سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


حق زندگی در صلح


حق زندگی در صلح
● نقدی بر فیلم مستند زندگی ویکتور خارا
"كارمن لوز پاروت" مستند ۱۰۰ دقیقه ای زندگی ویكتور خارا را در سال ۱۹۹۹ ساخت. پاروت به مدت ۱۵ سال به عنوان گزارشگر و سردبیر روزنامه ها و تلویزیون شیلی مشغول به كار بوده و تعداد زیادی از موزیكال های ویدیویی را كارگردانی كرده است.او همچنین سردبیر روزنامه معروف "پلازا ایتالیا" بود و اخیرا فیلمی درباره گروه راك (Los Prisoneros )ساخته است .
فیلم مستند "استادیوم ملی"Estadio Nacional)) پاروت حاصل بازنگری و بررسی خستگی ناپذیر آرشیوهای سمعی و بصری ۵ كشور است .
استادیوم ملی محصول ۲۰۰۱ است و داستان دوره تاریخی بین ۱۱ سپتامبر!(زمان كودتای آمریكایی پینوشه) تا ۷ نوامبر سال ۱۹۷۳ است كه طی آن بیش از ۱۲۰۰۰ شخصیت علمی ، فرهنگی و شهروندانی كه رژیم پینوشه آن ها را دشمن می انگاشت در استادیوم ملی در شرایط غیر انسانی بازداشت شدند ، از این تعداد ۵۰۰۰ نفر شكنجه و عده ای اعدام شدند كه ویكتور خارا یكی از آن هاست. پاروت ۳۰ سال پس از آن تراژدی، این ماجرا را با جزییاتی كه در مصاحبه با جان سالم بدر برده ها ، انجام می دهد ، زنده می كند و زندگی هر روزه آن زندانیان را به تصویر می كشد. استادیوم ملی شیلی در سپتامبر ۲۰۰۳ به نام "ویكتور خارا" نام گذاری شد.
"حق زندگی در صلح""El derecho a vivir en paz" كه عنوان یكی از ترانه های معروف ویكتور خارا است، عنوان فیلم مستند پاروت درباره خارا است. مستند ساختن درباره شخصیتی كه به شكلی اسطوره شده ،آسان نیست و قطعا توقع مخاطبان به دلایل متعدد در باره این سوژه بسیار بالا است. مستند زندگی ویكتور خارا در چشم انداز فیلم های آمریكای لاتین جشنواره فیلم فجر امسال به نمایش در آمد و تعدادی از كسانی را كه سال ها به خارا و موسیقی هدف دارش ارادت می ورزیدند ، به سینما جذب كرد. سازمان فرهنگی و هنری ابتكار بیش از دو دهه پیش، تعدادی از آثار خارا را با ترجمه متن ترانه ها و با صدای شاملو منتشر كرد و به این ترتیب صدا و اندیشه های ویكتور خارا در ایران ناشناخته نماند .
فیلم پاروت از چند نظر جالب توجه است ، نخست این كه اگرچه ویكتور خارا شخصیت و جهت گیری سیاسی كاملا روشنی داشت و به نفع آلنده كنسرت هایی داده بود اما ، فیلم سعی می كند كه به جنبه های دیگری از زندگی ویكتور خارا بپردازد و حقایقی را مطرح كند كه خیلی ها نمی دانند. دوم ، نمایش كلیپ های شورانگیز و به یاد ماندنی ویكتور خارا در میان روایت فیلم است كه به جذابیت آن می افزاید. فیلم هایی كه در شرایط بحرانی كودتا از نابود شدن جان سالم بدر برده اند. مصاحبه ها و روایت ها درباره خارا با ترانه های او مستند می شود و خود خارا به عنوان شاهدی در این مستند حضور دارد و خود از خود و آرمان هایش می گوید: " نه برای خواندن است كه می خوانم و نه برای عرضه صدایم..من این ترانه را برای آن قسمت كوچكی از سرزمین ام می خوانم كه اگرچه باریكه ای بیش نیست اما، وسعتش پایانی ندارد."ترانه های خارا كه خود سراینده آن هاست صریحا بیانگر امیدها، اندیشه ها و اعتراضات اوست.
فیلم نمایش می دهد كه خارا كارگردان نمایش های موفقی بوده است . نمایش هایی كه بسیاری را به تئاتر جلب می كرده و فیلم مدارك آن نمایش ها را ارائه می كند. این كه خارا در بعضی از نمایش ها نقشی داشته و همخوانی می كرده كه یك بار بر حسب تصادف تكخوانی می كند و همین آغاز فعالیت خوانندگی اوست كه به خاطر آن تئاتر رادر سال ۱۹۷۰ برای همیشه ترك می كند. ویكتور خوانندگی را در كافه سانتیاگو كه صاحب آن خواننده معروف شیلیایی "ویولتا پارا" بود ، آغاز كرد و بدینوسیله توانست به مدرسه موسیقی فولكلوریك راه بیابد. اولین اثر ویكتور در سال ۱۹۶۶ منتشر شد كه با اقبال عمومی روبه رو شد.
فیلم از مادر ویكتور "آماندا" می گوید كه آواز می خوانده و از هر نظر و حتی از نظر چهره، ویكتور به او شباهت داشته. آن ها دهقانانی بوده اند كه به امید زندگی بهتر به شهر كوچیده بودند و برای بقا با سختی های بسیار دست و پنجه نرم می كردند.
جزییاتی كه این فیلم مستند به آن ها اشاره می كند شاید بسیار ساده و ابتدایی به نظر برسد اما واقعیت هایی دوست داشتنی هستند كه یك شخصیت اسطوره ای اما مردمی را از آسمان به زمین می آورد و به مخاطب، نزدیكتر می كند.
این كه ویكتور شاگرد بسیار زرنگ و اما بسیار فقیری بوده است و هنگام بازداشت در استادیوم و زمانی كه همه به علت فشار های روانی و شكنجه بداخلاق شده بودند، در حالی كه به شدت كتك خورده بوده، شوخ طبعی و خلق خوش خود را حفط كرده بوده است. این كه انگشت دهقانی و كلفت او زمانی كه قرار بوده از تنها شیشه مربای خوردنی هر كس انگشتی بخورد موجب رشك دوستانش شده و این كه ویكتور با جون همسرش در حالی ازدواج می كند كه خون(joan )مطلقه و بی پناه بوده و از همسر قبلی اش یك فرزند داشته اشت.
● گناهكاران هنوز آزادند..
پس از روایت ظلمی كه بر انقلابیون و همچنین خارا گذشته است و پس از مكثی در روایت این جمله را در متن فیلم می شنویم. "گناهكاران هنوز آزادند!" اگرچه این فیلم خوراك شعاری شدن است و مرگ تلخ و شجاعانه ویكتور خارا و اتفاقات كودتا به راحتی می تواند هر مخاطبی را برانگیزاند ،فیلم از آن حذر كرده تا شاید مخاطب عام را نراند. بیشتر فیلم به موسیقی و سیر خوانندگی و مردمی بودن او اشاره كرده ، این كه ویكتور خارا دانش وسیعی درباره موسیقی فولكلوریك شیلی داشت كه آن را با موسیقی زمان تلفیق كرد و رمز موفقیت او در همین است.
در قسمتی از فیلم عكاس مشهور شیلیایی كه دوست ویكتور خارا است عكسی از خارا را در مقابل دوربین می گیرد كه ویكتور در آن از ته دل می خندد. عكاس ادامه می دهد :" دوست دارم همیشه ویكتور را همین طور به خاطر بیاورم." صحنه های صمیمی چون این صحنه باز هم در فیلم است كه در عین صمیمیت و مستند بودن ظرافت های دراماتیك خود را دارد.
فیلم همچنان روایت می كند كه در فضای رعب آور پس از كودتا چطور مردم از ترس حكومت نظامی پینوشه، تمام عكس ها، فیلم ها و آثار خواننده مردمی خود را از ترس نابود می كنند و برای حفظ تنها بخش كوچكی از آثار ویكتور تلاش چند جانبه اما خطرناكی انجام می شود.تلاشی كه اگرچه با تهدید و ترس به ثمر می رسد اما باز هم نمی تواند همه آن یادگاری ها را حفظ كند.
فیلم در چند بخش یه شناسایی جسد ویكتور خارا اشاره می كند و تایید می كند كه او شكنجه شده بوده و با دست های شكسته او را تیرباران كرده بودند. همچنین اشاره می كند كه چطور او را با ترس و بدون تشریفات در آن روزهای پر از وحشت به خاك می سپارند .
فیلم آخرین شعر ناتمام ویكتور را كه در هنگام اسارت در استادیوم نوشته برای حسن ختام در متن روایت فیلم می آورد. تكه كاغذی كه به سختی و در شرایط مرگ و زندگی از استادیوم به خارج منتقل شده تا آخرین ترانه و خطابه شاعر و خواننده مردمی ای باشد كه هرگز فراموش نخواهد شد.
● متن آخرین شعر ویكتور خارا ترجمه از اسپانیایی به انگلیسی توسط "خون خارا " :
پنج هزار نفر از ما اینجا هستیم
در این بخش كوچك شهر ما پنج هزار نفریم
در این اندیشه ام كه همه چند نفریم
در همه شهر ها و در تمام كشور
اینجا تنها ده هزار دست هست كه دانه می كارند
و كارخانه ها را به كار می اندازند
چه میزان انسانیت صرف گرسنگی، سرما، ترس ، درد، فشارهای اخلاقی، ترور و دیوانگی می شود؟
شش نفر از ما گم شدند
چونان كه انگار در فضای ستارگان گم شوند
یكی مرده ،دیگری كتك خورده
چونان كه هرگز پیش از این باورم نبود كه انسانی چنین كتك بخورد
چهار نفر دیگر می خواستند به وحشت خود خاتمه دهند
یكی با پریدن به هیچی
یكی با كوبیدن سرش به دیوار
اما همه به مرگ محتوم چشم دوخته اند
چه وحشتی چهره فاشیسم خلق می كند!
آن ها برنامه هایشان را با صراحتی برنده به پیش بردند
هیچ چیز جلودارشان نبود
برای آن ها خون مساوی مدال ها بود
وسلاخی عملی قهرمانانه محسوب می شد
اوه خدایا، این دنیایی است كه تو آفریده ای
برای این ، هفت روز كار شگفت انگیز تو بود؟
در میان این چهار دیواری تنها تعدادی باقی ماندند كه پیشرفتی نداشتند
كه كم كم ،بیشتر و بیشتر آرزوی مرگ خواهند كرد
اما ناگهان ضمیر من بیدار می شود
و دیدم كه این جریان ، ضربان قلب ندارد
تنها نبض ماشین ها و نظامیان است كه
چهره های شان را چون ماما ها سرشار از شیرینی نمایش می دهند
بگذار مكزیك، كوبا و همه جهان در برابر این بیرحمی قد علم كند
ما ده هزار دستیم
كه كاری از مان بر نمی آید
چند نفر از ما در همه كشور است؟
خون رییس جمهور همراه ما
كوبنده تر از بمب ها و مسلسل هاست
مشت هامان دوباره كوبنده خواهند شد
چقدر سخت است آواز خواندن
وقتی باید از وحشت بخوانی
وحشتی كه در آن زندگی می كنم
وحشتی كه در آن می میرم
تا خود را در میان لحظات بی پایان بنگرم
كه در آن سكوت و فریاد
پایان ترانه من است
آن چه می بینم، هرگز ندیده بودم
آن چه حس كردم و حس می كنم
تولدی به این لحظه می بخشد......
منبع : وب سایت سینمائی هنر هفتم


همچنین مشاهده کنید