یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اسلام و کرامت انسان


اسلام و کرامت انسان
پیش از بحث درباره «كرامت انسان در اسلام»، كه در نگرش و تفكر اسلامی اهتمام بسیار به آن شده است، ضروری است تا خلاصه‏ای از نتایج و تأثیر گسترده آن را در تحقق اهداف رسالت انبیا ارائه دهیم.
نخستین گام در راه تربیت انسان و ارتقاءِ اندیشه وی در طریق تكامل عبارت است از قرار دادن انسان در مسیری كه كرامت خویش را درك كند، نسبت به بزرگی انسان و ارجمندی مقامِ خود آگاهیِ درخور داشته باشد و به همه شئون خویشتنِ خویش اهتمام شایسته ورزد. در غیر این صورت، بسا هرگز برای اعتلای انسانی خود همتی نكند و برای اصلاح وضع خویش نكوشد، آنچنان كه گذشته، حال و آینده‏اش عبث، بی ‏معنا و پوچ نمایانده شود. در چنین حالتی، امكان اقناع وجدان خویش را از طریق كار و كوشش از دست می‏دهد، همچنان كه تلاش برای دعوت وی به سوی بهبودیِ امور و اوضاع زندگی و حركت به سوی فردایی بهتر و برتر نیز بی ‏تأثیر می ‏گردد. در نتیجه، سست و بی ‏تحرك، لاابالی و بی ‏حاصل، دلخوش نسبت به وضع موجود و مخالفِ هرگونه تغییر و تحرك و كوشش باقی می ‏ماند.
منكر این نیستیم كه حبِّ نفس غریزه‏ای است نهاده در نهادِ انسان برای آنكه با قدرت آن بتواند از موجودیت خود دفاع كند و برای به چنگ آوردن خوبیها بكوشد. اما می ‏گوییم كه این غریزه آنگاه می ‏تواند در جهت خیر و سعادت انسان فعال باشد كه فعالیت آن متناسب با سطح آگاهی انسان تنظیم شود، در سمت و سوی خیر و سعادت انسان كار كند، و در امور منافی با خیر و سعادت وی از كار بایستد.
بنابراین، حبِّ ذات نیرویی است كه انسان را به تكاپو و دفاع از موجودیت خود وا می ‏دارد. اما تنها آگاهی نسبت به كرامت و ارجمندی انسان است كه شأن و مقام او را تعریف و مشخص می‏ كند و، با ترسیمِ خطوط و مرزهای معیّن، سیر و سلوك و خط مشی و اهدافِ بلند و متعالیِ انسان را می ‏نمایاند، دشمنان را می ‏شناساند و طریقِ دفاع در برابرِ آنها را نشان می ‏دهد.
این را نیز انكار نمی ‏كنیم كه ممكن است بتوان، با كارِ طاقت ‏فرسا و كوشش و مشقتِ بسیار، سطحِ زندگیِ انسان را ارتقا بخشید، اما بر این باوریم كه این شیوه نه‏ تنها بهترین و برترین شیوه تكامل انسان نیست، بلكه چه ‏بسا پیروی از چنین شیوه‏ای نتایج منفی و عقده‏ های روانی را باعث شود. لذا باید از این شیوه، به سبب آنكه عواقب منفی در پی دارد و مسئولیت را به جای جامعه بر عهده افراد می ‏گذارد، روی گرداند.
این قسمت از بحث را كه در تخصص روان‏شناسان و اساتید علوم تربیتی است به ایشان وا می ‏گذاریم و بحث خویش را درباره اسلام و كرامت انسان آغاز می ‏كنیم.
● انسان جانشین خداوند بر روی زمین
انسان در دیدگاه اسلام، جانشین خداوند بر روی زمین است، نسبت به تمامیِ «اسماء» علم و آگاهی دارد، و مسجود همه «فرشتگانِ خدا» است:
«و إذ قال ربك للملائكهٔ إنی جاعل فی الأرض خلیفهًٔ قالوا أتجعل فیها من یُفسِدُ فیها و یَسفِكُ الدّماء و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك. قال إنی أعلم ما لا تعلمون. و علَّمَ آدم الأسماء كلَّها ثم عرضهم علی الملائكهٔ فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء إن كنتم صادقین. قالوا سبحانك لا علم لنا إلّا ما علَّمتنا انك أنت العلیم الحكیم. قال یا آدمُ أنبئْهُم بأسمائهم فلما أنبأهم بأسمائهم قال ألم أقل لكم إنی أعلم غیب السموات و الأرض و أعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون. و إذ قلنا للملائكهٔ اسجدوا لادم فسجدوا» (۲: ۳۰و۳۲) چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین خلیف ه‏ای می‏ آفرینم، گفتند: آیا كسی را می ‏آفرینی كه در آنجا فساد كند و خونها بریزد، حال آنكه ما به ستایش تو تسبیح می ‏گوییم و تو را تقدیس می‏ كنیم؟ گفت: من آن دانم كه شما نمی‏ دانید. و نامها را به تمامی به آدم بیاموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه كرد و گفت: اگر راست می‏ گویید، مرا به نامهای اینها خبر دهید. گفتند: منزهی تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخت ه‏ای، دانشی نیست. تو دانای حكیمی. گفت: ای آدم، آنها را از نامهای شان آگاه كن. چون از آن نامها آگاه‏شان كرد، خدا گفت: آیا به شما نگفتم كه من نهان آسمانها و زمین را می ‏دانم و بر آنچه آشكار می ‏كنید و پنهان می‏ داشتید آگاهم؟ و به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده كنید! همه سجده كردند.
مفهوم خلیفه، با وضوح هرچه تمام‏تر، استقلال بشر و آزادی او را در دخل و تصرف بر روی زمین آشكار می‏ سازد. راههای ترسیم ‏شده برای او و خطوط نوشته ‏شده برای هدایت و رشد وی، در واقع، اندرزها و رهنمودهایی است كه خداوند متعال برای جانشین خود بر روی زمین مقرر داشته است.
تعلیم اسماء به آدم، آن هم اسماءِ مرجعِ ضمیرِ «هُم» (ویژه ذوی العقول)، تأكیدی ویژه است. پروردگار، پس از این كه فرشتگان به عجز خویش اعتراف كردند، تأكید می‏ فرماید كه ذات مقدسش پنهانی های آسمانها و زمین را می‏داند. چنین «تعلیم و تأكیدی» امكانات و توان بی ‏حدوحصر انسان را منعكس می‏ كند؛ توان انسان برای شناخت تمامی موجودات و برای شناساییِ ظرفیت و برهم كنشِ تمامیِ نیروها و انرژیهایی كه در دایره خلافت و تحت تصرف وی در حیات هدفمندش قرار دارند.
سجود ملائكه، كه موجودات عالی و نخبه جهان‏اند، نیز تأكیدی صریح است بر خضوع و كرنش همه موجودات در برابر انسان، و فرمان‏برداریِ آنها از وی. این معنی را با وضوح بیشتر، به‏ زودی، بیان خواهیم كرد.
پس، استقلال در تصرف، قدرت بهره ‏مندی از امكانات گسترده، و كرنشِ موجودات در مقابل انسان، صفاتِ سه ‏گانه‏ای است كه آنها را از آیاتِ فوق، و در قالب عباراتی با عالی ‏ترین درجه تكریم و احترام، درمی ‏یابیم.
● انسان و آزادی در تصرف
به باورِ من، ملائكه از ابتدا استقلال بشر را در عمل و تصرف بر روی زمین درك می ‏كردند و می ‏دانستند كه چنین استقلال كامل و همه ‏جانبه‏ای تحقق‏ پذیر نخواهد بود مگر آن كه انسان تواناییِ شناخت شرارت ها و زشتی ها، و نیز امكان و اختیار انجام دادن زشتی و پلیدی را داشته باشد. همین درك و شعور بود كه ملائكه را واداشت كه بگویند: این انسان، بر روی زمین فساد و خون‏ریزی می‏ كند. با این حال، مشاهده می‏ كنیم كه چنین خطری نه‏ تنها از مقام انسان و كرامتِ وی نمی‏ كاهد بلكه این خطر كردن را چونان شرطی بنیادین برای استقلال انسان و آزادی او، در عمل و تصرف، بارز و برجسته می ‏سازد.
اما «ابلیس»، در نظرِ قرآن، تنها موجودی است كه از سجده بر آدم سرباز می ‏زند و نسبت به وی تكبر می ‏ورزد. به همین دلیل از مقام ملكوت خداوند طرد و مجازاتش به عذاب روز قیامت موكول می ‏شود.
فسجد الملائكهٔ كلهم أجمعون إلّا إبلیس اِستكبر و كان من الكافرین قال یا إبلیس ما منعك أن تسجد لما خلقت بیدَیَّ أستكبرت أم كنت من العالین. قال أنا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین قال فاخرج منها فإنك رجیم. و انَّ علیك لعنتی إلی یوم الدین، قال ربّ فأنظرنی إلی یوم یبعثون قال فإنك من المنظرین إلی یوم الوقت المعلوم. قال فبعزتك لأغوینّهم أجمعین إلّا عبادك منهم المُخلَصین. قال فالحقُّ و الحقَّ أقول لأملأنَّ جهنم منك و ممّن تبِعك منهم أجمعین .(۳۸: ۷۳-۸۵) همه فرشتگان سجده كردند، مگر ابلیس، كه بزرگی فروخت و از كافران شد. گفت: ای ابلیس، چه چیز تو را از سجده كردن در برابر آنچه من با دو دست خود آفریده ‏ام منع كرد؟ آیا بزرگی فروختی یا مقامی ارجمند داشتی؟ گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفریده‏ای و او را از گِل. گفت: از اینجا بیرون شو، كه تو مطرودی. و تا روز قیامت لعنت من بر تو. گفت: ای پروردگار من، مرا تا روزی كه از نو زنده شوند مهلت ده. گفت: تو از مهلت‏ یافتگانی، تا آن روز معین معلوم. گفت: به عزت تو سوگند، كه همگان را گمراه كنم، مگر آنها كه از بندگان مخلَص تو باشند. گفت: حق است، و آنچه می ‏گویم راست است، كه جهنم را از تو و از همه پیروانت پر كنم.
این ابلیس كه پس از امتناع از سجده بر آدم «شیطان رجیم» می ‏شود، رهبری لشكریان «شر» را در حیات انسانی به ‏عهده می‏ گیرد، و جنگ و نزاع محتومی را، هم در جهان خلقت و هم در نفس انسانی، به راه می‏ اندازد. پیروزمندان این نبرد بندگانِ مخلَص و بی‏ آلایش خداونداند، همان ها كه میوه ‏های درخت آفرینش و گلهای سرسبدِ وجودند و آفریدگارْ جهان را برای آنان آفرید و آن را عرصه خلافت وی قرار داد؛ انسانی كه به دست «قدرتمند» خداوند ساخته و «روحِ خدا» در كالبد او دمیده شده است:
إذ قال ربك للملائكهِٔ انی خالق بشرا من طین. فإذا سوَّیتُهُ و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین... قال یا إبلیس ما منعك أن تَسجُد لِما خلَقتُ بِیَدَیَّ .۴۱: ۷۱-۷۵) پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گل می‏ آفرینم. چون تمامش كردم و در آن از روح خود دمیدم، همه سجده‏اش كنید. همه فرشتگان سجده كردند، مگر ابلیس كه بزرگی فروخت و از كافران شد... گفت: ای ابلیس، چه چیز تو را از سجده كردن در برابر آنچه من با دو دست خود آفریده ‏ام منع كرد؟
بنابراین، انسان به قدرت خداوند، از مواد هم‏جنس كره زمین آفریده و از روح خدا در وی دمیده شده است. این تصویری روشن از همه ابعاد وجودی انسان و از وجود شامل و كاملی است كه از زمین تا آسمان امتداد دارد. این تعبیرِ قدرتمندْ یادآور كرامت و مقام ارجمندی است كه انسان از آن بهره ‏مند است. خداوند انسان را بلندترین قلّه خلقت و والاترین بام دستگاه آفرینش برشمرد.
و لقد خلقنا الإنسان من سلالهٔ من طین. ثم جعلناه نطفهٔ فی قرار مكین. ثم خلقنا النطفهٔ علقهٔ فخلقنا العلقهٔ مضغهٔ فخلقنا المضغهٔ عظاما فكسونا العظام لَحما ثم انشأناه خلقا آخر فتبارك اللَّه أحسن الخالقین (۲۳: ۱۲-۱۴) و هرآینه انسان را از گل خالص آفریدیم؛ سپس او را نطف ه‏ای در جایگاهی استوار قرار دادیم. آنگاه از آن نطفه لخته ‏خونی آفریدیم، و از آن لخته‏ خونْ پاره ‏گوشتی و از آن پاره‏ گوشت استخوانها آفریدیم؛ و استخوانها را به گوشت پوشانیدیم؛ بار دیگر او را آفرینشی دیگر دادیم. در خور تعظیم است خداوند، آن بهترین آفرینندگان.
● اسلام و دعوت انسان برای شناخت خداوند
در میان موجودات، خداوند به انسان خصوصیتی داد كه با آن می‏ تواند به اخلاق خداوندی متخلق شود. بر همین اساس، انسان را آزاد آفرید تا امكان یابد كه در مسیر كسب علم و معرفت گام نهد. اسلام، در موارد بی ‏شماری از كتاب و سنّت، انسان را بر این قابلیت ها آگاه كرده است تا معنویات خود را ارتقا دهد، و او را به مقام گرامی خویش و برتری ‏اش بر بسیاری از مخلوقات آگاه كند. این امتیاز در برخی از آیات قرآنی آمده است، و حدیث معروف تخلّقوا باخلاق اللَّه نیز گواه بر آن است. خداوند می ‏فرماید:
و لقد كرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضَّلناهُم علی كثیرٍ ممَّن خلقنا تفضیلا(۱۷: ۷۰) ما فرزندان آدم راكرامت بخشیدیم و بر دریا و خشكی سوار كردیم و از چیزهای خوش و پاكیزه روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتریشان نهادیم.
سپس قرآن كریم اعلام می‏ كند كه آنچه در زمین و اطراف آن وجود دارد برای انسان آفریده شده است و در تسخیر او قرار دارد.
هو الذی خلق لكم ما فی الأرض جمیعا.(۲: ۲۹) اوست كه همه چیزهایی را كه روی زمین است برایتان بیافرید.
و در آیه ۱۲سوره نحل می‏ فرماید:
و سخَّرَ لكم اللیل و النهار و الشمس و القمر و النجوم مسخراتٌ بامره انّ فی ذلك لآیاتٍ لقومٍ یعقلون .(۱۶: ۱۲) و مسخر شما كرد شب و روز را و خورشید و ماه را، و ستارگان، همه، فرمانبردار امر او هستند. در این برای آنها كه به عقل درمی ‏یابند عبرتهاست.
در تعالیم و آموزشهای اسلامی بر این واقعیت تأكید شده است كه پروردگار به انسان بسیار نزدیك است، نزدیك‏تر از هر چیزی. بنابراین، شایسته است كه انسان به این قرب و نزدیكی توجه كند و آنچنان خویشتن خویش را به ذات مقدس ربوبی نزدیك مشاهده كند كه در پی این مشاهده بتواند نیرو و عزت و عظمت خود را دریابد. خداوند می ‏فرماید:
و لقد خلقنا الإنسان و نعلم ما تُوَسوِسُ بهِ نفسُهُ و نحن أقرب إلیه من حبل الورید.(۵۰: ۱۶) ما آدمی را آفریده‏ایم و از وسوسه‏ های نفس او آگاه هستیم، زیرا از رگ گردنش به او نزدیك‏تریم.
و در آیه ۱۸۶سوره بقره آورده است:
و إذا سألك عبادی عنی فإنی قریب أجیب دعوهٔ الداع إذا دعان فلیستجیبوا لی ولْیؤمنوا بی لعلّهم یَرشُدون.(۲ :۱۸۶) و چون بندگان من درباره من از تو بپرسند، بگو كه من نزدیكم و به ندای كسی كه مرا بخواند پاسخ می ‏دهم. پس، به ندای من پاسخ دهند و به من ایمان آورند، تا راه راست یابند.
و نیز، در همین زمینه، در آیه ۲۴سوره انفال می ‏فرماید:
یا أیها الذین آمنوا استجیبوا للَّه و لِلرسول إذا دعاكم لما یحییكم و اعلموا أن اللَّه یَحولُ بین المرء و قلبه و أنه إلیه تُحشَرون .(۸: ۲۴) ای كسانی كه ایمان آورده‏ اید، چون خدا و پیامبرش شما را به چیزی فرا خوانند كه زندگیتان می ‏بخشد دعوتشان را اجابت كنید و بدانید كه خدا میان آدمی و قلبش حایل است، و همه به پیشگاه او گردآورده شوید.
در روایت مشهوری آمده است كه: قلب المؤمن عرش الرحمن (بحارالانوار، ج ۵۵ ص.۳۵)
اینها همه تأكیدی بر این واقعیت است كه تقرب به خداوند، مقام و معنویات انسان را اعتلا می ‏بخشد، از وی ترس و حزن و اندوه را می ‏زداید، و بسیاری از رذایل اخلاقی را كه از ناتوانی، خوف و طمع سرچشمه می ‏گیرد، همانند دروغ، نفاق، حرص و آز، همه را دور می ‏سازد. دیگر آنكه این قرب و نزدیكی، تحصیل صفات خداوندی را برای انسان تسهیل، و راه را برای وصول وی به مقام تخلق به اخلاق اللَّه آسان می‏ كند.انسان، در آیاتِ قرآنی، به سببِ آن كه بر آفریدگارِ عالَم و عظمت و شناختِ آن ذاتِ مقدس دلالت دارد، معادلِ جهانِ هستی و كل آفرینش است. پس وی، به‏ تنهایی، برابر همه آفاق است.
سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم حتی یتبیَّنَ لهم أنه الحق اولم یكفِ بربك أنه علی كل شی‏ءٍ شهید .(۴۱: ۵۳) زودا كه آیات قدرت خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهیم داد تا بر ایشان آشكار شود كه او حق است؛ آیا اینكه پروردگار تو در همه جا حاضر است كافی نیست؟
همچنین، در برخی از احادیث، انسان عالَمِ اكبر معرفی شده است.
و تحسب انك جرم صغیر
و فیك انطوی العالم الاكبر
و انت الكتاب المبین الذی
باحرفه یظهر المضمر
(دیوان حضرت علی‏‏ع ، ص۱۷۵)
و بار امانتی كه تمامیِ كائنات از حمل آن عاجز و ناتوان ماندند، انسان قدرت یافت تا بر دوش بگیرد:
إنا عرضنا الأمانهٔ علی السموات و الأرض و الجبال فأبَینَ أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان أنه كان ظلوما جهولا. لیعذب اللَّه المنافقین و المنافقات و المشركین و المشركات و یتوب اللَّه علی المؤمنین و المؤمنات و كان اللَّه غفورا رحیما .(۳۳: ۷۲و۷۳) ما این امانت را بر آسمانها و زمین و كوهها عرضه داشتیم، از تحمل آن سر باز زدند و از آن ترسیدند. انسان آن امانت را بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود، تا خدا مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرك و زنان مشرك را عذاب كند و توبه مردان مؤمن و زنان مؤمن را بپذیرد، كه خدا آمرزنده و مهربان است.
تفسیر و تحلیل امانت در این آیه شریفه هرچه باشد، از مقوله دین باشد یا شناخت یا ولایت یا شرافت مسئولیت، اختصاص پذیرش آن به انسان اشاره‏ای است به مقام بزرگ بشر و به كرامت بی‏نظیر وی در پهنه جهان هستی.
● مقام نبوت
مقام نبوت، مقام رسالت الهی است. مقام دوستی، مقام تكلم با خداوند، مقام برگزیدگی، مقام محبت به پروردگار، مقام كلمهٔ اللهی و خلاصه مجموعه مقاماتی است كه به بشر اختصاص دارد. مقام نبوت برترین و شریف‏ترین مقامی است كه، به‏ طور مطلق، مخلوقی بدان دست یافته است.
لقد منّ اللَّه علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم .(۱۶۴: ۳) خدا بر مؤمنان انعام فرمود، آنگاه كه از خودشان به میان خودشان پیامبری مبعوث كرد.
و در آیه دیگر می‏ فرماید:
و لو جعلناه ملَكا لجعلناه رجُلا و للبسنا علیهم ما یلبسون (۶: ۹) و اگر آن پیامبر را از میان فرشتگان برمی ‏گزیدیم باز هم او را به صورت مردی می ‏فرستادیم و این خلط و اشتباه را كه پدید آورده‏ اند بر جای می ‏نهادیم.
و بسیاری از آیات قرآنی دلالت دارد كه خداوندِ سبحان رسولان خویش را با اوصاف و ویژگیهایی كه برشمردیم برگزیده است. آنچه تا كنون ذكر كرده ‏ایم، نمونه‏ای كوچك از تعریف انسان شریف و باكرامت است، و نیز تفسیر و تحلیل كوتاهی از بزرگواری و كرامتِ او در شریعتِ اسلامی است.
اكنون مناسب است كه به پاره‏ای تفاصیل و تعالیم كه برای صیانت همه یا برخی از ابعاد انسان وضع شده‏ اند بپردازیم. اسلام به بحث درباره وجود انسان می‏ پردازد و در تشریع احكام و وضع قوانین خود، بر اصل «كرامت انسان» اعتماد نموده و آن را محور قرار داده، و این اصل را هدفی بنیادین از اهداف دین و غایتی اساسی از غایات رسالت انبیا برشمرده است. اینك به بررسی پاره‏ای از این تعالیم می‏ پردازیم.
الف) فطرت خدایی
دین، به طور خلاصه، فطرت خدایی است، كه فطرت انسانها را بر آن پایه بنا نهاده است. به عبارت دیگر، دینْ تعبیری راستین و صحیح از این فطرت و سرشت، و نمایانگر آن است، بی ‏آنكه تحت تأثیر عوامل گوناگون خارج از طبیعت انسانی قرار گرفته باشد:
فأقم وجهك للدّین حنیفا فطرهٔ اللَّه التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق اللَّه ذلك الدّین القیم و لكنَّ أكثرَ النّاسِ لا یعلمون .(۳۰ :۳۰) به یكتاپرستی روی به دین آور. فطرتی است كه خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییری نیست. دین پاك و پایدار این است. ولی بیشتر مردم نمی‏ دانند.
در تفسیر آیه كریمه فوق حدیثی روایت شده است: ان كل مولود یولد علی الفطره (كافی، ج ۲ص . ۱۲)یعنی «هر نوزادی كه متولد می‏شود، میلاد او بر شالوده فطرت نهاده شده است.» پس دین، به موجب این تعالیم، همان سرشت انسان است. ولی خود انسان تواناییِ بیانِ آن را ندارد، زیرا تحت تأثیر عواملی است كه وی را احاطه كرده و او در برابر آنها حالتی انفعالی دارد. بنابراین، تعبیر و بیان فرد انسان از «فطرت»، به واسطه شعور شخصی او، رنگی ویژه به خود می‏ گیرد. پس صحیح ‏تر آن است كه «مقام دیگری» به‏جز خود او در مقام بیان «فطرت انسانی» برآید؛ مقامی كه تحت تأثیر عوامل خارج از طبیعت انسان قرار نگیرد؛ مقامی كه بالاتر از هر عامل، و آفریننده هر علت و اثری باشد؛ مقام آفریدگار جهان، كه «دین» را برای بشر تشریع كرده و «فطرتِ انسانی» را اساسِ شریعت و رسالت انسان برشمرده است.
ب) صیانت از جان خود و دیگران
اسلام به زندگی انسان احترام گذارده است، آنچنان كه اگر كسی فردی را زنده كند، در حقیقت، همه انسانها را زنده كرده و هرگاه شخصی را عمدا بكشد مانند این است كه همه مردم را كشته و كیفر او جهنم است.
مِن أجلِ ذلك كتبنا علی بنی إسرائیل أنه من قتل نفسا بغیر نفس أو فسادٍ فی الأرض فكأنما قتل الناس جمیعا و من أحیاها فكأنما أحیا الناس جمیعا (۵: ۳۲) از این رو، بر بنی‏ اسرائیل مقرر داشتیم كه هركس كس دیگر را، نه به قصاص قتل كسی یا ارتكاب فسادی بر روی زمین بكشد، چنان است كه همه مردم را كشته باشد. و هر كس كه به او حیات بخشد، چون كسی است كه همه مردم را حیات بخشیده است.
بر حسب دستورات و آموزشهای اسلامی، «قتل نفس» قتل جنین در رحم مادر را هم شامل می‏ گردد. به انسان، به این دلیل كه زندگی او ملك اوست، اجازه نمی ‏دهد كه انسان خودكشی كند. اسلام خودكشی را به شكلی قاطع حرام كرده است و قرآن كریم در این باره می‏ فرماید:
و لا تقتلوا أنفسكم اِنّ اللَّه كان بكم رحیما.(۴: ۲۹) خودتان را مكشید. خدا با شما مهربان است.)
اسلام حتی برای قتل غیرعمد خون‏بها معین كرده است. این قانون، كه یكی از تشریعات اسلامی است، امروز به قانونی فراگیر بدل شده است.
اسلام، در وجوب صیانت از نفس و حفظ زندگی انسانها، حتی راه تأكید و مبالغه در پیش گرفته است، تا آنجا كه مرگ ناشی از بی‏ توجهی به فقرا و مستمندان را گناهی نابخشودنی می‏ داند و اهمال‏گران را تهدید می‏ كند. به آیات شریفه ذیل توجه كنید:
و انفقوا فی سبیل اللَّه و لا تُلقوا بأیدیكم إلی التهلكهٔ و أحسنوا إن اللَّه یحبّ المحسنین .(۲: ۱۹۵) و در راه خدا انفاق كنید و خویشتن را به دست خویش به هلاكت می ندازید و نیكی كنید، كه خدا نیكوكاران را دوست دارد.
و ما تنفقوا من خیرٍ یوف الیكم و انتم لا تظلمون.(۲۷۲:۲) و هرچه انفاق كنید پاداش آن به شما می‏ رسد و بر شما ستم نخواهد شد.
وَلْیخش الذین لو تركوا من خَلفِهِم ذرّیهًٔ ضعافا خافوا علیهم فلیتقوا اللَّه ولْیقولوا قولا سدیدا.(۴: ۹) باید از خدای بترسند كسانی كه اگر پس از خویش فرزندانی ناتوان بر جای می‏ گذارند، از سرنوشت آنان بیم ناكند. باید كه از خدای بترسند و سخن عادلانه و به صواب گویند.
امام صادق‏ع در این باره می‏ فرماید: و اللَّهِ لأن أعولَ اهلَ بیتٍ من المسلمین اَسُدَّ جَوعَتَهم و أكسوا عورتهم فَأكُفَّ وُجوهَهُم عن الناس احبُّ الیَّ من أن احجّ حجهًٔ و حجهًٔ و حجهًٔ و مثلها و مثلها حتی بَلَغ عشرا و مثلها و مثلها حتی بلغ سبعین (اصول كافی، ج ۲ص ۱۹۵) از این روایت درمی ‏یابیم كه اگر بر مسلمانی عریان و مستمند از خانواده جامعه اسلامی جامه پوشانده شود و گرسنه آنها سیر گردد، در نزد خداوند متعال از یك حج و دو حج تا هفتاد حج خانه خدا محبوب‏تر است.
ج) آزادی ذاتی
اسلام مقام انسان را بسیار منزه می‏ داند. لذا پرستش بتها و عبادت بشر و هر شخص و هر شیئی را حرام كرده و مقام انسان را در نظام آفرینش بالاتر از آن دانسته است كه غیر خدا را بپرستد و در برابر موجوداتِ محدودی چون خود انسان خضوع و خشوع كند. ما در بسیاری از تعالیم اسلامی می‏ یابیم كه انسان از بیان نیاز به غیر از خداوند منع شده است.
د) قداست گفته‏ ها
در بسیاری از آموزشهای اسلامی بر تكریم گفتار انسانی، به اعتبار آن كه جزئی از وجود اوست، تأكید شده، از همین رو صیانت از سخن را واجب كرده است. اسلام، كلام سنجیده و پسندیده و قول سدید را كلید بهره ‏مندی از خیر و خوبی و دفع زشتی و شر به‏ شمار می ‏آورد. خداوند در قرآن كریم می ‏فرماید:
یا أیها الذین آمنوا اتقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا یُصلِحْ لكم أعمالكم و یغفر لكم ذنوبكم .(۳۳: ۷۰و۷۱) ای كسانی كه ایمان آورده‏ اید، از خدا بترسید و سخن درست بگویید. خدا كارهای شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بیامرزد.
قول سدید، در بسیاری موارد، به گفته‏ های پیراسته از دروغ، غیبت، تهمت، نمّامی، ناسزا، لهو و لغو تفسیر شده است.
در اسلام به شهادت و گواهی دادن عنایت ویژه شده است. از همین رو پذیرشِ مسئولیت و ادای آن واجب شده است. با شهادت است كه حق آشكار، حقوقْ مستقر و كیفرها محقق می ‏گردد. البته شهادتْ تنها از انسانِ عادل پذیرفته می ‏شود. شهادتِ دروغ از گناهانِ كبیره به ‏شمار می ‏آید و شاهدِ دروغ‏گو، در پاره‏ای امورِ جزایی، به كیفرهایی بزرگ محكوم می ‏شود.
عهد و پیمان نیز، كه همان التزام لفظی است، در اسلام محترم شمرده شده است:
إن العهد كان مسئولا ۰۱۷: ۳۴) به عهد خویش وفا كنید كه بازخواست خواهید شد.)
وفاداری به تعهدات شفاهی و لفظی، كه از آنها به عقود تعبیر شده، واجب و تخلف از آنها منع شده است.
یا أیها الذین آمنوا أوفوا بالعقود .(۵ :۱) ای كسانی كه ایمان آورده‏اید، به پیمانها وفا كنید.
و كیف تأخذونه و قد أفضی بعضكم إلی بعض و أخذن منكم میثاقا غلیظا .(۴ :۲۱) و چگونه آن مال را باز پس می ‏گیرید و حال آنكه هر یك از شما از دیگری بهره‏مند شده است و زنان از شما پیمانی استوار گرفته ‏اند.
حتی وعده لفظی نیز محترم شمرده شده و در حدیث شریف آمده است: وعدهٔ المؤمن دینه یعنی «وعده مؤمن دین اوست».
التزامات لفظی ه‏ای كه در ضمن عقود بیان می‏ شود، واجب الوفا است و از آنها به شروط تعبیر شده است: المسلمون عند شروطهم الا شرطا حرم حلالا او احل حراما یعنی «مسلمانان به شروطی متعهد هستند كه در ضمن عقد آورده‏ اند، مگر شرطی كه حلالی را حرام كند یا حرامی را حلال نماید».
این شروط وسیله ‏ای كافی برای انجام قراردادها و معاملات به شمار می‏ آیند و بر نیازمندیهای گوناگون تطبیق می ‏یابند. این التزامات، تعهدات فراوانی را پدید می ‏آورند. احترام گفتار و شأن لفظ در اسلام تا آن حد است كه راهی برای ورود به دین قرار داده شده است؛ چنان كه اگر كسی شهادتین (لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه) را ادا كند، به آیین اسلام گرویده است، و هیچ كس حق ندارد، پس از این اعتراف، اسلامِ وی را انكار كند.
و لا تقولوا لمن ألقی إلیكم السلام لست مؤمنا تبتغون عرض الحیاهٔ الدنیا .(۴ :۹۴) و به آن كس كه بر شما سلام گوید مگویید كه مؤمن نیستی. شما برخورداری از زندگی دنیا را می ‏جویید.
اسلام در اكثر موارد ارزش لفظ و گفته را برابر كتابت و نوشته می ‏داند. به گمان من تأكید شدید این آیین مقدّس بر محاسبه هر لفظی كه انسان با آن تكلم می ‏كند، و این كه خداوند تمامی الفاظ و گفته ‏های آدمی را به وسیله كرام الكاتبین ثبت و ضبط می‏فرماید، دلیل دیگری بر اهتمام اسلام نسبت به صیانت و كرامت گفتار انسانی است.
پس الفاظ و كلمات بزرگان از اهمیت بسزایی برخوردار است. اهتمام اسلام، در مورد ثبت و ضبط گفته ‏های انسان، نشانگر توجه ویژه به مسئولیت گفتار و اشاره‏ای به عظمت و ارجمندی آن است.
ما یلفظ من قول إلا لدیه رقیب عتید .(۵۰: ۱۸) هیچ كلامی نمی‏ گوید مگر آنكه در كنار او مراقبی حاضر است.)و نیز:
و إنّ علیكم لحافظین، كراما كاتبین، یعلمون ما تفعلون (۸۲: ۱۰-۱۲) حال آنكه بر شما محافظانی گمارده شده‏ اند: كاتبانی بزرگوار، می‏ دانند كه شما چه می‏ كنید.
هـ) رابطه سعادت با عمل
در آموزه ‏های اسلامی، «عمل انسان» صریحا مورد اهتمام و تكریم بسیار واقع شده است. در سعادت و شقاوتِ حقیقیِ آدمی، تأثیرِ هرگونه عامل خارجی نفی می ‏گردد و تنها راه وصول به سعادت و شقاوت «عمل» دانسته می‏ شود. در قرآن كریم آمده است:
و نفسٍ و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقواها قد أفلح من زكّاها و قد خاب من دسّاها.(۹۱: ۷-۱۰) سوگند به نفس و آن كه نیكویش بیافریده، سپس بدیها و پرهیزگاری هایش را به او الهام كرده، كه هر كس در پاكی آن كوشید رستگار شد؛ و هركه در پلیدی‏اش فرو پوشید نومید گردید.
و نیز آمده است:
كل نفس بما كسبت رهینه .(۷۴: ۳۸) هر كس در گرو كاری است كه كرده است.
قرآن مجید تفكری را كه از عوامل اساسی تقسیم و تجزیه جوامع بشری شناخته شده است، و برخی امتها بدان اعتقاد و اذعان دارند كه «ما فرزندان خداوند و دوست‏داران او هستیم»، صریحا رد می‏ كند. قرآن كریم این اندیشه را خطا و آن را با توحید حقیقی در تنافی و تضاد می ‏داند و انسان را از عمل، كار و كوشش بی‏ نیاز نمی ‏داند.
قل یا أیها الذین هادوا إن زعمتم أنكم أولیاءُ لِلّه من دون الناس فتمنَّوُا الموت ان كنتم صادقین و لا یتمنَّونه أبدا بما قدمت أیدیهم و اللَّه علیم بالظالمین .(۶۲: ۶و۷) بگو: ای قوم یهود، هرگاه می‏ پندارید كه شما دوستان خدا هستید نه مردم دیگر، پس تمنای مرگ كنید اگر راست می‏ گویید. و آنان، به سببِ اعمالی كه پیش از این مرتكب شده‏ اند، هرگز تمنای مرگ نخواهند كرد و خدا به ستمكاران داناست.
نبیّ گرامی اسلام، حضرت محمدص، جدیت این اصل را به نهایت می‏ رساند آن هنگام كه دخترش را مخاطب قرار می‏ دهد: یا فاطمهٔ اعملی لنفسك فانی لا اغنی عنك من اللَّه شیئا. یعنی ـ«فاطمه جان، خودت باید برای خودت كار كنی. من به هیچ رو تو را در قبال مسئولیتهای الهی بی‏ نیاز نتوانم نمود».
گفتنی است كه اسلام مسئولیت بنای جوامع، انواع و تفاوت آنها، مقررات اجتماعی، سطوح گوناگون و نیز مشكلاتی را كه بر جوامع انسانی عارض می‏ گردد، همه را تنها و تنها به گردن انسان نهاده است. از نظر اسلام، این انسان است كه جامعه را می ‏سازد و برنامه‏ها را ترسیم می‏ كند. اوست كه مسئولیتها را تعیین و تنظیم می‏ كند و مشكلات و دشواریها را پدید می‏آورد. در این باره قرآن كریم چنین نظر می ‏دهد:
إنّ اللَّه لا یغیّر ما بقومٍ حتی یغیّروا ما بأنفسهم .(۱۳ :۱۱) خدا چیزی را كه از آنِ مردمی است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند.
و نیز:
ظهر الفساد فی البر و البحر بما كسبت أیدی الناس لیُذیقَهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون .(۳۰ :۴۱) به سبب اعمال مردم، فساد در خشكی و دریا آشكار شد تا به آنان جزای بعضی از كارهایشان را بچشانند، باشد كه بازگردند.
در یكی از احادیث نبوی هم آمده است: كیفما تكونوا یولّی علیكم یعنی «هر گونه كه باشید، به همان گونه بر شما حكومت می ‏شود».
بنابراین، تنها عمل انسان است كه تاریخ را می‏ سازد، آن را تغییر می ‏دهد، آن را به حركت درمی ‏آورد و به پیش می‏ برد. عوامل خارجی در مسیر ساختن جوامع بشری تأثیر ندارند، بلكه این فقط انسان است كه، با «عملِ» نشأت گرفته از معرفت و شناخت، یا برآمده از جهل و نادانی، یا ناشی از اهمال و بی‏ اعتنایی، فرصت می‏ یابد تا طریقی را برگزیند و گامی را بر گام دیگر ترجیح دهد. واقعیتهای اجتماعی همان خواهد بود كه وی اختیار كرده است. تغییر و تحول تاریخی یا اصطلاحا «جبر تاریخی» چیزی جز فعل و انفعال میان انسان و جهان نیست.
انسان بر حسب تمایلات و نیازمندیهای خود می‏كوشد تا از جهانی كه در آن زیست می ‏كند آگاهیهایی به چنگ آورد. بر این اساس به قرائت سطری از كتاب آفرینش می‏ پردازد. این قرائت بر حیات وی تأثیر می‏ گذارد، دانش و بینش او را بالا می‏برد و معیشت و زندگی وی را به دست تغییر و تحول می ‏سپارد و، در عین حال، موجب تغییرات و دگرگونیهایی در محیط و دنیای اطراف انسان می‏ گردد. پس از آن، به قرائت دومین سطر از سطور جهان خلقت می ‏آغازد، و همین طور ادامه می ‏دهد.
بنابراین، تنها قهرمان صحنه تاریخ «انسان» است. تنها اوست كه تاریخ را می ‏سازد، تغییر می‏ دهد و به حركت درمی‏ آورد. انسان خود نیز دگرگون می‏ گردد، پیشرفت می ‏كند، و این كنشها و واكنش های او با جهان پیوسته استمرار می‏یابد. تنها «عمل» انسان و نه هیچ عامل دیگر، آفریننده و سازنده كلیه این حوادث است. آیا مقام و مرتبه‏ای والاتر از این مقام و مرتبه می‏ توان یافت؟
اما در زمینه اقتصاد: اسلام، برای نخستین بار در تاریخ، كار انسان را امری بنیادین و گران‏بها اعتبار می ‏كند، غصب آن را حرام، و متجاوز به «كار انسانی» را چونان غاصب اموال دانسته است. كسی را كه مانع پرداخت مزد كار و فعالیت دیگران شود، در شمار مرتكبان بزرگ‏ترین گناهان آورده است، كه هیچ گاه بوی بهشت به مشامش نخواهد رسید.
هنگامی كه مجموعه تعالیم اسلامی را در ابواب مختلف فقه ملاحظه می‏ كنیم، به نتایج بسیار مهمی می‏ رسیم، نتایجی كه مجموعا این واقعیت را ثابت می ‏كند كه در میان عناصر سه‏گانه تولید، یعنی كار و سرمایه و ابزار تولید، كارْ نخستین عنصر به شمار می‏ آید. این نتایج، هرچند در بدو امر غریب و شگفت ‏آور جلوه می‏ كند، اما حقیقت دارد.
اینجا، به گونه‏ای موجز و كوتاه، به برخی از آن تعالیم و به پاره‏ای از این نتایج اشاره می ‏كنیم:
۱) در اسلام «رباخواری» قاطعانه تحریم شده است. ربا عبارت از قرار دادن سودی ثابت برای سرمایه است، كه از خطر زیانهای احتمالی مصون باشد.
۲) آنگاه كه سرمایه، به وسیله غیر مالك آن، در قراردادی كه فقه اسلامی «مضاربه» نامیده است، به كار گرفته شود، سود حاصل از آن، به نسبتی كه در قرارداد تعیین كرده‏اند، میان كارگر و سرمایه‏دار تقسیم می ‏شود. كار، یعنی فعالیت طرفی كه متعهد عملی شده است، در عقد و قرارداد از هرگونه ضرر و زیان مصون است. زیانهای احتمالی تنها به صاحب سرمایه تعلق می ‏گیرد.
۳) تخصیص بخشی از سود برای «ابزار تولید»، بر اساس عبارات صریح فقها در باب «مزارعه» و «مساقات» جایز نیست، و تنها می ‏توان مبلغی را به عنوان اجاره «ابزار تولید» در نظر گرفت.
۴) ارزش‏گذاری كار، هم می ‏تواند در قالب پرداخت مزد به كارگر صورت پذیرد، و هم می‏ تواند در قالب قراردادهایی، مثل «مضاربه»، و به شكل اشتراك كار در سود حاصله، تحقق یابد.
از احكام چهارگانه بالا چنین برداشت می‏ كنیم كه، در فقه اسلامی، برای عنصر «كار» سه امتیاز مشخص شده است: سود ثابت یا «مزد»، مشاركت در سود، و مصونیت از خسارت و زیان. این در حالی است كه برای هریك از دو عنصر سرمایه و ابزار تولید، تنها یك امتیاز معین گردیده است. «سرمایه» تنها می‏تواند در سود حاصله شركت جوید، بدون آنكه از زیان احتمالی مصون یا از مزد ثابت سهمی داشته باشد. همچنین به ابزار تولید تنها مزدی ثابت تعلق می‏گیرد، بدون آنكه در سود مشاركت داده شود.
به اعتقاد من همین مقدار كوتاه می‏ تواند خواننده گرامی را به نظر اسلام در مورد كار انسان و گرامی‏داشت مقام انسانیت، قبل از پیشرفتهای جدید، واقف كند.
● اسلام و عمل انسان
اسلام كار را، در چارچوب آثار و نتایج آن، حافظ عقیده می ‏شناسد، پس از آنكه كار را از نتایج عقیده می ‏داند و بدین وسیله بر اهتمام بالغ خود به آن تأكید می ‏كند:
ثم كان عاقبهَٔ الذین أساءوا السُّوأی أن كذبوا بآیات اللَّه و كانوا بها یستهزءون .(۳۰ :۱۰) سپس عاقبت آن كسان كه مرتكب كارهای بد شدند، ناگوارتر بود. زیرا اینان آیات خدا را دروغ انگاشتند و آنها را به مسخره گرفتند.
بنابراین، مسئولیت نشأت‏ گرفته از «عمل»، چه كوچك باشد چه بزرگ، جایگاه عظیم «كار» انسان را تبیین می ‏كند و آثار آن را، حتی اگر كاری كوچك باشد، در گستره عالم ثابت می ‏نماید، چه انسان از تأثیر گسترده آن بر جهان آگاه باشد چه بی‏ خبر.
فمن یعمل مثقال ذرّهٍٔ خیرا یره و من یعمل مثقال ذرّهٍٔ شرا یره (۹۹: ۷و۸) پس هر كس به وزن ذره‏ای نیكی كرده باشد آن را می‏بیند و هر كس به وزن ذره‏ای بدی كرده باشد آن را می ‏بیند.
نیز در سوره یونس، آیه ۶۱چنین آمده است:
و ما تكونُ فی شأنٍ و ما تتلوا منه من قرآنٍ و لا تعملون من عملٍ إلّا كنّا علیكم شهودا إذ تُفیضون فیه و ما یَعزُبُ عن ربك من مثقالِ ذرّهٍٔ فی الأرض و لا فی السماءِ و لا أصغر من ذلك و لا أكبر إلّا فی كتابٍ مبین.(۱۰: ۶۱) در هر كاری كه باشی، و هرچه از قرآن بخوانی و دست به هر عملی كه بزنید هنگامی كه بدان می‏پردازید ما ناظر بر شما هستیم. بر پروردگار تو حتی به مقدار ذره‏ای در زمین و آسمانها پوشیده نیست. و هرچه كوچك‏تر از آن یا بزرگ‏تر از آن باشد، در كتاب مبین نوشته شده است.
چنین مسئولیتی همان ضمانت عظیم برای صیانت و محافظت از عمل انسان است تا در راه باطل به هدر نرود و از خط درست و مفید منحرف نگردد. در آیات قرآنی و سیره نبوی‏ص، از حلال و حرام به طیّبات و خبائث تعبیر می ‏شود. این اشاره به چنین «صیانتی» است و تأكید شده است كه این كوشش، تنها برای تكریم و گرامی‏ داشت مقام انسان و تطهیر وی از ناپاكیها و دوری او از انحطاط است.
در آیات قرآن و سیره مطهّر نبوی ‏ص تعبیراتی از محرمات می‏ یابیم كه تفسیر و تحلیل ما را در این زمینه توضیح می‏ دهد:
إنّما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجسٌ من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون (۵: ۹۰) شراب و قمار و بتها و گروبندی با تیرها پلیدی و كار شیطان است، از آن اجتناب كنید تا رستگار شوید.
به همین مناسبت بهتر است بر این نكته تأكید ورزیم كه تكیه بر حلال و حرام، كه دین در پیش می ‏گیرد، تنها برای حفظ و صیانت انسان است، تا در جهان مادیِ پیرامونِ خود ذوب و گمراه نشود، هرچند كه می‏ توان منافع بسیاری در امور حلال و مفاسد فراوانی در محرمات یافت.
پس اگر كوشش انسان تنها در برآوردن نیازمندیهای جسمش باشد، و اگر بدون هیچ گونه تردیدی همواره پاسخگوی عواطف و غرایز و احساسات خویش باشد، تحت تأثیر عالم ماده قرار خواهد گرفت و نخواهد توانست در جهان هستی مؤثر واقع شود و پیشوای عالم و كائنات و خلیفه خداوند در زمین گردد؛ بلكه او مطیع جهان ماده و در آن ذوب خواهد شد. اما رعایت «حلال و حرام» استقلال انسان را مصون نگه می‏ دارد و او را از ذوب و هلاك شدن در جهان ماده حفظ می‏كند؛ آن طور كه وی دیگر فقط به پاسخ گفتنِ «احتیاج و نیاز» نخواهد پرداخت، بلكه به حلال بودنِ نیاز نیز توجه می ‏كند.
البته این اصل «حلال و حرام»، هیچ گاه واقعیت انسان و نیازمندیهای او را به دست فراموشی نمی ‏سپارد، و صِرفِ پرهیز از پاسخگویی به رغبات و تمایلات انسانی را كمال نمی ‏شمرد، در جنگ با نفس امّاره و شكنجه دادن جسم، تقویت و ریاضتی برای روح نمی‏ بیند و بالاخره بر خلاف آنچه برخی از فرقه‏ های صوفیه به این مسایل اهتمام ورزیده‏ اند، تناقضی میان جسم و روح نمی ‏یابد.
در اینجا لازم است به اهتمام اسلام به امر نظافت، و این نكته كه نظافت نشانه ایمان است، اشاره كنم. صدها حدیث در این زمینه وجود دارد كه از روحیه اسلامی نشأت گرفته و نظافت را ركنی از كرامت و بزرگواری انسان برشمرده است.
● رأی و عقیده
الف) رأی و عقیده ثمره تفكر انسان و نتیجه بُعد وجودیِ شریف و برترِ وی است. اسلام رأی و اظهارنظر و عقیده را بزرگ و گرامی داشته و كوشش دارد تا حریّت و آزادی رأی و عقیده هماره حفظ شود. نیز برای شناخت و وصول به «عقیده راستین» انسان را به اندیشه و كوشش امر كرده و اعلام نموده است: عقیده‏ای كه مبتنی بر مبادی تفكر نباشد اعتبار ندارد و عذر انسان پذیرفته نیست، مگر آنكه علی‏رغم سعی و تفكر نتوانسته باشد به عقیده درست دست یابد. لا إكراه فی الدین (۲۵۶:۲) در دین هیچ اجباری نیست.
ب) نیتِ خوبْ روحِ عبادت است. در حدیث شریف آمده است كه و انَّ لكل امرئٍ ما نوی یعنی «هر انسانی به حسب نیت خود سنجیده می‏شود». اما انسان هیچ‏گاه به دلیل افكار و نیات خود، تا آن گاه كه گفته یا عملی به دنبال آن نیاید، مؤاخذه نمی ‏شود و در همین زمینه در حدیث معروف نبوی آمده است: رفع عن امتی تسعهٔ الخطأ و النسیان و ما اكرهوا علیه و ما لایطیقون و ما لا یعلمون و ما اضطروا الیه و الحسد و الطیرهٔ و التفكر فی الوسوسهٔ فی الخلق ما لم ینطق بشفهٍٔ (بحارالانوار، ج ۲ص ۲۸۰) از این حدیث درمی‏ یابیم كه خداوند نُه چیز را از امت خود برداشته است، از جمله وسوسه اندیشه در خلقت و نیز حسد، مادامی كه چیزی به زبان نیامده است.ج) از زیباترین مسائلی كه دین مقدس اسلام در مسیر تكریم و گرامی ‏داشت انسان به آن توجه نموده، ارج نهادن و بها دادن به كوشش های گم‏شده وی است. چه بسا كه انسان امكانات و نیروهای خویش را در راه خیر مصرف می ‏كند، جان و مال و وقت و خدمات خود را در این راه می ‏دهد، لكن، به دلیل عوارضی كه آغاز می ‏گردد یا موانعی كه ایجاد می ‏شود، به اهداف و نتایج مطلوب و مورد نظر نمی ‏رسد. در حقیقت، از راهْ بازمی ‏مانَد یا در میان راه متوقف می‏ شود، به دلایلی كه هیچ گاه انسان مسئول آنها نبوده است. تاریخْ وی و كوشش ها و خدمات و ایثارگری های او را به دست فراموشی می ‏سپرد. فراوانند كوششهای مصرف شده، نیروها و امكانات بذل شده، گامهای سریع و درست و محكم برداشته شده‏ ای كه بدون نتیجه و پیروزی در لابه‏لای تاریخِ انسانها گم و فراموش شده است. اما در دیدگاه اسلام این كوششهای گم‏شده و بسیاری دیگر از احساسات درونی انسان، كه در مسیر انجام رسالت مقدس بدون این كه ظاهر شود مصرف می‏ گردد، به هدر نمی‏ رود، و در واقع گم و فراموش نمی ‏شود و محفوظ می‏ ماند.
و مَن یهاجرْ فی سبیل اللَّه یجد فی الارض مُراغَما كثیرا و سعَهًٔ و من یخرج من بیته مهاجرا إلی اللَّه و رسوله ثم یدركه الموتُ فقد وقع اجره علی اللَّه .(۱۰۰:۴) آن کس كه در راه خدا مهاجرت كند، در روی زمین برخورداری های بسیار و گشایش ها خواهد یافت، و هركس كه از خانه خویش بیرون آید تا به سوی خدا و رسولش مهاجرت كند و آنگاه مرگ او را دریابد، مزدش بر عهده خداست.
و نیز قاعده فقهی معروف می‏گوید: للمصیب أجران و للمخطئ اجر واحد یعنی «رأی مجتهد و كاوشگری كه به واقع اصابت كند دو اجر دارد و اگر خطا كند و به نتیجه نرسد یك اجر».
تلاش اسلام برای گرامی‏ داشت مقام انسان و حفظ و صیانت او در قبال انحطاط و انحراف است. اسلام «اجتماع انسانی»یی را پیشنهاد می‏كند كه متناسب با واقعیت وجودی انسان باشد. اسلام به تمامی جوانب و ابعاد وجودی انسان معترف است و جو ملایم و فضای مناسبی برای رشد قابلیتها و تربیت استعدادهایش مهیا كرده است.
چنین پیشنهادی آنگاه ضروری می‏نماید كه توجه كنیم چگونه اعمال و اخلاق و باورهای انسان تحت تأثیر جامعه خویش و فعل و انفعالات محیط قرار می ‏گیرد. نظر به این كه هدفِ ساختن چنین اجتماعی انسان است و عنصر اساسی برای ایجاد جامعه نیز انسان است، ضروری است كه اولا به واقعیت انسان توجه شود و ثانیا در پرتوِ عنایت به چنین «واقعیتی» برنامه ‏ریزیها صورت گیرد. چنین جامعه‏ای هیچ‏گاه به فردگرایی و اندیویدوالیسم مبتلا نخواهد شد؛ زیرا جوامع اندیویدوالیستی یكی از ابعاد اساسی وجود انسان را كه همان بعد اجتماعی زندگی انسان است به دست فراموشی می‏سپارند و زمینه رشد زوایای منفی وجود انسان را، كه نشأت گرفته از كشمكش های شریر فرد و به‏اصطلاح «انانیّت» فردی و در تعبیر قرآنی «نفس امّارهٌٔ بالسوء» است، تقویت می ‏كنند. انانیّت و نفس امّاره در بستری رشد می‏ یابد كه هیچ گونه صیانت و هماهنگی اجتماعی وجود نداشته باشد. حیات اجتماعی آشفته می‏ گردد و نیرومند بر ناتوان غلبه پیدا می‏ كند و ضعیف مورد استثمارِ قوی قرار می ‏گیرد و انسان به ابزارِ اراده‏ای تبدیل می ‏شود كه به هر طرف كه منافع قوی را تأمین كند به گردش درمی‏ آید. در این موقع جامعه بشری قسمت مهمی از امكانات خویش را از دست می ‏دهد و نیرومند هم به صورت یك آلت بدون اراده در استخدام مصالح انانیت و منافع نفس اماره‏اش درمی‏ آید. در این حال قوانین نیز در استخدام وضع موجود و برای تأمین منافع قوی تنفیذ می ‏گردد و دلیل وجودی قانون، كه صیانت و نگهداری انسان از خطر انحراف است، از بین می ‏رود. در چنین شرایطی تباهی نبردی ظالمانه بر جامعه انسانی سایه می ‏افكند. قوی بر ضعیف سیطره پیدا می‏ كند و مصالح خاصه بر مصالح عامه تسلط می‏ یابد.
چنین جامعه‏ای یك جامعه سوسیالیست هم نیست، زیرا جامعه‏ای كه بر اساس معیارهای سوسیالیستی بنا گردد، بُعد دیگری از وجود انسان یعنی آزادی و استقلال را به فراموشی می ‏سپارد و فرد انسانی را، چونان اجزای یك مجموعه طبیعی، جزءِ بلااراده‏ای از مجموعه انسانها می‏ داند. در چنین حالتی تنها مصالح آن «مجموعه»، بدون در نظر گرفتن خصلتهای فردی، تأمین می ‏شود و فقط برای آن برنامه ‏ریزی می ‏گردد. در چنین اجتماعی انسان شكل اصیل و صورت طبیعی خویش را از دست می ‏دهد و دیگر مواهب طبیعی و استعدادهای فطریِ وی رشد نمی‏ یابد. جامعه از بسیاری امكانات و شایستگیهای افرادِ خود محروم می‏ماند و بر طبق قاعده عمومی و قانون كلی كنش و واكنشْ شرارتها و رذالتهای اشخاص كل جامعه را تحت تأثیر قرار می‏ دهد و فعل و انفعالات جامعه و فرد در یكدیگر انعكاس می‏ یابد. بنابراین، تناقضی دائم و مستمر در روند تكاملی اجتماع پدید می‏ آید و حیات انسانی به سوی یك سلسله دگرگونیهای منفی و سهم ناك سوق داده می ‏شود.
● اسلام و ساختار اجتماع
حقیقت این است كه اسلامْ اجتماعی را ترسیم می‏ كند كه در آن به فردیتِ فرد، با تمامیِ جوانبِ شخصیتی و اجتماعیِ وی، توجهِ شایسته شود. برای توضیح این بحث سزاوار است كه نظر خواننده گرامی را به مطلبی كه در اوایل این مبحث آوردیم، معطوف سازیم. آن مطلب این بود كه وجود خیر به طور فطری در ساختار وجودی انسان نهفته است و انسان فطرتا از شرّ بیزار و متنفّر است. مبارزه مستمرّی كه در ذات بشر میان خیر و شرّ وجود دارد، مبنای آزادی و استقلال را در انسان تشكیل می ‏دهد... و حال می‏گوییم آنچه از اعمال مثبت و خیر از انسان صادر می ‏گردد، اعمالی است كه با حقوق سایر افراد بشر در تنافی و تعارض نیست و با مصالح اجتماعی تناسب و انسجامی متین دارد. این قبیل رفتار و كردار در تعبیرات اسلامی نتیجه اوامر قلبِ سلیم یا نفْسِ مطمئنّه است؛ اما اعمال متعارض با حقوق دیگران، بنا بر تعبیرات دینی، عبارتند از رغبات و تمایلاتی كه از «نفس امّارهٌٔ بالسّوء» نشأت گرفته ‏اند. بدون تردید، تعریف و جداسازی مرزهای این دو نوع از اعمال، نیازمند تعریف كامل و همه‏ جانب ه‏ای از مفهوم حقّ است.
حقّ یكی از اجزای عمده و بنیادینِ نظامات و برنامه‏های كلّی و عمومی است كه اسلام برای جامعه پیشنهاد كرده است. حقّ اصل ثابتی است كه رعایت آن برای افراد جامعه، در روابطی كه با یكدیگر دارند، ضروری است... با این تفسیرِ موجز امكان یافتیم تا تصویری از آزادی فرد همسو با آزادی دیگران و نیز ترسیمی از مصالحِ افرادْ را منسجم و متناسب با مصالح اجتماع ارائه دهیم. از زاویه دیگر، می‏توانیم تمامی امكانات و استعدادهای مثبت فرد را حفظ و صیانت كنیم بدون این كه طغیان و تجاوزی صورت پذیرد و نبردی میان افراد و طبقات پدیدار شود، بلكه، با قداست بخشیدن به حقوق دیگران و با حفظ حرمت و كرامت انسان، زمینه تجاوز، عصیان، تعدّی، و جنگ به عرصه مساعدی برای مسابقه به سوی خیرات و خوبیها میان افراد جامعه متحول می‏گردد. قرآن كریم در این باره می‏ فرماید:
و سارعوا إلی مغفرهٍٔ من ربكم.(۳ :۱۳۳) بر یكدیگر پیشی گیرید برای آمرزش پروردگار خویش. فاستبقوا الخیرات (۲: ۱۴۸ و۵: ۴۸) و در كارهای نیك بر یكدیگر پیشی گیرید.
كوشش ها و فعالیتهای متنوع و مثبتی كه از افراد صادر می ‏گردد، تلقی به قبول می‏ شود و زمینه مساعد را برای تعاون و تكافل اجتماعی در اشكال و الوان گوناگون به وجود می ‏آورد. از جمله آموزشهای مترقی و سازنده اسلامی، كه بر اساس حرمت و كرامت انسان بنا شده، عبارت است از اصل قداست بخشیدن به كل نیازمندیهای انسان. اسلام به جمیع این نیازمندیها اشاره كرده و آنها را در شمار نعمتهای الهی قرار داده و احكام خود را بر پایه هدایت و برآوردن این رغبات و تمایلات وضع كرده است. نیز اذعان دارد كه كوشش برای پاسخ‏گویی به تمایلات، به صورت مشروع، عبادت است. تجارت، كشاورزی و كارهای عمرانی و ساختمانی عبادت است. خویش را به زحمت انداختن برای طلب روزیِ حلال و رفاه خود و خانواده جهاد است. نبیِّ گرامیِ اسلام‏ص كسی را كه از ازدواج سرپیچی كند از خود نمی ‏داند.
رسول اكرم‏ ص ، در وصایای خویش به صحابیِ بزرگوار خود، ابوذر غفاری، قاعده‏ای را مطرح كرده است كه بر اساس آن مسلمان می‏تواند همیشه در حالِ عبادت و پرستش خداوند باشد، حتی در حال خواب یا به هنگام خوردنِ غذا. اسلام هیچ گاه مسلمان را به ترك پاسخگویی به نیازمندیها و سركوب كردن آنها تشویق نكرده است. در حدیث شریف، دعای كسانی را كه به نیایش اشتغال می‏ورزند و تلاش برای تحصیل روزی را رها كرده‏اند نامستجاب شمرده و اشخاصی را كه به این نمازگزاران انفاق می ‏كنند و روزی می‏رسانند برتر و والاتر شمرده است.
● اسلام و جامعه
در شمار این قبیل آموزشها، كوششهای گسترده‏ای برای هماهنگی و تناسب میانِ جمیع جوانب و ابعاد وجود انسان و عدم تجاوز یك بُعد بر سایر ابعاد می‏یابیم. روشن‏ ترینِ این تعالیم تعریفی است كه اسلام درباره شأن و مقام زن ارائه كرده است. اسلام كوشش می‏كند كه بُعد زن بودنِ زن بر سایر ابعادِ وجودیِ او طغیان نورزد. به منظور وصول به چنین هدفی است كه در اسلام زن از خودآرایی و عشوه‏گری منع شده است تا انسانیّت او در زینت وی ذوب نگردد و از همین روست كه بر مرد واجب و ضروری است كه فقط به ابعاد «زن بودنِ» زن توجه نكند. نیز بر خودِ زن فرض است كه تنها از بعدِ مزبور به خویش ننگرد و جوانب اصیل و اساسیِ وجود انسانیِ خویش را قربانیِ مظاهرِ زن بودنِ خود نكند.
حلقه بارز دیگری از این سلسله آموزشها عبارت است از دعوت به تكریم و گرامی‏ داشت دیگران؛ آن‏طور كه برای هر مسلمانی واجب است كه انسانهای دیگر و اموال و آبروی ایشان را مورد تكریم و احترام قرار دهد. تعدّی و تجاوز گفتاری و عملی به جان و مال و آبروی انسانها بر وی حرام شده است. اسلام كوشش دارد، حتی قبل از تولّد، انسان را مورد حفاظت و صیانتِ دقیق قرار دهد. لذا به شخصی كه می‏خواهد ازدواج كند، دستور می‏ دهد تا مادر صالحی را برای فرزندان خود برگزیند. «اختاروا لنطفكم» (اصول كافی، ج ۵ص ۳۳۲) سپس چنین رعایت و توجهی را در دوران حمل، وضع حمل، شیرخوارگی و ایام كودكی و بالاخره در همه ادوار تربیت ادامه می‏ دهد... ما در اسلام صدها حكم در این زمینه، كه عمدتا بر اساس تكریم و گرامی‏ داشت انسان بنیان نهاده شده است، می‏ یابیم.
ممكن است برای برخی چنین به نظر آید كه در قرآن و حدیث به تعبیراتی برمی ‏خوریم كه گویا ارزش انسان مورد تخفیف قرار گرفته است. مثلا آیات زیادی بر این اصل تأكید می ‏ورزند كه انسان از تراب، طین، ماء مهین، نطفه یا ماء دافق یخرج من بین الصلب و الترائب آفریده شده است. در حدیثی می‏ خوانیم كه مبدأ آفرینش انسان امری است حقیر و پست، كه با غایت انسان و بعد از مرگِ او قابل قیاس نیست، و تعبیراتی از این قبیل.
حقیقت این است كه اسلام می‏كوشد، از طریق این بیانات و تعبیرات، انسان را، خصوصا در هنگام فتح و پیروزی، از غرور و كبر و انحراف بازدارد.
كَلّا إنّ الإنسانَ لَیَطْغی أن رآهُ استغنی (۹۶: ۶و۷) حقا كه آدمی نافرمانی می‏كند، هرگاه كه خویشتن را بی ‏نیاز بیند.
انسان به وسیله اموال، اولاد و قدرت آزمایش می ‏شود و ممكن است در خطر نفسانی مهلكی واقع شود. برای معالجه این بیماریِ هلاك ‏كننده، اسلام می‏كوشد از راه نصایح و اندرزهای گوناگون و با الفاظ و تعبیرات مختلف وی را آگاه سازد كه تكریم انسان از سوی خداوند متعال و قرار دادن وی به عنوان موجودی متعالی و برتر میسّر نیست مگر از ناحیه مشیّت و اراده پروردگار.
انسان از همان عناصری آفریده شده است كه موجودات دیگر. پس كرامت و عظمت و فضل انسان امانتی است از جانب خداوند كه به وی عاریت داده است. بنابراین، شایسته نیست كه وی مغرور چنین كرامتی گردد. همچنین همه آنچه انسان در تصرف خویش درآورده، امانت خداوند است در دست او و بر وی واجب است كه این امانت را از روی صدق و اخلاص ادا كند.
و انفقوا مما جعلكم مستخلَفین فیه (۵۷: ۷) و از آن مال كه به وراثت به شما رسانده است انفاق كنید.
به نقل از کتاب "نای و نی " از مجموعه " در قلمرو اندیشه امام موسی صدر "
صفحه ۶۵ تا ۹۴
ترجمه شادروان علی حجتی کرمانی
مقاله ‏ای از امام موسی صدر، به نقل از مجله لبنانی العرفان، تابستان ۱۹۶۷م.
منبع : مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر


همچنین مشاهده کنید