یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

کبوتران غربت بقیع


کبوتران غربت بقیع
هرگاه بر نرده های بقیع می نشینم، آوای زیبای حجاج را می شنوم که مرا به خود جلب می کند. بارها در غربت آدمیان، انسان هایی را با جامه سپید می دیدم که در کنار قبرها، چون پروانه می گردند و چون شمع سوزان می گریند. من از گنبد سبز مدینه آمده ام تا دلم را با کسانی پیوند زنم که جانم را با انوار خویش، روشن می کنند. حکایتی را برای شما تعریف می کنم که مدینه خالی از نور آدمیان است. تنها نوری که به چشم می آید، پنج خورشید بقیع است که از دل خاک تا افلاک و تا عرش را روشن می کند. سرم را بر نرده ها می کوبم، تا دردی را آشکار سازم که درونم را آتش می زند. در ماه هایی، حاجیان را اثری نیست؛ تنها شیون هایی به گوش می رسد. اکنون همسفرم در کنارم فرود آمده است و همانند هر روز و شبی از جلوه خورشیدگان بقیع در حیرت و شگفتی است. او هنوز پنج خورشید را در کنار هم ندیده است؛ در حالی که من بارها و بارها در همین بقیع و حتی از روی گنبد سبز مدینه چهارده خورشید را در بقیع نظاره گر بوده ام، که بر آسمان نور می تابانند.
ای بقیع! به خورشید و ستارگان ولایت و اختران محبت که از همه جای آسمان و زمین به زیارت آمده اند، بنگر.
وه! چه باشکوه! وای بر من که در کنار بقیع بر نرده های شکسته اش نشسته ام. باید برخیزم تا با ارواح سپید دوستان و محبان در کنار چهارده خورشید، طواف عشق کنم.

فاطمه فتاحی. ۱۳ساله. قم
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید