حسی، احساسات و حواس و چه بسا كه آنان در برخی از این خصوصیات از ما قویتر باشند، اما به خاطر استعدادهای بزرگی چون تفكر، تعقل، وجدان و روحی برتر ممتاز میشویم چنانكه قرآن از آن به عنوان آفرینشی دیگر یاد میكند. (۱۵)
اما معیار دوم كه اصل دقیقی است میگوید هر نیازی در انسان نمایشگر استعدادی بزرگ است. مثلا نیاز به اعتراف نمایانگر وجدان، نیاز به نجوا نمایندهی روح و نیاز به آزادی نمایانگر اراده و انتخاب میباشد. در نتیجه جوان میتواند خویشتن را با پرسشی بزرگ روبهرو كند كه آیا با این همه سرمایه میتوانم به شغلی چون خوردن، خوابیدن و خوش بودن راضی شوم؟
آیا زیستنی چنین، حبس شدن در مداری بسته و محدود نیست؟ و انسان را در باتلاق بیهودگی نمیبرد؟
اینجاست كه باید اهداف بلند را به رهنمود دین پیدا كنم كه پنجرهای به سوی بالا میگشاید و هدف برتر را نشان میدهد.
بیهوده نیست كه ما را با این پرسش بزرگ روبهرو میكنند كه «ارضیتم بالحیوهٔ الدنیا» ؟ آیا به همین زندگی محدود دل خوش كردهاید؟ (۱۶)
چه شكرهاست در این شهر كه قانع شدهاند
شاه بازان طریقتبه مقام مگسی
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی كه اسیر قفسی (۱۷)
این درك مختصر از هویتخویش، سودای سر بالا را در انسان زنده میكند و جوان از تنوعطلبی و تنزل، به تحرك روی میآورد.
چنین است كه همتهای بلند شكل میگیرد و جوان به شكوفایی خود میاندیشد نه آن كه به صورت تصنعی خود را به این و آن تشبیه كند. چه خوب گفته است دانشمندی:
آدم دیوانه میگوید ای كاش من فلانی بودم، آدم عصبی میگوید ای كاش جای فلانی بودم و آدم عاقل میگوید كاش خودم همان باشم كه باید باشم. در حالتهای سردار رشید اسلام، جوانمردی چون حاج همت میخوانیم:
قبل از عملیات، یك شب كه حاجی خانه آمد، سراپا خاك آلوده بود. چشمانش از بیخوابی ورم كرده و قرمز شده بود. فصل سرما بود و او به خاطر سینوزیتشدیدی كه داشت، احساس ناراحتی میكرد. وقتی وارد خانه شد، دیدم میخواهد نماز بخواند، گفتم: لااقل یك دوش بگیر، غذایی بخور، بعد نمازت را بخوان. با تعجب گفت: من این همه خودم را به زحمت انداختهام و با سرعتبه خانه آمدهام كه نماز اول وقت را از دست ندهم، حالا چه طور میتوانم نماز نخوانده غذا بخورم؟ (۱۸)
راستی كه در مقابل این رادمردان باید گفت:
همتم بدرقهی راه كن ای طایر قدس
كه دراز است ره مقصد و من نو سفرم
آری جوان ما باید فریب زرق و برقها را نخورد و با واقعیتخود آشنا گردد. در غیر اینصورت دچار بن بستهای جوانان در غرب میشود كه با همهی درخشش، نوری ندارند. شعارهای جوانان در غرب حاكی از ناامیدی و گم گشتگی هویت است. آنان در برخی گفتهها و چیزهایی كه بر لباسهایشان نقش بسته میگویند: :are live we ,we dont live ما زندهایم زندگی نمیكنیم! یا در شعاری دیگر: no futher یعنی آیندهای نیست. و چنین است كه به جای دلسپاری به ایمان، در جست و جوی هر چه بیشتر لذت فردی و هیجان (excitement) ، دیوانه وار به هر دری میزنند.
گزارشات عینی نویسندهی كتاب «در غرب خبری نیست» از اعتیاد به حشیش و مواد مخدر، خشونت، تجاوز، سرقت، قمار و موسیقی پر سر و صدای دیسكو، بسیار تكان دهنده است. (۱۹) اما چنان كه در این گذر كوتاه درخودشناسی دیدید، بینش دینی با نشان دادن سرمایههای زیادتر انسان به او عظمتش را یاد آور میشود، تا به كارهای حقیر و آرمانهای كوچك قانع نشود و حتی استمرار و ادامهی بعد از مرگ را درك كند. این شناخت درست از خویش، جوان را با هویتی شگرف روبهرو مینماید كه زندگی با مرگ تمام نمیشود و به عینیت عالم ایمان میآورد، (۲۰) كه زمینه ساز نماز و پیوند و باطن هستی و ایجاد شور و نشاط او نجات از نومیدی است.
این ادراك از استعدادهای بزرگ انسانی پرسشی را در ذهن آدمی زنده میكند كه در سكوت نیز فریاد دارد.
آن پرسش این است: آیا برای زندگی ۶۰- ۷۰ سال، همان غریزهها كافی نبود؟
آیا برای اهداف كوتاه مدت مثل خوردن و خوابیدن و خوش بودن، نیاز به این همه استعداد، آن هم استعدادهای مزاحم خوشی بود؟
زیرا عقل و فكر آدمی را آرام نمیگذارد مگر از كارش بیاندازیم.
خصلتسوم: عاشق پیشگی
مرا اسیر محبت كن،
كه چون پروانه را شمعی نسوزاند نشیند بر سر صد گل سحرگاهان
حالت رؤیا و عاشقپیشگی چنان بر سالهای جوانی سایه میافكند كه پیوسته دل بسته و دل میكند. البته نمیتوان خصوصیات مثبت دیگر مانند عرفانطلبی، اخلاقگرایی و معنویتخواهی را انكار نمود، اما مسالهی اصلی این است كه شرایط گوناگون افراد و حساسیت این دوره و عدم دسترسی به رهنمودهای لازم، موجب اشتباه در انتخاب محبوب حقیقی میشود. در این نوشته قصد نداریم عاشقی را مذمت كنیم، بلكه میگوییم، اصلا ما عاشق به دنیا میآییم و قصد داریم معشوق واقعی را انتخاب كنیم. (۱)نكتهی اصلی این است كه اولا، معشوق انتخاب ما باشد و ثانیا، آن محبوب در شان و شایستهی انسان باشد.
مشكل اساسی این است كه جوانان محبوبهایی را برمیگزینند كه دردی از آنها دوا نمیكند.
در همین راستا مشاهده میكنیم كه قهرمانان بیمعیار و گاه فریبكار، (۲) خوانندگان و هنرپیشههایی كه بیشتر نقش فضیلت را بازی میكنند و یا فردی از جنس مخالف سوژهی این عشق است و متاسفانه این عشق پایدار نیست، چرا كه ریشهی محكمی ندارد;
عشقهایی كز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود
البته قهرمانان را میتوان دوست داشت، اما نمیتوان آنها را به عنوان محبوبی كه قلب، را اشغال كند، قبول كرد. قلب، این كانون احساس و عاطفه كه نیروی حركت اعضا را تامین میكند، نباید در سیطرهی موجودی محتاج و فقیر قرار گیرد. این قلب خانهی كس دیگری است، قلبی كه حتی كار فیزیكی آن را نیز نشناختهایم. (۳)
محبوبهای تحمیل شده به دنبال نیازهای خود هستند و نمیتوانند برای رشد و كمال انسان كاری بكنند.
اما عشق به جنس مخالف، چه برای پسر و چه برای دختر، باید در بستری سالم ارضا شود. از آنجا كه در بینش دینی همهی نیازهای آدمی محترم شناخته شده، آن بستر سالم و پایدار نیز با ازدواج و تشكیل خانواده تامین میشود; كانونی كه عشق و رحمت پالایش شدهی آن تضمین شده است.
در عین حال، همهی این موارد در شكل مثبتخود نیز برطرف كنندهی نیاز گسترده و دل بزرگ آدمی به ویژه جوان نیست.
افسوس كه عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز كف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
بر سنگ نمودیم كه ببینیم رخ دوست
جانها به لب آمد رخ دلدار ندیدیم
دست نوشتهها و دل نوشتههای جوانان در تجربهی این گونه عشقها، داستانهای نافرجامی را رقم زده است كه با همهی تلخیها حاوی تجارب خوبی است. (۵)
اما محبوب واقعی كسی است كه كامل، بینیاز، دارا، توانا، نزدیك، زیبا و مهربان باشد. كسی كه مرا برای خودم میخواهد نه برای خودش. آن كه مرا نردبان خواستههای خود قرار نمیدهد. خوب استبه قسمتی از گفت و گوی برخی از این جوانان كه با یكدیگر ارتباط عاشقانه (۶) برقرار كردهاند، توجه كنید:
س: آیا حاضرید اگر شرایط مهیا شود، با همین دخترانی كه با آنها ارتباط برقرار كردهاید ازدواج كنید؟
ج: به هیچ وجه!
س: چرا؟
ج: چون برای زندگی مشترك در بلندمدت قابل اعتماد نیستند. دختری كه این گونه ساده و بدون هیچ قید و بندی مرا به دوستی انتخاب میكند، از كجا معلوم فردا با كس دیگری روی هم نریزد و طرح دوستی نیاندازد. به این گونه دختران برای ازدواج نمیتوان اطمینان كرد. به نظر شما آیا دختری كه زیباترین عكسها را برای ما میفرستد و نامههای عاشقانه مینویسد، بدون این كه ما را دقیقا بشناسد، قابل اعتماد است؟
آدمها در زیباترین شكل عاشقی، پاسخ دهندهی نیاز خود هستند. این محبوب واقعی كسی جز خدا نیست. خدایی كه
۱. رحمن: بخشنده است و گیرنده نیست.
۲. رحیم: مهربان است و در محبتش سیاست ندارد كه علف بدهد تا شیر و پشم و كشك بگیرد، چرا كه بینیاز (صمد) است.
۳. نزدیك است: از رگ گردن نزدیكتر و فاصلهی بین تو و قلب تو است. (۷)
۴. داناست، كه علیم نامیده شده است.
۵. تواناست، چون قدیر است.
۶. زیباست، چرا كه جمیل است; حسن آن دارد كه یوسف آفرید.
و این انتخابی درست و جاودانه است كه عاشقان فداكار ساخته و پاسخگوی همهی ابعاد وجود آدمی است. پس خدا را سپاس گوییم كه به سنگ، جوشش و به خاك رویش و به آسمان بارش و به انسان ارزش داد.
این عشق همان عشقی است كه به انسان مسؤولیت میبخشد، زیرا بدون ناظری در هستی، مسؤولیت پشتوانهای ندارد. اما او نور هستی است (۸) و بدون نور او نمیتوان بار تعهد ریشهداری را بر شانه نهاد. در شهر نابینایان چه با لباس باشی و چه عریان! و در شهر ناشنوایان، چه ناسزا بگویی، چه حرف نیك!
چون بی سر و پا باشد اوضاع فلك چونین در سر هوس ساقی، در دستشراب اولی
پس آن چه او داده بازدهی میخواهد و نباید نعمتها را راكد گذاشت كه عذاب دارد و اگر هم تحرك و شكری داشتی، زیادی توسعهی خودت و وجودت پاداش توست. (۹)
خدا نمیخواهد كه، از نعمتها بهره نگیریم، بلكه میخواهد كه با نعمتهای او عصیان و گناه نكنیم، چرا كه گناه، مبارزه با قانونمندیها و نظم عالم است و ضدیتبا این قانونها و بیاعتنایی به قواعد او ضربه و صدمهی متقابل دارد. وقتی از شهید چمران پرسیدند، چرا در چهار گوشهی اتاقت آیهی «فمن یعمل مثقال ذرهٔ خیرا یره و...» را نوشتهاید، پاسخ داد: «میخواهم هر لحظه و به هر طرف كه نگاه میكنم، این پیام را به یاد بیاورم كه هستی با شعور، با نشاط و آگاه است» .
البته محبوبهای دیگری هم هستند كه عشق به آنها همان عشق به خداست; چنان كه فرمودهاند: «احب الله من احب حسینا; خداوند، دوستدار حسین را دوست دارد» .
این همان عشقی است كه هدایت میكند، نجات میدهد و بدون شراب مست میكند. چنان كه در خاطرهی رییس دانشكدهی معارف اسلامی امام صادق (ع) آمده است: یك دانشجوی فرانسوی - كه فلسفه میخواند - در شهر لیون، خواستار شركت در جلسهی عزاداری امام حسین (ع) میشود. به او آدرس «مسجد ژیور» كه در آن مراسم عزاداری برگزار میشد، داده میشود. «آقای دكتر ایوبی» رییس دانشكده از جوان دانشجو میخواهد پس از مراسم، احساس خود را از طریق پست الكترونیكی بازگو نماید. فردای آن روز دانشجوی فرانسوی در پیامی كه برای دكتر میفرستد، چنین مینویسد:
«دوست گرامی، من به مسجد آمدم، چون قطرهای از اقیانوس، برای اولین بار در سوگ یك مرده گریستم، مردهای نه مثل دیگر مردگان، مردهای كه به رغم گذشتبیش از یك هزاره، گویی هنوز زنده است، دیشب را مستسر بر بالین گذاشتم، و برای اولین بار مستبودم، بدون آن كه قطرهای شراب خورده باشم و این مستی را مدیون تو هستم و از تو هزاران بار متشكرم، هزاران بار» . (۱۰)۴. خود شیفتگی
گر چه خداوند، غریزهی خود دوستی و خود خواهی را در وجود ما نهاد و این حس موجب حفظ و مصونیت انسان در خطرات میشود، اما هیچ چیز در شكل افراطی آن سرانجام خوبی ندارد.
خودشیفتگی موجب تضعیف حس احترام به دیگران و عدم شناختحق آنها است و علاوه بر این هرز رفتن انرژیهای خود جوان را نیز به دنبال دارد.
گاهی مشاهده میشود كه ساعات زیادی از عمر یك جوان در برابر آینه و آرایشگاه ضایع میشود و لباسهایی خوب با اندك تغییری در مد كنار گذاشته میشوند، توقعات بالا میرود و تحمل پایین میآید. این خودشیفتگی به از خود بیگانگی منتهی میشود.
این احساس اگر هدایت نشود، موجب از بین رفتن اطمینان و اعتماد به نفس در بین جوانان و نوجوانان میشود. نویسندهی كتاب «در غرب چیزی نیست» ، چنین گزارش میكند: «در میان جوانان، توجه به ظاهر و قیافهی شخصی و نیز جثه و هم شكل شدن با بازیگران زیبا اندام و قویهیكل فیلمهای ویدیویی و تلویزیونی شایع شده است و حدودا ۱۰۰ هزار جوان دختر و پسر (تحقیقات دسامبر ۱۹۹۲) را به فعالیتهای بدنسازی در كلوپها و باشگاههای ورزشی و یا به طور خصوصی جذب كرده است.
تقلب و حقهبازی در مسابقات ورزشی یا نیرومند جلوهدادن با استفاده از داروهای نیروزا (دوپینگ) نیز مانند دیگر مفاسد و بیبند و باریها، از غرب به دیگر كشورهای جهان، از جمله ایران سرایت كرده است.
این داروها در دختران و پسران عوارض جانبی فراوانی دارد...» . (۱۱)
در هر حال این خودخواهی، جامعه را كه به ایثار و فداكاری نیازمند است (و البته این نیرو در جوان نهفته است)، راكد نگه داشته و خود فرد را ساكن، بلكه دچار عقبگرد میكند. خود شیفتگی طوفانی سهمگین به دنبال دارد.
اما با معیارهایی كه در باب عاشق پیشگی گذشت، جوان از خودشیفتگی به خدا شیفتگی میرسد. این بینش مراقبت از خویش را با دستورهای خداوند كه برای رویش آدمی است، همراه میكند: «حی علی الفلاح; بشتابید برای رویش» !
این بینش هم چنین روح فداكاری را زنده میكند و از محور بستهی خویش بیرون میآورد. جوان با این حركت نیروهای باطنی خود را آزاد مینماید و استعدادهایش بالاتر از شكوفایی جهت مییابد، زیرا عبد آزادهای است كه شكل گرفته. بخار آزاد هرز میرود، اما در یك سیستم حركت و نور میآفریند. پس احساس مسؤولیت نسبتبه انسانها و مشكلات آنان از خدا خواهی ریشه گرفته و آدمی را عاشق سرنوشت مردم میكند. در این تلاش گرچه میخواهیم سودی به دیگری برسد، اما باطن خودمان پالایش میشود و به رویش میرسیم.
ندای «حی علی الفلاح» در اذان برای به جنبش در آوردن همین قابلیتها است; بشتابید برای روییدن.
وقتی علی (ع) در هوای گرم به كندن زمین میپردازد و قنات حفر میكند و ناگهان آب به ضخامت گردن شتر فوران میكند، در همان جا قلم و پوستی طلبیده و قنات را وقف مینماید، این از خودگذشتگی، علی (ع) را بر فراز تاریخ میآورد و در دلها جاودانه میسازد; چنان كه جوانانی چون حضرت علی اكبر (ع) در تاریخ، الگوهای برتر شناخته میشوند و در جامعهی ایرانی قبل از انقلاب كه جوانان فقط به لباس و مو و اداهای غربی و موسیقیهای جاز مشغول شده بودند، شوری دیگر میآفریند و خیزش بزرگ انقلاب اسلامی را شكل میدهد و جوانان در این بستر متحول شده و در كورهی گداختهی جنگ، ناب ناب گردیدند; ای كاش این رود پرخروش از تب و تاب باز نایستد!
اكنون كشور ما از آنان حماسهها، جوانمردیها، ایثارها و عشقها نمونههایی سراغ دارد كه سینهی تاریخ گنجایش آن را ندارد.
دربارهی «شهید مهدی باكری» فرماندهی لشكر عاشورا میخوانیم: «خودشان را همیشه بسیجی قلمداد میكردند... حتی نزدیكترین افراد لشكر نیز نمیدانستند كه ایشان مهندس است» .
ناراحتی كتف، مزاحمتی دایمی برای آقا مهدی بود، جایی كه قبلا مورد اصابت تیر قرار گرفته بود. به همین دلیل میتوانستبارهای سنگین حمل كند. یك روز تصمیم میگیرد، برای سركشی و كسب اطلاع از كمبودها از انبار بازدید به عمل آورد. مسؤول انبار «حاج امرالله» بود; پیرمردی با محاسنی سفید و چهرهای گشاده، وقتی آقا مهدی به آن قسمت میرسد، حاج امرالله و هشتبسیجی جوان دیگر در حال خالی كردن بار كامیونی بودند كه تازه از راه رسیده بود. حاج امرالله كه مهدی را از روی قیافه نمیشناخت، وقتی میبیند ایشان در كناری ایستاده و آنها را تماشا میكند، داد میزند: جوان! چرا همین طور ایستادهای ما را تماشا میكنی؟ بیا بابا این گونیها را تا انبار ببریم. آمدهای این جا كار كنی! یادت باشد كه تا هر وقت كه شد باید پا به پای این هشت نفر، این بارها را خالی كنی فهمیدی؟
و آقا مهدی با معصومیتی صمیمی پاسخ میدهد: بله، چشم.
سپس با آن كه حمل گونیهایی به آن سنگینی روی كتف مجروح بسیار مشكل است، بدون ناراحتی، چابك و تند، گونیها را خالی میكند. نزدیكیهای ظهر، شخصی به نام «طیب» برای دادن یك سری وسایل به حاج امرالله به آن جا میرود. بعد از سلام و احوالپرسی، حاجی به او میگوید: یك بسیجی پر كار هم امروز به ما كمك میدهد. نمیدانم از كدام قسمت است، میخواهم بروم و از «بصیرتی» بخواهم كه او را به قسمت ما منتقل كنند.
او میپرسد كدام بسیجی؟ او آقا مهدی را نشان میدهند.
طیب متعجب میشود و به سرعتبه طرف آقا مهدی میرود و گونیها را از شانههای او برداشته و با ناراحتی به حاج امرالله میگوید: هیچ میدانی این شخص كیست؟ این آقا مهدی است، آقا مهدی باكری فرماندهی ما!»
حسن ختام بحثدر پایان این بررسی لازم است از دو نكتهی مهم دیگر یاد كنیم:
۱. تحول در مفهوم زیبایی ۲. مسالهی اشتغال جوان
حس جمال خواهی و زیباییطلبی آن چنان با فطرت آدمی آمیخته است كه نیازی به اثبات ندارد، اما باید در معنای آن تامل نمود.
زیبایی به سه مفهوم تعریف شده است:
۱. هماهنگی یا تناسب یك چیز با خودش (هارمونی) .
۲. هماهنگی یك چیز با فضایی كه در آن است.
۳. هماهنگی یك چیز با هدف آفرینش خودش (حسن) .
بدیهی است كه تناسب یك چیز با خودش زیبایی دارد، مانند تناسب صورت یك آدم با اعضای بدن او و تناسب یك ماشین با قطعات خودش. هماهنگی یك شیء با فضایی كه در آن است، بخشی از مفهوم زیبایی است، مانند آن كه نمیتوان لوستر بزرگ یك مسجد را برای یك اتاق دوازده متری نصب نمود كه زیباییای ندارد. در این دو مرحله نمیتوان بسیاری از چیزها و فراز و نشیبهای زندگی مانند بیماری، رنج، غم و شكستها را زیبایی دید. چنان كه «راسل» گفته است: «من به سهم خودم در كرم كدو، زیبایی نمیبینم. اما اگر مفهوم زیبایی را درست تحلیل كنیم (مفهوم سوم) آن گاه میبینیم كه همه چیز زیباست» ; حتی خون، دود و آتش. چنان كه زینب كبری (س) در پاسخ به این جملهی ابن زیاد (لع) كه گفت: «كار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟» فرمود: «ما رایت الا جمیلا» من از خداوند جز زیبایی ندیدم! (بحار الانوار جلد ۴۵، ص ۱۱۶)
آری! در تفكر بالندهی دینی زیبایی چنین تعریف میشود: «هماهنگی یك چیز با هدف و كاری كه از او خواستهاند» .
این است كه از زیبایی با كلمهی حسن یاد میشود و حسن یعنی هر چیزی كه موافق با مقصودی كه از نوع آن در نظر گرفتهاند، باشد. (۱۲) با این تصور بلند از زیبایی دیگر نمیتوان زیبایی را در چهرهای متناسب دید كه در مسیر و هدف آفرینش خود نیست; یعنی هر چند این چهره زیبا باشد، اما چون در جهت اصلی خود نیست، زشت و نازیبا است و به عكس انسانی كه خودش را بدبو و با پوستسیاه توصیف میكند، زیباست و وجودش معطر است. چنان كه امام باقر (ع) از امام سجاد (ع) نقل میكند: پس از عاشورا كه مردم برای دفن كشتهها به میدان آمدند، پس از چند روز بدن «جون» (غلام سیاه ابوذر غفاری كه در كربلا به شهادت رسید) را در حالی یافتند كه بوی مشك از آن به مشام میرسید. (۱۳)
دقیقا به همین دلیل باید قبول كنیم كه شبدر با گل لاله فرقی ندارد و كركس نیز مثل بلبل زیبا است.
«پس، چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید» . (۱۴)
در این نگاه، انسانی كه از خط عبودیت و پیوند با تصویرگر هستی قهر كرده و عصیانگری میكند و به این نور هستی كفر میورزد، زشت است. هر چند خویش را به هفت قلم بیاراید و در نظرها جلوه كند. با این نگاه است كه میتوان این خاطرههای بلند را فهمید:
«شهید بابایی بیشتر وقتها سرش را با ماشین نمرهی چهار ماشین میكرد. این موضوع علاوه بر وضعیت ظاهری و نوع لباسی كه به تن میكرد، موجب میشد كه ما در راه بندهای مناطق عملیاتی با مشكل مواجه شویم، زیرا معمولا نام یك سرهنگ شكل و شمایل خاصی را برای عام مردم القا میكند... .
یك روز در طول مسیر كه با هم میرفتیم، ایشان به طور خصوصی در مورد طرز لباس پوشیدن من صحبت كردند و گفتند: این لباسهای امریكایی كه شما به تن میكنید، معنویت جبهه را به هم میزند.
من در پاسخ گفتم: من به لباس شیك پوشیدن علاقه دارم.
در ادامه گفتم: حالا میخواهم بپرسم، چرا شما همیشه سرتان را ماشین میكنید. آخر حیف نیست كه این موهای مجعد و زیبا را میتراشید، ناسلامتی شما جوان هستید.
ایشان سكوت كردند و چیزی نگفتند. آن روز گذشت. در یكی از روزها كه در منطقهی عملیاتی بودیم، من پس از خواندن نماز صبح به جلو آیینه رفتم و مشغول شانه زدن موهایم شدم. با توجه به بلند بودن موهایم این عمل مدتی طول كشید. تا این كه صدای خندهی آهستهای مرا به خود آورد. به طرف صدا برگشتم، متوجه شدم شهید بابایی است كه در كنار سوله دراز كشیده است. او از جایی كه خوابیده بود، نیم خیز شده و به من نگاه میكرد.
من شانه را داخل جیبم گذاشتم. بابایی رو به من كرد و گفت: میخواهی یكی از دلایل تراشیدن موی سرم را برایتبگویم؟ من الان یك ربع تمام است كه میبینم شما جلو آیینه ایستادهای و موهایت را چپ و راست میكنی. میدانی كه زیر هر تار مویتیك شیطان خوابیده؟ غرور این موها تو را در جلوی آیینه نگه داشته و فكر میكنی كه اگر موهایت را به طرف چپ شانه كنی خوشتیپتر خواهی شد و یا بالعكس. ولی من سرم را از ته تراشیدهام و یك قیافهی معمولی به خود گرفتهام. قیافهی معمولی هم هیچ وقت انسان را مغرور نمیكند.
من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. از صحبتهای او دریافتم كه چقدر با نفسش مبارزه كرده و به همین خاطر انسان كاملی شده است.» (۱۵)
و در خاطرهای زیبا از همسر شهید چمران میخوانیم:
«روزی یكی از دوستانم به من گفت: غاده! تو میگفتی كه از مرد طاس و بی مو خوشت نمیآید، پس چطور با چمران ازدواج كردی؟
من گفتم: راستی چمران طاس است؟ باید ببینم.
آن روز هنگامی كه چمران به منزل آمد، به او نگاه كردم و گفتم: مصطفی تو واقعا طاس هستی؟»
این پرسش حاصل تاثیر همان دیدگاهی است كه همسر چمران، او را در اندازههای هدف و آرمان حقیقی خود، به عنوان یك مسلمان میبیند و در نتیجه همه چیز او را حسن میبیند. او واقعا تا به حال به كم بودن موی سر دكتر چمران فكر نكرده بود (۱۶) و درستبه همین دلیل است كه پیامبر (ص) به فردی كه سعی میكند نقص پای خود را بپوشاند، میگوید: «هرگز لازم نیست چنین كاری بكنی! در خلقتخداوند زشتی نیست» .
اما نكتهی دوم:
آن چه گذشت تصحیح فكری و روانی اندیشهی جوان در باب مسایل او بود و قطعا در عمل تاثیر خود را میگذارد، چنان كه در نمونههای مختلف مشاهده گردید.
اما دولت و جامعه و خانواده هم باید جوان را در این شناختیاری دهند. از جمله كارهایی كه از وظایف نظام محسوب میشود، به كار گرفتن ساز و كارهایی در جهت اشتغال جوان است، زیرا اگر جوان مشغول نباشد و انرژی خود را مصرف نكند شكار شیطان میشود، به ویژه كسانی كه با فكر و اندیشه هم سر و كاری ندارند. امام علی (ع) فرمود: «المهمل لاوقاته فهو صید الشیطان; بیهوده گذرانندهی اوقات شكار شیطان است» . (۱۸)
نگارنده پاسخ خود را به عهدهی خود جوان میگذارد. چنان كه در ادامهی مصاحبهای كه از یك روزنامهی صبح نقل شده، خبرنگار از جوان میپرسد:
خود شما جوانان چه راه حلهایی را برای جلوگیری از این فاجعه پیشنهاد میكنید؟
ج: برای جوانان فرصتهای شغلی ایجاد كنند، برای پر كردن اوقات فراغت آنها برنامهریزی كنند، امكانات ورزشی رایگان را در اختیار آنها قرار دهند، شرایط و فرهنگ ازدواج جوانان را آسان كنند و جوانان را با شعارهایشان برای نردبان ساختن و بالا رفتن از آنها فریب ندهند. آن وقتخواهید دید تمام این مواردی كه شما معضل اخلاقی و... میدانید، برطرف خواهد شد.
البته این كار با شعار حل نمیشود. اگر در جامعه كسانی هستند كه دلسوز جوانان هستند، بروند و این كارها را حتی با همكاری خود جوانان انجام دهند، آن وقتخواهید دید، همین جوانان با تلاش و نشاط بیشتر كشور خود را آباد خواهند كرد. (۱۹)
پینوشتها:
۱. خدا ایمان (عشق) را محبوب شما قرار داد و در دلهایتان مزین نمود.
۲. موضوع استفاده از مواد انرژیزا در غالب رشتهها فاجعهی مداومی در ورزش است. / سورهی حجرات.
۳. قلب در هر دقیقه هفتاد بار و در هر ساعت چهار هزار و دویستبار و در شبانه روز ۱۰۰۸۰۰ و در یك سال ۳۶۷۹۲۰۰۰ بار، باز و بسته میشود. دمی آسایش ندارد. كدام فلزی را سراغ دارید كه در یك سال سی و شش میلیون بار اصطكاك پیدا كند و ساییده نشود؟ دانشمندان محاسبه كردهاند، انرژی و نیرویی كه در ۱۲ ساعت از قلب به دست میآید، قادر استیك وزنهی ۶۵ تنی را از زمین بلند كند. قلب از لحاظ سرعت، حیرتانگیز میباشد. جریان خون كه از قلب شروع میشود ۷۵۰۰ كیلومتر راه، معین مسافت تهران تا نیویورك را طی میكند. مقدار خونی كه به وسیلهی تلمبهی قلب در ظرف یك سال زده میشود، حدود دو میلیون و شش صد هزار لیتر میباشد كه برای حمل آن دست كم به ۸۱ تانكر عظیم نیاز است. اگر به ماهیچهی قلب نگاه كنید آن را جسمی ضعیف و سست میبینید. این قدرت عظیم و این نیروی خستگیناپذیر را، چه كسی به این ماهیچهی كوچك داده است؟ چه كسی قلب را به این وظایف سنگین راهنمایی میكند؟ چرا قلب استراحت نمیكند؟ اگر استراحت كند انسان میمیرد، چه كسی به وی گفته استراحت تو برای صاحبت مرگ میآورد؟
۴. روم / ۲۱.
۵. كتابهایی مانند: «پشت دیوارند امت» ، چاپ انتشارات كیهان، نمونهی خوبی برای مراجعهی جوانان است.
۶. مصاحبه با جمعی جوانان بیكار، روزنامهی جمهوری اسلامی، سوم اردیبهشت ۱۳۸۰.
۷. ق / ۱۶; انفال / ۲۴.
۸. نور.
۹. ابراهیم / ۷.
۱۰. مجلهی پیام صادق، شمارهی ۲۸.
۱۱. در غرب چه میگذرد؟ ص ۱۱۶- ۱۱۷.
۱۲. تفسیر المیزان، ترجمه، ج ۵، ص ۱۲.
۱۳. فرهنگ عاشورا، ص ۱۳۱، به نقل از بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۳.
۱۴. سهراب سپهری.
۱۵. پروا تا بینهایت، ص ۲۱۱، خاطرهی سرهنگ صراف دربارهی سرلشكر شهید عباس بابایی.
۱۶. مصاحبه با همسر شهید چمران، انتشارات بنیاد چمران.
۱۷. میزان الحكمهٔ، باب خلقت و خلق.
۱۸. غرر الحكم.
۱۹. جمهوری اسلامی، سوم اردیبهشت ۱۳۸۰.
عزیزالله حیدری
منبع : بنياد انديشه اسلامي
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست